کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»
اثر زمان و مکان در حل تعارض در سیره پیامبر (ص) و ائمه (ع)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : حسینی، سید محمد

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

اثر زمان و مکان در حل تعارض در سیره پیامبر (ص) و ائمه (ع)

 

 

 

 

نقش زمان و مکان در حلّ تعارض

در سیرۀ پیامبر(ص) و ائمه(ع)

سیّد محمّد حسینی

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 165

‏ ‏

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 166

‏ ‏

‏بس۫مِ اللهِ الرَّح۫منِ الرَّحیم۫‏

1 ـ معنای سیره

 ـ سیره در لغت

‏سیره در لغت به معنای راه و روش است: ‏«سارَبِهم سِیرةً حَسَنَةً»‏؛ با آنان‏‎ ‎‏به شیوه ای پسندیده رفتار کرد. نیز به معنای هیأت و وضعیّت نیز آمده‏‎[1]‎‏ و در‏‎ ‎‏قرآن کریم هم به همین معنی به کار رفته است: «‏خُذهَا وَ لاتَخف سَنُعیدُهَا سِیرَتَها‎ ‎الأُولَی‏»‏‎[2]‎‏.‏

 ـ سیره در اصطلاح

‏زمانی که لفظ «سیره» به طور مطلق به کار برده شود، منظور از آن، دورۀ‏‎ ‎‏اوّل تاریخ اسلام و گردآوردن عربها به زیر پرچم پیامبر اسلام، خواهد بود. همچنین‏‎ ‎‏این لفظ، زندگانی پیامبر گرامی اسلام را از روزگار کودکی تا دوران رسالت و نیز‏‎ ‎‏زندگانی پدران و صحابۀ او را فرا می گیرد؛ همان صحابه ای که در راه به پاداشتن‏‎ ‎‏دین اسلام در کنار پیامبر خدا(ص) ماندند و فداکارانه، او را یاری کردند‏‎[3]‎‏.‏

‏بی گمان لفظ سیره پیش از آنکه در نوشته های نویسندگانی چون‏‎ ‎‏«محمدبن اسحاق بن یسار» و «ابنِ هشام» به کار رود، به معنی سیرت و شیوۀ‏‎ ‎

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 167

‏ ‏

‏زندگانی پیامبر(ص) شناخته شده بود. از کتاب الأغانی ابوالفرج اصفهانی،‏‎ ‎‏به روشنی معلوم می گردد که لفظ سیره در زمان محمّدبن شِهاب زُهَری‏‎ ‎‏(وفات: 124 هـ )، به همین معنی خاص، معروف بوده است. صاحب الأغانی‏‎ ‎‏متن زیرا روایت کرده است که: مدائنی درگزارش خالدبن عبدالله قسری‏‎ ‎‏آورده است: ابن شهاب به من خبر داد که خالد بن عبدالله قسری به وی (ابن شهاب)‏‎ ‎‏گفت که: نسب عرب را برای من بنویس. من از نسب «مُضَر» آغاز کردم. هنوز آن‏‎ ‎‏را به پایان نبرده بودم که خالد به من گفت: آن را ببُر که خدا ریشۀ آنان را ببرد، سپس‏‎ ‎‏گفت: سیره را برای من بنویس‏‎[4]‎‏.‏

‏سیره نگاران دو لفظ «سیره» و «مغازی» را بیشتر به یک معنی دانسته و آن دو را‏‎ ‎‏به جای یکدیگر به کار برده اند. ابن کثیر از سیرۀ ابن اسحاق یاد می کند و سپس‏‎ ‎‏می گوید: «‏قالَ ابنُ إسحاقَ فی المغازی‎[5]‎»‏. ولی گاه هر دو لفظ گمراه کننده است؛‏‎ ‎‏لفظ سیره تنها و مطلقا اختصاص به سیرۀ پیامبر(ص) ندارد و لفظ مغازی نیز‏‎ ‎‏مخصوص جنگهای پیامبر نیست.حتی نام سیرۀ ابن اسحاق در صفحه عنوان‏‎ ‎‏بخشی از این کتاب که از همۀ کتاب ابن اسحق به جا مانده، «السیِّرُ و المغازی»‏‎ ‎‏ضبط و چاپ شده است‏‎[6]‎‏.‏

‏حقیقت این است که در ادب سیره، گونه گونی موضوعات، پدیدۀ شایان‏‎ ‎‏اهمیتی است. ما می توانیم این ناهمگونی موضوعات را در پدید آمدن‏‎ ‎‏علوم حدیث، تفسیر، علوم قرآنی و تاریخ، ببینیم.‏

‏معروف است که سیره های «ابن اسحاق» و «واقِدی»، در گزارش زندگانی و‏‎ ‎‏سیرۀ پیامبر اکرم، نخستین دو کتاب بوده است. ولی باید توجه داشت که‏‎ ‎‏ابن اسحاق و واقدی، در این زمینۀ گردآوری اخبار، پیشتاز نبوده اند. بی گمان،‏‎ ‎‏پیش از آنکه ابن اسحاق سیرۀ خود را بنویسد، موضوع سیره و روش تألیف آن،‏‎ ‎‏مشخّص شده بود. از این رو «لوی دلاّویدا»‏‎[7]‎‏ که پنداشته است سیرۀ ابن اسحاق‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 168

‏ ‏

‏در نگارش تاریخ صدر اسلام، یک تجربۀ ابداعی بوده، به خطا رفته است‏‎[8]‎‏.‏

‏نیاز به گفتن نیست که کردار و گفتار پیامبر اسلام در زمان زندگانی ایشان،‏‎ ‎‏دارای اهمیت بسیار بوده و پس از رحلت ایشان نیز بر اهمیّت آن،‏‎ ‎‏افزوده شده است. این ارزش و گرانمایگی سبب گشته بود که مسلمانان در راه‏‎ ‎‏گردآوری آنها، تلاش و کوشش بیشتری از خود نشان دهند. گذشته از عامل تقوا و‏‎ ‎‏انگیزۀ مذهبی، نیاز جامعه به ثبت عقاید دینی و احکام شریعت نیز خود یکی از‏‎ ‎‏اساسیترین علتهای گردآوری سیرۀ رسول الله (ص) بوده است.‏

‏پیداست که شماری از صحابه در مغازی و سیر، تخصّصی داشته اند.‏‎ ‎‏«محمّد بن سعد» به نقل از «ابان بن عثمان» آورده است که ابان در این دو رشته،‏‎ ‎‏آگاهی شایسته ای داشته است. نیز «مُغِیرة بن عبدالرحمن»، برخی از اخبار و‏‎ ‎‏اطلاعات را از ابان بن عثمان فرا گرفته بود؛ ولی متأسّفانه هیچیک از نوشته های‏‎ ‎‏روزگار صحابه در مغازی و سِیَر، به دست ما نرسیده است‏‎[9]‎‏.‏

2 ـ نخستین گردآورندگان سیره[10]

‏دسته اوّل: عروة بن زبیر(وفات: 92 هـ .ق)، ابان بن عثمان بن عفّان‏‎ ‎‏(105 هـ .ق) وهب بن منبّه(110 هـ .ق)، از نخستین تابعانی بودند که در قرن‏‎ ‎‏اوّل هجری، به گردآوری سیرۀ پیامبر(ص) پرداختند.‏

‏دستۀ دوم: ‏‏به جز دستۀ اول، بسیاری دیگر از اهل قلم و پژوهش، به گردآوری‏‎ ‎‏نوشتن سیرۀ پیامبر(ص)، روی آوردند؛ از آن جمله اند: شُر حَبیل بن سَعد‏‎ ‎‏(123 هـ .ق)، ابن شهاب زُهَری(124 هـ .ق)، عاصم بن عَمرو بن قَتاده‏‎ ‎‏(در حدود 120 هـ .ق) و عبدالله ابن ابی بکر بن حَزم که در سال 135 هجری‏‎ ‎‏در گذشته است، بیشتر این شخصیتها چنانکه دیدیم، در ربع اول قرن دوم هجری،‏‎ ‎‏درگذشته اند. افراد این دسته، به نوشتن رویدادهای مستقیم غزوه های پیامبر و نیز‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 169

‏ ‏

‏حوادثی که به نوعی با آنها در ارتباط بوده، همت گماشته اند.‏

‏دستۀ سوم: افراد این دسته تا نیمۀ قرن دوم هجری، زنده بودند. موسی بن عُقَبه‏‎ ‎‏(141 هـ .ق)، مَعمَربن راشد(150 هـ .ق) و پیشاهنگ سیره نگاران،‏‎ ‎‏محمدبن اسحاق (152 هـ .ق) از آن جمله اند.‏

‏دستۀ چهارم: ‏‏نویسندگان این گروه، از اواخر قرن دوم هجری تا کمی پس از‏‎ ‎‏پایان ربع اوّل قرن سوم، زندگی کرده اند. زیاد بکّایی (183 هـ .ق)، محمّدبن عُمر‏‎ ‎‏واقدی صاحب مغازی(207 هـ .ق)، محّمدبن سعد کاتب مؤلّف‏‎ ‎‏«الطبقات الکبری»(230 هـ .ق)، ابن هِشام(218 هـ .ق) که کار سیره نویسی‏‎ ‎‏به همّت او شکل گرفت و شناخته شد و او خود نیز با نام سیره، پرآوازه گشت، از‏‎ ‎‏نام آورترین سیره نگاران این دوره اند‏‎[11]‎‏.‏

‏پایه های سیرۀ مکتوب پیامبر گرامی اسلام، بر روی نامه ها، فرمانها،‏‎ ‎‏پیمان نامه ها، خطبه ها، فرمانها و راهنماییهای شفاهی و عملکردهای آن‏‎ ‎‏حضرت، استوار گشته است. از آن میان، فرمانها و دستورالعملهای نوشتاری‏‎ ‎‏پیامبر(ص)، پس از قرآن کریم، یکی از پراعتبارترین سندهای سیرت رسول خدا‏‎ ‎‏به شمار می آید. خطبه ها، احادیث، عملکردها و تقریرهای پیامبر(ص)، پس از‏‎ ‎‏اسناد مکتوب، سندهای دیگری هستند که بخش بزرگی از پیکرۀ سیرت‏‎ ‎‏پیامبر اسلام را پدید آورده اند.‏

