در ابتدا تاریخچه ای از جنبش های سیاسی و فکری جهان عرب در دوران معاصر بفرمائید.

اگر بخواهیم یک نگاه تاریخی به جهان عرب در دوران معاصر داشته باشیم تحولات اصلی که در جهان عرب رخ می دهد از دوره عثمانی آغاز می شود . پایگاه اصلی دولت بزرگ عثمانی ترکیه کنونی بود ولیکن این دولت برکل جهان عرب حاکم بود و به علت خاستگاه عربی اسلام، این مناطق عمق استراتژیک دولت عثمانی نیز محسوب می شد. عثمانی ها در عین اینکه یک دولت اسلامی محسوب می شدند تکیه اصلی شان برترک ها بود و در درون حکومت عثمانی تفاوت آشکاری میان ترکها و عرب ها وجود داشت. اسلام عثمانی نیز تفاوت هایی با اسلام سایر مسلمانان داشت که به اشکال مختلف خود را بروز می داد. عنصر هویت عربی طی یک جنبش و بیداری در اواخر جنگ جهانی اول شکل گرفت و مخالفت خودش را با دولت عثمانی نشان داد. از زمانی که عثمانی در فرآیند سقوط قرار گرفت این حرکت و بیداری عربی تقویت شد و خودش را به عنوان یک جنبش استقلال خواهانه نشان داد . پس از سقوط دولت عثمانی این جنبش یک درک مشترک عربی را ایجاد کرد تا هم به استقلال دست پیدا کند و هم در کنار هم بتوانند از منافع مشترکشان دفاع کنند . به محض اینکه دولت عثمانی تجزیه می شود دولت های اروپایی پیروز جنگ جهانی اول وارد و جایگزین عثمانی می شوند و در حقیقت یک استعمار جدیدی را ایجاد می کنند و حس مشترک عرب ها به یک احساس ضد استعماری تبدیل می شود و بین دو جنگ جهانی شاهد این خیزش هستیم که منجر به شگل گیری برخی از دولت های عربی فعلی می شود .

در دوره جنگ جهانی دوم یک جنبش وحدت گرای عربی در میان این دولت ها به وجود آمد . با تشکیل دولت اسرائیل و اشتغال سرزمین های عربی در فلسطین ، سوربه ، مصر ، اردن و لبنان جنبش بیداری عربی که می توان آن را جنبش قومی عرب ها یا پان عربیسم نامید اوج گرفت و عبدالناصر و احزاب بعث عراق و سوریه و برخی حکومت ها مثل حکومت قذافی نماینده آن بودند؛ قذافی زمانی که در سال 1969 توانست کودتا کند و پادشاهی سنوسی را کنار بزند در حقیقت بر پایه یک نیاز در درون کشورهای عربی و فرآیند قومی عربی به این نقطه می رسد که البته با الگوگیری از جریان عبدالناصر در مصر است . جنگ های اعراب و اسرائیل علی رغم مشارکت همه اعراب و سازماندهی نتایج پیروزمندانه به دنبال نداشت اما این خیزش اتفاق افتاد . در تمامی این روندها یک احساس مشترکی مشاهده می شود در منطقه دیگری از جهان نمی توان دید که تنها عامل زبان و فرهنگ مشترک تا این اندازه بتواند حس مشترکی را میان چندین کشور ایجاد کند ما اگر بخواهیم از عبارت قرآنی امت واحده نیز در بحث های جامعه شناسی استفاده کنیم در دنیای عرب این حالت همیشه به وجود آمده یعنی مرزها نتوانسته اند مانع اتفاقات و امواج شوند شما هم اکنون نیز مشاهده می کنید که بیداری به همه کشورهای عربی سرایت می کند و در هر دوره ای حس مشترک سریعتر از هر جای دیگر در جهان عرب به وجود می آید .

اگر بخواهیم جنبش اخیر اعراب را ارزیابی کنیم می توان گفت این حرکت با یک نیاز سنجی جدید و قرائتی از نیازهای امروز اعراب در جهان عرب پدید آمده و اعراب مجدداٌ به یک جنبش مشترک رسیده اند؛ البته این جنبش نسبت به گذشته خصوصیات و ویژگیهای بسیار متفاوتی دارد.

