مجموعه مقالات کنگره بین المللی تبیین انقلاب اسلامی
مبانی «احیاگری» و «اصلاح‌گرایی» دراندیشه سیاسی امام خمینی(س)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : ثقفی، سید محمد

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1382

زبان اثر : فارسی

مبانی «احیاگری» و «اصلاح‌گرایی» دراندیشه سیاسی امام خمینی(س)

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

مبانی «احیاگری» و «اصلاح گرایی» در اندیشه سیاسی امام خمینی(س)، یک نگاه مقایسه ای

‏سیدمحمد ثقفی‏‎[1]‎

‏ ‏

خلاصه مقاله 

‏بعد از ظهور دولت صفویه انقلاب اسلامی را می توان بزرگترین رخداد‏‎ ‎‏سیاسی در ایران قلمداد کرد. انقلاب اسلامی توانست نظام سیاسی، اجتماعی و‏‎ ‎‏فرهنگی ایران را متحول نماید و فرهنگ و ایدئولوژی جدیدی را جایگزین‏‎ ‎‏فرهنگ پیشین نماید.‏

‏هیچ انقلابی بدون زمینه های فکری و تحول عمیق در عرصه اندیشه به‏‎ ‎‏پیروزی نمی رسد. انقلاب اسلامی نیز از این لحاظ محصول دگرگونی و تحول در‏‎ ‎‏اندیشه اسلامی در اثر تلاشهای اندیشمندان و اصلاح گران دینی و رهبران‏‎ ‎‏جنبشهای اسلامی بود. اصلاح و احیای دینی بر دو محور اساسی استوار است:‏‎ ‎‏«پویایی و پیرایش». پیرایش به معنای زدودن افکار و عقاید فراخی و انحرافی از‏‎ ‎‏دین و پویایی از این جهت که چهره ای کارآمد از دین ارائه شود، به گونه ایی که‏‎ ‎‏بتواند در عرصه های گوناگون فردی و اجتماعی حضور مؤثر داشته باشد. سابقۀ‏‎ ‎‏بیداری دینی و احیاگرایی اسلامی به سید جمال الدین اسدآبادی می رسد، اما این‏‎ ‎‏جنبش فکری و سیاسی از اواسط قرن بیستم به این طرف شتاب فزاینده ای به‏‎ ‎‏خود گرفته است. متفکران و اندیشمندانی که در پیدایش جنبش اصلاح دینی‏‎ ‎‏مؤثر بوده اند به دو گروه تقسیم می شوند: گروه اول روحانیون روشن بینی هستند‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 253

‏که از درون حوزه های علمیه برخاسته اند و تلاش نموده اند اسلام را در قالبی نو و‏‎ ‎‏به عنوان مذهبی پویا ارائه نمایند. گروه دوم روشنفکرانی هستند که عموماً‏‎ ‎‏دانشگاهی اند و کوشیده اند معارف اسلامی را در پرتو دستاوردهای علمی‏‎ ‎‏موجود تشریح و تفسیر نمایند و سازگاری دین را با دنیای جدید نشان دهند.‏‎ ‎‏هدف اساسی هر دو گروه، حفظ حقایق جاودانه اسلام و پیرایش آن از زنگارهای‏‎ ‎‏جهل و خرافه و انطباق آن با نیازهای جدید می باشد. امام خمینی‏‏(س) ‏‏شهید‏‎ ‎‏مطهری و دکتر شریعتی از جمله مصلحانی به شمار می آیند که ضمن تلاش در‏‎ ‎‏جهت پیرایش و خلوص دین اسلام، توانایی آن را برای اداره امور جامعه نشان‏‎ ‎‏داده اند. نویسنده با بررسی مبانی فکری اندیشمندان فوق، وجوه افتراق و‏‎ ‎‏اشتراک اندیشه آنها را در عرصه اصلاح دینی نشان می دهد.‏

‏ ‏

مقدمه

‏شاید اولین حادثه ای که زمینه بیداری ایرانیان را فراهم آورد و موجب شد آنان از‏‎ ‎‏عقب ماندگی و انحطاط جامعه خود آگاه شوند، شکست ایران از روسیه بود. دو شکست‏‎ ‎‏ایران از روسیه و دو عهدنامۀ گلستان و ترکمانچای که از طرف روسیه و با سکوت و تأیید‏‎ ‎‏ناپلئون بناپارت بر ایران تحمیل شد، مردم ایران را تا اندازه ای بیدار کرد. به دنبال این‏‎ ‎‏حادثه ایرانیان درصدد ریشه یابی شکستهای خود برآمدند و در نتیجه با فرهنگ غرب‏‎ ‎‏آشنایی اجمالی پیدا کردند.‏

‏دومین عاملی که سبب بیداری جامعه ایران گردید، آشنایی ایرانیان با صنعت چاپ‏‎ ‎‏بود.‏1‏ از این راه، ایرانیان فهمیدند که تنها احترام صوری به اعتقاداتشان نمی تواند ایشان‏‎ ‎‏را در حل مشکلات ناشی از نفوذ قدرتهای غربی یاری دهد. اگر آنها به راستی‏‎ ‎‏می خواهند که از آزادی خود، بدون نسخ اسلام دفاع کنند، باید حرکت جدیدی را بر پایۀ‏‎ ‎‏اسلامی آغاز کنند و بنابراین جامعه خود را از این کهنگی مرسوم و انحطاط مزمن رهایی‏‎ ‎‏بخشند.‏

‏قطعاً سید جمال الدین اسدآبادی ـ نخستین بیدارگر شرق اسلامی ـ موجد این‏‎ ‎‏حرکت، رهبر و پیشگام این بیداری است و باید نهضت او را نخستین پرتو فجر نهضتهای‏‎ ‎‏اسلامی تلقی کرد.‏

‏اصول و عناصر اصلی ای که سید جمال الدین، مسلمانان را به آنها فرا می خواند‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 254

‏عبارت بودند از:‏

‏1ـ اعتقاد به توانایی ذاتی دین اسلام برای رهبری مسلمانان و تأمین نیرومندی و‏‎ ‎‏پیشرفت آنان.‏

‏2ـ مبارزه با روحیۀ تقدیرگرایی و تسلیم شدن به قضا و قدر و انفعال و گوشه نشینی.‏

‏3ـ بازگشت به منابع اصلی فکر اسلامی.‏

‏4ـ تفسیر عقلی تعالیم اسلام و فراخواندن مسلمانان به فراگیری علوم جدید.‏

‏5ـ مبارزه با استعمار و استبداد به عنوان نخستین گام در راه رستاخیز اجتماعی و‏‎ ‎‏فکری مسلمانان.‏2

‏نخستین ثمرات مبارک این بیداری، پیروزی نهضت مشروطیت و مبارزه با دیو‏‎ ‎‏استبداد به رهبری عالمان اسلامی و روشنفکران تحصیلکرده بود که «خوش درخشید‏‎ ‎‏ولی دولت مستعجل بود.»‏

‏«نهضت مشروطه خواهی آغاز بیدارگری و استقلال طلبی بود، ولی به جهت جای‏‎ ‎‏نیفتادن مفهوم «مشروطه» و عدم تفهیم و درک صحیح محتوای آن از سوی مردم ناکام‏‎ ‎‏ماند و مستبدین ـ با تغییر چهره ـ دوباره زمام امور را به دست گرفتند و عین الدوله‏‎ ‎‏صدراعظم دستگاه استبداد بعد از گذشت شش سال دوباره صدراعظم مشروطه‏‎ ‎‏گردید.»‏3

‏و به تفسیر جلال آل احمد:‏

«و اگر مشروطه ما نیم بند است به همین علت است که (خان)ها به پشتیبانی از‎ ‎نهضتی برخاستند که در اصل (خان خانی) را نفی می کرد.»4

‏دورۀ رضاشاه را دوران فترت «نهضت دین» می نامند. اگر چه مرحوم مدرس، با طرح‏‎ ‎‏نظریه «سیاست ما عین دیانت ما است و دیانت ما عین سیاست ماست» کوشید مردم را‏‎ ‎‏به ماهیت استبداد و استعمار آگاه سازد اما چندان پیشرفتی در این زمینه حاصل نشد.‏

