انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام رحمه الله و بنیان گذار جمهوری اسلامی، به لحاظ پیچیدگی ماهیت و عناصر تشکیل دهندۀ آن، از ابعاد مختلفی می تواند مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. امروزه شاهد تحلیل های گوناگون و احیاناً متضاد و یا غیر قابل جمعی می باشیم؛ تحلیل هایی که با اهداف خاص یا فرضیه های از پیش تعیین شده و یا با ظرفیت های فکری تحلیل گران در داخل و خارج کشور، مطرح گردیده است.

 

به نظر می رسد دنیای بی مرز سیاست، به ویژه سیاست رسانه ای و مطبوعاتی، راهی بهتر از گذشته در پیش گرفته است. روزهای نخستین پیروزی انقلاب، شاهد نفی به جای تحلیل بودیم؛ حتی آن ها که اندکی واقع بین بودند و توان نفی نداشتند، این پدیدۀ بزرگ معاصر را به ریشخند و تمسخر می گرفتند و با چند کلمۀ استهزا آمیز، سر و ته حادثۀ بزرگ تاریخ معاصر را به هم می آوردند.

 

خوشبختانه این دوران به سر آمد و واقع بینی ها جای چشم به روی حقایق بستن ها را گرفت و اندیشه به جای تخیّل و کینه توزی نشست. [1]

 

اظهار شعف از این رویکرد بدان معنی نیست که تحلیل گران انقلاب اسلامی، به ویژه آن ها که از پشت عینک های دودی به قضایای جهان می نگرند، در تحلیل های خود صائبند و همواره به واقعیت ها می اندیشند؛ بلکه به آن معنی است که تحلیل به جای نفی و اندیشه به جای تخیّل نشسته است و این خود، یک پیروزی بزرگ برای انقلاب اسلامی در عرصۀ جهان نوین است.

 

اگر این ماجرا به عکس اتفاق می افتاد، می توانست به بسیاری از توطئه ها جامۀ عمل بپوشاند؛ اما سیر تفکر بشر و اندیشۀ سیاسی، همیشه در دست استثمارگران و سلطه طلبان نیست؛ چشم های بیدار، دل های آگاه، اندیشه های نافذ در گوشه و کنار جهان بسیارند که از ورای پرده ها و اوهامی که اقلیت سلطه طلب در جهان گسترده اند، حقایق را ببینند و به آن بیندیشند.

 

یکی از ابعاد شفاف انقلاب اسلامی که از شخصیت رهبری آن برگرفته، بُعد عرفان و اخلاق این انقلاب است؛ که از قلمرو وسیعی برای تأمل و تحلیل برخوردار می باشد. ما در این مقال کوتاه برآنیم که گوشه ای از این عرصۀ گستردۀ انقلاب اسلامی را بررسی و بازنمایی کنیم.

 

انقلاب ها معمولاً چاشنی خشونت همراه داشته اند؛ مطالعۀ تاریخ انقلاب های بزرگ جهان این حقیقت را به اثبات می رساند. حال در مورد انقلاب اسلامی ایران این سؤال مطرح است که آیا شخصیت عرفانی و اخلاقی ای که رهبر این انقلاب، حداقل چهار دهۀ قبل از پیروزی انقلاب به آن شهرت داشت، تأثیری در تلطیف عرفانی انقلاب اسلامی 
داشته است؟ و مظاهر آن در کدام عرصه ها متجلی شده است؟

 

باید توجه داشت که ما در این بررسی، شخصیت عرفانی و اخلاقی رهبر کبیر انقلاب اسلامی را پیش فرض گرفته ایم و بررسی و تحلیل آن را به مقال و فرصت دیگر احاله کرده ایم.

 

به نظر، با تحلیل حتی بخشی از مسائل انقلاب اسلامی می توان این اثر پذیری اجتناب ناپذیر را دریافت، و پیوند روح عرفانی و اخلاقی انقلاب اسلامی با رهبری آن را به وضوح مشاهده نمود. این فرضیه را در طول این بررسی کوتاه به کنکاش می نهیم.

