مقدمه و شرح از استاد سید جلال الدین آشتیانی
گفتار در مقام موسی ع و خضر و ولایت آن دو بزرگوار
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1386

زبان اثر : فارسی

گفتار در مقام موسی ع و خضر و ولایت آن دو بزرگوار

‏در «نور» هفتم فرموده اند: ‏

 

قال شیخنا العارف الکامل، الشاه آبادی، أدام الله ظله الظلیل علی رؤوس مریدیه و مستفیدیه: إن مخالفة موسی . . . عن خضر(ع) فی الموارد الثلاثة مع عهده بأن لایسأل عنه، لحفظ حضور الحق. فإن المعاصی هتک مجلس الحق، والأنبیاء،  علیهم السلام، مأمورون بحفظ الحضور. 

‏ ‏

إجتمع بعض إرباب الشهود بالخضر، فقال علیه السلام: 

 

کنت أعْددت لموسی بن عمران ألف مسألة مماجری علیه من أوّل ماولد إلی زمان اجتماعه، فلم یصبر علی ثلاث مسائل منها. [1]

‏ ‏

فی صحیح المسلم، قال رسول الله، علیه السلام: 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 87

یَرْحَم الله مُوسَی لَوَددْتُ أَنَّهُ کانَ صَبَرَ حَتَّی یَقُصَّ علینا من أَخْبٰارِِهِما . . . و قالَ، صلِّی الله علیه و عترته: کانَتِ الأوْلَی مِنْ موسی نِسْیاناً . . . حَدَّثَنا أُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ قال: سمعت عن رسول الله [ص] یقول: إنَّه بَیْنَمَا موسَی،  عَلَیْهِ السَّلامُ، فی قومِهِ یُذَکِّرُهُمْ بِأَیَّام الله ـ أََیَّامُ الله نَعْمَاؤُهُ و بَلاؤُهُ ـ إذْ قالَ: مَا أَعْلَمُ فی الأرْضِ رَجُلاً خَیْراً أَوْ أََعْلَمَ مِنِّی. قال: فأَوْحَی الله إلیه: إنِّی أََعْلَمُ بالخَیرِ منه. أَوْ عِنْدَ مَنْ هُوْ. إنَّ فی الأرضِ. رَجُلاً هُوَ أَعْلَمُ مِنْکَ. قال [موسی]: یا رَبِّ، فَدُلَّنِی علیه. [2]

‏ ‏

‏بعد از حکایت موسی و خضر، علیهماالسلام، و ذکر ملاقات آن دو بزرگوار، ‏‎ ‎‏و تذکر مکرر حضرت خضر به موسی، علیهماالسلام، به روایتی دیگر: ‏

‏ ‏

فأَرَاهُ مکانَ الحُوتِ. قالَ: هَاهُنا وُصِفَ لی. قال: فَذَهَبَ یَلْتَمِسُ فَإذَا هُوَ بِالخَضِر مُسَجَّیً ثَوْبَاً مُسْتَلْقِیَاً عَلَی القَفَا . . . قال:  السّلامُ عَلَیکُمْ. فَکَشَفَ الثَوْبَ عَنْ وَجْهِهِ، قال: و عَلَیْکُمُ السَّلامُ. [3]

‏ ‏

‏موسی، علیه السلام، به جناب خضر، علیه السلام، گفت: ‏«هَلْ أَتَّبِعُک عَلی‎ ‎أن تُعَلِّمنِ ممّا عُلِّمْتَ رُشْدَاً.»‏ خضر که از عواقب امر خود با موسی از جهت کمال‏‎ ‎‏ولایت، با آنکه خود را در حضور نبیّ مرسَل اولوالعزم می دید، اطلاع داشت گفت: ‏‎ ‎«إنَّکَ لَنْ تَسْتَط‍‍ِیعَ مَعِیَ صَبْرَاً . و کَیْفَ تَصْبِرُ عَلَی ما لَمْ تُحِطُْ بهِ خُبْراً. »‏ موسی، ‏‎ ‎‏علیه السلام، اقرار کرد که من مأمورم از تو کسب معرفت نمایم. و خداوند او را‏‎ ‎‏مأمور به درک محضر خضر فرموده بود. و موسی در عین اینکه خالی از اضطراب و‏‎ ‎‏قلق نبود، به خضر گفت: ‏«سَتَجِدُنِی إنْ شَاءَ الله صَابِرَاً و لا أََعْصِی لَکَ أَمْرَاً. »‏ ولی هر بار‏‎ ‎‏که از خضر عملی به نظر خود مخالف با شریعت می دید، عنان اختیار را از دست‏‎ ‎‏می داد. موسی(ع) با علم به اینکه خضر طریقت از او داناتر است، و خداوند داناتر‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 88

