کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»
امام خمینی، «حکومت» و خاستگاه «ثبات» و «تغیّر» در احکام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : مرتضوی، سید ضیاء

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

امام خمینی، «حکومت» و خاستگاه «ثبات» و «تغیّر» در احکام

امام خمینی(ره) حکومت و خاستگاه ثبات و تغیّر دراحکام

سید ضیاء مرتضوی


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 29


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 30

‏بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ‏

چکیدۀ بحث:

‏مقولۀ «ثبات» و «تغیّر» در احکام، از زوایای چندی می تواند مورد بحث‏‎ ‎‏و کنکاش قرار گیرد. گاه در حوزۀ تأثیرگذاری زمان و مکان بر موضوعات‏‎ ‎‏احکام، گاه در بررسی نقش عناصری که بر حوزۀ استنباط و فهم مجتهد از ادله‏‎ ‎‏تأثیر می گذارد؛ گاه نیز در چارچوب اختیارات حاکم و مصالح عامّۀ جامعه.‏‎ ‎‏آنچه در این نوشته، پس از چند مقدمه به آن پرداخته می شود، همین محور سوم‏‎ ‎‏است.‏

‏در این مقاله پس از ارائۀ تصویری کلّی از دیدگاه بلند امام خمینی – قده -‏‎ ‎‏دربارۀ حکومت و جایگاه آن و نسبتسنجی با سایر احکام، به حوزۀ اختیارات و‏‎ ‎‏گسترۀ آن پرداخته می شود. در این قسمت خواهیم خواند که پیامبر(ص) و‏‎ ‎‏ائمه(ع) علاوه بر اختیارات و حاکمیتی که در اجرای احکام و ولایتامر‏‎ ‎‏داشته اند بخشی از تشریع نیز به آنان تفویض شده بود. اما آنچه در استشهاد به‏‎ ‎‏تصرّفات آن بزرگواران مورد نظر است، آن دسته از اقدامات و احکامی است که‏‎ ‎‏به عنوان حاکم و امام مسلمین به تناسب مصالح موجود حتی بر خلاف احکام‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 31

‏الزامی اوّلیه صادر کرده اند. نمونههایی چند از این دست را خواهیم آورد.‏‎ ‎‏همچنین خواهیم فهمید که «ولایت امر» چگونه به عنوان حکم و محوری ثابت‏‎ ‎‏پدیدۀ «تغیّر» را در قالب احکام سلطانیه نسبت به سایر احکام فرعیه پیش می آورد‏‎ ‎‏و امام راحل - قده - در مباحث اجتهادی حوزوی و نیز در سالهای پس از پیروزی‏‎ ‎‏انقلاب و مدیریت جامعه اسلامی، چگونه این عنصر را به جای جای احکام دیگر‏‎ ‎‏سرایت می دهند و همۀ آنها را در طول نظام و حکومت اسلامی می دانند. اینکه‏‎ ‎‏مصلحت سنجی، تنها ملاک موجود در تقدمِ اعمال ولایت و شؤون آن است و‏‎ ‎‏اینکه آیا تشخیص مصلحت چارچوبی خاص دارد یا نه؟ و اینکه صرف مصلحت‏‎ ‎‏نظام و جامعه محور اقدامات و احکام ولیّامر است و نه تحقق عنوان‏‎ ‎‏«ضرورت» مباحث پایانی مقاله را سامان داده است.‏

1 - مقدمات بحث: 

مقدمه یکم:

‏خاستگاه جاودانگی تشریع اسلامی را باید از جمله در عناصر و عواملی جویا‏‎ ‎‏شد که در ارتباط انسان با خود، با طبیعت، با جامعه و با خدا وجود دارد.‏‎ ‎‏مجموع این عناصر، حرکت انسان و جامعه را حرکتی طبیعی و هماهنگ با‏‎ ‎‏فطرت و خواستها و آرمانهای انسانی و کمال اجتماعی می سازد و از گونۀ‏‎ ‎‏«حرکت قسری» به سوی رشد و حرکتی مستمرّ درمی آورد. رمز دوام و بقاء‏‎ ‎‏کلّیت تشریع اسلامی نیز هماهنگی با نیازهایی است که انسان در دستیابی به‏‎ ‎‏هدف اصلی آفرینش خود چاره ای جز بر آوردن آنها ندارد. در این میان هر چند‏‎ ‎‏عناصر ثباتی چون عدالت اجتماعی و مساوات، پیریزی مکارم اخلاقی، و حتی‏‎ ‎‏عبادت، به عنوان آرمانهای انسانی، جزء اهداف بعثت انبیاء(ع) به شمار می روند.‏‎ ‎‏و انسان بدانها فراخوانده شده و از نقطه نظر اجتماعی جزء اصول اولیۀ انسانی و‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 32

‏از عناصر ثابت شمرده می شوند؛ امّا از وجهۀ نظر حکمت و عرفان اسلامی،‏‎ ‎‏اینها حتی اگر در سلسلۀ علل غایی احکام باشند، اما از علل و اهداف متوسطه و‏‎ ‎‏میانی تلقی می گردند و آنچه غایت همۀ غایات و علةالعلل همۀ اینهاست و‏‎ ‎‏در نتیجه انگیزه و علت غائی تشریع به شمار می رود، ذات اقدس خداوندگار‏‎ ‎‏است و «أنّ الی ربّک المنتهی».‏‎[1]‎‏از این رو خاستگاه – و در عین حال – غایت همۀ‏‎ ‎‏«ثوابت» و «متغیّرها»، در تشریع اسلامی به ثابتی مطلق و زوالناپذیر برمی گردد‏‎ ‎‏که «‏الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه‏». ‏‎[2]‎‏ چنان که فرمود:‏

‏ «‏ألم تر کیف ضرب الله مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت و فرعها‎ ‎فی السماء، تؤتی اُکلها کلّ حین باذن ربّها و یضرب الله الأمثال للناس لعلّهم‎ ‎یتذکّرون‏»‏‎[3]‎

‏از سوی دیگر، فتح باب اجتهاد در منطق شیعی، همواره این فرصت را‏‎ ‎‏در اختیار می نهد که در چارچوب «تفریع» و نیز بازشناسی موضوع، از‏‎ ‎‏یک طرف پاسخگوی نیازهای «حادث» باشد و از طرف دیگر، عنصر واقعنگری‏‎ ‎‏در تطبیق احکام و فروع بر موضوعات، و در نتیجه همسویی با مصالح و علل‏‎ ‎‏احکام، حفظ شود.‏

‏پیداست که هیچ قانونگذاری نمی تواند جزء به جزء و مورد به مورد احکام‏‎ ‎‏موضوعات حال و آینده را پیشاپیش اعلان کند. ویژگی قانونگذاری این است که‏‎ ‎‏توان ارائۀ اصول و قواعدی فراگیر را داشته باشد که در هر زمینه و شرایطی،‏‎ ‎‏پاسخگوی نیاز انسان در روابط چهارگانه او (که به اشاره گذشت) باشد. از‏‎ ‎‏این دو آن دسته از احادیث که تأکید می ورزد شریعتاسلامی، همۀ مسائل و‏‎ ‎‏نیازهای انسانی را پاسخگوست و از مهمترین امور اجتماعی تا ریزترین‏‎ ‎‏وقایع زندگی، مشمول تشریع و احکام اسلامی است‏‎[4]‎‏، لزوماً به معنای بیان‏‎ ‎‏مورد به مورد احکام نیست؛ چنان که در بیان امام صادق (علیه السلام)‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 33

‏آمده است:‏

‏ «‏علینا أن نلقی الیکم الأصول و علیکم أن تفرّعوا‏»‏‎[5]‎‏.‏

‏و یا در رهنمود رضوی - علیه السلام - می خوانیم:‏

‏ «‏علیا القاء الأصول و علیکم التفریع‏»‏‎[6]‎

مقدمۀ دوّم:

‏اگر از تأثیر دو عنصر زمان و مکان در احکام سخن می رود، کاملاً آشکار‏‎ ‎‏است که هیچ گاه به معنای تعدّد حکم برای یک موضوع، با حفظ شرایط داخلی‏‎ ‎‏و بیرونی کاملاً یکسان نیست، چرا که بویژه بر مبنای کلامی - اصولی شیعه که‏‎ ‎‏احکام تابع مصالح و ملاکهای واقعی اند (و یک موضوع در دو زمان یا دو مکان با‏‎ ‎‏حفظ همۀ شرایط، نمی تواند دارای مصالح یا مفاسد متفاوت باشد)، تفاوت و‏‎ ‎‏تعدّد حکم واقعی سخنی ناصواب است. البته تفاوتِ برخاسته از نحوۀ استنباط،‏‎ ‎‏امری است که عامل زمان و مکان نیز می تواند در آن دخیل باشد، ولی اینک از‏‎ ‎‏محلّ بحث بیرون است. نتیجه اینکه، اعتقاد به دخالت عواملی چون زمان و‏‎ ‎‏مکان در تغییر و تفاوت احکام، هیچ گاه نمی تواند منافاتی با آن دسته از ادلّۀ‏‎ ‎‏استواری داشته باشد که بر جاودانگی و ثبات تشریع اسلامی و زوالناپذیری‏‎ ‎‏احکام الهی و نیز فراگیری و شمول آن، دلالت می کند؛ ادله ای که بی شک لسان‏‎ ‎‏آنها پذیرای تخصیص نیست، زیرا در مقولۀ تأثیر زمان و مکان، همۀ سخن در‏‎ ‎‏این است که ملاک یا ملاکهایی که حکم «الف» را ایجاب می کرد، آیا همچنان‏‎ ‎‏ثابت است؟ به عبارت دیگر، با فرض پیدایش حکم «ب»، حکم «الف» نیز‏‎ ‎‏به صورت قضیۀ شرطیّه و یا حتی قضیه حقیقیّۀ، همچنان موجود است و این‏‎ ‎‏همان جاودانگی و ثبات احکام است که مفاد فرازهایی چون رهنمود ذیل است:‏

‏ «‏حلال محمّد حلال ابداً الی یوم القیامة، و حرامه حرام الی یوم القیامة،‎ ‎لا یکون غیره و لا یجییء غیره‏»‏‎[7]‎‏.            ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 34

‏عدم تنافی این دسته از ادلّه با اعتقاد به دخالت زمان و مکان، و نیز عنصر‏‎ ‎‏دولت و نظام اسلامی که تفصیل آن خواهد آمد، درست همانند عدم منافات میان‏‎ ‎‏احکام اوّلیه و احکام ثانویه است.‏

مقدمۀ سوّم:

‏موضوع «ثبات» و «تغیّر» در تشریع اسلامی از زوایای چندی می تواند محطّ‏‎ ‎‏بحث باشد؛ اینکه آیا اساساً عناصری متغیّر در تشریع اسلامی وجود دارد؟ و‏‎ ‎‏اینکه خاستگاه ثبات و تغیّر در مقولۀ تشریع چیست؟ آیا اصول و چارچوبی را‏‎ ‎‏می توان ارائه داد؟ نحوۀ رابطۀ میان احکام اسلامی با عناصر زمان و مکان‏‎ ‎‏چیست؟ آیا فهم قرآن و سنّت و به گونه ای خاصّ، درک شریعت اسلامی، امری‏‎ ‎‏نسبی و محکوم عوامل بیرونی است یا نه؟ اساساً دستیابی به ملاک احکام و تنقیح‏‎ ‎‏مناط حکم، امری مقدور و حجّت است یا نه؟ چارچوبهای تفکیک میان نسخ،‏‎ ‎‏بدعت، تفریع و استنباط، و بازشناسی موضوع چیست؟ و دهها پرسش از این‏‎ ‎‏نمونه، همه از محورها و مسائلیاند که بخشی از ابعاد موضوع «ثابت و متغیّر‏‎ ‎‏در تشریع اسلامی» را شکل می دهند. امّا آنچه در این نوشته بدان‏‎ ‎‏پرداخته می شود، نگرش به احکام اسلامی از نقطهنظر «ثبات» و «تغیّر»‏‎ ‎‏در ارتباط با پدیدۀ «حکومت و نظام اسلامی» بر اساس دیدگاههای‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی - قدس سره - است.‏

‏لازم به توضیح تفصیلی نیست که نوع نگرش امام راحل - قده - به حکومت،‏‎ ‎‏چه تأثیری در نوع اجتهاد در ابواب مختلف فقه بویژه ابواب اجتماعی آن‏‎ ‎‏خواهد داشت. نگرشی که اعلام می دارد:‏

‏ «‏الاسلام هو الحکومة بشؤونها، و الاحکام قوانین الاسلام، و هی شأن عن‎ ‎شؤونها، بل الاحکام مطلوبات بالعرض، و امور آلیة لا جرائها و بسط العدالة‏»‏‎[8]‎‏.‏

‏تحوّلی که آن راحل بزرگ – قده - در استنباط و بازشناسی موضوعات‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 35

‏ایجاد کردند، امری واضح است، امّا این نیز از موضوع بحث بیرون است.‏

‏به اجمال آنکه چارچوب سخن، پرداختن به این موضوع اساسی و محوری است‏‎ ‎‏که حکومت اسلامی به عنوان یک اصل و ضرورت پذیرفته شده، اعم از اینکه‏‎ ‎‏رهبری آن بر عهدۀ پیامبر(ص)، امام(ع) یا دیگری باشد، رابطۀ آن با‏‎ ‎‏احکام اسلامی، اعم از «ثابت» و «متغیّر» چه رابطه ای است؟ کدام یک از‏‎ ‎‏دو عنصر «ثبات» و «تغیّر»، این رابطه را تعیین می کند؟ آیا رابطه ای که بسته به‏‎ ‎‏شرایط و ظروف مختلف، تفاوت پیدا کند، ثابت است یا متغیر؟ تفسیری که‏‎ ‎‏امام راحل – قده - از حکومت و نیز تشریع اسلامی ارائه دادند، می تواند به خوبی‏‎ ‎‏چگونگی رابطۀ میان این دو را تبیین کند و از همین آغاز معلوم است که موضوع‏‎ ‎‏بحث، امری فراتر از محدوده ای است که مرحوم آیت الله شهید صدر، با‏‎ ‎‏عنوان «منطقۀ فراغ در تشریع» ارائه نموده است؛ محدوده ای که بهتر است از آن‏‎ ‎‏با تعبیر «منطقۀ باز» یاد کنیم.‏

2 - نمای کلّی حکومت در دیدگاه امام(ره)

 (1 - 2) اوصاف حکومت و ولایت امر در دیدگاه امام(ره)

‏حکومت در نگاه امام راحل - قده - از احکام اولیه قطعیه ای است که صرف‏‎ ‎‏تصوّر آن موجب تصدیق می گردد. در نگاه امام – چنان که گذشت – اسلام همان‏‎ ‎‏حکومت با تمام شؤون و لوازم آن است. و سایر احکام به عنوان ابزار آلی در‏‎ ‎‏خدمت آن تلقی می گردند. به تعبیری می توان حکومت را در سلسلۀ علل غایی‏‎ ‎‏احکام شمرد و در نتیجه، تشریع اسلامی را در نسبتسنجی با نظام اسلامی،‏‎ ‎‏وجودی بالتبع و آلی دانست. تعریفی که در اسلام از حکومت و امامت و رهبری‏‎ ‎‏جامعه ارائه می شود، کاملاً با آنچه در اذهان متداول است، تفاوت دارد و دایرۀ‏‎ ‎‏آن همۀ ابعاد زندگی انسان، دینی و دنیوی را فرا می گیرد.‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 36

