احکام و دگرگونی ملاکات احکام
سیّد جواد ورعی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 133
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 134
بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
«زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند. مسأله ای که در قدیم دارای حکمی بوده است، به ظاهر» «همان مسأله در روابط حکام بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام، حکم جدیدی را پیدا می کند،» «مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.»
مقدمه
زمان و مکان به عنوان دو عنصر تعیین کننده در اجتهاد، از جهات مختلف قابل بررسی و تحقیق است. این مقاله فقط درصدد تبیین اجمالی نقش زمان و مکان در اجتهاد از ناحیۀ «دگرگونی علل احکام شرعی» است. به ناچار، مباحث ذیل برای نیل به مقصود مطرح می شود:
تبیین مفاهیم (علت، حکمت، ملاک و مناط) حکم شرعی در آثار علمای عامّه و امامیّه؛
- دوران احکام شرعی بر محور مصالح و مفاسد؛
میزان توانایی عقل در کشف ملاکات احکام؛
دگرگونی و گسترش احکام، تابع دگرگونی و اشتراک در ملاکات.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 135
1 - تبیین مفاهیم علت، حکمت، ملاک و مناط حکم شرعی
1 - 1 - تعریف علت
از دیدگاه حکمای الهی، به حکم فطرت آدمی، قانون علیت بر نظام آفرینش حاکم است و هیچ پدیده ای در نظام تکوین، بدون علت رخ نمی دهد. تعریف «علت» را از آثار چند تن از حکمای اسلامی ملاحظه کنید، گرچه آن را از متصورات قطعی شمرده اند.
1 - 1- 1 - علت در امور تکوینی
ابن سینا می گوید: «انّ العلّة هی کلّ ذات یلزم منه ان یکون وجود ذات اخری، انما هو بالفعل من وجود هذا بالفعل و وجود هذا بالفعل لیس من وجود ذلک بالفعل» ؛ یعنی علت، هر آن چیزی است که از وجود او، وجود چیز دیگری لازم آید، و فقط وجود بالفعل آن متوقف بر وجود بالفعل علت است، در حالی که وجود بالفعل علت، متوقف بر وجود بالفعل دیگری نیست.
خواجه نصیر الدین طوسی نیز می گوید: «کل شئ یصدر عنه امر امّا الاستقلال او بالانضام فانه علة لذلک الامر و الامر معلول له.» یعنی هر چیز تنها یا با ضمیمه ای که از او چیز دیگری پدید آید، آن اولی را علت و دومی را معلول گویند.
صاحب شوارق شارح «تجرید الاعتقاد» کلمه «صدور» را در این تعریف به گونه ای تفسیر نموده که شامل همۀ اقسام علت (فاعلی، غایی، مادی و صوری) می شود . علامه سید محمد حسین طباطبایی نیز مراد خود از علت را چنین تبیین می نماید:
«لا نفی بالعلّة الّا یکون هناک امر واحد او مجموع امور اذا تحققت فی الطبیعه - مثلاً تحقق عندها امر آخر نسمیّه المعلول بحکم التجارب.» یعنی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 136
مقصود ما از علت، چیزی جز این نیست که هر گاه یک یا چند امر مثلاً در طبیعت، تحقق پیدا کرد، امر دیگری که آن را معلول می نامیم، به حکم تجربه محقق می شود.
با توجه به موارد فوق، تعریف «علت» در امور تکوینی و واقعی روشن می شود، اما آیا علت در امور اعتباری و احکام شرعی نیز به همین معناست؟
2 - 1 - 1 – علت در امور اعتباری و شرعی
فقهای امامیه بحثی را تحت این عنوان مطرح ساخته اند که «آیا علل شرعیه، معرفات هستند یا علل واقعیه و موثرات؟» ایشان در امور تکوینی، سلسلۀ علل را در عالم، منتهی به حق تعالی می دانند و رابطه او و نظام هستی را رابطه علیّت می شمارند، در حالی که استناد امور اعتباری را به او - تعالی – صحیح نمی دانند. علامه طباطبایی(رض) در همین رابطه می فرماید:
«استناد امور اعتباری محض به خداوند تعالی، مشکل است؛ زیرا امور اعتباری وجود حقیقی ندارند و وجود و ثبوت آنها به ثبوت اعتباری آنهاست و از ظرف اعتبار و وضع و دایره فرض تجاوز نمی کند، امر و نهی و احکام و اوضاع در شریعت همگی امور اعتباریند و نسبت دادن آنها به خدای تعالی، دشوار است.» سپس در ادامه، برای حل این مشکل می فرماید: «البته امور اعتباری دارای آثاری هستند که می توان اسامی را بر آنها اطلاق کرد و این آثار، امور حقیقی ای هستند که معتبر آنها را اراده می کند و به این اعتبار می توان آثار را به خدای تعالی نسبت داد.»
بسیاری از فقهای امامیه، علل و اسباب شرعی را از قبیل معرفات می دانند نه علل واقعی؛ و «معرّف» را نیز چنین تعریف کرده اند، محقق گرانقدر شیخ محمد حسین اصفهانی می گوید: «ان المعرّف هنا ما یکون بوجوده کاشفاً عن موجود آخر و لیس المراد منه، ما هو المرسوم فی علم المیزان ... فلا یعتبر
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 137
[هماهنا] الا الانتقال من موجود الی موجود آخر.» «معرّف» در اینجا چیزی است که وجودش کاشف از موجود دیگری است و منظور از معرف، اصطلاحی که در منطق وجود دارد نیست؛ زیرا مراد در این مباحث جز انتقال از یک موجود به موجود دیگر نیست.
سپس خود ایشان در تشریح مراد فقها از نفی علیت در علل شرعی و معرّف دانستن آنها، می گویند:
«اگر مراد از نفی علیت در علل شرعی، نفی اقتضا و تأثیر است - چنانچه از ظاهر لفظ سبب بر می آید - سخن حقی است؛ چرا که تکالیف و اعتبارات شرعی همگی قائم به شارع است، آنهم از قبیل قیام فعل به فاعل آن، نه اینکه از قبیل قیام مقتضی به مقتضی، قائم به چیزی باشند ... و اگر مراد از آن، نفی علیت به نحو مطلق باشد، وجهی ندارد؛ زیرا همچنانکه قدرت و اراده و شعور، مصحّح فاعلیت فاعل هستند و آن را از قوه به فعل تبدیل می کنند، جهاتی هم که موجب می شوند که فعل، متصف به مصلحتی باشد یا در ترتب فائده بر فعل دخالت داشته باشد، متمم قابلیت فعل برای تعلق اراده بدان هستند.»
صاحب جواهر نیز «معرف بودن» علل شرعی را انتخاب می کند و پس از نقل کلامی از فخر المحققین، می گوید: «لابأس به بعد معرفة علل الشرع، معرّفات ... » .
گرچه در مبحث دیگری، آن را از جانب مستشکلی، به منزلۀ علل تامه دانسته است. محقق حلّی در «شرایع» در مساله «صدور حکم علیه شخص غایب» معتقد است که در مورد این شخص، فقط، حکم نسبت به حقوق مردم صادر می شود نه حقوق الهی، از این رو چنانچه در موردی مانند سرقت، هم حقوق مردم مطرح بود و هم حقوق الهی؛ در صورت اقامه بیّنه علیه سارق غایب، تنها حکم به پرداخت غرامت صادر می شود؛ ولی در خصوص جواز
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 138
صدور حکم قطع ید، تردید وجود دارد.»
شهید ثانی در «مسالک» همین نظر را ارائه کرده، و بر این سخن که «اینها دو معلولند برای علت واحد و تحقق یکی بدون دیگری ممکن نیست» خرده گرفته و می فرماید: «والاصل فیه ان هذه لیست عللا حقیقیه و انما هی معرفات الاحکام.»