‏پس از عزل رضاشاه و روی کارآمدن محمدرضا پهلوی تا اندازه ای آزادی به وجود‏‎ ‎‏آمد که بوسیلۀ محافل مختلف مذهبی مورد استفاده قرار گرفت. در این دوره،‏‎ ‎‏تجددطلبی اسلامی، رونق گرفت و ادبیات دینی نوینی به ظهور رسید که دیدگاه اسلام‏‎ ‎‏در خصوص مسایل اجتماعی و اقتصادی بالحنی قابل پذیرش برای جوانان تعلیم یافته‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 255

‏غیرمذهبی بیان می کرد.‏5

‏از احزابی که در سالهای پس از 1325 شکل گرفت و در سال 1327 ـ 1328 عنوان‏‎ ‎‏پیدا کرد و فعال شد، «نهضت خداپرستان سوسیالیست» است. این گروه، که عمدتاً از‏‎ ‎‏جوانان فعال و مبارز و نواندیش سالهای پس از 1320 تشکیل می شد، به رهبری دکتر‏‎ ‎‏محمد نخشب تأسیس گردید. طرز تفکر اصلی آنان، سوسیالیسم بر بنیاد خداپرستی و‏‎ ‎‏توحید بود.‏6

‏«کانون نشر حقایق اسلامی مشهد» نیز یکی از مراکزی بود که در سال 1324 به‏‎ ‎‏وسیله محمدتقی شریعتی (1386 ـ 1366) تأسیس شد.‏7

‏همچنین در این دوران، سازمان فدائیان اسلام تحت رهبری نواب صفوی، شکل‏‎ ‎‏گرفت و مرحوم آیت الله کاشانی به صحنه آمد و فعالیتهای دینی و سیاسی خود را شروع‏‎ ‎‏کرد و سرانجام به پیروزی «ملی شدن صنعت نفت» منجر شد.‏

‏پیروزی نهضت ملی که به همکاری روحانیت و روشنفکران ملی و به رهبری دکتر‏‎ ‎‏مصدق صورت گرفت، گرچه گامی بزرگ و تلاشی برای بازسازی مشروطیت بود تا که‏‎ ‎‏ملتی بتواند استقلال کشور را به دست آورد و تکانی بود که اندیشه ورزان مسلمان را به‏‎ ‎‏محک می کشید، اما باز افسوس که آن هم طولی نکشید که به زودی در میان امواج‏‎ ‎‏اختلاف حامیان، بی برنامگی و عدم تشکل سیاسی، به شکست انجامید.‏

‏«نهضت ملی کردن صنعت نفت» آزمایشی بود برای شعور اجتماعی و سیاسی ایران‏‎ ‎‏که عامل عقب ماندگی را تنها در دخالتهای بیگانگان جستجو نکنند بلکه در عدم وحدت‏‎ ‎‏نیروهای ملی ـ اسلامی و جامعه مسلمانان خودی ریشه آن را پیدا نمایند. اگر تعاون،‏‎ ‎‏تفاهم و درک همدیگر و تفاهم یکدیگر و ملاحظه نقاط اختلاف و تأکید بیشتر بر‏‎ ‎‏اشتراکات ادامه می یافت، قطعاً پیروزی سرنوشت ساز، نصیب ملت ایران می شد: ‏«ان الله ‎ ‎لا یغیر مابقومٍ حتی یغیروا ما بانفسهم»‎[2]‎‏ مصداق آن است.‏

‏و به بیان زیبای اقبال لاهوری:‏

‏ ‏

‏خدا آن ملتی را سروری داد‏

‏ ‏‏که تقدیرش به دست خویش بنوشت‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 256

‏به آن ملت سرو کاری ندارد‏

‏ ‏‏که دهقانش برای دیگری کشت‏

‏ ‏

‏به جرأت می توان گفت که 15 خرداد نقطه عطف تاریخی بود که عالمان دینی‏‎ ‎‏رفراندوم قلابی شاه را (به نشانه سرسپردگی به غرب و سلطه بیگانه) به تازیانه انتقاد‏‎ ‎‏می کشیدند و هشداری برای بیداری کامل ملت ایران بود.‏

‏قیام 15 خرداد، گرچه به خون کشیده شد، اما عالمان دین و مراجع تقلید توانستند به‏‎ ‎‏دنیا نشان دهند که «حامیان سرسخت اسلام و مدافعان استقلال ایران اند.»‏

‏بعد از آزادی امام خمینی‏‏(س)‏‏ از زندان قیطریه و بازگشت ایشان به حوزۀ علمیه قم‏‎ ‎‏نهضت اسلامی فراگیر شد و علی رغم همۀ سختگیریهایی که بعد از تبعید امام به وجود‏‎ ‎‏آمد، در عرصه های مختلف فرهنگی، در راستای غنی ساختن اسلام و تفسیر جدید و‏‎ ‎‏پویاتری از ایدئولوژی تشیع، مردانی احساس تکلیف کردند و برای تناوری و توانمندی‏‎ ‎‏تفکر دینی به کوشش پرداختند.‏

‏تأسیس مدارس عالی علوم اسلامی در قم و مشهد به وسیله مراجع زمان و تربیت‏‎ ‎‏طلاب مبارز و فرهنگی و آشنا به فرهنگ روز از طرف دیگر، این اندیشه را رونق بخشید.‏

‏از برجسته ترین چهره های این جهاد مقدس می توان به آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏، آیت الله ‏‎ ‎‏طالقانی، شهید مطهری، محمدتقی شریعتی، مرحوم مهندس بازرگان، علامه طباطبایی،‏‎ ‎‏مرحوم سید محمدرضا سعیدی و دکتر علی شریعتی اشاره کرد.‏

‏ما در این مقاله برآنیم که اندیشه های اصلاح طلبانه امام خمینی‏‏(س)‏‏ و شهید مطهری را‏‎ ‎‏در مقایسه با اندیشه های مرحوم بازرگان و دکتر شریعتی نشان دهیم.‏‎[3]‎

‏ ‏

دو گرایش مهم اصلاحی در حوزۀ تفکر دینی

‏گرایش اول که از یکصد سال پیش آغاز شده است، ویژه عالمان دینی است که در‏‎ ‎‏حوزه ها تحصیل کرده و با اعتقادات اسلامی بیشتر آشنا هستند. در بازسازی مبانی‏‎ ‎‏موردنظر معرفت دینی و تطبیق آن با نیازهای زمان، بیشتر بر «خلوص معرفت دینی»‏8

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 257

‏تأکید داشته اند و با درنظر گرفتن تعالیم کلامی ـ فقهی، در زمینه کارآمد سازی دین و‏‎ ‎‏بازگشت مجدد آن به صحنۀ اجتماع تلاش کرده اند و در صحنه های سیاسی هم‏‎ ‎‏«مشعلدار قیام علیه ظلم و پاسداری جنبش عدالت خواهی و آزادی اجتماعی و فکر‏‎ ‎‏رهبری علم و تقوی در حکومت و مبارزه مستمر علیه نظامهای استبدادی»‏9‏ بوده اند.‏

‏چهره های بارز این وجه تفکر: علامه شیخ عبدالحسین امینی‏‏(ره)‏‏، علامه سید‏‎ ‎‏محمدحسین طباطبایی‏‏(ره)‏‏، استاد محمدتقی شریعتی‏‏(ره)‏‏، علامه محمدتقی جعفری‏‏(ره)‏‏،‏‎ ‎‏شهید مرتضی مطهری‏‏(ره)‏‏، علامه جعفر سبحانی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله ‏‎ ‎‏شهید سید محمد باقر صدر و مهمتر از همه امام خمینی‏‏(س)‏‏ می باشند.‏

‏گرایش دوم جریان جدیدتری است که در آن عمدتاً روشنفکران مسلمان، به تبیین و‏‎ ‎‏تشریح عقاید مذهبی پرداخته اند. این روشنفکران از روش جدید استفاده از منابع سنتی،‏‎ ‎‏روش تفسیر متون، زبان ارائه مطالب، مخاطبین حائز اهمیت می باشند. این روشنفکران‏‎ ‎‏بیشتر به موضوعات اجتماعی ـ سیاسی پرداخته اند. مرحوم مهندس مهدی بازرگان و‏‎ ‎‏دکتر علی شریعتی از مهمترین رجال این گروهند.‏