‏چنانکه می دانیم، سیره و رفتارهای پیامبر اسلام(ص) پس از فرمانهای صریح‏‎ ‎‏و گویای قرآن کریم، مهمترین الگوی رفتاری و اخلاقی پیروان اسلام به شمار‏‎ ‎‏می آید. مسلمانان مؤمن و راستین، همواره می کوشند تا اندیشه و رفتارهای خود‏‎ ‎‏را، با تفکّر و رفتارهای پیامبر خدا و جانشنیان بر حق و درستکار او، هماهنگ‏‎ ‎‏سازند.‏

‏آنان بر این باورند که بالاتر و منطقی تر از نوع تفکر و عملکردهای پیام آور خدا‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 170

‏ ‏

‏و خاندان پاک او، اندیشه و رفتاری نمی توان یافت. ولی با این همه، گاه در سیرۀ‏‎ ‎‏آنان، نمونه هایی به چشم می خورد که بر پایۀ داوریهای عادی مردم، به ظاهر به آن‏‎ ‎‏آراستگیهای مورد انتظار و ویژگیهای ملکوتی خلق و خوی آنان، سازگاری ندارد.‏‎ ‎‏این گونه نمونه های ویژه و استثتنایی در رفتارهای پیامبر و ائمّه (ع) است که باید با‏‎ ‎‏مددگرفتن از شناخت موقعیّتهای خاص ّ زمانی و مکانیِ رفتارهای ایشان، بررسی و‏‎ ‎‏تحلیل گردد، تا هرگونه توهم ناروا را از میان برود. در زیر، به تجزیه و تحلیل‏‎ ‎‏چند نمونه از آنها می پردازیم و روشن می گردانیم که تعارضی میان آن مورد با موارد‏‎ ‎‏دیگر رفتارهای آنان، وجود ندارد.‏

‏پیش از پرداختن به نمونه های مورد نظر، بجاست که معنای تعارض ـ هرچند‏‎ ‎‏کوتاه ـ روشن گردد.‏

‏تعارض عبارت است از ناسازگاری دو دلیل یا دو امر که جمع هر دو در یک‏‎ ‎‏چیز یا در یک جا، ممکن نباشد. ولی در صورتی که عمل به هر دو مورد در یک‏‎ ‎‏زمان ممکن باشد، تعارضی در میان نخواهد بود. بنابراین، ممکن نیست که‏‎ ‎‏انجام دادن کاری با انجام ندادن همان کار در یک حالت، با هم جمع شود. همچنین‏‎ ‎‏امکان ندارد که وقوع یک عمل با وقوع ضدّ آن، در یک حالت روی دهد. این‏‎ ‎‏دوگانگیها در هر یک از دو مورد یادشده، متعارضند. فاعل یک کار می تواند فقط‏‎ ‎‏ضدّ کاری را که در زمانی انجام داده است، در زمانی دیگر، انجام دهد. روشن‏‎ ‎‏است که در این صورت، تعارض در کار نخواهد بود‏‎[12]‎‏.‏

‏بجز واژۀ «تعارض»، واژه های: «تعَادُل» و «تراجیح» نیز از سوی‏‎ ‎‏اصول پژوهان، به کار برده شده است. هر یک از این عنوانها با اعتبار معنایی‏‎ ‎‏ویژه ای، به هنگام بروز ناهماهنگی در میان دو امر، به کار رفته است. برای نمونه،‏‎ ‎‏التَّراجیح برای بیان ممیّزات موجود در یکی از دو طرف متعارضین است که به وسیلۀ‏‎ ‎‏آنها، آن را برطرف دیگر ترجیح داده اند (از باب ذکر سبب و ارادۀ مُسبّب)‏‎[13]‎‏.‏

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 171

‏ ‏

‏همچنین تعادل عبارت است از همسان بودن دو دلیل ظنّی در نظر مجتهد که‏‎ ‎‏در این صورت، وی می تواند بر پایۀ هر یک از دو دلیل رفتار کند. زمانی می توان‏‎ ‎‏به تعادل روی آورد که امید ترجیح یکی از دو دلیل بر دیگری، از میان برود. این‏‎ ‎‏حالت به هنگام تعارض دو دلیل، پیش می آید. باید دانست که تعارض ادلّۀ ظنّی،‏‎ ‎‏منحصر به اخبار است و از این رو همۀ وجوه ترجیح نیز مربوط به همان اخبار‏‎ ‎‏خواهد بود‏‎[14]‎‏.‏

3 ـ سیرۀ مکتوب پیامبر

‏سیرۀ پیامبر اکرم(ص) شامل بیست و سه سال زندگانی دوران رسات ایشان‏‎ ‎‏است. شیوۀ معمول، آن است که از چهل سال زندگانی پیش از بعثت پیامبر اسلام،‏‎ ‎‏بسیار فشرده و گذرا گفتگو می شود؛ علت آن هم کمبود منابع معتبر قابل استناد‏‎ ‎‏در آن زمان بوده است؛ زیرا مردم عرب در روزگار پیش اسلام، با خطّ و نگارش‏‎ ‎‏چندان آشنا نبودند و شمار کسانی که با این هنر آشنا بودند، از شمار انگشتان‏‎ ‎‏دست؛ بیشتر نبود. ولی با این همه، از سالهای نخستین بعثت پیامبر(ص)،‏‎ ‎‏مسلمانان پی به اهمیّت رفتار و گفتار پیامبر خود برده بودند و پیوسته می کوشیدند تا‏‎ ‎‏هیچ گفته و رفتاری از پیامبر، از نظر آنان دور نماند.‏

‏می توان گفت که همۀ رفتارهای پیامبر اسلام(ص)، بدقت زیر نظر مسلمانان‏‎ ‎‏بوده است. آنان بسیار دوست داشتند که همۀ گفتار و کردار پیامبر خود را به خاطر‏‎ ‎‏بسپارند و در زندگانی خویش، آنها را الگو و سرمشق خود قرار دهند. آنان تلاش‏‎ ‎‏می کردند که همۀ مظاهر زندگانی پیامبر را که با اشتیاق تمام به خاطر می سپردند، به‏‎ ‎‏مسلمانان دیگر نیز بازگو کنند. از این رو، دیری نگذشت که همۀ کردارها و بخش‏‎ ‎‏چشمگیری از گفتارهای پیامبر، در حافظه های مسلمانان، جای گرفت.‏

‏از آنجا که هنوز فنّ سیره نویسی در میان مسلمانان رواج نیافته بود تا آنچه را که‏‎ ‎

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 172

‏ ‏

‏از پیامبر خود می دیدند یا می شنیدند ـ مستقیم و غیر مستقیم ـ بنویسند و به عنوان‏‎ ‎‏سندی برای خود نگاه دارند، فقط حافظۀ مسلمانان، سند زندگینامۀ پیامبر به شمار‏‎ ‎‏می آمد.‏

‏چنانچه پیش از این نیز اشاره شد، کار گردآوری و نگارش سیرۀ پیامبر(ص) از‏‎ ‎‏یکی دو دهه آخر قرن اوّل هجری آغاز شد و امروز بخشهایی از نوشته های‏‎ ‎‏«وهب ابن منبّه» و «ابن شهاب زُهَری» که از نخستین سیره های مکتوب پیامبر بوده،‏‎ ‎‏در دست است‏‎[15]‎‏. امّا کتاب قابل ذکر و کامل در سیرۀ پیامبر اسلام، گذشته از یکی‏‎ ‎‏دو بخش از متن اصلی سیرۀ ابن اسحاق که امروز در دست است‏‎[16]‎‏، همان خلاصۀ‏‎ ‎‏گزارش سیرة ابن اسحاق به قلم ابن هشام به نام «السیرة النّبویّة» و ترجمۀ فارسی آن‏‎ ‎‏از دهۀ دوم قرن هفتم هجری به همّت قاضی ابرقوهی است.‏

‏بنابراین، می توان گفت که مصادر و منابع اصلی سیره و زندگینامۀ‏‎ ‎‏پیامبر گرامی اسلام، نوشته های زیرین است:‏

‏1 ـ کتاب السِّّیَر و المغازی، محمد بن إسحاق مُطلبی معروف به ابن اسحاق‏‎ ‎‏(85 ـ 151 هـ ).‏

‏2 ـ السیرة النّبویة، عبدالملک بن هِشام معروف به «ابن هشام» (وفات: 313 یا‏‎ ‎‏318 هـ ق).‏

‏3 ـ سیرت رسول الله، ترجمۀ فارسی سیرۀ ابن هشام، قاضی ابرقوهی.‏

‏4 ـ نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص).‏

‏5 ـ مکاتیب الرّسول، علی الأحمدی،‏

‏6 ـ المغازی، محمدبن عمر واقدی (وفات: 207 هـ ).‏

‏7 ـ الطّبقات الکبری (طبقات الصّحابة)، محمدبن سعد زُهَری‏‎ ‎‏(168 ـ 230 هـ ).‏

‏8 ـ تاریخ الیعقوبی، أحمدبن أبی یعقوب (وفات: 292 هـ ).‏

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 173

‏ ‏

‏9 ـ تاریخ الرّسل و الملوک، محمدبن جریر طبری(وفات: 310 هـ ).‏

‏البته منابع دیگری نیز از قرنهای بعد در کنار این منابع، در بررسی سیرۀ‏‎ ‎‏پیامبر اکرم و تبیین پندار تعارض در برخی از آنها، می تواند سودمند باشد.‏

4 ـ زمان و مکان و اختلاف سیره

‏تأثیر زمان و مکان در تفکر و زندگی اجتماعی، سیاسی و دیگر بخشهای‏‎ ‎‏زندگی آدمی، امری روشن است ونیز پیداست که این موضوع در تصمیم گیریها و‏‎ ‎‏عملکردهای انسانها، انکارناپذیر است. پرواضح است که در اینجا سخن از‏‎ ‎‏پژوهش و بررسی تأثیر علمی و فیزیکی زمان در کلّ هستی و از جمله در آدمیان و‏‎ ‎‏همۀ زندگی مادّی و معنوی آنان، در میان نیست. بلکه منظور از این بحث، درک و‏‎ ‎‏تبیین یکی از نتایج ملموس و غیر قابل انکار تأثیر زمان و مکان در رفتار انسانها و‏‎ ‎‏توجیه منطقی ناهمسانی رفتار آدمیان دربارۀ یک موضوع، در زمانها و مکانهای‏‎ ‎‏مختلف است.‏