 

هدفی که در این راستا پی گرفته می شود، خود حایز اهمیت بسیار است و می تواند مبیّن یک سلسله مبانی نظری انقلاب اسلامی باشد. به چالش کشیدن تضاد عرفان و سیاست و اثبات امکان امتزاج زلال عرفان با کدورت سیاست و تلاقی آن دو در شکل گیری و فرایند انقلاب اسلامی در این کنکاش، می تواند ما را به ابعاد ناگفتۀ انقلاب 
اسلامی و عناصر اصلی و شارح انقلاب و شاخص های نوینی رهنمون شود.

 

پیشینۀ پیوند عرفان و سیاست

 

بررسی تاریخ تکوین و تحول پیوند عرفان و سیاست، خود فرصت جداگانه ای می طلبد تا سیر تحول اندیشۀ سیاسی انبیا و نقش آن در شکل گیری این پیوند، با خواست دو جانبه مورد بررسی قرار گیرد و در مقایسه با سیر اندیشه های مادی گرایانۀ بشری در سیاست، مقایسه و ارزیابی گردد.

 

آنچه که در آغاز بحث از تجلّی عرفان و اخلاق در انقلاب اسلامی ایران لازم به یادآوری است، پیشینۀ این پیوند در اندیشۀ سیاسی انبیا و پیروان صالح آن ها است، که نه تنها در اندیشه، بلکه در عمل سیاسی آن ها نیز متجلی شده است.

 

کلیۀ نهضت های اصلاح طلبانه و انقلابی در خط اندیشۀ سیاسی متکی به وحی الهی، همواره با چاشنی عرفان جرقه خورده و از مایه های پایان ناپذیر آن سیراب گشته است. بخشی از این فرآیند تحول عرفان به سیاست را در یکی از آثار ناچیز خود ـ انقلاب اسلامی و ریشه های آن ـ به تصویر قلم کشیده ایم؛ به ویژه در خط سرخ تشیّع، این ویژگی به وضوح دیده می شود. از نهضت حسینی تا انقلاب خمینی رحمه اللههمه جا تجلّی روح عرفان و اخلاق در رخدادهای کوچک و بزرگ جهان اسلام دیده می شود.[2]

 

معضلات موهوم

 

تعبیرهایی که از سیاست، در گذشته و حال می شد و اکنون هم احیاناً بر زبان و قلم می آید حکایت از بار منفی سیاست دارد؛ به ویژه آن که عملاً بازیگران عرصه های سیاست همواره با کوله باری از جنون قدرت، توسعه طلبی، تحقیر انسان ها، ستم پیشرفته وزورگویی های نامحدود مزیّن بوده اند و این سابقۀ ذهنی همواره موجب بدبینی به سیاست و حکومت و اجتناب وارستگان از این کدورت های مادی و ظلمات ناسوتی گردیده است.

 

در این ذهنیت موهوم، بسیاری چنین می پنداشتند که سیاست، شایستۀ مقام والای اولیا نیست و در باتلاق سیاست، امکان عروج انسان ها و درخشش عرفان وجود ندارد. پیشینۀ تاریخ در رهبری های سیاسی عارفانۀ نهضت ها و محو کدورت و ظلمانیت سیاست در پرتو ملکوتی عرفان، هرگز نتوانست ذهنیت موهوم «سیاست شایستۀ مقام اولیا نست» را زایل یا تصحیح نماید. امروز سیاست بازان و سیاست مداران و حتی صاحبان اندیشۀ سیاسی، هنوز چنین می پندارند؛ و عارفان وارسته ای نیز در گوشه و کنار دیده می شوند که هنوز بر این خیال، روز و شب می گذرانند.

 

الگوی سیاست عارفانه

 

شکوه و عظمت عروج سیاست به ملکوت عرفان را در عملکرد حکومتی امام علی علیه السلام به وضوح می توان دید؛ چه کسی است که با سرِ به سجده افتادۀ امام علیه السلام در اوج اقتدار سیاسی و حکومت بر پهنۀ گستردۀ جهان اسلام آن روز، از روم شرقی تا شبه قارۀ هند، آشنا نباشد و روی به آتش تنور گرفتن او را در کنار یتیمان صفّین نشنیده باشد و فدا کردن قدرت به خاطر عدالتش را نخوانده باشد و طنین ندای همیشه زندۀ علی علیه السلام که 
می گفت «واللّه  لاُسَلِّمَنَّ ما سلمت اُمور المسلمین»[3] به گوش او نرسیده باشد؟!