‏از آن دو است، در هر دو نوبت اختیار را از کف داد؛ و خضر او را به حقیقت مقام خود‏‎ ‎‏متذکر ساخت که ‏«أَلَمْ أَقُلْ لَکَ إنَّکَ لَنْ تَستَطِیعَ مَعِیَ صَبْرَاً. »‏ موسی، علیه السلام، عذر‏‎ ‎‏آورد که حجت او را از یاد برده بود: ‏«و لا تُرْهِقْنِی مِنْ أَمْرِِِی عُسْرَاً. »‏ در مرحلۀ سوم‏‎ ‎‏امتحان، یعنی مشاهدۀ قتل غلام، ‏فذُعر عندها موسی، علیه السلام‏، ‏ذَعْرَةً مُنکرةً. ‎[4]‎ و‎ ‎قال أَقَتَلْتَ نَفْسَاً زَکِیَّةً؟ فقال رسول الله، صلی الله علیه و آله و سلم، عند هذا المکان: ‎ ‎

رَحْمَةُ الله عَلَیْنا و عَلَی موسَی، لَوْلا أَنَّهُ عَجَّلَ، لَرَأَی العَجَبََ؛  و لَکِنَّهُ أَخَذَتْهُِ مِنْ صاحِبِه ذَمَامَةٌ. [5]

‏ ‏

‏از اُبیّ بن کعب نقل شده است که رسول خدا(ص): ‏

‏ ‏

اذا ذکر أحداً من الأنبیاء، بدأ بنفسه: رَحْمَةُ الله عَلَیْنا و علی أَخِی. [6]

‏ ‏

‏در مأخذ مذکور (حدیث 174) آمده که بین ابن عباس و حرّ بن قیس بن‏‎ ‎‏حِصْن الفزاری در اینکه «صاحب موسی» کیست اختلاف شدید و تنازع و مجادله‏‎ ‎‏واقع شد. ابن عباس حضرت خضر را صاحب موسی، علیهماالسلام، ‏‎ ‎‏می دانست. در این هنگام ابیّ بن کعب انصاری از کنار آنها عبور می کرد، ابن‏‎ ‎‏عباس از او سؤال کرد: ‏

‏ ‏

فهل سمعتَ رسول الله یَذکر شأنَه.[7] فقال أبیّ: سمعت رسول الله، صلی الله علیه و آله، یقول: بَیْنَما موسَی فی مَلأٍ مِنْ بَنی إسرائیلَ، إذ جَاءَهُ رَجُلٌ، فقال له: هَلْ تَعْلَمُ أَحَداً أَعْلَمَ مِنْکَ؟ قال 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 89

موسی: لا. فَأَوْحَی الله إلی مُوسَی: بَلْ عَبْدُنَا الخَضِرُ. [8]

‏ ‏

‏مقصود حضرت ختمی مرتبت از اینکه فرمود ای کاش موسی سکوت می نمود‏‎ ‎‏و به خضر اعتراض نمی کرد، آن بود که آن گاه خداوند تمام ماجرای آن دو شخص را‏‎ ‎‏حکایت می فرمود. ‏

‏ ‏

و لو کان موسی عالماً بذلک، لما قال له الخضر: «ما لم تُحِطْ به خُبْراً. » أی، إنی علی علم لم یحصل لک عن ذوق؛ کما أنت علی علم لا أعْلمه أنا. فأنصف [الخضر]. [9]

‏ ‏

‏اما حمکت فراق خضر و علت آن امر دیگری است. عالمان به حق و عارفان به‏‎ ‎‏خداوند، که خضر در صدر آنان قرار دارد، به خطاب کرّوبی جهاتِ کریمۀ ‏«و ما‎ ‎آتَیکُمُ الرَّسولُ فَخُذُوه و مانَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا.»‏ توجه تام دارند. آن اِعلام خضر به موسی‏‎ ‎‏جهت زدون رنجش او بود و ‏داوءً لماجرحه به فی قوله:‏ ‏«کیف تصبر علی ما لم تُحط به‎ ‎خُبراً. » مع علمه بعلوّ رتبته بالرسالة، و لیست تلک الرتبة للخضر. ‎[10]‎