‏هر دو گروه در این نهضت اصلاحی، هر کدام به بیان خود، روی اصولی توافق داشتند‏‎ ‎‏که ما فهرست وار به آنها اشاره می کنیم:‏

‏1ـ بازگشت به اصول اولیه؛‏

‏2ـ ارجاع به قرآن؛‏

‏3ـ سنت سلف صالح؛‏

‏4ـ خردگرایی (راسیونالیسم)؛‏

‏5ـ اجتهاد مستمر؛‏

‏6ـ خرافه زدایی؛‏

‏7ـ نفی تقلید کورکورانه؛‏

‏8ـ تصفیه و استخراج منابع فرهنگی؛‏

‏9ـ تفکیک ناپذیری دین از سیاست؛‏

‏10ـ آگاه سازی مردم به سرنوشت خود.‏

‏می توان گفت اینها عمدتاً اصولی بوده اند که همیشه اصلاح گران مردم را به احیای آنها‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 258

‏فرامی خواندند و در راه آن تلاش می کردند.‏

‏آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏، یکی از نادرترین عالمان دین بود که از حوزۀ درس مرحوم حاج‏‎ ‎‏شیخ عبدالکریم حائری یزدی، فارغ التحصیل شده و به درجه اجتهاد رسیده بود. او در‏‎ ‎‏آن ایام از مدرسین والامقام و از شخصیتهای با نفوذ و محبوب حوزۀ علمیه قم بود.‏‎ ‎‏آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏ علاوه بر فقه و اصول در فلسفه و عرفان صاحب نظر بود.‏

‏از دوران جوانیش به مسایل اجتماعی و سیاسی اسلام حساسیت داشت و از‏‎ ‎‏جریانهای سیاسی زمان مطلع بود. آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏ مبارزی شجاع و از مخالفان رژیم‏‎ ‎‏پهلوی بود. او نخستین جبهه گیری صریح خود را علیه رژیم رضاخانی، در مقدمه کتابش‏‎ ‎‏«کشف الاسرار» که در پاسخگویی به شبهات شخصی به نام «حکمی زاده» که همفکر‏‎ ‎‏کسروی بود، اعلام کرد. در آن مقدمه، امام خمینی‏‏(س)‏‏ علل و انگیزه های بدبینی و روش‏‎ ‎‏خصمانۀ رضاخان را با اسلام و عالمان دین، برملا ساخته است.‏

‏بعد از رحلت آیت الله بروجردی‏‏(ره)‏‏ که دولت شاه، حملات خود را علیه دین و رجال‏‎ ‎‏دینی در طرح «لغو قید اسلام» در انتخابات انجمنهای ایالتی و ولایتی، علنی کرد،‏‎ ‎‏آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏، همراه دیگر علما با صراحت و شجاعت خاصی موضع گیری نمود.‏‎ ‎‏اوج این موضعگیری حادثه 15 خرداد 42 است که رودررویی تمام عیار آیت الله ‏‎ ‎‏خمینی‏‏(س)‏‏ با مزدوران استعمار می باشد.‏

‏در این جا به طور خلاصه به آرا و اندیشه های اصلاحگرایانه اجتماعی و سیاسی،‏‎ ‎‏آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏ که منجر به تشکیل حکومت اسلامی شده است، اشاره می شود.‏‎ ‎‏امام خمینی‏‏(س)‏‏ اصلاح اندیشه های دینی را سرلوحۀ نهضت اسلامی قرار می دهد و با‏‎ ‎‏طرح مسایلی، تعبیرها و برداشتهای رایج از دین را طرد می کند و اسلام را یک دین‏‎ ‎‏اجتماعی و همه جانبه معرفی می نماید که در عرصه های مختلف سیاسی، اجتماعی و‏‎ ‎‏اقتصادی دارای رأی و نظر است.‏

‏ ‏

1ـ خودباوری و نفی خودباختگی

‏از انگیزه های مهمی که هر مصلح اجتماعی می تواند آن را ایجاد کند، دادن اعتماد به‏‎ ‎‏نفس و شخصیت به ملت خود می باشد. دین نیرویی است که ما، آثار آن را در هر نهضت‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 259

‏استقلال طلبانه ملاحظه می کنیم. نقشی که گاندی در هند و جمال عبدالناصر در مصر،‏‎ ‎‏ایفا کردند همان دادن اعتماد به نفس به ملت هند و مصر بود.‏

‏آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏ نیز دقیقاً همین نقش را ایفا کرده است. امام خمینی‏‏(س)‏‏ برای بیدار‏‎ ‎‏کردن وجدان مذهبی ملت و شعور استقلال و اعتماد به نفس مسلمانان، آنان را به قدرت‏‎ ‎‏اسلام آگاهی می داد و نقش فرهنگ غنی اسلام را در ایجاد خودباوری گوشزد می کرد:‏

«یک ملت وقتی که یک مطلب را باور کرد که می تواند انجام بدهد انجام خواهد‎ ‎داد. اساس، باور این دو مطلب است: باور ضعف و سستی و ناتوانی و باور قدرت و‎ ‎قوه توانایی. اگر ملت این باور را داشته باشند که ما می توانیم در مقابل قدرتهای‎ ‎بزرگ بایستیم، این باور اسباب این می شود که توانایی پیدا می کنند و درمقابل‎ ‎قدرتهای بزرگ ایستادگی می کنند.»10

‏«مردم یا روشنفکران همه گناهان را به گردن گذاشته یا استعمار خارجی‏‎ ‎‏میاندازند و همه چیز را در گذشته می جویند یا به آینده محول می کنند و از حال و از‏‎ ‎‏خود و از مسئولیتها و تواناییها و ضعفها و قدرتهای خویش، طفره می روند.‏

‏مردم باید تلاش کنند و غیرت داشته باشند، غیرت نژادی و دینی خود را ارج‏‎ ‎‏بگذارند و بدانند که دیگر دوران سستی و بی حالی و تنبلی، سپری شده و جهان‏‎ ‎‏کنونی جهان رشد و توسعه و کاراست.»‏11

‏این اندیشه در تفکر مطهری‏12‏ و بازرگان‏13 ‏نیز وجود داشت. ‏

‏به این ترتیب ملاحظه می شود که این سه متفکر، این عامل مهم عقب ماندگی را مد‏‎ ‎‏نظر قرار داده اند.‏

2ـ تفکیک ناپذیری دین از سیاست

‏در طول تاریخ اسلام، دشمنانی که منافع خود را در خطر می دیده اند، به قصد منزوی‏‎ ‎‏ساختن دین و بیرون کردن عالمان، از صحنه سیاست، کوشش بسیار کرده اند تا جایی که‏‎ ‎‏برای برخی از مسلمانها باور شده بود که عالم دینی در کارهای سیاسی نباید دخالت کند‏‎ ‎‏و تقوا و پرهیزکاری در دوری از سیاست است و سیاست نوعی ترفند و حیله گری است‏‎ ‎‏و نمی تواند با دینداری سازگاری داشته باشد.‏

‏از نظر امام خمینی‏‏(س)‏‏ به جز دلایل نقلی که در خصوص پیوند دین و سیاست وجود‏‎ ‎‏دارد، ادلۀ عقلی نیز بر پیوستگی و ارتباط تنگاتنگ دین و سیاست وارد است که در ذیل‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 260

‏به پاره ای از آنها اشاره می کنیم:‏

‏1ـ ماهیت دستورات اسلامی، سیاسی است و مسایل سیاسی و اجتماعی را در همه‏‎ ‎‏احکام اسلامی، اعم از عبادی و غیر عبادی می توان مشاهده کرد.‏

‏2ـ نسبت اجتماعیات قرآن، در برابر عبادیات و آیات عبادی آن، از صد به یک هم،‏‎ ‎‏بیشتر است و این نشانگر عنایت ویژه دین شریف به مسایل اجتماعی از جمله سیاست‏‎ ‎‏است. ‏

‏3ـ احکام اسلام، باید به اجرا درآید و اجرای آنها جز از رهگذر برپایی حکومت‏‎ ‎‏اسلامی، امکان پذیر نیست.‏

‏4ـ حفظ نظام و سد طریق اختلال در جامعه، منوط به استقرار حکومت اسلامی‏‎ ‎‏است.‏

‏5ـ پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ هم، یک رهبر سیاسی است و مبارزات ائمه و شهادت آنها‏‎ ‎‏خصوصاً امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ و امام حسین ‏‏علیه السلام‏‏ نیز سیاسی است.‏14