‏از این رو، نگارنده کوشیده است تا نخست، نمونه هایی از سیرۀ پیامبر گرامی‏‎ ‎‏اسلام را که به ظاهر، انگیزه و فلسفۀ وجودی آنها یکسان است، اما دو حکم و‏‎ ‎‏رفتار متفاوت دربارۀ آنها انجام گرفته است، بیاورد و سپس علت یا علّتهای‏‎ ‎‏نابرابری حکمها و رفتارها را روشن گرداند. اینک نمونه ها:‏

الف ـ روابط یهود با مسلمانان

‏یهود بنی عوف و مؤمنان(مسلمانان) یک امّت اند (البتّه منهای دین‏‎[17]‎‏) «‏لَتَجَِدنّ‎ ‎أَشَدَّ النَّاس عَداوَةً لِلّذین آمَنوُا الیَهُودَ وَ الَّذینَ أَشرکُوا ... ‏»‏‎[18]‎‏.‏

‏«‏إنّ یَهودَ بنی عَوفً أمّةٌ مَعَ المُؤمِنینَ، للِیَهودِ دینُهُم و لِلمُسلِمینَ دیِنُهُم ... ‏»‏‎[19]‎‏.‏

‏چنانکه دیده میشود، در، بند 25 پیمان مدینه، گروههای یهود مدینه، با‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 174

‏ ‏

‏مسلمانان، یک امّت به شمار آمده اند، حال آنکه در آیۀ 82 سورۀ مائده، یهود،‏‎ ‎‏سرسخت ترین دشمن مسلمانان، معرفّی شده است. یعنی نسبت به یک موضوع و‏‎ ‎‏یک چیز، دو دیدگاه متضادّ و ناهمگون از سوی دو سند پراعتبار اسلامی یعنی‏‎ ‎‏قرآن کریم و پیمان نامۀ مکتوب و مستند پیامبر اکرم(ص)، ابراز شده است. این‏‎ ‎‏ناهماهنگی را چگونه می توان تبیین کرد؟‏

‏با مدد گرفتن از عامل متغیّر زمان، به شیوۀ زیر، می توان به پرسش بالا‏‎ ‎‏پاسخ گفت:‏

‏هنگامی که پیامبر از مکّه به «یثرب» ‏(مدینة النبّی) ‏هجرت کرد و سپس گروهی‏‎ ‎‏از مسلمانان نیز به تناوب در مدینه به او پیوستند و گروههای چشمگیری از مردم‏‎ ‎‏مدینه نیز به اسلام روی آوردند، در شهر مدینه گروهها و خاندانهای بسیاری از‏‎ ‎‏یهود، زندگی می کردند. بر پایۀ هماهنگیهایی که میان پیامبر اسلام و یهود مدینه‏‎ ‎‏پدید آمده بود، پیمان نامه ای میان پیامبر و مسلمانان و یهود، نوشته شد. این‏‎ ‎‏نخستین پیمان نامه ای بود که به فرمان پیامبر(ص) نوشته شد، در واقع این پیمان نامه‏‎ ‎‏که «قانون اساسی دولتشهر مدینه»‏‎[20]‎‏، از یک سو میان پیامبر اسلام و مسلمانان و‏‎ ‎‏از سوی دیگر، میان همۀ مسلمانان و یهود مدینه، نوشته شد.‏

‏در این پیمان نامه 47 ماده ای برای هر یک از دو طرف پیمان، وظایف و‏‎ ‎‏تعهدهایی تعیین گشته بود که باید هردو طرف، بر پایۀ آنها، رفتار می کردند،‏‎ ‎‏چنانچه هرکدام از هم پیمانان، مواد این پیمان نامه یا حتی یکی از بندهای آن را‏‎ ‎‏نادیده می گرفت، پیمانشکن به حساب می آمد و باید به کیفر می رسید‏‎[21]‎‏. بنابراین،‏‎ ‎‏در این شرایط زمانی و مکانی که مسلمانان و یهود در کنار هم زندگی می کردند،‏‎ ‎‏بر پایۀ این پیمان نامه و در چهارچوب مقرّرات حکومت دولتشهری مدینه،‏‎ ‎‏مسلمانان و یهود، یک امّت به شمار آمده بودند.‏

‏اما در ماهها و سالهای بعد یهود از سر پیمان گذشتند. و حتی به دشمنان اسلام‏‎ ‎

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 175

‏ ‏

‏یعنی «قریش» روی آوردند و با آنها همپیمان شدند که بر پیامبر اسلام و پیروان او‏‎ ‎‏بتازند و همه آنان را یکباره نابود گردانند‏‎[22]‎‏. با توجه به اینگونه رفتاریهای یهود و نیز‏‎ ‎‏دیگر حرکات دشمنانۀ آنان بود که آیۀ 82 سورۀ مائده، آنان را سرسخت ترین‏‎ ‎‏دشمنان مؤمنان معرفی کرده است. یعنی در شرایط زمانی و مکانی خاصّی که دیگر‏‎ ‎‏با زمان و مکان پیمان مدینه، متفاوت بود، یهود بدینسان نسبت به مسلمانان‏‎ ‎‏ستیزه جو و بدخواه و کینه توز دانسته شده اند. بنابراین یادآوریها، تصور می رود که‏‎ ‎‏دیگر، پندار منافات و تعارضی میان محتوای پیمان مدینه (ش21) و آیۀ «‏لَتَجِدَنّ‎ ‎أَشَدَّّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الیَهُودَ ... ‏»، وجود نداشته باشد.‏

‏طبرسی ـ به این مضمون ـ می نویسد: این آیه و یک یا دو آیۀ پس از آن، پس از‏‎ ‎‏کشتار بنی قریظه و فتح خیبر نازل شد. در برابر دشمنیها و بدخواهیهای یهود که‏‎ ‎‏بیان گشت، در این آیه ها، از تفاهم و بی آزاری و حتی مِهر پیروان حضرت مسیح‏‎ ‎‏نسبت به مسلمانان سخن رفته است‏‎[23]‎‏.‏

‏بر پایۀ آنچه یاد شد، علّت تصمیم گیری سخت و قاطعانۀ پیامبر اسلام(ص)‏‎ ‎‏دربارۀ یهود بنی قریظه، نیز روشن می گردد. این تصمیم از دیدگاه تاریخ و‏‎ ‎‏بر اساس رسوم و قراردادهای اجتماعی عربستان نیز کاملاً عادی و مورد انتظار‏‎ ‎‏بوده است. به ویژه آنکه یهود بنی قریظه، خود پیشنهاد کرده بودند که‏‎ ‎‏«سعد بن معاذ» دربارۀ آنها داوری کند. داوری سعد بن معاذ در این باره این بود که‏‎ ‎‏همۀ مردان بنی قریظه به سبب زیر پا نهادن پیمان صلح مدینه و نیز تلاش پیگیر آنان در‏‎ ‎‏راه نابودی اسلام و همۀ مسلمانان، باید کشته شوند‏‎[24]‎‏.‏

ب ـ جنگ خندق یا جنگ احزاب

‏پیامبر اسلام در این جنگ، تظاهر به صلح و سازش با سران یهود بنی قریظه‏‎ ‎‏کرد. این تدبیر پیامبر سبب گشت تا شیرازۀ اتّحاد و نظم و نیروی نظامی متحدان‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 176

‏ ‏

‏دشمن از هم گسست، به گونه ای که ناگزیر شدند از محاصرۀ مدینه دست بردارند و‏‎ ‎‏با تحمّل زیان و احساس بدبینی و پیمانشکنی هر یک از گروه های همپیمان نسبت به‏‎ ‎‏یکدیگر، به سرزمینهای خود بازگردند‏‎[25]‎‏.‏

‏برای روشن شدن مطلب، ناگزیر باید اجمالی از این جریان مفصّل را آورد:‏

‏هنگامی که محاصرۀ مدینه به وسیله سپاهیان قریش و هم پیمانان ایشان‏‎ ‎‏به درازا کشید و آذوقۀ محاصره شدگان رو به اتمام می رفت و بیشتر چهارپایان از‏‎ ‎‏بی خوراکی مردند‏‎[26]‎‏، مسلمانان به راستی گرفتار رنج و وحشت شده بودند‏‎[27]‎‏.‏‎ ‎‏دشمن از بیرون و درون مدینه، کار را بر پیامبر و مسلمانان دشوار کرده بود.‏‎ ‎‏ابن اسحاق گوید: این مطلب را خداوند نیز بیان فرموده و شدّت گرفتاری‏‎ ‎‏مسلمانان و فشار همه جانبۀ دشمن بر شهر مدینه و مسلمانان را که از بالا و پایین،‏‎ ‎‏آنها را احاطه کرده بودند، وصف کرده است‏‎[28]‎‏.‏

‏قریش و دیگر دشمنان اسلام، حدود یک ماه در آنجا ماندند. ولی جز‏‎ ‎‏تیراندازی پراکنده از دو طرف و کشته شدن عمرو بن عبدوَدّ به دست‏‎ ‎‏علی بن ابی طالب(ع)، پیکارهای دیگری پیش نیامد. ولی روز به روز، گرفتاریهای‏‎ ‎‏مسلمانان، بیشتر می شد. در این میان، شماری از منافقان نیز از موقعیّت سود برده‏‎ ‎‏و بر هراس و رنج مسلمانان می افزودند. آنان می گفتند: محمد به ما وعده داده بود‏‎ ‎‏که بزودی گنجهای خسرو پادشاه ایران، به دست ما خواهد افتاد. ما که اکنون از‏‎ ‎‏ناتوانی خود و سختگیریهای دشمنان حتی نمی توانیم از اردوگاه خود بیرون آییم،‏‎ ‎‏چگونه می توانیم به سخنان او امیدوار باشیم؟‏

‏در چنین وضعیت بسیار دشوار و بحرانی که مسلمانان با آن روبه رو بودند،‏‎ ‎‏مردی به نام نعیم بن مسعود از قبیلۀ «بنی غَطَفان» (یکی از قبایل دشمن اسلام)، نزد‏‎ ‎‏پیامبر آمد. او گفت: ای پیامبر خدا! من یکی از پیروان شما هستم و قبیلۀ من از‏‎ ‎‏اسلام من آگاه نیست. آیا می توانم برای اسلام و مسلمانان، کاری انجام دهم؟‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 177