 

ما اکنون در یک وادی نه به ظاهر روشن و با قراین ناشناخته گام نهاده ایم؛ که پیش از شناخت زوایای تاریک آن، الگویی شفاف و به دور از ابهام در اختیار داریم و آن، سیاست امام علی علیه السلام در پرتو شخصیت ملکوتی امامی است که سیاست در وجود او تا آخرین ذره هایش در زلال عرفان ذوب شده و عرفانش در اوج خود، بر ظلمات سیاست حکومتش پرتو افکنده است.

 

 

 

ریشه های عرفان در دوران نهضت

 

این که نهضت روحانیت یا نهضت امام رحمه الله از چه زمان و مقطع تاریخی آغاز شد، سؤالی است بس مشکل و باید در فرصت دیگر به آن پرداخت. به هر حال، این نهضت نه متکی به قدرت های خارجی بود و نه به ظاهر و در آغاز کار، هنوز ملت به طور یک پارچه به آن پیوسته بود. این نهضت که استکبار مسلط و استبداد بیداد را یک جا نشانه رفته بود، به کدام منبع قدرت وابسته بود؟

 

آیا با محاسبات سیاسی حزبی، شروع نهضت در چنین شرایطی قابل تحلیل و قبول بود؟ این نهضت پس از جریان فیضیه و 15 خرداد قابل ادامه بود؟ تاریخ نهضت، به وضوح از خفقان مطلق و به لانه خزیدن احزاب و حتی خود فروشی برخی از احزابی که خود را پیشگام و پیشاپیش حرکت سیاسی در ایران می پنداشتند و بریده شدن نفس ها و 
امیدها گزارش های مبسوطی می دهد.

 

ما حق نداریم مسائل و تحولات انقلاب اسلامی را با معجزه تفسیر کنیم؛ اما ادامۀ راه نهضت ریشه در کجا داشت؟ آیا راهی که نهضت در دهۀ چهل پیمود و آن را تا 57 ادامه داد، همان راهی نبود که از مدینه آغاز و به کربلای حسین علیه السلاممنتهی شد؟

 

عرفان حسینی را در قالب نهضت کربلا چگونه می توان دید و بررسی کرد؟ وقتی سالار شهیدان، اهداف حرکت خود را بیان می نمود، تجلّی اوج عرفان حسین آشکار نبود؟ وقتی از شهادت ها خبر می داد چه حالتی را بازگو می کرد؟ و نیز وقتی مصیبت ها بر او افزون می شدند و چهره اش نورانی تر می شد، از چه حقیقتی حکایت می کرد؟ و بالاخره 
«رضاً بقضائک» حسین در آخرین لحظات چه پیامی در بر داشت؟

 

این مراحل ملکوتی را قدم به قدم در حرکت نهضت و انقلاب در مقاطع مختلف می بینیم. اهداف انقلاب، مسیر انقلاب، دشمنان انقلاب، خیل اسیران زندان های شاه و شهدای انقلاب، فیضیه، 15 خرداد، 17 شهریور، حوادث قم، تبریز و آبادان و مشهد و همۀ کربلاهای ایران اسلامی از چه چیزی حکایت می کنند؟

 

بُعد عرفانی و اخلاقی انقلاب در رهبر کبیر انقلاب خلاصه نمی شود؛ مردم از زمانی که به امام پیوستند در خود، آن نگیزۀ ناب و شور آتشین را احساس کردند و این انگیزه و شور که در طول نهضت معجزه ها و شگفتی ها آفرید، شوق وصال یار بود که به تودۀ میلیونی مردم، شور و حالی داده بود که سر از پا نمی شناختند.

 

در این جا مناسب می بینم یکی از خاطراتم را ـ که جز اندکی در ذهنم به جای نمانده ـ بازگو نمایم؛ در گرمای 48 درجۀ نجف اشرف که حیات را از کار می انداخت و همه چیز را پژمرده می کرد، دوستان به التماس افتادند و از امام درخواست کردند، حداقل شب ها را در جایی از کوفه که نسبتاً گرمای کم تری دارد به سر ببرند. حضرت امام، علی وار 
گفتند که من در این جا خوش بگذرانم و فرزندان ملت در سیاه چال های زندان رژیم، دست و پا بزنند؟!

 

ماه رمضان را با تکّه ای نان و ماست، روزه می گرفتند. چنان نحیف شده بودند که راه رفتن بر ایشان دشوار می نمود؛ اما در همین شرایط جان کاه، امام چون کوه، استوار و مثل اقیانوس، آرام بود.

