اگر چه معلوم است که سئوال کننده محترم چنان دل پر دردی از روندهای فعلی امروز کشور دارند که چنین سئوالی را مطرح نموده اند که البته بازتاب نظرات افراد زیاد دیگری نیز هست ولی از نحوه سئوال برمی آید که در کلیت قبول دارند امام خمینی(ره) چیزی در ذهن داشته اند که ذاتاً ارزشی بوده و به مرور زمان آرام آرام به گونه ای وارونه شده که این سئوال را موجب شده است. در پاسخ سئوال کننده محترم اجمالاً مطالب زیر قابل عرض است: انقلاب در ایران اجتناب ناپذیر بود. دلائل اجتناب ناپذیر بودن آن را می توان در دهها کتاب و صدها مقاله از سوی جامعه اهل نظر که برخی از آنها ایرانی هم نیستند و با انقلاب اسلامی نیز میانه خوشی ندارند، پی گرفت. چنان که آمریکایی ها دو سال قبل از شروع نهضت به رهبری امام، یعنی در سال 39 متوجه شدند به رغم کودتای سال 32 و حمایت بیدریغ از شاه، ایران در آستانه شروع یک انقلاب قرار گرفته و چون نگران بودند که ممکن است شوروی سابق با عوامل خود مانند حزب توده چنین انقلابی را تسریع و روی آن تاثیر بگذارد، ایران را وابسته به شوروی نماید و از بلوک غرب خارج سازد، طرحی را مطالعه و به نام رستو - کندی به اجرا گذاشتند که در بهمن سال 41 طی شش ماده با نام انقلاب سفید و انقلاب شاه و ملت آن را تبلیغ کردند تا از انقلابی واقعی توسط ملت جلوگیری کنند. اینکه انقلاب در ایران اجتناب ناپذیر بود، دارای دلالت هایی علمی عام و دلائلی استثنایی و بومی است. مهمترین دلائل عام آن عبارتند از: 1- بالا رفتن سطح سواد در کشورهایی که با نظام غیر دموکراتیک اداره می شوند، نهایت منجر به تغییر نظام سیاسی می گردد. تجربه تاریخی نشان داده بین میزان سطح دانش یک ملت با نوع مطالبات آنها رابطه مستقیمی وجود دارد. در کشورهایی که نظام سیاسی، مطلوب اکثریت مردم باشد، مطالبات افراد تحصیلکرده متوجه رفع نواقص موجود می گردد و در کشورهایی که نظام سیاسی، مطلوب اکثریت نباشد، در صورتی که احساس عمومی این باشد که نظام سیاسی قابلیت اصلاح ندارد، بذر انقلاب جوانه می زند. چنانکه انقلاب مشروطه نیز توسط افراد تحصیلکرده اعم از کسانی که در مدارس داخلی و دانشگاههای خارجی با دانش های جدید آشنا شدند و یا روحانیونی که با نیازهای روز آشنا بودند، پی ریزی شد .در انقلاب اسلامی نیز این موضوع چنان خود را به خوبی نشان داد که امام خمینی در سال 54 طی نامه ای خطاب به اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا چنین نوشتند: نقطه روشنى که در این آخر عمر براى من امیدبخش است، همین آگاهى و بیدارى نسل جوان و نهضت روشنفکران است که با سرعت در حال رشد است. (صحیفه امام ،ج3 ،ص114) 2- وجود استبداد در راس نظام سیاسی منجر به ایجاد خفقان شده که اگر کشوری در موقعیت جغرافیایی مهمی نباشد، ممکن است ملت تا حدودی به سازگاری با خفقان ناشی از استبداد عادت کند. نمونه فعلی آن را در کره شمالی می توان دید ولی اگر کشوری در موقعیت ژئواستراتژیکی مهمی قرار گرفته باشد و ناگزیر به مراودات بیشتر بین المللی باشد، به