‏خضر در عین مراعات ادب نسبت به مقام رسالت، به عین قلب مشاهده کرده‏‎ ‎‏بود که خداوند گوشزد موسی ساخته که خضر از او در علم خاص ولایت اکمل‏‎ ‎‏است. و این خطابی بود از مصدر ربوبی. و وقتی معلوم شد موسی، عیله السلام، ‏‎ ‎‏در علم خاص اسم «الخبیر»، که ذوق و تجربه است، در حد خضر قرار ندارد، و در‏‎ ‎‏باطنْ جهت ولایت اقوی از جهت نبوت است ـ چون اگر موسی در کشفِ حاصل از‏‎ ‎‏ولایت در حد خضر بود، در مقام اعتراض برنمی آمد در حالی که حقْ نفس موسوی‏‎ ‎‏را متوجه این امر نمود ـ دیگر نه اجتماع با خضر لازم بود، و نه خداوند او را تحریص‏‎ ‎‏به درک محضر خضر فرمود. در حقیقت، خضر قصور موسی را به وی یادآور گردید و‏‎ ‎‏گفت، بلکه تأیید کرد، که آنچه می گوید مفاض از حق است. با این وصف، ‏‎ ‎‏حضرت موسی به هر علت که بود ـ از جمله نسیان ـ حضرت خضر را وادار کرد که‏‎ ‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 90

‏بگوید: ‏

‏ ‏

«إنْ سَأَلْتُکَ عَنْ شَیْءٍ بَعْدَها فلا تُصَاحِبْنِی. » فنهاه عن صحبته.  فلمّا وقعت الثالثة، قال: «هذا فِراقُ بَیْنِی و بَیْنِکَ. » و ما قال له موسی لا تفعل و لا طلب صحبته، لعلمه بقدر التی هو فیها التی أنطقته بالنهی عن أن یصحبه. فسکت موسی، و وقع الفراق. [11]

‏ ‏

‏حضرت ختمی مرتبت ناشکیبایی موسی را ناشی از عدم بلوغ ولایت حضرت‏‎ ‎‏موسویه در حد ولایت حضرت خضر، یا قریب الافق بودن ولایت آن دو مقرب درگاه‏‎ ‎‏الهی، دانسته و فرمودند: ‏رحمة الله علینا و علی موسی، لَیْتَهُ صَبَرَ حَتَّی یَقُصَّ عَلَیْنا مِن‎ ‎أَنْبَائِهِما. و قال، صلی الله علیه و آله: لولا أنه عجّل، لرأی العجب؛ و لکنه أخذتْه من‎ ‎صاحبه ذمامة. 

‏و اما فایدۀ این مصاحبت آن بود که  موسی، علیه السلام، نظر به آنکه بر کثیری‏‎ ‎‏از رسل رجحان داشت، و نیز از جهت علوّ مرتبۀ حضرت موسویه و امتیازات خاصۀ‏‎ ‎‏آن جناب (از جمله تکلم حق با او بدون وساطت ملک، و نزول ‏‏تورات‏‏ که ‏کتابة الحق‎ ‎له التوراة بیده عزّ شأنه‏. چنانکه در مأثورات نبویه، صلی الله علیه و آله، مذکور‏‎ ‎‏است: ‏إِنَّ الله کَتَبَ التَوْراةَ بِیَدِهِ، و غَرَسَ شَجَرَةَ طُوبَی بیده، و خَلَقَ جَنَّةَ عَدْنٍ بیده، و خَلَقَ‎ ‎آدَمَ بیده. ‎[12]‎)‏ و اینکه موسی از عطایا و هبات حاصل از اسم «الظاهر» حظ وافر‏‎ ‎‏داشت، خداوند جهت تکمیل از او خواست تا از فیض حاصل از اسم «الباطن» و‏‎ ‎‏احکام آن او را بهره مند نماید، و از این راه موسی به مقام جمع بین هذین الإسمین‏‎ ‎‏متشرف گردد، و لو آنکه بهرۀ او از اسم «الظاهر» بیشتر باشد. ‏‎[13]‎


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 91

نقل و تتمیم

‏ ‏

‏شیخ کبیر، عارف متضلع، صدرالدین رومی قونوی، رضی الله عنه، در «فکّ‏‎ ‎‏شعیبی» (از کتاب ‏‏فکوک‏‏) گفته است: ‏

‏ ‏

إعلم، أن للقلب خمس مراتب: مرتبة معنویة، و مرتبة روحانیة، و مرتبة مثالیة، و مرتبة حسیة، و مرتبة جامعة. و لکل مرتبة من هذه المراتب الخمسة مظهر، هو منبع أحکام تلک المرتبة و محتدالتشعب المتفرع منها. و لکل قلب خمسة أوجه: وجه مواجهة حضرة الحق بلاواسطة بینه و بین الحق؛ و وجه یقابل به عالم الأرواح و من جهته یأخذ من ربّه ما یقتضیه استعداده بواسطة الأرواح؛ و وجه یختص بعالم المثال؛ . . . و وجه یلی عالم الشهادة و یختص بالإسم «الظاهر» «و الآخِر»، . . . و الخصیص بالشعیب، علیه السلام، من هذه الوجوه، الوجه المثالی؛ و أنه من وجه فی مقامه هذا، شبیه بالروح الحیوانی . . . فإنه برزخ بین الروح الإنسانی و بین المزاج. 

