ولایت فرد بر دیگری، پیرو دلیل ولایت است، نه پیرو خصوصیات و ویژگی های شخصی افراد. برای روشن مطلب به طور اختصار، چند نکته یادآوری می شود:
1- اصل اولی، در ولایت، عدم ولایت شخص بر دیگری است و فقط خداوند تبارک و تعالی، چون مالک حقیقی و آفریننده انسان است بر او ولایت دارد، هیچ شخصی حتی پیامبر و امام و عالم و ... بر شخصی به صرف پیغمبر بودن و ... عالم بودن ولایت ندارد. (اجتهادالتقلید، ص 18 و 19)
2- در دیدگاه اسلام ، ولایت هر شخصی بر دیگری نیاز به جعل ولایت و نصب آن توسط صاحب ولایت است، بنابراین همۀ ولایت ها باید، به گونه ای به جعل و نصب الهی برگردد و خداوند است که برای پدر نسبت به فرزند صغیر ولایت قرار داده است یا به حاکم اسلامی (پیغمبر ، امام ، فقیه،...) نسبت به امور جامعه ولایت داده است. (همان، ص 19)
و یا شخصی را برای قضا برگزیده است، «یا داوود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق»؛ داوود، ما تو را در زمین خلیفه قرار دادیم، پس میان مردم به حق داوری کن. ص26
3- همانطور که می دانیم، احکام اسلامی و دستورات الهی و جعل و نصب خدایی، پیرو مصالح و مفاسد است، یعنی کار خداوند حکیمانه می باشد و بی جهت و دلیل نیست. اما دانش و علم ما در بسیاری از موارد نسبت به این مصالح و مفاسد نارساست.
4- آنچه در مورد عدم ولایت زن بر مرد، در فقه مطرح است، نبود دلیل جعل ولایت است و در برخی روایات نیز نفی ولایت قضا بر زن شده است (من لایحضره الفقیه، ج4، ص354) که نیاز به بحث و بررسی دارد.
و اما اینکه دلیل عدم ولایت برای زن میزان بهرۀ هوشی وی باشد که اگر زنی دارای هوش بیشتر بر مرد بود، بتواند بر مرد ولایت داشته باشد، این سخن را نمی دانم پرسش کنندۀ محترم از کجا آورده است و اگر کسی نیز چنین گفته باشد، این فهم و درک شخصی وی می باشد و نمی تواند دلیل عدم ولایت زن بر مرد در اسلام شمرده شود.
همانطور که اشاره کردیم، هر حکمی دارای مصلحت است اما اینکه مصلحت حکم، همان است که به نظر ما رسیده است، صحیح و کافی نیست.
در پایان یادآوری می کنم که نفی مطلق ولایت برای زن نیز جای خدشه دارد، چنانکه زن می تواند قیم (سرپرست) پسران صغیر باشد و برخی از فقهای اسلام نیز در مواردی قضاوت زن را پذیرفته اند.
به پاسخ سؤال «با توجه به عدم جواز ولایت زن بر مرد در اسلام ، پایۀ فقهی دخالت زنان در سیاست واداره کشور چیست؟» مراجعه کنید.

. انتهای پیام /*