کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورا
تاملی چند پیرامون گزارش حادثه کربلا در منابع مورخان اهل سنت
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : قائدان، اصغر

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1375

زبان اثر : فارسی

تاملی چند پیرامون گزارش حادثه کربلا در منابع مورخان اهل سنت

تأملی چند پیرامون گزارش حادثه کربلا در منابع مورخان اهل سنت

اصغر قائدان

مقدمه 

‏تاریخ اسلام در سال 61 هجری با حادثه‌ای جانگداز و مصیبت‌بار روبرو شد که هم اکنون پس از چهارده قرن یاد آن زنده و پابرجاست. قیام حسین و حادثه عاشورا نزدیک به یک قرن پس از آن در پهنه تاریخ ضبط و ثبت شده و مورخان به گزارش آن واقعه هولناک پرداختند. از آنجا که در این دوران، اختلاف در جامعه اسلامی به حد اعلای خود رسیده و فرق و مذاهب مختلفی پدید آمده بودند، مورخان این فرق و مذاهب هر یک با توجه به دیدگاه دینی و سیاسی  و سلائق فکری خویش و عمدتاً تحت تأثیر حکومتهای موجود به گزارش آن حادثه پرداخته و پیرامون آن سخنها گفته‌اند. حادثه عاشورا، با دو دیدگاه کلی اهل تسنن و تشیع گزارش گردید. آنچه که در این دو دیدگاه - که هر یک دارای انشعابات و دیدگاههای دیگری بوده‏‏‌‏‏اند- مورد اتفاق است اینکه، قتل عام نواده رسول خدا و خاندانش مذموم و نکوهیده و عملی جنایت‌آمیز بوده است. در دیدگاه اول یعنی اهل سنت، علاوه بر آن، دو نظر عمده دیگر وجود دارد و آن اینکه عده‌ای چون ابن‏‏‌‏‏صنبل، ابن‏‏‌‏‏جوزی، قاضی ابی‏‏‌‏‏یعلی، تفتازانی، ابن‏‏‌‏‏حزم و جاحظ معتقدند که این جنایت قابل بخشش نیست و مرتکبین و مسببین آن ملحد و کافر  و مستحق عذاب الهی هستند و لعن آنان جایز می‌باشد و عده دیگری چون ابن‏‏‌‏‏العربی صاحب ‏«العواصم من‌القواصم»‏ و سایر گرایشمندان به سلطه و استیلاء معتقدند به رغم اینکه این عمل ناپسند بوده، یزید به عنوان خلیفه اسلامی اجتهاد کرده و همانگونه که حسین(ع) قیام را وظیفه خود می‌دانسته، یزید نیز سرکوبی آن را لازمه ثبات حکومت خویش می‌دانسته، زیرا خروج حسین، قیامی علیه خلیفه اسلامی و فتنه‌ای بوده است که پیامبر به دفع فتنه‌های پس از خود امر فرموده بودند. بدیهی ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 47

‏است که هر یک از صاحبنظران و مورخان وابسته به این دیدگاه، تحریفات فراوانی در آن وارد ساخته‌اند تا حقایق را پنهان ساخته و یا کم‏‏‌‏‏رنگ سازند. ما در این مبحث پیرامون نکته‌های ظریف و مهمی که در منابع مورخان اهل سنت از حادثه عاشورا قابل تأمل است، به بحث می‌نشینیم. همانطور که می‌دانیم اولین گزارشگر قیام حسینی ابومخنف، متوفای 157.ق بوده است. هر چند که اولین گزارشگران و مورخان این حادثه شیعه بوده‌اند ولی متأسفانه به علت از بین رفتن بیشتر منابع آنان، باید مورخان اهل سنت را نخستین ثبت کنندگان عاشورا دانست. بدیهی است که این مورخان با توجه به دیدگاه مذهبی و فکری خویش و نیز با توجه به شرایط زمانی یعنی دوران حکومت اموی و عباسی و گرایش خاص آنان به تحریف و پنهان‏‏‌‏‏سازی هر آنچه که با منابع سیاسی ایشان ناسازگار است، می‌توانستند تحریفاتی را در آن حادثه مصیبت‏‏‌‏‏بار وارد کرده باشند که در این مقاله با یک مقایسه تطبیقی با منابع شیعه و نیز بهره‌گیری از عقل و استدلال به چند نکته مهم و اساسی در منابع یاد شده اشاره می‌کنیم تا حادثه عاشورا را بر اساس آنچه که حقیقتاً بوده و رخ داده است، بدور از تحریفات تاریخی و یا داستان‏‏‌‏‏سرائی‌ها به نمایش درآوریم.‏

‏در این تحقیق موارد تحریف و نکات قابل تأمل در تعدادی از منابع مورخان اهل سنت از جمله تاریخ طبری، تاریخ مدینه دمشق(ابن‌عساکر)، تاریخ الاسلام(شمس‏‏‌‏‏الدین ذهبی)، البدایه و النهایه(ابن‌کثیر)، تاریخ الخلفا(سیوطی)، نهادیةالارب(نویری)، العقدالفرید(ابن‌عبدربه)، العبر(ابن‏‏‌‏‏خلدون) و ... مورد نقد و بررسی قرار می‌گیرد. این نکات عبارتند از: ‏

‏الف- عدم روشن بودن هدف و انگیزه قیام  حسینی در منابع یاد شده.‏

‏ب- بررسی  و نقد مسأله درخواست امام برای دیدار و بیعت با یزید.‏

‏ج- ترسیم چهره‌ای مردد و مصلح از عمر بن سعد.‏

‏د- تلاش برای تبرئه یزید از قتل امام حسین(ع).‏

‏ه- بررسی روایات گزارشگران کربلا پیرامون معجزات و خوارق عادات رخ داده در نظام هستی پس از قتل امام حسین(ع).‏

الف- روشن نبودن هدف و انگیزه قیام امام حسین(ع) در منابع مورخان اهل سنت

‏یکی از نکات مهمی که باید در ارتباط با قیام و حادثه عاشورا در منابع مورخان اهل سنت مورد توجه قرار گیرد، روشن نبودن هدف و انگیزۀ قیام امام حسین(ع) است که در بیشتر منابع یاد شده ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 48

‏سخنی از آن دیده نمی‌شود. به رغم آنکه از هنگام حرکت از مدینه به سوی مکه و از آنجا به سوی عراق، در موارد متعدد و مختلفی هدف از خروج و قیام خود علیه یزید را بطور آشکار بیان ساخته است، ولی در منابع یاد شده این امر به عمد و یا به سهو گزارش نشده است. «طبری» بزرگترین مورخ و واقعه‏‏‌‏‏نگار حادثه کربلا است که این واقعه رابیشتر از زبان «ابو مخنف» و کتاب مقتل او که از بین رفته است، نقل می‌کند. وی به ثبت نصایح و تقاضاهای چندتن از مصلحت‏‏‌‏‏اندیشان و ناصحان از حسین(ع) برای نرفتن به کوفه و ماندن در مکه و یا حرکت به سوی سرزمین دیگری جز عراق می‌پردازد ولی در گزارشهای او هیچگونه سخن و پاسخی از حسین(ع) که بیانگر انگیزۀ خروج و حرکت ایشان به سوی عراق و در حقیقت، قیام علیه یزید باشد نمی‌بینیم در حالی که بسیاری از منابع شیعی و یا متمایل به شیعه آن اظهارات را ثبت کرده‌اند، که بدان اشاره خواهیم داشت.‏

‏طبری به ذکر تلاش دو تن از مصلحت‏‏‌‏‏اندیشان در مکه برای ممانعت از سفر حسین(ع) به سوی عراق می‌پردازد. یکی از آنان «عبدالله بن عباس» و دیگری «عبدالرحمن بن حارث بن هشام مخزومی» است. عبدالله ابن عباس هنگام خروج امام از مکه در مقابل او ایستاده و می‌گوید: «آیا پیش مردمی می‌روی که امیر خود را کشته، سرزمینهای خود را تصرف کرده و دشمن خود را بیرون رانده‌اند؟ اگر چنین است به سوی ایشان برو ولی اگر تو را دعوت کرده‌اند در حالی که امیر آنان همان جاست و آنان را سرکوب کرده و کارگزارانش مالیات سرزمینها را می‌گیرند؛ پس بدان که تو را برای جنگ دعوت کرده‌اند و در امان نیستم که تو را نفریبند، دروغ نگویند و از یاری تو کوتاهی نکنند و نیز برای جنگ بسوی تو نیایند و از همه نسبت به تو سخت‌گیرتر نباشند.»‏‎[1]‎

‏در اینجا طبری تنها به ثبت یک پاسخ کوتاه از امام می‌پردازد که با مقایسه‌ای کوتاه با منابع دیگر بخوبی می‌توان دریافت که ادامه پاسخ امام حذف و یا گزارش نشده است. پاسخ ثبت شده در طبری چنین است: امام فرمود: «من از خداوند طلب خیر می‌کنم و می‌بینم که چه پیش آید.»‏‎[2]‎‏ این در حالی است که «بلاذری» پاسخ امام را که بیانگر هدف و انگیزه او از خروج به سوی عراق می‌باشد به طور کامل ارائه می‌دهد: ‏

«یا اِبن العَم و الله لَا علَمُ اَنََّکَ ناصَحٌ مُشفِق و َ قَد اَزمَعتُ عَلَی المَسیر... وَ الله لایَدعُونی حتَّی یَستَخرِجوا هذِه العَلَقَةِ من جوفی فاذا فَعَلو سَلَّطَ الله عَلَیهم مَن یُذِلَّهُم حتّی یَکونوا اَذَلَّ مِن فِرام المرئه»‎[3]‎

‏[ای پسر عمو به خدا سوگند می‌دانم که تو نصیحت‌گری مهربان هستی ولی من تصمیم گرفته‏‏‌‏‏ام‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 49

‏به سوی عراق حرکت کنم، به خدا سوگند اینان دست از من برنمی‌دارند مگر آنکه خون مرا بریزند و چون به این جنایت بزرگ دست یازیدند، خداوند کسی را بر آنان مسلط می‌کند تا ایشان را آنچنان به ذلت و زبونی بکشاند که پست‌تر و ذلیل‌تر از کهنه پاره زنان گردند.] ابن اعثم نیز جملات مشابهی را گزارش کرده و نیز اینکه امام وظیفه رسانیدن اخبار مردم مدینه را بر عهده او (عبدالله بن عباس) گذاشته و از اینکه مردم حرم (مکه ) او (حسین) را یاری نمی‌کنند به وی خبر می‌دهد.‏‎[4]‎

‏نصیحت‏‏‌‏‏گر و مصلحت‏‏‌‏‏اندیش دیگری که طبری به ثبت سخنان او می‌پردازد «عمر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام بن هشام مخزومی» است که همان سخنان عبدالله بن عباس را تکرار کرده و می‌افزاید: «تو به سوی سرزمینی می‌روی که مردم آن بندۀ درهم و دینارند و در امان نیستم که همان کسانی که به شما وعده و یاری داده‌اند، با شما جنگ کنند در حالی که در قلب خود تو را بیشتر از کسی که همراهش جنگ می‌کنند دوست خواهند داشت.» در اینجا طبری باز پاسخی از امام را ثبت و گزارش می‏‏‌‏‏کند که هیچ هدف و انگیزه‏‏‌‏‏ای از قیام او در بر ندارد و آن اینکه امام وی را به خاطر این نصیحت دعای خیر می‌کند و او را مشاوری ستوده می‌داند، لیکن از علت حرکت و خروج از مکه سخنی نیست.‏‎[5]‎