آیا می توان در این حرکت اخیر سهمی نیز برای انقلاب اسلامی ایران و تأثیر آن بر جهان عرب قائل بود ؟

البته انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی نقش داشته است و این تأثیر حداقل در شرایط زمانی خودش غیر قابل انکار است. به این معنا که در سال 1979 وقتی انقلاب اسلامی به پیروزی رسید درست زمانی بود که جنبش عربی پان عربیسم در جنگ مقابل اسرائیل شکست خورده است اعراب مقابل اسرائیل از همه امکاناتشان استفاده کردند بسیج نیروها خوب صورت گرفت اما نتایج خوبی به دست نیامد . انقلاب اسلامی که روی داد گونه ای ناامیدی در توده های عرب از رهبران و شیوه مبارزه اشان پدید آمده بود و لذا نگاه توده های عرب و مسلمان به سوی انقلاب اسلامی جذب شد. ارزیابی عرب ها این بود که یکی از علتهای شکست نخوردن اسرائیل در جنگ با اعراب حمایت دولت شاه از اسرائیل بود و این اتفاق رژیمی مثل رژیم شاه را که محکم پشت سر اسرائیل ایستاده بود از بین برد. انقلاب اسلامی در این شرایط یک امید تازه ای پدید آورد و در تمام کشورهای عربی مردم از انقلاب اسلامی حمایت کردند و به دنبال آن جریان ها و نهضت ها و احزاب و سازمان های اسلامی از فلسطین گرفته تا ترکیه و غیره به وجود آمدند و امید جدیدی برای ثمر بخش بودن اسلام در مبارزات سیاسی و به دست آوردن پیروزی به وجود آمد. آن بیداری اسلامی که محصول انقلاب امام خمینی ( س ) است تحول ژرف و جدی را در افکار و نوع نگاه جوامع خاور میانه ای به مسائل سیاسی به وجود آورد . جنبش اخیر جهان عرب بدون شک از تجربه های گذشته این جوامع تأثیر پذیرفته و گروه ها و سازمان های اسلامی نیز که با ایدئولوژی اسلامی سیاسی وارد صحنه شده اند و دستاوردهایی نیز داشته اند در آن ها سهمی دارند؛ اما می بایست سعی کرد با دقت و صادقانه به مسائل نگاه کرد این جنبش اخیر جهان عرب یک جنبش اسلام گرا از نوع اسلام سیاسی نیست. در ایران انقلاب اسلامی روی داده است ، در سودان به گونه ای اسلام سیاسی در قدرت حضور داشته است اما حرکت اخیر که ما شاهد آن هستیم بیشتر یک حرکت آزادی خواهانه و مبتنی بر نوعی دموکراسی خواهی است ؛ معنای این حرف این نیست که اسلامی ها در این حرکت نقشی ندارند بلکه در تمام این حرکت ها مسلمان هایک جا و جایگاهی دارند در جایی مثل سوریه اسلام گراها بیشتر از بقیه جاها حضور دارند در مصر اسلامی ها حضور فعال دارند اما هیچ کدام از این جنبش ها نگفته اند که ما می خواهیم یک حکومت اسلامی درست کنیم بلکه می گویند ما می خواهیم یک حکومت دموکراتیک درست کنیم که همه جریانات فکری می توانند در آن حضور داشته باشند من جمله مسلمان ها . این الگویی است که در ترکیه اتفاق افتاده؛ پایه های حاکمیت در ترکیه بر اساس مبانی دموکراتیک است اما در همین چارچوب یک حزب اسلام گرا که به طور مشخص شاخه اخوان المسلمین در ترکیه محسوب می شود حزب عدالت و توسعه را به عنوان نماینده مسلمانان وارد میدان سیاست می کند و در این میدان شعارها و عملکردی از خودش نشان می دهد که مردم ترکیه به او رأی می دهند تا قدرت را کسب می کند . در برخی حرکت های عربی به شکل صریح و عیان بیان شده است که ترکیه الگوی ماست؛ به طور مثال خالد مشعل که امروز یکی از رهبران تأثیر گذار فلسطینی محسوب می شد هیچ ابایی ندارد که بگوید ما مدل حکومتی مان مدل ترکیه است . دلایل زیادی هست که چرا امروزه رهبران جریان های اسلامی از ترکیه به عنوان الگو نام می برند . به هر حال ترکیه و حزب حاکم در عین حال که مدعی اسلام گرایی است توانسته در یک روند دموکراتیک مردم ترکیه را قانع کند و خیلی از آرزوهای کشور و ملت ترکیه که توسط دولت های قبلی به نتیجه نرسیده را به نتیجه برسانند از نظر اقتصادی ترکیه را به سطع بالاتری ارتقا داده اند یعنی ثابت کرده اند که یک حزب اسلامی می تواند مدلی را ارائه بدهد که هم مشکلات کشور را حل کند و هم پیشرفت و توسعه را به ارمغان آورد و فضا و فرصت های جدیدی را جهان اسلام و جهان عرب برای ترکیه ایجاد کند. غربی ها نیز مشکلی با این حکومت نداشته اند ترکیه هم زمان با حماس که آمریکایی های آن را تروریست معرفی می کنند روابط بسیار نزدیکی دارد و هم با اسرائیل ارتباطش را دارد و امروز در غزه عکس همین آقای اردوغان را فلسطینی ها بالات می برند.