 

وارستگی از تعلقات دنیا، اعم از قدرت، ثروت، شهرت و رکون به قدرت لایزال الهی و نگاه موحّدانه به حوادث و خدا را حاضر و ناظر دیدن، دل به امدادهای غیبی بستن، خود را در مجرای مشیّت الهی قرار دادن و بر محور «اللّه » گرد آمدن و آگاهانه در عرصه های اختناق و مصایب انقلاب تن به رضا دادن، شمه ای از تجلّی عرفان در فرآیند 
نهضت اسلامی بوده است.

 

معراج سیاست در پیروزی انقلاب

 

کم رنگ جلوه دادن عرفان و معنویت انقلاب اسلامی نه تنها تلاشی برای مسخ انقلاب و خیانتی در راستای تهی کردن تاریخ انقلاب از شکوه ها و عظمت ها است، بلکه اهانتی بزرگ به ملت پر افتخار ایران، به ویژه در جریان پیروزی انقلاب اسلامی است.

 

شکوه برخورد جمعیت های میلیونی با بازمانده های رژیم ستم شاهی در جریان راه پیمایی ها، عظمت استقبال بی نظیر ملت ایران از رهبر کبیر انقلاب و حضور توده های فشردۀ مردمی در زمان اعلام حکومت نظامی را با چه منطقی می توان تحلیل نمود؟ در این عرصه های جلال و عظمت، جز یاد خدا و شوق تحقق ارادۀ خدا چه انگیزه هایی مردم را 
حرکت می داد؟ بهمن 57 در آسمان و زمین این کشورِ از یوغ رژیم سفّاک به در آمده چه چیز حاکم بود؟ خداجویی، حسینی شدن و خمینی ماندن؛ آیا جز این بود؟

 

برخورد با مخالفان

 

شریعت و عرفان، ظاهر و باطن یک حقیقتند؛ قشر و مغزی که قابل تفکیک نیستند و جدایی آن دو با مرگ هر دو برابر است. عرفان در همۀ عرصه های شریعت و شریعت در تمام مراحل عرفان؛ این دو حقیقت پیوندشان تلفیقی نیست، بلکه وحدت حقیقی است که در یک منظر از آن، شریعت دیده می شود و در منظر دیگر، عرفان و در نهایت، یک حقیقت واحد غیر قابل تجزیه.

 

آن چنان نیست که شریعت سخت گیر و یک سو نگر باشد و عرفان همواره با تساهل و تسامح همراه باشد؛ آن جا که تساهل حق است، سمت گیری شریعت و عرفان به همان سو است و اگر سخت گیری حق است، هر دو چنان هستند.

 

امروز این حقیقت مرموز و پیچیده را می توان در رفتار سیاسی امام علی علیه السلام به وضوح مشاهده کرد؛ به ویژه در برخورد با مخالفان. آیا جنگ و کشتار صفّین، شریعت است و اعلام آزادی مارقین که به قیمت جان امام تمام شد، عرفان؟! این اندیشه که هرچه در آن خشونت دیده شود به شریعت نسبت دهیم و هر آنچه که تسامح در آن باشد عرفانش بنامیم، تمام معادلات را در رفتار سیاسی امام علی علیه السلام به هم می ریزد و ما را در تحلیل 
شخصیت والای امام رحمه الله دچار نابسامانی می کند.

 

خواست حضرت نوح که می گفت: «لاَ تَذَرْ عَلَی الْأرْضِ مِنَ الْکَافِرِینَ دَ یّاراً»[4] و یا مشارکت شخص پیامبر صلی الله علیه و آله در غزوات و در عملیات جنگی و پیشتازی علی علیه السلام در جنگ ها ـ که به ظاهر خشونت است ـ جدایی شریعت از عرفان را بازگو می کند؟

 

روی سخن با آن ها است که شریعت را با همۀ اجزا و عناصرش قبول دارند و در عارفانه بودن لب به دندان می گزند. حقیقت آن است که صافی عرفان هم ـ مانند شریعت ـ از پیچ و خم ها می گذرد و انعطاف می پذیرد و به لطف فی ها توجه دارد و عدالت، خداجویی، حق مداری را طلب می کند و همچون شریعت، گاه روی خوش نشان می دهد 
و گاه روی بر می تابد.