‏یکی از اندیشه های پر بار امام تأکید بر عدم تفکیک میان ولایت و حکومت‏‎ ‎‏است. مراد معظّمله از ولایت مذکور آن «ولایت کلیّه» نیست که ویژۀ‏‎ ‎‏پیامبر(ص) و ائمه معصومین(ع) است و پیش از جریان غدیر خم نیز برای‏‎ ‎‏حضرت امیر(ع) ثابت بوده است؛ «امامت» در این بُعد به معنای حکومت‏‎ ‎‏نیست؛ ولایت و امامت در این ناحیه «مسألۀ دیگری است که از اصول مذهب‏‎ ‎‏است و کسی که آن را قبول نداشته باشد اگر تمام نمازها را مطابق با همین‏‎ ‎‏قواعد اسلامی شیعه هم به جا آورد، باطل است»‏‎[9]‎‏. ولایتی که قابل تفکیک از‏‎ ‎‏حکومت نیست، همان است که قابل جعل و نصب می باشد. عدم توجه کافی‏‎ ‎‏به تفاوت میان این دو، که یکی ریشه در مقامات معنوی ولیّ(ع) دارد و دیگری‏‎ ‎‏ناشی از اعتبار و نصب و به همین خاطر قابل انتقال است، و خلط میان این دو‏‎ ‎‏وجهه، موجب برداشتهای ناصحیحی در فقه و معارف گشته است. یکی دیدن و‏‎ ‎‏تداخل آنها، همچنین زمینههای پذیرش انحصار ولایت اعتباری در‏‎ ‎‏معصومین (علیهم السلام) را پدید آورده است. پیداست این «اعتبار» ریشه در‏‎ ‎‏ولایت مطلقه و حقیقی و مقامات معنوی «ولیّ» دارد و به عبارت دیگر، زمینه و‏‎ ‎‏شأنیّت آن پیش از جعل و اعتبار، و قرین با ولایت کلّیۀ الهیّۀ اوست و این‏‎ ‎‏«ولایت اعتباری» شعبه ای از آن «ولایت کلّیه» است.‏

‏آنچه امام - قده - بر آنند، این دیدگاه است که امر قابل نصب و انتقال برای‏‎ ‎‏ائمه(ع) همین «ولایت اعتباری» بود و از این رو لازمۀ اعتقاد به امامت و ولایت‏‎ ‎‏به این معنا را اعتقاد به لزوم حکومت در زمان غیبت می دانند و تصریح می کنند:‏‎ ‎‏«همان ادلّه ای که امامت را اثبات می کند دلیل بر لزوم حکومت در زمان غیبت‏‎ ‎‏است»‏‎[10]‎‏ و «مبارزه در راه تشکیل حکومت اسلامی لازمۀ اعتقاد به ولایت‏‎ ‎‏است.»‏‎[11]‎‏ و از همین زاویه است که آن فقیه فرزانه از حیث ولایت و‏‎ ‎‏حکومت اعتباری، فرقی میان حضرات معصومین (علیهم السلام) و فقهای‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 37

‏عدول قائل نیست و اصلاً فرق گذاشتن را امری غیر معقول می شمارد،‏‎[12]‎‏ و تمام‏‎ ‎‏اختیارات آن امامان(ع) را از این حیث، به فقیه عادل منتقل شده می داند،‏‎[13]‎‏ و‏‎ ‎‏به اجمال آنکه:‏

‏ «‏و لا یلزم من ذلک أن تکون رتبتهم کرتبة الأنبیاء أو الائمة(ع) فان الفضائل‎ ‎المعنویة أمر لایشارکهم علیهم السلام فیه غیر هم. فالخلافة لها معنیان‎ ‎و اصطلاحان: أحدهما الخلافة الالهیة التکوینیة، و هی مختصّة بالخلّص من‎ ‎أولیائه کالانبیاء المرسلین و الائمة الطاهرین سلاماللهعلیهم، و ثانیهما المعنی‎ ‎الاعتباری الجعلی، کجعل رسولالله صلی الله علیه و آله‎ ‎امیر المومنین علیهالسلام خلیفة للمسلمین، أو انتخاب فلان و فلان للخلافة.

فالرئاسة الظاهریة الصوریة أمر لم یعتن بها الأئمة علیهمالسلام الّا لاِجراء‎ ‎الحق، و هی الّتی أرادها علی بن أبی طالب علیه السلام بقوله علی ماحکی عنه:‎ ‎ «و الله لهی أحب الیّ من إمرتکم» مشیراً الی النعل التی لا قیمة لها.

و فی نهجالبلاغة فی الخطبة المعروفة بالشقشقیة «أما و الذی فلق الحبّة‎ ‎و برأ النسمة لو لا حضور الحاضر و قیامالحجة بو جود الناصر و ما اخذالله‎ ‎علی العلماء أن لا یقاروا علی کظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقیت حبلها علی‎ ‎غاربها، و لسقیت آخرها بکأس اوّلها، و لألفیتم دنیاکم هذه ازهد عندی من عفطة‎ ‎عنز‏».‏

و امّا مقام الخلافة الکبری الالهیة فلیس هیّناً عنده، و لا قابلاً للرفض و الا همال‎ ‎و إلقاء الحبل علی غاربه. فللفقیه العادل جمیع ما للرسول و الائمة علیهم السلام‎ ‎ممّا یرجع الی الحکومة و السیاسة، و لا یعقل الفرق، لأن الوالی – ایّ شخص کان –‎ ‎هو مجری احکام الشریعة و المقیم للحدود الالهیة و الآخذ للخراج و سائر‎ ‎المالیات و المتصرّف فیها بما هو صلاح المسلمین‏»‏‎[14]‎‏.‏

‏در جای دیگر، امام - قده – این گونه استدلال می کند که «قضیۀ غدیر، قضیۀ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 38

‏جعل حکومت است، این است که قابل نصب است و الّا مقامات معنوی،‏‎ ‎‏قابل نصب نیست... از این رو می بینم که در عرض صوم و صلاة و امثال اینها‏‎ ‎‏می آورد و ولایت مجری اینهاست ولایتی که در حدیث غدیر است، به معنای‏‎ ‎‏حکومت است، نه به معنای مقام معنوی. مسأله، مسألۀ حکومت است،‏‎ ‎‏مسأله، مسألۀ سیاست است، حکومت عدل، سیاست است، تمام معنای‏‎ ‎‏سیاست است. ..، اینکه در روایات هست که ‏«بُنی الاسلام علی خمسٍ»‏ و‏‎ ‎‏این قدر برای غدیر ارج قائل شده اند و ارج هم دارد، برای این است که با اقامۀ‏‎ ‎‏ولایت یعنی با رسیدن حکومت به دست صاحب حق، همه این مسائل‏‎ ‎‏حل می شود، همۀ انحرافات از بین می رود، اسلام «بنی علی خمس» نه معنایش‏‎ ‎‏این است که ولایت در عرض این است، ولایت اصلش مسألۀ حکومت است.»‏‎ ‎‏و بعد این گونه جمع بندی می کنند:‏

‏ «بنابراین این طور نیست که ما خیال کنیم که ولایتی که در اینجا می گویند آن‏‎ ‎‏امامت است و امامت هم در عرض فروع دین است، نخیر، این ولایت عبارت‏‎ ‎‏از حکومت است، حکومت مجری اینهاست، در عرض هم به آن معنی نیست،‏‎ ‎‏مجری این مسائل دیگر است.»‏‎[15]‎

‏نتیجه اینکه پدیدۀ حکومت و شؤون مرتبط به آن در نگاه امام، جزء‏‎ ‎‏احکام اوّلیه و مقدم بر آنهاست. این حقیقت را - چنان که خواهد آمد - به گونه ای‏‎ ‎‏مؤکّد تصریح می کنند «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقۀ رسول الله(ص)‏‎ ‎‏است، یکی از احکام اوّلیه اسلام است و مقدّم بر تمام احکام فرعیه و حتی نماز‏‎ ‎‏و روزه و حج است».‏

‏یکی از استدلالهای امام بر این مهم، این است که «اگر اختیارات حکومت‏‎ ‎‏در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقۀ‏‎ ‎‏مفوّضۀ به نبیّ اسلام(ص) یک پدیدۀ بی معنا و محتوا باشد»‏‎[16]‎‏.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 39

‏بی تردید مفاد روایات چندی که با عنوان «دعائم الاسلام» به برشماری ارکان‏‎ ‎‏عملی اسلام پرداخته است، همه از احکام اوّلیهاند و ولایت نیز که در کنار آنها و‏‎ ‎‏مقدّم بر همه و به عنوان مفسّر و مجریِ بقیّۀ احکام آمده است، به عنوان‏‎ ‎‏یک حکم مستمّر اوّلی است. از آنهمه به ذکر صحیحۀ زُراره از حضرت امام باقر‏‎ ‎‏ (علیه السلام) اکتفا می شود:‏

‏ «‏بنی الاسلام علی خمسة أشیاءِ، علی الصلاة و الزکاة و الحج و الصوم‎ ‎و الولایة. قال زرارة: فقلت: و ایّ شیء من ذلک أفضل؟ فقال: الولایة افضل‎ ‎لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهنّ» تا آنجا که «ثم قال: ذروة الأمر و سنامه‎ ‎و مفتاحه و بابالأشیاء و رضا الرحمن الطاعة للامام بعد معرفته، ان الله عزّوجلّ‎ ‎یقول: «من یطع الرسول فقد أطاع اللهَ من تولّی فما ارسلناک علیهم حفیظاً» امّا لو‎ ‎انّ رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لمیعرف‎ ‎ولایة ولیّالله فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه، ما کان له علی الله حقّ فی‎ ‎ثوابه و لاکان من اهل الایمان، ثمّ قال:اولئک المحسن منهم یدخله الله الجنّة‎ ‎بفضل رحمته‏.»‏‎[17]‎

‏خلاصۀ سخن آنکه حکومت و ولایت امر از این دیدگاه یک پدیدۀ ثابت و از‏‎ ‎‏احکام اوّلیه و مقدّم بر همهّ آنهاست و سایر احکام در طول آن قرار می گیرند و از‏‎ ‎‏این رو بر تمام آنها حاکم است.‏

 (2 - 2) حوزۀ اختیارات ولی عصر

‏بی مناسبت نیست به عنوان مقدمۀ این محور اشاره شود که در روایات‏‎ ‎‏متعدّدی، اصل موضوع تفویض بخشی از تشریع به پیامبر اکرم(ص) و‏‎ ‎‏ائمه معصومین - علیهم السلام - امری مسلّم وانمود شده؛ هر چند منظور ما گسترش تفویض‏‎ ‎‏مذکور به غیر معصومین - علیهم السلام - نیست، بلکه مراد توجه به اصل‏‎ ‎‏موضوع است که حتی در مرحلۀ تشریع نیز بنا بر مصالح، بخشی از آن، به آنان‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 40

‏تفویض شده است.‏

‏مفاد این روایات این است که خداوند، پیامبرش را تحت تربیت و تأدیب‏‎ ‎‏خاصّ خویش به مرحله ای رساند که خطاب به او فرمود: «انّک لعلی خُلُقٍ‏‎ ‎‏عظیم». پس از آن، امر دین و امت و تشریع را بدو سپرد تا بندگانش را رهبری و‏‎ ‎‏سیاست کند و پیامبر(ص) نیز آن را به ائمه(ع) تفویض فرمود. مرحوم کلینی در‏‎ ‎‏کافی شریف، بابی را با عنوان «‏التفویض الی رسول الله(ص) و الی الأئمة(ع) فی‎ ‎امرالدین‏» گشوده است و ده روایت در این باب جای داده که صحیحۀ‏‎ ‎‏فضیل بن یسار یکی از آنهاست:‏

‏ «‏قال: سمعت أبا عبدالله(ع) یقول لبعض أصحاب قیس الماصر: إنّالله‎ ‎عزّوجلّ أدّب نبیّه فأحسن أدبه فلمّا أکمل له الأدب قال: «انّک لعلی‎ ‎خلق عظیم»، ثم فوّض الیه امر الدین و الأمّة لیسو س عباده، فقال عزّوجلّ:‎ ‎ «ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا» و إنّ رسولالله ص کان مسدّداً‎ ‎موفّقاً مؤیدّاً بروح القدس، لا یزلّ و لا یخطیٔ فی شیء ممّا یسوس به الخلق فتأدّب‎ ‎بآداب الله ثم إنّالله عزّوجلّ فرض الصلاة رکعتین، رکعتین عشر رکعات،‎ ‎فأضاف رسول الله(ص) الی الرکعتین رکعتین و إلی المغرب رکعة فصارت عدیل‎ ‎الفریضة، لا یجوز ترکهنّ الّا فی سفر و أفرد الرکعة فی المغرب فترکها قائمة‎ ‎فی السفر و الحضر فأجاز الله عزّوجلّ له ذلک کلّه فصارت الفریضة سبع عشر‎ ‎رکعة، ثمّ سنّ رسول الله(ص) النوافل أربعاً و ثلاثین رکعة مثلی الفریضة‎ ‎فأجاز الله عزّوجلّ له ذلک و الفریضة و النافلة احدی و خمسون رکعة منها رکعتان‎ ‎بعد العتمة جالساً تعدّ برکعة مکان الوتر و فرض الله فی السَنة صوم شهر رمضان‎ ‎و سنّ رسول الله(ص) صوم شعبان و ثلاثة أیّام فی کلّ شهر مثلی الفریضة‎ ‎فأجاز الله عزّوجلّ له ذلک و حرّم الله عزوّجلّ الخمر بعینها و حرّم‎ ‎رسولالله(ص) المسکر من کلّ شراب فأجاز الله له ذلک کلّه و عاف‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 41

رسولالله(ص) اشیاء و کرهها و لم ینه عنها نهی حرام، انّما نهی عنها نهی اعافة‎ ‎و کراهة، ثم رخّص فیها فصار الأخذ برخصه (برخصته خ ل) واجباً علی العباد‎ ‎کوجوب ما یأخذون بنهیه و عزائمه و لم یرخّص لهم رسولالله(ص) فیما نهاهم‎ ‎عنه نهی حرام و لا فیما أمر به أمر فرض لازم فکثیر المسکر من الأشربة نهاهم عنه‎ ‎نهی حرام لم یرخّص فیه لأحود، لم یرخّص رسولالله(ص) لأحد‎ ‎تقصیر الرکعتین اللّتین ضمّهما الی ما فرض الله عزوّجلّ، بل ألزمهم ذلک الزاماً‎ ‎واجباً، لمیرخّص لأحد فی شیء من ذلک الّا للمسافر و لیس لأحدٍ أن یرخّص‎ ‎ (شیئاً) مالم یرخّصه رسولالله(ص)، فوافق امر رسول الله(ص) امرالله‎ ‎عزّوجلّ و نهیه نهی الله عزوّجلّ و وجب علی العباد التسلیم له کالتسلیم لله‎ ‎تبارک و تعالی‏.‏‎[18]‎‏»‏

‏چنان که در معتبرۀ زراره از حضرت امام باقر(ع) آمده است:‏

‏ «‏قال: وضع رسوللله(ص) دیة العین و دیة النفس و حرّم النبیذ و کلّ‎ ‎مسکر، فقال له رجل: وضع رسولالله(ص) من غیر أن یکون جاء فیه شئء؟!‎ ‎قال: نعم، لیعلم من یطع الرسول ممّن یعصیه‏»‏‎[19]‎‏.‏

