امام خمینی به عنوان یک اسلام شناس واقعی، با ایدئولوژی اسلامی به خوبی آشنا بود و تعالیم قرآنی را با تمام وجود لمس می کرد. از این روی برای خود راهی جز حرکت و مبارزه نمی بیند و از ایستایی و بی حرکتی پرهیز می کند و شیوه مبارزه و رودررویی با تاریک اندیشی و سیاهی را سرلوحه برنامه خود قرار می دهد.
امام خمینی از همان دوره جوانی ضمن خودسازی و مبارزه با نفس، مبارزه در راه آزادی انسان ها از زیر یوغ ظلم و ستم را در دستور کار قرار می دهد و از همان ابتدا به روش های درست و موثر مثل خودسازی و محیط سازی، ساختن واحدها و پرورش انسان ها، کار را شروع می کند تا با آغاز نهضت از آنها به عنوان پایه و زیر بنا استفاده نماید که در این مسیر کارهای مهم و موثر فراوانی را در حوزه های مختلف، متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی انجام می دهد که از جمله آن می توان به تحریر کتاب «کشف اسرار» در سال 1323 اشاره کرد که در پاسخ به شبهات و تبلیغات ضد دینی و ضد روحانی جزوه «اسرار هزار ساله» یک کج اندیش افراط گرا پاسخ داد و به استناد حقایق تاریخی و ضمن طرح و نقد آرای فلاسفه یونان قدیم، فلاسفه اسلام و فلاسفه معاصر غرب بر حقانیت تشیع و نقش سازنده روحانیت اسلام تاکید ورزید و در همین کتاب اندیشه حکومت اسلامی و ولایت فقیه در عصر غیبت را مطرح و سیاست های ضد ملی و لائیک رضاخان و همکاران او را در ممالک اسلامی افشا می نمایند.
امام خمینی کج اندیشی ها، کجروی ها و انحرافات را از نزدیک می دید و از طرفی بر خود لازم می دید که در مقابل این سیاهی ها قیام کند، روزنه ای ایجاد و جامعه خفته را بیدار کند و به راه راستین اسلام رهبری نماید. اما در آن دوران هر گونه اندیشه مترقیانه و حرکت سیاسی در زیر چرخ های سنگین ماشین تبلیغاتی استعمار و ارتجاع خرد و نابود می شد و شعار جدایی دین از سیاست افکار را منجمد و مغزها را راکد کرده بود و خروش و قیام و حرکت در جامعه به سادگی امکان پذیر نبود. لذا در مقطع سال 1340 و قبل از آن سه عنصر اساسی موثر بر رفتار سیاسی امام باید مورد بررسی قرار گیرد چرا که این واقعیت ها سبب شد امام دست به قیام نزنند تا اینکه در سال 1341 و در جریان لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی مبارزه را شروع کرد و با بیداری ملت مسلمان ایران نهایتاٌ رژیم شاهنشاهی را ساقط و نظام جمهوری اسلامی را تاسیس نمود.
1. اعتقاد به حرکت از طریق مرجعیت مقتدر شیعی: امام خمینی بر این باور بود که باید زمینه را برای حاکمیت مراجع دینی فراهم آورد و از اقتدار مرجعیت حمایت کرد؛ به همین دلیل چه در زمان آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی و چه در زمان آیت الله بروجردی پیوسته از آنان حمایت کرد. امام بر این واقعیت واقف و به آن پایبند بود که اصلاح امور مسلمانان در آن شرائط تنها از دست کسی بر می آمد که بر مسند مرجعیت عامه تکیه زده و مردم ولایتش را پذیرفته باشند. امام معتقد بود تضعیف مراجع فرصت بیشتری در اختیار رژیم های حاکم قرار می دهد تا سیاست های ضد دینی خود را دنبال کنند.
2. بیگانگی حوزه های علمیه با سیاست: فضای آن روز حوزه ها فضایی بیگانه با مسائل سیاسی بود و بر چسب آخوند سیاسی ابزاری برای منزوی کردن روحانیان آگاه به حساب می آمد. رژیم و وابستگان آن شعار جدایی دین از سیاست را تبلیغ می کردند که در حوزه و روحانیت تاثیر جدی گذاشته بود. امام در این باره می فرمایند:
«مهمترین حرکت القای شعار جدایی دین از سیاست است که متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه ای کارگر شده است تا جایی که دخالت در سیاست دون شان فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد... عده ای مقدس نمای واپسگرا همه چیز را حرام می دانستند... خون دلی که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است، هرگز از فشارها و سختی های دیگران نخورده است (صحیفه امام، جلد 21، ص 278)
لذا امام خمینی شکستن این جو را گام نخست مبارزه تشخیص داده بود.
3. ضرورت تربیت نیروهای متفکر و انقلابی: امام معتقد بود هر گونه تحول و انقلاب نخست باید از حوزه و روحانیت آغاز شود و برای رسیدن به این مهم و ایجاد بستری مناسب برای شکل گیری مبارزه نیروهای آگاه، متفکر و انقلابی نیازمند است.
لذا در این دوران به این مهم همت گمارد که نتیجه حاصله در سالهای 1356 و 1357 و بعد از آن بدست می آید و انقلاب اسلامی بیمه می شود.
اضافه می نماید که پس از فوت آیت الله العظمی بروجردی (10 فروردین 1340) و پس از قضایای انجمن های ایالتی و ولایتی (قبل از سال 1342) فعالیت های سیاسی و مبارزات آشکار حضرت امام صورت وقوع به خود گرفت.

. انتهای پیام /*