‏ ‏

‏«‏فقالَ رسولُ اللهِ(ص) إنَّما أنتَ فینا رجلٌ واحِدٌ، فخَذِّل عَنّا إن استَطَعتَ،‎ ‎فإنّ الحَربَ خُدعةٌ‏» ‏‏(تو تنها کسی هستی که در میان ما از این خصوصیّت‏‎ ‎‏برخورداری؛ اگر می توانی در ناتوان ساختن دشمن بکوش؛ زیرا جنگ، خود،‏‎ ‎‏نیرنگ است‏‎[29]‎‏.‏

‏نعیم برای آنکه دستورهای پیامبر (ص) را مو به مو به کار بندد، پرسید: ای پیامبر‏‎ ‎‏خدا من چه کارهایی می توانم انجام دهم. پیامبر گفت: هرچه توانستی بکن‏‎ ‎‏و بگو که تو آزادی‏‎[30]‎‏. سپس نعیم بن مسعود نزد بنی قریظه رفت و گفت: شما‏‎ ‎‏می دانید که من دوست شما هستم؛ پس می پذیرید که آنچه می گویم، درست‏‎ ‎‏است، گفتند: تو راست می گویی و ما به درستی گفتۀ تو اطمینان داریم. آنگاه‏‎ ‎‏گفت: قریش و غَطَفان مانند شما نیستند؛ موقعیت آنان با شما تفاوت دارد. اینجا‏‎ ‎‏(مدینه) شهر و سرزمین شما است. همۀ دارایی، فرزندان و زنان شما، اینجا‏‎ ‎‏هستند؛ شما نمی توانید آنها را به جایی دیگر ببرید. قریش و غَطَفان به پیکار محمّد‏‎ ‎‏آمده اند و شما نیز به یاری آنان شتافته اید. در صورتی که شهر و دیار آنان، جایی‏‎ ‎‏دیگر است و همۀ هستی شان نیز در همانجاست. چنانچه پیروز گردند، چیزی‏‎ ‎‏به دست خواهند آورد و اگر شکست بخورند، به سرزمین خود بر می گردند و شما‏‎ ‎‏را با این مرد، تنها می گذارد. شما خود می دانید که نمی توانید در برابر او و یاران‏‎ ‎‏مسلمان او، ایستادگی کنید.‏

‏ازاین رو شما همراه آنان با محمد پیکار نکنید مگر آنکه هفتادتن از بزرگان و‏‎ ‎‏اشراف خود را، به گروگان به دست شما بسپارند، آنگاه شما با اطمینان خاطر‏‎ ‎‏می توانید پیکار کنید تا به یاری هم، مسلمانان و پیامبرشان را از پای درآورید.‏‎ ‎‏بنی قریظه گفتند: نظر درست، همین است؛ و ما چنین خواهیم کرد. نعیم گفت:‏‎ ‎‏ولی در این باره با کسی سخن نگویید. گفتند: با کسی گفتگو نخواهیم کرد.‏

‏پس از آن، نعیم نزد قریش رفت و به ابوسفیان بن حرب و کسانی که با وی‏‎ ‎

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 178

‏ ‏

‏بودند گفت: می دانید که من دوست شما هستم و با محمد ارتباطی ندارم. من از‏‎ ‎‏خبری آگاه شده ام که وظیفۀ خود می دانم از راه نیکخواهی به شما بگویم. ولی آن‏‎ ‎‏را از من نشنیده بگیرید و مبادا آن را به کسی بگویید. گفتند: همین کار را‏‎ ‎‏خواهیم کرد. نعیم گفت: خبر این است که همۀ یهود از پیمانشکنی با محمد‏‎ ‎‏پشیمان گشته برای او پیغام فرستاده اند که ما از کردۀ خود پشیمانیم. آیا چنانچه‏‎ ‎‏کسانی از اشراف هردو قبیلۀ قریش و غطفان را بگیریم و نزد تو بفرستیم تا آنها را‏‎ ‎‏گردن بزنی، از ما راضی خواهی شد؟ آنگاه ما نیز به سپاهیان تو می پیوندیم و با بقیۀ‏‎ ‎‏افراد آن دو قبیله پیکار می کنیم تا آنها را از پای درآوریم. محمد به آنها پیغام‏‎ ‎‏فرستاده است که آری با این کار موافقم.‏

‏از این رو چنانچه یهود بنی قریظه، فرستاده ای نزد شما روانه کنند که کسانی را‏‎ ‎‏به عنوان گروگان نزد آنان بفرستید، حتّی یک تن از مردان خود را نیز به دست آنان‏‎ ‎‏نسپارید.‏

‏نعیم بن مسعود سرانجام نزد بزرگان قبیلۀ خود غطفان نیز رفت و سخنانی را که‏‎ ‎‏به قریش گفته بود، به آنان نیز گفت.‏

‏این گفته های نعیم، همۀ گروههای هم پیمان دشمن را نسبت به یکدیگر‏‎ ‎‏بدگمان کرد و شب همان روز یا شب روز بعد که این خبر از سوی نعیم در میان آنها‏‎ ‎‏پراکنده شد، قریش  و غَطَفان، با تحمّل رنج و زیان فراوان به سوی شهر و دیارشان‏‎ ‎‏بازگشتند‏‎[31]‎‏.‏

‏موضوع نعیم بن مسعود را ابن اسحاق، ابن هشام، طبری، علی الأحمدی‏‎ ‎‏مؤلّف کتاب «مکاتیب الرسول»، مسکویه رازی در تجارب الأمم، دکتر محمد‏‎ ‎‏حمید الله «مجموعة الوثائق السّیاسیه» (نامه ها و پیمانهای سیاسی‏‎ ‎‏حضرت محمد(ص))، آورده اند‏‎[32]‎‏. منابع یاد شده، در شمار مصادر و منابع مهمّ‏‎ ‎‏سیرۀ پیامبر (ص) و تاریخ صدر اسلام است. طَبرسی نیز این موضوع را در ذیل‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 179

‏ ‏

‏تفسیر آیۀ دهم سورۀ احزاب آورده است و همچنین ابوالفتوح رازی‏‎[33]‎‏.‏

‏ممکن است دریک نگاه سطحی به این تصمیم و رفتار پیامبر، تصور شود که‏‎ ‎‏چنین رفتاری از پیامبری که از سوی خدا آمده و دستور دارد که با درستی و‏‎ ‎‏راستگویی بامردم برخورد کند، چگونه قابل توجیه است! کسی که دروغ و‏‎ ‎‏دروغگویی را محکوم می کند، چگونه می تواند خود، چنین رفتاری را از دیگری‏‎ ‎‏تقریر کند و حتّی ـ چنانکه دیدیم ـ یکی از پیروان خود را به چنین عملی‏‎ ‎‏تشویق نماید؟! نیز می دانیم که در قرآن کریم، نکوهش و تقبیح دروغ در چندین آیه‏‎ ‎‏آمده و مادّۀ «کذب» و مشتقّات آن، یکی از پر استعمالترین واژه های قرآن کریم‏‎ ‎‏است‏‎[34]‎‏.‏

‏در پاسخ این پندار پرسش آمیز باید گفت: با درنظر گرفتن وضعیّت خاصّ‏‎ ‎‏زمانی و مکانی مسلمانان که در جنگ احزاب، شمارشان به زحمت به سه هزار نفر‏‎ ‎‏می رسید، در برابر 24000 نفر سپاهیان نسبتاً نیرومند و متّحد دشمن‏‎ ‎‏مسلمانان‏‎[35]‎‏، روی آوردن به هر تصمیم و عملی که بتواند شیرازۀ لشکریان دشمن و‏‎ ‎‏وحدت همپیمانان آنان را از هم بگسلد، از دیدگاه هر کسی که اندک درک و نیروی‏‎ ‎‏تفکّر داشته باشد، کاری خردمندانه و سنجیده خواهد بود. بویژه آنکه سرما،‏‎ ‎‏گرسنگی و نگرانی از زن و فرزندان و مشکلات دیگر، تا آنجا مسلمانان را زیر فشار‏‎ ‎‏قرار داده بود که وقتی پیامبر اسلام و منادیان او به صدای بلند گفتند که یک نفر لازم‏‎ ‎‏است تا برای کسب خبر، شبانه و نهانی به اردوگاه دشمن برود تا از برنامه و کار آنها‏‎ ‎‏خبری بیاورد، هیچ کس به درخواست پیامبر(ص) پاسخ نگفت. در حالی که‏‎ ‎‏پی در پی این گفته تکرار می شد، کسی از مسلمانان، از جای خود نجنبید‏‎[36]‎‏.‏

‏حتی پیامبر به عنوان پاداشی معنوی به آنان مژده می داد که اگر کسی در پی این‏‎ ‎‏مأموریّت رود و در آن راه کشته شود، در بهشت، با من خواهد بود. ولی با این‏‎ ‎‏همه، از کسی پاسخی نشنید. پبامبر خدا از این به ظاهر بی تفاوتی مسلمانان،‏‎ ‎

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 180

‏ ‏

‏آزرده نشد، او بهتر از همه، عمق گرفتاریها و فشارهای جانکاهی را که در آن روزها‏‎ ‎‏بر مسلمانان روی آورده بود درک می کرد. از «حُذیفة الیَمان» روایت است که‏‎ ‎‏گفت:‏

‏« ‏... فَلَمّا رَأی رسولُ اللهِ(ص) ذلک لایَقومُ أَحدٌ، دَعانی فقال: یا حُذَیفَةُ! قال‎ ‎فَلَم أجد بُدّاً مِنَ القیامِ حِینَ فَوَّة بِاسمیِ، فَجِئتُهٌ وَ لَقلبی وَ جبانُ فی صَدرِی. فقال:‎ ‎تَسمَعُ کلامِی مُنذُ اللّیلةِ و لاتَقومُ؟ فقلتُ لا وَ الّذی بَعَثَکَ بالحقِّ، إن قَدرِتُ عَلیَ ما‎ ‎بی مِنَ الجُوعِ و البَرد. فقال: اذهب فَانظُر ما فَعَلَ القومُ، و لاتَرِمیَنَّ بِسَهم و لابحَجَرٍ‎ ‎و لاتَطعَن بِرُمحٍ و لاتَضرِبَنَّ بسَیفٍ حَتّی تَرجِعَ إلیَّ. فَقُلتُ: یا رسولَ اللهِ، ما‎ ‎بی یَقتُلُونَنی و لکنّی أَخافُ أَن یُمَثّلُوا بی. قال رسولُ اللهِ(ص): لَیسَ عَلَیکَ‎ ‎بَأسٌ‏»‏‎[37]‎‏.‏