‏در برخی از این احادیث، موضوع تفویض به ائمه (علیهم السلام)‏‎ ‎‏به صراحت مطرح شده است؛ از جمله: «‏محمدبن الحسن المیثمی عن‎ ‎أبی عبدالله(ع) قال: سمعته یقول: إنّ الله عزّوجلّ أدّب رسوله حتّی قوّمه علی‎ ‎ما أراد، ثم فوّض الیه فقال عزّ ذکره: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه‎ ‎فانتهوا» فما فوّض الله الی رسول(ص) فقد فوضّه الینا‏.»‏‎[20]‎

‏آنچه در این دسته ار روایات بیشتر مورد نظر است، جعل حکم و تشریع‏‎ ‎‏است و إلّا ولایت اجرا و حکومت، برای پیامبر(ص) و ائمه(ع)، امری قطعی و‏‎ ‎‏مدلول ادلّۀ بسیاری از کتاب و سنّت است. از طرف دیگر روشن است که‏‎ ‎‏صحیحۀ فضیل بن یسار، ناظر به این دسته از احکام حکومتی و ولایتی صادره از‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 42

‏طرف پیامبر اکرم(ص) نیست، زیرا در میان آنها بسیاری موارد، حکم، جنبۀ‏‎ ‎‏الزامی داشته و سپس لغو گشته است؛ در حالی که مفاد روایت مذکور این است‏‎ ‎‏که هیچ نهی تحریمی را پیامبر(ص) ترخیص نفرموده است. ملاحظه می گردد‏‎ ‎‏که آنچه امروزه با عنوان «منطقۀ فراغ» و یا «منطقۀ باز» از آن نام برده می شود و‏‎ ‎‏الزام و ترخیص در آن محدوده، در حوزه اختیارات حاکم اسلامی‏‎ ‎‏به شمار می رود، به گونه ای گسترده تر و شامل محدودۀ تشریعی احکام،‏‎ ‎‏به پیامبر(ص) و ائمه(ع) تفویض شده بود و آن حضرات(ع) که هم مرجع تشریع‏‎ ‎‏بودند و هم مصدر حکومت و امامت، در هر دو حوزه دارای اختیار بودند و این‏‎ ‎‏خود خاستگاهی برای پدیدۀ «تغیّر» حتی در حوزۀ تشریع است. تأکید می شود که‏‎ ‎‏این روایات تفویض تشریع را در خصوص پیامبر(ص) و امامان(ع) به خاطر‏‎ ‎‏مقام عصمت آنان مطرح می کند و شمول آن در این بخش، نسبت به غیر آن‏‎ ‎‏بزرگواران(ع) عملاً و قهراً منتفی است، بلکه این روایات خود دلیل بر عدم‏‎ ‎‏شمول و عدم عمومیت است.‏

‏به هر حال، ویژگی لا ینفکّ حکومت و ولایت این است که اعمال ولایت و‏‎ ‎‏نفوذ حکم «ولیّامر» در چارچوب احکام و مقررات ثابت، محدود نمی گردد و‏‎ ‎‏با عنایت تمام و جدّی به صلاحیتهایی که به عنوان اصول موضوعه در او‏‎ ‎‏وجود دارد، می تواند به الزام و ترخیص مبادرت ورزد؛ در غیر این صورت‏‎ ‎‏همان گونه که امام راحل – قده - تصریح فرموده اند – ولایت مطلقۀ مفوّضۀ به‏‎ ‎‏پیامبر اکرم(ص) پدیده ای بی معنا و لغو خواهد بود و پیداست که اِعمال این‏‎ ‎‏اختیارات خارج از چارچوب احکام فرعیّه اوّلیه به عنوان احکام ثانویه نیست،‏‎ ‎‏زیرا به تعبیر امام – قده - «احکام ثانویه ربطی به اِعمال ولایت فقیه ندارد»‏‎[21]‎‏.         ‏

‏آنچه شهید سعید، مرحوم صدر با عنوان منطقۀ فراغ که در واقع یک‏‎ ‎‏محدودۀ «متغیّر» است مطرح ساخته، تنها بخشی از حوزۀ اختیارات مطلقۀ‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 43

‏حاکم اسلامی است؛ زیرا آن دسته از احکامی را که به گونه ای الزامی، اعم از‏‎ ‎‏وجوب یا حرمت، تشریع شده است، دربر نمی گیرد و تنها شامل احکامی‏‎ ‎‏می گردد که حکم ثابت اوّلیه آن عبارت از اباحه، ندب یا کراهت باشد. لازم به‏‎ ‎‏یادآوری نیست که مراد آن شهید فرزانه از منطقۀ فراغ، منطقۀ خالی از‏‎ ‎‏حکم تشریعی نیست، بلکه محدوده ای است که دست «ولیّامر» برای‏‎ ‎‏امر و نهی الزامی به عنوان صفت و ویژگی ثانوی آن موضوع، باز است. ایشان‏‎ ‎‏به استناد آیۀ شریفه «‏یا ایهاالذین آمنوا اطیعو الله و أطیعو الرسول و اولی الامر‎ ‎منکم‏» ‏‎[22]‎‏می نویسد:‏

‏ «‏و حدود منطقة الفراغ التی تتسع لها صلاحیات اولیالأمر، تضمّ فی ضوء‎ ‎هذا النص الکریم کلّ فعل مباح تشریعیاً بطبیعته، فایّ نشاط و عمل لمیرد نصّ‎ ‎تشریعی یدلّ علی حرمته او وجوبه، یسمح لولیّ الامر باعطائه صفة ثانویة، بالمنع‎ ‎عنه او الامر به فاذا منع الامام عن فعل مباح بطبیعته، أصبح حراماً، و اذا أمر به،‎ ‎أصبح واجباً. و امّا الافعال الّتی ثبت تشریعیاً تحریمها بشکل عام، کالربا مثلاً،‎ ‎فلیس من حقّ ولیّ الامر، الامر بها. کما ان الفعل الذی حکمت الشریعة بوجوبه‎ ‎کانفاق الزوج علی زوجته، لا یمکن لولیّ الامر المنع عنه، لانّ طاعة اولی الامر‎ ‎مفروضة فی الحدود التی لا تتعارض مع طاعةالله و احکامه العامّة‏»‏‎[23]‎‏.‏

3 - نمونههایی از احکام متغیّر

‏در دروۀ رسالت پیامبر اکرم(ص) و عمدتاً در دوران مدینه و تشکیل‏‎ ‎‏حکومت اسلامی، نمونههای بسیاری وجود دارد که نه از قبیل مصادیق نسخ‏‎ ‎‏احکام است؛ نه نظیر اوامر جهادی که تنها تطبیق کلیّات بر مصادیق بوده است.‏‎ ‎‏نه از قبیل احکام ثانویه که خارج از محدودۀ اعمال ولایت است و هر کس‏‎ ‎‏می تواند در محدودۀ شرایط پیش آمده اقدام کند (همانند «أَکل میته») و نه از‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 44

‏موارد و مصادیق مذکور در مثل صحیحۀ فضیل بن یسار و روایت زراره که‏‎ ‎‏به عنوان احکام و سننی ثابت صادر شده اند. برخی از این نمونه ها را پس از‏‎ ‎‏دورۀ رسالت و در دوران ائمه - علیهم السلام - نیز می توانیم شاهد آوریم.‏

‏نمونههای موردبحث و موارد مشابه آن، اساساً از حوزۀ وظیفه و مسؤولیت‏‎ ‎‏پیامبر(ص) به عنوان ابلاغ وحی و رسالت بیرون است و در محدودۀ امامت و‏‎ ‎‏ولایت امر توسط آن بزرگوار و أئمه (علیهم السلام) محسوب می شود. ذکر این نمونه ها‏‎ ‎‏بخوبی می تواند نشاندهد که حداقل بخشی از احکام، در ارتباط با محدودۀ‏‎ ‎‏اختیارات ولیّامر، اجمالاً ثابت نیستند و تغییر آنها در حوزۀ اختیارات و‏‎ ‎‏صلاحیت حاکم اسلامی است.‏

 (1 - 3) نهی از أکل گوشت حمار اهلی

‏روایات متعدّدی دالّ بر این است که نهی پیامبر(ص) از خوردن‏‎ ‎‏گوشت حمار اهلی، مربوط به جریان جنگ خیبر می شود که برخی از مسلمانان‏‎ ‎‏به خاطر مشقّت و کمبود، شروع به کشتار چارپایان خود کردند و پیامبر(ص)‏‎ ‎‏به خاطر جلوگیری از انقراض آنها و بهرهوری در امر باربری و سواری،‏‎ ‎‏مسلمانان را از آن بازداشتند. از جملۀ این احادیث، صحیحۀ محمدبن مسلم و‏‎ ‎‏زراره است که از حضرت امام باقر(ع) دربارۀ خوردن گوشت حمار اهلی‏‎ ‎‏پرسیدند.حضرت(ع) فرمود:‏

‏ «‏نهی رسول الله(ص) عن أکلها یوم خیبر و انّما نهی عن أکلها فی ذلک‎ ‎الوقت لانّها کانت حمولة الناس و انّما الحرام ما حرّمالله فی القرآن‎[24]‎‏.»‏

‏در روایتی دیگر از آن حضرت(ع) آمده است که حتی پیامبر(ص) دستور به‏‎ ‎‏واژگون کردن دیگها را داد:‏

‏ «‏انّ المسلمین کانوا جهدوا فی خیبر فأسرع المسلمون فی دوابّهم فأمرهم‎ ‎رسول الله(ص) باکفأ القدور و لم یقل انّها حرام و کان ذلک ابقاء علی الدوابّ‏»‏‎[25]‎‏.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 45

‏مشابه همین حدیث را ابیبصیر مرادی نقل می کند:‏

‏ «‏سمعت اباجعفر(ع) یقول: انّ الناس أکلوا لحوم دوابّهم یوم خیبر فأمر‎ ‎رسول الله(ص) باکفاء قدورهم و نهاهم عنها و لم یحرّمها‏»‏‎[26]‎‏. ‏

‏ظاهر این دسته از روایات این است که پیامبر(ص) تحریم را به عنوان یک‏‎ ‎‏امر ثابت و دائمی صادر نفرمود و مفاد نهی مقطعی آن حضرت(ص) نیز تنها‏‎ ‎‏کراهت به معنای خاص نبوده است، زیرا کراهت، تناسبی با برخورد شدید‏‎ ‎‏پیامبر(ص) تا حدّ واژگون نمودن دیگها ندارد. تاکید بر مقطعی بودن نهی‏‎ ‎‏پیامبر(ص)، پاسخی است روشن به آن دسته از فقهای اهل سنّت که قائل به‏‎ ‎‏حرمت دائمی آن شده اند و حتّی برخی از آنان تا مرحلۀ اعتقاد به نسخ آیه شریفۀ‏‎ ‎‏«‏قل لا أجد فیما اوحی الیّ محرّماً علی طاعمٍ یطعمه أن یکون میتة او دماً‎ ‎مسفوحاً او لحم خنزیر فانّه رجس او فسقاً اهلّ لغیر الله به‏.»‏‎[27]‎‏پیش رفتهاند.‏‎[28]‎

 (2 - 3) پرهیز از تشبّه به یهود

‏در باره این سخن پیامبر(ص) که «‏غیرّوا الشیب و لا تتشبهوا بالیهود‏» از‏‎ ‎‏حضرت امیر(ع) پرسیدند؛ پاسخ فرمود:‏

‏ «‏انّما قال(ص) ذلک والدین قُلّ فامّا الآن و قداتسع نطاقه و ضرب بجرانه‎ ‎فامرٔو و ما اختار‏.»‏‎[29]‎

‏با عنایت به روایات بسیاری که در فضیلت و استحباب خضاب به عنوان‏‎ ‎‏حکمی ثابت وجود دارد، استفاده می شود که این دستور پیامبر(ص) یک امر‏‎ ‎‏الزامی بوده و در بیان حضرت امیر(ع) علت رفع الزام توضیح داده شده، نه اینکه‏‎ ‎‏یک امر استحبابی، مقطعی بوده که مرتفع شده باشد.‏

 (3 - 3) نهی از فروش میوه پیش از اطمینان به باردهی

‏روایات چندی وجود دارد که پیامبر(ص) از خرید و فروش میوۀ درخت،‏‎ ‎‏پیش از آشکار شدن باردهی آن، نهی فرمود؛ در حالی که از نظر احکام عامّه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 46

‏اسلامی حرمتی ندارد. نهی پیامبر(ص) به خاطر مصلحت دیگری بود که عبارت‏‎ ‎‏از پیشگیری از ایجاد زمینههای خصومت است و روشن است که این تحریم‏‎ ‎‏یک حکم حکومتی است و نه یک حکم اوّلی ثابت. از آن جمله، روایت‏‎ ‎‏«ابن یزید» (بریه خ ل) است که می گوید:‏

‏ «‏سألت اباجعفر(ع) عن الرطبة تباع قطعتین أو ثلاث قطعات، فقال: لا بأس، قال:‎ ‎و أکثرت السؤال عن أشباه هذا، فجعل یقول، لا بأس به. فقلت:‎ ‎أصلحک الله استحیاءً من کثرة ما سألته و قوله: لا بأس به، انّ من یلینا یفسدون‎ ‎هذا کلّه، فقال: أظنّهم سمعوا حدیث رسول الله(ص) فی النخل. ثمّ حال بینی‎ ‎و بینه رجل فسکت، فأمرت محمدبن مسلم أن یسأل أباجعفر(ع) عن قول‎ ‎رسولالله(ص) فی النخل، فقال ابو جعفر(ع): خرج رسولالله(ص) فسمع‎ ‎ضوضاء؛ فقال: ما هذا؟ فقیل له: تبایع الناس بالنخل، فقعد النخل العام،‎ ‎فقال(ع): اما اذا فعلوا فلا تشتروا النخل العام حتّی یطلع فیه الشیٔ‎ ‎و لم یحّرمه‏.»‏‎[30]‎

‏همین بیان را در پاسخ به سؤالی که از امام صادق(ع) شد،‏‎ ‎‏ملاحظه می کنیم:‏

‏ «‏...و سئل عن الرجل یشتری الثمرة المسمّاة من أرض فتهلک ثمرة‎ ‎تلک الأرض کلّها، فقال: قد اختصموا فی ذلک الی رسولالله(ص) فکانوا‎ ‎یذکرون ذلک، فلمّا رآهم لا یدعون الخصومة نهاهم عن ذلک البیع حتّی تبلغ‎ ‎الثمرة و لمیحرّمه و لکن فعل ذلک من أجل خصومتهم‏.»‏‎[31]‎

‏این دسته از روایات نیز ناظر به فتاوای اهل سنّت مبنیّ بر عدم جواز چنین‏‎ ‎‏معاملاتی هستند که مستندشان نیز همین نهی پیامبر(ص) است و جواز آن در نگاه‏‎ ‎‏عرف آن روزگار که این فتاوا رائج و حاکم بود، امری مستنکر به شمار‏‎ ‎‏می رفت. نگاه کنید به این حدیث از «ربعی»:‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 47

