امام خمینی(ره) حکومت و خاستگاه ثبات و تغیّر دراحکام
سید ضیاء مرتضوی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 29
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 30 بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ
چکیدۀ بحث:
مقولۀ «ثبات» و «تغیّر» در احکام، از زوایای چندی می تواند مورد بحث و کنکاش قرار گیرد. گاه در حوزۀ تأثیرگذاری زمان و مکان بر موضوعات احکام، گاه در بررسی نقش عناصری که بر حوزۀ استنباط و فهم مجتهد از ادله تأثیر می گذارد؛ گاه نیز در چارچوب اختیارات حاکم و مصالح عامّۀ جامعه. آنچه در این نوشته، پس از چند مقدمه به آن پرداخته می شود، همین محور سوم است.
در این مقاله پس از ارائۀ تصویری کلّی از دیدگاه بلند امام خمینی – قده - دربارۀ حکومت و جایگاه آن و نسبتسنجی با سایر احکام، به حوزۀ اختیارات و گسترۀ آن پرداخته می شود. در این قسمت خواهیم خواند که پیامبر(ص) و ائمه(ع) علاوه بر اختیارات و حاکمیتی که در اجرای احکام و ولایتامر داشته اند بخشی از تشریع نیز به آنان تفویض شده بود. اما آنچه در استشهاد به تصرّفات آن بزرگواران مورد نظر است، آن دسته از اقدامات و احکامی است که به عنوان حاکم و امام مسلمین به تناسب مصالح موجود حتی بر خلاف احکام
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 31 الزامی اوّلیه صادر کرده اند. نمونههایی چند از این دست را خواهیم آورد. همچنین خواهیم فهمید که «ولایت امر» چگونه به عنوان حکم و محوری ثابت پدیدۀ «تغیّر» را در قالب احکام سلطانیه نسبت به سایر احکام فرعیه پیش می آورد و امام راحل - قده - در مباحث اجتهادی حوزوی و نیز در سالهای پس از پیروزی انقلاب و مدیریت جامعه اسلامی، چگونه این عنصر را به جای جای احکام دیگر سرایت می دهند و همۀ آنها را در طول نظام و حکومت اسلامی می دانند. اینکه مصلحت سنجی، تنها ملاک موجود در تقدمِ اعمال ولایت و شؤون آن است و اینکه آیا تشخیص مصلحت چارچوبی خاص دارد یا نه؟ و اینکه صرف مصلحت نظام و جامعه محور اقدامات و احکام ولیّامر است و نه تحقق عنوان «ضرورت» مباحث پایانی مقاله را سامان داده است.
1 - مقدمات بحث:
مقدمه یکم:
خاستگاه جاودانگی تشریع اسلامی را باید از جمله در عناصر و عواملی جویا شد که در ارتباط انسان با خود، با طبیعت، با جامعه و با خدا وجود دارد. مجموع این عناصر، حرکت انسان و جامعه را حرکتی طبیعی و هماهنگ با فطرت و خواستها و آرمانهای انسانی و کمال اجتماعی می سازد و از گونۀ «حرکت قسری» به سوی رشد و حرکتی مستمرّ درمی آورد. رمز دوام و بقاء کلّیت تشریع اسلامی نیز هماهنگی با نیازهایی است که انسان در دستیابی به هدف اصلی آفرینش خود چاره ای جز بر آوردن آنها ندارد. در این میان هر چند عناصر ثباتی چون عدالت اجتماعی و مساوات، پیریزی مکارم اخلاقی، و حتی عبادت، به عنوان آرمانهای انسانی، جزء اهداف بعثت انبیاء(ع) به شمار می روند. و انسان بدانها فراخوانده شده و از نقطه نظر اجتماعی جزء اصول اولیۀ انسانی و
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 32 از عناصر ثابت شمرده می شوند؛ امّا از وجهۀ نظر حکمت و عرفان اسلامی، اینها حتی اگر در سلسلۀ علل غایی احکام باشند، اما از علل و اهداف متوسطه و میانی تلقی می گردند و آنچه غایت همۀ غایات و علةالعلل همۀ اینهاست و در نتیجه انگیزه و علت غائی تشریع به شمار می رود، ذات اقدس خداوندگار است و «أنّ الی ربّک المنتهی».از این رو خاستگاه – و در عین حال – غایت همۀ «ثوابت» و «متغیّرها»، در تشریع اسلامی به ثابتی مطلق و زوالناپذیر برمی گردد که «الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه». چنان که فرمود:
«ألم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعها فی السماء، تؤتی اُکلها کلّ حین باذن ربّها و یضرب الله الأمثال للناس لعلّهم یتذکّرون»
از سوی دیگر، فتح باب اجتهاد در منطق شیعی، همواره این فرصت را در اختیار می نهد که در چارچوب «تفریع» و نیز بازشناسی موضوع، از یک طرف پاسخگوی نیازهای «حادث» باشد و از طرف دیگر، عنصر واقعنگری در تطبیق احکام و فروع بر موضوعات، و در نتیجه همسویی با مصالح و علل احکام، حفظ شود.
پیداست که هیچ قانونگذاری نمی تواند جزء به جزء و مورد به مورد احکام موضوعات حال و آینده را پیشاپیش اعلان کند. ویژگی قانونگذاری این است که توان ارائۀ اصول و قواعدی فراگیر را داشته باشد که در هر زمینه و شرایطی، پاسخگوی نیاز انسان در روابط چهارگانه او (که به اشاره گذشت) باشد. از این دو آن دسته از احادیث که تأکید می ورزد شریعتاسلامی، همۀ مسائل و نیازهای انسانی را پاسخگوست و از مهمترین امور اجتماعی تا ریزترین وقایع زندگی، مشمول تشریع و احکام اسلامی است، لزوماً به معنای بیان مورد به مورد احکام نیست؛ چنان که در بیان امام صادق (علیه السلام)
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 33 آمده است:
«علینا أن نلقی الیکم الأصول و علیکم أن تفرّعوا».
و یا در رهنمود رضوی - علیه السلام - می خوانیم:
«علیا القاء الأصول و علیکم التفریع»
مقدمۀ دوّم:
اگر از تأثیر دو عنصر زمان و مکان در احکام سخن می رود، کاملاً آشکار است که هیچ گاه به معنای تعدّد حکم برای یک موضوع، با حفظ شرایط داخلی و بیرونی کاملاً یکسان نیست، چرا که بویژه بر مبنای کلامی - اصولی شیعه که احکام تابع مصالح و ملاکهای واقعی اند (و یک موضوع در دو زمان یا دو مکان با حفظ همۀ شرایط، نمی تواند دارای مصالح یا مفاسد متفاوت باشد)، تفاوت و تعدّد حکم واقعی سخنی ناصواب است. البته تفاوتِ برخاسته از نحوۀ استنباط، امری است که عامل زمان و مکان نیز می تواند در آن دخیل باشد، ولی اینک از محلّ بحث بیرون است. نتیجه اینکه، اعتقاد به دخالت عواملی چون زمان و مکان در تغییر و تفاوت احکام، هیچ گاه نمی تواند منافاتی با آن دسته از ادلّۀ استواری داشته باشد که بر جاودانگی و ثبات تشریع اسلامی و زوالناپذیری احکام الهی و نیز فراگیری و شمول آن، دلالت می کند؛ ادله ای که بی شک لسان آنها پذیرای تخصیص نیست، زیرا در مقولۀ تأثیر زمان و مکان، همۀ سخن در این است که ملاک یا ملاکهایی که حکم «الف» را ایجاب می کرد، آیا همچنان ثابت است؟ به عبارت دیگر، با فرض پیدایش حکم «ب»، حکم «الف» نیز به صورت قضیۀ شرطیّه و یا حتی قضیه حقیقیّۀ، همچنان موجود است و این همان جاودانگی و ثبات احکام است که مفاد فرازهایی چون رهنمود ذیل است:
«حلال محمّد حلال ابداً الی یوم القیامة، و حرامه حرام الی یوم القیامة، لا یکون غیره و لا یجییء غیره».
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 34 عدم تنافی این دسته از ادلّه با اعتقاد به دخالت زمان و مکان، و نیز عنصر دولت و نظام اسلامی که تفصیل آن خواهد آمد، درست همانند عدم منافات میان احکام اوّلیه و احکام ثانویه است.
مقدمۀ سوّم:
موضوع «ثبات» و «تغیّر» در تشریع اسلامی از زوایای چندی می تواند محطّ بحث باشد؛ اینکه آیا اساساً عناصری متغیّر در تشریع اسلامی وجود دارد؟ و اینکه خاستگاه ثبات و تغیّر در مقولۀ تشریع چیست؟ آیا اصول و چارچوبی را می توان ارائه داد؟ نحوۀ رابطۀ میان احکام اسلامی با عناصر زمان و مکان چیست؟ آیا فهم قرآن و سنّت و به گونه ای خاصّ، درک شریعت اسلامی، امری نسبی و محکوم عوامل بیرونی است یا نه؟ اساساً دستیابی به ملاک احکام و تنقیح مناط حکم، امری مقدور و حجّت است یا نه؟ چارچوبهای تفکیک میان نسخ، بدعت، تفریع و استنباط، و بازشناسی موضوع چیست؟ و دهها پرسش از این نمونه، همه از محورها و مسائلیاند که بخشی از ابعاد موضوع «ثابت و متغیّر در تشریع اسلامی» را شکل می دهند. امّا آنچه در این نوشته بدان پرداخته می شود، نگرش به احکام اسلامی از نقطهنظر «ثبات» و «تغیّر» در ارتباط با پدیدۀ «حکومت و نظام اسلامی» بر اساس دیدگاههای حضرت امام خمینی - قدس سره - است.
لازم به توضیح تفصیلی نیست که نوع نگرش امام راحل - قده - به حکومت، چه تأثیری در نوع اجتهاد در ابواب مختلف فقه بویژه ابواب اجتماعی آن خواهد داشت. نگرشی که اعلام می دارد:
«الاسلام هو الحکومة بشؤونها، و الاحکام قوانین الاسلام، و هی شأن عن شؤونها، بل الاحکام مطلوبات بالعرض، و امور آلیة لا جرائها و بسط العدالة».
تحوّلی که آن راحل بزرگ – قده - در استنباط و بازشناسی موضوعات
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 35 ایجاد کردند، امری واضح است، امّا این نیز از موضوع بحث بیرون است.
به اجمال آنکه چارچوب سخن، پرداختن به این موضوع اساسی و محوری است که حکومت اسلامی به عنوان یک اصل و ضرورت پذیرفته شده، اعم از اینکه رهبری آن بر عهدۀ پیامبر(ص)، امام(ع) یا دیگری باشد، رابطۀ آن با احکام اسلامی، اعم از «ثابت» و «متغیّر» چه رابطه ای است؟ کدام یک از دو عنصر «ثبات» و «تغیّر»، این رابطه را تعیین می کند؟ آیا رابطه ای که بسته به شرایط و ظروف مختلف، تفاوت پیدا کند، ثابت است یا متغیر؟ تفسیری که امام راحل – قده - از حکومت و نیز تشریع اسلامی ارائه دادند، می تواند به خوبی چگونگی رابطۀ میان این دو را تبیین کند و از همین آغاز معلوم است که موضوع بحث، امری فراتر از محدوده ای است که مرحوم آیت الله شهید صدر، با عنوان «منطقۀ فراغ در تشریع» ارائه نموده است؛ محدوده ای که بهتر است از آن با تعبیر «منطقۀ باز» یاد کنیم.