بنابراین نهضت اخیر در ادامه ها همه نهضت های پیشین است و نباید ما فکر کنیم همه دنیا در یک نقطه خلاصه می شود؛ اعراب مسائل و ویژگی های خاص خودشان را دارند و احساسات مشترک و تاریخ ویژه ای دارند و آن چه که در ایران نیز اتفاق افتاده در زمان خودش اثرات خاصی دارد و به رشد جریانات و گروه های اسلامی و موضوعیت اسلام سیاسی کمک کرد که کماکان ادامه دارد.

علت یا علل روی دادن جنبش های اخیر در کشورهای عربی را در چه چیزی می دانید یا به عبارت دیگر خواست و مطالبه این جنبش ها چیست؟

این جنبش ها تحث تاثیر ناکارآمدی سیستم های حکومتی کشورهای عربی است در واقع یک جنبش اصلاح گرایانه است، جنبشی است که به همه قومیت ها وایدئولوژی ها احترام می گذارد و اجازه می دهد که همه افکار در آینده این جنبش و حرکت نقش داشته باشند اما مکانیزمی که همه این اتفاقات باید در آینده بیافتند یک مکانیزم دموکراتیک خواهد بود . از این جنبش ها تفسیرهای مختلفی شده است اما ما باید در ارزیابی آن ها واقع بین باشیم . بعضی ها این حرکت را به ایدئولوژی ها وصل می کنند چه ایدئولوژی اسلامی و چه قومی و چه هر ایدئولوژی دیگری؛ در حالی که با واقعیت این جنبش ها سازگار نیست چون اصلاً این حرکت ها بیش از این که به این مسائل توجه کنند روی ناکارآمدی سیستم های حکومتی شان به این نقطه رسیده اند. سیستم هایی که براین کشورها حکومت می کنند سی چهل سال است که با یک چهره و یک روش تکراری حکومت می کنند وضع اقتصادی و سیاسی و اجتماعی این ها هر روز بدتر می شود حالا این که مردم چقدر درک درستی از مـسائل دارنـد و یـا چقدر اغراق می کنند اما به هر حال فکر می کنند علت عقب افتادگی شان همین دولت ها هستند .

برخی از این دولتها که یک سابقه مبارزه با اسرائیل هم دارند این مبارزه را بهانه کرده اند و به مطالبات مردم توجه نمی کنند به هیچ کس اجازه حضور و حرف زدن نداده اند و هر کسی هم مخالفت کرده با انگ اسرائیلی کنار زده اند. این مردم از چهره های تکراری ، از رفتار خشن حکومت با مردم و از سانسور خسته شده اند. این خستگی زمانی که با عدم پاسخگویی و یک موج بیداری اینترنتی همراه شده این جنبش ها را پدید آورده است. ما زمانی که برای یک بیداری نامگذاری می کنیم علتش عامل محرک آن است زمانی که ما می گوئیم بیداری عربی چون پان عربیسم عامل بیداری بود یا اگر می گوئیم بیداری اسلامی؛ چون شاه جواب مردم ایران را نمی داد یک رهبر مسلمان به نام امام خمینی این بیداری را به وجود آورد و اسلام نقش اول را بازی کرد؛ امروز به نظر من باید بگوئیم یک بیداری اینترنتی روی داده و اینترنت نقش اول را در فهم و درک شرایط ار سوی مردم داشته است. اساساً پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در 1990 شرایط جدیدی برجهان حاکم شد و دوران جنگ سرد و شرایط خاص آن به پایان رسید و مطالبات و فضا وسؤالات و خواسته های جدیدی پدید آمد اما در جهان عرب اوضاع کاملاً ثابت باقی ماند. ماهواره ها یک موجی را ایجاد کردند و فرصتی در اختیار تمام ملت ها قرار گرفت که بفهمند که در کشور همسایه شان چه خبر است ؟ آن سوی جهان چه خبر است ؟ اما به هر حال ماهواره ها آن کفایت لازم را ندارند چون هر شبکه خبری بایستی ارتزاق مالی و فکری بشود و خبرنگاران و پایگاه های خبری نیز محدودند چون دولت ها اجازه نمی دهند. اما اینترنت، ماهواره را تکمیل کرد و همه کسانی که به اینترنت دسترسی دارند به منابع خبری تبدیل شده اند و اطلاعات و اخبار را منتقل می کنند ؛ اینترنت را هم به آن شکل نمی توان محـدود کرد و مـردم هـمه چیز را می بینند و می دانند و با حکومت های بد و خوب و شیوه های حکمرانی بد و خوب آشنا می شوند و این آگاهی در جوامع منتقل می شود . نقل و انتقال فیلم و عکس نیز در دنیای اینترنت که تاثیر گذاری خودش را در یکی دو سال اخیر نشان داده است . الآن در سوریه دولت به یک خبرنگار اجازه حضور نمی دهد ولی روزانه دهها فیلم به شبکه اینترنت وارد می شود و شبکه های خبری نیز از آن بهره می گیرند و صدها خبر و گزارش از سوی مردم که احساس می کنند تحت ظلم و ستم هستند و سرکوب می شوند به شبکه اینترنت منتقل می شود و شبکه های خبری امروز بدون این خبرنگاران بی مزد و منت قادر به اطلاع رسانی نیستند . شبکه الجزیره امروز بین شبکه های عربی تاثیرگذارترین شبکه است علتش تنها تعداد زیاد خبرنگاران و امکانات زیاد نیست علتش به خاطر ارتباط خوب با همین بخش شبکه های اجتماعی و شهروند خبرنگاران و کاربران اینترنتی است که امکان سانسور را از دولت ها می گیرد.