صاحب «جواهر» از جانب مستشکلی می فرماید:
« ... و ان کانت معرفات الّا انها یجری علیها حکم العلل التامّه و علی ذلک مبنی حجیة منصوص العلة و التخلف فی المثال المزبور باعتبار حصول العلة الشرعیة فی ثبوت احد هما دون الآخر المفروض فیه اعتبار الحضور مع البیّنه و تعدد الاقرار، کما انّه علة تامة فی المال الموجود مع صدوره من غیر المحجور علیه فیه؛ و بالجمله فلا فرق بین العلل الشرعیة و العقلیة بالنسبته الی ذلک و الاختلاف هنا لا ختلاف العلل.» یعنی، علل شرعی هر چند معرفات هستند اما حکم علل تامه در آنها جاری می شود و حجیت (قیاس) منصوص العلة نیز مبتنی بر همین امر است تخلف در مثال فوق بخاطر آن است که در ثبوت یکی از آن دو، علت شرعی نقش داشته، اما در دیگری (یعنی حق الله) علاوه بر وجود بیّنه و تعدد اقرار، حضور متهم و مجرم معتبر است، چنانچه حضور نسبت به مال موجود علت تامه است به شرطی که اقرار از غیر محجور صادر شود؛ خلاصه بین علل شرعی و عقلی در این جهت تفاوتی وجود ندارد و اختلاف در اینجا ناشی از اختلاف در علل است.»
این فقیه برجسته، در مبحث «نکاح» و این مسأله که «آیا فرزندان مرتضع که از زن مرتضعه شیر نخورده اند، می توانند با فرزندان مرتضعه و فرزندان شوهر او ازدواج نمایند؟» معتقد است که: در این که پدر مرتضع نمی تواند با فرزندان صاحب شیر و نیز فرزندان زن مرتضعه، ازدواج نماید، بحثی نیست چرا که آنان
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 139
به منزلۀ فرزندان خود او و برادران و خواهران فرزند او هستند، ولی نسبت به فرع فوق بین فقها اختلاف است. صاحب «جواهر» بر عدم جواز نکاح اینگونه استدلال می کند: «المنساق من کلّ علة لحکم انّها علة للحکم الذی سیقت له علی ان المنصوص العلة بناء علی حجیته فی غیر محلّ العلة یراد منه تسریة الحکم فی کل موضع وجدت فیه العلة نحو «حرّمت الخمر لاسکاره» المقتضی لحرمة کلّ مسکر و مقتضی ذلک الحرمة فی کلّما صاروا فی حکم ولده لا الحرمة بالنسبة الی اولاده ضرورة عدم کون ذلک من مفاد العلّة بل هو قسم من مستنبط العلة بتقریب انهم اذا صاروا بحکم ولده استلزم ذلک صیرورة ولده اخوة لهم فیحرم نکاحهم فیهم.» یعنی: «علت هر حکمی، در واقع علت برای همان حکمی است که منشأ آن حکم بوده، به علاوه که مراد از (قیاس) منصوص العلة - اگر آن را حجت هم بدانیم - در غیر مورد علت، تسرّی حکم به مواردی است که آن علّت در آنجا موجود باشد، مثل (حرمت الخمر لاسکاره) که مقتضی حرمت هر مسکری است، مقتضای حرمت در اینجا نیز نسبت به افرادی است که در حکم فرزند او هستند نه حرمت نسبت به اولاد او، زیرا چنین چیزی، مفاد علت نیست بلکه نوعی (قیاس) مستنبط العلة است به این بیان که آنان اگر در حکم فرزندان او باشند، لازمه اش آن است که برادر آنان باشند، در این صورت، نکاح با آنها حرام خواهد بود.»
صاحب «جواهر» در این بیان، تسرّی حرمت نکاح را از مسأله دوم به مسأله اول به بهانه اشتراک علت، نمی پذیرد و آن را علت مستنبطه ای می داند که عدم حجیت آن از نظر امامیه مسّلم است.
حضرت امام خمینی نیز به تبع فقهای بزرگ، علل شرعی را از قبیل معرفات دانسته اند نه علل واقعیه. به بیانی از ایشان توجه نمایید: «فقوله: «الخمر حرام لانه مسکر» معرّف للموضوع ای المسکر لاعلة لِثبوت الحکم للخمر لعدم تعقل
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 140
کون شیئ علة لثبوت حکم بحیث یترتب الحکم علی الموضوع بهذه العلة من دون حصول المبادی التصدیقیه و التصوریة للحکم الذی هو منشأ من الجاعل، و بعد الجعل ایضاً لا واقعیة له فی غیر صقع الاعتبار، فالسببیة و المسببیة و العلیة و المعلولیة فی الاحکام باطلة ... فقولهم ان العلل الشرعیة معرفات صحیح متقن.» یعنی: «قضیه الخمر حرام لانه مسکر» معرّف موضوع (مسکر) است نه علت ثبوت حکم برای خمر؛ زیرا علت بودن چیزی برای ثبوت یک حکم – به طوری که ترتب حکم بر موضوع بواسطه آن علت باشد - بدون تحقق مبادی تصوری و تصدیقی حکم، معقول و متصور نیست، حکمی که از ناحیه شارع جعل شده و بعد از جعل هم هیچ واقعیتی جز وعاء اعتبار ندارد، پس سببیت و مسببیت و علیت و معلولیت در احکام باطل است ... پس اینکه فقها علل شرعی را معرفات دانسته اند، سخنی صحیح و متقن است.»
از «علت» در برخی از آثار، «مقتضی» تعبیر شده که نشان می دهد استعمال کنندگان به چیزی بیش از «اقتضا» قائل نیستند و بسا که مانعی پیش آید و مانع تأثیر مقتضی گردد. این استعمال در برابر علت واقعیه و تامّه است که با تحقق او معلول هم محقق می شود.
حقیقت این است که در میان امامیه به ندرت می توان اثر و تألیفی یافت که مستقلاً به چنین مباحثی پرداخته باشد و اصطلاحاتی همچون «علت»، «حکمت» و امثال آن تشریح شده باشد، گرچه از لابه لای مباحث فقهی و اصولی می توان مراد آنان را از مفاهیم مذکور دریافت. صاحب جواهر با آنکه «علت» را تعریف نکرده، اما در مقام مقایسه میان حکمت و علت، نکاتی را یادآور شده است. از مجموعۀ عبارات متعدد ایشان در «جواهر»، استفاده می شود که «علت» را امری می داند که حکم، نفیاً و اثباتاً، دائر مدار آن است، برخلاف حکمت. به شواهدی از کلمات او توجه نمایید.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 141
«لکن فیه ما عرفت من ان ذلک حکمة لا علة یدور الحکم معها نفیاً و اثباتاً.»
« ... الاول لکون الضرر حکمة فی الشفعة لا علة تدور معها.» .
«هو مراد العلامه بالعلیة ای المناط الذی یوجد بوجودها الشیئ» .
«فمن الغریب جعل ذلک علة یدور الحکم معها وجوداً و عدماً» .
از بیانات حضرت امام خمینی(رض) نیز همین مطلب استفاده می شود: «لانه علی فرض تکون العلة واقعیة یدور الحکم مدارها.» . چنانچه در عبارتی دیگر، توسعه و تضییق حکم را دائرمدار علت دانسته اند. «ان ما ادرکه العقل من القبح هو العلة للحکم و هو یدور مدارها توسعة و تضییقاً» .
علمای اهل سنت در برخی از تألیفات خویش به طور مستقل و مستوفی در این باره به بحث پرداخته اند و اقوال گوناگون را در معانی علت و امثال آن، بیان نموده اند. این تعاریف به قدری مختلف و مشتّت است که انسان را در امتیاز معنای درست از نادرست، دچار تحیر می کند. ناگفته نماند، از آنجا که اغلب آنان که در این باره سخن رانده اند، اشعری مسلک می باشند و نه تنها در امور اعتباری، بلکه در امور واقعی و تکوینی هم منکر قانون علیّتند، مطالب سخیفی در سخنانشان دیده می شود. به مواردی از تعاریفی که در آثار آنان آمده است، توجه نمایید: «علت، معنا و حقیقتی است که اگر موجود شد، حکم محقق می شود.» ؛ «علت حقیقی چیزی است که موجب حکم شود به طوری که وجود آن بدون تحقق احکام محال باشد.» و «علت فقط اماره و نشانۀ حکم است.»
این تعاریف، از جمله تعریفهایی است که به علمای حنفی نسبت داده اند. برای تقریب دو تعریف اخیر و در مقام توضیح گفته اند: «آنکه علت را «موجب» می داند، نسبت به ما انسانها اراده کرده و آنکه «اماره و علامت» می داند، نسبت به مولی - جلّ و علا - اراده نموده است که آن را برای ما امارۀ
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 142
حکم شرعی قرار داده است».