2 - نمای کلّی حکومت در دیدگاه امام(ره)
(1 - 2) اوصاف حکومت و ولایت امر در دیدگاه امام(ره)
حکومت در نگاه امام راحل - قده - از احکام اولیه قطعیه ای است که صرف تصوّر آن موجب تصدیق می گردد. در نگاه امام – چنان که گذشت – اسلام همان حکومت با تمام شؤون و لوازم آن است. و سایر احکام به عنوان ابزار آلی در خدمت آن تلقی می گردند. به تعبیری می توان حکومت را در سلسلۀ علل غایی احکام شمرد و در نتیجه، تشریع اسلامی را در نسبتسنجی با نظام اسلامی، وجودی بالتبع و آلی دانست. تعریفی که در اسلام از حکومت و امامت و رهبری جامعه ارائه می شود، کاملاً با آنچه در اذهان متداول است، تفاوت دارد و دایرۀ آن همۀ ابعاد زندگی انسان، دینی و دنیوی را فرا می گیرد.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 36 یکی از اندیشه های پر بار امام تأکید بر عدم تفکیک میان ولایت و حکومت است. مراد معظّمله از ولایت مذکور آن «ولایت کلیّه» نیست که ویژۀ پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است و پیش از جریان غدیر خم نیز برای حضرت امیر(ع) ثابت بوده است؛ «امامت» در این بُعد به معنای حکومت نیست؛ ولایت و امامت در این ناحیه «مسألۀ دیگری است که از اصول مذهب است و کسی که آن را قبول نداشته باشد اگر تمام نمازها را مطابق با همین قواعد اسلامی شیعه هم به جا آورد، باطل است». ولایتی که قابل تفکیک از حکومت نیست، همان است که قابل جعل و نصب می باشد. عدم توجه کافی به تفاوت میان این دو، که یکی ریشه در مقامات معنوی ولیّ(ع) دارد و دیگری ناشی از اعتبار و نصب و به همین خاطر قابل انتقال است، و خلط میان این دو وجهه، موجب برداشتهای ناصحیحی در فقه و معارف گشته است. یکی دیدن و تداخل آنها، همچنین زمینههای پذیرش انحصار ولایت اعتباری در معصومین (علیهم السلام) را پدید آورده است. پیداست این «اعتبار» ریشه در ولایت مطلقه و حقیقی و مقامات معنوی «ولیّ» دارد و به عبارت دیگر، زمینه و شأنیّت آن پیش از جعل و اعتبار، و قرین با ولایت کلّیۀ الهیّۀ اوست و این «ولایت اعتباری» شعبه ای از آن «ولایت کلّیه» است.
آنچه امام - قده - بر آنند، این دیدگاه است که امر قابل نصب و انتقال برای ائمه(ع) همین «ولایت اعتباری» بود و از این رو لازمۀ اعتقاد به امامت و ولایت به این معنا را اعتقاد به لزوم حکومت در زمان غیبت می دانند و تصریح می کنند: «همان ادلّه ای که امامت را اثبات می کند دلیل بر لزوم حکومت در زمان غیبت است» و «مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی لازمۀ اعتقاد به ولایت است.» و از همین زاویه است که آن فقیه فرزانه از حیث ولایت و حکومت اعتباری، فرقی میان حضرات معصومین (علیهم السلام) و فقهای
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 37 عدول قائل نیست و اصلاً فرق گذاشتن را امری غیر معقول می شمارد، و تمام اختیارات آن امامان(ع) را از این حیث، به فقیه عادل منتقل شده می داند، و به اجمال آنکه:
«و لا یلزم من ذلک أن تکون رتبتهم کرتبة الأنبیاء أو الائمة(ع) فان الفضائل المعنویة أمر لایشارکهم علیهم السلام فیه غیر هم. فالخلافة لها معنیان و اصطلاحان: أحدهما الخلافة الالهیة التکوینیة، و هی مختصّة بالخلّص من أولیائه کالانبیاء المرسلین و الائمة الطاهرین سلاماللهعلیهم، و ثانیهما المعنی الاعتباری الجعلی، کجعل رسولالله صلی الله علیه و آله امیر المومنین علیهالسلام خلیفة للمسلمین، أو انتخاب فلان و فلان للخلافة.
فالرئاسة الظاهریة الصوریة أمر لم یعتن بها الأئمة علیهمالسلام الّا لاِجراء الحق، و هی الّتی أرادها علی بن أبی طالب علیه السلام بقوله علی ماحکی عنه: «و الله لهی أحب الیّ من إمرتکم» مشیراً الی النعل التی لا قیمة لها.
و فی نهجالبلاغة فی الخطبة المعروفة بالشقشقیة «أما و الذی فلق الحبّة و برأ النسمة لو لا حضور الحاضر و قیامالحجة بو جود الناصر و ما اخذالله علی العلماء أن لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی غاربها، و لسقیت آخرها بکأس اوّلها، و لألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة عنز».
و امّا مقام الخلافة الکبری الالهیة فلیس هیّناً عنده، و لا قابلاً للرفض و الا همال و إلقاء الحبل علی غاربه. فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الائمة علیهم السلام ممّا یرجع الی الحکومة و السیاسة، و لا یعقل الفرق، لأن الوالی – ایّ شخص کان – هو مجری احکام الشریعة و المقیم للحدود الالهیة و الآخذ للخراج و سائر المالیات و المتصرّف فیها بما هو صلاح المسلمین».
در جای دیگر، امام - قده – این گونه استدلال می کند که «قضیۀ غدیر، قضیۀ
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 38 جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الّا مقامات معنوی، قابل نصب نیست... از این رو می بینم که در عرض صوم و صلاة و امثال اینها می آورد و ولایت مجری اینهاست ولایتی که در حدیث غدیر است، به معنای حکومت است، نه به معنای مقام معنوی. مسأله، مسألۀ حکومت است، مسأله، مسألۀ سیاست است، حکومت عدل، سیاست است، تمام معنای سیاست است. ..، اینکه در روایات هست که «بُنی الاسلام علی خمسٍ» و این قدر برای غدیر ارج قائل شده اند و ارج هم دارد، برای این است که با اقامۀ ولایت یعنی با رسیدن حکومت به دست صاحب حق، همه این مسائل حل می شود، همۀ انحرافات از بین می رود، اسلام «بنی علی خمس» نه معنایش این است که ولایت در عرض این است، ولایت اصلش مسألۀ حکومت است.» و بعد این گونه جمع بندی می کنند:
«بنابراین این طور نیست که ما خیال کنیم که ولایتی که در اینجا می گویند آن امامت است و امامت هم در عرض فروع دین است، نخیر، این ولایت عبارت از حکومت است، حکومت مجری اینهاست، در عرض هم به آن معنی نیست، مجری این مسائل دیگر است.»
نتیجه اینکه پدیدۀ حکومت و شؤون مرتبط به آن در نگاه امام، جزء احکام اوّلیه و مقدم بر آنهاست. این حقیقت را - چنان که خواهد آمد - به گونه ای مؤکّد تصریح می کنند «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقۀ رسول الله(ص) است، یکی از احکام اوّلیه اسلام است و مقدّم بر تمام احکام فرعیه و حتی نماز و روزه و حج است».
یکی از استدلالهای امام بر این مهم، این است که «اگر اختیارات حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقۀ مفوّضۀ به نبیّ اسلام(ص) یک پدیدۀ بی معنا و محتوا باشد».
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 39 بی تردید مفاد روایات چندی که با عنوان «دعائم الاسلام» به برشماری ارکان عملی اسلام پرداخته است، همه از احکام اوّلیهاند و ولایت نیز که در کنار آنها و مقدّم بر همه و به عنوان مفسّر و مجریِ بقیّۀ احکام آمده است، به عنوان یک حکم مستمّر اوّلی است. از آنهمه به ذکر صحیحۀ زُراره از حضرت امام باقر (علیه السلام) اکتفا می شود:
«بنی الاسلام علی خمسة أشیاءِ، علی الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم و الولایة. قال زرارة: فقلت: و ایّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایة افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهنّ» تا آنجا که «ثم قال: ذروة الأمر و سنامه و مفتاحه و بابالأشیاء و رضا الرحمن الطاعة للامام بعد معرفته، ان الله عزّوجلّ یقول: «من یطع الرسول فقد أطاع اللهَ من تولّی فما ارسلناک علیهم حفیظاً» امّا لو انّ رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لمیعرف ولایة ولیّالله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه، ما کان له علی الله حقّ فی ثوابه و لاکان من اهل الایمان، ثمّ قال:اولئک المحسن منهم یدخله الله الجنّة بفضل رحمته.»
خلاصۀ سخن آنکه حکومت و ولایت امر از این دیدگاه یک پدیدۀ ثابت و از احکام اوّلیه و مقدّم بر همهّ آنهاست و سایر احکام در طول آن قرار می گیرند و از این رو بر تمام آنها حاکم است.
(2 - 2) حوزۀ اختیارات ولی عصر
بی مناسبت نیست به عنوان مقدمۀ این محور اشاره شود که در روایات متعدّدی، اصل موضوع تفویض بخشی از تشریع به پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین - علیهم السلام - امری مسلّم وانمود شده؛ هر چند منظور ما گسترش تفویض مذکور به غیر معصومین - علیهم السلام - نیست، بلکه مراد توجه به اصل موضوع است که حتی در مرحلۀ تشریع نیز بنا بر مصالح، بخشی از آن، به آنان
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 40 تفویض شده است.
مفاد این روایات این است که خداوند، پیامبرش را تحت تربیت و تأدیب خاصّ خویش به مرحله ای رساند که خطاب به او فرمود: «انّک لعلی خُلُقٍ عظیم». پس از آن، امر دین و امت و تشریع را بدو سپرد تا بندگانش را رهبری و سیاست کند و پیامبر(ص) نیز آن را به ائمه(ع) تفویض فرمود. مرحوم کلینی در کافی شریف، بابی را با عنوان «التفویض الی رسول الله(ص) و الی الأئمة(ع) فی امرالدین» گشوده است و ده روایت در این باب جای داده که صحیحۀ فضیل بن یسار یکی از آنهاست:
«قال: سمعت أبا عبدالله(ع) یقول لبعض أصحاب قیس الماصر: إنّالله عزّوجلّ أدّب نبیّه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الأدب قال: «انّک لعلی خلق عظیم»، ثم فوّض الیه امر الدین و الأمّة لیسو س عباده، فقال عزّوجلّ: «ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا» و إنّ رسولالله ص کان مسدّداً موفّقاً مؤیدّاً بروح القدس، لا یزلّ و لا یخطیٔ فی شیء ممّا یسوس به الخلق فتأدّب بآداب الله ثم إنّالله عزّوجلّ فرض الصلاة رکعتین، رکعتین عشر رکعات، فأضاف رسول الله(ص) الی الرکعتین رکعتین و إلی المغرب رکعة فصارت عدیل الفریضة، لا یجوز ترکهنّ الّا فی سفر و أفرد الرکعة فی المغرب فترکها قائمة فی السفر و الحضر فأجاز الله عزّوجلّ له ذلک کلّه فصارت الفریضة سبع عشر رکعة، ثمّ سنّ رسول الله(ص) النوافل أربعاً و ثلاثین رکعة مثلی الفریضة فأجاز الله عزّوجلّ له ذلک و الفریضة و النافلة احدی و خمسون رکعة منها رکعتان بعد العتمة جالساً تعدّ برکعة مکان الوتر و فرض الله فی السَنة صوم شهر رمضان و سنّ رسول الله(ص) صوم شعبان و ثلاثة أیّام فی کلّ شهر مثلی الفریضة فأجاز الله عزّوجلّ له ذلک و حرّم الله عزوّجلّ الخمر بعینها و حرّم رسولالله(ص) المسکر من کلّ شراب فأجاز الله له ذلک کلّه و عاف
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 41 رسولالله(ص) اشیاء و کرهها و لم ینه عنها نهی حرام، انّما نهی عنها نهی اعافة و کراهة، ثم رخّص فیها فصار الأخذ برخصه (برخصته خ ل) واجباً علی العباد کوجوب ما یأخذون بنهیه و عزائمه و لم یرخّص لهم رسولالله(ص) فیما نهاهم عنه نهی حرام و لا فیما أمر به أمر فرض لازم فکثیر المسکر من الأشربة نهاهم عنه نهی حرام لم یرخّص فیه لأحود، لم یرخّص رسولالله(ص) لأحد تقصیر الرکعتین اللّتین ضمّهما الی ما فرض الله عزوّجلّ، بل ألزمهم ذلک الزاماً واجباً، لمیرخّص لأحد فی شیء من ذلک الّا للمسافر و لیس لأحدٍ أن یرخّص (شیئاً) مالم یرخّصه رسولالله(ص)، فوافق امر رسول الله(ص) امرالله عزّوجلّ و نهیه نهی الله عزوّجلّ و وجب علی العباد التسلیم له کالتسلیم لله تبارک و تعالی.»