بعضی ها نیز این حرکت های اخیر جهان عرب را به توطئه غرب و آمریکا نسبت می دهند این هم حرف نا مربوطی است . هیچ حرکت اجتماعی به این گستردگی را آمریکائی ها نمی توانند به وجود بیاورند ممکن است آمریکائی ها به خاطر آشنایی و اشراف به اطلاعات برای برخورد و بهره برداری از جریانات آمادگی داشته باشند و آن ها را پیش بینی کرده اند بیش از این نمی توان به آمریکائی ها نقش داد .

علت سرعت تحولات در این کشورها چه چیزی است ؟ به هر حال سرعت و پی در پی بودن حوادث قدری عجیب است.

آن چیزی که من می فهمم علت سرعت این تحولات این است که جهان عرب پا به پای تحولات جهانی پیش نیامده و مقابل تحولات مقاومت کرده بود و دولت ها یک بدهی انباشته داشتند و مطالبات مردمی روی هم انباشته شده بود و هر جا مردم مطالبات و خواسته های خود را مطرح کرده اند؛ به صهیونیسم و اسرائیل وابسته می کنند و اجازه اعتراض نمی دادند و تمام این رفتارها در زمان جنگ سرد امکان پذیر بود اما در دوران جدید نمی توان با این شیوه پاسخگوی مطالبات مردمی بود. این بدهی همراه شده است با این بیداری اینترنتی و عدم امکان سانسور و مدیریت توده مردم و همین نیز عامل سرعت تحولات بوده است .

پیش بینی شما از آینده این تحولات چیست ؟

پیش بینی این تحولات واقعاً سخت است چون که مجموعه ای از مسائل در کنار هم و در مقابل هم قرار دارند یعنی چه متغیرهایی که در کنار هم هستند و کارکرد شبیه هم دارند و چه متغییرهایی که مقابل هم هستند . فرض کنید در تونس تحول در کمتر از یک ماه و در مصر در کمتر از بیست روز رخ می دهد اما در لیبی و یمن مسائل پیچیده و عمیق شده است و به یک حالت بن بست مانند رسیـده اند . در نظرات مارکسیستی یک بحثی با عنوان بیداری سرمایه داری مطرح می شود که جنبش ها به یک نقطه ای می رسند که مخالفین آنها بیدار می شوند و دست به اقداماتی می زنند تا جنبش ها به نتیجه نرسند بخشی از پیچیده شدن اوضاع در لیبی و یمن می تواند این موضوع باشد ولی بخش دیگری مربوط به ویژگی خود این کشورهاست مثلاً در مصر جامعه مدنی واقعاً قوی بود و تجربه تاریخی و فرهتگ غنی دارد و جریانات قدرتمند فرهنگی و اجتماعی و وجود چهره های شاخص فکری، فرهنگی و سیاسی در این کشورها کمک کرد تا این تغییر راحتتر اتفاق بیافتد؛ در حالی که در لیبی به علت عدم وجود جامعه مدنی و حزب و گروهی و باقی ماندن و قوت ساختار قبیله ای و ویژگی های شخصی قذافی وضعیت پیچیده شده است .