‏همین اندیشه ها، با تبیین های مخصوص بخود، در نوشته های بازرگان‏15‏ و شریعتی‏16‎ ‎‏نیز دیده می شوند.‏

3ـ خرافه زدائی 

‏گرچه دین، در اساس خود، ضد خراقه و افسانه است و هر گونه خرافه و‏‎ ‎‏افسانه سازی با جوهر دین که «حیات انسانها» است منافات دارد و آیۀ «‏یا ایها الذین آمنوا‎ ‎استجیبوالله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم‏» (انفال، 8) این موضوع را نشان می دهد، و‏‎ ‎‏پیامبر اسلام نوع ارتباطی را که در ذهنیت افراد جاهلی در مورد کسوف خورشید و مرگ‏‎ ‎‏فرزندشان ابراهیم که باعث اندوهگین شدن ایشان شده بود کاملاً رد کرده فرمودند ماه و‏‎ ‎‏خورشید تحت ارادۀ خداوند هستند و خسوف و کسوف آنها به مرگ و زندگی کسی‏‎ ‎‏مربوط نیست.‏

‏اما در عرصه تاریخ و گذر زمان، دین آلوده به خرافات و تقلبها و جمودها شده است.‏‎ ‎‏از اینجهت روشنفکران دینی و مصلحان اجتماعی که تلاش خود را در «پویایی و‏‎ ‎‏پیرایش» دین خلاصه کرده بودند، با خرافات به شدت مبارزه می کردند. این روش‏‎ ‎‏«پویایی و پیرایش» از منبع مذهب و سنت برآمده بود زیرا که اسلام در بیان امام معصوم‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 261

‏اسلام رشد یابنده و پویا (‏انهم الاسلام النامی‏) معرفی شده و وظیفه عالمان دین، پیرایش‏‎ ‎‏مذهب از تحریف غالیان، دروغپردازی خیال بافان و تأویل گمراهان تعیین شده است.‏‎[4]‎‎ ‎‏به این جهت خرافه زدائی از مذهب در روش اصلاحی «محییان» بطور وضوح دیده‏‎ ‎‏می شود.‏

‏جبهه گیری و فتوای آیت الله خمینی‏‏(س)‏‏ و آیت الله خامنه ای بر تحریم قمه زنی و‏‎ ‎‏فریادهای مطهری در پاکسازی عزاداری امام حسین ‏‏علیه السلام‏‏ از خرافات و تحریفات، تأکید‏‎ ‎‏مقام معظم رهبری بر انتخاب متن صحیح مقتل و دوری جستن از مبالغه گوئیها و روایات‏‎ ‎‏جعلی و مبارزه بازرگان و دکتر شریعتی با خرافات و پاکسازی دین از آلودگیهای خرافی،‏‎ ‎‏شواهدی روشن بر این تلاش دلسوزانه، در زمینه خرافه زدائی از دامن مذهب به شمار‏‎ ‎‏می آیند.‏

‏واقعیت این است که وظیفه عالمان دین تنها در این بعد، خلاصه نمی شود. بلکه از‏‎ ‎‏مهمترین وظایف آنها، دقیقاً تصفیه و تنقیح منابع روانی از جملات غالیان، روایتهای‏‎ ‎‏فضائل شهرها، اقوام و موهامات و اسرائیلیات می باشد و قطعاً تلاش دسته جمعی «وفد»‏‎ ‎‏می طلبد که متأسفانه حوزه ها امروزه فاقد آنست.‏

‏اگر مرحوم علامه مجلسی در جمع آوری احادیث شیعه (صحیح و سقیم) هیئت‏‎ ‎‏علمی تشکیل داده و دائرة المعارف بحارالانوار را تألیف کرده است، امروز هم تنقیح‏‎ ‎‏همان «بحارالانوار» همین تلاش هیئت علمی را می طلبد.‏

‏بررسی اسنادِ روایات برای شناخت احادیث و روایات مجعول و مجهول کافی‏‎ ‎‏نیست، بلکه بیشتر محتوا و مطابق عقل بودن شرط درستی حدیث است. چنانچه همین‏‎ ‎‏روش را ابن خلدون در نقد روایتهای تاریخی (شحون در تاریخ طبری و مسعودی و ...)‏‎ ‎‏بکار بست و مطابق بودن با واقعیتهای تاریخ و جامعه را با عقل شرط درستی روایات‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 262

‏تاریخ، تعیین کرد. چگونه است که «معیار عقل» در موازنه شرع و پایه احکام در موارد‏‎ ‎‏زیاد، ملاک حکم شرعی قرار می گیرد، اما داوریهای همان پیامبر باطن در تصحیح‏‎ ‎‏روایات، بی اعتبار می شود؟ حقیقت این است که مسئولیت روحانیت و عالمان حوزه، در‏‎ ‎‏عرصۀ مبارزه با خرافات از «روشنفکران مذهبی» به مراتب بیشتر است. اما به نظر‏‎ ‎‏می رسد نوعی محافظه کاری بر حافظان «سنت» حاکم می باشد و انقلابیون دیروز،‏‎ ‎‏محافظه کاران امروزند.‏

‏ ‏

4ـ احیای فقه و زمانمند کردن آن

‏یکی از امتیازات مذهب شیعه، اصل اجتهاد و کاوش مستمر در منابع دینی برای‏‎ ‎‏پاسخگویی به مسایل جدید است. اجتهاد، کوشش دائمی برای تفسیر روشمند‏‎ ‎‏آموزه های دین در برابر نیازهای نو و پدیده های نوین (حوادث واقعه) است. پویایی‏‎ ‎‏اجتهاد به معنای برقراری توازن میان فکر دینی با جریان روز در سطح عینیتهای فردی و‏‎ ‎‏اجتماعی جامعه است.‏

‏امام خمینی‏‏(س)‏‏ برای احیای اسلام و پاسخگویی در هر دوره و زمانی، فقه پویا را‏‎ ‎‏طرح کرد و نقش «زمان و مکان» را در استنباط حکم شرعی بیان نمود و دیگر مجتهدان‏‎ ‎‏را نیز به رعایت نقش «زمان و مکان» در اجتهاد، فراخواند:‏

«اینجانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز‎ ‎نمی دانم. اجتهاد به همان سبک صحیح است. ولی این بدان معنی نیست که فقه‎ ‎اسلام پویا نیست و زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مجتهد باید به‎ ‎مسایل زمان خود احاطه داشته باشد، آشنایی به روش «برخورد با اقتصاد حاکم بر‎ ‎جهان، شناخت سیاستها، از ویژگیهای یک مجتهد جامع است.»17

‏این تأکید در اندیشه مطهری هم وجود دارد و او کارآیی اجتهاد را در پاسخ به‏‎ ‎‏مقتضیات زمان می دانست.‏

‏وجود احکام ثابت و متغیر، در نظر گرفتن هدف و روح زندگی و نه قالب، تأکید اسلام‏‎ ‎‏بر عقل و مصالح عالیه انسانی، تدوین قواعد عامه و حاکمه به مانند «لاضرر» و «نفی‏‎ ‎‏حرج» اصول اساسی و معیارهایی است که به نظر مرحوم مطهری در اسلام و اجتهاد‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 263

‏تضمین شده است.‏18

‏مرحوم بازرگان هم برکارآیی اجتهاد پویا در پاسخگویی به نیازهای زمان تأکید‏‎ ‎‏می ورزید.‏

«با توجه به دنیا و اصل اجتهاد اسلامی (شیعی) ایدئولوژی و مرام و برنامۀ‎ ‎نظام اسلامی ما، باید دائماً تر و تازه و در حیات و حرکت و رشد باشد و با تکامل و‎ ‎تطبیق و باروری، به پیشامدها و مسایل، جواب دهد. باب اجتهاد باز باشد. اجتهاد‎ ‎نیز به معنای اعم کلمه، تلاش و فعالیت علمی و تحقیق و باروری فکر است.»19