چنان که در معتبرۀ زراره از حضرت امام باقر(ع) آمده است:
«قال: وضع رسوللله(ص) دیة العین و دیة النفس و حرّم النبیذ و کلّ مسکر، فقال له رجل: وضع رسولالله(ص) من غیر أن یکون جاء فیه شئء؟! قال: نعم، لیعلم من یطع الرسول ممّن یعصیه».
در برخی از این احادیث، موضوع تفویض به ائمه (علیهم السلام) به صراحت مطرح شده است؛ از جمله: «محمدبن الحسن المیثمی عن أبی عبدالله(ع) قال: سمعته یقول: إنّ الله عزّوجلّ أدّب رسوله حتّی قوّمه علی ما أراد، ثم فوّض الیه فقال عزّ ذکره: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا» فما فوّض الله الی رسول(ص) فقد فوضّه الینا.»
آنچه در این دسته ار روایات بیشتر مورد نظر است، جعل حکم و تشریع است و إلّا ولایت اجرا و حکومت، برای پیامبر(ص) و ائمه(ع)، امری قطعی و مدلول ادلّۀ بسیاری از کتاب و سنّت است. از طرف دیگر روشن است که صحیحۀ فضیل بن یسار، ناظر به این دسته از احکام حکومتی و ولایتی صادره از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 42 طرف پیامبر اکرم(ص) نیست، زیرا در میان آنها بسیاری موارد، حکم، جنبۀ الزامی داشته و سپس لغو گشته است؛ در حالی که مفاد روایت مذکور این است که هیچ نهی تحریمی را پیامبر(ص) ترخیص نفرموده است. ملاحظه می گردد که آنچه امروزه با عنوان «منطقۀ فراغ» و یا «منطقۀ باز» از آن نام برده می شود و الزام و ترخیص در آن محدوده، در حوزه اختیارات حاکم اسلامی به شمار می رود، به گونه ای گسترده تر و شامل محدودۀ تشریعی احکام، به پیامبر(ص) و ائمه(ع) تفویض شده بود و آن حضرات(ع) که هم مرجع تشریع بودند و هم مصدر حکومت و امامت، در هر دو حوزه دارای اختیار بودند و این خود خاستگاهی برای پدیدۀ «تغیّر» حتی در حوزۀ تشریع است. تأکید می شود که این روایات تفویض تشریع را در خصوص پیامبر(ص) و امامان(ع) به خاطر مقام عصمت آنان مطرح می کند و شمول آن در این بخش، نسبت به غیر آن بزرگواران(ع) عملاً و قهراً منتفی است، بلکه این روایات خود دلیل بر عدم شمول و عدم عمومیت است.
به هر حال، ویژگی لا ینفکّ حکومت و ولایت این است که اعمال ولایت و نفوذ حکم «ولیّامر» در چارچوب احکام و مقررات ثابت، محدود نمی گردد و با عنایت تمام و جدّی به صلاحیتهایی که به عنوان اصول موضوعه در او وجود دارد، می تواند به الزام و ترخیص مبادرت ورزد؛ در غیر این صورت همان گونه که امام راحل – قده - تصریح فرموده اند – ولایت مطلقۀ مفوّضۀ به پیامبر اکرم(ص) پدیده ای بی معنا و لغو خواهد بود و پیداست که اِعمال این اختیارات خارج از چارچوب احکام فرعیّه اوّلیه به عنوان احکام ثانویه نیست، زیرا به تعبیر امام – قده - «احکام ثانویه ربطی به اِعمال ولایت فقیه ندارد».
آنچه شهید سعید، مرحوم صدر با عنوان منطقۀ فراغ که در واقع یک محدودۀ «متغیّر» است مطرح ساخته، تنها بخشی از حوزۀ اختیارات مطلقۀ
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 43 حاکم اسلامی است؛ زیرا آن دسته از احکامی را که به گونه ای الزامی، اعم از وجوب یا حرمت، تشریع شده است، دربر نمی گیرد و تنها شامل احکامی می گردد که حکم ثابت اوّلیه آن عبارت از اباحه، ندب یا کراهت باشد. لازم به یادآوری نیست که مراد آن شهید فرزانه از منطقۀ فراغ، منطقۀ خالی از حکم تشریعی نیست، بلکه محدوده ای است که دست «ولیّامر» برای امر و نهی الزامی به عنوان صفت و ویژگی ثانوی آن موضوع، باز است. ایشان به استناد آیۀ شریفه «یا ایهاالذین آمنوا اطیعو الله و أطیعو الرسول و اولی الامر منکم» می نویسد:
«و حدود منطقة الفراغ التی تتسع لها صلاحیات اولیالأمر، تضمّ فی ضوء هذا النص الکریم کلّ فعل مباح تشریعیاً بطبیعته، فایّ نشاط و عمل لمیرد نصّ تشریعی یدلّ علی حرمته او وجوبه، یسمح لولیّ الامر باعطائه صفة ثانویة، بالمنع عنه او الامر به فاذا منع الامام عن فعل مباح بطبیعته، أصبح حراماً، و اذا أمر به، أصبح واجباً. و امّا الافعال الّتی ثبت تشریعیاً تحریمها بشکل عام، کالربا مثلاً، فلیس من حقّ ولیّ الامر، الامر بها. کما ان الفعل الذی حکمت الشریعة بوجوبه کانفاق الزوج علی زوجته، لا یمکن لولیّ الامر المنع عنه، لانّ طاعة اولی الامر مفروضة فی الحدود التی لا تتعارض مع طاعةالله و احکامه العامّة».
3 - نمونههایی از احکام متغیّر
در دروۀ رسالت پیامبر اکرم(ص) و عمدتاً در دوران مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، نمونههای بسیاری وجود دارد که نه از قبیل مصادیق نسخ احکام است؛ نه نظیر اوامر جهادی که تنها تطبیق کلیّات بر مصادیق بوده است. نه از قبیل احکام ثانویه که خارج از محدودۀ اعمال ولایت است و هر کس می تواند در محدودۀ شرایط پیش آمده اقدام کند (همانند «أَکل میته») و نه از
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 44 موارد و مصادیق مذکور در مثل صحیحۀ فضیل بن یسار و روایت زراره که به عنوان احکام و سننی ثابت صادر شده اند. برخی از این نمونه ها را پس از دورۀ رسالت و در دوران ائمه - علیهم السلام - نیز می توانیم شاهد آوریم.
نمونههای موردبحث و موارد مشابه آن، اساساً از حوزۀ وظیفه و مسؤولیت پیامبر(ص) به عنوان ابلاغ وحی و رسالت بیرون است و در محدودۀ امامت و ولایت امر توسط آن بزرگوار و أئمه (علیهم السلام) محسوب می شود. ذکر این نمونه ها بخوبی می تواند نشاندهد که حداقل بخشی از احکام، در ارتباط با محدودۀ اختیارات ولیّامر، اجمالاً ثابت نیستند و تغییر آنها در حوزۀ اختیارات و صلاحیت حاکم اسلامی است.
(1 - 3) نهی از أکل گوشت حمار اهلی
روایات متعدّدی دالّ بر این است که نهی پیامبر(ص) از خوردن گوشت حمار اهلی، مربوط به جریان جنگ خیبر می شود که برخی از مسلمانان به خاطر مشقّت و کمبود، شروع به کشتار چارپایان خود کردند و پیامبر(ص) به خاطر جلوگیری از انقراض آنها و بهرهوری در امر باربری و سواری، مسلمانان را از آن بازداشتند. از جملۀ این احادیث، صحیحۀ محمدبن مسلم و زراره است که از حضرت امام باقر(ع) دربارۀ خوردن گوشت حمار اهلی پرسیدند.حضرت(ع) فرمود:
«نهی رسول الله(ص) عن أکلها یوم خیبر و انّما نهی عن أکلها فی ذلک الوقت لانّها کانت حمولة الناس و انّما الحرام ما حرّمالله فی القرآن.»
در روایتی دیگر از آن حضرت(ع) آمده است که حتی پیامبر(ص) دستور به واژگون کردن دیگها را داد:
«انّ المسلمین کانوا جهدوا فی خیبر فأسرع المسلمون فی دوابّهم فأمرهم رسول الله(ص) باکفأ القدور و لم یقل انّها حرام و کان ذلک ابقاء علی الدوابّ».
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 45 مشابه همین حدیث را ابیبصیر مرادی نقل می کند:
«سمعت اباجعفر(ع) یقول: انّ الناس أکلوا لحوم دوابّهم یوم خیبر فأمر رسول الله(ص) باکفاء قدورهم و نهاهم عنها و لم یحرّمها».
ظاهر این دسته از روایات این است که پیامبر(ص) تحریم را به عنوان یک امر ثابت و دائمی صادر نفرمود و مفاد نهی مقطعی آن حضرت(ص) نیز تنها کراهت به معنای خاص نبوده است، زیرا کراهت، تناسبی با برخورد شدید پیامبر(ص) تا حدّ واژگون نمودن دیگها ندارد. تاکید بر مقطعی بودن نهی پیامبر(ص)، پاسخی است روشن به آن دسته از فقهای اهل سنّت که قائل به حرمت دائمی آن شده اند و حتّی برخی از آنان تا مرحلۀ اعتقاد به نسخ آیه شریفۀ «قل لا أجد فیما اوحی الیّ محرّماً علی طاعمٍ یطعمه أن یکون میتة او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر فانّه رجس او فسقاً اهلّ لغیر الله به.»پیش رفتهاند.
(2 - 3) پرهیز از تشبّه به یهود
در باره این سخن پیامبر(ص) که «غیرّوا الشیب و لا تتشبهوا بالیهود» از حضرت امیر(ع) پرسیدند؛ پاسخ فرمود:
«انّما قال(ص) ذلک والدین قُلّ فامّا الآن و قداتسع نطاقه و ضرب بجرانه فامرٔو و ما اختار.»
با عنایت به روایات بسیاری که در فضیلت و استحباب خضاب به عنوان حکمی ثابت وجود دارد، استفاده می شود که این دستور پیامبر(ص) یک امر الزامی بوده و در بیان حضرت امیر(ع) علت رفع الزام توضیح داده شده، نه اینکه یک امر استحبابی، مقطعی بوده که مرتفع شده باشد.
(3 - 3) نهی از فروش میوه پیش از اطمینان به باردهی
روایات چندی وجود دارد که پیامبر(ص) از خرید و فروش میوۀ درخت، پیش از آشکار شدن باردهی آن، نهی فرمود؛ در حالی که از نظر احکام عامّه
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 46 اسلامی حرمتی ندارد. نهی پیامبر(ص) به خاطر مصلحت دیگری بود که عبارت از پیشگیری از ایجاد زمینههای خصومت است و روشن است که این تحریم یک حکم حکومتی است و نه یک حکم اوّلی ثابت. از آن جمله، روایت «ابن یزید» (بریه خ ل) است که می گوید:
«سألت اباجعفر(ع) عن الرطبة تباع قطعتین أو ثلاث قطعات، فقال: لا بأس، قال: و أکثرت السؤال عن أشباه هذا، فجعل یقول، لا بأس به. فقلت: أصلحک الله استحیاءً من کثرة ما سألته و قوله: لا بأس به، انّ من یلینا یفسدون هذا کلّه، فقال: أظنّهم سمعوا حدیث رسول الله(ص) فی النخل. ثمّ حال بینی و بینه رجل فسکت، فأمرت محمدبن مسلم أن یسأل أباجعفر(ع) عن قول رسولالله(ص) فی النخل، فقال ابو جعفر(ع): خرج رسولالله(ص) فسمع ضوضاء؛ فقال: ما هذا؟ فقیل له: تبایع الناس بالنخل، فقعد النخل العام، فقال(ع): اما اذا فعلوا فلا تشتروا النخل العام حتّی یطلع فیه الشیٔ و لم یحّرمه.»