از مثالهایی که برای بعضی از تعاریف خود ذکر کرده اند، بر می آید که مرادشان از علت، آن ملاک واقعی که ما در مقام بحث از آن هستیم، نیست. مثلاً در تعریف علت به «عما یضاف الیه وجوب الحکم ابتداءً» گفته اند: بیع علت ملکیت، نکاح علت حلّیّت، و قتل علت قصاص است و البته موجب هم خداست نه انسان.
تعریف دوم از تعاریف سه گانه فوق نیز از همین قبیل است و ارتباطی به علتی که ما در مقام بحث از آن هستیم (یعنی ملاک و مناط حکم شرعی)، ندارد.
غیر از تعاریف فوق، گفته اند: «علت چیزی است که به جعل و انشای خداوند، مؤثر در حکم باشد».
این تعریف از غزالی است، بر این اساس او معتقد است که یک حکم می تواند معللّ به دو علت باشد؛ زیرا علت شرعی، علامتی بیش نیست و مانعی نداردکه دو چیز، علامت یک شئ باشد. وی در بحث دیگری می گوید: «مراد از علت در شرعیات، مناط حکم است یعنی شارع حکم را منوط به آن نموده و آن را علامت حکم قرار داده است.»
کلمات غزالی در این مقام، قدری مضطرب است؛ گاهی علت را «معرف و علامت» می نامد، گاهی «انگیزۀ» شارع بر تشریع حکم و گاهی «موجب» ، مگر آنکه کسی در مقام توجیه و جمع برآید.
غیر از تعاریف فوق، علت را «الباعث و الداعی لشرع الحکم» و «المعرف للحکم» هم تعریف کرده اند و «باعث» را به هر چیزی که حکم به واسطۀ آن تشریع می شود - که یا جلب منفعتی است و یا دفع مفسده - تفسیر نموده اند، چنانچه «معرّف» را عَلَم برای حکم، معنا کرده اند.
فخر رازی تعریفی ارائه می دهد که شامل علل عقلیه، عادیه و شرعیه باشد؛
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 143
وی می گوید: «العلة حقیقته فی عرف اهل النظر هو ما یلزم عن ثبوته، ثبوت امر آخر مستنداً الیه» .
یعنی: حقیقت علت در عرف اهل نظر، آن چیزی است که از ثبوت آن، ثبوت امر دیگری است لازم آید به طوری که این ثبوت مستند به آن باشد.
ناگفته نماند که هر کدام از تعاریف فوق در طی قرون و اعصار مورد نقد و ایراد علما و دانشمندان قرار گرفته است.
در تعریف سبب نیز گفته اند: «سبب، هر وصف آشکاری است که دلیل نقلی دلالت کند بر اینکه آن، معرف وجود حکم است نه تشریع حکم» .
تفاوت آن با علت در همین نکته است که سبب، معرّف وجود حکم است ولی علت، معرّف تشریع حکم. زوال خورشید سبب تحقق و وجود نماز است (اقم الصلوة لدلوک الشمس) نه علت تشریع نماز، چنانچه «غفلت از یاد خدا» را علت ممنوعیت بیع هنگام نماز جمعه دانسته اند: «اذا نودی للصلوة من یوم الجمعه فاسعوا الی ذکر الله و ذرو البیع» .
2 - 1 - تعریف حکمت
با عنایت به تعاریف ارائه شده از «علت» و با توجه به اینکه در مقام مقایسه با «حکمت» تعریف و تشریح شده است، معنای «حکمت» نیز تا حدودی روشن می شود. گفته اند: «الحکمة هی المصلحة المقصودة للشارع من تشریع الحکم ای ما قصد الیه الشارع من جلب نفع او دفع ضرر» .
یعنی: حکمت مصلحتی است که مقصود شارع مقدس از تشریع حکم باشد یعنی آنچه که از جلب منفعت یا دفع ضرر مورد نظر شارع بوده است.
تفاوت آن با علت، آن است که در «علت»، قید انضباط اخذ شده است، ولی حکمت چنین نیست؛ و لذا شارع حکمت را امارۀ حکمش قرار نداده و حکم وجوداً و عدماً دائر مدار آن نیست، بخلاف علت. حضرت امام خمینی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 144
در این زمینه می فرمایند:
«حکمت چیزی است که سبب جعل حکم می باشد، اما حکم دائر مدار آن نیست؛ مثلاً حکمت عدّه نگه داشتن زن و لزوم این حکم آن است که «اختلاط میاة» پیش نیاید و فرزند مشتبه نگردد و احکام ارث و مانند آن دچار اشکال نشود. در حالی که برای زنان مطلقه ای هم که احتمال فرزنددار شدن آنان منتفی است، مانند زن یائسه، نگه داشتن عدّه ضرورت دارد. پس «اختلاط میاة» حکمت جعل وجوب عدّه است نه علت آن.».
نتیجۀ این تفاوت میان علت و حکمت آن است که به کمک علت حکم می توان قیاسی منطقی تشکیل داد و گفت: «الخمر مسکر» و «کل مسکر حرام»، «فالخمر حرام». در حالی که حکمت نمی تواند کبرای قیاس قرار گیرد.
3 - 1 - ملاک و مناط:
ناگفته نماند که اصطلاحاتی نظیر ملاک و مناط، اعم از علت و حکمت هستند، به این معنا که ممکن است مناط و ملاک حکم از نوع علت باشد و ممکن است از نوع حکمت باشد، به شواهدی در این خصوص توجه کنید: « ... کان مناطهما عله او حکمة ... » . «فالاسباب و التعلیلات الشرعیة معرفات للموضوعات او حکم و نکات للجعل» .
حضرت امام(رض)، گذشته از تبیین ماهیت علل در احکام شرعی، مراد از قضایایی را که معلّل به علتی هستند، روشن نموده و آن را از احکام عقلی ممتاز ساخته اند:
«آیا قضایایی که دارای علت عامی هستند، ظهور دارند در این است که حکم به خاطر حیثیت علت است؛ چنانچه در احکام عقلی گفته می شود که، ان الحیثیات عناوین للموضوعات، تا اینکه حکم عرف هم مثل حکم عقلی باشد؟ یا عنوان موضوع همان است که در ظاهر قضیه آمده و علت، فقط واسطۀ ثبوت
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 145
حکم برای موضوع است؟ در «الخمر حرام، لانه مسکر» موضوع حرمت، خمر است و مسکر بودن، فقط واسطۀ ثبوت حرمت برای خمر است؟ اقرب، معنای دوم است چرا که اولی حکم عقلی دقیق برهانی است نه عرفی عقلایی ... و البته از قضایایی که در آنها عموم تعلیل استفاده می شود، قضیه از همین قرار است که هم موضوعی در کار است، هم حکمی و هم واسطه ای؛ در مثال فوق فقاع و نبیذهم، حرام هستند چون مسکرند» .
در موضع دیگری، نقش تعلیل را چنین بیان فرموده اند: «لاتشرب الخمر لانها مسکرة، لایکون التعلیل فیه موسعا لدائرة تعلق «لاتشرب»، ضرورة ان متعلقه الخمر و لا یعقل التجاوز عنه ... بل المراد هناک ان التعلیل کاشف عن ارادة المولی و حجة من قبله علی العبد فمن هذا التعلیل یفهم ان ارادة المولی تعلق بمطلق المسکر و هی حجة قاطعة ... » . یعنی: تعلیل در قضیه «لاتشرب الخمر لانها مسکرة» دایرۀ تعلق «لاتشرب» را توسعه نمی دهد، زیرا متعلق نهی خمر است و تجاوز از او معقول نیست ... بلکه مراد این است که تعلیل، کاشف از ارادۀ مولی و حجتی از ناحیه او بر بنده است؛ پس، از این تعلیل بر می آید که ارادۀ مولی به مطلق مسکر تعلق گرفته و همین امر دلیل و حجت قاطعی است.
نتیجه آنکه:
اولاً علت از دیدگاه فقهای امامیه چیزی است که حکم دائر مدار آن است، ولی حکمت چنین نقشی ندارد؛
ثانیاً علل شرعی معرّفات هستند نه علل واقعیه؛
ثالثاً ملاک و مناط در لسان فقها، اعم از علت و حکمت است، هر چند به معنای علت، بیشتر استعمال شده است؛
رابعاً در قضایای شرعی که اموری اعتباری هستند، علت، واسطه ثبوت حکم برای موضوع است.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 146
2 - دوران احکام بر محور مصالح و مفاسد
شکی نیست که از دیدگاه فقهای امامیه، احکام شرعی بر اساس مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری است و هیچ حکمی را نمی توان یافت که در جعل او، مفسده یا مصلحتی ملاحظه نشده باشد؛ و این مصالح و مفاسد در واقع همان ملاکات و علل احکام است و احکام نیز دائر مدار آنهاست. اصولی محقق آیة الله «میرزا حسین نائینی» در این باره می فرماید: «انه لا سبیل الی انکار تبعیة الاحکام للمصالح و المفاسد فی المتعلقات وان فی الافعال فی حد ذاتها مصالح و مفاسد کامنة مع قطع النظر عن امر الشارع و نهیه و انها تکون عللا للاحکام و مناطاتها» .