5ـ احیای هویت اسلامی 

‏به نظر همه مصلحان دینی، احساس حقارت و عقب ماندگی در جامعه اسلامی یکی‏‎ ‎‏از عمده ترین عوامل اجتماعی انحطاط مسلمین است که بیگانگان استعمارگر، آن را در‏‎ ‎‏میان مسلمین، تبلیغ و تحکیم کرده اند. لذا رهبران اسلامی، تلاش وافر داشته اند که با آن‏‎ ‎‏مقابله کرده و هویت اسلامی و ملی مردم را احیا نمایند. امام خمینی‏‏(س)‏‏ با تأکید بر‏‎ ‎‏استقلال فکری از بیگانگان می فرماید:‏

«باید سالهای طولانی زحمت و مشقت بکشیم تا از فطرت ثانی خود متحول‎ ‎شویم و خود را بیابیم و روی پای خود بایستیم و مستقل گردیم و دیگر احتیاجی به‎ ‎شرق و غرب نداشته باشیم و باید از همان بچه ها شروع کنیم و تنها مقصدمان،‎ ‎تحول انسان غربی به انسان اسلامی باشد. اگر این مهم را انجام دادیم مطمئن باشید‎ ‎که هیچ کس و هیچ قدرتی نمی تواند به ما ضرر بزند، اگر ما از نظر فکری مستقل‎ ‎باشیم، آنها چگونه می توانند به ما ضربه بزنند.»20

‏«انقلابهایی که در دنیا واقع می شوند دو جور است: یک انقلابی انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی، و یک انقلاب غیر اسلامی ‏‏[‏است‏]‏. انقلاب اگر غیر اسلامی باشد، بعد از‎ ‎انقلاب دیگر، بندو باری در کار نیست و هر طوری که می خواهند با مردم عمل‎ ‎می کنند ‏[‏...‏]‏ و اگر انقلاب، اسلامی باشد، یعنی متکی به ایده اسلام، متکی به احکام‎ ‎اسلام باشد، این باید از اول تا آخر که انقلاب و آثارش هست، این اسلامی باشد و‎ ‎تحت احکام اسلام ‏[‏...‏]‏. پیروزی این نیست که ما فقط طاغوت را از بین ببریم.‎ ‎پیروزی اصیل این است که ما بتوانیم متبدل بشویم به یک موجود انسانی، الهی،‎ ‎اسلامی که همه کارهایمان، همه عقایدمان همه اخلاقمان، همه اسلامی باشد.»21

‏امام خمینی‏‏(س)‏‏ با طرح بازگشت به هویت دینی و فرهنگ اصیل اسلامی، روح‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 264

‏استقلال و توانایی مبارزه را در جامعه ایران دمید و مبانی فکری و فرهنگی لازم را برای‏‎ ‎‏استقلال سیاسی و اقتصادی و مصونیت جامعه اسلامی از مداخلات بیگانگان فراهم‏‎ ‎‏آورد.‏

‏در نوشته های دیگر احیاگران نیز این حقیقت به طور مبسوط بیان شده است. مرحوم‏‎ ‎‏مطهری احیای هویت اسلامی را «ایجاد عصبیت فرهنگ دینی» می نامید و آن را بویژه‏‎ ‎‏برای جوانان ضروری می دانست، تا آنان بتوانند به طور شایسته با سنتها و شعائر دینی،‏‎ ‎‏برخورد منطقی داشته و در راه حفظ و تداوم آن، کوشش ورزند.‏22

«و تعصب فرهنگی به معنای اتکا به فرهنگ خودی و دینی، عامل اساسی‎ ‎استقلال فکری و فرهنگی است و از ترفندهای استعمار این است که «از ابتدا‎ ‎فرزندان ما را به فرهنگ خود، بدبین کنند و ارتباط آنها را با گذشته شان از بین ببرند‎ ‎و به جایش پیوندهای تازه ای با غرب ایجاد کنند.»23

‏نظیر این تأکیدها را مهندس بازرگان داشت:‏

«تقلیدگری عین طفیلی گری و اسارت در برابر مذلت و احتیاج و فنای شخصیت‎ ‎و سعادت است ‏[‏...‏]‏ و ‏[‏آدم مقلد‏]‏ آدمی است در مرحله حیوانات طفیلی که مثل‎ ‎کپک روی زباله از فضولات دیگران ارتزاق می کند.»24

‏دکتر شریعتی هم اساساً در این زمینه، کتاب ارزنده ای «بازگشت به خویش» را نوشت‏‎ ‎‏که از بهترین کتابهای او است و به بیشتر زبانهای دنیا ترجمه شد.‏

«تکیه ما به همین خویشتن فرهنگی خودمان است و بازگشت به همین خویشتن‎ ‎را باید شعار خود کنیم و به خاطر اینکه تنها خویشتنی است که از همه به ما نزدیکتر‎ ‎است و تنها فرهنگ و تمدنی است که الان زنده است و تنها روح و حیات و ایمانی‎ ‎است که در متن جامعه ما زندگی دارد. اما اسلام را باید از صورت تکراری و‎ ‎سنتهای ناآگاهانه که بیشترین عامل انحطاط است به صورت یک اسلام آگاهی بخش‎ ‎مترقی، معترض و به عنوان یک ایدئولوژی آگاهی دهنده و روشنفکر مطرح کرد.»25

6ـ طرح مجدد اتحاد اسلامی

‏شاید برای اولین بار سیدجمال الدین بود که برای تواناسازی مسلمانان، در برابر جبهۀ‏‎ ‎‏استعماگر غرب، تز «اتحاد سیاسی مسلمانان» را مطرح کرد.‏

‏اگر قریب به اتفاق مصلحان دینی، با طراحی شعار ‏«انما المؤمنین اخوة»‏ وحدت ملل‏‎ ‎‏مسلمان را خواستار شده اند، امام خمینی‏‏(س)‏‏ مظهر این اتحاد را در همبستگی همه‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 265

‏مسلمانان در «حج ابراهیمی» می دانست که در آن همه مسلمانان گرد هم می آیند و یک‏‎ ‎‏دل و یک جان اتحاد مسلمانان را تحقق می بخشند.‏26

‏دکتر شریعتی نیز شعار «وحدت سنی و شیعه آری، وحدت تشیع و تسنن نه» را‏‎ ‎‏مطرح ساخت. آن دو به عنوان دو مسلمان مشترک در نقاط اعتقادی ـ اجتماعی ـ‏‎ ‎‏سیاسی، می توانند یکی باشند ولی وحدت این دو (تشیع و تسنن) به عنوان دو تفکر با‏‎ ‎‏همدیگر متضاد بوده، هرگز با هم سازگاری ندارند.»‏27

7ـ احیای نماز جمعه

‏قطعاً یکی از کمبودهایی که عالمان روشن بین اسلامی را رنج می داد، عاطل ماندن‏‎ ‎‏نماز جمعه در جامعه های شیعه بود. به اعتقاد غالب مراجع، نماز جمعه مظهری از‏‎ ‎‏حکومت اسلامی است. مختصر تأملّی در احکام و کیفیت نماز جمعه مؤید این امر است‏‎ ‎‏«وقتی که در نماز جمعه، یکی از شرایط آن، این است که همه مسلمین از دو فرسخی‏‎ ‎‏محل اقامۀ نماز به یک نقطه معین، جمع شوند ‏‏[‏‏یعنی 8 فرسخ‏‏]‏‏ و دو خطبه خوانده‏‎ ‎‏می شود. در خطبه اول از توصیه اخلاقی، موعظه و تقوی و در خطبه دوم از اوضاع‏‎ ‎‏مسلمین، مسایل اجتماعی یا توطئه های دشمن سخن گفته می شود، بنابراین که نماز‏‎ ‎‏جمعه یک نماز عبادی ـ سیاسی و از نشانه های حکومت اسلامی است.‏28‏ به همین دلیل‏‎ ‎‏پس از پیروزی انقلاب اسلامی حضرت امام‏‏(س)‏‏ آیت الله طالقانی را به عنوان امام جمعه‏‎ ‎‏تهران منصوب نمودند و بر احیای این عبادت وحدت بخش تأکید نهادند. ‏

8ـ اندیشه انتظار

‏سالها واژۀ «انتظار» با سکون و تحمل ظلم و دم فروبستن و در یک کلمه: ماندن و در‏‎ ‎‏جازدن و به امید «دستی از غیب بیرون آید و کاری بکند» تفسیر می شد و یک نوع‏‎ ‎‏وازدگی روحی و عقلی و اعتقادی برای تسلیم به وضع موجود و نفی مسئولیت و یأس از‏‎ ‎‏اصلاح و جنبش و حرکت تلقی می گشت. لیکن این مفهوم در بینش انقلابی امام‏‎ ‎‏خمینی‏‏(س)‏‏ مفهومی دیگر یافت.‏