همین بیان را در پاسخ به سؤالی که از امام صادق(ع) شد، ملاحظه می کنیم:
«...و سئل عن الرجل یشتری الثمرة المسمّاة من أرض فتهلک ثمرة تلک الأرض کلّها، فقال: قد اختصموا فی ذلک الی رسولالله(ص) فکانوا یذکرون ذلک، فلمّا رآهم لا یدعون الخصومة نهاهم عن ذلک البیع حتّی تبلغ الثمرة و لمیحرّمه و لکن فعل ذلک من أجل خصومتهم.»
این دسته از روایات نیز ناظر به فتاوای اهل سنّت مبنیّ بر عدم جواز چنین معاملاتی هستند که مستندشان نیز همین نهی پیامبر(ص) است و جواز آن در نگاه عرف آن روزگار که این فتاوا رائج و حاکم بود، امری مستنکر به شمار می رفت. نگاه کنید به این حدیث از «ربعی»:
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 47 قلت لابی عبدالله(ع) انّ لی نخلا ًبالبصرة فأبیعه و أسمّی الثمن و أستثنی الکّر من التمر أو أکثر أو العدد من النخل، فقال: لابأس، قلت: جعلت فداک بیع السنتین؟ قال: لابأس. قلت: جعلت فداک انّ ذا عندنا عظیم. قال: اما انّک ان قلت ذاک لقد کان رسول الله(ص) أحلّ ذلک فتظالموا (فتظلمو - نقل تهذیب) فقال(ع): لاتباع الثمرة حتّی یبدو صلاحها.»
(4 - 3 - نهی از ممانعت و فروش آب و مرتع و امثال آن
روایات چندی در زمینۀ نهی پیامبر(ص) از فروش اضافه آب و علف چراگاه وارد شده است. این در حالی است که موضوع موارد یاد شده، حتی اگر حیازت و احیاء موات نیز باشد، روشن است که جواز آن محدود به حدّ نیاز و حاجت نیست و موارد نهی حضرت(ص) به خاطر فرصت دادن به دیگران برای بهرهبری یکسان از آب و مرتع با توجه به محدودیت منابع آن بوده است و این گونه موارد نیز از مصادیق اوامر و نواهی سلطانی و حکومتی پیامبر(ص) است؛ بویژه که تعبیر به کار رفته در برخی از این روایات، عبارت از «قضی رسولالله(ص)» است. از جمله این سخن امام صادق(ع) که:
قضی رسولالله(ص) بین اهل المدینة فی مشارب النخل انّه لا یمنع نفع الشیء، و قضی بین اهل البادیة انّه لا یمنع فضل ماء لیمنع فضل کلاء، فقال: لا ضرر و لا ضرار.»
مرحوم شیخ صدوق در حدیثی دیگر چنین آورده است:
«قضی رسولالله(ص) فی اهل البوادی أن لا یمنعوا فضل ماء و لا یبیعوا فضل کلاء.»
چنان که در روایت بعدی به صورتی مشخصتر و با ذکر دو نوع رایج به نهی حضرت(ص) اشاره شده است:
«عن ابی بصیر، عن أبی عبدالله(ع) قال: نهی رسولالله(ص) عن النطاف
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 48 و الأربعاء، قال: و الاربعاء أن یسنی مسناة فیحمل الماء فیسقی به الأرض ثم یستغنی عنه فقال: فلا تبعه و لکن أعره جارک، و النطاف أن یکون له الشرب فیستغنی عنه فیقول: لا تبعه أعره أخاک أو جارک.»
در خصوص نمک و هیزم یا مواد سوختی نیز حضرت(ع) نقل می فرماید:
«قال امیرالمؤمنین(ع): لا یحلّ منع الملح و النار.»
در حالی که فروش مازاد علف و چراگاه که حیازت شده است، در اصل ممنوع نیست و به قرینه روایت بعد، می توانیم علت حکم پیامبر(ص) را نیز دریابیم:
«موسی بن ابراهیم، عن أبی الحسن(ع) قال: سألته عن بیع الکلاء و المرعی، فقال: لا بأس به قد حمی رسولالله(ص) النقیع لخیل المسلمین.»
(5 - 3) نهی از دیوار کشی
دسته ای از روایات نشان می دهد که پیامبر(ص) در مدینه، مردم را از اینکه باغهای خود را به گونه ای دیوارکشی کنند که قابل دسترسی برای دیگران نباشد، بازداشته بود تا دیگرا نیز به هنگام عبور بتوانند در حدّ خوردن از آن استفاده کنند. مردم را نیز فقط در حدّ خوردن معمولی و نه بهمراه بردن مجاز داشته بود این روایت نیز به روشنی می رساند که این دستور، یک امر ثابت و حکم مستمرّ الهی نبوده است، چنان که تعزیر و جریمۀ مالی دو برابر قیمت میوه، دربارۀ کسی که میوه ها را علاوه بر خوردن، بهمراه برده باشد، نیز به همین گونه است. این دو روایت دربردارندۀ اصل نهی پیامبر(ص) است:
الف - «علی بن جعفر در کتاب خویش از برادر بزرگوارش، امام موسی بن جعفر(ع) نقل می کند: «سألته عن رجل یمرّ علی ثمرة فیأکل منها؟ قال: نعم قد نهی رسول الله(ص) أن تستر الحیطان برفع بنائها.»
ب - «عبدالله بن سنان، عن أبی عبدالله(ع) قال: لا بأس بالرجل یمرّ
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 49 علی الثمرة و یأکل منها و لا یفسد، قدنهی رسولالله(ص)أن تبنی الحیطان بالمدینة لمکان المارّة، قال: و کان اذا بلغ نخله امر بالحیطان فخربت لمکان المارّة.»
روایت بعدی بخوبی می تواند گواه مقطعی بودن حکم باشد:
«مسعدة بن زیاد، عن جعفربن محمد(ص) انه سئل عمّا یأکل الناس من الفاکهة و الرطب ممّا هو لهم حلال، فقال: لا یأکل أحد الّا من ضرورة، و لا یفسد اذا کان علیها فناء محاط، و من أجل الضرورة نهی رسولالله(ص) أن یبنی علی حدائق النخل و الثمار بناء لکی یأکل منها کل واحد.»
مؤثقۀ سکونی نشاندهندۀ پرداخت غرامت در حدّ دو برابر میوۀ حمل شده است، در حالی که عطف غرامت به تعزیر را، حتی اگر به عنوان تفسیر تعزیر بدانیم، باز ظاهراً وجهی برای پرداخت دو برابر غرامت نمی توان یافت، جز یک حکم مقطعی؛ مگر اینکه مراد دستبرد به میوه ها در حالت نارس باشد که موظف شده است خسارت بیشتر پرداخت نماید:
«عن ابی عبدالله(ع) قال: قال النبی(ص) فیمن سرق الثمار فی کمّه فما أکل منه فلا اثم علیه، و ما حمل فیعزز و یغرم قیمته مرّتین.»
(6 - 3) دستور به حبس و تحویل شخص به طلبکاران
حکم اوّلی در معسر بر اساس آیۀ شریفه «و ان کان ذو عسرة فنظرة الی میسرة.» لزوم فرصت دادن و انظار نسبت به بدهکار است؛ ولی در برخی روایات ملاحظه می گردد که امیرالمؤمنین(ع) ابتدا دستور حبس می داد و اگر نیاز و افلاس بدهکار روشن می شد، او را آزاد می کرد. مفاد روایتی دیگر این است که او را به طلبکاران می سپرد، تا او را به کار گیرند و یا به اجاره دهند:
الف - «غیاث بن ابراهیم، عن جعفر، عن أبیه ان علیّاً(ع) کان یحبس فی الدین فاذا تبیّن له حاجة و افلاس خلّی سبیله حتی یستفید مالاً.»
ب - مؤثقۀ سکونی عن جعفر، عن أبیه أنّ علیّاً(ع) کان یحبس فی الدین، ثم
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 50 ینظر فان کان له مال أعطی الغرماء و ان لم یکن له مال، دفعه الی الغرماء فیقول لهم: اصنعوا به ما شئتم، ان شئتم و اجروه و ان شئتم استعملوه.»
از این رو مرحوم صاحب وسائل راهی برای حمل و توجیه آن می جوید و در ذیل روایت دوّم می نویسد:
«یمکن أن یحمل هذا علی من یعتاد اجارة نفسه و العمل بیده لما تقدّم هنا و فی الدین و غیره من وجوب انظار المعسر، ذکره بعض علمائنا.»
در همین زمینه به گونه ای دیگر شاهد اسلوب حکومتی و تربیتی پیامبر(ص) هستیم:
ج - «جابر بن عبدالله: ان النبی(ص) کان لا یصلّی علی رجل علیه دین فأتی بجنازة فقال: هل علی صاحبکم دین؟ فقالوا: نعم، دیناران. فقال: صلّوا علی صاحبکم، فقال ابو قتادة: هما علّی یا رسول الله. قال: فصلّی علیه فلمّا فتحالله علی رسوله قال: انا اولی بالمؤمنین من انفسهم، فمن ترک مالاً فلورثته و من ترک دیناً فعلّی.»
(7 - 3) تعیین حدّ و حریم راهها
حدّ و حریم راهها از جمله اموری است که بسته به شرایط و عرفهای مختلف فرق می کند. اگر در برخی روایات حدّ مشخصی وارد شده، نمی تواند یک حکم ثابت و مستمرّ باشد، چرا که متفاوت نیز آمده است. برخی این تفاوت و ذکر حدّ بیشتر را، حمل بر استحباب کرده و برخی آن را ناظر به نیاز رور دانسته اند. روشن است که وجه روشنی نمی توان برای حمل بر استحباب یافت. چنان که بسته به شرایط روز، حداکثر مذکور نیز در بسیاری موارد نیاز عبور و مرور را بر طرف نمی کند، همان گونه که امروزه شاهدیم. از این رو در سخن امام – قده - در خصوص قیام حضرت حجت - عج - می خوانیم که از جمله اقدامات آن بزرگوار توسعۀ راههای اصلی است:
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 51 الف - شیخ مفید در ارشاد به نقل از ابی بصیر در ضمن حدیثی طولانی از امام باقر(ع) آورده است: «اذا قام القائم (علیه السلام) سار الی الکوفة و هدم بها أربعة مساجد، و لم یبق مسجد علی وجه الأرض له شرف الّا هدمها و جعلها جمّاً و وسّعالطریق الاعظم، و کسر کلّ جناح خارج فی الطریق و أبطل الکنیف و المیازیب الی الطرقات، فلا یترک بدعة الّا ازالها و لا سنّة الاّ اقامها.»
دو روایت بعدی که هر دو از امام صادق (علیه السلام) است، متعرّض مسألۀ مورد بحث شده است؛ با این تفاوت که حضرت علی(ع) یکی از آن دو را به نقل از پیامبر(ص) فرموده است:
ب_ «عن ابی العبّاس البقباق عن ابی عبد الله(ع) قال: اذا تشاحّ قوم فی طریق، فقال بعضهم: سبع أذرع، و قال بعضهم: اربع أدرع، فقال ابو عبد الله(ع) لا بل خمس أذرع».
ح - حضرت(ع) در موثقۀ سکونی از پیامبر(ص) آورده است: «و الطریق یتشاحّ علیه اهله فحدّه سبعة أذرع.»