قلت لابی عبدالله(ع) انّ لی نخلا ًبالبصرة فأبیعه و أسمّی الثمن و أستثنی الکّر‎ ‎من التمر أو أکثر أو العدد من النخل، فقال: لابأس، قلت: جعلت فداک بیع‎ ‎السنتین؟ قال: لابأس. قلت: جعلت فداک انّ ذا عندنا عظیم. قال: اما انّک ان‎ ‎قلت ذاک لقد کان رسول الله(ص) أحلّ ذلک فتظالموا (فتظلمو - نقل تهذیب)‎ ‎فقال(ع): لاتباع الثمرة حتّی یبدو صلاحها‏.»‏‎[32]‎

(4 - 3 - نهی از ممانعت و فروش آب و مرتع و امثال آن

‏روایات چندی در زمینۀ نهی پیامبر(ص) از فروش اضافه آب و علف چراگاه‏‎ ‎‏وارد شده است. این در حالی است که موضوع موارد یاد شده، حتی اگر حیازت‏‎ ‎‏و احیاء موات نیز باشد، روشن است که جواز آن محدود به حدّ نیاز و حاجت‏‎ ‎‏نیست و موارد نهی حضرت(ص) به خاطر فرصت دادن به دیگران برای‏‎ ‎‏بهرهبری یکسان از آب و مرتع با توجه به محدودیت منابع آن بوده است و‏‎ ‎‏این گونه موارد نیز از مصادیق اوامر و نواهی سلطانی و حکومتی پیامبر(ص)‏‎ ‎‏است؛ بویژه که تعبیر به کار رفته در برخی از این روایات، عبارت از «قضی‏‎ ‎‏رسولالله(ص)» است. از جمله این سخن امام صادق(ع) که:‏

قضی رسولالله(ص) بین اهل المدینة فی مشارب النخل انّه لا یمنع نفع‎ ‎الشیء، و قضی بین اهل البادیة انّه لا یمنع فضل ماء لیمنع فضل کلاء، فقال:‎ ‎لا ضرر و لا ضرار‏.»‏‎[33]‎

‏مرحوم شیخ صدوق در حدیثی دیگر چنین آورده است: ‏

‏«‏قضی رسولالله(ص) فی اهل البوادی أن لا یمنعوا فضل ماء و لا یبیعوا‎ ‎فضل کلاء‏.»‏‎[34]‎

‏چنان که در روایت بعدی به صورتی مشخصتر و با ذکر دو نوع رایج به نهی‏‎ ‎‏حضرت(ص) اشاره شده است:‏

‏ «‏عن ابی بصیر، عن أبی عبدالله(ع) قال: نهی رسولالله(ص) عن النطاف‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 48

و الأربعاء، قال: و الاربعاء أن یسنی مسناة فیحمل الماء فیسقی به الأرض ثم‎ ‎یستغنی عنه فقال: فلا تبعه و لکن أعره جارک، و النطاف أن یکون له الشرب‎ ‎فیستغنی عنه فیقول: لا تبعه أعره أخاک أو جارک‏.»‏‎[35]‎

‏در خصوص نمک و هیزم یا مواد سوختی نیز حضرت(ع) نقل می فرماید:‏

‏ «‏قال امیرالمؤمنین(ع): لا یحلّ منع الملح و النار‏.»‏‎[36]‎

‏در حالی که فروش مازاد علف و چراگاه که حیازت شده است، در اصل‏‎ ‎‏ممنوع نیست و به قرینه روایت بعد، می توانیم علت حکم پیامبر(ص) را نیز‏‎ ‎‏دریابیم:‏

‏ «‏موسی بن ابراهیم، عن أبی الحسن(ع) قال: سألته عن بیع الکلاء‎ ‎و المرعی، فقال: لا بأس به قد حمی رسولالله(ص) النقیع لخیل المسلمین‏.»‏‎[37]‎

 (5 - 3) نهی از دیوار کشی

‏دسته ای از روایات نشان می دهد که پیامبر(ص) در مدینه، مردم را از اینکه‏‎ ‎‏باغهای خود را به گونه ای دیوارکشی کنند که قابل دسترسی برای دیگران نباشد،‏‎ ‎‏بازداشته بود تا دیگرا نیز به هنگام عبور بتوانند در حدّ خوردن از آن‏‎ ‎‏استفاده کنند. مردم را نیز فقط در حدّ خوردن معمولی و نه بهمراه بردن مجاز‏‎ ‎‏داشته بود این روایت نیز به روشنی می رساند که این دستور، یک امر ثابت و‏‎ ‎‏حکم مستمرّ الهی نبوده است، چنان که تعزیر و جریمۀ مالی دو برابر قیمت‏‎ ‎‏میوه، دربارۀ کسی که میوه ها را علاوه بر خوردن، بهمراه برده باشد، نیز به‏‎ ‎‏همین گونه است. این دو روایت دربردارندۀ اصل نهی پیامبر(ص) است:‏

‏الف - «علی بن جعفر در کتاب خویش از برادر بزرگوارش،‏‎ ‎‏امام موسی بن جعفر(ع) نقل می کند: «‏سألته عن رجل یمرّ علی ثمرة فیأکل منها؟‎ ‎قال: نعم قد نهی رسول الله(ص) أن تستر الحیطان برفع بنائها‏.»‏‎[38]‎

‏ب - «‏عبدالله بن سنان، عن أبی عبدالله(ع) قال: لا بأس بالرجل یمرّ‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 49

علی الثمرة و یأکل منها و لا یفسد، قدنهی رسولالله(ص)أن تبنی الحیطان بالمدینة‎ ‎لمکان المارّة، قال: و کان اذا بلغ نخله امر بالحیطان فخربت لمکان المارّة‏.»‏‎[39]‎

‏روایت بعدی بخوبی می تواند گواه مقطعی بودن حکم باشد:‏

‏ «‏مسعدة بن زیاد، عن جعفربن محمد(ص) انه سئل عمّا یأکل الناس‎ ‎من الفاکهة و الرطب ممّا هو لهم حلال، فقال: لا یأکل أحد الّا من ضرورة،‎ ‎و لا یفسد اذا کان علیها فناء محاط، و من أجل الضرورة نهی رسولالله(ص) أن‎ ‎یبنی علی حدائق النخل و الثمار بناء لکی یأکل منها کل واحد‏.»‏‎[40]‎

‏مؤثقۀ سکونی نشاندهندۀ پرداخت غرامت در حدّ دو برابر میوۀ حمل‏‎ ‎‏شده است، در حالی که عطف غرامت به تعزیر را، حتی اگر به عنوان تفسیر‏‎ ‎‏تعزیر بدانیم، باز ظاهراً وجهی برای پرداخت دو برابر غرامت نمی توان یافت،‏‎ ‎‏جز یک حکم مقطعی؛ مگر اینکه مراد دستبرد به میوه ها در حالت نارس باشد که‏‎ ‎‏موظف شده است خسارت بیشتر پرداخت نماید:‏

‏ «‏عن ابی عبدالله(ع) قال: قال النبی(ص) فیمن سرق الثمار فی کمّه فما أکل‎ ‎منه فلا اثم علیه، و ما حمل فیعزز و یغرم قیمته مرّتین‏.»‏‎[41]‎

 (6 - 3) دستور به حبس و تحویل شخص به طلبکاران

‏حکم اوّلی در معسر بر اساس آیۀ شریفه «و ان کان ذو عسرة فنظرة الی‏‎ ‎‏میسرة.»‏‎[42]‎‏ لزوم فرصت دادن و انظار نسبت به بدهکار است؛ ولی در برخی‏‎ ‎‏روایات ملاحظه می گردد که امیرالمؤمنین(ع) ابتدا دستور حبس می داد و اگر‏‎ ‎‏نیاز و افلاس بدهکار روشن می شد، او را آزاد می کرد. مفاد روایتی دیگر این‏‎ ‎‏است که او را به طلبکاران می سپرد، تا او را به کار گیرند و یا به اجاره دهند:‏

‏الف - «‏غیاث بن ابراهیم، عن جعفر، عن أبیه ان علیّاً(ع) کان یحبس‎ ‎فی الدین فاذا تبیّن له حاجة و افلاس خلّی سبیله حتی یستفید مالاً‏.»‏‎[43]‎

‏ب - ‏مؤثقۀ سکونی عن جعفر، عن أبیه أنّ علیّاً(ع) کان یحبس فی الدین، ثم‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 50

ینظر فان کان له مال أعطی الغرماء و ان لم یکن له مال، دفعه الی الغرماء فیقول‎ ‎لهم: اصنعوا به ما شئتم، ان شئتم و اجروه و ان شئتم استعملوه‏.»‏‎[44]‎

‏از این رو مرحوم صاحب وسائل راهی برای حمل و توجیه آن می جوید و در‏‎ ‎‏ذیل روایت دوّم می نویسد:‏

‏ «‏یمکن أن یحمل هذا علی من یعتاد اجارة نفسه و العمل بیده لما تقدّم هنا‎ ‎و فی الدین و غیره من وجوب انظار المعسر، ذکره بعض علمائنا‏.»‏

‏در همین زمینه به گونه ای دیگر شاهد اسلوب حکومتی و تربیتی پیامبر(ص)‏‎ ‎‏هستیم:‏

‏ج - «‏جابر بن عبدالله: ان النبی(ص) کان لا یصلّی علی رجل علیه دین فأتی‎ ‎بجنازة فقال: هل علی صاحبکم دین؟ فقالوا: نعم، دیناران. فقال: صلّوا علی‎ ‎صاحبکم، فقال ابو قتادة: هما علّی یا رسول الله. قال: فصلّی علیه فلمّا فتحالله‎ ‎علی رسوله قال: انا اولی بالمؤمنین من انفسهم، فمن ترک مالاً فلورثته و من ترک‎ ‎دیناً فعلّی‏.»‏‎[45]‎

 (7 - 3) تعیین حدّ و حریم راهها

‏حدّ و حریم راهها از جمله اموری است که بسته به شرایط و عرفهای‏‎ ‎‏مختلف فرق می کند. اگر در برخی روایات حدّ مشخصی وارد شده، نمی تواند‏‎ ‎‏یک حکم ثابت و مستمرّ باشد، چرا که متفاوت نیز آمده است. برخی این تفاوت‏‎ ‎‏و ذکر حدّ بیشتر را، حمل بر استحباب کرده و برخی آن را ناظر به نیاز رور‏‎ ‎‏دانسته اند. روشن است که وجه روشنی نمی توان برای حمل بر استحباب‏‎ ‎‏یافت. چنان که بسته به شرایط روز، حداکثر مذکور نیز در بسیاری موارد نیاز‏‎ ‎‏عبور و مرور را بر طرف نمی کند، همان گونه که امروزه شاهدیم. از این رو در‏‎ ‎‏سخن امام – قده - در خصوص قیام حضرت حجت - عج - می خوانیم که از جمله‏‎ ‎‏اقدامات آن بزرگوار توسعۀ راههای اصلی است:‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 51

‏الف - شیخ مفید در ارشاد به نقل از ابی بصیر در ضمن حدیثی طولانی از‏‎ ‎‏امام باقر(ع) آورده است: «‏اذا قام القائم (علیه السلام) سار الی الکوفة و هدم بها‎ ‎أربعة مساجد، و لم یبق مسجد علی وجه الأرض له شرف الّا هدمها و جعلها جمّاً‎ ‎و وسّعالطریق الاعظم، و کسر کلّ جناح خارج فی الطریق و أبطل الکنیف‎ ‎و المیازیب الی الطرقات، فلا یترک بدعة الّا ازالها و لا سنّة الاّ اقامها‏.»‏‎[46]‎

‏دو روایت بعدی که هر دو از امام صادق (علیه السلام) است، متعرّض‏‎ ‎‏مسألۀ مورد بحث شده است؛ با این تفاوت که حضرت علی(ع) یکی از آن دو را‏‎ ‎‏به نقل از پیامبر(ص) فرموده است:‏

‏ب_ «‏عن ابی العبّاس البقباق عن ابی عبد الله(ع) قال: اذا تشاحّ قوم فی‎ ‎طریق، فقال بعضهم: سبع أذرع، و قال بعضهم: اربع أدرع، فقال‎ ‎ابو عبد الله(ع) لا بل خمس أذرع‏».‏‎[47]‎

‏ح - حضرت(ع) در موثقۀ سکونی از پیامبر(ص) آورده است: «‏و الطریق‎ ‎یتشاحّ علیه اهله فحدّه سبعة أذرع.‏»‏‎[48]‎

 (8 - 3) منع از قطع درختان

‏قطع درختان امری نیست که حکمی ثابت داشتهباشد. با توجه به شرایط و‏‎ ‎‏مکانها فرق می کند، و در این جهت فرقی میان انواع درختها نیست. بر اساس‏‎ ‎‏روایتی که در میان «عامّه» وجود داشت، برخی قطع درخت «سدر» را امری‏‎ ‎‏نکوهششده از سوی پیامبر(ص) می شمردند و «ابن اثیر» در نهایۀ خود، حدیثی‏‎ ‎‏را به این شرح نقل می کند که «‏من قطع سدرة صوّب الله رأسه فی النار‏.»‏‎ ‎‏چنان که در روایات ما نیز باز از آن حضرت(ص) در تمجید از کسانی که‏‎ ‎‏درخت سدر یا موز را آبیاری می کنند، آمده است: «‏من سقی طلحة أو سدرة‎ ‎فکانّما سقی مؤمناً من ظما‏ٔ».‏‎[49]‎‏ اینها این احتمال را قوی کردهبود که شاید اساساً‏‎ ‎‏قطع درخت سدر ویژگی دارد و یک امر عمومی و ثابت است. به همین خاطر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 52

‏گاه اصحاب از ائمه(ع) دربارۀ حکم آن می پرسیدند؛ از جمله احمد بن محمد بن‏‎ ‎‏ابی نصر بزنطی از امام رضا(ع) این پرسش را به عمل آورد. پاسخ امام(ع) نیز‏‎ ‎‏نشان می دهد که کس دیگری نیز همین سؤال را قبلاً داشته است:‏

‏ «‏قال: سألت أبا الحسن(ع) عن قطع السدر فقال: سألنی رجل من أصحابک‎ ‎عنه فکتبت الیه قد قطع أبو الحسن(ع) سدراً و غرس مکانه عنباً‏.»‏‎[50]‎

‏در حالی که دستور پیامبر نیز یک حکم فراگیر برای همه جا و قهراً برای همۀ‏‎ ‎‏وقت نیست. شاهد آن، روایت عمّار بن موسی از امام صادق(ع) است که:‏

‏ «‏مکروه قطع النخل، و سئل عن قطع الشجرة، قال: لا بأس به، قلت:‎ ‎فالسدر؟ قال: لا بأس به، انّما یکره قطع السدر بالبادیة لانّه بها قلیل، فامّا ههنا‎ ‎فلا یکره‏.»‏‎[51]‎

‏پیداست که با توجه به علت ذکر شده، در صحرا نیز امری مستمر و ثابت‏‎ ‎‏نیست. ناگفته نماند بر اساس یک روایت، پیامبر اکرم(ص) در جایی سه بار با‏‎ ‎‏این جمله «قطع کنندۀ سدر» را نفرین کرده است: «‏لعن الله قاطع السدرة‏». امّا‏‎ ‎‏از آنجا که برخی، مراد از این «سدر» را درختی معهود گرفته و یک معنای رمزی‏‎ ‎‏به آن داده اند (منظور درخت سدری است که کنار قبر مقدس حضرت‏‎ ‎‏سیدالشهدا(ع) بود و توسط متوکل عباسی، قطع گردید) از انضمام آن به دیگر‏‎ ‎‏روایات این مورد، صرف نظر شد‏‎[52]‎‏.‏