‏طبری در سخنان خود تنها سخنان همین دو ناصح و مصلحت‏‏‌‏‏اندیش را ذکر کرده و چنانچه گفته شد پاسخ کاملی از امام که حاکی از علت و انگیزه هدف او باشد ارائه نمی‌دهد  و این در حالی است که منابع مختلف تاریخی سخنان بیش از پنج نفر را ذکر می‌کنند که امام در پاسخ آنان علت و انگیزه خود را بطور دقیق و واضح از این قیام بیان می‌کنند. علاوه بر آن در تاریخ طبری از خطب، بیانات، وصیتنامه، سفارشهای امام(ع)، نامه‌های آن حضرت به مردم بصره و یا بزرگان بنی‏‏‌‏‏هاشم در مکه و سایر مناطق که همگی بیانگر انگیزه قیام حسینی است ذکری به میان نمی‌آید. این امر نمی‌تواند مسأله‌ای اتفاقی یا غفلتی ناآگاهانه باشد چرا که طبری در تمامی گزارشهای تاریخی خود چیزی را از قلم نیانداخته و هیچ تمایلی به اختصار ندارد و حتی روایات متضاد و متناقض را کنار هم قرار می‌دهد، ولی در اینجا چه چیز باعث شده است تا وی از آنهمه سخنان امام، خطب و نامه‌ها چشم بپوشد؟ آیا سلائق و انگیزه‌های سیاسی و دینی و وابستگی‌های وی و نیز اوضاع سیاسی –مذهبی زمان او دلیل این امر نبوده است؟‏

‏مورخان دیگری چون «ابن عبدوبه» و «ابن خلدون» نیز روش سلف خویش طبری را دنبال کرده‌اند. آنان به ذکر سخنان «عبدالله بن مطیع» در مکه با امام و نصیحتهای وی پرداخته‌اند که ایشان‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 50

‏را از رفتن به سوی کوفه و عراق مانع شده و  عهدشکنی و بی‌وفایی آنان را یادآور می‌شود.‏‎[6]‎

‏در اینجا نیز پاسخی از امام در میان نیست، مورخ دیگری که در این زمینه کوتاهی و غفلت می‌ورزد «ابن عساکر» است وی چندین گزارش از «عبدالله بن عمر»  و دیگران به دست می‌دهد که همگی حسین(ع) را از رفتن به سوی عراق نهی کرده و می‌گویند: «خداوند، رسول خدا(ص) را بین دنیا و آخرت مخیر کرد و او نیز آخرت را برگزید و تو پاره تن او هستی پس بدنبال دنیا مرو.»‏‎[7]‎‏ این گزارش در حالی است که بیشتر منابع و نیز منابع شیعی پاسخهای امام به این افراد، که همگی حاکی از انگیزۀ حرکت او به سوی عراق و مخالفت با یزید است را دقیقاً ذکر کرده‌اند ولی ابن عساکر از هیچیک از آنها سخنی به میان نمی‏‏‌‏‏آورد. بدیهی است از روایات ناقص او چنین برداشت می‌شود که حسین(ع) بدنبال حکومت دنیوی و مادی رفته و آن را بر آخرت ترجیح داده است و در حقیقت باید گفت علت اصلی قیام با اینگونه گزارش کردن پنهان می‌ماند و حتی بگونه‌ای دیگر منحرف می‌گردد، بدین معنا که قیام حسین(ع) کوشش جاه‌طلبانه‌ای برای احراز قدرت دنیوی و مادی بوده‌است. ‏

‏مورخ دیگر «شمس الدین الذهبی» مؤلف «تاریخ اسلام» است که وی نیز همان شیوه را اتخاذ می‌نماید. ذهبی در ابتدا با ذکر این مطلب که مردم کوفه به حسین(ع) نامه نوشته و او را به شهر خویش دعوت کردند، از کسانی چون «ابوسعید خدری» «مسیب بن نجبه فزاری»، «عبدالله بن عباس»، «عبدالله بن مطیع»، «عبدالله بن عمر» و «عبدالله بن جعفر» یاد می‌کند که سر راه امام را گرفته و یا با او مکاتبه کرده و نسبت به عواقب این اقدام یعنی قیام علیه یزید و عدم بیعت با او هشدار داده‌اند. سخنی که از همه این افراد گزارش شده این است که: «ای حسین! کوفیان به عهد خود وفادار نیستند. آنان همان کسانی هستند که پدر تو را کشتند و برادرت را مسموم ساختند و تو را نیز خواهند کشت.»‏‎[8]‎

‏ذهبی در میان این همه نصیحت و سخنی که از آنان گزارش می‌کند از پاسخ امام جز عبارت کوتاهی خطاب به عبدالله بن جعفر چیز دیگری به دست نمی‌دهد. امام در آن گفتگو به عبدالله بن جعفر می‌فرماید: «جدّ خود رسول خدا(ص) را در خواب دیده  و ناچار هستم به این سفر عازم شوم.»‏‎[9]‎

‏حال برای روشن شدن میزان تسامح و چشم‌پوشی منابع اهل سنت، علاوه بر مواردی که ذکر شد، بطور مستقل به یک مقایسه تطبیقی با منابع شیعه می‌پردازیم تا علل و انگیزه قیام حسین(ع) را روشن سازیم.‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 51

بیان علل و انگیزه قیام حسین(ع) از زبان ایشان در منابع شیعه 

‏منابع شیعه یا منتسب به شیعه و نیز مورخان بی‌طرف، در جای جای گزارشهای خویش، از زبان حسین(ع) قیام و هدف او از این حرکت را بخوبی ترسیم کرده‌اند. امام در بسیاری از موارد بویژه هنگامی که ناصحان و مصلحت‏‏‌‏‏اندیشان، آن حضرت را از رفتن به سوی کوفه و عراق نهی کرده و برحذر می‌داشتند با پاسخهایی روشن و استوار به بیان انگیزه و هدف خویش از این حرکت می‌پرداختند. علاوه بر مواردی که تاکنون از آن یاد شده در اینجا به چند نمونه دیگر اشاره می‌نمائیم.‏

‏1- «خوارزمی زمخشری» یکی از مورخان شیعه در قرن چهارم هجری در مقتل الحسین خویش و «ابن اعثم کوفی» به ثبت و گزارش کامل از دیدار «عبدالله بن عمر» در مکه با امام و گفتگوهای آنان و نیز پاسخ قاطع امام به تقاضاهای او می‌پردازند. آندو می‌نویسند: «عبدالله بن عمر، حسین(ع) را ملاقات و به او پیشنهاد صلح و سازش و بیعت با یزید کرده و از عواقب خطرناک مخالفت و اقدام به جنگ با او یاد می‌کند که ای اباعبدالله، چون مردم با این مرد بیعت کرده‌اند و درهم  و دینار نیز در دست اوست قهراً به او روی خواهند آورد و با سابقه دشمنی که این خاندان با شما دارند، می‌ترسم در صورت مخالفت با وی کشته شوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی این راه شوند، زیرا من از رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری و نصرت وی بر دارند به ذلت و خواری مبتلا خواهند گردید.» پیشنهاد من به شما این است که مانند همه مردم راه بیعت و صلح را در پیش گیرید و از ریخته شدن خون مسلمانان بترسید.»‏‎[10]‎

‏این دو منبع در اینجا به ثبت و گزارش پاسخ امام(ع) می‌پردازند که در منابع اهل سنت دیده نمی‌شود. خوارزمی می‌نویسد: «امام در پاسخ وی فرمود: «ای ابو عبدالرحمن مگر نمی‌دانی که دنیا آنچنان حقیر و پست است که سر بریده یحیی بن زکریا به عنوان هدیه و ارمغان به فرد ناپاک و زناکاری از بنی‌اسرائیل فرستاده می‌شود؛ مگر نمی‌دانی که بنی‏‏‌‏‏اسرائیل هر صبح هفتاد پیامبر را می‌کشتند و سپس بطوری عادی مشغول کار خود می‌شدند گویی هیچ جنایتی رخ نداده است و خداوند نیز سرانجام آنان را به سزای اعمالشان رسانید.» امام سپس به او فرمود: «‌ای ابو عبدالرحمن از خدا بترس  و دست از یاری ما برندار.»‏‎[11]‎

‏ابن اعثم می‌نویسد: «عبدالله بن عمر از آن حضرت خواست تا با یزید نیز همانند معاویه بیعت کرده و صبر پیشه سازد ولی حسین(ع) در پاسخ او فرمود: «ای ابا عبدالرحمن آیا من با یزید بیعت و صلح کنم؟ در حالی که رسول خدا(ص) در دوران حیات خویش فرمود: «مرا با یزید چکار، خداوند‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 52

‏کار یزید را مبارک نگرداند که او فرزند من و فرزند دخترم حسین را می‌کشد، بخدایی که جان من در دست اوست فرزند من کشته نمی‌شود در میان قومی که از کشته شدن او ممانعت نمی‌کنند، مگر آنکه خداوند بین قلبها و زبانهای آنان اختلاف اندازد.» راوی ابن اعثم می‌گوید: «آنگاه عبدالله بن عباس که در آنجا حضور داشت گریه کرد و حسین(ع) نیز با او گریست...»‏‎[12]‎

‏این پاسخ دندان‌شکنی بود که امام به مصلحت‌اندیشانی چون عبدالله بن عمر داد که با یزید بیعت کرده و آن حضرت را نصیحت می‌کرد که جد تو به دنبال دنیا نبود و تو نیز به دنبال دنیا مرو و جان خود را به خطر نیانداز. امام(ع) در این سخنان، اجازه نمی‌دهد تا دیگران، هدف و انگیزه او از این حرکت را مادی و دنیایی تلقی کنند و یا او را فردی دنیاطلب و جاه‌طلب معرفی نمایند.‏

‏2- حسین(ع) در پاسخ «محمد بن حنفیه» که آن حضرت را برای حفظ جان خویش نصیحت می‌کرد فرمود‏: «یا اَخی لولم یَکُن فِی الدُّنیا مَلجَاء وَ لا مَأوای لَمّا بایَعتُ یَزید بن مُعاویه...»‎[13]‎ ‌‏ای‏ ‏برادر، اگر در تمام این دنیا هیچ پناهگاه و مأوایی نباشد باز هم با یزید بن معاویه بیعت نخواهم کرد. برادر! خداوند به تو جزای خیر دهد که وظیفه خیرخواهی و صلاحدید خود را انجام دادی ولی من تصمیم گرفته‏‏‌‏‏ام که به سوی مکه حرکت کنم و برادرانم و فرزندان برادرام و گروهی از شیعیان من مهیا و آماده این سفر هستند، زیرا این عده با من هم‏‏‌‏‏عقیده بوده و هدف و خواسته آنان همان هدف و خواسته من است و اما وظیفه‌ای بر دوش تو می‌گذارم، اینکه در مدینه بمانی و در غیاب من اوضاع را تحت‌نظر گرفته و اطلاعات لازم را در اختیار من قرار بدهی. آنگاه به ابیاتی از «یزید بن مفرغ» تمسک جست که: ‏

‏«من از چوپانان به هنگام صبح و یا زمان مورد شبیخون قرار گرفتن خویش نمی‌ترسم و نباید مرا یزید بن مفرغ بخوانند. آنگاه که از ترس مرگ دست ذلت بدهم  و خود را از خطراتی که مرا هدف قرار داده‌اند کنار بکشم.»‏‎[14]‎

‏3- «عمر اطرف» برادر ناتنی آن حضرت نیز به نصایحی پرداخته و می‌گفت: «برادر، حسن مجتبی از پدرم چنین نقل کرد که تو را به قتل خواهند رسانید و من فکر می‌کنم مخالفت تو با یزید بن معاویه منجر به کشته شدن تو گردد و آن خبر تحقق پذیرد ولی اگر با یزید بیعت کنی این خطر برطرف شده و شما از کشته شدن مصون خواهید ماند. امام در پاسخ وی فرمود‏: «حَدثنی اَبیِ، اَنَّ رسولالله(ص) اَخبَرَهُ بِقَتلِه و قَتلی وَ اَنّ تُربَتَهُ تَکُوُنَ بِالقُربِ مِن تُربَتی اَتظّنُ اَنَکَ عَلِمتَ ما لَم اَعلِمُُه وَ الله لااَعطَی الدّینَةَ مِن نَفسی اَبَداً و لَتَلقَّینَ فاطِمَةِ اَباها شاکّیه ما لَقَیت ذُرَّیَتَها مَن اُمَتِهِ وَلا تَدخُلِ الجَنَة اَحَداً 


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 53

اَذاها فی ذُریَّتَها»‎[15]‎

‏[پدرم از رسول خدا(ص) خبر کشته شدن خود و مرا برای من نیز نقل فرمود و اینکه قبر من نیز در نزدیکی قبر او قرار خواهد گرفت. آیا گمان می‌کنی چیزی را که تو می‌دانی من از آن بی‌اطلاع هستم، ولی بخدا قسم که من هرگز زیر بار ذّلت نخواهم رفت و در قیامت مادرم فاطمه(س) از آزار و اذیتی که فرزندانش از امت پدرش دیده‌اند به او شکایت خواهد برد و کسی که با اذیت فرزندان زهرا موجب رنجش و اذیت او گردد، داخل بهشت نخواهد شد.]‏