(8 - 3) منع از قطع درختان
قطع درختان امری نیست که حکمی ثابت داشتهباشد. با توجه به شرایط و مکانها فرق می کند، و در این جهت فرقی میان انواع درختها نیست. بر اساس روایتی که در میان «عامّه» وجود داشت، برخی قطع درخت «سدر» را امری نکوهششده از سوی پیامبر(ص) می شمردند و «ابن اثیر» در نهایۀ خود، حدیثی را به این شرح نقل می کند که «من قطع سدرة صوّب الله رأسه فی النار.» چنان که در روایات ما نیز باز از آن حضرت(ص) در تمجید از کسانی که درخت سدر یا موز را آبیاری می کنند، آمده است: «من سقی طلحة أو سدرة فکانّما سقی مؤمناً من ظمأ». اینها این احتمال را قوی کردهبود که شاید اساساً قطع درخت سدر ویژگی دارد و یک امر عمومی و ثابت است. به همین خاطر
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 52 گاه اصحاب از ائمه(ع) دربارۀ حکم آن می پرسیدند؛ از جمله احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی از امام رضا(ع) این پرسش را به عمل آورد. پاسخ امام(ع) نیز نشان می دهد که کس دیگری نیز همین سؤال را قبلاً داشته است:
«قال: سألت أبا الحسن(ع) عن قطع السدر فقال: سألنی رجل من أصحابک عنه فکتبت الیه قد قطع أبو الحسن(ع) سدراً و غرس مکانه عنباً.»
در حالی که دستور پیامبر نیز یک حکم فراگیر برای همه جا و قهراً برای همۀ وقت نیست. شاهد آن، روایت عمّار بن موسی از امام صادق(ع) است که:
«مکروه قطع النخل، و سئل عن قطع الشجرة، قال: لا بأس به، قلت: فالسدر؟ قال: لا بأس به، انّما یکره قطع السدر بالبادیة لانّه بها قلیل، فامّا ههنا فلا یکره.»
پیداست که با توجه به علت ذکر شده، در صحرا نیز امری مستمر و ثابت نیست. ناگفته نماند بر اساس یک روایت، پیامبر اکرم(ص) در جایی سه بار با این جمله «قطع کنندۀ سدر» را نفرین کرده است: «لعن الله قاطع السدرة». امّا از آنجا که برخی، مراد از این «سدر» را درختی معهود گرفته و یک معنای رمزی به آن داده اند (منظور درخت سدری است که کنار قبر مقدس حضرت سیدالشهدا(ع) بود و توسط متوکل عباسی، قطع گردید) از انضمام آن به دیگر روایات این مورد، صرف نظر شد.
(9 - 3) منع از فروش زمین مدینه
مرحوم شیخ حرّ عاملی – قده - با عنوان استحباب خرید زمین و ملک و کراهت فروش آن مگر به قصد تبدیل، روایاتی را شاهد آورده است؛ از جمله این روایت معاویة بن عمّار را:
«عن ابی عبدالله(ع) قال: لمّا دخل النبی(ص) المدینة خطّ دورها بر جله، ثم قال: اللهم من باع رباعه فلا تبارک له.»
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 53 اعلام کراهت آن حضرت(ص) هر چند احتمالاً به عنوان بیان یکی از مصادیق حکم کراهت فروش زمین باشد، بویژه در نقل دیگر همین روایت که حضرت به صورت کلی فرمود: «من باع دقعة من أرض فلا تبارک فیه.»ولی این احتمال قوی را نیز می توان داد که به خاطر ویژگی مدینه و اینکه ناخواسته به دست ثروتمندان غیر مسلمان نیفتد و عرصه بر مسلمانان تنگ نشود، پیامبر مردم را تشویق فرمود که اقدام به فروش املاک خویش نکنند. در دوران معاصر، فروش املاک توسط فلسطینیان به یهودیان مهاجر و غیرمهاجر، مثالی روشن از آن نتیجۀ ناگوار است. به علاوه اینکه اگر منظور تنها بیان مصداق یک حکم کلی یعنی کراهت فروش زمین باشد، وجهی برای ترسیم حدود مدینه یا محلّات یا خانههای آن توسط حضرت(ص) وجود نداشت و این حدود نیز بعدها قطعاً گسترده تر می شد.
(10 - 3) تعیین حدود زمانی
تعیین برخی حدود زمانی در بعضی از روایات که منشأ فتوای اصحاب در همان چارچوب شده است، امر ثابت و قطعی نیست، بلکه بسته به موقعیتها و مصالح مختلف، تفاوت می کند از جمله دربارۀ حدّ زمانی احتکار، سکّونی در موثقۀ خود، از امام صادق(ع) آورده است:
«الحکرة فی الخصب اربعون یوماً، و فی الشدّة و البلاء ثلاثة أیام، فمازاد علی الا ربعین یوماً فی الخصب فصاحبه ملعون، و مازاد علی ثلاثة ایّام فی العسرة فصاحبه ملعون.»
از این رو در صحیحۀ حلبی ملاک کلّی بدین صورت و بدون حدّ زمانی، نقل شده است:
«عن ابی عبدالله(ع) قال: سألته عن الرجل یحتکر الطعام و یتربّص به، هل یصلح ذلک؟ قال: ان کان الطعام کثیراً یسع الناس فلا بأس به و ان کان الطعام قلیلاً
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 54 لا یسع الناس فانّه یکره أن یحتکر الطعام و یترک الناس لیس لهم طعام.»
چنان که از نظر مکانی نیز بر اساس برخی روایات، امیر المؤمنین(ع) تنها شهرها را مشمول حکم احتکار شمرده اند:
«عن جعفر بن محمد، عن ابیه انّ علیّاً(ع) کان ینهی عن الحکرة فی الأمصار» الحدیث.
موارد ذکر شده در احتکار نیز امری ثابت و مستمرّ نیست. ملاک آن را بخوبی می توان از برخی روایات احتکار به دست آورد که همان به زحمت افتادن جامعه در ضروریات زندگی است و الّا با عنایت به اصول و قواعد اسلامی، منطقی به نظر نمی رسد که مثلاً احتکار کشمش در دوره ای که از آن به عنوان یک تغذیه تفریحی استفاده می شود، ممنوع باشد، امّا مثلاً مواد سوختی و یا داروهای پزشکی که سلامت مردم و بهبود بهداشت جامعه بدان وابسته است، تحت عنوان احتکار نگنجد. در حالی که ممنوعیت احتکار یک امر تعبّدی صرف نیست، بلکه ناشی از مصلحتی است که قابل فهم است و در خود رهنمودهای روایات به آن اشاره شده است. قیمت گذاری اجناس احتکار شده و کلاً اجناس نیز از همین مقوله است. بنابراین خودداری پیامبر(ص) از قیمتگذاری و حتی خشم حضرت(ص) از پیشنهاد آن، ناشی از یک حکم ثابت و همیشگی نیست:
«عن الحسین بن عبید الله بن ضمرة، عن ابیه، عن جدّه، عن علی بن ابی طالب(ع) انه قال: رفع الحدیث الی رسول الله(ص) انّه مرّ بالمحتکرین فأمر بحکرتهم أن تخرج الی بطون الأسواق، و حیث تنظر الابصار الیها. فقیل لرسول الله(ص): لو قومّت علیهم. فغضب «رسول الله(ص)» حتی عرف الغضب فی وجهه. فقال: أنا اقوّم علیهم ! انّما السعر الی الله، یرفعه اذا شاء، و یخفضه اذا شاء.»
نمونۀ دیگر اجازه ای است که به مسلمانان برای ورود بر اهل ذمّه و نیز
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 55 اهل خراج و استفادۀ از منازل آنان - حتی بدونِ رضایت – داده شده است. این اجازه محدود به حداکثر سه روز شده است. این حکم را امام صادق(ع) از پدربزرگوارش(ع) و او از رسول خدا(ص) چنین نقل می کند:
«ان رسول الله(ص) امر بالنزول علی اهل الذمّة ثلاثة ایّام الحدیث».
در صحیحۀ حلبی نیز چنین می خوانیم:
«عن ابی عبد الله(ع) قال: ینزل علی اهل الخراج ثلاثة ایام.»
چنان که در روایت عبدالله بن سنان نیز آمده است:
«عن ابی عبد الله(ع) قال: سألته عن النزول علی اهل الخراج، فقال: ثلاثة ایّام، روی ذلک عن النبی(ص).»
همچنین می توان اصل جواز و نیز تفاوت میان مسلمانان و غیر مسلمان را امری مبتنی بر شرایط و مصالح و مفاسد موجود دانست:
«عن جعفر، عن ابیه - علیهما السلام - قال: ینزل المسلمون علی اهل الذمّة و لا ینزل المسلم علی المسلم الّا باذنه.»
(11 - 3) تعیین حدود مکانی
برخی از حدود تعیین شده در مکان نیز اموری قطعی و به عنوان حکم مستمر الهی نیست، بلکه احکامی متغیّرند که در شرایطی دیگر می توانند تغییر یابند؛ از جمله می توان به حدّ ذکر شده برای «تلقّی رکبان» حریم چاهها و قناتها، حریم خانه ها و مجاری آب و درختان اشاره کرد. از این رو برخی فقها، بدون ذکر حدیّ مشخص مثلاً در حدّ حریم چاه، ملاک را عدم اضرار حفر چاه دوّم نسبت به چاه اوّل شمردهاند؛ هر چند فتوای مشهور همان حدّ ذکر شده است.
در این خصوص به این روایات می توان اشاره کرد:
الف - «ابن ابی عمیر عن عبد الرحمن بن الحجاج عن منهال القصّاب، قال: قال ابو عبدالله(ع): لاتلقّ فانّ رسول الله(ص) نهی عن التلقی. قال: و ما
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 56 حدّ التلقی؟ قال: مادون غدوة او روحة، قلت: و کم الغدوة و الروحة؟ قال: أربعة فراسخ، قال ابن ابی عمیر: و ما فوق ذلک فلیس بتلقّ.»
به همین جهت در روایتی دیگر از امام باقر(ع) به صورت کلی از «تلقی رکبان» در خارج از شهر نام برده شده است، هر چند صناعت فقهی اقتضاء می کند، روایت نخست را مفسّر روایت بعدی بدانیم:
ب - عن ابی جعفر(ع) قال: قال رسول الله(ص) لا یتلقّی «یلتقی خ ل» احدکم تجارة خارجاً من المصر.» الحدیث.
دربارۀ حریم نخل آمده است که پیامبر اکرم(ص) همان مساحت شاخه های آن را قرار داد:
ج - «عن عقبة بن خالد، ان النبی(ص) قضی فی هو ائر النخل ان تکون النخلة و النخلتان للر جل فی حائط الآخر فیختلفون فی حقوق ذلک، فقضی فیها ان لکلّ نخلة من اولئک من الارض مبلغ جریدة من جرائدها حین یعدها.»
و یا در مرسلۀ صدوق به صورت جزمی آمده است:
د - قال رسول الله(ص): حریم النخلة طول سعفها.»
سکونی در موثقۀ خود از امام صادق(ع) نقل می کند:
هـ - «ان رسول الله(ص) قال: مابین بئر المعطن الی بئر المعطن اربعون ذراعاً و مابین بئر الناضح الی بئر الناضح ستون ذراعاً،ً و مابین العین الی العین یعنی القناة خمسمائة ذراع، و الطریق یتشاحّ علیه اهله فحدّه سبع أذرع.»
روایات در این زمینه متعدد است و پیداست که تفاوت میان مثلاً چاه زراعت و چاه شرب شتران و قناعت از نظر حریم، به وضعیت نوع این چاهها و شکل استفادۀ از آنها مربوط است و خود تفاوت مذکور شاهد بر این است که مصلحت مورد نظر همواره یکسان نیست و طبیعی است که مثلاً در مناطق پر آب و یا در برخی چاههای عمیق، موضوع متفاوت خواهد بود و حریمهای ذکر شده، امری
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 57 قطعی نخواهد بود. تفاوت میان زمین سفت و زمین نرم و شنی نیز از همین باب است:
و - «عقبة بن خالد، عن ابی عبد الله(ع) قال: یکون بین البئرین اذا کانت ارضاً صلبة خمس مائة ذراع، و ان کانت أرضاً رخوة فألف ذراع.»