 (9 - 3) منع از فروش زمین مدینه

‏مرحوم شیخ حرّ عاملی – قده - با عنوان استحباب خرید زمین و ملک و‏‎ ‎‏کراهت فروش آن مگر به قصد تبدیل، روایاتی را شاهد آورده است؛ از جمله‏‎ ‎‏این روایت معاویة بن عمّار را:‏

‏ «‏عن ابی عبدالله(ع) قال: لمّا دخل النبی(ص) المدینة خطّ دورها بر جله، ثم‎ ‎قال: اللهم من باع رباعه فلا تبارک له‏.»‏‎[53]‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 53

‏اعلام کراهت آن حضرت(ص) هر چند احتمالاً به عنوان بیان یکی از‏‎ ‎‏مصادیق حکم کراهت فروش زمین باشد، بویژه در نقل دیگر همین روایت که‏‎ ‎‏حضرت به صورت کلی فرمود: «‏من باع دقعة من أرض فلا تبارک فیه‏.»‏‎[54]‎‏ولی‏‎ ‎‏این احتمال قوی را نیز می توان داد که به خاطر ویژگی مدینه و اینکه ناخواسته‏‎ ‎‏به دست ثروتمندان غیر مسلمان نیفتد و عرصه بر مسلمانان تنگ نشود، پیامبر‏‎ ‎‏مردم را تشویق فرمود که اقدام به فروش املاک خویش نکنند. در دوران‏‎ ‎‏معاصر، فروش املاک توسط فلسطینیان به یهودیان مهاجر و غیرمهاجر، مثالی‏‎ ‎‏روشن از آن نتیجۀ ناگوار است. به علاوه اینکه اگر منظور تنها بیان مصداق یک‏‎ ‎‏حکم کلی یعنی کراهت فروش زمین باشد، وجهی برای ترسیم حدود مدینه یا‏‎ ‎‏محلّات یا خانههای آن‏‎[55]‎‏ توسط حضرت(ص) وجود نداشت و این حدود نیز‏‎ ‎‏بعدها قطعاً گسترده تر می شد.‏

 (10 - 3) تعیین حدود زمانی

‏تعیین برخی حدود زمانی در بعضی از روایات که منشأ فتوای اصحاب در‏‎ ‎‏همان چارچوب شده است، امر ثابت و قطعی نیست، بلکه بسته به موقعیتها‏‎ ‎‏و مصالح مختلف، تفاوت می کند از جمله دربارۀ حدّ زمانی احتکار، سکّونی در‏‎ ‎‏موثقۀ خود، از امام صادق(ع) آورده است:‏

‏ «‏الحکرة فی الخصب اربعون یوماً، و فی الشدّة و البلاء ثلاثة أیام، فمازاد‎ ‎علی الا ربعین یوماً فی الخصب فصاحبه ملعون، و مازاد علی ثلاثة ایّام فی العسرة‎ ‎فصاحبه ملعون‏.»‏‎[56]‎

‏از این رو در صحیحۀ حلبی ملاک کلّی بدین صورت و بدون حدّ زمانی، نقل‏‎ ‎‏شده است:‏

‏ «‏عن ابی عبدالله(ع) قال: سألته عن الرجل یحتکر الطعام و یتربّص به، هل‎ ‎یصلح ذلک؟ قال: ان کان الطعام کثیراً یسع الناس فلا بأس به و ان کان الطعام قلیلاً‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 54

لا یسع الناس فانّه یکره أن یحتکر الطعام و یترک الناس لیس لهم طعام‏.»‏‎[57]‎

‏چنان که از نظر مکانی نیز بر اساس برخی روایات، امیر المؤمنین(ع) تنها‏‎ ‎‏شهرها را مشمول حکم احتکار شمرده اند:‏

‏ «‏عن جعفر بن محمد، عن ابیه انّ علیّاً(ع) کان ینهی عن الحکرة فی الأمصار»‎ ‎الحدیث‎[58]‎‏.‏

‏موارد ذکر شده در احتکار نیز امری ثابت و مستمرّ نیست. ملاک آن را‏‎ ‎‏بخوبی می توان از برخی روایات احتکار به دست آورد که همان به زحمت افتادن‏‎ ‎‏جامعه در ضروریات زندگی است و الّا با عنایت به اصول و قواعد اسلامی،‏‎ ‎‏منطقی به نظر نمی رسد که مثلاً احتکار کشمش در دوره ای که از آن به عنوان‏‎ ‎‏یک تغذیه تفریحی استفاده می شود، ممنوع باشد، امّا مثلاً مواد سوختی و یا‏‎ ‎‏داروهای پزشکی که سلامت مردم و بهبود بهداشت جامعه بدان وابسته است،‏‎ ‎‏تحت عنوان احتکار نگنجد. در حالی که ممنوعیت احتکار یک امر تعبّدی صرف‏‎ ‎‏نیست، بلکه ناشی از مصلحتی است که قابل فهم است و در خود رهنمودهای‏‎ ‎‏روایات به آن اشاره شده است. قیمت گذاری اجناس احتکار شده و کلاً اجناس‏‎ ‎‏نیز از همین مقوله است. بنابراین خودداری پیامبر(ص) از قیمتگذاری و حتی‏‎ ‎‏خشم حضرت(ص) از پیشنهاد آن، ناشی از یک حکم ثابت و همیشگی نیست:‏

‏ «‏عن الحسین بن عبید الله بن ضمرة، عن ابیه، عن جدّه، عن‎ ‎علی بن ابی طالب(ع) انه قال: رفع الحدیث الی رسول الله(ص) انّه مرّ‎ ‎بالمحتکرین فأمر بحکرتهم أن تخرج الی بطون الأسواق، و حیث تنظر الابصار‎ ‎الیها. فقیل لرسول الله(ص): لو قومّت علیهم. فغضب «رسول الله(ص)» حتی‎ ‎عرف الغضب فی وجهه. فقال: أنا اقوّم علیهم ! انّما السعر الی الله، یرفعه اذا‎ ‎شاء، و یخفضه اذا شاء‏.»‏‎[59]‎

‏نمونۀ دیگر اجازه ای است که به مسلمانان برای ورود بر اهل ذمّه و نیز‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 55

‏اهل خراج و استفادۀ از منازل آنان - حتی بدونِ رضایت – داده شده است. این‏‎ ‎‏اجازه محدود به حداکثر سه روز شده است. این حکم را امام صادق(ع) از‏‎ ‎‏پدربزرگوارش(ع) و او از رسول خدا(ص) چنین نقل می کند:‏

‏ «‏ان رسول الله(ص) امر بالنزول علی اهل الذمّة ثلاثة ایّام الحدیث‏»‏‎[60]‎‏.‏

‏در صحیحۀ حلبی نیز چنین می خوانیم:‏

‏ «‏عن ابی عبد الله(ع) قال: ینزل علی اهل الخراج ثلاثة ایام‏.»‏‎[61]‎

‏چنان که در روایت عبدالله بن سنان نیز آمده است:‏

‏ «‏عن ابی عبد الله(ع) قال: سألته عن النزول علی اهل الخراج، فقال: ثلاثة‎ ‎ایّام، روی ذلک عن النبی(ص)‏.»‏‎[62]‎

‏همچنین می توان اصل جواز و نیز تفاوت میان مسلمانان و غیر مسلمان را‏‎ ‎‏امری مبتنی بر شرایط و مصالح و مفاسد موجود دانست:‏

‏ «‏عن جعفر، عن ابیه - علیهما السلام - قال: ینزل المسلمون علی اهل الذمّة‎ ‎و لا ینزل المسلم علی المسلم الّا باذنه‏.‏‎[63]‎‏»‏

 (11 - 3) تعیین حدود مکانی

‏برخی از حدود تعیین شده در مکان نیز اموری قطعی و به عنوان حکم مستمر‏‎ ‎‏الهی نیست، بلکه احکامی متغیّرند که در شرایطی دیگر می توانند تغییر یابند؛‏‎ ‎‏از جمله می توان به حدّ ذکر شده برای «تلقّی رکبان» حریم چاهها و قناتها،‏‎ ‎‏حریم خانه ها و مجاری آب و درختان اشاره کرد. از این رو برخی فقها، بدون‏‎ ‎‏ذکر حدیّ مشخص مثلاً در حدّ حریم چاه، ملاک را عدم اضرار حفر چاه دوّم‏‎ ‎‏نسبت به چاه اوّل شمردهاند؛ هر چند فتوای مشهور همان حدّ ذکر شده است.‏‎[64]‎

‏در این خصوص به این روایات می توان اشاره کرد:‏

‏الف - «‏ابن ابی عمیر عن عبد الرحمن بن الحجاج عن منهال القصّاب، قال:‎ ‎قال ابو عبدالله(ع): لاتلقّ فانّ رسول الله(ص) نهی عن التلقی. قال: و ما‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 56

حدّ التلقی؟ قال: مادون غدوة او روحة، قلت: و کم الغدوة و الروحة؟ قال: أربعة‎ ‎فراسخ، قال ابن ابی عمیر: و ما فوق ذلک فلیس بتلقّ.‏»‏‎[65]‎

‏به همین جهت در روایتی دیگر از امام باقر(ع) به صورت کلی از «تلقی‏‎ ‎‏رکبان» در خارج از شهر نام برده شده است، هر چند صناعت فقهی‏‎ ‎‏اقتضاء می کند، روایت نخست را مفسّر روایت بعدی بدانیم:‏

‏ب - ‏عن ابی جعفر(ع) قال: قال رسول الله(ص) لا یتلقّی «یلتقی خ ل»‎ ‎احدکم تجارة خارجاً من المصر.» الحدیث‎[66]‎‏.‏

‏دربارۀ حریم نخل آمده است که پیامبر اکرم(ص) همان مساحت شاخه های‏‎ ‎‏آن را قرار داد:‏

‏ج - «‏عن عقبة بن خالد، ان النبی(ص) قضی فی هو ائر النخل ان تکون النخلة‎ ‎و النخلتان للر جل فی حائط الآخر فیختلفون فی حقوق ذلک، فقضی فیها ان لکلّ‎ ‎نخلة من اولئک من الارض مبلغ جریدة من جرائدها حین یعدها‏.»‏‎[67]‎

‏و یا در مرسلۀ صدوق به صورت جزمی آمده است:‏

‏د - ‏قال رسول الله(ص): حریم النخلة طول سعفها‏.»‏‎[68]‎

‏سکونی در موثقۀ خود از امام صادق(ع) نقل می کند:‏

‏هـ - «‏ان رسول الله(ص) قال: مابین بئر المعطن الی بئر المعطن اربعون‎ ‎ذراعاً و مابین بئر الناضح الی بئر الناضح ستون ذراعاً،ً و مابین العین الی العین یعنی‎ ‎القناة خمسمائة ذراع، و الطریق یتشاحّ علیه اهله فحدّه سبع أذرع‏.»‏‎[69]‎

‏روایات در این زمینه متعدد است و پیداست که تفاوت میان مثلاً چاه زراعت‏‎ ‎‏و چاه شرب شتران و قناعت از نظر حریم، به وضعیت نوع این چاهها و شکل‏‎ ‎‏استفادۀ از آنها مربوط است و خود تفاوت مذکور شاهد بر این است که مصلحت‏‎ ‎‏مورد نظر همواره یکسان نیست و طبیعی است که مثلاً در مناطق پر آب و یا در‏‎ ‎‏برخی چاههای عمیق، موضوع متفاوت خواهد بود و حریمهای ذکر شده، امری‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 57

‏قطعی نخواهد بود. تفاوت میان زمین سفت و زمین نرم و شنی نیز از همین باب‏‎ ‎‏است:‏

‏و - «‏عقبة بن خالد، عن ابی عبد الله(ع) قال: یکون بین البئرین اذا کانت‎ ‎ارضاً صلبة خمس مائة ذراع، و ان کانت أرضاً رخوة فألف ذراع‏.»‏‎[70]‎

‏خاستگاه تعیین این حدود که اموری متغیرند حکمی ثابت و مستمرّ است که‏‎ ‎‏عبارت از عدم اضرار به غیر است. از این رو در نامه ای که‏‎ ‎‏محمد بن الحسن [الحسین] به حضور امام حسن عسکری(ع) فرستاد با اینکه‏‎ ‎‏درخواست کرده بود که امام(ع) حدّی را مشخص فرماید که موجب ضرر به‏‎ ‎‏یکدیگر نباشد، حضرت(ع) حد مشخصی را ذکر نفرمود و همان ملاک را بیان‏‎ ‎‏فرمود:‏

‏ز - «‏قال: کتبت الی ابی محمد(ع): رجل کانت له قناة فی قریة فأراد رجل أن‎ ‎یحفر قناة اخری الی قریة له. کم یکون بینهما فی البعد حتی لاتضرّ احداهما‎ ‎بالاخری فی الارض اذا کانت صلبة او رخوة؟ فوقّع(ع): علی حسب أن لا تضرّ‎ ‎احداهما بالاخری، ان شاء الله‏.»‏‎[71]‎

 (12 - 3) محدودیت در مصرف زکات

‏همان گونه که در آیۀ شریفه مصارف زکات آمده است‏‎[72]‎‏ زکات در‏‎ ‎‏هشت مورد هزینه می شود. اینکه در مثل فقرا، و مساکین آیا علاوه بر نیاز،‏‎ ‎‏شیعه بودن نیز شرط است یا نه؟ پرسشی بوده که از آغاز برای برخی از‏‎ ‎‏اصحاب ائمه _ علیهم السلام - نیز مطرح بوده است؛ از جمله «زرارة بن اعین»‏‎ ‎‏است که امام(ع) در پاسخ به پرسش او تأکید می فرماید که حکم اوّلی‏‎ ‎‏در پرداخت زکات مشروط به شیعه بودن نیست، ولی خطاب به زراره‏‎ ‎‏دستور می دهد که تو و شیعیان آن را تنها به شیعیان مستحق بدهید. مشایخ ثلاثه‏‎ ‎‏این روایت را با سندی صحیح آورده اند، البته نقل شیخ طوسی بر اساس روایت‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 58

‏مرحوم کلینی است: ‏

‏«‏عن زراره و محمد بن مسلم أنّهما قالا لابی عبد الله(ع): أرأیت قول الله‎ ‎تبارک و تعالی: «انّما الصدقات للفقراء و المساکین و العالمین علیها و المؤلّفة‎ ‎قلوبهم و فی الرقاب و الغارمین و فی سبیل الله و ابن السبیل فریضة من الله»أکلّ‎ ‎هؤلاء یعطی و ان کان لا یعرف؟ فقال: انّ الامام یعطی هؤلاء جمیعاً لانّهم یقرّون‎ ‎له بالطاعَة، قال زراره: قلت: فان کانوا لا یعرفون؟ فقال: یا زرارة لو کان یعطی‎ ‎من یعرف دون من لا یعرف لم یوجد لها موضع، و انّما یعطی من لا یعرف لیرغب‎ ‎فی الدین فیثبت علیه، فأمّا الیوم فلا تعطها أنت و أصحابک الّا من یعرف، فمن‎ ‎وجدت من هؤلاء المسلمین عارفاً فأعطه دون الناس» الحدیث‎[73]‎‏.‏