یعنی، راهی برای انکار تبعیت احکام از مصالح و مفاسد در متعلقات، نیست، چه اینکه در افعال قطع نظر از امر و نهی شارع، مصالح و مفاسدی نهفته است و همین مصالح و مفاسد در واقع علل و مناطات و احکامند.
این سخن در برابر اشاعره است که حسن و قبح را شرعی دانسته و برای عقل - قطع نظر از امر و نهی شارع - هیچ ارزش و توانی برای درک حسن و قبح و مصالح و مفاسد اشیا، قائل نیستند. اینکه مراد از مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری چیست؟ استاد مطهری در این باره سخنی روشنگرانه دارد و می گوید:
«قوانین اسلامی به اصطلاح امروز در عین اینکه آسمانی است، زمینی است یعنی بر اساس مصالح و مفاسد موجود در زندگی بشر است؛ بدین معنا که جنبه مرموز و صددرصد مخفی و رمزی ندارد که بگوید حکم خدا به این حرفها بستگی ندارد، خدا قانونی وضع کرده و خودش از رمز آن آگاه است؛ نه، اسلام اساساً خودش بیان می کند که من هر چه قانون وضع کرده ام، بر اساس همین
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 147
مصالحی است که یا به جسم شما مربوط است یا به روح شما، به اخلاق شما، به روابط اجتماعی شما، به همین مسائل مربوط است یعنی یک امور باصطلاح مرموزی که عقل بشر هیچ به آن راه نداشته باشد، نیست» .
ناگفته نماند که مراد از این که احکام شرعی بر اساس مصالح و مفاسد می باشد، این نیست که این مصلحت در مورد یکایک افراد جامعه جاری است، بلکه مراد از این مبنا رعایت مصالح امت است مثل احکام سیاسی و جزایی اسلام. حکمی که برای مجازات جانی وضع شده، به مصلحت امت اسلامی است، هر چند برای جانی ضرر و حرج داشته باشد.
با این مبنا که احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد واقعی است و نیز با اعتقاد به توان عقل در ادراک حسن و قبح افعال، نتیجه آن است که عقل قدرت درک ملاکات احکام را دارد و در نتیجه می تواند به برخی احکام الهی دست یابد و شرع نیز بر آن صحه بگذارد. باز بنگرید به کلامی از محقق نائینی: «انه لاسبیل الی انکار ادراک العقل تلک المناطات موجبة جزئیة و ان العقل ربما یستقل بقبح شیء و حسن آخر و لا یمکن عزل العقل عن ادراک الحسن و القبح - کما علیه بعض الاشاعرة -».
یعنی: راهی برای انکار این مطلب که عقل برخی از مناطات را درک می کند، وجود ندارد، چه اینکه عقل استقلالاً حسن و قبح اشیا را درک می کند و برخلاف نظر اشاعره عزل عقل از این مقام یعنی درک حسن و قبح اشیاء، ممکن نیست.»
ایشان این مطلب را آنقدر روشن می داند که انکار آن را موجب از بین رفتن اساس شریعت می شمارد و می فرماید: «زیرا عزل عقل از ادراک حسن و قبح اشیا، موجب از بین رفتن اساس اثبات صانع ... می شود و خلاصه عزل عقل از این مرتبه موجب از بین رفتن اساس شریعت است».
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 148
3 - عجز عقل در احکام تعبدی
تذکر این نکته در این بخش لازم است که برخی از احکام شرعی جنبه تعبدی دارد و حتی در برخی از آنها چه بسا که شارع مقدس، یگانه هدفش از تشریع، آزمودن بندگانش بوده است تا آنان را در راه دین متصلب نماید و البته این خود مصلحتی است از مصالح نظیر دستور خداوند به ابراهیم درباره فرزندش اسماعیل، و موارد دیگری که قرآن بدانها تصریح می کند. اتفاقاً فقهای عظام به این نکته نیز توجه داشته اند. شهید اول در کتاب «القواعد و الفوائد» بخشی را به همین بحث اختصاص داده است و مواردی که از نظر خویش فقط تعبد در کار بوده و هیچ راهی برای فهم علت آن وجود ندارد، برشمرده است.
- اینکه در وضو مرد به شستن ذراع و زن به باطن آن ابتدا می کند.
- رمی جمرات در منی
- کراهت اسراف آب در کنار نهر یا دریا
- وجوب جستجوی آب بر تیمم هر چند بداند که آب وجود ندارد
- وجوب یا استجاب کشیدن تیغ بر سر کسی که مو ندارد
- وجوب عدّه نگه داشتن بر زنی که همسرش وفات کرده و عمل زناشویی با وی انجام نداده است.
فقهای عظام در امور تعبدی و کشف ملاکات آنها، برای عقل سهمی قائل نیستند؛ امام خمینی این واقعیت را در مباحث گوناگونی یادآور شده اند.
به شواهدی از کلمات ایشان توجه نمائید:
«ضرورة عدم طریق للعقول الی فهم مناطات الاحکام التعبدیه و الّا فایّ فارق عند العقول بین الدم و غیره و بین مقدار الدرهم و اقل منه و بین دم القروح و الجروح و غیره الی غیر ذلک من التعبدیات. فالفقیه کل الفقیه من یقف علی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 149
التعبدیات و لا یستبعد شیئاً منها بعد ما رأی روایة ابان فی الدیة» .
یعنی: عقل راهی برای فهم مناطات احکام تعبدی ندارد و الاّ از نظر عقل انسان، چه تفاوتی بین خون و چیزهای دیگر و یا بین یک درهم خون و کمتر از آن و یا بین خون دمل و جراحت و سایر خونها و نیز در امور تعبدی دیگر وجود دارد؟ پس فقیه کسی است که در امور تعبدی توقف و احتیاط نماید و بعد از آنکه روایتی مثل روایت ابان راه در مسأله دیه مشاهده کرده، هیچ حکمی را در این عرصه بعید نشمارد.
« ... سیّما مع ما فی الاحکام من المناطات التی تقصر العقول عن ادراکها ... » .
«و دعوی الجزم بالمناط فی غیر محلها فی الاحکام التعبدیّه ... ».
در مبحث لزوم غسل مس میت در پاسخ کسانی که گفته اند: «مقتضی نجاست مجموع جسد - که مرگ می باشد - در اجزاء جدا شدۀ از بدن انسان هم موجود است، لذا مس اجزای بدن هم غسل دارد»، فرموده اند: «ان اراد من وجود المقتضی فی الاجزا، التشبث بالقطع بوجود المناط الذی فی الکل فیها فالعهدة علیه فانّی لنا القطع فی الامور التشریعیه المجهولة امناط و ایّ مناط فی وجوب الغسل المیت فی الاجزاء المبانة من الحیّ اذا اشتملت علی العظم و عدمه فی اللحم المجرّد ... ؟ و بالجمله الطریق الی العلم بمناطات مثل تلک الاحکام التعبدیه مسدود ... » .
یعنی: اگر مراد از وجود مقتضی غسل در اجرای بدن، این باشد که ما یقین داریم همان مناطی که سبب وجوب غسل در مس بدن میت می شود، در اینجا هم وجود دارد، اثبات این ادعا بر عهده مدعی آن است؛ چگونه ممکن است کسی در امور تشریعی که مناطش بر ما مجهول است، ادعای قطع نماید؟ چه مناطی وجود دارد که بر اساس آن در اجزای جدا شدۀ از انسان زنده که مشتمل بر
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 150
استخوان است حکم به وجوب غسل کنیم و در اجزای دیگر، حکم به عدم وجوب غسل نماییم ... ؟! خلاصه، راه رسیدن به مناطات چنین احکام تعبدی، بسته است.»