خاستگاه تعیین این حدود که اموری متغیرند حکمی ثابت و مستمرّ است که عبارت از عدم اضرار به غیر است. از این رو در نامه ای که محمد بن الحسن [الحسین] به حضور امام حسن عسکری(ع) فرستاد با اینکه درخواست کرده بود که امام(ع) حدّی را مشخص فرماید که موجب ضرر به یکدیگر نباشد، حضرت(ع) حد مشخصی را ذکر نفرمود و همان ملاک را بیان فرمود:
ز - «قال: کتبت الی ابی محمد(ع): رجل کانت له قناة فی قریة فأراد رجل أن یحفر قناة اخری الی قریة له. کم یکون بینهما فی البعد حتی لاتضرّ احداهما بالاخری فی الارض اذا کانت صلبة او رخوة؟ فوقّع(ع): علی حسب أن لا تضرّ احداهما بالاخری، ان شاء الله.»
(12 - 3) محدودیت در مصرف زکات
همان گونه که در آیۀ شریفه مصارف زکات آمده است زکات در هشت مورد هزینه می شود. اینکه در مثل فقرا، و مساکین آیا علاوه بر نیاز، شیعه بودن نیز شرط است یا نه؟ پرسشی بوده که از آغاز برای برخی از اصحاب ائمه _ علیهم السلام - نیز مطرح بوده است؛ از جمله «زرارة بن اعین» است که امام(ع) در پاسخ به پرسش او تأکید می فرماید که حکم اوّلی در پرداخت زکات مشروط به شیعه بودن نیست، ولی خطاب به زراره دستور می دهد که تو و شیعیان آن را تنها به شیعیان مستحق بدهید. مشایخ ثلاثه این روایت را با سندی صحیح آورده اند، البته نقل شیخ طوسی بر اساس روایت
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 58 مرحوم کلینی است:
«عن زراره و محمد بن مسلم أنّهما قالا لابی عبد الله(ع): أرأیت قول الله تبارک و تعالی: «انّما الصدقات للفقراء و المساکین و العالمین علیها و المؤلّفة قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضة من الله»أکلّ هؤلاء یعطی و ان کان لا یعرف؟ فقال: انّ الامام یعطی هؤلاء جمیعاً لانّهم یقرّون له بالطاعَة، قال زراره: قلت: فان کانوا لا یعرفون؟ فقال: یا زرارة لو کان یعطی من یعرف دون من لا یعرف لم یوجد لها موضع، و انّما یعطی من لا یعرف لیرغب فی الدین فیثبت علیه، فأمّا الیوم فلا تعطها أنت و أصحابک الّا من یعرف، فمن وجدت من هؤلاء المسلمین عارفاً فأعطه دون الناس» الحدیث.
شرایط ویژه ای که شیعیان در آن روزگار داشتند، اقتضا می کرد، امام(ع) این محدودیت را وضع فرماید:
(13 - 3) وضع خمس در ارباح مکاسب
در اینکه اساساً الزام به پرداخت خمس ارباح مکاسب از زمان پیامبر اکرم(ص) تحقق یافته و یا توسط ائمه _ علیهم السلام - شرف صدور یافته است، در برخی محافل فقهی نیز مطرح شده، ولی پرداختن به آن از حوصلۀ این نوشته بیرون است. از آن میان به تناسب بحث و در استشهاد به نمونه های یا حکام غیر ثابت و مقطعی، می توان به دستوری که حضرت امام جواد - علیه السلام - مبنی بر لزوم پرداخت خمس در مورد برخی اجناس در مقطع زمانی ویژه، اشاره کرد. این مقطع زمان همان سال 220 هجری است که سال شهادت آن بزرگوار(ع) نیز بوده است و شاید بخشی از رمز و تفسیر ناگفتۀ حضرت(ع) در بیان علت موقتی بودن دستور نیز در همین نکته نهفته باشد که آن سال، سال آخر عمر شریف حضرت(ع) بوده است. حضرت(ع) در نامه ای که به علی بن مهزیار نوشته به تفصیل دربارۀ برخی مسائل
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 59 خمس، نکاتی را یادآور شده است. فراز مورد نظر، بخش نخست آن است:
«محمد بن الحسن الصفّار، عن أحمد بن محمد و عبد الله بن محّمد جمیعاً عن علی بن مهزیار قال: کتب الیه أبو جعفر(ع)، و قرأت أنا کتابه الیه فی طریق مکة قال: ان الّذی أوجبت فی سنتی هذه و هذه سنة عشرین و مأتین فقط لمعنی من المعانی أکره تفسیر المعنی کلّه خوفاً من الانتشار، و سأفسّر لک بعضه ان انشاءالله، انّ موالی أسأل الله صلاحهم أو بعضهم قصرّ وا فیما یجب علیهم؛ فعلمت ذلک فاحببت ان أطهّر هم و أزکیهم بما فعلت من أمر الخمس فی عامی هذا، قال الله تعالی: «خذ من أموالهم صدقة تطهّر هم و تزکیهم بها و صلّ علیهم انّ صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم» «ألم یعلموا أنّالله هو یقبل التوبة عن عباده و یأخذ الصدقات و أنّالله هو التّواب الرحیم» «و قل اعملوا فسیری الله عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردّون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم تعملون»و لم اوجب علیهم ذلک فی کلّ عام و لا او جب علیهم الّا الزکاة التی فرضهاالله علیهم، و انّما اوجبت علیهم الخمس فی سنتی هذه فی الذهب و الفضة التی قد حال علیهما الحول، و لم اوجب ذلک علیهم فی متاع و لا آنیة و لا دوابّ و لا خدم و لا ربح ربحه فی تجارة و لا ضیعة الّا فی ضیعة سأفسّر لک أمرها تخفیفاً منّی عن موالی و منّاً منّی علیهم لما یغتال السلطان من أموالهم و لما ینوبهم فی ذاتهم، فأمّا الغنائم و الفواید فهی واجبة علیهم فی کلّ عام قالالله تعالی: «و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ لله خمسه و للرسول و لذی القربی و الیتامی و المساکین و ابن السبیل ان کنتم آمنتم بالله و ما أنزلنا علی عبدنا یوم الفرقان یوم التقی الجمعان و الله علی کلّ شیٔ قدیر.»الحدیث.
(14 - 3) ممنوعیت ذخیره سازی گوشت قربانی و بیرون بردن از منی
در برخی روایات پیامبر اکرم(ص) مسلمانان را از ذخیرهسازی گوشت قربانی در منی برای بیش از سه روزی که در آنجا بودند، منع فرمود.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 60 چنان که بیرون بردن آنها از منی را نیز ممنوع کرد. روایات متعدّد دیگری نشان می دهد که این یک ممنوعیت مقطعی و به تناسب نیاز آن زمان بوده است و به همین جهت بعداً ائمه _ علیهم السلام - از آن منع نمی نموده اند و علّت نهی پیامبر(ص) را نیز شرح کرده اند. ذکر پاره ای از این احادیث شاهد گویایی بر موضوع بحث است:
الف - «محمد بن مسلم، عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ قال: قال: انّ رسول الله(ص) نهی أن تحبس لحوم الأضاحی فوق ثلاثة أیّام.»
ب - «جابربن عبد الله الانصاری قال: أمرنا رسول الله(ص) أن لا نأکل لحوم الأضاحی بعد ثلاثة ایام، ثم أذن لنا أن نأکل و نقدّد و نهدی الی أهالینا.»
ج - «حنان بن سدیر، عن أبی جعفر(ع)، نیز أبی الصباح، عن أبی عبد الله(ع) قال: نهی رسول الله(ص) عن لحوم الأضاحی بعد ثلاث، ثم أذن فیها و قال: کلوا من لحوم الأضاحی بعد ذلک و ادّخروا.»
د - «محمد بن مسلم، عن أبی جعفر(ع) قال: کان النبی(ص) نهی أن تحبس لحوم الأضاحی فوق ثلاثة أیّام من أجل الحاجة، فامّا الیوم فلا بأس به.»
هـ - «جمیل بن درّاج قال: سألت أبا عبد الله(ع) عن حبس لحوم الأضاحی فوق ثلاثة أیّام بمنی، قال: لا بأس بذلک، الیومَ، ان رسول الله(ص) انّما نهی عن ذلک أوّلاً لانّ الناس کانوا یومئذ مجهودین، فأمّا الیوم فلا بأس.»
و - «قال الصدوق: و قال أبو عبدالله(ع): کنّا ننهی عن إخراج لحوم الأضاحی بعد ثلاثة أیّام لقلّة اللحم و کثرة الناس، فامّا الیوم فقد کثر الّلحم و قلّ النّاس فلابأس باخراجه.»
و درخصوص بیرون بردن از منی به این دو روایت توجه شود:
ز - «معاویة بن عمّار، قال: قال أبو عبد الله(ع): لا تخرجنّ شیئاً من لحم الهدی.»
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 61 ح - «محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله(ع) قال: سألته عن إخراج لحوم الأضاحی من منی، فقال: کنّا نقول: لایخرج منها بشیء لحاجة النّاس الیه، فامّا الیوم فقد کثر الناس فلا بأس باخراجه.»
(15 - 3) موارد تعلق زکات
مراجعۀ به روایات باب زکات می رساند که این پرسش در روزگار ائمه (علیهم السلام) بویژه در محافل فقهی مطرح بوده است که اختصاص وجوب زکات به «نُه» مورد توسط پیامبر(ص)، آیا حکمی مقطعی بوده یا مستمرّ؟ برخی با این استدلال که چون مواردی مانند برنج و ذرت در دو رۀ نبوی(ص) در مدینه وجود نداشته، حضرت(ص) تعلّق زکات را به همان موارد نهگانۀ منحصر کرده است؛ برخی نیز تعبیر «عفو» نسبت به سایر موارد را شاهدی بر مقطعی و حکومتی بودن آن می دانند. هر چند ظاهر برخی روایات در این خصوص متعارض به نظر می رسد و از این رو معمولاً فقها تعلّق زکات به غیر موارد یاد شده را از باب استحباب شمرده و بدین گونه میان آنها جمع کرده اند: امّا این سخن گزافی نخواهد بود که جمع میان همۀ روایات و توجه به ملاکهای موجود در آنها، تعیین موارد یاد شده را امری ثابت و متسمرّ نداند. تفصیل این سخن را باید در فقه پی گرفت، اما ذکر برخی از احادیث مورد بحث، حداقل این دستاورد را خواهد داشت که مفاد این دسته از احادیث، چیزی جز مقطعی بودن محدودیت زکات در موارد نه گانه نیست. روشن است حمل برخی از این نصوص بر استحباب خیلی مستبعد است؛ از جمله روایت ابی بصیر:
الف - «عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبدالله(ع): هل فی الأرز شیء؟ فقال: نعم، ثم قال: انّ المدینة لم تکن یومئذ أرض أرز فیقال فیه و لکنّه قد جعل فیه، وکیف لا یکون فیه و عامّه خراج العراق منه.»
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 62 ب - «عن ابی مریم، عن أبی عبد الله(ع) قال: سألته عن الحرث ما یزکی منه، فقال: البرّ و الشعیر و الذّرة و الأرز و السلت و العدس، کل هذا ممّا یزکی، و قال: کلّ ما کیل بالصاع فبلغ الأوساق فعلیه الزکاة.»
ج - «عن أبی بصیر و الحسن بن شهاب عن أبی عبد الله(ع) قال: وضع رسول الله(ص) الزکاة علی تسعة أشیاء و عفی عمّا سوی ذلک؛ علی الذهب و الفضة و الحنطة و الشعیر و التمر و الزبیب و الإبل و البقر و الغنم.»