‏4- امام(ع) هنگام خروج از مدینه به سوی مکه، وصیتنامه‌ای نوشته و آن را ممهور و به «محمد بن حنفیه» سپردند.‏

‏آن حضرت در این وصیتنامه، ضمن اقرار و شهادت به توحید و نبوت پیامبر(ص) و سایر عقاید حقه اسلامی نوشتند: ‏

«وَ اِنی لَم اَخرُج اَشِراً وَ لابطراً وَلامُفسِداً وَلا ظالِماً واِنَما خَرَجتُ لِطَلَبِ الاصلاح فی اُمَة جَدّی(ص) اُریدُ اَن آمَرَ بالمَعرُوف وَ انهی عَنِ المُنکر وَ اَسیرُ بسیرَةِ جَدّی وَ اَبی عَلی بن ابیطالب فَمَن قَبِلَنی بقَبول الحَق فَالله اولی بالحَق وَ مَن رَدَّ عَلی هذا اَصبر حَتی یَقضَی الله بَینی وَ بَینَ القُوم وَ هُوَ خَیرُ الحاکِمین وَ هذه وَصِیّتی اِلَیکَ یا اخی...»‎[16]‎

‏[و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوشگذرانی و فساد و ستمگری از مدینه خارج می‌شوم، بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح مفاسد امت و احیاء سنت و سیره جدم رسول خدا(ص) و پدرم علی(ع) است، پس هر کس این حقیقت را از من بپذیرد و پیروی کند راه خدا را پذیرفته است و هر کس رد کند من با صبر و استقامت (راه خود را) در پیش خواهم گرفت تا خداوند میان من و این افراد حکم کند که او بهترین حاکم است...].‏

‏امام در وصیتنامه که طبری و سایر مورخان اهل سنت از آن غفلت‌ ورزیده و به عمد و یا به سهو  از آن گذشته‌اند، به روشنی هدف از قیام خویش که بر دو اصل اساسی استوار بود، یعنی: ‏

‏1- امر به معروف، و نهی از منکر ‏

‏2- احیاء سنت و سیره رسول خدا(ص) و علی(ع) ‏

‏را بیان می‌سازد. در حقیقت باید گفت آن حضرت صرفاً بخاطر امتناع از پذیرش حکومت یزید و عدم بیعت با او از مدینه خارج نشد بلکه برای احیای سنت پیامبر(ص) که در آن هنگام از بین رفته‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 54

‏و سنت طلقاء جای آن را گرفته بود و نیز برای اصلاح امت اسلامی و انحرافات موجود و در حقیقت تحقق امر به معروف و نهی از منکر دست به قیام و خروج از مدینه زد و چه بسا اگر حتی دستور یزید برای گرفتن بیعت از امام نیز در کار نبود آن حضرت برای تحقق این دو اصل قطعاً دست به قیام زده و وظیفه خویش یعنی امامت و هدایت جامعه را به انجام می‌رسانید. اینکه بسیاری از مورخان علت حرکت امام از مدینه را دستور یزید به ولید بن عتبه حاکم شهر برای گرفتن بیعت از ایشان گزارش می‌کنند،‏‎[17]‎‏ مسأله برای بسیاری بدین گونه نمایان می‌گردد که حسین(ع) برای گریز از بیعت با یزید که نه شرعاً و نه عقلاً برای او قابل پذیرش نبود، از مدینه خارج شد؛ زیرا اگر در مدینه می‌ماند یا مجبور به بیعت بود و یا کشته می‌شد و در مکه نیز همین شرائط پیش آمد، چون عده‌ای از مزدوران یزید برای قتل او به این شهر آمده بودند و لذا از آنجا نیز «خائفاً یترقب» خارج شد. مجموع این گزارش‌ها در منابع مورخان اهل سنت اگر همراه با ذکر اهداف و انگیزه واقعی حرکت و قیام امام که بارها در سخنان او با افراد مختلف و یا در نامه‏‏‌‏‏ها و وصیتنامه‏‏‌‏‏ها نسبت به آن تأکید و تصریح شده، همراه نباشد، بدیهی است حرکت او چیزی جز گریز از مرگ با شهادت معنا و مفهومی نخواهد داشت در حالی که در جای‌جای سخنان امام، مسأله جهاد  و آمادگی برای شهادت و ایثار جان و آگاهی از شهادت مطرح است. نکته‌ای که در این راستا قابل توجه است اینکه حرکت امام یک حرکت تهاجمی بود نه یک حرکت تدافعی؛ و می‌توان گفت مسأله گرفتن بیعت از ایشان برای یزید به قیام و نهضت حسینی سرعت بخشید نه اینکه عامل اصلی حرکت و نهضت او بود. نیروی محرکه قیام این حدیث شریف نبوی بود که در نامه‌ای خطاب به مردم کوفه نوشته و به نماینده خویش قیس بن مسهّر صیداوی سپرد: ‏

«مَن رَای سُلطاناً جائِراً مَستَحِلاً لِحَرام الله ناکِثاً لِعَهد الله مُخالِفاً لِسُنَّتِ رَسُولِ الله یَعمَلُ فِی العِباده بِالاِثمِ وَ العُدوانِ فَلَم یُغیَِّر عَلَیهِ بِالفِعلِ وَ لاقُولِ کانَ عَلَی الله اَن یَدخُلَهَُ مَدخَله.»‎[18]‎

‏5- وقتی از آن حضرت در دارالاماره «ولید بن عتبه» حاکم مدینه، خواسته می‌شود تا با یزید بیعت کند، می‌فرماید: ‏

«اَیُّهَا الاَمیر نَحنُ [انّا] اَهلُ‌بَیتِ النُّبُوهَ وَ مَعدِنِ الرِّسالَه وَ مُختَلَفَ المَلائِکة وَ مَهبطِ الرََّحمُة بِنا فَتَحَ الله وَ بنا یَختَم وَ یزید رَجُلٌ شاربُ الخَمر وَ قاتِل النَفس المُحتَرمَةَ مُلعِن بِالفِسق وَ مِثلی لایُبایِعُ مِثلُه ُو  لکِنُ نُصبِحُ تَُصبِحُونَ وَ نَنظُرُ وَ تَنظُرُونَ اَیّنا اَحَقُّ بالخَلافَةِ وَ البیعة»‎[19]‎

‏[ای امیر، مائیم خاندان نبوت و کان رسالت، خاندان ما محل هبوط فرشتگان و نزول رحمت‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 55

‏خداوند است، ذات حق، اسلام را از خاندان ما آغاز و تا آخر نیز با ما به پیش خواهد برد؛  اما یزید؛ مردی شرابخوار است که نیکان را بقتل رسانیده و فسق و فجور خویش را علنی می‌سازد. کسی چون من با کسی همانند او بیعت نمی‌کند؛ ما و شما هر دو به آینده می‌نگریم و خواهیم دید که کدامیک از ما سزاوار و لایق رهبری است.]‏

‏آن حضرت در این سخنان، علاوه بر تبیین علت عدم بیعت با یزید، به مسأله‌ای که همواره پدر و برادرش نیز نسبت به آن تأکید داشتند یعنی حقانیت و استحقاق رهبری جامعه بر اساس نص رسول خدا(ص) اشاره می‌فرماید. با توجه با اینکه مکان بیان این سخنان مدینه است و هنوز خبری از نامه‌های مردم کوفه نیست، پس دقیقاً امام(ع) به یک جهاد و قیام که مقدمه آن هجرت است، دست زده است.‏

‏6- حسین(ع) روز بعد از جلسه ملاقات با حاکم مدینه، با مروان بن حکم روبرو می‌شوند. وی از ایشان می‌خواهد که با یزید بیعت کند، ولی آن حضرت می‌فرمایند: ‏

«اِنّا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُون وَ عَلیَ الاِسلامِ السَلام اِذا بُلیَتِ الامَّه بِراعٍ مِثل یَِزید وَ لَقَد سَمِعتُ جَدّی رَسُولَ الله(ص) یَقُولُ الخَلافَةُ محرّمةٌ عَلی آلِ اَبی سُفیان فَاذا رَأَیتُم مُعاویه عَلی مِنبَری فَاَبقِروا بَطنَه وَ قَد رَاه اَهلُ المَدینه عَلی المِنبر فَلَم یَبقِرُوا فَابتَلاهُم الله بِیَزید الفاسِق.»‎[20]‎

‏[ما از خدائیم ... اینک باید فاتحه اسلام را خواند که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شده‌اند. از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم که می‌فرمود خلافت بر خاندان ابی‏‏‌‏‏سفیان حرام است و اگر معاویه را بر منبر من دیدید شکم او را پاره کنید، ولی مردم مدینه او را بر منبر دیدند و وی را نکشتند تا خداوند نیز آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.]‏

‏7- آن حضرت در نامه‌ای خطاب به مردم بصره، هدف از قیام خود را اجرای احکام کتاب خدا و سنت رسول(ص) که از بین رفته اعلام می‌کند: ‏

 اَنَا اَدعُوکُم اِلی کِتابَ الله وَ سُنَةِ فَاِنَّ السُّنَه قَد اُمیتَت وَ البِدعَة قَد اُحییَت فَاِن تَسمَعُوا قُولی اَهدِکُم اِلی سَبیلِ الرَّشاد.»‎[21]‎

‏8- امام علی(ع) بارها در خطب و یا نامه‌ها، از شهادت خویش و اینکه پایان و سرانجام او و خاندانش قتل و اسارت خواهد بود سخن گفته و با این اشارت، تلاش کسانی که سعی بر القاء دنیاطلبی آن حضرت داشتند را نقش بر آب می‌فرماید که ما در اینجا صرفاً به یک نمونۀ آن اشاره ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 56

‏می‏‏‌‏‏کنیم.‏

‏آن حضرت هنگام خروج از مکه به سوی عراق، در میان افراد بنی‏‏‌‏‏هاشم و شیعیان خویش خطبه‌ای خوانده و در این خطبه بدینگونه از شهادت خویش خبر دادند: ‏

«اَلحَمدُ لله وَ ماشاءالله ... وَ ما اوُلَهَنی اِلی اَسلافی اشتیاقِ یَعقُوب اِلی یُوسُف...»‎[22]‎

‏[...مرگ بر انسانها لازم افتاده، همانند اثر گردن بند که لازمۀ گردن دختران است و من به دیدار نیاکانم آنچنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف داشت و برای من قتلگاهی معین گردیده است که در آنجا فرود خواهم آمد و گویا با چشم خود می‌بینم که درندگان بیابانها در سرزمینی در میان «نواویس و کربلا» اعضای مرا قطعه قطعه و شکمهای گرسنه خود را سیر و انبانهای خالی خود را پر می‌کنند. از پیشامدی که با قلم قضا ثبت شده است، گریزی نیست، بر آنچه خدا راضی است ما نیز راضی و خشنودیم ؛ در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت می‌ورزیم که او اجر صبرکنندگان را بر ما عنایت خواهد فرمود.... آگاه باشید هر یک از شما که حاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقای پروردگار نثار کند آمادۀ حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد. انشاءالله.]‏

‏شایان گفتن است این روایت و روایتهای دیگر در این زمینه، همانند نمونه‌هایی که سابقاً ذکر شد در منابع مورخان اهل سنت گزارش نشده است. ‏

ب- بررسی و نقد مسأله درخواست امام(ع) برای دیدار یا بیعت با یزید

‏یکی از نکات قابل تأمل و توجهی که در ارتباط با قیام حسینی(ع) در منابع مورخان اهل سنت دیده می‌شود، مسأله درخواست دیدار یا بیعت با یزید از سوی امام(ع) هنگام محاصره در کربلا است که در نامۀ عمر بن سعد خطاب به عبیدالله بن زیاد مطرح گردیده است. این گزارش را در ابتدا بیشتر منابع اهل سنت از جمله «طبری»،‏‎[23]‎‏ «ابن‌عساکر»،‏‎[24]‎‏ «ذهبی»،‏‎[25]‎‏ «ابن‌عبدربه»،‏‎[26]‎‏ «سیوطی»،‏‎[27]‎‏ «نویری»،‏‎[28]‎‏ و «ابن‌کثیر»،‏‎[29]‎‏ ثبت و سپس به بعضی از منابع شیعه‏‎[30]‎‏ نیز راه یافته است. موضوع یاد شده در آن منابع با اندکی اختلاف بدینگونه آمده است که امام(ع) دو شب قبل از نبرد، ساعتی با ابن سعد بطور خصوصی ملاقات داشته و صحبتهایی رد و بدل کرده‌اند و صبح روز بعد عمر بن سعد خطاب به عبیدالله بن زیاد نامه‌ای نوشته و در آن از جانب حسین(ع) سه شرط برای پایان دادن به این اوضاع عنوان می‌کند:‏