چنانچه ادعای الغای خصوصیت را هم به همین دلیل که حکم تعبدی علتش بر ما روشن نیست، نپذیرفته اند و تمسک به تعلیل روایت را در این مسأله به این دلیل که علت حقیقی در اینجا مطرح نیست تا حکم دائر مدار آن باشد ، ناروا شمرده اند.
در بحث نجاست ظرف به خاطر لیسیدن سگ، تعبیر (رجسُ نجس) را به منزلۀ تعلیل دانسته اند، حضرت امام(رض) پس از طرح چهار احتمال در معنای این تعبیر فرموده اند: «حق این است که از آن تعبیر استفاده علیت نمی شود تا حکم دائر مدار آن باشد؛ بلکه بر خلاف یقین ما و ضرورت فقه است ... » . سپس قائل شده اند که «علیت» از روایت استفاده نمی شود تا بتوان حکم «باقیماندۀ خوراک» آن را به «مباشرت با سیار اعضای بدن» سرایت داد.
نه فقط فقهای امامیه، بلکه گروهی از علمای اهل سنت نیز در این بخش از احکام، برای تعلیل، سهمی قائل نیستند و قیاس را در این محدوده معتبر نمی دانند گر چه عملاً با این مبنا مخالفت ورزیده و در موارد متعددی «حکمت» را مبنای فتاوای خویش قرار داده اند.
ابن عربی در این باره می گوید:
«مذهبنا فی جمیع العبادات کلّها انها تعبد مع عقلنا بعلل بعضها من جهة الشرع بحکم التعریف او بحکم الاستنباط عند الاصحاب» .
یعنی: اعتقاد ما در مورد عبادات این است که همه آنها جنبه تعبدی دارند، هر چند عقل ما بواسطه تعریف یا استنباط برخی از آنها در شریعت، به علل بعضی از عبادات پی می برد.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 151
باری در این بخش، گذشته از اخباریها، صاحب «فصول» نیز که در زمرۀ اصولیین است، در عین آنکه قائل به عقلی بودن حسن و قبح اشیاست، ملازمۀ میان حکم عقل و حکم شرع را انکار نموده است، بدین معنا که هر آنچه را که عقل به عنوان مصلحت و مفسده یا علت و ملاک حکم کشف کرد و در نتیجه به خود حکم رسید، معلوم نیست که شرع هم آن را تأیید نماید. و بر اساس درک حسن یک فعل، حکم به وجوب آن، و با درک قبح فعلی، حکم به حرمت نماید؛ زیرا گر چه عقل می تواند مصالح و مفاسد را درک نماید، اما ممکن است موانعی پیش آید و شارع نتواند بر اساس ادراک عقل، حکمی صادر کند. از آنجا که عقل به همه واقعیات احاطه ندارد و فقط می تواند برخی از جهات حسن و قبح را درک کند، در حالی که معلوم نیست ملاک و مناط حکم شرع هم همان جهتی باشد که عقل درک نموده است. مثل اینکه عقل مسواک زدن را نیک می شمارد، ولی توجه به موانع ندارد اما شارع که به موانع توجه دارد، می فرماید: «لو لا ان اشق علی امّتی لامرتهم بالسواک» .
حتی در مواردی که عقل مناط حکم را درک می کند، باز هم اطمینانی بر اینکه حکم دائر مدار همین مناط است و ملاک دیگری مدنظر شارع نبوده، در کار نیست. حضرت امام خمینی در بحث «حرمت کذب» معتقدند که معلوم نیست مناط حرمت آن، قبح عقلی باشد چرا که در این صورت نمی بایست کذب در بعضی از مواقع محبوب و مرضّی مولا باشد.
در تزاحم اهم و مهم با اینکه عقل حسن فعل مهم را درک می کند، اما شارع به وجوب آن حکم نمی کند، گرچه این مثال از سوی بعضی از فقها پذیرفته نشده است. حضرت امام معتقدند که در تزاحم اهم و مهم، هر دو حکم فعلیت دارند لکن مکلف، در انجام ندادن مهم، معذور است .
اما عمده ترین دلیلی که قائلین به ملازمه دارند، آن است که شارع، در زمرۀ
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 152
عقلا بلکه رئیس آنهاست. وقتی که عقلا به حسن چیزی حکم کردند، او هم باید مانند آنان حکم به حسن نماید، البته این مبنا باید به این مطلب ضمیمه شود که اگر قل حکم به حسن فعلی کرد به طوری که فاعلش مستحق مدح و ستایش است، لزاماً شارع هم آن شخص را پاداش خواهد داد. والاّ اگر کسی معتقد شد که استحقاق مدح یا ذم ملازمه ای با استحقاق ثواب یا عقاب ندارد، حکم عقل به حسن و قبح چیزی الزاماً حکم وجوب و حرمت شرعی را به دنبال نخواهد داشت. بنابراین التزام به حسن و قبح عقلی، در واقع، التزام به حسن و قبح شرعی است نه اینکه لازمۀ اعتقاد به مطلب اول، اعتقاد به مطلب دوم باشد، از این رو گروهی از فقها و متکلمین بحث را تحت یک عنوان «تحسین و تقبیح عقلی» آورده اند.
ناگفته نماند که بعضی از اصولیین، فقط لازمه را در مواردی پذیرفته اند که ادراک عقلی از قبیل آرای مشهوره باشد که همه عقلا بر آن اتفاق نظر نمایند؛ لذا کلام امثال صاحب فصول را بر مواردی حمل کرده اند که ادراک عقل از این قبیل نباشد. بدین معنا که عقل به تنهایی قدرت کشف ملاکات احکام را ندارد بلکه اگر عقلا همگی مصلحتی را تشخیص دادند، این مصلحت خود ملاکی است برای رسیدن به یک حکم؛ و کلام معصوم(ع) را که «ان دین الله لایصاب بالعقل» بر همین معنا حمل کرده اند.
باری کسانی که ملازمه را انکار کرده اند، معتقدند که ملاکات احکام از قبیل علل تامه نیستند بلکه از قبیل مقتضیاتند؛ به طوری که اگر عقل بدان دست یافت، الزاماً به حکم نخواهد رسید، بسا که موانعی پیش آید و مقتضی نتواند اثر بخش باشد و عقل با اینکه ملاک را کشف نموده، در عین حال نتواند به حکم شرعی برسد.
به هر تقدیر، چه ملازمه را در محدودۀ قضایای مشهوره بدانیم و چه اوسع
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 153
از آن، عقل یا عقلا می توانند فقط به برخی از ملاکات دست یابند و از این رهگذر به حکم شرعی برسند. این مطلب از دیدگاه فقها بقدری روشن است که حتی جهات تعلیلیه را به جهات تقییدیه بازگردانده اند. امام خمینی می فرمایند:
«در جای خود ثابت شده که جهات تعلیلی در احکام عقلی به جهات تقییدی باز می گردد به این معنا که اگر گفته شود لا تشرب الخمر لانه مسکر موضوع این قضیه لفظیه (خمر) است و بدلیل مسکر بودنش حرام است ولی آنچه که از نظر عقلی حرام است، (مسکر) است نه چیز دیگر لذا تفاوتی بین مخصّص لفظی و مخصص لبّی نیست» .
وقتی که نظر عقل آنچه که حرام واقعی است ، «مسکر» می باشد نه «فقط خمر»، بنابراین در هر جا «اسکاریت» بود، حرمت هم خواهد بود. از ثمرات این مبنا در مباحث اصولی آن است که: اگر عامی داشته باشیم نه فقط دلیل لفظی می تواند آن را تخصیص بزند، دلیل لبّی هم همین نقش را دارد. در توضیح همین مطلب به بیانی از شهید مطهری توجه نمایید: «اگر در یک جا حکمی را به طور عام ذکر کرد بر مبنای فلسفه ای، و ما آن فلسفه را کشف کردیم و بعد دیدیم که مواردی هست که آن فلسفه استثنا می خورد، ولو اینکه در متن اسلام استثنایش نیامده است، عقل حق دارد، خودش این استثنا را بیان کند» .