 

عرفان هرگز موازین شرع را تغییر نمی دهد و دید عرفانی، به «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَـکْفُرُ بِبَعْضٍ» [5] شریعت نمی انجامد. اگر کسی در رفتار این دو ـ که دو روی یک سکه اند ـ ابهامی احساس کند، آینه شکستن راه حل نیست، بلکه دید را باید منطقی کرد.

 

برخورد با مخالفان انقلاب همواره در گذشته و حال برای برخی از تحلیل گران به عنوان یک معضل فکری و دغدغه بوده است؛ در حالی که بررسی موارد مختلف آن نشان می دهد که این برخوردها همیشه یکسان نبوده و تصویر آن منحنی پر پیچ و تابی را نشان می دهد که عقل و رحمت، شریعت و عرفان، قانون و اخلاق، دوشادوش یکدیگر بر این 
ماجراهای به ظاهر تلخ، حکم فرما بوده اند.

 

ملکوت دفاع مقدس

 

این تازگی ندارد که چهرۀ باشکوه دفاع مقدس را ـ که تاریخ پر افتخار معاصر ملت ایران را رقم زده است ـ با تعبیراتی چون «برادر کشی» در لیست ابرهای سیاه ناامیدی و پوچی پنهان می کنند. در توصیف صفّین علی علیه السلام نیز این القاب به کار می رفت و پیکار حق طلبانۀ امام علی علیه السلام را که برای ترسیم خط پیکار با ستم و تباهی بود، «برادر کشی» نامیدند و حتی بصری ها، امام را به اسراف در خون ریزی متهم نمودند.

 

از این پرده پوشی های ناجوانمردانه بگذریم؛ ماه ها، روزها و لحظات دفاع مقدس آکنده از صحنه های تجلّی عرفان است که روح های سرگردان در وادی ناسوت را به ملکوت کربلاهای دیار عشق کشانید و چه ماجراها آفرید؟ و چه شاهکارهای بی نظیر در میادین خداجویی، ایثار و شهادت آفرید؟

 

در ملکوت جنگ تحمیلی، «من»ها به «ما» مبدّل شد و «خود»ها به «خدا» ختم گردید و «ایثار» جای «خویشتن طلبی» را گرفت و عشق دیدار یار و شوق دیار یار، همۀ تعلّقات مادی را خاکستر نمود و روح خدا، همۀ زمندگان را به پرواز ملکوت کشاند و به یاد یار و عشق خدا از خود بیخودشان نمود. در این پرواز ملکوتی بود که پدرها، مادرها، خواهرها، همسرها، خانواده ها، نه تنها نان، آب، مسکن، ثروت، جاه و مقام، که همۀ تعهدات و 
تعلّقات دیگر را یک سره به فراموشی سپردند و لباس تعلّقات را به لباس شهادت و ایثار و تقوا مبدّل کردند؛ و این لباس، چه خوب بر تن آن راست قامتان وادی عشق برازنده شد و افتخار آفرید.

 

سلوک عرفانی نظام سیاسی کشور

 

قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران یک متن پیشرفتۀ حقوقی و ماندگار است. اگر روزی ـ معاذ اللّه  ـ چنین نظامی نیز در صحنۀ روزگار نباشد، این متن جاویدان می تواند زوایای تاریک بسیاری از ملت ها را از گذشته تا آینده، روشن سازد. من در حالی این سخن را می گویم که قانون اساسی ده ها کشور غربی و شرقی را مطالعه و تدریس کرده ام.

 

اما نکتۀ شفاف و پر اهمیت در این متن حقوقی، تنها در ابعاد و تکنیک های حقوقی آن نیست، بلکه روح عرفانی آن است که در بسیاری از اصول آن، چون جان در کالبد کلمات نهفته است. منظور من از این اصول، مواردی نیست که در آن خدا، توحید، نبوّت، امامت، معاد و ولایت فقیه آمده است؛ این ها که شریعتند؛ من از عرفانی سخن می گویم که در غوغای مراحل رشد و توسعۀ اقتصادی، کار فرما و کارگر را به یاد رشد و کمال معنوی می اندازد و 
کارِ مزاحم با خودسازی معنوی را نفی می کند[6] و مسئولیت پذیری را فراتر از آزادی [7] و همه را یکسان در برابر قانون[8] قرار می دهد و هدف از برپایی نظام سیاسی را ایجاد محیطی مناسب برای رشد فضایل اخلاقی، بر اساس ایمان و تقوا و مبارزه با همۀ مظاهر فساد و تباهی دانسته؛[9] و بالاخره پایه های ایمانی نظام، مصون از بازنگری شناخته شده است. [10]