ظاهر برخی از روایات - چنان که اشاره شد - این است که بجز موارد نُهگانۀ یاد شده، زکات بر چیز دیگری واجب نیست، از جمله این روایت محمدبن جعفر الطیّار:
د - «قال: سألت أبا عبد الله(ع) عمّا تجب فیه الزکاة، فقال: فی تسعة اشیاء:
الذهب و الفضة و الحنطة و الشعیر و التمر و الزبیب و الإبل والبقر و الغنم، و عفی رسول الله(ص) عمّا سوی ذلک. فقلت: أصلحک الله فانّ عندنا حبّاً کثیراً، قال: فقال: و ما هو؟ قلت: الأرز. قال: نعم ما أکثره. فقلت: أفیه الزکاة؟ فزبرنی، قال: ثم قال: أقول لک: انّ رسول الله(ص) عفی عمّا سوی ذلک و تقول: انّ عندنا حبّاً کثیراً أفیه الزکاة!»
بنابر این بعید نخواهد بود که وضع زکات بر أسبها، توسط امیر المؤمنین(ع) نیز امری مقطعی ولی الزامی بوده است و نه نشاندهندۀ حکمی استحبابی چنان که حمل بر استحباب نمودهاند زیرا این با تعبیر «وضع» هماهنگی ندارد. در صحیحۀ ذیل چنین آمده است:
هـ - «محمد بن مسلم وزرارة عنهما علیهما السلام جمیعاً قالا: وضع أمیر المؤمنین(ع) علی الخیل العتاق الراعیة فی کلّ فرس فی کلّ عام دینارین، و جعل علی البرازین دیناراً.»
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 63 آنچه گذشت نمونه های چندی از این دست بود که به اختصار بدان پرداخته شد. می توان نتیجه گرفت که پیامبر(ص) و لزوماً ائمه - علیهم السلام - علاوه بر تفویضی که در ناحیه تشریع از جانب خدای تعالی به آنان شده، در حوزۀ اجرا و حکومت و تنفیذ احکام اسلامی و ادارۀ شؤون جامعه نیز از اختیارات وسیعی برخوردار بودهاند که بر اساس آن، محدودۀ احکام متغیر، به صلاحدید آن بزرگواران شکل می گرفت. بر اساس دیدگاه بلند امام راحل - قده - این محدوده، منحصر به آن دسته از احکامی نیست که برخاسته از امر و نهی الزامی است، بلکه حاکم بر همۀ احکام فرعیه، اعم از الزامی و غیر الزامی است. حمل نواهی یاد شده در این روایات بر کراهت، چنان که در فتاوای فقها - قدس سرّهم - آمده با سیاق روایات، بویژه تعابیری چون قضاوت و حکم هماهنگی ندارد. پیش از اینها آیۀ شریفۀ «النبّی اولی بالمؤمنین من انفسهم» به گونه ای قطعی و کلّی، ولایت و حاکمیت پیامبر(ص) را یادآور شده است؛ حاکمیت و اختیاراتی که حصر آن در چارچوب احکام فرعیه، ملازم با انتفای آن خواهد بود.
اینک با توضیحات گذشته می توانیم دیدگاه امام راحل _قده - را در باب احکام سلطانیه به گونه ای راحت و مستدلّ بپذیریم. ایشان با تأکید فراوان، قضایایی چون دستور پیامبر(ص) به قطع درخت، در جریان سمرة بن جندب را بر خلاف فقهای دیگر، از باب احکام سلطانیه می دانند که خود، باب مستقل، و تفسیری متفاوت با احکام اولیه، ثانویه و قضاییه دارد. امام – قده - پس از ردّ سایر دیدگاهها و تحلیلهای موجود در قضیۀ «سمره» و دستور حضرت(ص) و آوردن مقدماتی چند، نتیجه می گیرند.:
«فیکون قوله «قضی ان لا ضرر و لا ضرار» ظاهراً فی انّه من احکامه بما انّه سلطان و انّه نهی عن الضرر و الضرار بما انّه سائس الأمّة و رئیس الملّة و سلطانهم
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 64 و امیرهم، فیکون مفاده «انّه حَکَم رسول الله و أمر بان لا یضرّ أحد أحداً و لا یجعله فی ضیقٍ و حرجٍ مشقّةٍ فیجب علی الامّة طاعة هذا النهی المولوی السلطانی بما انّها طاعة السلطان المفترض الطاعة».
لازمۀ دیدگاه آیت الله شهید صدر این است که احکام اسلامی در قیاس با مقام ولایت امر به دو بخش «ثابت» و «متغیّر» تقسیم می گردد. بخش «ثابت» که عبارت از اوامر و نواهی الزامیِ تشریعی است، خارج از حوزۀ اختیارات ولیّ امر است، ولی امام – قده - با توجه به اطلاقی که در حوزۀ اختیارات ولّی امر قائلند و آن را در چارچوب هیچ حکم فرعی محدود نمی بینند، گسترۀ احکام سلطانیه را، همۀ احکام اولیه تشریعی، اعم از تکلیفی و وضعی می دانند. از این رو تقسیم آنها به دو بخش «ثابت» و «متغیر» جایی نخواهد داشت و همه در قیاس با نظام امامت و ولایت و مصالح عالیه از مقولۀ «متغیّر» خواهند بود و از این جهت فرقی میان الزامی و غیر الزامی وجود ندارد.
نظرات اعلام شدۀ امام بویژه در سالهای اخیرِ حیات پربارشان، بخوبی روشنگر دیدگاههایی است که سالها پیش از آن، در مقام مباحث اجتهادی خویش در حوزه، ابراز فرموده بودند. ایشان پیامد محدود شدن حوزۀ اختیارات حکومت اسلامی به چارچوب احکام فرعیه را اموری می دانند که هیچ کس نمی تواند به آنها ملتزم شود:
«مثلاً خیابان کشیها که مستلزم تصرّف در منزلی است یا حریم آن است، در چارچوب احکام فرعیه نیست، نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه ها و جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود و خروج هر نحو کالا و منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیری از گرانفروشی، قیمتگذاری، و جلوگیری از پخش موادّ مخدّر و منع اعتیاد به هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسحله به هر نوع که باشد و صدها امثال
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 65 آن که در اختیارات دولت است»، بنابر محدود ساختن ولایت حاکم جامع الشرایط، در چارچوب احکام فرعیه، وجهی شرعی نخواهد داشت.
ایشان در ادامه، تصریح می فرمایند: «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقۀ رسول الله(ص) است، یکی از احکام اوّلیّه اسلام است و مقدّم بر تمام احکام فرعیه حتّی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است، خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می تواند قرار دادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را چه عبادی و یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است جلوگیری کند، حکومت می تواند از حج که از فرایض مهمّ الهی است، در موقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است، موقتاً جلوگیری کند. و بعد نیز افزوده اند :
«آنچه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها با این اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض می کنم که فرضاً چنین باشد این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است.»
امام راحل – قده - در توضیح و تقویت حیثیت و ویژگی ای که برای حکم پیامبر(ص) به قطع درخت «سمیره» قائل شده اند، نمونه های متعدّدی از احکام حکومتی و سلطانی حضرت(ص) را بازگو نموده اند؛ از جمله به برخی روایات گذشته پرداخته اند:
«و ممّا ورد من قضایا رسول الله(ص) بما انّه سلطان و سائس، ما فی الکافی عن عقبة بن خالد انّ النبیّ(ص) قضی فی هوائر النخل أن یکون النخلة و النخلتان
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 66 للرّجل فی حائط الآخر فیختلفون فی حقوق تلک فقضی فیها انّ لکلّ نخلة من اولئک من الأرض مبلغ جریدة من جرائدها حین بعدها.
و عن ابی عبد الله(ع) قال: قضی النبیّ(ص) فی رجل باغ نخلاً و استثنی علیه نخلة فقضی له رسول الله بالمدخل الیها و المخرج منها و مدی جرائدها.
و عن أبی عبد الله(ع) قال: سمعته یقول: قضی رسول الله(ص) فی سیل وادی مهزور، للزرع الی الشراک و للنخل الی الکعب ثم یرسل الماء الی اسفل من ذلک، قال ابن ابی عمیر: و مهزور، موضع واد.» الی غیرها من الروایات.»
ایشان همچنان مفاد برخی روایات مبنیّ بر قبول شهادت یک شاهد به علاوۀ قسم مدّعّی، توسط پیامبر (ص) را نیز از همین قبیل می شمارند و دلیل آن را این سخن امام باقر(ع) می دانند که: «لو کان الامر الینا اجزنا شهادة الرجل الواحد اذا علم منه خیر مع یمین الخصم فی حقوق الناس، فامّا ما کان من حقوق لله عزّوجلّ او رؤیة الهلال فلا».
و می نویسند:
«هذه الروایة تدلّ علی انّ هذا التنفیذ و هذهالا جازة هو تنفیذ ولیّالامر و السلطان.» ملاحظه می شود آنچه امام - قده - پس از پیروزی انقلاب دربارۀ حکومت به عنوان یک حکم ثابت و محوری، و نیز دربارۀ اختیارات آن ابراز داشتند، حقیقتی است که سالها پیش از آن در تبیین دیدگاههای فقهی و اجتهادی خود نوشته بودند. نتیجه اینکه اگر در حوزۀ احکام فرعیه، جویای حکمی ثابت و محوری هستیم، به چیزی جز خود حکومت و ولایت دست نخواهیم یافت و سایر احکام فرعیه در طول این حکم «اهم» و «اوّلی» خواهند بود، و در نتیجه تابعی از مصالح عالیه نظام امامت و ولایت اسلامی و اصول ثابت آن به شمار می روند. پیداست که تقدم و تأخّر این یا آن «حکم» تنها در مقام تزاحم مصالح فرض پیدا خواهد کرد و در غیر این صورت جزئیترین احکام شرعی نیز
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 67 مورد عمل خواهند بود. اینک با شرحی که گذشت می توانیم به استظهار فلسفۀ تفاوت میان ولایت و سایر احکام که در روایت ابی حمزۀ ثمالی آمده است، بپردازیم. در این روایت شریف «رخصت» و «عدم رخصت» به عنوان وجه تمایز و شاخص میان ولایت و چهار رکن دیگر، یعنی نماز، زکات، حج و روزه، به شمار رفته است.
«قال ابو جعفر(ع): بُنی الاسلام علی خمس: اقام الصلاة، و ایتاء الزکاة، و حج البیت، و صوم شهر رمضان، و الو لایة لنا اهل البیت، فجعل فی اربع منها رخصة، و لم یجعل فی الو لایة رخصة، من لم یکن له مال لم تکن علیه الزکاة، و من لم یکن له مال فلیس علیه حج، و من کان مریضاً صلّی قاعداً، و أفطر شهر رمضان، و الولایة صحیحاًً کان أو مریضاً او ذا مال او لا مال له فهی لازمة.»
همچنین این حقیقت را در حوزۀ حاکمیت، سلطه و تصرّفات آحاد مردم، می توانیم این گونه بیان کنیم که همۀ اینها در طول حاکمیت و تصرّفات نظام اسلامی است، نه مقدم بر آن و نه در عرض آن. از این رو با اعمال ولایت و تصرّف از ناحیه ولایت امر، موضوع حاکمیت و تصرّف مردم منتفی می شود. کلام آیتالله شهید بهشتی می تواند ناظر به همین مهم باشد:
«مالکیت شخصی و خصوصی در طول حقّ اولویت و ولایت ولیّامر در تصرّفات در اموال است و نه در عرض آن.» و به تعبیر استاد شهید، آیتالله مطهری در خصوص اموال «مال و ثروت در درجۀ اول متعلّق به اجتماع است و در درجۀ بعد تعلّق به فرد دارد.»
از اینجا می توان به نکتۀ دقیق دیگری دست یافت و آن اینکه اساساً نظام اسلامی و ولایت امر، به عنوان برگزیدۀ جامعه و از جانب آنان همراه با مسؤولیتی الهی با اشراف بر همۀ جوانب و با عنایت به جامعیت بیشتری که دارد،
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 68 عمدتاً به موضوعشناشی می پردازد و کار او بویژه در محدودۀ احکام و روابط احتماعی، بیشتر تشخیص و بازشناسی «موضوع» است تا دخل و تصرّف در احکام اوّلیه؛ و با همین شناخت است که محدودۀ تصرّفات و رفتار فردی و اجتماعی اشخاص را ترسیم می کند.