4 - میزان توانائی عقل در کشف ملاکات احکام
از آنجا که در کشف این ملاک به وسیله عقل، تا یقین حاصل نشود، نمی توان به حکم شرعی دست یافت، از این رو قیاس را که «تعدیة الحکم من موضوع الی موضوع آخر بسبب مشارکته له فی علة ذلک الحکم» می باشد، نپذیرفته اند؛ چرا که در قیاس فقط ظنّ به ملاک پیدا می شود، سپس به موضوع دیگری تسرّی داده می شود. تنها در قیاس منصوص العلة که خود شارع علت و ملاک را در متن دلیل
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 154
آورده، یقین به ملاک پیدا می شود و می توان آن را به موضوع دیگری سرایت داد. مثل اینکه شارع مقدس بفرماید:
«الخمر حرام لانه مسکر». در این فرض، عقل می تواند حکم حرمت را به هر مایع مسکری سرایت دهد. چنانچه در حدیث آمده است: «لا تبع الحنطة بالحنطة مع التفاضل، لانها مکیل» چون ملاک حرمت بیع در این حکم (مکیل بودن) مثمن معرفی شده، در هر کالایی که مکیل باشد همین حکم حرمت بیع در صورت تفاضل ثابت است.
دشواری یقین به ملاکات و علل احکام، امری است که مورد اعتراف فقهاست، با اینکه عقل و علم چنین قدرتی را داراست اما رسیدن به یقین کار دشواری است. شهید آیةالله صدر در این باره می فرماید:
«ان الملاک متی ماتم بکل خصوصیاته و شرایطه و تجرد عن الموانع عن التأثیر کان بحکم العلة التامة الداعیة للمولی الی جعل الحکم علی طبقه وفقاً لحکمته تعالی؛ و علی هذا الاساس فمن الممکن نظریاً ان نفترض ادراک العقل النظری لذلک الملاک بکل خصوصیاته و شئونه و فی مثل ذلک یستکشف الحکم الشرعی لا محالة استکشافاً لمّیاً ای بالانتقال من العلة الی المعلول، و لکن هذا الافتراض صعب التحقق من الناحیة الواقعیة فی کثیر من الاحیان نصیق دائرة العقل و شعور الانسان بانّه محدود الاطلاع الامر الذی یجعله یحتمل غالباً ان یکون قد فاته الاطلاع علی بعض نکات الموقف فقد یدرک مصلحة فی فعل و لکنه لایجزم عادة بدرجتها و مدی اهمیتها و بعدم وجود ایّ مزاحم لها و مالم بجزم بکلّ ذلک لم یتم الا ستکشاف» .
یعنی: اگر ملاک با همه خصوصیات و شرائطش محقق شود و مانعی از تأثیر آن در کار نباشد، در حکم علت تامه است که مولی بر طبق آن و بر اساس حکمت حکم جعل می کند. بنابراین ممکن است که عقل نظری چنین ملاکی را با همه
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 155
خصوصیات و شؤونش درک نماید و در پرتو آن حکم شرعی کشف شود آن هم از قبیل انتقال از علت به معلول (کشف لمیّ) ولی تحقق چنین فرضی در بسیاری از موارد دشوار است؛ زیرا محدودۀ عقل و شعور انسان بخاطر محدود بودن آگاهیهای او، ضیق است. بسا مصلحتی را در فعلی تشخیص می دهد اما غالباً به میزان و اهمیت آن و نیز فقدان مانع و مزاحم آن مصلحت یقین پیدا نمی کند و مادامیکه به این خصوصیات یقین پیدا نشود، ملاک کشف نخواهد شد.»
به همین جهت در موارد فراوانی، استدلال فقیهی را به عنوان این که قیاس است، مردود شمرده اند که به دو نمونه اشاره می کنیم:
1 - آیا آب چاه به مجرد ملاقات با نجاست، نجس می شود.
گر آب بواسطۀ ملاقات، اوصاف ثلاثه اش تغییر کند، به اتفاق فقها، نجس می شود؛ ولی چنانچه تغییری در آب پیدا نشد، اکثر فقها در این فرض هم قائل به نجاست آب شده اند و دلیلی را که بدان تمسک جسته اند،
این است: «لانه یقبل النجاسة بالانفعال فیقبلها بالملاقاة کالقلیل.»
علامه حلّی این دلیل را به خاطر آنکه قیاسی بیش نیست، مردود شمرده است. به علاوه، بین صورتی که آب انفعال پیدا می کند و صورتی که منفعل نمی شود، تفاوت وجود دارد و در فرض تفاوت قیاس باطل است و اشتراک در یک جهت هم نمی تواند «علت» باشد تا بتوان از این فرض به فرض دیگری تسری داد.
2 - گوسفندی که در بخشی از سال علف خورانده شده و تنها بخشی از سال را به چراگاه برده شده (سائمه) آیا زکات دارد یا نه؟
شیخ طوسی (اغلب) را معتبر دانسته به این معنا که هر نوع تغذیه که در طول سال بیشتر بوده، گوسفند، معلوفه یا سائمه بودنش تابع آن است؛ و تنها در فرض سائمه بودن، زکات واجب است؛ چون در روایات فرموده اند: «فی الغنم
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 156
السائمة زکاة» و ملاک وجوب زکات را سائمه بودن دانسته اند. یکی از دلایلی که شیخ بر این نظر ارائه نموده، آن است که همان طور که در غلاّت، میزان آبیاری معتبر است و در آنجا هم (اغلب) معتبر می باشد، در اینجا هم (اغلب) معتبر است. علامه حلّی این دلیل را نیز قیاس دانسته و مردود شمرده است.
چنانچه در موارد فراوانی در اینکه این نکته که در متن ذکر شده، علت حکم است یا حکمت آن، تردید نموده و یا با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در احادیث ما موارد گوناگونی وجود دارد که ائمه هدی(ع) به مصالح و مفاسد احکام الهی اشاره فرموده اند؛ مثل اینکه:
- چون بر زنا مفاسدی همچون قتل نفس، از بین رفتن نسب اشخاص، ترک تربیت فرزندان، تباه شدن مواریث و ... مترتب می شود، حرام است.»
- چون خوردن مال یتیم در واقع او را به هلاکت رساندن و به فقر بیشتر مبتلا ساختن است، حرام و ممنوع است.
- علت تشریع زکات، دریافت بخشی از اموال اغنیا و رسیدگی به فقراست.
- چون ربا خواری سبب تباهی اموال، ترک معروف در میان مردم، گرایش مردم به سود و مادیات، قرض ندادن به همنوعان خود و ترک تجارت و کسب و کار و ... می شود، حرام است.
اما نمی توان در همه موارد فوق یقین پیدا کرد که علت تامه حکم همان است که ائمه بزرگوار مطرح کرده اند، چرا که در بسیاری از آنها پیشوایان دین، در صدد بیان برخی از مصالح و مفاسد بوده اند، به عبارت دیگر، «حکمت حکم» است نه «علت حکم» تا بتوان با تنقیح مناط قطعی، حکم را به سایر موارد نیز تسری داد. به ناچار باید در تمام این موارد، به مفاد دلیل عمل کرد. امام خمینی در مبحث حرمت کذب که آیا دروغ مطلقاً حرام است و از گناهان کبیره شمرده
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 157
می شود یا نه؟ می فرمایند: «اذا کانت المفاسد نکتة الجعل فلابد فی اثبات مقداره و کیفیته من دلیل» .
دربارۀ خمر از ادله استفاده می شود که همه مصادیق شرب خمر، گناه کبیره است و ملاک آن ترتب مفاسد بزرگی است، اما در مورد کذب، دلیل نداریم که چنانچه بعضی از مصادیق آن از خمر بدتر باشد، این امر علتی شود که برای همه مصادیق آن به طور کلی همان حکم جعل گردد.
از نظر فقهای امامیه «کشف حکمت حکم» نمی تواند مجوزی برای تسری حکم از موضوعی به موضوع دیگر باشد. گر چه در میان فقهای اهل سنت عده ای برای حکمت نقشی همچون علت قائلند و برخی دیگر، فقط در صورتی که حکمت روشن و منضبط باشد، تسری را جایز شمرده اند. در تألیفات آنان، در پاسخ کسانی که احتمال داده اند، نکات ذکر شده در روایات علل احکام باشند یا اصلاً حکم تعبدی باشد اظهار داشته اند: «تعبدی بودن حکم، دلیل لازم دارد و اصل در نصوص، «تعلیل» است؛ مگر آنکه دلیلی وجود داشته باشد که دلالت کند که این دلیل بخصوص، غیر معلّل است».
در میان فقهای امامیه، چنین اصلی وجود ندارد که هر نکته ای که در دلیل شرعی آورده می شود، حتماً علت تامه حکم باشد، گرچه توجه به چنین مضامینی در احادیث، در تنظیم روابط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جامعه مفید و رهگشاست.