‏1- اجازه دهند حسین(ع) از همان جایی که آمده باز گردد.‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 57

‏2- به یکی از مرزها برود و نظاره‌گر امور باشد.‏

‏3- اجازه دهند نزد یزید رفته  و دست در دستان او گذارد تا هر چه خواهد حکم کند و در روایتی دیگر اینکه با یزید بیعت کند.‏‎[31]‎

‏در روایت دیگری شرط دوم چنین مطرح شد، که مرا به سوی یکی از سرزمینهای ترک بفرست، با آنان بجنگم تا بمیرم.‏‎[32]‎

‏طبری نیز گوید ابن‏‏‌‏‏زیاد، عمر بن سع و شمر را سوی وی فرستاده بود و حسین(ع) به خدا و اسلام قسمشان داد که او را پیش امیرمؤمنان یزید برند که دست در دست وی نهد.‏‎[33]‎‏ در روایت دیگری نیز از قول «زهیر بن قین» چنین مطلبی عنوان شده که خطاب به مردم کوفه می‌گفت اگر حسین(ع) را یاری نمی‌کنید، او را به پسر عمویش یزید واگذارید بخدا سوگند شاید یزید بدون کشتن حسین(ع) از شما راضی شود.‏‎[34]‎

‏شرط سوم یعنی دیدار و یا بیعت با یزید، با دلایل فراوانی قابل خدشه است و در حقیقت متضاد و مخالف با سیر قیام حسینی(ع) از ابتدا تا انتها است و به هیچ روی با آن تطابق و سازگاری ندارد. روایاتی در منابع وجود دارد که این مسأله در آنها تکذیب شده است که ما در اینجا ابتدا به ذکر یکی از آنها پرداخته و سپس مسأله را با استدلال عقلی و نیز روایی مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم.‏

‏روایتی از فردی بنام «عقبة بن سمعان» در منابع موجود است که وی می‌گوید: «من از ابتدای حرکت امام(ع) همراه او بودم و هیچ سخنی یا کلامی نبود که از او نشنیده باشم، بخدا سوگند وی در سخنانش با مردم هیچگاه چنین حرفی (بیعت با یزید و گذاشتن دست در دستان او) نزد و چنین چیزی نخواست.»‏‎[35]‎

‏این روایت به همراه دهها گزارش دیگر که همگی بالاتفاق یکی از اهداف حسین(ع) و قیام او را عدم پذیرش بیعت با یزید ذکر می‌کنند، می‌تواند بوضوح افترای یاد شده را مورد سئوال و نقد قرار دهد که ما تاکنون به نمونه‌های مختلفی از آن اشاره کرده و در اینجا نیز باز از لحاظ استنادی و عقلانی مورد بررسی قرار می‏‏‌‏‏دهیم.‏

‏1- شروط و درخواستهای یاد شده بصورتهای مختلفی ضبط شده و اختلاف فراوانی با یکدیگر دارند و گاهی نیز تعداد آنها ذکر شده است.‏

‏2- اسناد این روایت به حسین(ع) یعنی همان فردی که چنین شروطی را درخواست کرده‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 58

‏نمی رسد، لذا در ابتدای کار، این روایت ضعیف است.‏

‏3- گزارش یاد شده بالاتفاق در منابع اهل سنت دیده شده و مورخان شیعی شرط سوم را به تواتر ثبت نکرده‌اند.‏

‏4- همۀ منابع ذکر کرده‌اند که ملاقاتهای شبانه بین عمر بن سعد و امام حسین(ع) بطور سری و محرمانه انجام شده و جز آن دو نفر کس دیگری حضور نداشته است، پس چگونه می‌توان ادعا داشت که حسین(ع) از عمر بن سعد چنین درخواستی کرده باشد؟ آیا نمی‏‏‌‏‏توان گفت ممکن است عمر بن سعد از جانب خود چنین مطلبی را به عبیدالله بن زیاد نوشته و افترایی فاحش بر آن حضرت زده است.‏

‏5- چنانچه در منابع مضبوط شده، حرکت عمر بن سعد به سوی کربلا و مقابله با امام(ع) بر اساس دستور عبیدالله و برای گرفتن بیعت با یزید از سوی حسین(ع) بوده است زیرا عبیدالله بطور مستقیم به عمر بن سعد نامه‌ای نوشته و به او دستور می‌دهد به حسین(ع) پیشنهاد کن، خودش و همۀ یارانش با امیرمؤمنان یزید بیعت کنند و چون چنین کردند، فکری خواهیم کرد.‏‎[36]‎‏ حال اگر حسین(ع) چینن پیشنهادی کرده بود، هرگز کار به درگیری نمی‌انجامید.‏

‏6- اگر چنین گزارشی صحت داشته باشد پس چگونه می‌توان مسأله عدم بیعت امام(ع) در دارالاماره ولید بن عتبه حاکم مدینه را توجیه کرد؟ و چرا حسین(ع) در همان ابتدا به این امر تن نداد؟ و رنج مسافرت و هجرت را بر خود و اهل‌بیت خویش پذیرفت؟‏

‏7- اگر آن حضرت به بیعت با یزید و یا حتی دیدار با او راضی بود پس دست زدن به این قیام چه معنا و انگیزه‌ای داشت؟ آیا عده‌ای اینگونه تصور نخواهند کرد تا آنجا که مسأله جان و درگیری نظامی در کار نبود، یعنی در دارالاماره حاکم مدینه، حسین(ع) از بیعت سرباز زد و موقعی که سپاه عراق او را به  محاصره در آورده و قطعاً جان او و  خاندانش در معرض خطر جدی قرار گرفته بود به اصطلاح از موضع خود برگشته و از ترس جان خواستار ملاقات و بیعت با یزد شد؟ این امر با آن همه سخنان امام و شهادت‌طلبی و آگاه بودن به عاقبت قیام یعنی شهادت و اسارت خاندان خویش چگونه سازگار است؟‏

‏8- آیا گزارشگران و  مورخان وابسته به اموی و عباسی، نخواسته‌اند چهرۀ محبوبتری از یزید در مقابل عبیدالله نشان دهند بدین معنا که حسین(ع) به این چهره مصلح و با عطوفت یعنی یزید، خوشبین‌تر از عبیدالله بوده و از او انتظار مسامحه و یا گذشت داشته است؟!‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 59

‏9- آیا این حسین(ع) نبود که، هنگامی که معاویه برای فرزندش یزید بیعت می‌گرفت با ارسال نامه‌ای ضمن نکوهش جنایات او یعنی قتل صحابۀ پیامبر(ص) و شیعیان علی(ع) از جمله جحر بن عدی، عمر بن حمق و ... فرمود: «اما با گرفتن بیعت برای فرزندت یزید که فرزندی شرابخوار و سگ‌باز است به خودت زیان زدی و دین خویش را ترک کرده و از تعهد خود خارج شده‌ای.»‏‎[37]‎

‏10- این سخن امام به محمد حنیفه را قبلاً متذکر شدیم که ‏«والله لو لَم یَکُن مَلجاً لماٌ بایَعتُ یَزید»‏ و نیز سخن آن حضرت به زرارة بن صالح که ‏«انّی اَعلَمُ علماً یقیناً اَنّ هُناکَ مَصرَعی و مَصارِعِ اَصحابی و لایَنجو مِنهم الا وَلَدی علی»‏و نیز گفتۀ ایشان به جعفر بن سلیمان الضیعی ‏«اَنّهُم لایدعونی حَتّی یستَخرِجوا هذه العَلَقَة مِن جوفی»‏ و سایر سخنانی که قبلاً از آن سخن رفت چگونه می‌تواند با این گزارش سازگاری داشته باشد؟‏

‏11- چنانکه می‌دانیم و قبلاً نیز اشاره شد، علت عدم پذیرش حکومت یزید و بیعت با او از سوی امام اشتهار این خلیفه! به فساد اخلاق، هرزگی، شرابخواری و سایر رذایل اخلاقی بود و حسین(ع) در دوران جوانی نیز با این روحیۀ یزید آشنایی داشت. ابوالفرج اصفهانی روایتی از برخورد حسین(ع) با یزید در دوران جوانی ذکر می‌کند که یزید در موسم حج به همراه پدرش به مکه آمده و از فرط خوردن شراب مسموم شده بود در این هنگام ابن عباس و حسنین(ع) از مقابل وی گذشتند و یزید به نوکرش دستور داد تا به حسین(ع) شراب تعارف کند و اصرار داشت که آن را بنوشد. وقتی حسین(ع) با عصبانیت امتناع کرد و گذشت، یزید با حالت مستی این چنین می‌خواند که ای دوست من، چقدر عجیب است که من تو را به زنان آواز‌خوان، خوشی‌ها، لذتها، شراب و موسیقی و لبۀ سبوی شراب که بر لب سرور اعراب می‌نشیند و در میان آنها دختران آوازه‌خوان و ... دعوت می‌کنم و تو نمی‌پذیری.‏‎[38]‎

‏در حالی که بسیاری از مورخان شیعه و سنی مسأله شراب‌خواری و فساد و هرزگی یزید را گزارش کرده‌اند و حسین(ع) خود بارها بدان امر اشاره کرده‏‎[39]‎‏ این درخواست حسین(ع) در آن موقع چه معنایی می‌تواند داشته باشد و چگونه قابل توجیه است.‏

‏12- امام(ع) در روز عاشورا در آخرین کلام خویش قبل از شهادت فرمود‏: «اَلا وَ اِنّ الدّعی اِبنُ الدّعی قَد رکزَنی بَینَ اثنَتَینُ بَینَ السِّلة و الذّله وَ هَیهات منّا الذّله یابَی الله ذلکَ وَ رَسوله وَ المؤمنون وَ حجورٌ قَد طابَت وَ طَهُرَت وَ اُنُوفٌ حَمیّة وَ نُفوسُ اَبیه مِن اَن تُؤثّر طاعَة اللِئام علی مَصارِعِ الِکرام»‎[40]‎


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 60

‏13- وقتی امام خطاب به مردم کوفه می‌گفت: «آیا شما نبودید که برای من نامه نوشتید؟ اگر پشیمان شده‏‏‌‏‏اید من باز می‌گردم.» در این حال قیس بن اشعث گفت: «چرا به حکم پسر عمویت (یزید بن معاویه) تن نمی‌دهی؟» حسین(ع) فرمود‏: «لا وَ الله لا اعطیُهم بِیَدی اَعطأ الذَّلیل وَ لا اَفِرُ فَرارَ العَبید.»‎[41]‎

‏این قرائن و صدها دلایل دیگری می‌تواند بخوبی عدم صحت گزارش یاد شده یعنی شرط حسین(ع) مبنی بر دیدار و یا بیعت با یزید را روشن نماید. پس در اینجا اگر نگوئیم این گزارش را وابستگان به اموی برای لوث کردن قیام حسین(ع) ساخته‌اند، تنها یک دلیل معقول برای آن می‌توانیم ارائه کنیم و آن این که ممکن است عمر بن سعد برای ختم دادن به غایله، این مطلب و شرط را از خود ساخته و به عبیدالله نوشته باشد.‏