‏شرایط ویژه ای که شیعیان در آن روزگار داشتند، اقتضا می کرد، امام(ع)‏‎ ‎‏این محدودیت را وضع فرماید:‏

 (13 - 3) وضع خمس در ارباح مکاسب

‏در اینکه اساساً الزام به پرداخت خمس ارباح مکاسب از زمان‏‎ ‎‏پیامبر اکرم(ص) تحقق یافته و یا توسط ائمه _ علیهم السلام - شرف صدور‏‎ ‎‏یافته است، در برخی محافل فقهی نیز مطرح شده، ولی پرداختن به آن از‏‎ ‎‏حوصلۀ این نوشته بیرون است. از آن میان به تناسب بحث و در استشهاد به‏‎ ‎‏نمونه های یا حکام غیر ثابت و مقطعی، می توان به دستوری که‏‎ ‎‏حضرت امام جواد - علیه السلام - مبنی بر لزوم پرداخت خمس در مورد برخی‏‎ ‎‏اجناس در مقطع زمانی ویژه، اشاره کرد. این مقطع زمان همان‏‎ ‎‏سال 220 هجری است که سال شهادت آن بزرگوار(ع) نیز بوده است و شاید‏‎ ‎‏بخشی از رمز و تفسیر ناگفتۀ حضرت(ع) در بیان علت موقتی بودن دستور نیز در‏‎ ‎‏همین نکته نهفته باشد که آن سال، سال آخر عمر شریف حضرت(ع) بوده است.‏‎ ‎‏حضرت(ع) در نامه ای که به علی بن مهزیار نوشته به تفصیل دربارۀ برخی مسائل‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 59

‏خمس، نکاتی را یادآور شده است. فراز مورد نظر، بخش نخست آن است:‏

‏ «‏محمد بن الحسن الصفّار، عن أحمد بن محمد و عبد الله بن محّمد جمیعاً عن‎ ‎علی بن مهزیار قال: کتب الیه أبو جعفر(ع)، و قرأت أنا کتابه الیه فی طریق مکة‎ ‎قال: ان الّذی أوجبت فی سنتی هذه و هذه سنة عشرین و مأتین فقط لمعنی‎ ‎من المعانی أکره تفسیر المعنی کلّه خوفاً من الانتشار، و سأفسّر لک بعضه‎ ‎ان انشاءالله، انّ موالی أسأل الله صلاحهم أو بعضهم قصرّ وا فیما یجب علیهم؛‎ ‎فعلمت ذلک فاحببت ان أطهّر هم و أزکیهم بما فعلت من أمر الخمس فی عامی‎ ‎هذا، قال الله تعالی: «خذ من أموالهم صدقة تطهّر هم و تزکیهم بها و صلّ علیهم‎ ‎انّ صلاتک سکن لهم و الله سمیع علیم» «ألم یعلموا أنّالله هو یقبل التوبة عن‎ ‎عباده و یأخذ الصدقات و أنّالله هو التّواب الرحیم» «و قل اعملوا فسیری الله‎ ‎عملکم و رسوله و المؤمنون و ستردّون الی عالم الغیب و الشهادة فینبئکم بما کنتم‎ ‎تعملون»و لم اوجب علیهم ذلک فی کلّ عام و لا او جب علیهم الّا الزکاة التی‎ ‎فرضهاالله علیهم، و انّما اوجبت علیهم الخمس فی سنتی هذه فی الذهب‎ ‎و الفضة التی قد حال علیهما الحول، و لم اوجب ذلک علیهم فی متاع و لا آنیة‎ ‎و لا دوابّ و لا خدم و لا ربح ربحه فی تجارة و لا ضیعة الّا فی ضیعة سأفسّر لک‎ ‎أمرها تخفیفاً منّی عن موالی و منّاً منّی علیهم لما یغتال السلطان من أموالهم‎ ‎و لما ینوبهم فی ذاتهم، فأمّا الغنائم و الفواید فهی واجبة علیهم فی کلّ عام قالالله‎ ‎تعالی: «و اعلموا أنّما غنمتم من شیء فأنّ لله خمسه و للرسول و لذی القربی‎ ‎و الیتامی و المساکین و ابن السبیل ان کنتم آمنتم بالله و ما أنزلنا علی عبدنا‎ ‎یوم الفرقان یوم التقی الجمعان و الله علی کلّ شیٔ قدیر.»الحدیث‎[74]‎‏.‏

 (14 - 3) ممنوعیت ذخیره سازی گوشت قربانی و بیرون بردن از منی

‏در برخی روایات پیامبر اکرم(ص) مسلمانان را از ذخیرهسازی‏‎ ‎‏گوشت قربانی در منی برای بیش از سه روزی که در آنجا بودند، منع فرمود.‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 60

‏چنان که بیرون بردن آنها از منی را نیز ممنوع کرد. روایات متعدّد دیگری‏‎ ‎‏نشان می دهد که این یک ممنوعیت مقطعی و به تناسب نیاز آن زمان بوده است و‏‎ ‎‏به همین جهت بعداً ائمه _ علیهم السلام - از آن منع نمی نموده اند و علّت نهی‏‎ ‎‏پیامبر(ص) را نیز شرح کرده اند. ذکر پاره ای از این احادیث شاهد گویایی بر‏‎ ‎‏موضوع بحث است:‏

‏الف - «‏محمد بن مسلم، عن أبی جعفر ـ علیه السلام ـ قال: قال: انّ‎ ‎رسول الله(ص) نهی أن تحبس لحوم الأضاحی فوق ثلاثة أیّام‏.»‏‎[75]‎

‏ب - «‏جابربن عبد الله الانصاری قال: أمرنا رسول الله(ص) أن لا نأکل‎ ‎لحوم الأضاحی بعد ثلاثة ایام، ثم أذن لنا أن نأکل و نقدّد و نهدی الی أهالینا‏.»‏‎[76]‎

‏ج - «‏حنان بن سدیر، عن أبی جعفر(ع)، نیز أبی الصباح، عن‎ ‎أبی عبد الله(ع) قال: نهی رسول الله(ص) عن لحوم الأضاحی بعد ثلاث، ثم أذن‎ ‎فیها و قال: کلوا من لحوم الأضاحی بعد ذلک و ادّخروا‏.»‏‎[77]‎

‏د - «‏محمد بن مسلم، عن أبی جعفر(ع) قال: کان النبی(ص) نهی أن تحبس‎ ‎لحوم الأضاحی فوق ثلاثة أیّام من أجل الحاجة، فامّا الیوم فلا بأس به‏.»‏‎[78]‎

‏هـ - «‏جمیل بن درّاج قال: سألت أبا عبد الله(ع) عن حبس لحوم الأضاحی‎ ‎فوق ثلاثة أیّام بمنی، قال: لا بأس بذلک، الیومَ، ان رسول الله(ص) انّما نهی عن‎ ‎ذلک أوّلاً لانّ الناس کانوا یومئذ مجهودین، فأمّا الیوم فلا بأس‏.»‏‎[79]‎‏ ‏

‏و - «‏قال الصدوق: و قال أبو عبدالله(ع): کنّا ننهی عن إخراج لحوم الأضاحی‎ ‎بعد ثلاثة أیّام لقلّة اللحم و کثرة الناس، فامّا الیوم فقد کثر الّلحم و قلّ النّاس‎ ‎فلابأس باخراجه‏.»‏‎[80]‎

‏و درخصوص بیرون بردن از منی به این دو روایت توجه شود:‏

‏ز - «‏معاویة بن عمّار، قال: قال أبو عبد الله(ع): لا تخرجنّ شیئاً من لحم‎ ‎الهدی‏.»‏‎[81]‎‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 61

‏ح - «‏محمد بن مسلم، عن أبی عبد الله(ع) قال: سألته عن إخراج‎ ‎لحوم الأضاحی من منی، فقال: کنّا نقول: لایخرج منها بشیء لحاجة النّاس الیه،‎ ‎فامّا الیوم فقد کثر الناس فلا بأس باخراجه‏.»‏‎[82]‎

 (15 - 3) موارد تعلق زکات

‏مراجعۀ به روایات باب زکات می رساند که این پرسش در روزگار ائمه‏‎ ‎‏ (علیهم السلام) بویژه در محافل فقهی مطرح بوده است که اختصاص وجوب‏‎ ‎‏زکات به «نُه» مورد توسط پیامبر(ص)، آیا حکمی مقطعی بوده یا مستمرّ؟ برخی‏‎ ‎‏با این استدلال که چون مواردی مانند برنج و ذرت در دو رۀ نبوی(ص) در مدینه‏‎ ‎‏وجود نداشته، حضرت(ص) تعلّق زکات را به همان موارد نهگانۀ‏‎ ‎‏منحصر کرده است؛ برخی نیز تعبیر «عفو» نسبت به سایر موارد را شاهدی‏‎ ‎‏بر مقطعی و حکومتی بودن آن می دانند. هر چند ظاهر برخی روایات در این‏‎ ‎‏خصوص متعارض به نظر می رسد و از این رو معمولاً فقها تعلّق زکات‏‎ ‎‏به غیر موارد یاد شده را از باب استحباب شمرده و بدین گونه میان آنها‏‎ ‎‏جمع کرده اند: امّا این سخن گزافی نخواهد بود که جمع میان همۀ روایات و‏‎ ‎‏توجه به ملاکهای موجود در آنها، تعیین موارد یاد شده را امری ثابت و متسمرّ‏‎ ‎‏نداند. تفصیل این سخن را باید در فقه پی گرفت، اما ذکر برخی از احادیث‏‎ ‎‏مورد بحث، حداقل این دستاورد را خواهد داشت که مفاد این دسته از احادیث،‏‎ ‎‏چیزی جز مقطعی بودن محدودیت زکات در موارد نه گانه نیست. روشن است‏‎ ‎‏حمل برخی از این نصوص بر استحباب خیلی مستبعد است؛ از جمله روایت‏‎ ‎‏ابی بصیر:‏

‏الف - «‏عن أبی بصیر قال: قلت لأبی عبدالله(ع): هل فی الأرز شیء؟‎ ‎فقال: نعم، ثم قال: انّ المدینة لم تکن یومئذ أرض أرز فیقال فیه و لکنّه قد جعل‎ ‎فیه، وکیف لا یکون فیه و عامّه خراج العراق منه‏.»‏‎[83]‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 62

‏ب - «‏عن ابی مریم، عن أبی عبد الله(ع) قال: سألته عن الحرث ما یزکی منه،‎ ‎فقال: البرّ و الشعیر و الذّرة و الأرز و السلت و العدس، کل هذا ممّا یزکی، و قال:‎ ‎کلّ ما کیل بالصاع فبلغ الأوساق فعلیه الزکاة‏.»‏‎[84]‎

‏ج - «‏عن أبی بصیر و الحسن بن شهاب عن أبی عبد الله(ع) قال: وضع‎ ‎رسول الله(ص) الزکاة علی تسعة أشیاء و عفی عمّا سوی ذلک؛ علی الذهب‎ ‎و الفضة و الحنطة و الشعیر و التمر و الزبیب و الإبل و البقر و الغنم‏.»‏‎[85]‎

‏ظاهر برخی از روایات - چنان که اشاره شد - این است که بجز موارد نُهگانۀ‏‎ ‎‏یاد شده، زکات بر چیز دیگری واجب نیست، از جمله این روایت‏‎ ‎‏محمدبن جعفر الطیّار:‏

‏د - «‏قال: سألت أبا عبد الله(ع) عمّا تجب فیه الزکاة، فقال: فی تسعة اشیاء‏: ‏

الذهب و الفضة و الحنطة و الشعیر و التمر و الزبیب و الإبل والبقر و الغنم، و عفی‎ ‎رسول الله(ص) عمّا سوی ذلک. فقلت: أصلحک الله فانّ عندنا حبّاً کثیراً، قال:‎ ‎فقال: و ما هو؟ قلت: الأرز. قال: نعم ما أکثره. فقلت: أفیه الزکاة؟ فزبرنی،‎ ‎قال: ثم قال: أقول لک: انّ رسول الله(ص) عفی عمّا سوی ذلک و تقول: انّ‎ ‎عندنا حبّاً کثیراً أفیه الزکاة‏!»‏‎[86]‎

‏بنابر این بعید نخواهد بود که وضع زکات بر أسبها، توسط امیر المؤمنین(ع)‏‎ ‎‏نیز امری مقطعی ولی الزامی بوده است و نه نشاندهندۀ حکمی استحبابی چنان که‏‎ ‎‏حمل بر استحباب نمودهاند زیرا این با تعبیر «وضع» هماهنگی ندارد. در‏‎ ‎‏صحیحۀ ذیل چنین آمده است:‏

‏هـ - «‏محمد بن مسلم وزرارة عنهما علیهما السلام جمیعاً قالا: وضع‎ ‎أمیر المؤمنین(ع) علی الخیل العتاق الراعیة فی کلّ فرس فی کلّ عام دینارین،‎ ‎و جعل علی البرازین دیناراً‏.»‏‎[87]‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 63

‏آنچه گذشت نمونه های چندی از این دست بود که به اختصار بدان‏‎ ‎‏پرداخته شد. می توان نتیجه گرفت که پیامبر(ص) و لزوماً ائمه - علیهم السلام -‏‎ ‎‏علاوه بر تفویضی که در ناحیه تشریع از جانب خدای تعالی به آنان شده، در حوزۀ‏‎ ‎‏اجرا و حکومت و تنفیذ احکام اسلامی و ادارۀ شؤون جامعه نیز از اختیارات‏‎ ‎‏وسیعی برخوردار بودهاند که بر اساس آن، محدودۀ احکام متغیر، به صلاحدید‏‎ ‎‏آن بزرگواران شکل می گرفت. بر اساس دیدگاه بلند امام راحل - قده - این‏‎ ‎‏محدوده، منحصر به آن دسته از احکامی نیست که برخاسته از امر و نهی الزامی‏‎ ‎‏است، بلکه حاکم بر همۀ احکام فرعیه، اعم از الزامی و غیر الزامی است. حمل‏‎ ‎‏نواهی یاد شده در این روایات بر کراهت، چنان که در فتاوای فقها‏‎ ‎‏ - قدس سرّهم - آمده با سیاق روایات، بویژه تعابیری چون قضاوت و حکم‏‎ ‎‏هماهنگی ندارد. پیش از اینها آیۀ شریفۀ «النبّی اولی بالمؤمنین من انفسهم»‏‎[88]‎‎ ‎‏به گونه ای قطعی و کلّی، ولایت و حاکمیت پیامبر(ص) را یادآور شده است؛‏‎ ‎‏حاکمیت و اختیاراتی که حصر آن در چارچوب احکام فرعیه، ملازم با انتفای آن‏‎ ‎‏خواهد بود.‏

‏اینک با توضیحات گذشته می توانیم دیدگاه امام راحل _قده - را در باب‏‎ ‎‏احکام سلطانیه به گونه ای راحت و مستدلّ بپذیریم. ایشان با تأکید فراوان،‏‎ ‎‏قضایایی چون دستور پیامبر(ص) به قطع درخت، در جریان سمرة بن جندب را‏‎ ‎‏بر خلاف فقهای دیگر، از باب احکام سلطانیه می دانند که خود، باب مستقل، و‏‎ ‎‏تفسیری متفاوت با احکام اولیه، ثانویه و قضاییه دارد. امام – قده - پس از ردّ سایر‏‎ ‎‏دیدگاهها و تحلیلهای موجود در قضیۀ «سمره» و دستور حضرت(ص) و آوردن‏‎ ‎‏مقدماتی چند، نتیجه می گیرند.:‏