‏همچنین پس از رفتن سپاهیان دشمن، هنگامی که پیامبر اجازه داد که سپاهیان‏‎ ‎‏مسلمان نزد خانواده های خود برگردند، آنان با شادمانی و شتاب بسیار، به سوی‏‎ ‎‏منزلهای خود به راه افتادند. ولی اندکی بعد پیامبر اندیشید شاید درست نباشد که‏‎ ‎‏«بنی قریظه» از بازگشت مسلمانان به خانه هایشان آگاه کردند. از این رو پیامبر‏‎ ‎‏دستور داد تا همه را برگردانند. فرمود که با صدای بلند، دستور او را به همۀ‏‎ ‎‏سپاهیان برسانند. منادیان این پیغام را رساندند ولی هیچیک از آنان برنگشت و همه‏‎ ‎‏به منزلهای خود رفتند. حتی منادیان به در منزلهای مسلمانان نیز رفتند و فرمان‏‎ ‎‏پیامبر را به گوش آنان رسانیدند؛ اما کسی از منزل خود بیرون نیامد.‏

‏پیداست که مسلمانان همه گوش به فرمان پبامبر بودند و باور داشتند که اطاعت‏‎ ‎‏از فرمان او واجب است. ولی چنانکه یاد شد، رنجها، سختیها و گرسنگی و‏‎ ‎‏سرما، تاب و توان از مسلمانان ربوده بود و در واقع با حالتی رو به رو شده بودند که‏‎ ‎‏می توان گفت به طور موقّت دربرابر اطاعت نکردن از این دستورها، مشمول‏‎ ‎‏محتوای حدیث ‏‏«رُفِعَ القلمُ ... » ‏‏گشته بودند. گویا به همین دلیل  هم بود که وقتی‏‎ ‎

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 181

‏ ‏

‏پیامگذاران نزد رسول خدا بازگشتند و نتیجۀ پیغام را به او بازگفتند، خندید و چیزی‏‎ ‎‏نگفت‏‎[38]‎‏. زیرا پیامبر خود، چنین پاسخی را از سوی آنان، پیش بینی کرده بود.‏

‏این همه، به روشنی از عمق گرفتاریهای توانفرسای مسلمانان و خطر جدّی و‏‎ ‎‏جبران ناپذیر حملۀ سپاهیان متحد دشمن به مرکز فرماندهی اسلام، حکایت دارد.‏‎ ‎‏آیه های دهم و یازدهم سورۀ احزاب نیز، رنج و هراس و ناتوانی و محاصرۀ‏‎ ‎‏مسلمانان را با بلاغتی تمام، بیان کرده است:‏

‏«‏إذ جَاءُوکُم مِن فَوقِکُم وَ مِن أَسفَلَ مِنکُم وَ إذ زَاغَتِ الأَبصَارُ وَ بَلَغَت القُلُوبُ‎ ‎الحَنَاجِرَ وَ تَظُنُّونَ بِاللهِ الظُّنُونَا هُنَالِکَ ابتُلِیَ الُمؤمِنُونَ وَ زُلزِلُوا زِلزَالاً شَدیداً‏»‏‎[39]‎‏.‏

‏از آنچه گذشت، معنی جملۀ معروف پیامبر: «الحَربُ خُدعة» که آن روز‏‎ ‎‏یکی دو بار آن را بر زبان آورد و نیز علت شادمانی بسیار پیامبر خدا از دیدن‏‎ ‎‏حذیفة الیمان، پس از موفقیّت او در به انجام رساندن مأموریّت خود، به آسانی‏‎ ‎‏قابل درک است.‏

‏از این رو، در تدبیر پیامبر(ص) برای آشفته ساختن نظم و روحیۀ سپاهیان‏‎ ‎‏دشمن، نه تنها جای هیچگونه خرده و ایرادی نیست، بلکه از دیدگاه سیاستهای‏‎ ‎‏نظامی، نیز دوراندیشی و تصمیم بسیار سنجیده و اندیشیده و بجا بوده است.‏

‏با این توضیح، به خوبی روشن می گردد که هیچگونه ناهماهنگی و تعارضی‏‎ ‎‏میان عقل و شرع و عملکرد پیامبر اسلام(ص) وجود ندارد. نیز بر آنچه گفته شد،‏‎ ‎‏باید افزود که «مُرجّح» این تصمیم پیامبر در جنگ خندق، امری خارجی نیز‏‎ ‎‏بوده است و آن، عبارت است از به کار بستن تصمیمی مخالف تصمیم و خواست‏‎ ‎‏دشمنان اسلام که قاطعانه مصممّ بودند ریشۀ اسلام و پیروان اسلام را بخشکانند.‏

ج ـ پیمان صلح حدیبیه

‏امتیازهایی که در متن این پیمان نامه برای کافران مکّه درنظر گرفته شده است،‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 182

‏ ‏

‏چگونه می تواند با آیۀ «نفی سبیل» سازگاری داشته باشد؟ ‏‏«‏اَلّذین یَتَرَبَّصونَ بِکُم فَإن‎ ‎کَانَ لَکُم فَتحٌ مِنَ اللهِ قالُوا أَلَم نَکُن مَعَکُم مُظَاهرِینَ لَکُم وَ إن کَانَ لِلکَافِرِینَ نَصیِبٌ‎ ‎قَالُوا ألَم نَستَحوِذ عَلَیکُم وَ نَمنَعکُم مِنَ المُؤمِنینَ فَاللهُ یَحکُمُ بَینَکُم یَومَ القِیَامَةِ وَ لَن‎ ‎یَجعَلَ اللهُ لِلکَافِرینَ عَلیَ المُؤمنِینَ سَبیِلاً‏»‏‎[40]‎‏.‏

‏خداوند در این آیه پس از آنکه از اندیشه نادرست وخائنانۀ منافقان گفتگو کرده‏‎ ‎‏و از رفتار دوگانۀ آنان برای مؤمنان پرده برداشته و به آنان نشان داده است که منافقان‏‎ ‎‏به ظاهر، با شما ولی در باطن، با کافران همراهند، فرموده است: خداوند هرگز‏‎ ‎‏راهی برای کافران به زیان مؤمنان نخواهد گشود؛ یعنی هرگز کافران را بر مؤمنان‏‎ ‎‏چیره نخواهد ساخت.‏

‏در پیمان نامۀ ده ماده ای صلح حُدیبیه، امتیازهای چشمگیری در برخی از موادّ‏‎ ‎‏آن برای قریش (طرف پیمان مسلمانان درنظر گرفته شده است. این موضوع برای‏‎ ‎‏مسلمانان بسیار گران آمده بود؛ ولی از آنجا که پیامبر اسلام، متن پیمان نامه را‏‎ ‎‏پذیرفته بود، مسلمانان نیز بدان گردن نهادند. در بند پنجم این پیمان آمده است:‏

‏«هر کس از قریش، بی اجازۀ سرپرست خویش نزد محمّد آید، وی او را به‏‎ ‎‏قریش بازگرداند؛ ولی هر یک از همراهان محمّد که نزد قریش رود، او را به محمد‏‎ ‎‏بازنگردانند‏‎[41]‎‏.» بر پایۀ این بند پیمان، همۀ مسلمانانی که تا آن زمان در مکّه بودند،‏‎ ‎‏حق بیرون آمدن از مکه و رفتن به مدینه را نداشتند و اگر کسی چنین کاری می کرد،‏‎ ‎‏باید پیامبر او را به مکه نزد قریش باز می گردانید. هنوز مسلمانان در محلّ حدیبیه که‏‎ ‎‏در یک منزلی مکه است، بودند که اباجندل (یکی از مسلمانان مکه) با بند و زنجیری‏‎ ‎‏که کافران مکّه بر دست و پایش نهاده بودند، خود را به پیامبر رسانیدند و از پیامبر و‏‎ ‎‏مسلمانان یاری خواست. ابوجندل، پسر همان سهیل بن عمرو نماینده قریش بود‏‎ ‎‏که از سوی قریش، این پیمان نامه را با پیامبر(ص) امضا کرد. سهیل کشیده ای بر‏‎ ‎‏صورت پسرش نواخت و گریبان او را گرفت و به سوی مکّه برد‏‎[42]‎‏. این موضوع‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 183

‏ ‏

‏مسلمانان را آنچنان آزرده و اندوهگین ساخت که به نوشتۀ ابن هشام، از شدّت‏‎ ‎‏ناراحتی نزدیک بود قالب تهی کنند‏‎[43]‎‏.‏

‏او فریاد می کشید و از مسلمانان یاری می خواست و می گفت: آیا این درست‏‎ ‎‏است که مرا با این حال نزد مشرکان برند و دین من به خطر بیفتد؟! ولی پیامبر و‏‎ ‎‏مسلمانان در پاسخ وی، جز اظهار اندوه و دعوت او به شکیبایی، کاری‏‎ ‎‏نمی توانستند انجام دهند. مسلمانها آن روز، مکرّر از پیامبر می پرسیدند: آیا به ما‏‎ ‎‏اجازه نمی دهی که در برابر این گونه رفتارهای مشرکان، پاسخی به آنها بدهیم؟‏‎ ‎‏پیامبر با خونسردی ولی دردمندانه پاسخ می داد:‏

‏«‏انا عبدُاللهِ و رَسولُه، لَن أُخالِفَ أَمرَه و لَن یُضَیِّعنّی‏»‏‎[44]‎‏.‏

‏پیامبر با درنظر گرفتن موقعیت زمانی و مکانی و نیز توان رزمی مسلمانان،‏‎ ‎‏ناگزیر بود که چنین پیمانی با کافران مکّه امضا کند. چون پیامبر به اهمیّت این پیمان‏‎ ‎‏به خوبی آگاه بود و به همین سبب توانست از این موقعیت مناسب که پیش آمده بود،‏‎ ‎‏بیشترین بهره را برای تقویت و پیشرفت اسلام ببرد.‏