‏ ‏

‏چه آنکه روح حیوانی از جهت بساطت مناسب است با روح انسانی؛ و از‏‎ ‎‏جهت اشتمال آن بر قوای مختلف مناسب است با مزاج مرکب از اجزاء و طبایع‏‎ ‎‏مختلف. ‏

‏ ‏

فلذلک تأتّی الإرتباط و تیسََّر المدد؛ إذ لو لم یکن کذلک، لا یمکن ارتباط الروح البسیط. فاعلم، أنه لما کانت التصورات المثالیة هی المثمرة للصور الحسیة الظاهرة، کانت تربیة موسی علی ید الشعیب علیهماالسلام. [14] و لذلک کان الغالب علی حال موسی و 


کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 92

آیاته أحکام الإسم «الظاهر». و لمّا شاءالحق تکمیله لکونه اصطنعه لنفسه، لذلک أرسله إلی الخضر، علیه السلام، الذی هو مظهر الإسم «الباطن» و صورة وجه القلبی الذی یلی الحق دون الواسطة المنبّه علیه فی القصة ب‍»أرَدْنا و أراد ربُّک و علّمْناه من لدنّا علماً. » بخلاف الإعتراضات الموسویة، علیه السلام. [15]

‏ ‏

‏چون امر جامعی که بین موسی از جهتی و بین خضر از جهت دیگرْ واسطۀ‏‎ ‎‏ارتباط باشد وجود نداشت، همت آن دو نبی بزرگ به جایی نرسید.‏

کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 93

  • - به نقل از شرح فصوص الحکم، مؤیدالدین جندی، چاپ دانشگاه مشهد، ص 640.
  • ـ صحیح المسلم، با شرح نووی، المطبعة المصریة، «کتاب الفضائل»، ج 15 ، ص 141 ـ 142.
  • ـ منبع پیشین، ص 143.
  • ـ منبع پیشین، ص 144.
  • ـ منبع پیشین. همان صفحه. (ذمامة، أی حیاء و إشفاق من الذمّ واللوم.)
  • ـ منبع پیشین. همان صفحه.
  • ـ أی، صاحب موسی.
  • ـ منبع پیشین، ص 147.
  • ـ فصوص الحکم، «فص موسوی».
  • ـ منبع پیشین.
  • - منبع پیشین.
  • ـ پروفسور ویلیام چیتیک در تعلیقات خویش بر نقد النصوص نوشته است سندی از این حدیث به دست نیامد.  رجوع کنید به «تعلیقات»، ص 364. در مآخذ عامه، فی «حدیث القیامة حال عرض الأمم علیه[ص]»، نقل شده است: إنه لم یر أمة نبیّ من الأنبیاء أکثر من أمة موسی علیه السلام. اما پیداست که این جزء حدیث با واقع مطابقت ندارد. بلکه و لم یرأمة نبی أقل من أمة موسی؛ و لن یرأمة أکثر فتنة من صهیونیزم، قد غلب علی نفوسهم الإلحاد و أکثر رؤسائهم.
  • ـ غیر از حضرت ختمی مقام، که جهت قابلیت و عین ثابت او سیادت بر دیگر اعیان قدریۀ علمیه دارد، و ناچار جهت و لسان قابلیت او اتم الألسنه است و حقیقت محمدیه، یعنی عین ثابت او، حاکم بر جمیع اسماء الهیه می باشد به وصف جمعیت و حد اعلای عدالت، دیگر انبیا بهره از مظهریت اسم اعظم ندارند، و به مقام اطلاق جمع بین الاسماء الظاهرة و الباطنه نرسیده اند. در برخی از انبیا غلبه از ناحیۀ اسم «الظاهر» است؛ و در بعضی غلبه از ناحیه اسم «الباطن» است؛ و همچنین است در اسماء جمالیه و جلالیه.
  • ـ شعیب(ع) از انبیای بنی اسرائیل است، که موسی هفت سال در خدمت او بود، و دختر او را به ازدواج خود درآورد. و دیدیم که جهت مناسبت بین این دو پیغمبر، علیهماالسلام، موجود بود. خواجۀ شیراز گوید: «شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد / که چند سال بجان خدمت شعیب کند».
  • ـ ادامۀ گفتار قونوی.