ج- ترسیم چهره‌ای مردد و مصلح از عمر بن سعد

‏نکتۀ دیگری که در گزارشهای مورخان اهل سنت از حادثه کربلا قابل نقد و بررسی است، ترسیم چهره‌ای مردد و مصلح از عمر بن سعد است که گاهی منابع شیعی نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته‏‏‌‏‏اند. در سراسر گزارشهایی که پیرامون حادثه کربلا رسیده است، از عمر بن سعد بن ابی‏‏‌‏‏وقاص، چهره‌ای سازشکار، دوستدار حسین(ع) و مصلح ترسیم شده که وی میکوشد تا سرکوبی قیام حسین(ع) را برعهده نگرفته، مترصد فرصت است تا شاید به راهی برای صلح  و سازش دست یابد و با نامه‌هایی که به عبیدالله می‌نویسد و یا با مذاکراتی که با حسین(ع) می‌کند می‌خواهد مسأله را بدون درگیری و با مسالمت  و مصالحه پایان دهد. وی کسی است که چنانچه گفتیم از جانب خود به عبیدالله نامه‌ای نوشته و شروطی از جمله درخواست ملاقات حسین(ع) با یزید را در آن ذکر می‌کند تا عبیدالله از برخورد نظامی او را معاف دارد و به تبع آن عبیدالله نیز او را مورد سرزنش قرار می‌دهد که بجای مصالحه و نجوا با حسین(ع) و دلسوزی نسبت به او، کار را تمام کند و یا فرماندهی را به شمر بن ذی‏‏‌‏‏الجوشن واگذار نماید.‏‎[42]‎

‏عمر بن سعد فردی است که علی بن الحسین(ع) در حق او دعا کرده و از خداوند برای او پاداش می‌طلبد، زیرا در روز عاشورا سپاهیان وی به غارت خیمه‌ها پرداخته و قصد آزار علی بن الحسین(ع) که در آن روز بیمار و در بستر بوده است را داشته‌اند و عمر بن سعد آنان را از آزار رسانیدن به وی باز می‌دارد.‏‎[43]‎‏ و یا بر اساس روایتی دیگر، وقتی دشمن، حسین(ع) را در محاصره گرفته و بر او هجوم آورده و مجروحش می‌ساختند، زینب به طرف عمر بن سعد آمد و گفت: «ای عمر‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 61

‏فرزند سعد! ابو عبدالله را می‌کشند و تو نگاه می‌کنی؟» راوی می‌گوید: «اشکهای عمر را می‌دیدم که بر گونه و ریشش روان بود و روی از زینب برگردانید.»‏‎[44]‎

‏علاوه بر آن، عمر بن سعد در تمام این گزارشها، فردی توصیف می‌گردد که به هیچ وجه تمایلی به دخالت در این مأموریت و کشتن نوادۀ رسول خدا(ص) ندارد ولی بخاطر حفظ جان خویش دست به این عمل زده و روایاتی نیز در منابع اهل سنت دیده می‌شود که بارها عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را تهدید به قتل کرده است. از جمله طبری از قول «سعد بن عبیده» نقل می‌کند که با عمر بن سعد آب تنی می‌کردیم که فردی پیش وی آمد و به وی گفت: «ابن زیاد «جویریة بن بدر تمیمی» را سوی تو فرستاده و دستور داده اگر با این قوم(کاروانیان کربلا) جنگ نکنی گردنت را بزند. وی می‌افزاید (با شنیدن این سخن) عمر بن سعد بر اسب خود پرید و سلاح بست و با یاران خود به سوی حسین(ع) حمله برد و جنگید.‏‎[45]‎

‏در روایت دیگری آمده است هنگام اعزام عمر بن سعد، عبیدالله به او می‌گوید: «اگر او را سرکوب نکنی خانه‌ات را آتش می‌زنم و گردنت را قطع می‌کنم.»‏‎[46]‎‏ در جای دیگری عبیدالله به شمر بن ذی‌الجوشن مأموریت می‌دهد که عمر بن سعد را وادار کن تا کار را یکسره کند، اگر نپذیرفت سر او را برای من بفرست و خود جانشینی را بر عهده بگیر.‏‎[47]‎‏ ‏

‏این تصویری است که مورخان اهل سنت از چهرۀ عمر بن سعد بدست داده‌اند در صورتی که عملکرد و اقدامات وی او را به گونه‌ای دیگر نشان می‌دهد و بویژه نیز منابع شیعه از فجایع و بی‌رحمیهای وی بسیار یاد کرده‌اند. حال با بررسی منابع شیعه و تا حدودی سایر منابع به نکاتی در ارتباط با شخصیت عمر بن سعد برمی‌خوریم که با ترسیم چهره‌ای مصلحانه از او به هیچ روی سازگاری و همسانی ندارد؛ از جمله: ‏

‏با بررسی بعضی از روایات، مسأله مجبور بودن عمر بن سعد برای قتل حسین(ع) و سرکوبی قیام کربلا بکلی منتفی میگردد زیرا در شب قبل از حادثه، امام حسین(ع) به نصیحت عمر بن سعد پرداخته و از او می‌خواهد که خود را کنار بکشد و یا به او بپیوندد ولی عمر بن سعد بهانه می‌آورد که اگر چنین کنم عبیدالله خانه‌ام را آتش می‌زند، امام به او می‌فرماید: «من خانۀ بهتری به تو می‌دهم.» ولی باز می‌گوید: «زمینهایم را می‌گیرد.» امام می‌فرماید: «به تو زمینهای بهتری از خود در حجاز می‌دهم و ...» ‏‎[48]‎

‏ امام(ع) هر چه می‌کوشد تا او را منصرف سازد وی نمی‌پذیرد. با توجه به این که یاران عمر بن ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 62

‏سعد حدود چهار هزار تن بوده‌اند، اگر او از همان ابتدا به حسین(ع) می‌پیوست قطعاً موقعیّت امام و وی به گونه‌ای دیگر بود و ما از این گونه سرپیچی‌ها در میان امرای حکومت اموی بسیار داشته‏‏‌‏‏ایم که نمونه آن «عبدالرحمن بن محمد بن اشعث» است. در جای دیگری نیز گزارش شده است که عبیدالله در نامه‌ای از او می‌خواهد یا کار را یکسره کن و یا فرماندهی را به شمر واگذار کن.‏

‏عمر بن سعد نپذیرفت و گفت: «هرگز چنین نمی‌کنم و خود کار حسین(ع) را یکسره می‌سازم.»‏‎[49]‎‏ در این دو برهۀ حساس، عمر بن سعد اگر قبلاً به این کار تمایلی نداشت و دوستدار صلح و مسالمت بود، پس چرا از فرصت‌ها استفاده نکرده و خود را برای همیشه از این ننگ و رسوایی رهایی نبخشید. با توجه به این که او نیز همانند دیگران قطعاً می‌دانست با نوادۀ رسول خدا(ص) درگیر شده و می‌خواهد خون سرور جوانان بهشت و پارۀ تن رسول خدا(ص) را بریزد و در این رابطه نمی‌توان گفت وی هیچگونه خبری از دهها حدیث پیامبر در مورد فضایل حسین(ع) نداشته است. آیا اگر او واقعاً به این کار تمایلی نداشت نمی‌توانست همانند حر بن یزید ریاحی در این حادثه افتخارآفرین باشد؟ و یا حداقل دامان خویش را از این لکۀ ننگ بپیراید.‏

‏2- عمر بن سعد بر اساس دستور عبیدالله، با قساوت هر چه تمامتر دستور داد تا آب را بر حسین(ع) و خاندان او ببندید و قسم بخورد که هرگز نخواهد گذاشت- همان گونه که عبیدالله گفته بود- آنان قطره‌ای آب بنوشند.‏‎[50]‎

‏3- حر بن یزید ریاحی وقتی دید لشگر عمر بن سعد عزم جنگ دارد، به وی گفت: «آیا تو با این مرد جنگ خواهی کرد؟» عمر بن سعد گفت: «آری بخدا جنگی کنم که آسانترین آن افتادن سرها و بریدن دستها باشد.»‏‎[51]‎

‏4- عمر بن سعد اولین کسی است که لکۀ ننگ انداختن نخستین تیز به سوی یاران حسین(ع) را بر جان خریده و به مردم می‌گوید شاهد باشید که من اولین کسی هستم که به سوی آنان تیر انداخته، ‏‎[52]‎‏ گویی افتخار بزرگی است که نمی‌خواهد نصیب دیگری گردد؟!‏

‏5- آیا این عمر بن سعد نبود که برای اعلان حمله نیروها فریاد زد‏: «یا خیل الله ارکبی و بِالجَنّة اَبشری»‎[53]‎‏ (ای لشگریان خدا سوار شوید و به بهشت مژده بگیرید.) آیا اگر او بدین امر مایل نبود چگونه مژده  و پاداش آن یعنی کشتن حسین(ع) را بهشت می‌دانست و سربازان را به پاداش بهشت ترغیب می‌کرد؟‏

‏6- وی در حادثه کربلا تنها سمت فرماندهی نداشت، بکله خود مانند یک سرباز و جنگجو به ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 63

‏نبرد پرداخته و بسیاری از یاران حسین(ع) را به شهادت رسانید. ‏

‏7- یکی دیگر از جنایتهای او دستور به حرمله، برای مورد هدف قرار دادن گلوی فرزند خردسال حسین(ع) یعنی «عبدالله بن حسین» و کشتن او بود. ‏

‏8- هنگامی که حسین(ع) تنها مانده و می‌جنگید، عمر بن سعد برای زودتر از پا درآوردن حسین(ع) دستور داد تا همۀ نیروها اطراف او را گرفته و از همه طرف به او حمله آورند، زیرا او شجاع‌ترین فرد عرب است. ‏

‏9- یکی دیگر از جنایتهای عمر بن سعد این بود که پس از قتل حسین(ع) فریاد زد چه کسی داوطلب می‌شود تا بر بدن حسین(ع) اسب بتازد و بدن او را پایکوب سم اسبها نماید؟‏‎[54]‎

‏10- پس از کشتن امام(ع) عمر بن سعد دستور داد سر مبارک ایشان و سایر شهدا را قطع کرده و آن را میان قبایل تقسیم کنند تا نزد عبیدالله برده و با این عمل به او تقرب جویند و پاداش بگیرند.‏‎[55]‎

‏حال چرا با این همه قساوت و سنگدلی، چهره‌ای مصلح و سازشکار از عمر بن سعد ترسیم می‌شود؟ شاید بتواند برای این امر یک پاسخ داشت و آن اینکه عمر بن سعد فرزند سعد بن ابی وقاص یکی از صحابۀ مشهور رسول خدا و عضو شورای شش نفرۀ خلافت است که عمربن خطاب آنان را برای تعیین جانشینی خلیفۀ پس از خود انتخاب کرده بود. چنانکه می‌دانیم اهل سنت اعتقاد خاص و ویژه‌ای نسبت به تمامی صحابۀ رسول خدا(ص) دارند و حدیثی نیز از پیامبر ارائه می‌دهند که: ‏«اصحابی کالنُّجوم بِاَیُّهُم اِقتَدَیتُم اِهتدَیتُم»‏ (اصحاب من چون ستارگانند، به هر یک اقتدا کنید هدایت می‌یابید.) اینک این عمر بن سعد فرزند یکی از همین ستارگان می‌باشد که از جایگاه خاصی در میان اهل سنت برخوردار است. لذا شاید به رغم آنهمه حقایق تاریخی که قبلاً بدان اشاره شد کوشیده باشند تا حدودی میزان این ننگ و رسوایی را از دامان این فرزند صحابه بکاهند. ‏

‏شایان ذکر است که مهمترین علتی که عمر بن سعد را وادار به چنین اقدام مصیبت‌بار و جانگدازی کرد دنیاطلبی و جاه‌طلبی وی و طمع حکومت شهر ری بود. زیرا عبیدالله قبلاً حکم امارت ری را به دست او داده بود، لیکن با قیام حسین(ع) شرط دستیابی به حکومت ری را از بین بردن حسین(ع) و یارانش قرارداد. در این مورد دو بیت شعر به عمر بن سعد منسوب است: ‏

اَاَترکُ مُلکُ الرّی الریُ مُنیتی  اَم ارجِع مَذموماً بِقَتلِ الحَسَین(ع)

وَفی قَتلهِ النّار التی لَیسَ دونَها  حِجابٌ وَملکُ الرّی قُرَّة عَینی[56]


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 64

‏(آیا حکومت ری را در حالیکه آرزوی من است رها کنم یا نکوهش و سرزنش در قتل حسین(ع) را پذیرا شوم که در قتل او آتشی است که ورای آن حجابی نیست در حالی که حکومت ری نور چشم من است.)‏