‏ ‏«فیکون قوله «قضی ان لا ضرر و لا ضرار» ظاهراً فی انّه من احکامه بما انّه‎ ‎سلطان و انّه نهی عن الضرر و الضرار بما انّه سائس الأمّة و رئیس الملّة و سلطانهم‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 64

و امیرهم، فیکون مفاده «انّه حَکَم رسول الله و أمر بان لا یضرّ أحد أحداً و لا یجعله‎ ‎فی ضیقٍ و حرجٍ مشقّةٍ فیجب علی الامّة طاعة هذا النهی المولوی السلطانی بما‎ ‎انّها طاعة السلطان المفترض الطاعة‏»‏‎[89]‎‏. ‏

‏لازمۀ دیدگاه آیت الله شهید صدر این است که احکام اسلامی در قیاس با‏‎ ‎‏مقام ولایت امر به دو بخش «ثابت» و «متغیّر» تقسیم می گردد. بخش «ثابت»‏‎ ‎‏که عبارت از اوامر و نواهی الزامیِ تشریعی است، خارج از حوزۀ اختیارات‏‎ ‎‏ولیّ امر است، ولی امام – قده - با توجه به اطلاقی که در حوزۀ اختیارات ولّی امر‏‎ ‎‏قائلند و آن را در چارچوب هیچ حکم فرعی محدود نمی بینند، گسترۀ احکام‏‎ ‎‏سلطانیه را، همۀ احکام اولیه تشریعی، اعم از تکلیفی و وضعی می دانند. از‏‎ ‎‏این رو تقسیم آنها به دو بخش «ثابت» و «متغیر» جایی نخواهد داشت و همه‏‎ ‎‏در قیاس با نظام امامت و ولایت و مصالح عالیه از مقولۀ «متغیّر» خواهند بود و از‏‎ ‎‏این جهت فرقی میان الزامی و غیر الزامی وجود ندارد.‏

‏نظرات اعلام شدۀ امام بویژه در سالهای اخیرِ حیات پربارشان، بخوبی‏‎ ‎‏روشنگر دیدگاههایی است که سالها پیش از آن، در مقام مباحث اجتهادی‏‎ ‎‏خویش در حوزه، ابراز فرموده بودند. ایشان پیامد محدود شدن حوزۀ اختیارات‏‎ ‎‏حکومت اسلامی به چارچوب احکام فرعیه را اموری می دانند که هیچ کس‏‎ ‎‏نمی تواند به آنها ملتزم شود:‏

‏ «مثلاً خیابان کشیها که مستلزم تصرّف در منزلی است یا حریم آن است،‏‎ ‎‏در چارچوب احکام فرعیه نیست، نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه ها و‏‎ ‎‏جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود و خروج هر نحو کالا و‏‎ ‎‏منع احتکار در غیر دو سه مورد و گمرکات و مالیات و جلوگیری از‏‎ ‎‏گرانفروشی، قیمتگذاری، و جلوگیری از پخش موادّ مخدّر و منع اعتیاد به‏‎ ‎‏هر نحو غیر از مشروبات الکلی، حمل اسحله به هر نوع که باشد و صدها امثال‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 65

‏آن که در اختیارات دولت است»‏‎[90]‎‏، بنابر محدود ساختن ولایت حاکم‏‎ ‎‏جامع الشرایط، در چارچوب احکام فرعیه، وجهی شرعی نخواهد داشت.‏

‏ایشان در ادامه، تصریح می فرمایند: «حکومت که شعبه ای از ولایت‏‎ ‎‏مطلقۀ رسول الله(ص) است، یکی از احکام اوّلیّه اسلام است و مقدّم بر تمام‏‎ ‎‏احکام فرعیه حتّی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که‏‎ ‎‏در مسیر خیابان است، خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم‏‎ ‎‏می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد‏‎ ‎‏در صورتی که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت می تواند‏‎ ‎‏قرار دادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد‏‎ ‎‏مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را‏‎ ‎‏چه عبادی و یا غیر عبادی که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن،‏‎ ‎‏مادامی که چنین است جلوگیری کند، حکومت می تواند از حج که از فرایض‏‎ ‎‏مهمّ الهی است، در موقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی است، موقتاً‏‎ ‎‏جلوگیری کند. و بعد نیز افزوده اند :‏

‏ «آنچه گفته شده است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها با این‏‎ ‎‏اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض می کنم که فرضاً چنین باشد این از‏‎ ‎‏اختیارات حکومت است و بالاتر از آن هم مسائلی است.»‏

‏امام راحل – قده - در توضیح و تقویت حیثیت و ویژگی ای که برای حکم‏‎ ‎‏پیامبر(ص) به قطع درخت «سمیره» قائل شده اند، نمونه های متعدّدی از احکام‏‎ ‎‏حکومتی و سلطانی حضرت(ص) را بازگو نموده اند؛ از جمله به برخی روایات‏‎ ‎‏گذشته پرداخته اند:‏

‏ «‏و ممّا ورد من قضایا رسول الله(ص) بما انّه سلطان و سائس، ما فی الکافی‎ ‎عن عقبة بن خالد انّ النبیّ(ص) قضی فی هوائر النخل أن یکون النخلة و النخلتان‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 66

للرّجل فی حائط الآخر فیختلفون فی حقوق تلک فقضی فیها انّ لکلّ نخلة من‎ ‎اولئک من الأرض مبلغ جریدة من جرائدها حین بعدها.

و عن ابی عبد الله(ع) قال: قضی النبیّ(ص) فی رجل باغ نخلاً و استثنی علیه‎ ‎نخلة فقضی له رسول الله بالمدخل الیها و المخرج منها و مدی جرائدها.

و عن أبی عبد الله(ع) قال: سمعته یقول: قضی رسول الله(ص) فی سیل‎ ‎وادی مهزور، للزرع الی الشراک و للنخل الی الکعب ثم یرسل الماء الی اسفل‎ ‎من ذلک، قال ابن ابی عمیر: و مهزور، موضع واد.» الی غیرها من الروایات‏.»‏‎[91]‎

‏ایشان همچنان مفاد برخی روایات مبنیّ بر قبول شهادت یک شاهد به علاوۀ‏‎ ‎‏قسم مدّعّی، توسط پیامبر (ص) را نیز از همین قبیل می شمارند و دلیل آن را این‏‎ ‎‏سخن امام باقر(ع) می دانند که: «‏لو کان الامر الینا اجزنا شهادة الرجل الواحد اذا‎ ‎علم منه خیر مع یمین الخصم فی حقوق الناس، فامّا ما کان من حقوق لله‎ ‎عزّوجلّ او رؤیة الهلال فلا‏»‏‎[92]‎‏.‏

‏و می نویسند:‏

‏ «‏هذه الروایة تدلّ علی انّ هذا التنفیذ و هذهالا جازة هو تنفیذ ولیّالامر‎ ‎و السلطان‏.»‏‎[93]‎‏ ملاحظه می شود آنچه امام - قده - پس از پیروزی انقلاب دربارۀ‏‎ ‎‏حکومت به عنوان یک حکم ثابت و محوری، و نیز دربارۀ اختیارات آن ابراز‏‎ ‎‏داشتند، حقیقتی است که سالها پیش از آن در تبیین دیدگاههای فقهی و اجتهادی‏‎ ‎‏خود نوشته بودند. نتیجه اینکه اگر در حوزۀ احکام فرعیه، جویای حکمی ثابت و‏‎ ‎‏محوری هستیم، به چیزی جز خود حکومت و ولایت دست نخواهیم یافت و‏‎ ‎‏سایر احکام فرعیه در طول این حکم «اهم» و «اوّلی» خواهند بود، و در نتیجه‏‎ ‎‏تابعی از مصالح عالیه نظام امامت و ولایت اسلامی و اصول ثابت آن به شمار‏‎ ‎‏می روند. پیداست که تقدم و تأخّر این یا آن «حکم» تنها در مقام تزاحم مصالح‏‎ ‎‏فرض پیدا خواهد کرد و در غیر این صورت جزئیترین احکام شرعی نیز‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 67

‏مورد عمل خواهند بود. اینک با شرحی که گذشت می توانیم به استظهار فلسفۀ‏‎ ‎‏تفاوت میان ولایت و سایر احکام که در روایت ابی حمزۀ ثمالی آمده است،‏‎ ‎‏بپردازیم. در این روایت شریف «رخصت» و «عدم رخصت» به عنوان‏‎ ‎‏وجه تمایز و شاخص میان ولایت و چهار رکن دیگر، یعنی نماز، زکات، حج‏‎ ‎‏و روزه، به شمار رفته است.‏

‏ «‏قال ابو جعفر(ع): بُنی الاسلام علی خمس: اقام الصلاة، و ایتاء الزکاة، و‎ ‎حج البیت، و صوم شهر رمضان، و الو لایة لنا اهل البیت، فجعل فی اربع منها‎ ‎رخصة، و لم یجعل فی الو لایة رخصة، من لم یکن له مال لم تکن علیه الزکاة،‎ ‎و من لم یکن له مال فلیس علیه حج، و من کان مریضاً صلّی قاعداً، و أفطر‎ ‎شهر رمضان، و الولایة صحیحاًً کان أو مریضاً او ذا مال او لا مال له فهی‎ ‎لازمة‏.»‏‎[94]‎

‏همچنین این حقیقت را در حوزۀ حاکمیت، سلطه و تصرّفات آحاد مردم،‏‎ ‎‏می توانیم این گونه بیان کنیم که همۀ اینها در طول حاکمیت و تصرّفات‏‎ ‎‏نظام اسلامی است، نه مقدم بر آن و نه در عرض آن. از این رو با اعمال ولایت و‏‎ ‎‏تصرّف از ناحیه ولایت امر، موضوع حاکمیت و تصرّف مردم منتفی می شود.‏‎ ‎‏کلام آیتالله شهید بهشتی می تواند ناظر به همین مهم باشد:‏

‏ «مالکیت شخصی و خصوصی در طول حقّ اولویت و ولایت ولیّامر در‏‎ ‎‏تصرّفات در اموال است و نه در عرض آن.»‏‎[95]‎‏ و به تعبیر استاد شهید،‏‎ ‎‏آیتالله مطهری در خصوص اموال «مال و ثروت در درجۀ اول متعلّق به اجتماع‏‎ ‎‏است و در درجۀ بعد تعلّق به فرد دارد.»‏‎[96]‎

‏از اینجا می توان به نکتۀ دقیق دیگری دست یافت و آن اینکه اساساً‏‎ ‎‏نظام اسلامی و ولایت امر، به عنوان برگزیدۀ جامعه و از جانب آنان همراه با‏‎ ‎‏مسؤولیتی الهی با اشراف بر همۀ جوانب و با عنایت به جامعیت بیشتری که دارد،‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 68

‏عمدتاً به موضوعشناشی می پردازد و کار او بویژه در محدودۀ احکام و روابط‏‎ ‎‏احتماعی، بیشتر تشخیص و بازشناسی «موضوع» است تا دخل و تصرّف در‏‎ ‎‏احکام اوّلیه؛ و با همین شناخت است که محدودۀ تصرّفات و رفتار فردی و‏‎ ‎‏اجتماعی اشخاص را ترسیم می کند.‏

4 - ملاک صدور احکام سلطانی و تغییرات

‏خاستگاه اختیارات ولیّامر در تغییر مقطعی احکام حتی در محدودۀ‏‎ ‎‏الزامهای تشریعی، عبارت است از حاکمیت و لایت امر و شؤون آن و مصالح‏‎ ‎‏عالیه نظام، بر سایر احکام فرعیه. هیچ یک از احکام فرعیه در نسبت سنجی با‏‎ ‎‏نظام امامت و ولایت، ثابت و قطعی به شمار نمی روند و اساساً در طول‏‎ ‎‏نظام اسلامی قرار می گیرند و به همین خاطر، این ادّعا که مسألۀ تزاحم میان‏‎ ‎‏ولایت و حکومت، و سایر احکام موضوعاً منتفی است، سخن گزافی‏‎ ‎‏نخواهد بود. به هر حال قدر مسلّم این است که با فرض تزاحم میان حکومت به‏‎ ‎‏عنوان یک حکم از احکام اسلامی، و سایر احکام، همواره و لایت و حکومت‏‎ ‎‏مقدّم است و در این تردیدی نیست. آنچه مورد بحث است «ملاک» تقدّم است و‏‎ ‎‏اینکه ولیّامر بر چه اساسی، بر خلاف سایر احکام فرعیه، اعمال ولایت می کند‏‎ ‎‏و یا در آن دسته از مواردی که اصولاً حکم برگشت به شرایط روز و مقتضیات‏‎ ‎‏عرف دارد، ملاک بیان و تعیین آن چیست؟ به عبارت دیگر با این فرض که در‏‎ ‎‏نسبت گیری تشریع اسلامی، با نظام اسلامی همۀ احکام در طول آن قرار دارند و‏‎ ‎‏این، ولیّامر است که اِعمال نظر می کند، ملاک حکم و نظر او چیست؟‏

‏آنچه از مجموع کلمات امام راحل - قده - استفاده می شود، این است که تنها‏‎ ‎‏ملاک موجود در موارد یاد شده، رعایت مصلحت نظام و لزوم حفظ آن و تقدّم‏‎ ‎‏این مصلحت بر سایر مصالح است. آنگاه که أصل حکومت و ولایت، مهمترین‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 69

‏حکم و مقدّم بر همۀ احکام حتّی نماز و روزه باشد، لزوماً مصالح آن نیز مقدّم‏‎ ‎‏بر همۀ مصلحتهای دیگر خواهد بود. ایشان می نویسند:‏

‏ «مصلحت نظام از امور مهمّه ای است که گاهی غفلت از آن موجب‏‎ ‎‏شکست اسلام عزیز می گردد. امروز جهان اسلام، نظام جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی ایران را تابلوی تمام نمای حلّ معضلات خویش می داند، مصلحت نظام‏‎ ‎‏و مردم، از امور مهمّه ای است که مقاومت در مقابل آن ممکن است که اسلام‏‎ ‎‏پابرهنگان زمین را در زمان دور و نزدیک، زیر سؤال برد و اسلام امریکایی‏‎ ‎‏مستکبران و متکبّرین را با پشتوانۀ میلیاردها دلار توسّط ایادی داخل و خارج آنان‏‎ ‎‏پیروز گرداند.»‏‎[97]‎

‏البته باز شناسی صحیح مصلحت اهمّ نظام و تقدّم آن، امری مفروغ عنه‏‎ ‎‏است و چنین نیست که مصلحتهای منطقه ای و جزئی یک بخش نیز همواره برابر‏‎ ‎‏با مصالح عالیه نظام باشد؛ خاستگاه تشکیل «مجمع تشخیص مصلحت» توسط‏‎ ‎‏معظّمله و سپس گنجاندن آن در قانون اساسی، هنگام بازنگری، نیز همین‏‎ ‎‏تشخیص بجا و درست مصالح نظام و جامعه است. پس لزوم حفظ این مصالح‏‎ ‎‏نیز همچون خود نظام امری «ثابت» است.‏