‏هنگامی که پیامبر «اباجندل» را می دید که از درد و گرفتاری می نالد، به او‏‎ ‎‏می فرمود: «ای اباجندل! بردبار باش و پاداش بگیر. ما با این مردم پیمان بسته ایم و‏‎ ‎‏نمی توانیم پیمان شکنی کنیم. خداوند برای تو و مسلمانان دیگری که مانند تو‏‎ ‎‏دربندند، راه رهایی فراهم خواهد کرد»‏‎[45]‎‏.‏

‏یکی دیگر از مسلمانان به نام «ابوبَصیر عتُبة بن اسیِدبن جاریة»، پس از‏‎ ‎‏صلح حُدیبیه، از بند کفّار قریش از مکّه گریخت و در مدینه نزد پیامبر آمد. دو تن از‏‎ ‎‏سوی قریش برای بازگردانیدن او به مکه نزد پیامبر آمدند. پیامبر ابوبصیر را به آنان‏‎ ‎‏تحویل داد تا او را به مکّه بازگردانند. پیداست که این کار به رغم خواست پیامبر و‏‎ ‎‏مسلمانان انجام می گرفت ولی به هرحال، پیامبر(ص) چاره ای جز آن نمی دید‏‎[46]‎‏.‏

‏البته پیامبر(ص) دربارۀ پایبند بودن به این پیمان نامه، در همه جا و دربارۀ همه ‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 184

‏ ‏

‏کس، خود را ملزم نمی دید که یکسان رفتار کند. پس از صلح حدیبیه، ‏امّ کلثوم‎ ‎‏دختر عُقبة بن مُعَیط نیز از مکه به مدینه نزد پبامبر آمد. این زن، مسلمان بود و‏‎ ‎‏خانواده او به وی اجازه نمی دانند که به مسلمانان بپیوندد. برادران امّ کلثوم نزد‏‎ ‎‏پیامبر آمدند و از او خواستند تا بر پایۀ صلح حدیبیه، اجازدهد تا خواهرشان را به‏‎ ‎‏مکه بازگردانند، ولی چون دربارۀ زنان مسلمانان به خصوص، آیه ای نازل شده بود‏‎ ‎‏که: زنان مؤمن مهاجر را به دست کفار نسپارید‏‎[47]‎‏، پیامبر اسلام از بازگردانیدن این‏‎ ‎‏زن مسلمان به مکّه، جلوگیری کرد. البته این موضوع،یک طرفه نبود؛ چنانچه‏‎ ‎‏همسر مردی مسلمان نیزبر کفر خود باقی می ماند، وی او را طلاق می گفت‏‎[48]‎‏.‏

‏پیش بینی پیامبر خدا دربارۀ نتیجۀ صلح حدیبیه درست بود. پس از چندی همۀ‏‎ ‎‏مسلمانان دربند مکه، آزاد شدند و به پیامبر و مسلمانان دیگر پیوستند. البته پیش از‏‎ ‎‏آزادگشتن مسلمانان مکه و پیش از آنکه پیامبر به مدینه برسد، سورۀ «الفَتح» بر‏‎ ‎‏پیامبر نازل شد و مژدۀ پیروزی آشکار، به وی رسید: ‏‏«‏إنّا فَتَحنا لَکَ فتحاً مُبینا‏»‏‎[49]‎‏.‏

‏ابن هشام می نویسد: در اسلام، پیروزی ای بزرگتر ازپیروزی ای که از رهگذر‏‎ ‎‏پیمان صلح حدیبیه نصیب مسلمانان شد، سابقه نداشته است. بر پایۀ گفتۀ زهری:‏‎ ‎‏پیامبر اسلام با یک هزار و چهارصدتن از مسلمانان به حدیبیه رفته بود؛ ولی به گفتۀ‏‎ ‎‏جابربن عبدالله انصاری، دو سال پس از صلح حدیبیه، پیامبر با ده هزار سپاهی‏‎ ‎‏مسلمان، برای گشودن مکّه به سوی آن شهر روانه شد‏‎[50]‎‏.‏

‏گروهی از مفسّران دربارۀ آیۀ نفی سبیل (‏الّذین یَتَربَّصُونَ ...‏ نساء  /  141)، که‏‎ ‎‏در آغاز همین بخش سوم گذشت، گفته اند: این آیه، از نظر توان رزمی و‏‎ ‎‏نیروی نظامی، هرگونه غلبه و برتری کافران بر مسلمانان را برای همیشه،‏‎ ‎‏نفی کرده است. چنانچه نظر این دسته از مفسران در تفسیر این آیه پذیرفته شود. و‏‎ ‎‏نیز با توجه به معنی حرف «لَن» که برای نفی ابد به کار می رود، همانگونه که درآیۀ‏‎ ‎‏« ‏... قَالَ لَن تَرانی ...‎[51]‎‏» که خطاب به موسی بن عمران (ع) است و برای همیشه،‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 185

‏ ‏

‏رؤیت خدا را نفی کرده است نیز دیده می شود، باید پذیرفت که بر پایه معنای آیۀ‏‎ ‎‏یاد شده، مؤمنان همواره بر کافران، چیرگی خواهند داشت‏‎[52]‎‏. اگر باید چنین‏‎ ‎‏باشد، پس آن تحمل فشار و پذیرفتن امتیازهای به ظاهر ذلّت بار برای مؤمنان و‏‎ ‎‏در پی آن، رو به رو گشتن با آنهمه رنج و گرفتاری که در بالا به آنها اشاره شد،‏‎ ‎‏چگونه قابل توجیه است؟‏

‏پاسخ این پرسش و بیان این ناهماهنگی تعارض گونه، هنگام گفتگو از پیمان‏‎ ‎‏صلح حُدیبیه در ضمن بیان پیامدهای این پیمان، داده شده است. ولی در اینجا نیز‏‎ ‎‏برای بیشتر روشن شدن مطلب و از میان برداشتن هرگونه پندار تعارض میان آیۀ‏‎ ‎‏«نفی سبیل» و برخی از تعهدهای پیامبر اسلام و مسلمانان دربرابر کافران، باید افزود که:‏

‏پیامبر(ص) در موارد بسیار از گفته های خود، به این نکته تصریح کرده است‏‎ ‎‏که وی آنچه می گوید و آنچه انجام می دهد؛ به فرمان خداست: ‏‏«‏ما یَنطِقُ عَنِ الهَویَ‎ ‎إِن هُوَ إلاّ وَحیٌ یُوحَی‏»‏‎[53]‎‏همین معنی را پیامبر در پاسخ یکی از مسلمانان که‏‎ ‎‏پرسید: ‏‏« ‏... أَلَستَ بِرسولِ اللهِ؟ قال بَلیَ؛ أوَلَسنا بّالُملِسلمینَ؟ قال:‎ ‎بَلیَ؛ قالَ: أوَلَیسوُا بالُمشرکینَ؟ قال: بَلیَ؛ قال: فعَلامَ نُعطَی الدَّنیّةَ فی الدنیا؟‎[54]‎‏» ‏‏(آیا تو‏‎ ‎‏فرستادۀ خدا نیستی؟ پیامبر فرمود: چرا هستم، آیا ما مسلمان نیستیم؟ فرمود:‏‎ ‎‏هستیم. آیا آنان (مردمان کافر مکّه) مشرک نیستند؟ فرمود: هستند. پس چرا ما تن‏‎ ‎‏به ذلت و خواری می دهیم؟) نیز فرموده است: «من بندۀ خدا و پیامبر او هستم و به‏‎ ‎‏فرمان او کار می کنم ...»‏‎[55]‎‏.‏

‏گذشته از آن، چنانکه پیش از این نیز یاد شد، پیامبر اسلام همواره موقعیّتهای‏‎ ‎‏زمانی و مکانی را در تصمیم گیریهای خود در نظر می گرفت و هماهنگ با شرایط‏‎ ‎‏موجود، رفتار می کرد. پیمان صلح حدیبیه برای مدّت ده سال بسته شده بود؛ ولی‏‎ ‎‏هنوز بیش از دو سال از زمان آن  سپری نشده بود که پبامبر برا گشودن شهرمکّه‏‎ ‎‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 186

‏ ‏

‏به راه افتاد. زیرا پیامبر به خوبی می دانست که این پیمان صلح، پیمانی راستین نبوده‏‎ ‎‏بلکه بر اساس مصلحت و موقعیت زمانی و مکانی، انجام گرفته است. او نیک‏‎ ‎‏می دانست و نشانه ها نیز گواه آن بود که قریش می خواهند از این فرصت، برای‏‎ ‎‏تجدید قوا و آمادگی کافی برای سرکوبی مسلمانان، بهره گیرند. از این رو زمان را‏‎ ‎‏برای تاختن به مکه و تصرف آن و به زانو در آوردن مشرکان؛ برای همیشه، مناسب‏‎ ‎‏دید و با اعتماد به یاری خداوند، با سپاه ده هزار نفری مسلمانان، به سوی مکه‏‎ ‎‏روانه شد.‏

‏گذشته از همۀ علتهایی که پیامبر به انگیزۀ آنها به صلح حدیبیه روی آورد،‏‎ ‎‏آنگونه که از تصمیم گیریهای بعدی پیامبر (ص) به دست می آید، علت بنیادین آن،‏‎ ‎‏این بوده که وی می خواسته است بی هیچگونه نگرانی از سوی قریش و کافران‏‎ ‎‏مکّه، دژهای خیبر را فتح کند. خیبر و دژهای استوار آن و ساکنان یهودی آنجا، از‏‎ ‎‏دیدگاه پیامبر اسلام، مانع بزرگی بر سر راه گشودن شهر مکّه بوده است، مردم مکه‏‎ ‎‏نیز خیبر و یهود خیبر را یکی از سنگرها و نیروهای پر توان متحد خود در برابر‏‎ ‎‏مسلمانان می دانستند. آنان با وجود خیبر، خطری جدّی از سوی پیامبر و یاران او‏‎ ‎‏برای خود، احساس نمی کردند‏‎[56]‎‏.‏