همان میزان، تحمل خفقان برای آنها کمتر خواهد بود. در چنین حالتی اگر نظام سیاسی برای تغییر مشی خود غیر قابل انعطاف به نظر رسد، خفقان عمر درازی نخواهد یافت و ممکن است به شورش و جنگ داخلی منجر شود ولی در میان ملل دارای فرهنگ غنی تر، به جای شورش و جنگ داخلی، رویکرد اکثریت مردم به انقلاب خواهد بود. 3- رژیم های استبدادی به هر مقدار بیشتر با نارضایتی عمومی مواجه شوند، بیشتر نگران شورش اجتماعی و انقلاب شده و خود را بیشتر به ابزار سرکوب مجهز می کنند و فشار روحی که بر مردم وارد می شود، تجمع یافته و ناگهانی آزاد می گردد. آزاد شدن ناگهانی آن ممکن است به صورت شورش بروز کند و یا هدفمند در طریق انقلاب قرار گیرد. 4- تضاد فرهنگی سردمداران نظام سیاسی با اکثریت ملت، موجب می شود نظام سیاسی مشروعیت خود را از دست بدهد و نظامی که مشروعیت نداشته باشد، همواره مورد تهدید دائمی از سوی اکثریت ملت قرار خواهد گرفت که اگر امید به اصلاح آن نباشد، نهایت به شورش، کودتا یا انقلاب منجر می گردد. تضاد فرهنگی رژیم پهلوی با فرهنگ ملی در حالت ضعف گاه پنهان می ماند ولی هرگاه احساس اقتدار به دو شاه این سلسله دست می داد تضادها آشکار می شد. چنانکه رضاشاه وقتی احساس کرد تمام مخالفین خود را با موفقیت سرکوب کرده، به کشف حجاب آنهم با قوه قهریه مبادرت نمود و محمدرضا شاه نیز وقتی احساس کرد که از نظر نظامی ژاندارم منطقه شده و از نظر درآمد حاصل از فروش نفت وضعیت اقتصادی مناسبی یافته و از نظر امنیت داخلی سازمان امنیت مقتدری را در اختیار دارد، تضاد فرهنگی خود را به نمایش گذارد. مثلاً جشن هنر شیراز را برگزار کرد و برخلاف خواست اکثریت ملت مسلمان، تاریخ هجری شمسی را به تاریخ مجعولی بنام تاریخ شاهنشاهی تغییر داد و به رغم خواست ملی در حمایت از فلسطین به اسرائیل اجازه داد در ایران سفارتخانه داشته باشد و در جنگ میان اعراب و اسرائیل، به طور پنهانی به مدد اسرائیل رفت که البته از نظر اکثریت مردم چنین حمایتی پنهان نمی ماند. 5- استقلال خواهی بگونه ای با خواست ملی همه ملت ها عجین می باشد که برای به دست آوردن و حفظ آن کشته ها داده هزینه های زیادی را صرف کرده، حماسه های بزرگ آفریده، شعرها سروده... و حتی اگر ملتی در این زمینه کوتاهی هایی داشته، تلاش کرده با افسانه پردازی استقلال خواهی تاریخی خود را جبران نماید و در دنیا صدها فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی می توان یافت که استقلال طلبی ملتها را به تصویر کشیده است. از اواسط حکومت قاجار که استقلال سیاسی و حاکمیت ملی ایران غالباً توسط روس و انگلیس مورد تعرض آشکار قرار گرفت، استقلال خواهی ملت ایران نیز در اولویت مطالبات ملی قرار گرفت و قیام هایی نظیر دلیران تنگستان، نهضت جنگل در گیلان و قیام خیابانی در آذربایجان از مشهورترین آنها است. در حکومت محمدرضا شاه نیز نهضت ملی نفت از نهضت های استقلال خواهی تلقی می شود که نهایت با کودتا علیه آن در عمل بی ثمر شد اما در فرهنگ ملی تبدیل به مطالبه گردید. لذا وقتی ملت ایران احساس کرد که رژیم گذشته حتی بقای خود را مدیون حضور بیگانه می داند، به سبب استقلال خواهی که ذاتی هر ملت است، نمی توانست نسبت به این وابستگی بی اعتنا بماند و نهایت علیه چنین وابستگی که روزافزون نیز می شد، مانند برقراری دوباره کاپیتولاسیون برای آمریکایی های شاغل در ایران، ناچار به قیام اندیشید. 