به هر تقدیر، چون نیل به چنین یقینی برای فقها کار دشواری بوده است، اجازۀ کشف احکام را از طریق «علت و ملاک» که صرفاً عقل آن را درک کرده باشد، به خود نمی دادند و همواره به اطلاقات ادله تمسک می جستند که دلیل لفظی شمرده می شود. به این کلام از حضرت امام خمینی(رض) توجه نمایید:
« ... لانّ الاسراء من المورد الی سایر الموارد لابد و ان یکون لاجل فهم
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 158
العلیه و تمام الموضوع، اما لظهور اللفظ ... و امّا لالغاء الخصوصیة عرفا» .
یعنی: زیرا سرایت دادن یک حکم از موردی به موارد دیگر، از طریق فهم علیت و موضوع امکان پذیر است و شناخت علیت و موضوع یا از طریق ظهور لفظی امکان پذیر است ... یا از طریق الغاء خصوصیت که عرف عهده دار آن است.
در جای دیگری با صراحت بیشتری می فرمایند: «روشن است که عقول ما بر مصالح و مفاسد و نظام تشریع احاطه ندارد؛ لذا منظور ما؛ لزوم اخذ و تمسک به اطلاقات ادله است» .
از دیدگاه فقها، سرایت دادن حکمی از یک موضوع به موضوع دیگر، یا از طریق یافتن علت آن در متن دلیل ممکن است یا از راه اجماع بر تنقیح مناط؛ به بیانی از صاحب «جواهر» در این زمینه توجه نمایید: (در فرضی که کسانی بدون سبب می میرند، عده ای قائل شده اند که آنها هم مثل «غرقی و مهدوم علیهم» از یکدیگر ارث می برند)، صاحب «جواهر» آن را نپذیرفته و اظهار می دارد: «مضافاً الی حرمة القیاس اذ لا علة منصوصة یؤخذبها و لا تنقیح مناط باجماع و نحوه بل لعلّه علی عدمه ظاهر او معلوم» .
چنانچه صاحب ریاض در مسأله «توارث» دربارۀ کسانی که به غیر سبب هدم و غرق می میرند، اظهار می دارد: «بقوة احتمال کون العلة المحتج بها قطعیة منقحة بطریق الاعتبار لا مستنبطة بطریق المظنّة ... » .
یعنی: احتمال قوی وجود دارد که علت مورد نیاز ما، قطعی و منقح باشد، نه علت مستنبط که از راه ظن کشف شده باشد.
صاحب «جواهر» در جای دیگری می نویسد: «و الحکمة ما لم یکن منصوص علة او تنقیح مناط لا یجوز اطرادها عندنا» .
از موارد فوق، استفاده می شود که فقهای امامیه تا قطع به علت حکم شرعی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 159
پیدا نکنند و آن را در موضوعات دیگر مشاهده نکنند، حکم را بدان سرایت نمی دهند و این قطع را یا از نص دلیل دریافت می کنند، یا اجماع بر تنقیح مناط را می طلبد و یا برای خصوصیتها موضوعیتی نمی یابند و آنها را الغا می کنند.
اتفاقاً این نکات از کلمات غزالی هم استفاده می شود؛ وی فقط دو راه را برای کشف علت احکام صحیح می داند:
1 - ما کانت العلّة مدلولة للادلة اللفظیة (بالمطابقة او بالالتزام)
2 - اجماع بر علت حکم؛ مثل اینکه شارع فرموده: «اغسل ثوبک من ابوال مالایوکل لحمه» و فقها اجماع کرده اند که علت وجوب غسل، نجاست آن است، لذا تطهیر بدن یا ازالۀ مسجد یا ... از نجاست نیز واجب است.
گذشته از آن، گشودن این باب، سبب جرأت یافتن عده ای دیگر برای تبدیل و تغییر در احکام شرعی به ادنی مناسبتی و یا هر ظنی، خواهد شد؛ چنانچه در طول تاریخ عده ای با این مستمسک، بعضی از احکام شرعی را تعطیل یا تغییر دادند.
5 - دگرگونی و گسترش احکام، تابع دگرگونی و اشتراک در ملاکات
با این همه این امر سبب نمی شد که فقهای شیعه در مواقعی که از ادله نقلی و عقلی، مصالح و مفاسد را - که در شرایط زمانی و مکانی تغییر می کند - درک می کردند، از صدور حکم بر محور آنها سرباز زنند. آنان ملاکات احکام را یا از طریق ادراک مستقیم عقل - در موارد نادری - به دست می آورند و با قطع و یقین بدان، حکم شرعی را کشف می کنند؛ و یا از طریق تعلیلاتی که در ادلۀ نقلی وجود دارد، ملاک را کشف می نمایند. به نمونه هایی از این قبیل اشاره می کنیم:
1 - 5 - امام خمینی که وجوب نهی از منکر را عقلی می دانند، حتی در فرضی که حیوانی بخواهد انجام دهد که مبغوض مولی است، اگر مکلف بنشیند
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 160
و او را از ارتکاب این عمل باز ندارد، کوتاهی کرده و مستحق مجازات است؛ آنهم نه به خاطر اهمیت فعلی که از حیوان سر می زند، بلکه به خاطر آنکه عمل، مبغوض مولاست، چون ملاک در وجوب نهی از منکری که انسان انجام می دهد، در اینجا هم وجود دارد و آن «تحقق فعلی است که مبغوض مولاست» .
2 - 5 - در بحث ربا، از آیه شریفه «و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لاتظلمون و لاتظلمون» استفاده کرده اند که دریافت «زیادی» از نظر شارع ظلم است، و اگر نگوییم علت حرمت رباست، لااقل حکمت آن است؛ اما حکمتی نیست که بتوان از آن دست برداشت. سپس مثالی را ذکر کرده اند که آیا جایز است کسی بگوید: «شرب خمر حرام است ولی اگر خمر را در کپسولی ریختیم و خوردیم، مانعی ندارد چون علت در این حکم، حکمت است نه علت تامه؟!» یا بگوید: «فروختن قرآن به کافر حرام است ولی هبۀ آن مانعی ندارد چون هبه غیر از بیع است، گر چه سرّ حرمت بیع هم این بوده که قرآن تحت تسلط کفار در نیآید، ولی این امر، حکمت حکم است نه علت، لذا نمی توان حرمت بیع را به هبه هم تسرّی داد و آن را هم حرام شمرد؟!.
ایشان معتقدند که: «حکمت حرمت ربا، مفاسد اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فراوانی است که بر آن مترتب است و این مفاسد در همه موارد آن، ساری و جاری است» . از این رو، حیله را در باب ربا باطل دانسته و در این امر عقلایی تکیه بر روایات دالّه (اگر دلالتش تام باشد) بر جواز حیله در باب ربا را دور از صواب دانسته اند.
3 - 5 - در مبحث بیع سلاح به کفار و مشرکین، آن را تابع مصالح روز و مقتضیات زمان دانسته اند، به این معنا که مشرک و کافر به طور مطلق موضوع حکم واقع نشده است و لذا تمسک به اصول و قواعد در این زمینه، موردی
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 161
ندارد؛ بلکه اگر مصالح اقتضا کرد، فروش و حتی مجانی دادن سلاح به کفار جایز، بلکه گاهی لازم می شود. اما اگر این امر به مصلحت امت اسلامی نبود، ممنوع و حرام است. پس حکم دائر مدار مصلحت و مفسده است.
4 - 5 - صاحب «جواهر»، فروش گندم مرطوب در برابر گندم خشک را به خاطر مماثل بودن جایز دانسته و چنین معامله ای را از تحت دلیل حرمت ربا خارج می داند، در برابر کسانی که آن را منع کرده اند (به دلیل نقصانی که در گندم مرطوب پس از خشک شدن بروز می کند و مساوات در حین معامله هم سودی ندارد. ) این گروه در خصوص فروش خرمای رطب در برابر خرمای خشک، به حدیثی استدلال کرده و آن را منع نموده اند. صاحب «جواهر» در ادامه می گوید: «المناقشة فی حجیة العلة فی غیر موردها واهیة کما حرّر فی الاصول بل هی هنا فی صحیح الحلبی کالصریحة فی التعمیم ... و منه یعلم انه لا ینبغی ان یکون فی بیع الرطب بالتمر تردد کما وقع من المصنف، اذ هو مورد العلة المزبورة ... » .
یعنی: مناقشه در حجیت علت در غیر مورد روایت (که خرمای رطب و خشک می باشد)، سست است چنانچه در اصول تبیین شده، بلکه بنظر ما علت در روایت حلبی کالصریح در تعمیم است ... بنابراین شایسته نیست در جواز فروش رطب در مقابل خرمای خشک تردید شود، آنطور که مصنف تردید کرده، زیرا چنین معامله ای از موارد علت مزبور است ...
لذا کسانی که علت را تعمیم نداده اند مثل محقق در «شرایع» و شیخ در «مبسوط» و ابن ادریس، موارد دیگری مثل بیع عنب باز بیب و هر رطب و یابسی را جایز می دانند.
5 - 5 - امام خمینی دربارۀ آیۀ شریفه «فمن کان مریضاً او علی سفر فعدّة من ایام اخر» می فرمایند:
«از آیه شریفه استفاده می شود که روزۀ مریض و مسافر به
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 162
عنوان مریض و مسافر باطل و حرام است و علت آن چنانچه از آیه روشن می شود آسانگیری و سخت نگرفتن بر امت است پس به مقتضای علتی که در آیه بدان تصریح شده، تعمیم این حکم به موارد دیگر واجب است.»
آنگاه از این بیان نتیجه گرفته اند که وضو و غسل حرجی هم حرام و باطل است.
6 - 5 - ایشان در این بحث که «آیا تیمم به غبار مطلقاً جایز است، یا مشروط به فقدان خاک یا مطلق ارض است؟» از صحیحه زرارة استفاده کرده اند که: «مقتضای عموم تعلیل صحیحة، جواز تیمم به هر چیزی است که دارای غبار باشد و صرف اینکه راوی فرض نموده، موجب نمی شود تعلیل را بر آن مورد منحصر کنیم چون مورد مقید و مخصص اطلاق یا عموم تعلیل نیست. همچنانکه به واسطه عموم یا اطلاق تعلیل به هر چیزی که دارای غبار باشد تعدی می کنیم و نیز به هر عذری سرایت می دهیم؛ به علاوه که مورد صورت عدم قدرت بر ... است، همچنین ممکن است به خاطر عموم تعلیل از مورد تعذر به موارد دیگر نیز تعدی می نماییم بعد از اینکه در کلام روای صورت تعذر فرض شده است ... » .
7 - 5 - حضرت امام(ره) در خصوص علت وجوب دور نگه داشتن مساجد از نجاسات می فرمایند: «بعید نیست که از نظر متشرعه ملاک وجوب دور کردن مساجد از نجاست، عظمت و حرمت مسجد از دیدگاه شارع مقدس باشد ... ظاهر از آیه کریمۀ «لا یمسّهُ الا المطهرون» نیز این است که مناط حکم علّو و عظمت و کرامت قرآن است» .
8 - 5 - آیة الله خوئی علت محجور بودن سفیه را در اموال و اعمال او مشترک می داند و حکم آنجا را به اعمال او هم سرایت می دهد: «اما السفیه فمحجورییة نشأت عن قصور فی ذاته من اجل سفاهته و خفة عقله و ضعف ادراکه الموجب
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 163
لتلف المال و تبذیره و صرفه فی غیر محله جهلاً منه بالمصلحة و المفسدة ... و هذه العلة کما تری تشترک فیها الاموال و الاعمال، اذ کما یبیع ماله علی النحو الذی ذکر کذلک ربما یؤجر نفسه بازاء درهم لعمل اجرة مثله خمسون درهما، فلا فرق بین المال و العمل فی العلة المقتضیه للحجر و کما ان حفظ مصالحه فی امواله سیدعی نصب الولی فکذا فی اعماله بمناط واحد.» یعنی «محجوریت نادان نسبت به اموالش از قصور ذاتی او به خاطر نادانی و کم عقلی و ضعف دراک او نشأت می گیرد، چرا که جهل او به مصلحت و مفسده موجب تلف مال و تبذیر و صرف آن در غیر مورد خود می شود ... و این علت چنانچه ملاحظه می شود و هم در اموال او مطرح است و هم در اعمال، زیرا همچنانکه ممکن است مالش را تباه کند، بسا که در برابر یک درهم اجیر شود در حالی که اجرت کاری که انجام می دهد، پنجاه درهم باشد؛ پس علتی که مقتضی حجر اوست مشترک بین مال و عمل اوست و همانطور که حفظ مصالح او در اموالش اقتضاء می کند که ولیّی برای او نصب شود، نسبت به اعمالش هم اینچنین است.»
پس از آنکه روشن شد از راههای مختلف می توان به علت حکم دست یافت، علتی که حکم اثباتاً و نفیاً دائر مدار آن باشد، بدیهی است که هر گاه علت حکم در زمانها و مکانهای مختلف و تحت شرایط گوناگون تغییر نموده، حکم هم به تبع آن، تغییر می کند. با تتبع در فقه می توان موارد فراوانی را برای آن یافت.
فقهای اهل سنت موارد فراوانی را در تاریخ یافته اند که حکم مسأله ای در زمان پیغمبر با حکم آن در عهد خلفا و اعصار بعدی متفاوت بوده و آن را ناشی از دگرگونی علت یا حکمت حکم دانسته اند و بدون هیچ تردیدی در مقام توجیه آرا و فتاوای خلفا و فقهای متأخر بر آمده اند؛ حتی موارد را در عهد رسول خدا (ص) یافته اند که آن حضرت نظرش تغییر یافته است.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 164
صاحب «جواهر» در مبحث «هل یجوز للسلطان اقطاع المعادن؟» که محقق حلّی در جواز آن تردید نموده، موردی را از «مغنی» ابن قدامه، نقل می کند مبنی بر تبدّل رأی رسول خدا(ص)؛ چنانچه موردی را هم که شهید در «مسالک» از «سیره ابن هشام» نقل نموده، می آورد، ولی آن را با مبنای عامّه سازگار شمرده و با اعتقاد شیعه نسبت به مقام امام و پیغمبر ناسازگار دانسته و در توضیح دیدگاه آنان می گوید: «العلّه هو من تغیر الحکمة التی یدور معها الحکم الشرعی» .
از آنجا که اهل سنت حکم را همچنانکه دائر مدار «علت» می دانند، دائر مدار «حکمت» هم می دانند و از نظر حجیت تفاوتی بین حکمت و علت قائل نیستند، لذا عبارت فوق از صاحب «جواهر» بر اساس مبنای آنان و در توضیح دیدگاهشان ذکر شده است و الاّ از دیدگاه امامیه با «حکمت» نمی توان حکم را از موضوعی به موضوع دیگر سرایت داد. چنانچه در بحث «دیه مملوک در جنایت»، صاحب «جواهر» در نقد دیدگاهی می فرماید: «لا وجه به بعد معلومیة عدم اطراد الحکمة علی وجه تثبت بها احکام شرعیه» .
جمع بندی
1 - از نظر علمای اهل سنت نیل به ملاک حکم شرعی - قطعی یا ظنی – برای سرایت دادن آن به موضوعات دیگر کافی است، در حالی که از دیدگاه فقهای امامیه تسرّی حکمی از موضوعی به موضوع دیگر، یا به واسطۀ وجود علت در متن دلیل میسور است، یا قطع به ملاک از طریق عقل، یا اتفاق علما بر تنقیح مناط و یا الغای خصوصیت؛ و البته این امر معمولاً در احکام غیر تعبدی جاری است؛ چرا که در احکام تعبدی، عقل راهی به درک ملاکات احکام ندارد.
2 - از نظر امامیه علت حکم - اگر به دست آید - حجت است و می تواند منشأ
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 165
حکم شرعی در موضوعات دیگر باشد؛ اما حکمت چنین نقشی ندارد؛ زیرا حکم دائر مدار «علت» است نه «حکمت».
3 - از آنجا که مصالح و مفاسد در زمانها و مکانهای مختلف، دگرگون می شود، نه تنها احکام ثانویه دائر مدار مصلحت است، بلکه با احراز دگرگونی در مصالح و مفاسد واقعی - که همان ملاکات احکام است و - حکم اولی بر محور آنهاست، به تبع دگرگونی در این مصالح، احکام شرعی نیز متحول می شود.
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 166
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 167
پی نوشتها:
مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 7ملاکات احکام و احکام حکومتی (مجموعه مقالات)صفحه 168