 

دولت های شهر خدا

 

آنچه را که "اگوستین" در اندیشه پرورانید و در اوج تخیّل خویش، دیاری به نام «شهر خدا» آفرید، همواره در تاریخ، ناشناخته و موهوم تلقی شد؛ حتی کلیسایی که اگوستین به آن تعلق داشت، قدر آن را نشناخت و از درک آن عاجز ماند. شاخص «شهر خدا» قبل از آن که مردم آن باشند، دولت و دولت مردان آن هستند که راز و رمز خدایی بودن شهر و دیار را ترسیم می نمایند. دولت ها عملاً نمودار معنویت نظامند و میزان پای بندی نظام را به 
اصول عرفانی و اخلاقی ترسیم می کنند.

 

دولت ها در طول پایداری انقلاب اسلامی، از رجایی تا خاتمی، به رغم کشش ها و کوشش های عوامل منفی که تلاش در کشاندن همّت ها و اقدامات دولت ها به سمت و سوهای مادی گرایانه و دل مشغولی به مخالفان داشته اند، همواره در صراط مستقیم راه سپردند و هیچ گاه نخواستند از آن خط خارج شوند.

 

اصالت دادن به ارزش های معنوی و ثبات قدم در عرصۀ خدمت گزاری که مرتبۀ عینی تجلّی عرفان و مظهر اسفار سیر و سلوک الی الحق و فی الحق و الی الخلق است، همواره در روابطشان با خدا و خلق، حال و هوای عارفانه ای نمودار ساخته است.

 

بر این ادعا می توان در تحولات معنوی و فرهنگی کشور، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نمونه های فراوانی یافت. امام رحمه اللهبارها فرمود مهم آن است که در راه تلاش برای اقامۀ امر خدا باشیم؛ نصرت و پیروزی با او است. حال اگر تلاش ها و فعالیت ها به ثمری اندک نشست و یا بر خلاف میل ما بود، بی گمان در وادی عرفان، حسین وار، 
رضا می طلبد.

 

عرفان در ابعاد فرهنگی انقلاب

 

به حق این ندا و شهرت، ستودنی است که انقلاب ما انقلاب فرهنگی است؛ ابعاد فرهنگی انقلاب به گسترۀ خود انقلاب، دامنه دارد و فرهنگ بر همۀ زوایای انقلاب اسلامی پرتو افکنده؛ به گونه ای که نمی توان زوایای تاریکی در عرصه های مختلف انقلاب اسلامی یافت که تهی از مبانی و ارزش های فرهنگی باشد و این، معیاری در بازشناسی سره از ناسره در ابعاد مختلف انقلاب اسلامی است.

 

اما شگرد تحسین برانگیز معمار انقلاب اسلامی در آن است که ارزش های فرهنگی را با روح عرفان چنان آمیخت که آمیختگی شریعت و عرفان را به ارمغان آورد؛ آن گونه که وقتی از فرهنگ انقلاب یا فرهنگ عمومی در انقلاب سخن به میان می آید، چشم ها به دنبال "فولکولور" سنن جاهلی نمی رود، بلکه اوج ارزش های عرفانی را به یاد می آورد، 
آن سان که مجموعۀ مدوّن اصول و مبانی فرهنگی جمهوری اسلامی نشان می دهد.

 

خلأهای عرفانی در نظام

 

نظام جمهوری اسلامی ایران مولود قانون اساسی، و قانون اساسی محصول انقلاب اسلامی است. اگر از تجلّی عرفان سخن می گوییم، باید آن را عیناً در نظام، از سطوح بالا تا پایین، به وضوح مشاهده کنیم. بر خلاف توهّمات یأس برانگیزان بریده و خیالات سیاست مداران مبتلا به افسردگی سیاسی، هنوز قامت رسای نظام را ستون فقرات اخلاق 
و عرفان به پا داشته است و هنوز هم ـ همچنان که در آغاز راه بودیم ـ در زوایای آشکار و پنهان سطوح مختلف نظام، خداجویی ها، ایثارها، رفض علایق، قبض شهوات، بسط روح خدمت به خلق و پرواز در ملکوت هفت شهر عشق، دیده می شود.