 (1 - 4) ملاک مصلحتسنجی نظام

‏در اینکه ملاک تصرّفات و اِعمال ولایت ولیّامر و صدور احکام سلطانی،‏‎ ‎‏تنها تقدّم مصالح نظام اسلامی و لزوم استیفای آنهاست، جای تردید نیست.‏‎ ‎‏آنچه زمینۀ دو دیدگاه متفاوت را پدید آورده است، این پرسش است که ملاک‏‎ ‎‏تشخیص صحیح مصالح نظام و زمینۀ صدور احکام سلطانی چیست؟ آیا‏‎ ‎‏چارچوبی ویژه دارد؟ آیا تنها ملاک تشخیص و تصمیمگیری، خود ولیّامر‏‎ ‎‏است؟ آیا می توان گفت این تشخیص لزوماً باید در چارچوبی خاص، مثلاً‏‎ ‎‏قانون اساسی و یا منظور ساختن دید و خواست مردم، صورت گیرد.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 70

‏در خصوص پیامبر اکرم(ص) و ائمه - علیهم السلام - این پرسش، پاسخ‏‎ ‎‏روشنتری دارد و خواندیم که حتی در حدّ تشریع و جعل احکام نیز به آنان تفویض‏‎ ‎‏امر شده است؛ ولی دربارۀ دیگران، طرح برخی دیدگاهها نشان می دهد،‏‎ ‎‏نظرات یکسان و هماهنگی وجود ندارد. از آنچه گذشت می توان این موضع را‏‎ ‎‏تقویت کرد که لازمۀ محدود ساختن حوزۀ اختیارات ولیّ امر و احکام حکومتی‏‎ ‎‏او به چارچوبی خاص، در واقع مقدم داشتن برخی احکام و اعتبارات عقلایی و‏‎ ‎‏عرفی بر اصل ولایت امر است. هر چند ممکن است این پاسخ مورد توجه‏‎ ‎‏قرار گیرد که آنچه مقدم بر همۀ احکام فرعیه است، نظام اسلامی و شؤون آن‏‎ ‎‏است و ولیّامر به عنون رأس هرم، حقیقتی قطعی در داخل مجموعۀ نظام‏‎ ‎‏است. بنابراین منافاتی نیست که مصالح نظام اسلامی مقدّم بر هر مصلحتی دیگر‏‎ ‎‏باشد، امّا لازم باشد تشخیص مصالح مذکور در داخل مجموعۀ نظام، روندی‏‎ ‎‏خاص داشته باشد.‏

‏از مواضع و عمل امام راحل می توان به روشنی این نتیجه را دریافت که‏‎ ‎‏صلاحدید ولیّ امر، امری فوق چارچوبهایی این گونه است. البته موضوع‏‎ ‎‏خواست عمومی و دیدگاه جامعه اهمیّتی بس حیاتی دارد و حداقل این است که‏‎ ‎‏نظام به عنوان نماینده و کارگزار جامعه بدون خواست آنان، توان حفظ مصالح‏‎ ‎‏عالیه، و توفیق دستیابی به آنها را نخواهد داشت. واضح است که اینها تنها‏‎ ‎‏اشاره هایی بسیار گذرا به مباحث عمدۀ فقه سیاسی و فلسفۀ آن است که پرداختن‏‎ ‎‏به آن بسیار فراتر از محدودۀ این نوشته است.‏

 (2 - 4) مصلحت یا ضرورت؟

‏تغییر احکام اولیه و انتقال به احکام ثانویه در ظرف ضرورت، امری است‏‎ ‎‏مورد اتّفاق، و کتاب و سنّت شاهد آن است. عنوان اضطرار در بخشی از‏‎ ‎‏مباحث فقهی، موضوع بسیاری از فروع قرار گرفته است. آیات چندی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 71

‏به صراحت، اضطرار را به عنوان یک حالت فوق العاده و مقطعی، موضوع‏‎ ‎‏برای احکام مخالف حکم در حالت معمولی قرار داده اند، از جمله این آیۀ شریفه:‏

‏ «‏و ما لکم ألّا تأکلوا ممّا ذکر اسم الله علیه و قد فصّل لکم ما حرّم علیکم الّا‎ ‎ما اضطررتم الیه و انّ کثیراً لیضلّون بأهوائهم بغیر علم انّ ربّک هو أعلم‎ ‎بالمعتدین‏.»‏‎[98]‎

‏ولی چنان که گذشت، احکام ثانویه نیازی به اعمال ولایت ندارند و جزء‏‎ ‎‏ویژگیها و اختیارات ولیّ امر به شمار نمی روند. آنها نیز همانند احکام اوّلیه اند‏‎ ‎‏که متوجه همۀ مکلفین – با فرض تحقق موضوع – هستند. در بحث تقدّم‏‎ ‎‏حکومت و شؤون آن بر سایر احکام گاه میان «مصلحت» و «ضرورت» تفکیکِ‏‎ ‎‏لازم صورت نمی گیرد و این توهّم وجوددارد که تصرّفات حاکم اسلامی و‏‎ ‎‏اساساً احکام سلطانی و اقداماتی که بر خلاف احکام فرعیه صورت می گیرد،‏‎ ‎‏مبتنی بر تحقق موضوع ضرورت و اضطرار است و صرف مصلحت نمی تواند‏‎ ‎‏دلیلی بر جواز این اقدامات باشد. از بحثهای گذشته می توان به روشنی‏‎ ‎‏نتیجه گرفت که این توهمی بیش نیست و آنچه محور و ملاک اقدامات و مقررات‏‎ ‎‏و احکام یاد شده است، تنها «مصلحت» نظام و جامعه و تشخیص بجای آن است‏‎ ‎‏و نیازی به وصول به حدّ اضطرار نیست. چنان که نمونه های یاد شده در احکام‏‎ ‎‏سلطانی پیامبر و ائمه - علیهم السلام - شاهد گویایی بر مدّعای مذکور است.‏‎ ‎‏ضمناً این نتیجه نیز به دست آمد که «ضرورت» و «مصلحت» دو عنوان مترادف‏‎ ‎‏نیستند؛ اوّلی موضوع برای جریان حکم ثانوی است و دوّمی مجرای تصرّفات و‏‎ ‎‏احکام سلطانی؛ و تشخیص آن نیز بر عهدۀ حاکم یا نظام است، بر خلاف‏‎ ‎‏«ضرورت» که بسته به مورد اختصاصی به تشخیص حاکم ندارد. تأکید می شود‏‎ ‎‏که نمونه های مورد استشهاد در احکام حکومتی پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیز عمدتاً‏‎ ‎‏یا عموماً از مصادیق اضطرار در حدّ «أکل میته» نبوده اند، تنها مصلحت جامعه‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 72

‏اقتضا می کرده است ونه بیش از آن. از این روی حوزۀ اقدامات و اختیارات و‏‎ ‎‏احکام سلطانی ولیّ امر در چارچوب منطقۀ فراغ چنان که شهید صدر قائل‏‎ ‎‏است، و یا شامل همۀ احکام فرعی اعم از الزامی و غیر الزامی، چنان که نظر‏‎ ‎‏امام راحل – قده - است، تنها با ملاک مصلحت سنجی شکل می گیرد و منوط به‏‎ ‎‏تحقق عنوان «ضرورت» به گونه ای که از مواردی چون جواز «أکل میته»‏‎ ‎‏برداشت می شود، نیست؛ بنابراین دامنۀ «تغیّر» و بسط ید ولیّ امر در این باره،‏‎ ‎‏محدود به تحقق عنوان «اضطرار» نخواهد بود.‏

پایان سخن:

‏علاوه بر تأثیری که عنصر زمان ومکان به واسطۀ تغییر و تبدیل موضوعات در‏‎ ‎‏احکام اوّلیه می گذارد و این خود زمینه ای برای پدیدۀ «تغیّر» است، جایگاه‏‎ ‎‏حکومت و ولایت امر، و اولویّتی که بر عموم احکام فرعیه دارد، عنصر «تغیّر»‏‎ ‎‏را به عنوان ابزاری در راستای استیفای مصالح عالیه نظام و جامعۀ اسلامی‏‎ ‎‏قرار می گیرد، و خود به عنوان حکمی «ثابت» و مستمرّ، محور اجرای‏‎ ‎‏احکام اسلامی قرار می گیرد و همۀ احکام در طول آن جای می گیرند و این‏‎ ‎‏واقعیت، محدود به تصرّفات و اقدامات ولیّ امر در احکام و مقررات غیر الزامی‏‎ ‎‏نیست و دلیلی برای مقید ساختن آن، به این محدوده وجود ندارد و روشن است‏‎ ‎‏که عنصر زمان و مکان در احکام سلطانی و حکومتی عمدهترین نقش را ایفا‏‎ ‎‏خواهد کرد. از سوی دیگر ملاک تصرّفات و احکام سلطانی، لزوم رعایت‏‎ ‎‏مصلحت نظام و جامعه، و تقدّم آن بر سایر مصالح است، امّا در مورد اینکه‏‎ ‎‏روند تشخیص مصادیق و بازشناسی مصالح نظام و عامّه مردم کدام است و آیا‏‎ ‎‏چارچوبی خاص را می طلبد؟ حداقل دو دیدگاه متفاوت وجود دارد که تفصیل آن‏‎ ‎‏را باید در مجالی دیگر پی گرفت.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 73

‏در پایان یادآوری یک نکته می تواند توصیه ای اساسی و به عنوان قیدی کلّی‏‎ ‎‏نسبت به آنچه گفته شد، تلقی گردد و آن اینکه از شیوۀ حکومت‏‎ ‎‏پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) و نیز رهنمودهای ائمه – علیهم السلام -‏‎ ‎‏بخوبی استفاده می شود که دست کشیدن از الزامات شرعی در جهت استیفای‏‎ ‎‏مصالح اجتماعی بندرت اتفاق افتاده و یا زمینۀ آن به وجود می آید. چنان که روش‏‎ ‎‏امام راحل - قده - درحلّ معضلات نظام و جامعه نیز تأکیدی است بر همین‏‎ ‎‏حقیقت. بنابراین آنچه در این نوشته پی گیری شد تنها ناظر به مقام «ثبوت»‏‎ ‎‏است؛ اما در مقام «اثبات» در خصوص نادیده گرفتن الزامات اولیه شرعی،‏‎ ‎‏طبیعی است که نیازمند جامع نگری ویژه و تشخیص بجا و تدبیری شایسته است و‏‎ ‎‏مهم تشخیص صحیح موضوع برای انطباق صحیح و بجای احکام سلطانی‏‎ ‎‏است.‏‎ ‎‎ ‎‎ ‎‎ ‎‎ ‎

پی نویسها:

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» - 6فقیهان و زمان و مکان (2) مجموعه مقالاتصفحه 74

  • - النجم، آیهٔ 42.
  • - فاطر، آیهٔ 10.
  • - ابراهیم، آیهٔ 24 - 25.
  • - از جمله رجوع شود به کافی، ج 1،ص 59 - 62.
  • - وسائل الشیعه ج 18، ص 40.
  • - همان، ص 41.
  • - کافی، ج 1، ص 58 ونیز نکاه کن به کافی، ج 2،ص 17.
  • - امام خمینی، البیع، ج 2، ص 472.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 92-93.
  • - امام خمینی، البیع، ج 2، ص 461.
  • - ولایت فقیه، ص 18.
  • - امام خمینی، البیع، ج 2، ص 467.
  • - ولایت فقیه، ص 55 - 57.
  • - امام خمینی، البیع، ج 2، ص 466.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 112-115.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 451-452.
  • - وسائل الشیعه، ج 1، ص 7، ح 2.
  • - کافی، ج 1، ص 266، ح 4.
  • - همان، ص 267، ح 7.
  • - همان، ص 268، ح 9.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 17، ص 320-322.
  • - نساء، آیهٔ 59.
  • - شهید محمد باقر صدر، اقتصادنا، ص 726.
  • - وسائل الشیعه، ج 16، ص 322.
  • - همان، ص 323.
  • - همان.
  • - انعام، آیهٔ 145.
  • - بدایة المجتهد، ج 1، ص 469.
  • - نهج البلاغه، صبحی صالح، ص 471،حکمت 17.
  • - وسائل الشیعة، ج 13، ص 2.
  • - همان، ص 3، ح 2.
  • - همان، ح 4.
  • - همان، ج 17، ص 333، ح 2.
  • - همان، ح 3.
  • - همان، ح 1.
  • - همان، ج 12، ص 328، ح 2.
  • - همان، ج 17، ص 337، ح 3.
  • - همان، ج 13، ص 14، ح 2.
  • - همان، ص 17، ح 12.
  • - همان، ص 16، ح 10.
  • - همان، ص 14، ح 1.
  • - بقرة، آیهٔ 280.
  •  - وسائل الشیعه، ج 14، ص 148، ح 1.
  • - همان، ح 3.
  • - همان، ص 151، ح 3.
  • - همان، ج 17، ص 347، ح 1.
  • - همان، ج 13، ص 173، ح 1.
  • - همان، ح 2.
  • - همان، ج 12، ص 25، ح 4.
  • - همان، ج 13، ص 198، ح 2.
  • - همان، ح 3.
  • - بحار الانوار، ج 45، ص 398، و نیز ر. ک: ج 66، ص 113.
  • - وسائل الشیعه، ج 12، ص 45، ح 4.
  • - همان.
  • - تردید مذکور به خاطر ضبط «دورها» و مفرد یاجمع بودن آن است.
  • - وسائل الشیعه، ج 12، ص 312، ح 1.
  • - همان، ص 313، ح 2.
  • - همان، ص 314، ح 7 و نیز ح 9.
  • - همان، ص 317، ح 1.
  • - همان، ص 163، ح 1.
  • - همان، ج 13، ص 217، ح 2.
  • - همان، ح 3.
  • - همان، ج 12، ص 163، ح 2.
  • - ر.ک: شرایع الاسلام، ج 3، ص 273.
  • - وسائل الشیعه، ج 12، ص 326، ح 1.
  • - همان، ج 5.
  • - همان، ج 17، ص 337، ح 1.
  • - همان، ص 338، ح 2.
  • - همان، ص 339، ح 5.
  • - همان، ح 3.
  • - همان، ص 342، ح 1.
  • - توبه، آیهٔ 60.
  • - وسائل الشیعه، ج 6، ص 143، ح 1.
  • - همان، ص 349، ح 5.
  • - همان، ج 10، ص 148، ح 3.
  • - همان، ح 2.
  • - همان، ح 1.
  • - همان، ح 4.
  • - همان، ص 149، ح 5.
  • - همان، ح 6.
  • - همان، ص 150، ح2.
  • - همان، ح 5.
  • - همان، ج 6، ص 41، ح 11.
  • - همان، ص 39، ح 3.
  • - همان، ص 36، ح 10.
  • - همان، ح 12.
  • - همان، ص 51، ح 1.
  • - احزاب، آیهٔ 6.
  • - امام خمینی، الرسائل، ج 1، ص 55.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 451-452.
  • - امام خمینی، الرسائل، ج 1، ص 52.
  • - وسائل الشّیعة، ج 18، ص 195، ح 12.
  • - امام خمینی، الرسائل، ج 1، ص 53.
  • - وسائل الشیعه، ج 1، ص 14،ح24.
  • - بهشتی یک ملت بود، نشر بنیاد شهید، ص 381.
  •  - مبانی اقتصاد اسلامی، نشر حکمت، ص 372.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 464-465.
  • - بقره، آیهٔ 173.