‏پیامبر(ص) با استفاده از آرامش کوتاه پس از صلح حُدیبیه، همۀ دژهای خیبر‏‎ ‎‏را گشود و تمام امکانات ارزشمند موجود در آنها را، در اختیار گرفت. این همه‏‎ ‎‏در حالی بود که مردم مکّه ـ با همۀ تلاشی که برای آگاهی از فعالیتهای پیامبر داشتند ـ‏‎ ‎‏از آن بی خبر ماندند. به دستور پیامبر، همۀ آمد و شدها در درون و بیرون مدینه،‏‎ ‎‏زیر نظر مسؤولان و مراقبان راهها قرار داشت، تا هیچ خبری از مدینه به مکه‏‎ ‎‏نرسد‏‎[57]‎‏.‏

‏اکنون دیگر زمان آن رسیده بود که پیامبر اسلام(ص)، با اطمینان به پیروزی،‏‎ ‎‏به آهنگ گشودن مکّه به راه افتد.‏

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 187

‏ ‏

‏با بیان آنچه گذشت، در می یابیم که کافران در واقع نتوانستند بر مسلمانان برتری‏‎ ‎‏و چیرگی یابند. آن احساس ذلّت و تحقیر از سوی مسلمانان دربرابر کافران، پس‏‎ ‎‏از صلح حدیبیه نیز در حقیقت، بسیار شتابزده و فاقد دوراندیشی لازم بوده است،‏‎ ‎‏بنابراین، به روشنی می توان دریافت که با موقعیّتی که برای مسلمانان پیش‏‎ ‎‏آمده بود، چه از دیدگاه امکانات رزمی و چه از دیدگاه اعتقاد به نیروی بی پایان‏‎ ‎‏آفریدگار ـ که اکثریّت مسلمانان بدان باور داشتند ـ دیگر راه اقتدار وفرمانروایی‏‎ ‎‏مشرکان و کافران بر مسلمانان، بسته شده بود و معنی «نفی سبیل» مشرکان بر‏‎ ‎‏مسلمانان نیز همین است.‏

‏با بررسی دقیق تایخ اسلام و سیرۀ پیامبر گرامی اسلام(ص)، معلوم می گردد‏‎ ‎‏که هیچگاه کافران عربستان نتوانستند برمسلمانان، چیرگی و سروری یبابند.‏‎ ‎‏نتیجه آنکه بر اساس آنچه گفته شد، هیچگونه برخورد و تعارضی میان آیۀ «نفی‏‎ ‎‏سبیل» و پیمان «صلح حدیبیه» و نیز دیگر تصمیم گیریها و پیمانهایی که میان‏‎ ‎‏پیامبر اسلام(ص) و گروههای غیر مسلمان، بسته شده است، وجود ندارد.‏

‏نکتۀ مهم دیگری که لازم است دراینجا یادآوری گردد، آن است که در دو امر‏‎ ‎‏متعارض با یکدیگر، اتّحاد زمان و مکان، شرط اساسی است. بنابراین، میان‏‎ ‎‏دو فعل و همچنین میان فعل و تقریر یک فرد، نمی تواند تعارضی پدید آید؛ زیرا‏‎ ‎‏شرط اتحاد زمان و مکان در آنها، تحقّق نمی یابد‏‎[58]‎‏.‏

د ـ توضیحی دربارۀ دو جمله از حضرت علی (ع)

‏بر اساس همین شرط اخیر، پندار تعارض و ناسازگاری میان برخی از‏‎ ‎‏عملکردها یا گفته های پیامبر اکرم و همچنین گفتارها و کردارهای ائمه (ع)، منتفی‏‎ ‎‏می گردد. زیرا زمان دو گفتار یا دو کردار یک نفر، هرگز نمی تواند یکی باشد. از‏‎ ‎‏این رو، میان کلام معروف حضرت علی(ع): «‏مَن عَلَّمَنی حَرفاً فقد صَیَّرنی‎ ‎ 

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 188

 

عَبداً‏»، و جملۀ دیگر منسوب به امیر مؤمنان: ‏‏«‏لاتَکُن عَبَد غَیرَک و قَد جَعَلکَ اللهُ‎ ‎حَرّاً‎[59]‎»‏، اگر به دقّت بنگریم، تعارض و ناهماهنگیی وجود ندارد.‏

‏در جملۀ نخست، دو نکتۀ مهمّ و ژرف به کار رفته است:‏

‏1 ـ ارزش آموزش و پرورش و دانش آموزی.‏

‏2 ـ به ظاهر بردگی و از دست رفتن آزادی.‏

‏روشن است که نکتۀ نخست، موضوعی است مثبت، ارزشمند و در خور‏‎ ‎‏ستایش. در فرهنگ بشری از آغاز تاکنون، یک نمونه نمی توان یافت که در آن،‏‎ ‎‏کسی از دانش و دانشوری، از آموزش یافته های ارزشمند آدمی، بد گفته یا دیگران‏‎ ‎‏را آگاهانه، به رویگردانی از دانش و ارزشهای آن، و به عکس، به روی آوردن به‏‎ ‎‏نادانی و ضدّ دانش، تشویق کرده باشد. البته در گذرگاه گستردۀ تاریخ، شمار‏‎ ‎‏کسانی که در تشخیص دانش و ارزشهای گرانبار آن، به بیراهه رفته اند و پندارهای‏‎ ‎‏بی پایه و ضدّ ارزشهای خود را دانش پنداشته و کوشید اند که آنها را به عنوان‏‎ ‎‏یافته های علمی و ره آوردهایی برای بهروزی و نیکبختی آدمیان معرفی کنند، کم‏‎ ‎‏نبوده است.‏

‏این موضوع که دانش راستین و ارزشمند کدام است و چیست، موضوعی‏‎ ‎‏است گسترده و در خور پژوهش که باید در مقاله یا حتی کتابی جداگانه،‏‎ ‎‏بررسی گردد و اینجا، جای آن نیست. به هرحال، در اینجا دانش، مورد ستایش‏‎ ‎‏همگان مطرح است.‏

‏نکتۀ دوم که از جملۀ ‏‏«مَن عَلّمنی ...»‏‏، به دست می آید، موضوعی است منفی‏‎ ‎‏و ناپسند. یعنی بردگی یک پدیدۀ ستمگرانۀ اجتماعی است و بنیاد آن، بر بهره کشی‏‎ ‎‏و حق کشی و ستمگری بوده است. بنابراین، همۀ عوامل و ابزارهای پدید آورندۀ‏‎ ‎‏آن، عواملی مخرّب و ضدّ ارزش و ضدّ مردمی است؛ زیرا همواره در طول تاریخ‏‎ ‎‏بشر، از دیدگاه انسانهای درستکار و ژرف اندیش، رفتاری ناپسند و به دور از‏‎ ‎

‏ ‏

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 189

‏ ‏

‏وجدان آگاه آدمی بوده است. از این رو، شایسته است که همۀ عوامل و انگیزه هایی‏‎ ‎‏که به بردگی بینجامد یا پایه های آن را تقویت کند، از میان برود.‏

‏به گواهی تاریخ، علی بن ابی طالب، یکی از شخصیتهای بزرگ و‏‎ ‎‏انسان دوست جامعۀ بشری است. گفتارها و کردارهای او، نمایانگر تفکّرات‏‎ ‎‏مردمی و دادگرانۀ اوست. پیداست که چنین شخصیّتی، با استثمار و بهره کشی‏‎ ‎‏انسانها، بدون تردید، مخالف خواهد بود.‏

‏پس، ناگفته روشن است که لفظ عبد، در این فرمودۀ علی(ع)، در معنای‏‎ ‎‏مجازی آن، یعنی مطیع و سر به فرمان کسی بودن به کار رفته است و نه در معنای‏‎ ‎‏حقیقی آن، یعنی غلام و برده. بنابراین، ناگزیر باید پذیرفت که موقعیّت خاصّ‏‎ ‎‏زمانی و مکانی سبب شده است که چنین عبارت و بیانی بر زبان یکی از بزرگترین‏‎ ‎‏رادمردان و آزاداندیشان تاریخ جاری شود. بدین معنا که مقام سخن، مقام بیان‏‎ ‎‏ارزش والای دانش، و تأکید بر گرانمایگی دانش است؛ نه تأیید و تأکید «بردگی».‏

‏یکی از نویسندگان معاصر عرب، در پیوند با کلام مورد بحث علی (ع)‏‎ ‎‏گفته است: ‏‏«‏یَقولون لی: مَن عَلّمکَ حرفاً، کُنتَ له عبداً، لذلک بَقیُتَ جاهِلاً‎ ‎حُرّا‎[60]‎»‏ (به من می گویند: هرکس سخنی به تو بیاموزد، تو برده وی خواهی شد. از‏‎ ‎‏این رو، نادان و آزاد ماندم). این نویسنده با این گفتۀ خود، نمی خواهد ارزش‏‎ ‎‏آموزش و دانش اندوزی را نادیده بگیرد، یا از ارزش آن بکاهد، بلکه مقصود او آن‏‎ ‎‏است که نفرت خود را حتی نسبت به لفظ برده و بردگی نشان دهد.‏

‏حقیقت امر این است که تأکید جملۀ حضرت علی(ع) ـ چنانکه یاد شد ـ بر‏‎ ‎‏روی آموزش دانش و بیان ارزشهای آموزش و پرورش است. ولی تأکید سخن‏‎ ‎‏نویسندۀ معاصر، روی ارزشهای آزادی و احترام نهادن به حقوق آزادی انسانهاست‏‎ ‎‏که متأسفانه در این روزگار از راههای گونه گون، پایمال می گردد.‏

‏نیاز به گفتن نیست که کلام دوم علی (ع): «‏لا تَکن عبدَ غَیرکَ و قَد خَلَقَکَ‎ ‎ 

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 190

 

حُرّاً‏»، ضمن اینکه ارزش آزادی را تثبیت می کند، مانند بسیاری دیگر از سخنان‏‎ ‎‏او، مؤیّد آن است که علی بن ابی طالب(ع) در کلام نخستین خود: ‏‏«‏مَن عَلّمَنِی‎ ‎حَرفاً فَقَد صَیَّرنی عَبداً‏»‏‏ نیز ارزش آزادی انسانها را از نظر دور نداشته و مانند‏‎ ‎‏همیشه، آزادی و آزادگی را ارج نهاده است.‏