 

اما با تمام این امیدها و خوش بینی های واقع بینانه، باید اعتراف کرد که خلأهایی در نظام به وجود آمده که پرتو عرفان و ارزش های اخلاقی در آن ها رو به افول است و حنظل های نورس، بر بدنۀ آسیب پذیر نظام، جوانه زده؛ که می تواند هر کدام زنگ خطری برای آینده ای نامطلوب باشد.

 

نام بردن و حتی اشاره کردن به خلأها و حنظل ها آسان نیست؛ چه بسا موجب عِرض بردن و زحمت داشتن است؛ اما چه کسی است که چشم از این مراکزی که چون وصلۀ ناجور بر پیکر انقلابند برگیرد و آن ها را نبیند. نه تنها خود، شش اسبه می تازند تا مادیات و هوس های در گذشته از دست داده را به دست آرند، بلکه هر چه ارزش و معنویت بر سر راه خود دارند را پایمال و نابود می سازند. راستی اینان به کجا می روند؟ و به خاطر چه چیزی این همه سرمایه های معنوی و افتخارات ارزشی یک ملت و یک انقلاب، به بزرگی انقلاب اسلامی را بر باد می دهند؟ چه هدفی دارند؟ و به کجا خواهند رسید؟

 

صیانت بُعد عرفانی و ارزشی انقلاب اسلامی

 

همان گونه که چهرۀ عرفانی شخصیت امام، راهنمای شناخت بارز ابعاد عرفانی انقلاب اسلامی ایران بود و امام با هشدارهای مکرّر، بیراهه رفته ها را به شاهراه عرفان و ارزش های معنوی سوق می داد و خود، سکان دار انقلاب در راستای اهداف عرفانی اش بود، می توان از این تجربۀ بزرگ چنین نتیجه گرفت که رهبری، چهرۀ تمام نمای معنویت 
و عرفان انقلاب و نظام اسلامی است. تا این سیما با پرتو معنویت و ارزش های عرفانی نورانی است، از تاریکی های برتافته از برخی رویکردهای دنیا پرستانه نباید هراسی به دل راه داد.

 

اکنون بر تارک انقلاب اسلامی، ستارۀ درخشانی پرتو می افکند که خود را شاگرد، مرید و رهرو و عاشق راه امام می داند و در هیچ امری از خط و اندیشۀ والای امام نمی گذرد و امام را همچنان، الگوی تمام عیار سیاست و حکومت می شمارد.

 

سابقۀ فرهیختگی و فرزانگی، کیاست و درایت و تدبیری که از وی، از دهۀ سی به بعد داریم، و تلمّذ در مکتب مرادی چون امام و عارفی چون آیة اللّه  میلانی، او را به حق، شایستۀ سکان داری معنویت و عرفان انقلاب و منصب رهبری انقلاب کرده است.

 

ما همه امید آن داریم که خداوند قادر متعال، ایشان را در صیانت از ابعاد معنوی و عرفانی انقلاب و نظام و استقامت و تدبیر در راه تداوم آن یاری فرماید؛ « إنّه خیرُ ناصرٍ و معین».

 

 

 

 

 

 

 

کتاب نامه

 

قرآن کریم.

 

1. ایران، انقلاب به نام خدا، کلر بربرپییر بلانشه، ترجمۀ قاسم صفری.

 

2. انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عباسعلی عمید زنجانی.

 

3. نهج البلاغه، صبحی صالح، انتشارات هجرت، 1395 ق.

 

 

 

 


[1] )) ر.ک: ایران، انقلاب به نام خدا، ص 255.

 

[2] )) ر.ک: انقلاب اسلامی و ریشه های آن، ص 105 ـ 382.

 

[3] )) نهج البلاغه، ص 102، خطبۀ 74.

 

[4] )) نوح (71): 26.

 

[5] )) نساء (4): 150.

 

[6] )) قانون اساسی، اصل 43.

 

[7] )) همان، اصل 3.

 

[8] )) همان، اصل 107.

 

[9] )) همان، اصل 3.

 

[10] )) همان، اصل 177.

 

. انتهای پیام /*