در یک نگاه کلی این کشورها چه تفاوت هایی با هم دارند؟

در بین این کشورها یک سری جمهوری های دروغین هستند و آن ها بیشتر از دیگران در مسیر تحول خواهی قرار گرفته اند . اسم این حکومت ها جمهوری است اما در واقع حکومت های نظامی هستند و ارتش نقش اصلی را دارد مثلاً در لیبی که افسران آزاد کودتا کردند و به مرور قدافی دوستان خود را هم کنار زد و خودش تنها ماند. سوریه، مصر، تونس و یمن نیز همین شرایط را دارند و در عین نام جمهوری، خبری از رأی مردم و جمهوریت نیست . جالب اینکه همه این کشورها در ده پانزده سال اخیر قول اصلاحات دادند اما به قولشان عمل نکردند همین آقای بشار اسد وقتی یازده سال پیش سرکار آمد قول اصلاحات داد اما انجام نداد . چه بسا اگر انجام داده بود تحولات به این شکل و سرعت پیش نمی آمد. در هفته های اول مردم خواستار اصلاحات بودند اما الان جز به اسقاط نظام رضایت نمی دهند کشتار هم تاثیر بدی داشته است چون سوریه طی این فرآیند تقریباً هزار کشته داشته است .

به نظر می رسد با وجود آن که در برخی از این کشورهای عربی مثل اردن و مراکش که پادشاهی های مشروطه هستند تقاضاها و تظاهرات مردمی وجود دارد اما چون اصلاحات را از چند سال قبل کم و بیش آغاز کرده اند و در این تحولات نیز به سرعت پادشاه دستور اصلاحات داده تا مردم به بخشی از مطالباتشان برسند و این دو کشور نسبتاً هوشمندانه عمل کردند و سعی می کنند این امیدواری را بدهند که ما به شکل کامل پادشاهی مشروطه را اجرا می کنیم و اصلاحات مدنظر مردم را عملی می کنیم اما اگر اینها هم بخواهند اصلاحات دروغین بکنند و مردم را عصبانی کنند و مردم احساس کنند خودشان کشور را اداره نمی کنند تحولات می تواند خطرناک شود .

نوع دیگر حکومت های عربی امارت های مدرن حاشیه خلیج فارس هستند . در این حوزه تحولات خیلی سریع و نمایان نیست چون اولاً جمعیت این ها خیلی کم و ثروتشان بسیار است و فشار و مشکل شدید اقتصادی در این کشورها وجود ندارد به هر حال خمیرمایه این حرکت ها نارضایتی اجتماعی و اقتصادی است . برخی از این امارت ها اصلاحات اجتماعی انجام داده اند و آزادی ها اجتماعی زیادی داده اند و آزادی مطبوعات و رسانه ها رخ داده و مردم احساس خفقان نمی کنند هر چند نظام سیاسی شان به هیچ وجه نظام سیاسی قابل قبولی نیست و در دراز مدت حتماً باید دست به اصلاحات جدی بزنند و پارلمان های جدی تر را به وجود بیاورند مثل کویت که پارلمان نسبتاً آزادی دارد. در بحرین تلاش های زیادی شد تا پارلمان نقش بیشتری پیدا کند و به شیعیان نقش داده شود که متاسفانه این اتقاق نیافتاد و وضعیت بدتر شده است . دولت بحرین نیز خودش را در بن بست می بیند و مشکلات خاص خودش را دارد و به گونه ای می توان بحرین را از این امارات ها مستثنی دانست چون یک اقلیت طائفی بر اکثریت حاکم است و اکثریت را از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم کرده است . بحرین شرایط متفاوتی دارد و اگر اصلاحات صورت نگیرد می تواند به یک انقلاب یا فاجعه انسانی منتهی شود و راه صحیح مردم و دولت بحرین این است که همکاری کنند و اصلاح طلبانه رفتار کنند و اصلاحات را بپذیرند و یک دولت و مجلس و انتخابات آزاد برقرار کنند و اگر می خواهند پادشاهی ادامه پیدا کند با مردم شان توافق کنند مثل مدلی که اردن و مراکش طی کردند و شاید بتواند با مردمشان توافق کنند و پادشاهی را به عنوان سمبل وحدت ملی حفظ کنند و دولت و مجلس آزادانه بتوانند کشور را اداره کنند . البته همه اینها از آن اصل اولیه های که عرض کردم مستثنی نیست و پیش بینی کلی این تحولات بسیار دشوار است .

 

. انتهای پیام /*