‏این بار «انتظار» نه به عنوان عاملی برای ایجاد رخوت و سستی و خاموش کردن روح‏‎ ‎‏سرکش اجتماعی، بلکه به عنوان ابزاری برای دگرگون کردن وضع موجود و تفسیر وضع‏‎ ‎‏جهان و ایمان قاطع به زوال نظام و پیروزی عدل و حرکت به سوی آینده موعود، به کار‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 266

‏گرفته شد.‏

‏از نظر امام خمینی‏‏(س)‏‏ انتظار جز مفهومی برای آمادگی فردی و اجتماعی برای ظهور‏‎ ‎‏حکومت حضرت مهدی(عج) ندارد. وظیفۀ مسلمانان در دورۀ غیبت همان آمادگی و‏‎ ‎‏انجام وظیفه است.‏

«اگر می توانستیم می کردیم، اما چون نمی توانیم ایشان باید بیاید الان عالم پر از‎ ‎ظلم است شما یک نقطه هستید در عالم، عالم پر از ظلم است، ما بتوانیم جلوی‎ ‎ظلم را بگیریم، باید بگیریم. تکلیفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تکلیف ما کرده‎ ‎است که باید برویم همه کارها را بکنیم، اما نمی توانیم چون نمی توانیم بکنیم باید او‎ ‎بیاید تا بکند. اما ما باید فراهم کنیم کار را. فراهم کردن اسباب این است که کار را‎ ‎نزدیک کنیم و کار را همچو بکنیم که مهیا بشود عالم برای آمدن حضرت‎ ‎‏[‏مهدی(عج)‏]‏ سلام الله علیها.»29

9ـ احیای شخصیت زن مسلمان

‏می توان گفت شخصیت زن از نیمه دوم قرن نوزده، بازیچۀ سرمایه داری غربی قرار‏‎ ‎‏گرفت و خواستند که به عنوان «روشنفکر» و تجدید شخصیت او پرده عفاف زن را پاره‏‎ ‎‏کنند و او را ابزاری برای تبلیغ کالای تجاری خود قرار دهند.‏30‏ او را به صحنه تئاتر‏‎ ‎‏بیاورند تا حس شهوت طلبی مردان هوسباز را اشباع کنند. او را در پرده سینما قرار دهند‏‎ ‎‏تا با برهنگی خود فرهنگ برهنگی اومانیسم یونانی را تجدید کنند و شهوت پرستی را که‏‎ ‎‏از ظهور فرویدیسم رنگ علمی به خود گرفته بود، تا حد جنون اشباع نمایند.‏

‏این ابتذال به عنوان تجدد (مدرنیسم) در دورۀ رضاخان با اقتباس از ترکیه به ایران‏‎ ‎‏آمد و شخصیت زن به جای پرورش و ترقی و ارتقای علمی و فکری آن بازیچۀ بازیگران‏‎ ‎‏عصر طلایی قرار گرفت.‏

‏انتقاد از این مفهوم هرگز به آن معنی نیست که ما شخصیت زن را در میان سنتهای‏‎ ‎‏پوسیده قرون وسطایی، پنهان نماییم و چارقد و چادر را به عنوان حفاظ جسمی مسلط بر‏‎ ‎‏اندام او بدانیم و آن ترقی واقعی که فرهنگ اسلامی آن را آموزش داده است ندیده‏‎ ‎‏بگیریم.‏

‏زن در فرهنگ اسلامی شخصیتی مستقل، همسر، همتای مرد، شریک زندگی، عضو‏‎ ‎‏مؤثر اجتماع بود و شایستگی ترقی و ارتقا به مدارج علمی و اجتماعی را داشت.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 267

‏این معنی همواره در اندیشه مصلحان دینی، مطرح بود و متفکران مسلمان‏‎ ‎‏می خواستند که با تبیین صحیح ارزش زن شخصیت واقعی او را نشان دهند و احیا نمایند.‏

‏مرحوم مطهری در کتابهای «مسأله حجاب» و «نظام حقوق زن در اسلام» به این مسأله‏‎ ‎‏پرداخت و مرحوم دکتر علی شریعتی در کتاب «فاطمه، فاطمه است» علل عقب ماندگی‏‎ ‎‏ذهنی و اجتماعی زن را تشریح کرده و با الگو و اسوه قرار دادن، فاطمه ‏‏علیهاالسلام‏‏ دختر‏‎ ‎‏پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ الگوی کاملی برای زن مسلمان ترسیم کرده است.‏

‏عالمان دین در ابتدای رفراندوم ابتذالی شاه، با به صحنه آوردن زن به صورت‏‎ ‎‏فرمایشی، مخالفت کردند و آن را سقوط زن در دامن فساد، دانستند. امام اعلام کردند که‏‎ ‎‏«در ایران مردان آزاد نیستند که تا زنان آزاد داشته باشیم» امام بعدها در انقلاب با تبیین‏‎ ‎‏صحیح موضع قبلی خود اعلام کردند:‏

«زن، انسان است آن هم یک انسان بزرگ، زن مربی جامعه است. از دامن زن‎ ‎انسانها پیدا می شوند. مرحله اول مرد و زن صحیح از دامن زن است مربی انسانها‎ ‎زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح‎ ‎خودش، انسان درست می کند و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد می کند. مبدأ‎ ‎همه سعادتها از دامن زن بلند می شود. زن مبدأ همه سعادتها باید باشد.»31

10ـ آسیب شناسی اجتماعی و تنها راه علاج آن 

‏هر مصلح اجتماعی، با توجه به بینش و شناختی که از وضع مطلوب جامعه دارد،‏‎ ‎‏نسبت به وضع موجود زمان خویش، ایراداتی داشته و به «آسیب شناسی» می پردازد.‏‎ ‎‏ایجاد جامعۀ سالم، بمانند ارگانیسم سالم و بازشناسی آسیب های اجتماعی بمانند‏‎ ‎‏آفتهای ارگانیسمی، شرط اولیٰ و اساس شناخت هر مصلح اجتماعی است. از این جهت‏‎ ‎‏هر اندیشمند اصلاحگری، به این مقوله می پردازد. امام خمینی‏‏(س)‏‏ نیز به عنوان یک‏‎ ‎‏مصلح اجتماعی به این مهم توجه نموده اند. از دیدگاه ایشان مهمترین آسیبهای اجتماعی‏‎ ‎‏و فرهنگی جامعه اسلامی عبارت است از:‏

‏1ـ عدم تلقی صحیح دین در مسایل فرهنگی ـ اجتماعی؛‏

‏2ـ عدم تشکیل حکومت حق؛‏

‏3ـ غارت بیت المال مسلمین؛‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 268

‏4ـ روحیه ذلت و سلطه پذیری؛‏

‏5ـ تفکیک دین از سیاست؛‏

‏6ـ حاکمیت فرهنگ ابتذال در جامعه.‏

‏امام خمینی‏‏(س)‏‏ برای حل این معضلات فرهنگی و سیاسی اندیشه حکومت اسلامی‏‎ ‎‏را مطرح کرد. نقش حکومتها، در اصلاح و فساد جوامع، بر کسی پوشیده نیست و اسلام‏‎ ‎‏دین جامعی است و اجرای اصول اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی آن بدون تشکیل‏‎ ‎‏حکومت ممکن نیست.‏

‏امام خمینی‏‏(س)‏‏ در این زمینه می فرمود: ‏

«زندگی سیدالشهداء، زندگی حضرت صاحب، زندگی همۀ انبیاء عالم همه شان‎ ‎این معنا بوده است که در مقابل حکومت جور، حکومت عدل را می خواستند‎ ‎درست کنند.»32

‏«توده های آگاه و وظیفه شناس و دیندار اسلامی، قیام کنند و حکومت اسلامی،‏‎ ‎‏تشکیل دهند.»‏33

‏به نظر امام خمینی‏‏(س)‏‏ شکل حکومت اسلامی، «مشروطه» است. اما نه مشروطه به‏‎ ‎‏معنی متعارف کلمه، بلکه:‏

«مشروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک‎ ‎مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم ‏صلی الله علیه و آله‏‏ معین گشته است.‏‎ ‎‏«مجموعه شرط» همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود. ‏‏[‏...‏]‏‎ ‎باری حکومت در اسلام به مفهوم تبعیت از قانون است و فقط قانون بر جامعه‎ ‎حکمفرمائی دارد.»34

‏به نظر می رسد شهید مطهری، رساله مخصوصی در مورد حکومت ننوشته بود،‏‎ ‎‏بلکه از ایشان تنها «یادداشتهایی» در دست است که در آخر رساله «پیرامون حکومت‏‎ ‎‏اسلامی» چاپ شده است. ایشان در آن یادداشتها پس از بحث ضرورت حکومت نظریۀ‏‎ ‎‏خود را چنین اظهار می دارد:‏

«وضع قانون کلی، الهی است، ولی تعیین حاکم برای وضع قوانین جزیی و حکم‎ ‎بر طبق مصالح و آمریت بر عهده مردم و حق مردم است (اصل بیعت و اصل‎ ‎شورا)»35

‏در اندیشه بازرگان نیز حکومت اسلامی، ضرورت داشت و آنرا برای اصلاح‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 269

‏اجتماعی جامعه ایران واجب می شمرد. ایشان از تبیین و تفسیر دو آیۀ سورۀ جمعه:‏

«هوالذی بعث فی الامیین رسولاً مِنْ انفسهم یتلو علیهم ایاته و یزکیهم و‎ ‎یعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا من قبل لفی ضلالٍ مبین»

‏به این نتیجه رسید که حکومت اسلامی، حکومتی است مردمی، ملی، ارشادی،‏‎ ‎‏آزاد، انتخابی، شورایی و الهی. ضمن آنکه حائز امتیازات خلقی و دموکراتیک است و‏‎ ‎‏منطبق با هیچیک از آنها نیست و شعار نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی دربارۀ آن‏‎ ‎‏صادق است.‏

«حکومت اسلامی، مردمی، ملی و دموکراتیک است، یعنی غیر اشرافی‎ ‎(اریستوکراسی) و بدون امتیازات گروهی است، ولی نه به معنای تضاد طبقات و‎ ‎حاکمیت مطلق دستۀ خاصی یا محو حقوق افراد ملت. ارشادی است یعنی غیر‎ ‎دیکتاتوری، فاشیستی و دولتی است ولی نه به معنای بی مسئولیتی و آنارشیسم آزاد،‎ ‎و لیبرال است یعنی بدون تحمیل عقیده و رأی ولی نه به معنی بی بند و باری و‎ ‎سلب آزادی و حقوق دیگران، انتخابی است (مادام که نفی وجود نداشته باشد)‎ ‎یعنی غیر میراثی و تحمیلی و نه بلاقید و شرط تقوی و صلاحیت. الهی است یعنی‎ ‎در ایدئولوژی و اصول قوانین تبعیت از مشیت و شریعت الهی می نماید نه از‎ ‎فلسفه ها و از آرای اکثریت بشری.»36

‏می توان گفت هر سه اندیشمند هر کدام از موضع بینش خود، حکومت اسلامی را‏‎ ‎‏مطرح می ساختند. امام خمینی‏‏(س)‏‏ و شهید مطهری‏‏(ره)‏‏ به جهت اشراف بر فقاهت،‏‎ ‎‏حکومت اسلامی را از منظر فقه مطالعه می کردند و مطرح می نمودند و در نظر آنها‏‎ ‎‏حکومت اسلامی همان «ولایت» بود که به تز ولایت مطلقه فقیه از طرف امام خمینی‏‏(س)‏‎ ‎‏معروف است. ولی مهندس بازرگان به علت قرآن شناسی و آشنا به تفسیر نوین، حکومت‏‎ ‎‏دینی را از لابه لای آیات قرآن جستجو می کرد و با استفاده از منابع عصر جدید حکومت‏‎ ‎‏«نخبگان دینی» منبعث از جامعه اسلامی را بدون در نظر گرفتن طیفی خاص مد نظر‏‎ ‎‏داشت. گویی آیات آخر سوره «فرقان» که در توصیف «عبادالرحمن» سخن می گوید،‏‎ ‎‏همان امامت و زعامت جامعه اسلامی را از آن پرهیزگاران می داند، ‏‏[‏و جعلنا للمتقین اماماً‏]‏‎ ‎‏می باشد که مورد نظر بازرگان بوده است.‏

‏طبیعی است که مجریان حکومت همان گروه مسلمانان متعهد هستند و نظر همه‏

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 270

‏اندیشمندان سیاسی مسلمان از امام گرفته تا شهید مطهری‏‏(ره)‏‏ و حتی مهندس بازرگان‏‎ ‎‏یکی بوده است و زمام امور مسلمین به دست اسلام شناسان و مسلمین متعهد است.‏

‏ ‏

تمایزها و تقارنها

‏این مصلحان دینی، گرچه در ایجاد جامعه سالم اسلامی، با همدیگر همکاری،‏‎ ‎‏همفکری و همرزمی داشتند، اما در عمل و اندیشه و روش اصلاح با همدیگر تفاوت و‏‎ ‎‏تمایز داشتند و در عین حال نقاط مشترک زیادی نیز میان آنها موجود بود.‏

‏دکتر سروش در یک جمع بندی کلی، تمایزها و تقارنها را چنین نشان می دهد:‏

«از میان سایر مصلحان مورد نظر، در بعد اصلاح معرفت دینی، شیوۀ شهید‎ ‎مطهری‏(ره)‏ تا اندازه ای شبیه امام خمینی‏(س)‏ بود. هر دو به یک رستاخیز اسلامی،‎ ‎احیای تفکر دینی، عقیده داشتند و آنها درد دین داشتند و سعادت مردم را در حیات‎ ‎دین می دانستند و در پی خلوص آن بودند. لیکن مطهری در عرصه اصلاح طلبی و‎ ‎بیشتر مرد تفکر بود و بیشتر در عرصه اندیشه گام میزد، ولی امام مرد عمل بود و‎ ‎کارآیی و این نکته او را به بازرگان نزدیک می کرد.

‏بازرگان در باور به اصلاح معرفت دین، با امام وجه مشترک داشت و مانند او‏‎ ‎‏مرد عمل و سیاست بود. ولی به شیوۀ علمی به دین نگاه می کرد. از نظر بازرگان،‏‎ ‎‏آزادی، استبداد از یک آبشخور آب می خورند. آنجا که استبداد است، آزادی نیست‏‎ ‎‏و دموکراسی، فرزند آزادی و به تبع آزادی است که جامعه ثبات می گیرد و عدالت‏‎ ‎‏اجتماعی به وجود می آید.‏

‏شیوۀ احیاگری شریعتی، هم «پیرایشی» بود و هم «آرایشی». بازرگان می کوشید‏‎ ‎‏تا ننگ «ضد علم» بودن دین را از وجود اسلام بزداید، ولی شریعتی تلاش می کرد تا‏‎ ‎‏غبار ارتجاع را از چهرۀ آن بسترد. در شریعتی نوعی هنرمندی هست که در بازرگان‏‎ ‎‏نیست. ولی آشنایی بازرگان با متون دینی اسلامی، و بهره جویی از آنها بیشتر از‏‎ ‎‏شریعتی است. شریعتی در عرصه آرایش دین هم گام می زد و به شناساندن پاره های‏‎ ‎‏متروک و مغفول دین قیام می کرد و به تواناسازی آن می پرداخت.»‏37