4 - ملاک صدور احکام سلطانی و تغییرات
خاستگاه اختیارات ولیّامر در تغییر مقطعی احکام حتی در محدودۀ الزامهای تشریعی، عبارت است از حاکمیت و لایت امر و شؤون آن و مصالح عالیه نظام، بر سایر احکام فرعیه. هیچ یک از احکام فرعیه در نسبت سنجی با نظام امامت و ولایت، ثابت و قطعی به شمار نمی روند و اساساً در طول نظام اسلامی قرار می گیرند و به همین خاطر، این ادّعا که مسألۀ تزاحم میان ولایت و حکومت، و سایر احکام موضوعاً منتفی است، سخن گزافی نخواهد بود. به هر حال قدر مسلّم این است که با فرض تزاحم میان حکومت به عنوان یک حکم از احکام اسلامی، و سایر احکام، همواره و لایت و حکومت مقدّم است و در این تردیدی نیست. آنچه مورد بحث است «ملاک» تقدّم است و اینکه ولیّامر بر چه اساسی، بر خلاف سایر احکام فرعیه، اعمال ولایت می کند و یا در آن دسته از مواردی که اصولاً حکم برگشت به شرایط روز و مقتضیات عرف دارد، ملاک بیان و تعیین آن چیست؟ به عبارت دیگر با این فرض که در نسبت گیری تشریع اسلامی، با نظام اسلامی همۀ احکام در طول آن قرار دارند و این، ولیّامر است که اِعمال نظر می کند، ملاک حکم و نظر او چیست؟
آنچه از مجموع کلمات امام راحل - قده - استفاده می شود، این است که تنها ملاک موجود در موارد یاد شده، رعایت مصلحت نظام و لزوم حفظ آن و تقدّم این مصلحت بر سایر مصالح است. آنگاه که أصل حکومت و ولایت، مهمترین
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 69 حکم و مقدّم بر همۀ احکام حتّی نماز و روزه باشد، لزوماً مصالح آن نیز مقدّم بر همۀ مصلحتهای دیگر خواهد بود. ایشان می نویسند:
«مصلحت نظام از امور مهمّه ای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز می گردد. امروز جهان اسلام، نظام جمهوری اسلامی ایران را تابلوی تمام نمای حلّ معضلات خویش می داند، مصلحت نظام و مردم، از امور مهمّه ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است که اسلام پابرهنگان زمین را در زمان دور و نزدیک، زیر سؤال برد و اسلام امریکایی مستکبران و متکبّرین را با پشتوانۀ میلیاردها دلار توسّط ایادی داخل و خارج آنان پیروز گرداند.»
البته باز شناسی صحیح مصلحت اهمّ نظام و تقدّم آن، امری مفروغ عنه است و چنین نیست که مصلحتهای منطقه ای و جزئی یک بخش نیز همواره برابر با مصالح عالیه نظام باشد؛ خاستگاه تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت» توسط معظّمله و سپس گنجاندن آن در قانون اساسی، هنگام بازنگری، نیز همین تشخیص بجا و درست مصالح نظام و جامعه است. پس لزوم حفظ این مصالح نیز همچون خود نظام امری «ثابت» است.
(1 - 4) ملاک مصلحتسنجی نظام
در اینکه ملاک تصرّفات و اِعمال ولایت ولیّامر و صدور احکام سلطانی، تنها تقدّم مصالح نظام اسلامی و لزوم استیفای آنهاست، جای تردید نیست. آنچه زمینۀ دو دیدگاه متفاوت را پدید آورده است، این پرسش است که ملاک تشخیص صحیح مصالح نظام و زمینۀ صدور احکام سلطانی چیست؟ آیا چارچوبی ویژه دارد؟ آیا تنها ملاک تشخیص و تصمیمگیری، خود ولیّامر است؟ آیا می توان گفت این تشخیص لزوماً باید در چارچوبی خاص، مثلاً قانون اساسی و یا منظور ساختن دید و خواست مردم، صورت گیرد.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 70 در خصوص پیامبر اکرم(ص) و ائمه - علیهم السلام - این پرسش، پاسخ روشنتری دارد و خواندیم که حتی در حدّ تشریع و جعل احکام نیز به آنان تفویض امر شده است؛ ولی دربارۀ دیگران، طرح برخی دیدگاهها نشان می دهد، نظرات یکسان و هماهنگی وجود ندارد. از آنچه گذشت می توان این موضع را تقویت کرد که لازمۀ محدود ساختن حوزۀ اختیارات ولیّ امر و احکام حکومتی او به چارچوبی خاص، در واقع مقدم داشتن برخی احکام و اعتبارات عقلایی و عرفی بر اصل ولایت امر است. هر چند ممکن است این پاسخ مورد توجه قرار گیرد که آنچه مقدم بر همۀ احکام فرعیه است، نظام اسلامی و شؤون آن است و ولیّامر به عنون رأس هرم، حقیقتی قطعی در داخل مجموعۀ نظام است. بنابراین منافاتی نیست که مصالح نظام اسلامی مقدّم بر هر مصلحتی دیگر باشد، امّا لازم باشد تشخیص مصالح مذکور در داخل مجموعۀ نظام، روندی خاص داشته باشد.
از مواضع و عمل امام راحل می توان به روشنی این نتیجه را دریافت که صلاحدید ولیّ امر، امری فوق چارچوبهایی این گونه است. البته موضوع خواست عمومی و دیدگاه جامعه اهمیّتی بس حیاتی دارد و حداقل این است که نظام به عنوان نماینده و کارگزار جامعه بدون خواست آنان، توان حفظ مصالح عالیه، و توفیق دستیابی به آنها را نخواهد داشت. واضح است که اینها تنها اشاره هایی بسیار گذرا به مباحث عمدۀ فقه سیاسی و فلسفۀ آن است که پرداختن به آن بسیار فراتر از محدودۀ این نوشته است.
(2 - 4) مصلحت یا ضرورت؟
تغییر احکام اولیه و انتقال به احکام ثانویه در ظرف ضرورت، امری است مورد اتّفاق، و کتاب و سنّت شاهد آن است. عنوان اضطرار در بخشی از مباحث فقهی، موضوع بسیاری از فروع قرار گرفته است. آیات چندی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 71 به صراحت، اضطرار را به عنوان یک حالت فوق العاده و مقطعی، موضوع برای احکام مخالف حکم در حالت معمولی قرار داده اند، از جمله این آیۀ شریفه:
«و ما لکم ألّا تأکلوا ممّا ذکر اسم الله علیه و قد فصّل لکم ما حرّم علیکم الّا ما اضطررتم الیه و انّ کثیراً لیضلّون بأهوائهم بغیر علم انّ ربّک هو أعلم بالمعتدین.»
ولی چنان که گذشت، احکام ثانویه نیازی به اعمال ولایت ندارند و جزء ویژگیها و اختیارات ولیّ امر به شمار نمی روند. آنها نیز همانند احکام اوّلیه اند که متوجه همۀ مکلفین – با فرض تحقق موضوع – هستند. در بحث تقدّم حکومت و شؤون آن بر سایر احکام گاه میان «مصلحت» و «ضرورت» تفکیکِ لازم صورت نمی گیرد و این توهّم وجوددارد که تصرّفات حاکم اسلامی و اساساً احکام سلطانی و اقداماتی که بر خلاف احکام فرعیه صورت می گیرد، مبتنی بر تحقق موضوع ضرورت و اضطرار است و صرف مصلحت نمی تواند دلیلی بر جواز این اقدامات باشد. از بحثهای گذشته می توان به روشنی نتیجه گرفت که این توهمی بیش نیست و آنچه محور و ملاک اقدامات و مقررات و احکام یاد شده است، تنها «مصلحت» نظام و جامعه و تشخیص بجای آن است و نیازی به وصول به حدّ اضطرار نیست. چنان که نمونه های یاد شده در احکام سلطانی پیامبر و ائمه - علیهم السلام - شاهد گویایی بر مدّعای مذکور است. ضمناً این نتیجه نیز به دست آمد که «ضرورت» و «مصلحت» دو عنوان مترادف نیستند؛ اوّلی موضوع برای جریان حکم ثانوی است و دوّمی مجرای تصرّفات و احکام سلطانی؛ و تشخیص آن نیز بر عهدۀ حاکم یا نظام است، بر خلاف «ضرورت» که بسته به مورد اختصاصی به تشخیص حاکم ندارد. تأکید می شود که نمونه های مورد استشهاد در احکام حکومتی پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیز عمدتاً یا عموماً از مصادیق اضطرار در حدّ «أکل میته» نبوده اند، تنها مصلحت جامعه
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 72 اقتضا می کرده است ونه بیش از آن. از این روی حوزۀ اقدامات و اختیارات و احکام سلطانی ولیّ امر در چارچوب منطقۀ فراغ چنان که شهید صدر قائل است، و یا شامل همۀ احکام فرعی اعم از الزامی و غیر الزامی، چنان که نظر امام راحل – قده - است، تنها با ملاک مصلحت سنجی شکل می گیرد و منوط به تحقق عنوان «ضرورت» به گونه ای که از مواردی چون جواز «أکل میته» برداشت می شود، نیست؛ بنابراین دامنۀ «تغیّر» و بسط ید ولیّ امر در این باره، محدود به تحقق عنوان «اضطرار» نخواهد بود.
پایان سخن:
علاوه بر تأثیری که عنصر زمان ومکان به واسطۀ تغییر و تبدیل موضوعات در احکام اوّلیه می گذارد و این خود زمینه ای برای پدیدۀ «تغیّر» است، جایگاه حکومت و ولایت امر، و اولویّتی که بر عموم احکام فرعیه دارد، عنصر «تغیّر» را به عنوان ابزاری در راستای استیفای مصالح عالیه نظام و جامعۀ اسلامی قرار می گیرد، و خود به عنوان حکمی «ثابت» و مستمرّ، محور اجرای احکام اسلامی قرار می گیرد و همۀ احکام در طول آن جای می گیرند و این واقعیت، محدود به تصرّفات و اقدامات ولیّ امر در احکام و مقررات غیر الزامی نیست و دلیلی برای مقید ساختن آن، به این محدوده وجود ندارد و روشن است که عنصر زمان و مکان در احکام سلطانی و حکومتی عمدهترین نقش را ایفا خواهد کرد. از سوی دیگر ملاک تصرّفات و احکام سلطانی، لزوم رعایت مصلحت نظام و جامعه، و تقدّم آن بر سایر مصالح است، امّا در مورد اینکه روند تشخیص مصادیق و بازشناسی مصالح نظام و عامّه مردم کدام است و آیا چارچوبی خاص را می طلبد؟ حداقل دو دیدگاه متفاوت وجود دارد که تفصیل آن را باید در مجالی دیگر پی گرفت.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 73 در پایان یادآوری یک نکته می تواند توصیه ای اساسی و به عنوان قیدی کلّی نسبت به آنچه گفته شد، تلقی گردد و آن اینکه از شیوۀ حکومت پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و نیز رهنمودهای ائمه – علیهم السلام - بخوبی استفاده می شود که دست کشیدن از الزامات شرعی در جهت استیفای مصالح اجتماعی بندرت اتفاق افتاده و یا زمینۀ آن به وجود می آید. چنان که روش امام راحل - قده - درحلّ معضلات نظام و جامعه نیز تأکیدی است بر همین حقیقت. بنابراین آنچه در این نوشته پی گیری شد تنها ناظر به مقام «ثبوت» است؛ اما در مقام «اثبات» در خصوص نادیده گرفتن الزامات اولیه شرعی، طبیعی است که نیازمند جامع نگری ویژه و تشخیص بجا و تدبیری شایسته است و مهم تشخیص صحیح موضوع برای انطباق صحیح و بجای احکام سلطانی است.
پی نویسها:
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 74