‏این اشعار بیانگر دنیاپرستی و جاه‌طلبی عمر بن سعد است و با این که خود به آن گناه بزرگ و عقوبت سخت آن در آخرت معتقد و آگاه است ولی نمی‌تواند از حکومت فانی دنیوی و مقام ظاهری ناپایدار آن چشم بپوشد. البته در روایت دیگری آمده است عبیدالله بن زیاد با اطلاع از حرکت حسین(ع) به سوی عراق به سران خویش گفت چه کسی از شما برای سرکوبی حسین(ع) خود را آماده می‌سازد تا پاداش نیکو از جمله حکومت ری را به او بدهیم، در این حال عمر بن سعد گفت: «من چنین خواهم کرد.»‏‎[57]‎

د- تلاش برای تبرئۀ یزید از قتل حسین(ع)

‏مورخان اهل سنت چگونگی برخورد یزید با کاروان اسرای کربلا و سرهای مقدس شهدا را در دارالخلافه ترسیم کرده‏‏‌‏‏اند. لیکن روایات آنان جملگی در مسیری است که چنین تصور می‌شود کوشیده‌اند تا یزید را از قتل حسین(ع) تبرئه کرده و همۀ گناهان را به گردن عبیدالله بیاندازد. ذهبی می‌نویسد: «وقتی سر حسین(ع) نزد یزید فرستاده شد، او سر مبارک را میان دستهای خویش قرار داده و می‌گریست، آنگاه پس از سرودن شعری گفت: «اما به خدا سوگند اگر من همراه تو بودم هرگز تو را نمی‌کشتم.»‏‎[58]‎

‏ذهبی در اینجا شعری که یزید با دیدن سر مبارک سروده را گزارش نمی‌کند در حالیکه این شعر که اکنون بطور کامل ارائه خواهد شد می‌تواند بسیاری از مسائل را روشن سازد: ‏

لیت اشیاخی ببدر شهدوا   و فزع الخزرج من وقع الاسل

لاهلو و استهلو فرحاً    ثم قالوا یا یزید لاتسل

قد قتلنا القرم من ساداتهم   و عدلناه ببدر فاعتدل 

لست من ضدف ان لم انتقم   من بنی احمد ما کان فعل 

لعبت هاشم بالملک فلا   خبر جاء و لا وحی نزل

قد اخذنا من علی ثارنا   و قتلناالفارس اللیث البطل[59]

‏در این اشعار، یزید بطور علنی سرور و شادی خویش را از کشته شدن حسین(ع) و نیز گرفتن انتقام کشته‌های مشرکین در جنگ بدر که عمدتاً از بنی‌امیه و اسلاف یزید بوده‌اند بیان داشته و کینه ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 65

‏دیرینه و جاهلی خویش از هاشم و فرزندان احمد(ص) و انتقامجویی از علی(ع) بخاطر کشتن بسیاری از بنی‏‏‌‏‏امیه در جنگ بدر را به نمایش می‌گذارد. سرودن این اشعار توسط وی باعث شده تا بسیاری از علما، محدثان و فقها به کفر یزید رأی داده و لعن او را جایز بدانند. از جمله ابن ابی‌الحدید معتزلی گوید: «بسیاری از اصحاب ما (معتزله) در دین معاویه طعن کرده‌اند و گویند او ملحد بود و اعتقادی به نبوت پیامبر نداشت و از کلام او چنین مطالبی که دال بر این امر باشد نقل شده است.»‏‎[60]‎

‏مورخ دیگر اهل سنت ابن حجر هیثمی صاحب «‏الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه‏» است که از اشعار یاد شده تنها به یک بیت آن اکتفا کرده و از ذکر سایر ابیاتی که نشان دهنده کفر و الحاد و سرور یزید از قتل حسین(ع) است خودداری می‌کند. ‏‎[61]‎

‏ذهبی در جای دیگری گزارش می‌کند که یزید از اقدام عبیدالله بن زیاد در خشم آمده و حتی بر ابن مرجانه نیز لعنت فرستاد، آنگاه از قول علی بن الحسین(ع) می‌گوید: «ما گریۀ یزید را هنگام مشاهدۀ سر دیدیم و من به او گفتم اگر رسول خدا ما را چنین مغلوب و در غل و زنجیر می‌دید دوست داشت از آن رهایی یابیم.» یزید نیز گفت: «راست می‌گویی.» و دستور داد مرا از غل رهانیده و هر چه خواستیم بخشید و طی نامه‌ای به حاکم مدینه سفارش فراوانی نسبت به ما کرد. ‏‎[62]‎

‏«طبری و ابن عبدربه» نیز از بذل و بخششهای فراوان و پاداشهای یزید به اسرا و فراهم کردن هودجها و طعام و لباس نیک برای آنان سخن می‌گویند و این که وی ابن مرجانه را نکوهش و سرزنش می‌کند.‏‎[63]‎‏ ابن عبدربه می‌افزاید: «وقتی زحر بن قیس سرهای شهدا را به بارگاه یزید برده و حادثه کربلا را تشریح می‌ساخت، یزید به گریه افتاد و گفت: «من از اطاعت شما بدون کشتن حسین(ع) قانع بودم، خداوند ابن سمیه را لعنت کند اگر من به کار حسین بودم از او می‌گذشتم. خداوند اباعبدالله را رحمت کند و بیامرزد.» وی آنگاه گفت: «به خدا سوگند من از خروج اباعبدالله و نیز از قتل وی خبری نداشتم.»‏‎[64]‎‏ طبری نیز اشعاری به یزید منسوب می‌دارد که با اشعار ثبت شده دیگری دقیقاً در تضاد است بدین مضمون: «سرهایی را برای ما شکافتند که برای عزیز ما بود و خودشان ناسپاس‌تر بودند و ستمکارتر، به خدا ‌ای حسین اگر کار تو به دست من بود تو را نمی‌کشتم.»‏‎[65]‎

‏طبری سپس از شیون و فغان خاندان یزید سخن گفته و می‌افزاید فاطمه دختر حسین(ع) که بزرگتر از سکینه بود گفت: «ای یزید دختران پیامبر اسیرند.» یزید گفت: «برادر زاده‏‏‌‏‏ام! به خدا به این امر راضی نبودم.» فاطمه گفت: «به خدا برای ما حتی یک حلقه هم نگذاشتند.» یزید گفت: «برادر زاده‌ام ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 66

‏آنچه به تو می‌دهم بیشتر از آن است که از تو گرفته‌اند.» آنگاه به هر یک از آنها دو برابر آنچه گرفته بودند بخشید. سکینه می‌گفت: «هیچ کس را که منکر خدا باشد، از یزید بن معاویه بهتر ندیدم!؟» ‏‎[66]‎

‏در اینجا جای بسی تعجب است که سازندگان اینگونه روایات نیاندیشیده‌اند چگونه خوانندگان آن روایات خواهند پذیرفت فاطمه(س) دختر حسین(ع) در بارگاه یزید با آن همه داغها و مصیبتهایی که دیده و شاهد بر نیزه شدن سرهای پدر و برادران و عموزادگان خود بوده است. در اینجا به فکر زیورآلات خود باشد؟‏

‏ابن کثیر نیز گزارش مشابهی ارائه داده و ضمن بیان گریه و اندوه یزید می‌نویسد: وی گفت: «خداوند ابن مرجانه را خوار کند. اگر بین او و این خاندان خویشی و قرابت و رحمی بود با آنان چنین نمی‌کرد.»‏

‏ابن کثیر گزارشات فراوان دیگری نیز با اندکی تفاوت ثبت کرده و از مهربانیهای یزید نسبت به علی بن الحسین(ع) سخنها می‌گوید از جمله اینکه، یزید هیچ غذایی در ظهر و شام نمی‌خورد مگر آنکه علی بن الحسین(ع) را هم با خود هم غذا می‌کرد. و هنگام بازگرداندن آنان به مدینه گفت: «خداوند سمیه را تقبیح و خوار نماید. بخدا سوگند ‌ای علی اگر من نزد پدرت بودم چیزی نبود که از من بخواهد و به او ندهم و تا حد توان از او مرگ را باز دارم، حتی اگر به هلاکت بعضی از فرزندان من منجر میشد. ولی خداوند چنین خواسته بود که دیدی.» آنگاه مال فراوانی به آنان بخشید و بهترین لباسها را پوشانیده و به فرستادۀ خود نسبت به آنان سفارش نمود. ابن کثیر پس از ذکر این مطالب می‌گوید که این امر گفته‌های روافض(شیعیان) را رد می‌کند که می‌گویند اسیران را بر شترهای بدون پالان و جهاز سوار کردند و لباسهای آنان به گونه‌ای پاره بود که پشت و مقابل آنان دیده می‌شد. وی آنگاه می‌افزاید: یزید به کشتن حسین(ع) راضی نبود و آنچه به گمان می‌آید اینکه اگر قبل از آن که حسین(ع) کشته شود، اطلاع می‌یافت او را رها می‌کرد.‏‎[67]‎‏ ‏

‏ابن کثیر از مورخان متعصب شامی و از شاگردان ابن تیمیه است که در این روایات جهت‌گیری او بخوبی روشن است. گزارشهایی که وی ارائه می‌کند در سایر منابع بدین نحو ثبت نشده و منابع شیعه نیز به هیچ روی از چنین روایاتی سخنی ندارد. علاوه بر آن اظهارات شخصی وی یعنی عدم اطلاع و رضایت یزید از قتل امام، تلاش مذبوحانه برای برائت یزید از آن جنایت هولناک است. این در حالی است که تمامی قرائن و شواهد تاریخی، چیز دیگری نشان می‌دهند که ما در اینجا به استناد به آنها اهداف این قبیل مورخان وابسته را تبیین می‌سازیم: ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 67

‏1- اولین نکته، دستور یزید به «ولید بن عتبه» حاکم مدینه برای گرفتن بیعت از حسین(ع) و سه تن دیگر (عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن عباس) است که وی در این حکم به صراحت فرمان می‌دهد: هر یک از آنان که نپذیرفتند گردنشان را بزن.‏‎[68]‎‏ این روایت دقیقاً بیانگر موضع یزید در قبال حسین(ع) و سرپیچی کنندگان از بیعت است. ‏

‏2- سابقۀ تاریخی اختلافات میان خاندان حرب و بنی هاشم و نیز آل‏‏‌‏‏ابی سفیان و آل‏‏‌‏‏علی به اندازه‌ای روشن است که می‌تواند انگیزه‌ای برای کشتن حسین(ع) باشد. معاویه قبلاً در نامه‌ای خطاب به حسین(ع) ضمن تهدید او به قتل می‌گوید: «به وعده‌های کوفیان خوشبین نباش که می‌دانی آنان با پدر و برادرت چه کردند.» حسین(ع) نیز در پاسخ می‌گوید: «من نبرد با تو را نخواسته‌ام و گمان نمی‌کنم نزد خداوند عذری در ترک جهاد با تو داشته باشم. زیرا فتنه و مصیبت این امت از ولایت تو بسیار بزرگ است.»‏‎[69]‎‏ در ادامه همان نامه، معاویه فرزندش را نصیحت می‌کند که برای گرفتن بیعت از حسین(ع) نسبت به آن سه تن دیگر سخت‏‏‌‏‏گیرتر باش که او برای حکومت تو مشکل‏‏‌‏‏آفرین خواهد بود.‏

‏3- هنگامی که عبیدالله سر مسلم و هانی را نزد یزید فرستاد، وی نامه‌ای به او نوشته و ضمن سپاسگزاری یادآور شد که به من خبر رسیده است که حسین بن علی به سوی عراق حرکت کرده است، پستهای نگهبانی و پادگانها را آماده کن و مواظب باش، با هر شک و گمانی مردم را فروگیر و کسانی که با تو نمی‌جنگند را نکش.‏‎[70]‎

‏4- یزید در نامه‏‏‌‏‏ای به «عمر بن سعید» دستور می‌دهد به بهانه انجام حج با گروهی به مکه رفته، حسین(ع) را دستگیر و نزد او بفرستند و اگر امتناع کرد او را بکشند. ‏‎[71]‎

‏5- عبیدالله بن زیاد لحظه به لحظه، حرکت امام را به سوی عراق و نیز گزارشهای رسیده از عمر بن سعد و برخورد او با سپاه حسین(ع) و کشته شدن آن حضرت را به اطلاع یزید می‌رسانیده است که مکاتبات او با یزید در منابع مضبوط است.‏‎[72]‎‏ ‏