6- از جمله جامعه شناسانی که با جامعه جهانی و جامعه ایران آشنایی کافی داشت و سال ها قبل از وقوع انقلاب، آن را پیش بینی کرده بود، مرحوم دکتر شریعتی را می توان نام برد که چون در شرایط خفقان مجبور بود با استعاره، کنایه و در لفافه سخن روز را با تاریخ پیوند زند و به مخاطب انتقال دهد، بگونه ای سخن می گفت که مخاطبین هوشیار سخنش را به خوبی دریافت می کردند. او هشت سال قبل از انقلاب در کتاب حج، گویی انقلاب را انجام شده تلقی می کرد و لازم می دانست هشدارهایش را برای پس از انقلاب رمزگونه اینگونه بیان دارد: ...هرگز از دوباره جان گرفتن ابلیس بی جان شده، غافل مباش! که انقلاب،پس از پیروزی نیز، همواره در خطر انهدام است، در خطر ضد انقلاب است؛ مارهای سرکوفته، در گرمای فتح و غفلت جشن و غرور قدرت، باز سر بر می دارند، رنگ عوض می کنند، نقاب دوست می زنند، از درون منفجر می کنند، غاصب همه ی دست آوردهای انقلاب می-شوند و میراث خوار مجاهدان و تعزیه خوان شهیدان!... با عنایت به موارد فوق با جرات می توان گفت که انقلاب در ایران علیه نظام حاکم اجتناب ناپذیر شده بود و اگر انقلاب اسلامی به وقوع نمی پیوست، آنگاه باید دید چه اتفاقات دیگری احتمال وقوع داشت؟ با عنایت به آنکه اگر چه تفاوت های فرهنگی اقوام ایرانی، ایران را مانند رنگین کمان کرده و به فرهنگ ملی غنا و تکثر بخشیده اما به علت موقعیت ژئو استراتژیک و منابع فراوان طبیعی از جمله ذخایر نفت و گاز و نیز در میان منگنه بودن بین شرق و غرب سیاسی، اگر به جز انقلاب اسلامی که مردم را در زیر پرچم اسلام همصدا کرد، انقلابی دیگر به وقوع می پیوست، بنظر می آید اگر بگویند کثرت قومی موجب تششت ملی می گردید، لطیف سخن گفته شده است. با این وصف اینگونه نبود که امام خمینی(ره)، چون زمینه های وقوع انقلاب را فراهم دید، آن را رهبری کرد، بلکه کسانی که تا حدودی با آثار امام خمینی(ره) آشنایی دارند، اذعان دارند که ایشان از دوران جوانی به نظام حکومتی مبتنی بر اسلام می اندیشید و فراهم بودن زمینه های انقلاب، حسن تصادفی بود که ایشان آرزوی خود را محقق شدنی دانست و البته ایشان نیز با رهنمودهای خود در طول نهضت زمینه های تحقق آن را بیشتر تسهیل نمود و نیز نوع راهبری ایشان به گونه ای بود که با کمترین خسارت انقلاب به پیروزی نایل شد. از دگر سو امام خمینی(ره) نیز نگران پس از انقلاب بودند و حجم گفتار ایشان برای حفاظت از آرمان های انقلاب که به بیراهه نرود، چندین برابر حجم سخنان ایشان در هنگام رهبری نهضت تا پیروزی می باشد. ضمن آنکه ایشان بسیاری از آفت های انقلاب را بخوبی می شناختند و تلاش داشتند انقلاب را از شر آن آفت ها محفوظ بدارند. وصیتنامه آن حضرت هم جمع بندی ایشان از انواع آفت ها است و راهکارهایی برای مصون ماندن انقلاب از مارهای سرکوفته... حال اگر وضع فعلی را نپسندیم و فاصله آن را با آرمان ها و شعارهای اصیل انقلاب فاصله-های نجومی احساس کنیم، هر کدام از ما که خود را رهرو آن رهبر تصور می کنیم، باید عمل خود را وارسی نماییم که تا چه میزان در بوجود آمدن چنین وضعیتی سهم داریم. سخن یکی مانده به آخر آنکه: هر انقلاب بزرگی دارای مواهب و خساراتی می باشد. تصور پاسخ دهنده به این سئوال این است که مواهب انقلاب اسلامی کم نیست و اینگونه هم نیست که قدرت بازسازی، بازآفرینی و بازتولید خود را از دست داده باشد و امید که در آتیه نهال آن باور گردد و اگر شاخه های خشک و پژمرده ای هم دارد با هرس کردن آنها می توان فضای رشد شاخه های تازه را بیشتر کرد که البته همتی مضاعف و تا حدودی از خودگذشتگی می طلبد. سخن آخر آنکه: گویی خداوند در قاموس هستی برای سرنوشت انقلاب ها و تحولات بزرگ، ابتلائات و آزمایشات بزرگ هم رقم زده است. چنانکه هیچ تحول و انقلابی در تاریخ بشر به عظمت آمدن آخرین دین نبوده است. پیامبر اکرم(ص) توانست در سرزمینی خشک و با مردمانی که اکثریت غیر متمدن و بی سواد و نیمه وحشی بودند، انقلابی شگرف بوجود آورد. جالب آنکه در میان مردم بی سواد معجزه دینش کتاب بود و نام مرکز حکومت یعنی یثرب را به مدینه که مشتق از تمدن است تبدیل کرد و از مردمانی بیابانگرد، شخصیت هایی ساخت که در فرهنگ بشریت مانا می مانند. اما و صد اما که پس از پیامبر(ص) به همان میزان که ابرقدرت های آن روزگار در مقابل این انقلاب شگفت به زانو در می آمدند، نزدیک ترین شخصیت ها به رسول اکرم(ص) تا آنجا مورد ستم قرار گرفتند که به جز آخرین امام(عج) همگی را همان کسانی که ادعای پیروی از رسول اکرم(ص) را داشتند، یا با تیغ یا با زهر کشتند و با خاندان وحی بالاخص با فرزندش حسین(ع) در کربلا چنان کردند که سفاک ترین سفاکان تاریخ با فرزندان دشمنان خود چنین نکردهاند. با این وصف آیا به جا است بپرسیم اگر پیامبر اکرم (ص) سرنوشت انقلاب وحیانی و تمدنی را که پی ریخته بود، اینگونه می دید (که البته می دید) آیا باز هم دست به آن کار عظیم می زد؟ حال آنکه پس از پیامبر(ص) سرنوشت اسلام چنان شد که اولین و بهترین شاگرد این مکتب یعنی امیر مومنان علی(ع) که خود امام است سه جنگ تحمیلی را تحمل کرد و اسلام جاری آن روزگار را پوستین وارونه پوسیده شده نامید. آری بعد از پیروزی انقلاب های بزرگ که معمولاً به معجزه می مانند، آزمایشات بزرگ هم آغاز می شود تا اولاً کسانی که از آن مواهب برخوردار شده اند، در ابتلای به مصائب، آبدیده تر شوند و ثانیاً افق دید خود را به دورتر برانند و اگر کسانی در پیروزی انقلاب سهمی نداشته اند، در حفظ و توسعه آن سهیم گردند. ضمن آنکه در افق دورتر موهبت های بزرگی است و به نسبت بزرگی آنها دهه های اولیه پرسنگلاخ تر و پرمصیبت تر می باشد و برای عبور از صراط، هفتخوان و هفتادخوانهایی هم وجود دارد.

. انتهای پیام /*