‏بنابراین، به طور قطع معلوم است که میان این دو کلام حضرت علی،‏‎ ‎‏هیچگونه ناهماهنگی و تعارضی وجود ندارد.‏

‏در پایان، بجاست که یادآوری گردد: پیش از آنکه تصور تعارض در سیرۀ‏‎ ‎‏پیامبر اسلام(ص) برای کسانی پیش آید، شماری از مسلمانان به انگیزۀ کنجکاوی و‏‎ ‎‏موشکافی در معانی آیات قرآن، چنین پنداشته اند که معانی برخی از آیات با برخی‏‎ ‎‏دیگر، تعارض و ناسازگاری دارد.‏

‏از این رو، بعضی از مفسران و قرآن پژوهان، به بررسی آن موارد،‏‎ ‎‏روی آورده، آنها را کاویده و پاسخهای مستدل و سنجیده به آن موارد داده اند.‏‎ ‎‏جلال الدّین عبدالرّحمن سیوطی در کتاب ارزشمند خود ‏«الإتقان فی‎ ‎علوم القرآن»‏، بحثی نسبتاً مفصل در این باره آورده است‏‎[61]‎‏.‏

 

‏ ‏

پی نوشت

 

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 191

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 192

‏فهرست منابع ‏

‏مصادر و مأخذ مقالۀ «اثر زمان و مکان در حل تعارض سیره ...»‏

‏1ـ الاتقان فی علوم القرآن، سیوطی جلال الدین عبدالرحمن، رضی ـ بیدار، تهران، 1363.‏

‏2ـ اصول الفوائد الغرویّة، حاج شیخ محمدباقر کمره‌ای، چاپ اسلامیه، تهران، 1362.‏

‏3ـ الأغانی، أبوالفرج اصفهانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت.‏

‏4ـ الامام علی، جورج جرداق، دار مکتبة الحیاة، بیروت 1970.‏

‏5ـ أنساب الأشراف، بلاذری، دکتر محمد حمیدالله، دارالمعارف، مصر.‏

‏6ـ تاریخ طبری (تاریخ الرّسل و الملوک)، محمد بن جریر طبری، اسدی، تهران (1881).‏

‏7ـ تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، مطبعة الغریّ، نجف، 1358 ق.‏

‏8ـ تحارب الأمم، أبو علی مسکویه، انتشارات سروش، تهران، 1366.‏

‏9ـ تفسیر أبوالفتوح رازی، انتشارات آیت‌الله مرعشی، قم، 1404 ق.‏

‏10ـ التّنبیه و الاشراف، المسعودی علی بن الحسین، مکتبة الخیاط، بیروت، 1965.‏

‏11ـ جمهرة أنساب العرب، ابن حزم علی بن احمد، دارالمعارف، مصر، 1391 ق.‏

‏12ـ دایرة المعارف تشیّع، بنیاد طاهر، تهران، 1366.‏

‏13ـ الذریعة الی اصول الشریعة، سید مرتضی علم الهدی، دانشگاه تهران، 1346.‏

‏14ـ سیرت رسول‌الله (ترجمه فارسی السیرة النبویة)، تصحیح دکتر اصغر مهدوی، تهران.‏

‏15ـ السّیرة النبویة، ابن هشام، مصطفی البابی الحلبی، مصر، 1355 ق.‏

‏16ـ السِّیرَ والمغازی، محمد بن اسحاق، دارالفکر، دمشق، 1976.‏

‏17ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، انتشارات آیت‌الله مرعشی، قم، 1403 ق.‏

‏18ـ مختلف الاصول (مبانی حقوق اسلامی)، محمد عبدُه، دانشگاه تهران، 1341.‏

‏19ـ معالم الدین فی الاصول، ابو منصور حسن پسر شهید ثانی، اسلامیه، تهران.‏

‏20ـ معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله حموی، مکتبة الأسدی، تهران، 1965.‏

‏21ـ المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، محمد فؤاد عبدالباقی، دارالفکر، بیروت.‏

‏22ـ المعجم المفهرس لألفاظ النّبی، دکترای، ونسنگ، لیدن، 1936.‏

‏23ـ المغازی، الواقدی، دکتر مارسدن جونس، نشر دانش اسلامی، تهران، 1405 ق.‏

‏24ـ مکاتیب الرسول، علی الأحمدی، نشر یس، تهران، 1363.‏

‏25ـ نامه‌ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد، دکتر حمیدالله و دکتر سید محمد حسنی، انتشارات سروش، تهران، 1374.‏

‏26ـ مجلۀ الهلال، سال 1950، شماره 57، مصر.‏

 

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 8منابع فقه و زمان و مکان (قرآن، سنت، عقل، سیره عقلیّه و عرف) (1) (مجموعه مقالات)صفحه 193

  • ـ لسان العرب ذیل واژه: «سیر».
  • ـ طه 21.
  • ـ ابن هشام، السیرة النبویة، مقدّمۀ مصحّحان.
  • ـ الأغانی بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 19، ص 59.
  • ـ واقدی، المغازی، مقدّمۀ مصحّح، ص 19 (به نقل از البدایة و النهایة، ج 3، ص 243).
  • ـ محمد بن اسحاق، السّیر و المغازی، تحقیق دکتر سهیل زکار.
  • ـ Levi Dlla Vida
  • ـ واقدی، همان، مقدّمۀ مصحّح، ص 19 ـ 20.
  • ـ همان، ص 20.
  • ـ همان، ص 19.
  • ـ برای آگاهی بیشتر دربارۀ فنّ سیره نگاری و سیره نگاران بزرگ، ر.ک: محمد بن اسحاق، السَّیَر والمغازی، مقدّمه مصحح، ص ص 8 – 10؛ واقدی، المغازی، مقدّمۀ مصحح ص ص 20 - 26 ؛ ابن هشام، السّیرة النبویة، ص ص هـ ۔ و؛ محمد حمید الله، نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص)، ترجمۀ دکتر سیّد محمّد حسینی (اسناد پیش از نامه ها).
  • ـ الذّریعةُ إلی أصول الشریعه، ج 2، ص 593.
  • ـ محمد باقر کمره ای، أصول الفوائد الغرویة، ج 2، ص 227؛ أبو منصور حسن(پسر شهید ثانی) معالم الدین فی الاصول، ص 242.
  • ـ معالم الدّین فی الأصول، ص ص 242 ـ 243.
  • ـ محمد بن اسحاق، کتاب السِّّیرَ و المغازی، تحقیق دکتر سهیل زکار، ص ص 8 ـ 9.
  • ـ همان، ص 9.
  • ـ نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص) (ش 1 ص 104).
  • ـ مائده (5) آیه 82.
  • ـ همان، بند 25 نیز بنگرید: السیرة النبویّة 1  /  232 ـ 231 و 233.
  • ـ نامه ها و پیمانهای سیاسی، ص 106 (پیمان صلح مدینه، ش1).
  • ـ همان، ص 105 (بندهای: 37 و 37ب).
  • ـ ر.ک: السّیرة النبویّة، ج 3، ص 239؛ واقدی، المغازی، ص 486؛ نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص) ص 104 ـ 105 (بندهای: 25، 36، 37، 37ب، 38، 43، 44، 47).
  • ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص ص 233 ـ 234.
  • ـ ابن هشام، السیرة النبویّة، ج 3، ص 251.
  • ـ همان، ص 243، 244؛ واقدی، المغازی، ج، ص 490 ـ 491؛ نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد(ص)، ص 122.
  • ـ واقدی، همان، ص 480؛ ابن هشام، همان، ص 234.
  • ـ ابن هشام، همان، ص 233.
  • ـ همان، ج 3، ص 240؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج 1، ص 344.
  • ـ السیرة النبویّة، ج 3، ص 240؛ تجارب الأمم، ج 1، ص 150.
  • ـ واقدی، المغازی، ج 1، ص 481.
  • ـ السیرة النبویة، ج 3، ص ص 240 ـ 243.
  • ـ تاریخ طبری، ج 3، ص ص 1480 ـ 1483؛ مکاتیب الرسول، ص 363.
  • ـ مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 344؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 4، ص ص 305 ـ 307.
  • ـ المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، ذیل: «کذب».
  • ـ المسعودی، التّنبیه و الإشراف، ص 250.
  • ـ السیرة النبویّة، ج 3، ص 243؛ المغازی، ج 1، ص 489.
  • ـ المغازی، ج 1، ص 489.
  • ـ همان، ص 492.
  • ـ مجمع البیان، ج 4، ص ص 347، 339 ـ 340؛ تفسیر ابوالفتوح، ج 4، ص 307؛ نیز ر.ک: المغازی، ص 494.
  • ـ نساء (4) آیه 141.
  • ـ نامه و پیمانها... ، ص 128، (ش11). این پیمان، چندماه پس از جنگ خندق یعنی پنج سال و ده ماه پس از هجرت، به امضا رسید.
  • ـ السیرة النبویّة، ج 3، ص 432.
  • ـ همان.
  • ـ همان، ص 330.
  • ـ همان، ص 333.
  • ـ همان، ص 337؛ المغازی، ج 1، ص ص 624 ـ 625؛ نامه ها و پیمانها ... ، ص 132. (ش 13 ـ 13 الف و 14).
  • ـ ـ الممتحنة (60) آیه 10.
  • ـ السیرة ... ، ج 3، ص ص 340 ـ 341.
  • ـ فتح(48) آیه 1.
  • ـ ابن هشام، همان، ص 336.
  • ـ أعراف(7) آیه 143.
  • ـ مجمع البیان، ج 2، ص 127؛ دایرة المعارف تشیع، ج 1، ص 253.
  • ـ النّجم (53) آیه 3 ـ 4.
  • ـ ابن هشام، همان، ج 3، ص 331.
  • ـ همان.
  • ـ همان، ص 360.
  • ـ نامه ها و پیمانهای سیاسی ... ، ص 134.
  • ـ عبدهُ، مختلف الأصول (مبانی حقوق اسلامی)، ترجمۀ محمد بروجردی، ص 124.
  • ـ جورج جرداق، الاما علی، ج 1، ص 163.
  • ـ جبران خلیل جبران، مجلۀ الهلال، 1950، ش 57، ص 143.
  • ـ الإتقان ... ، ج 3، ص ص 88 ـ 94.