‏روایات فوق بخوبی کذب ادعای ابن کثیر که می‌گوید: یزید از ماجرا بی‌خبر بوده و نیز سایر گزارشهای طبری و ذهبی و ابن عبدربه را عیان می‌سازد.‏

‏6- این مطلب چگونه می‌تواند با گفتۀ یزید به نعمان بن بشیر سازگاری داشته باشد که از فرط خوشحالی به او گفت: ‏«احمدلله الذی قتل الحسین»‎[73]‎‏ و یا اینکه به علی بن حسین(ع) گفت: «پدر تو و جدت می‌خواستند امیر باشند، پس ‏الحمدلله الذی قتلها و سفک دماءهما‏.»‏‎[74]‎


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 68

‏7- یزید از قتل حسین(ع) به اندازه‌ای خوشحال و مسرور بود که با چوب بر لب و دندان مبارک می‌زد و آن اشعار کینه‌توزانه را می‌سرود: «لیت اشیاخی ببدر و...» که قبلاً ذکر کردیم و ابو برزه اسلمی نیز به او می‌گفت: «این چوبها را از لبهای حسین بردار که خود بارها دیدم رسول خدا بر آنها بوسه می‌زد.»‏‎[75]‎

‏8- هنگامی که خبر نزدیک شدن کاروان اسرا به یزید رسید دستور داد تا شهر را آذین بسته و بیارایند و زنان و مردان نیز همگی برای تماشای کاروان حضور یابند.‏‎[76]‎

‏9- یزید خطاب به زینبکبری(س) و علی بن الحسین(ع) در حالیکه نمی‌توانست سرور و شادی خود را پنهان سازد گفت: «دیدید خداوند چگونه شما را خوار و ذلیل ساخت.» و نیز به امام سجاد گفت: «ای علی! پدر تو خویشی مرا قطع کرد و حق مرا نشناخت و در حکومت، با من به نزاع برخاست و دیدی که خداوند نیز با او چه کرد.»‏‎[77]‎

‏10- یزید دستور داد تا برای عبرت همگان و نشان دادن این فتح بزرگ، سرهای شهدا و نیز سر مبارک امام را سه روز بر دروازه‌های دمشق و نیز جامع اموی آویزان کنند. ‏‎[78]‎

‏11- بسیاری از علما نیز معتقدند که یزید از این امر راضی بوده است از جمله تفتازانی می‌گوید: «حق این است که یزید به قتل حسین(ع) راضی بود و از آن خوشحال شده و به اهل‌بیت اهانت کرد؛ این امر به تواتر نقل شده است و اگر این تنها خبر واحد بود، ما بر آن تأکید نمی‌کردیم. لعنت خداوند بر او و یاران و انصار وی باد.»‏‎[79]‎

‏و نیز ابن حزم گوید: «قیام یزید تنها هدفی برای دنیا بود که تأویل و توجیهی ندارد و او یک باغی و ستمگر یگانه است.»‏‎[80]‎‏ جاحظ گوید: «منکراتی که یزید از قتل حسین(ع) و اسیر کردن فرزندان وی و ترسانیدن مردم مدینه و تخریب کعبه مرتکب شد، دال بر قساوت قلب، خشونت، اندیشه فاسد، کینه، خشم، نفاق و خروج از ایمان اوست. پس فاسق و ملعون است و کسی که از دشنام و لعن ملعون نهی کند، خود، ملعون است.»‏‎[81]‎

‏مجموع دلایل و قرائنی که ذکر شد به روشنی کذب و عدم صحت گزارشهای یادشده که همگی در مسیر تبرئه و تهذیب قرار گرفته‌اند را برملا می‌سازد، نکته‌ای که در این رابطه قابل ذکر است اینکه شاید بعضی بگویند این مطلب ارتباطی با تحریف گزارشهای تاریخی بوسیله مورخان یادشده ندارد، بلکه ممکن است یزید دست به چنین مظلوم‌نمایی‌هایی زده و سعی کرده باشد تا دامان خویش را از این ننگ و رسوایی پاک ساخته و گناهان را به گردن دیگران بیاندازد. در این مورد باید‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 69

‏گفت: ‏

‏اولاً اگر هدف یزید از انجام این اعمال عوامفریبی و مظلوم‌نمایی بوده پس چگونه است که در یک زمان دو چهره متضاد از خودشان نشان می‌دهد؟ به عبارتی در حالی که او برای حسین(ع) می‌گرید، همزمان با چوب نیز بر لب و دندان مبارک او می‌زند؟ یا اینکه اشعاری در رثای حسین(ع) و عظمت سرهای بر نیزه رفته می‌خواند ولی از طرف دیگر اشعاری مشحون از حقد و کینه‌های جاهلی و کین‌توزانه علیه بنی هاشم و علی بر زبان وی جاری می‌گردد. این دو‌گانگی چگونه می‌تواند برای حاضرین در دارالخلافه و گزارشگران حادثه کربلا توجیه‌پذیر باشد؟‏

‏ثانیاً چرا این مظلوم نمائیها بیشتر در منابع اهل سنت آمده و در منابع شیعی کمتر از آن سخنی دیده می‌شود؟‏

‏ثالثاً بدیهی است هدف از اینگونه مظلوم نمائیها تأثیر عملی بر مخاطبین است، در حالیکه کسانی چون امام سجاد(ع) و زینب کبری(س) و سایر اسرای کربلا نیز بزرگان و سران حکومتی و مشاوران یزید که بیشتر آنان از وابستگان اموی و دشمنان اهل‌بیت بوده‌اند، چگونه می‌توانستند با این مظلوم‌نمائیها تحت تأثیر قرار گرفته و یا اغوا شوند؟ آیا آنان از اینکه مسبب اصلی این جنایات یزید است، خبر نداشتند؟ برای عناصر خودی و وابستگان به حکومت اموی نیز نیازی به تظاهر و عوامفریبی نبود و آنان خود از آنچه که روی داده بود خبر داشته و آن را یک پیروزی بزرگ قلمداد می‌کردند. علاوه بر آن در این مجلس تاریخی مردم عوام و یا بیگانگانی حضور نداشتند که یزید بخواهد برای آنان عوامفریبی و مظلوم نمایی کند. لذا با این همه قرائن و شواهد، آیا نمی‌توان به این نتیجه رسید که مورخان یادشده کوشیده‌اند تا یزید را از قتل حسین(ع) تبرئه و همه گناهان را به گردن عبیدالله بن زیاد اندازند که هم خود و هم پدرش اصل و نسب مشروعی نداشتند؛ در حالی که یزید فرزند معاویه و او نیز فرزند ابی سفیان بزرگ مکه در عصر جاهلی بود.‏

هـ- بررسی روایات گزارشگران کربلا پیرامون معجزات و خوارق عادات پس از قتل حسین(ع)

‏بخش عمده‌ای از گزارش بسیاری از مورخان اهل سنت پیرامون حادثه کربلا به ذکر معجزات و حوادث غیر طبیعی اختصاص یافته که پس از شهادت امام حسین(ع) و یارانش بوقوع پیوسته است. همه منابع یادشده روایات فراوانی را بدقت و وسواس زیادی در این زمینه بدست می‌دهند که با اندکی تفاوت از این موارد می‌توان یاد کرد: ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 70

‏1- پس از قتل حسین(ع) و یارانش، از آسمان باران خون می‌بارید و خاکهای سرخی چون خون فرو می‌ریخت.‏

‏2- روز عاشورا خورشید کسوف کرد.‏

‏3- ستارگان در میانه روز در آسمان پدید آمدند. ‏

‏4- پس از قتل عام کربلا هیچ سنگی از روی زمین برداشته نمی‌شد، مگر آنکه از زیر آن خون تازه می‌جوشید. ‏

‏5- آسمان به مدت یک هفته در تاریکی بسر می‌برد و خورشید طلوع نمی‌کرد. ‏

‏6- ستارگان به یکدیگر برخورد می‌کردند. ‏

‏7- فردی که مردم را به کشته شدن حسین(ع) بشارت می‌داد، صاعقه‌ای از آسمان بر وی فرود آمده و او را کور ساخت.‏

‏8- از دیوار دارالاماره عبیدالله بن زیاد خون سرازیر می‌شد و دیوارهای بیت‏‏‌‏‏المقدس نیز خونین شدند. ‏

‏9- در روز حادثه شتری در اردوگاه کشته شد که میان گوشت او آتش بود و یا گوشت آن مثل چوب شد.‏

‏10- پس از قتل حسین(ع) شش ماه آسمان قرمز بود.‏

‏11- گیاهان صحرای کربلا که همه سبز بودند در آن روز خاکستر شدند.‏

‏12- ابن عباس در آن روز پیامبر(ص) را دید که شیشه‌ای از خون در دست داشت و به ابن عباس فرمود این خون حسین(ع) و اصحاب اوست.‏

‏13- تمامی مردم ناله‌ها و عزاداریهای جنّیان و اشعاری که در مصیبت قتل حسین(ع) می‌سرودند را شنیدند. ‏

‏14- وقتی حسین(ع) کشته شد، دنیا هفت روز ساکن و آرام شد. و یا سه روز تاریک گردید.‏

‏15- آسمان بر دیوارهای خراسان، شام و عراق خون بارید و...‏

‏این معجزات و غرایب را اکثر مورخان اهل سنت از جمله طبری‏‎[82]‎‏، سیوطی‏‎[83]‎‏، هیثمی‏‎[84]‎‏، ترمذی‏‎[85]‎‏، ابن حنبل‏‎[86]‎‏، ابن سعد‏‎[87]‎‏، ابن عساکر‏‎[88]‎‏، ذهبی‏‎[89]‎‏، قندوزی حنفی‏‎[90]‎‏و نیز کسان دیگری چون ابونعیم اصفهانی، شعبی، زهری، ابن حجر عسقلانی، ابن جوزی، ‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 71

‏ثعلبی و ابن سیرین نقل کرده‌اند.‏‎[91]‎

‏نکته‌ای که در راستای ذکر این معجزات و خوارق قابل توجه می‌باشد، اینکه جای بسی تعجب است که چگونه مورخان یادشده که در ذکر حوادث قیام حسینی بعضاً – چنانکه شرح آن رفت – از ثبت انگیزه‌های حقیقی قیام و بویژه سخنان امام(ع) غافل شده‌اند، برای ذکر اینهمه معجزات و غرایب که به هیچ روی با عقل و استدلال و سند قابل اثبات نیست، دقت به خرج داده و بطور مفصل به ثبت آن می‌پردازند. در این میان به عنوان نمونه ابن عساکر قریب به پنجاه روایت از قیام حسینی نقل کرده که تنها 32 روایت از آنها را به معجزات فوق اختصاص داده و دیگران نیز به نوبۀ خود چنین کرده‏‏‌‏‏اند؛ در حالی که زوایای اصلی این نهضت الهی را آشکار نساختند. جای بسی تعجب است چگونه این مورخان که چندان هم قایل به مقام و قداست ویژه و فوق‌العاده‌ای برای امام حسین(ع) نبوده‌اند، به ذکر این معجزات در شأن آن حضرت و یارانش پرداخته‌اند، در حالی که مورخان شیعی و علاقمندان به خاندان عصمت و طهارت چنین نکرده‌اند؟ پاسخی که برای این ابهام به نظر می‌رسد اینکه با یک بررسی اجمالی از تاریخ دوران جاهلیت خواهیم یافت که اعتقاد به این قبیل امور غیرطبیعی ریشه در عصر جاهلیت داشته است. بدینگونه که اعراب جاهلی برای بعضی از خاندانها تقدس و احترام خاصی قائل و معتقد به نیروی خارق‌العاده‌ای بودند که به بعضی از آن خاندانها ارزانی شده و لذا وقوع عکس‏‏‌‏‏العمل خاصی از سوی عناصر طبیعی، جهان به هنگام ابتلای آن افراد و خاندانهای مقدس به مصایب و بلاها نزد آنان طبیعی بود و چه بسا قصص و روایاتی که در این زمینه از سوی قصّاص و داستان پردازان نقل می‌شد مورد توجه فراوان آنان قرار می‌گرفت و شنیدن و یا خواندن آن جذاب بود. لذا بدیهی است، ذکر این قبیل معجزات و داستانها در تاریخ و حادثۀ کربلا می‌توانست اعراب و عوام‏‏‌‏‏الناس را به جای آگاه ساختن و پرداختن به فلسفۀ عاشورا و تبیین نهضت حسین(ع) و انگیزه این قیام الهی به آن مسائل مشغول نماید و این چیزی بود که حکام اموی و عباسی و مورخان وابسته به آنان بطور مرموزانه‌ای دنبال می‌کردند. ‏