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 271

پی نوشتها 

‏1ـ علی اصغر حلبی، ‏تاریخ نهضتهای دینی ـ سیاسی معاصر‏، ص 38.‏

‏2ـ ‏همان‏، ص 39 ـ 38.‏

‏3ـ احمد کسروی، ‏تاریخ نهضت مشروطه‏، ج2، ص 160.‏

‏4ـ جلال آل احمد، ‏غرب زدگی‏، ص 84.‏

‏5ـ حامد الگار، ‏نهضت بیدارگری در جهان اسلام‏، ص 130، ترجمه مهدی جعفری.‏

‏6ـ حسن نوری، ‏احزاب و سازمانهای سیاسی و تشیع‏، دایرة المعارف اسلام، ص 408.‏

‏7ـ همان، ص 408.‏

‏8ـ عبدالکریم سروش، ‏روشنفکری و دینداری‏، ص 70.‏

‏9ـ علی شریعتی، ‏پرسش و پاسخ پیرامون روحانیت‏، روزنامه جهان اسلام، 28 / 3 / 71.‏

‏10ـ ‏صحیفه امام‏، ج 21، ص 129.‏

‏11ـ ‏همان،‏ ج 17، ص 274.‏

‏12ـ مرتضی مطهری، ‏ده گفتار «احیای فکر دینی»‏، ص 101ـ92.‏

‏13ـ مهدی بازرگان، ‏کار در اسلام‏، ص 44ـ43.‏

‏14ـ ‏صحیفه امام‏، ج 17، ص 274.‏

‏15ـ مهدی بازرگان، ‏بعثت و دولت‏، ص 11.‏

‏16ـ علی شریعتی، ‏اسلام شناسی‏، درسهای 1 ـ 11، ص 68 ـ 66.‏

‏17ـ ‏صحیفه امام‏، ج 21، ص 95.‏

‏18ـ ر.ک. مرتضی مطهری، ‏نظام حقوق زن در اسلام‏، ص 106 ـ 83.‏

‏19ـ مهدی بازرگان، ‏بازگشت به قرآن‏، ص 14.‏

‏20ـ ‏صحیفه امام‏، ج 15، ص 192.‏

‏21ـ ‏صحیفه امام‏، ج 7، ص 194.‏

‏22ـ واحد مینا، ‏شهید مطهری مصلحی بیدار‏، ص 5.‏

‏23ـ مرتضی مطهری، ‏پیرامون انقلاب اسلامی‏، ص 128.‏

‏24ـ مهدی بازرگان، ‏کار در اسلام‏، ص 106 ـ 105.‏

‏25ـ علی شریعتی، ‏بازگشت به خویشتن‏، ص 33 ـ 30.‏

‏26ـ ‏صحیفه امام‏، ج 18، ص 121 ـ 120.‏

‏27ـ علی شریعتی، ‏تشیع علوی ـ تشیع صفوی‏، ص 136.‏

‏28ـ ‏صحیفه امام‏، ج 20، ص 198.‏

‏29ـ ویل دورانت، ‏لذات فلسفه‏، ص 158، ترجمه عباس زریاب خوئی.‏

‏30ـ ‏صحیفه امام‏، ج 6، ص 186.‏

‏31ـ ‏صحیفه امام‏، ج 1، ص 167.‏

‏32ـ امام خمینی‏‏(س)،‏ ولایت فقیه ـ حکومت اسلامی‏، ص 173.‏

‏33ـ ‏همان‏، ص 34 ـ 33.‏

‏34ـ مرتضی مطهری، ‏پیرامون جمهوری اسلامی‏، ص 154.‏

‏35ـ مهدی بازرگان، ‏بعثت و دولت‏، ص 11. ‏

‏36ـ دکتر عبدالکریم سروش، ‏تفرج صنع‏، ص 384 ـ 376.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 272

منابع و مأخذ

‏1ـ جلال آل احمد، ‏غرب زدگی‏، تهران، چ دوم مشعل، 1341.‏

‏2ـ حامد الگار، ‏نهضتهای بیداری گری در جهان اسلام‏، ترجمه سید محمد مهدی جعفری.‏

‏شرکت سهامی انتشار، تهران 1362، چ اول.‏

‏3ـ امام خمینی‏‏(س)،‏ صحیفه امام‏، جلدهای 1، 6، 7، 15، 17، 21، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی.‏

‏4ـ امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏حکومت اسلامی‏، (ولایت فقیه)، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‏‏(س)‏‏، چ‏‎ ‎‏چهارم، 1375.‏

‏5ـ امام خمینی‏‏(س)‏‏، ‏کشف اسرار‏، انتشارات پیام اسلامی، قم، 1399.‏

‏6ـ مهدی بازرگان، ‏کار در اسلام‏، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1344.‏

‏7ـ مهدی بازرگان، ‏بازگشت به قرآن‏، تهران، شرکت بنگاه ترجمه و نشر کتاب.‏

‏8ـ مهدی بازرگان، ‏بعثت و دولت‏، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1359، چ اول.‏

‏9ـ عبدالکریم سروش، ‏روشنفکری و دینداری‏، تهران، نشر پویه، 1367، چ اول.‏

‏10ـ عبدالکریم سروش، ‏تفرج صنع‏، انتشارات سروش، تهران 1366، چ اول.‏

‏11ـ علی شریعتی، ‏پرسش و پاسخ پیرامون روحانیت‏، روزنامه جهان اسلام، 28 / 3 / 71.‏

‏12ـ علی شریعتی، ‏تشیع صفوی و تشیع علوی‏، مجموعه آثار شماره 2، تهران، حسینیه ارشاد، بی تا.‏

‏13ـ علی شریعتی، ‏بازگشت به خویشتن‏، مجموعه آثار شماره 4، تهران، حسینیه ارشاد، بی تا.‏

‏14ـ احمد کسروی، ‏تاریخ نهضت مشروطه‏، ج 2، نشر جاویدان، تهران، 1345.‏

‏ ‏

‏ ‏

منابعی که از آنها استفاده شده است:

‏1ـ جلال آل احمد، ‏غرب زدگی،‏ تهران، چاپ دوم، مشعل، 1341.‏

‏2ـ حامد الگار، ‏نهضتهای بیداری گری در جهان اسلام، ترجمه سید محمد مهدی جعفری،‎ ‎‏شرکت سهامی انتشار، تهران، 1362، چاپ اول.‏

‏3ـ امام خمینی،‏ صحیفۀ امام،‏ جلدهای 1،6،7،15،17،21.‏

‏4ـ امام خمینی، ‏حکومت اسلامی، ‏سازمان ـ مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی ـ «ولایت فقیه» تهران،‏‎ ‎‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام‏‏(س)‏‏، چاپ چهارم، 1375.‏

‏5ـ امام خمینی، ‏کشف الاسرار،‏ انتشارات پیام اسلامی، قم، 1399ه.‏

‏6ـ مهدی بازرگان،‏ کار در اسلام، ‏تهران، شرکت سهامی انتشار، 1344.‏

‏7ـ مهدی بازرگان،‏ بازگشت به قرآن،‏ تهران، شرکت بنگاه ترجمه و نشر کتاب.‏

‏8ـ مهدی بازرگان،‏ بعثت و دولت،‏ تهران، شرکت سهامی انتشار، 1359، چاپ اول.‏

‏9ـ عبدالکریم سروش، ‏روشنفکری و دینداری،‏ تهران، نشر پویه، 1367، چاپ اول.‏

‏10ـ عبدالکریم سروش، ‏تفرج صنع،‏ انتشارات سروش، تهران، 1366، چاپ اول.‏

‏11ـ علی شریعتی، ‏پرسش و پاسخ پیرامون روحانیت،‏ روزنامه جهان اسلام، 28 / 3 / 71.‏

‏12ـ علی شریعتی، ‏تشیع صفوی و تشیع علوی،‏ مجموعه آثار شماره 2، تهران، حسینیه ارشاد، بی تا.‏

‏13ـ علی شریعتی، ‏بازگشت به خویشتن،‏ مجموعه آثار شماره 4، تهران، حسینیه ارشاد، بی تا.‏

‏14ـ احمد کسروی،‏ تاریخ نهضت مشروطه،‏ ج 2، نشر جاویدان، تهران، 1345.‏


ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 273

ایدئولوژی رهبری و فرآیند انقلاب اسلامیج. 1صفحه 274

  • )) تحصیلکرده حوزه و دکترای تاریخ تمدن اسلامی.
  • )) سوره رعد، آیه 11.
  • )) انتخاب این مقایسه بیشتر از آن جهت است که در واقعیت تحول اجتماعی دهه 50 که منجر به انقلاب اسلامی گردید، اندیشه های این اندیشه گران، سهم بیشتری داشته است.
  • )) حدیث این است: «فان فینا اهل البیت فی کل خلف عدولاً ینفون عنه تحریف الغالین و انتحال المبطلین و تاویل الجاهلین»کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 32؛ طبع آخوندی تهران، 1381 ق.