‎ ‎

‎ ‎

‏ ‏

‏پای نوشتها:‏

مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 72

مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 77

‏فهرست منابع: ‏

‏1- ابن ابی‏‏‌‏‏الحدید، شرح نهج‏‏‌‏‏البلاغه، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1959 و مصر 1378‏

‏2- ابن اعثم کوفی، خواجه احمدبن محمد (314ق) الفتوح، بیروت، دارالکتاب العلمیه 1406ق.‏

‏3- ابن تعزی بردی، ابوالمحاس یوسف (874)، النجوم الزاهرة فی اخبار ملوک مصر و القاهرة، مصر، دارالکتب المصریه 1929‏

‏4- ابن حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقة، قاهرة، مطبعة، عبدالوهاب 1375ق‏

‏5- ابن خلدون، عبدالرحمن‏‏‌‏‏بن محمد، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالکتاب الاسلامیه [بی تا]‏

‏6- ابن سعد، ابو عبدالله محمدبن سعدبن منیع زهری (230-168) الطبقات الکبری، بیروت، دار صادر، دار بیروت 1376ق‏

‏7- ابن عساکر، علی بن حسن الشافعی (571-449ق) تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و تسمیة من حلها من‌الاثل او اجناز بنواحیها، دمشق مجمع اللغة العربیة 1398 ق و نیز تحقیق محمدباقر محمودی، حسین بن علی(ع) ریحانۀ رسول خدا(ص) بیروت 1979م‏

‏8- ابن عبدربه، ابی‏‏‌‏‏عمر احمد بن محمد. العقد الفرید، وضع فهارسه محمد اسکندرانی، بیروت، دارالکتاب العربی 1411‏

‏9- ابن کثیر دمشقی، عمادالدین ابوالفداء اسماعیل بن عمر (774 -700ق)، البدایة و النهایة فی التاریخ، بیروت، دارالفکر 1404ق‏

‏10- ابن طاووس، اللهوف علی القتلی الطفوف، تهران [بی نا] 1321ش‏

‏11- ابوالفرج اصفهانی (356-284 ق) الاغانی، بیروت (بی نا) 1973‏

‏12- مقاتل الطالبین، تحقیق سید احمد صفر، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثانیة، 1987‏

‏13- بحرانی، عبدالله بن نورالدین، مقتل العوالم، تهران [بی تا]‏

‏14- بخاری، محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، صحیح البخاری، مصر، نشر احیاء کتب السنه 1410 ق‏

‏15- بلاذری، ابی الحسن احمد بن یحیی بن جابر (279ق) انساب الاشراف، حققه محمد باقرالمحمودی، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات 1974 ق‏


مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 78

‏16- جاحظ، ابوعثمان عمرو بن حجر، وسایل الجاحظ، قاهره، مطبعة السندوبی، 1933م‏

‏17- خوارزمی زمخشری، موفق‌الدین احمد بن محمد (665ق)، مقتل الحسین، تحقیق محمدالحادی، قم، مکتبه المفید (بی تا)‏

‏18- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان (748ق)، تاریخ الاسلام و دفیات المشاهیر و الاعلام تحقیق عبدالسلام تدمری، دارالکتاب العربی، بیروت، 1410 چاپ اول‏

‏19- سیوطی، جلال الدین (911ق)، تاریخ‏‏‌‏‏الخلفا، تحقیق لجنه ادبأ، بیروت، دارالثقافة [بی تا]‏

‏20- طبری، محمد بن جریر بن یزید (310- 224 ق) تاریخ الرسل و الملوک: تاریخ الطبری، قاهره، مطبعة الحسینیه 1324ق‏

‏21- قندوزی حنفی، سلیمان بن شیخ ابراهیم الحسینی، ینابیع المودة، بیروت، مؤسسه الاعلمی [بی تا] ‏

‏22- کشی، عمربن محمد، معرفت اخبارالرجال، مشهد [بی تا]‏

‏23- مفید، محمد بن نعمان (413-336ق) الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ترجمه و شرح سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، علمیه اسلامیه [بی تا]‏

‏24- مجلسی، محمد باقر (1111هـ) بحارالانوار، نهض مشروحه جواد العلوی و محمد الآخوندی، تهران: 1388‏

‏ ‏

‏25- مقرم، عبدالرزاق الموسوی، مقتل الحسین، قدم له محمد حسین المقرم، بیروت، دارالکتاب الاسلامی 1399، الطبعة الخامسه‏

‏26- نویری، شهاب‏‏‌‏‏الدین احمد، نهایة الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، امیر کبیر 1366‏

‏27- یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب‌بن جعفر الشهیر به ابن واضح‌الاخباری (ف284هـ) تاریخ الیعقوبی، نجف: مکتبة المرتضویه 1358 و‏

مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 3صفحه 79

  • -الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری 3 / 294
  • - پیشین، همان جا
  • - بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف 3 / 162؛ شیخ مفید، محمدبن نعمان، الارشاد 2 / 77، در منبع اخیر این پاسخ در جواب فردی به بنام «عمرو بن لوذان» از عکرمه ثبت شده است.
  • - ابن اعثم کوفی، احمد بن محمد، الفتوح 5 / 29.
  • - طبری، همان جا
  • - ابن عبدربه، احمد بن محمد، العقد الفرید 4 / 346، ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون 3 / 21
  • - ابن عساکر، علی بن الحسن، تاریخ مدینه دمشق، ترجمه ریحانه رسول الله حسین(ع)، تحقیق محمد باقری محمودی، ص 109 -201
  • - الذهبی، شمس الدین محمد، تاریخ الاسلام 4 / 5-9
  • - پیشین، همانجا
  • - پیشین، همانجا
  • - خوارزمی، موفق الدین احمد بن محمد، مقتل الحسین 1 / 192
  • - ابن اعثم، همان کتاب، 5 / 28- 27
  • - خوارزمی، همان کتاب، 1 /  188؛ بحرانی، عبدالله بن نورالدین، مقتل العوالم، ص 154؛ ابن اعثم، همان کتاب 5 / 23
  • - شیخ مفید، همان کتاب، ص 202
  • - ابن طاووس، اللهوف علی القتلی الطفوف، ص 23
  • - خوارزمی، همان جا، بحرانی، همان کتاب ص 54،  ابن اعثم، همان کتاب 5 / 23
  • - یعقوبی، ابن واضح، تاریخ الیعقوبی 2 /  215، ابن اعثم، همان کتاب 5 / 10.
  • - خوارزمی، همان کتاب 1 / 234
  • - شیخ مفید، همان کتاب ص 200، ابن طاووس، همان کتاب، ص 19، خوارزمی، همان کتاب 1 / 184
  • - ابن طاووس، همان کتاب ص 53
  • - الطبری، همان کتاب 7 / 240
  • - ابن طاووس، همان کتاب ص 53
  • - الطبری، همان کتاب، 5 / 414 و 3 / 312
  • - ابن عساکر، همان کتاب، ص 219
  • - الذهبی، همان کتاب 4 / 13- 12
  • - ابن عبدربه، همان کتاب 4 / 347
  • -سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفا، ص 226
  • - نویری، شهاب الدین احمد، نهایة الارب فی فنون الادب، ترجمه محمود مهدوی دامغانی 7 / 172
  • - ابن کثیر، ابوالفدأ، البدایة و النهایة 8 / 147
  • -  شیخ مفید، همان کتاب 2 / 89
  • - بنگرید به پاورقیهای 23 الی 29
  • - ابن عبدربه، همان کتاب 4 / 347
  • - الطبری، همان کتاب 3 / 312
  • - ابن کثیر، همان کتاب 8 / 180
  • - الطبری، همان کتاب 6 / 235 و 3 / 313؛ نویری، همان کتاب 7 / 174
  • - الطبری، همان کتاب 3 / 311؛ شیخ مفید، همان کتاب 2 / 88
  • - کشی، عمربن محمد، معرفةالخبار الرجال ص 32
  • - ابوالفرج اصفهانی، الاغانی 15 / 233
  • - بنگرید، بلادرزی 4 / 1؛ شیخ مفید، ص 200؛ ابن طاووس ص 19، ابن تعزی بردی، النجوم الزاهره فی الاخبار ملوک المصر و القاهره 1 / 163، مسعودی علی بن الحسین، مروج الذهب 3 / 72، کشی ص 50
  • - خوارزمی، همان کتاب 2 / 7
  • - الطبری، همان کتاب 6 / 76؛ شیخ مفید، همان کتاب 2 / 102
  • - ابن کثیر، همان کتاب 8 / 189؛ الطبری، همان کتاب 3 / 313؛ شیخ مفید، همان کتاب 2 / 89
  • - ابن کثیر، همان کتاب 8 / 148؛ الطبری، همان کتاب 3 / 335
  • - الطبری، همان کتاب 3 / 334
  • - پیشین، 3 / 300
  • - ابن کثیر، همان کتاب 7 / 189
  • - پیشین، همانجا، شیخ مفید، همان کتاب 2 / 90
  • - خوارزمی، همان کتاب 1 / 245
  • - ابن کثیر، همان کتاب 7 / 189-190؛ شیخ مفید، همان کتاب 2 / 91
  • - الطبری، همان کتاب 3 / 311، نویری، همان کتاب 7 / 172
  • - شیخ مفید، همان کتاب 2 / 102
  • - الطبری، همان کتاب 3 / 321، شیخ مفید، همان کتاب 2 / 104
  • - شیخ مفید، همان کتاب 2 / 92
  • - الطبری، همان کتاب 3 / 335، شیخ مفید، همان کتاب 2 / 118
  • - ابن کثیر، همان کتاب 8 / 189، شیخ مفید، همان کتاب 2 / 118
  • - الطبری، همان کتاب 3 / 310
  • - قندوزی حنفی، سلیمان بن شیخ ابراهیم، ینابیع المودة3 / 164
  • - الذهبی، همان کتاب 4 / 19
  • - قندوزی، همان کتاب 3 / 51، خوارزمی، همان کتاب 2 / 59 و 67
  • - ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه 1 / 464
  • - ابن حجر هیثمی، الصواعق الحرقة فی الرد علی اهل البدع و الزندقه ص 450
  • - الذهبی، همان کتاب 4 / 21 و 19
  • - الطبری 3 / 338، ابن عبدربه 4 / 350
  • - ابن عبدربه 4 / 349 و 350
  • - الطبری 3 / 338
  • - الطبری 3 / 338
  • - ابن کثیر 8 / 196 و 202 و 203
  • - ابن اعثم 5 / 18، یعقوبی 2 / 215، خوارزمی 1 / 178 و 180
  • - الذهبی 2 / 340
  • - نویری 7 / 153
  • - شیخ مفید 2 / 67 و 68
  • - ابن اعثم 5 / 69 و 147
  • - خوارزمی 2 / 59
  • - خوشبین 2 / 62
  • - الطبری 6 / 267، ابن اثیر، الکامل فی التاریخ 4 / 35، ابن کثیر 8 / 192
  • - مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار 45 / 124 -128
  • - ابن کثیر 8 / 194
  • - خوارزمی 2 / 75، ابن کثیر 8 / 204
  • - عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسین بنقل از العقاید النفیسه ص 181
  • - پیشین، به نقل از المحلی بالاثار 11 / 98
  • - جاحظ، ابوعثمان عمروبن حجر، رسائل الجاحظ ص 298
  • - الطبری 3 / 300
  • - سیوطی ص 226
  • - هیثمی، مجمع الزواید 9 / 196
  • - بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، حدیث 3778
  • - ابن حنبل، احمدبن محمد، المسند 1 / 283
  • - ابن سعد، محمدبن سعد، الطبقات الکبری 8 / 172
  • - پیشین 8 / 261 -242
  • - الذهبی 4 / 18 -15
  • - قندروزی 2 / 145
  • - پیشین 2 / 145 - 149