‏«امام خمینی "ره" و احیای عدالت در فقه»‏
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مهریزی، مهدی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1376

زمان (قمری) : 1418

زمان (میلادی) : 1997

زبان اثر : فارسی

‏«امام خمینی "ره" و احیای عدالت در فقه»‏

«امام خمینی "ره" و احیای عدالت در فقه»

مهدی مهریزی 

خلاصه مقاله

‏امام خمینی(ره) با تأکید و احیای چند اصل و مبنا در فقه شیعی، پویایی و کارآمدی آن را تضمین کرد، گرچه‏‎ ‎‏تشکیل حکومت اسلامی عاملی نیرومند برای به صحنه آمدن فقه شیعی شد، اما آنچه توانست در این به‏‎ ‎‏صحنه درآمدن، نشاط و تکاپوی آن را حفظ کند اصول یاد شده است. ‏

‏وی در باب فقه شیعی چهاراصل را منظور نظر قرار داد: ‏

1 - فراگیری و جامعیت فقه: ‏بدان معنا که فقه تمامی عرصه های زندگی بشر را در بر می گیرد و به تعبیر‏‎ ‎‏دیگر «تئوری واقعی و کامل ادارۀ زندگی انسان و اجتماع از گهواره تا گور است». ‏‎[1]‎‏ ‏

2 - نگاه حکومتی به فقه:‏حکومت رافلسفه عملی تمام فقه دانستن،‏‎[2]‎‏ اصلی است که امام مبتکر آن بود،‏‎ ‎‏این اصل فقه را از انزوای زندگی فردی خارج می سازد. ‏

3 - تأثیر عنصر زمان و مکان در اجتهاد. ‏این اصل را که امام دو بار بدان تصریح کرد یکی در منشور‏‎ ‎‏روحانیت و دیگری خطاب به فقهای شورای نگهبان، انعطاف درونی فقه را باعث است. ‏

4 - مبنا بودن عدالت. ‏یکی از اصولی که دخالت دادن آن به حیات انسانی و معقول فقه منتهی می شود،‏‎ ‎‏قاعدۀ عدالت است. اگر فقیه به عدالت به عنوان یک قاعدۀ فقهی که در چگونگی استنباط اثر می گذارد، بنگرد،‏‎ ‎‏از اعوجاج و انحراف در استنباط مصون خواهد ماند. ‏

‏در این نوشتار برآنیم تا این اصل را از نگاه امام خمینی مرور کنیم. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 555

‏امام خمینی«ره» با تأکید و احیای چند اصل و مبنا در فقه شیعی، پویایی و کارآمدی آن‏‎ ‎‏را تضمین کرد، گرچه تشکیل حکومت اسلامی عاملی نیرومند برای به صحنه آمدن فقه‏‎ ‎‏شیعی شد، اما آنچه توانست در این به صحنه درآمدن، نشاط و تکاپوی آن را حفظ کند‏‎ ‎‏اصول یاد شده است. ‏

‏وی در باب فقه شیعی چهار اصل را منظور نظر قرار داد: ‏

1 - فراگیری و جامعیّت فقه‏. بدان معنا که فقه تمامی عرصه های زندگی بشر را در‏‎ ‎‏برمی گیرد و به تعبیر دیگر «تئوری واقعی و کامل ادارۀ زندگی انسان و اجتماع از گهواره تا‏‎ ‎‏گور است.»‏‎[2]‎‏ ‏

2 - نگاه حکومتی به فقه. ‏حکومت را فلسفه عملی تمام فقه دانستن، ‏‎[3]‎‏ اصلی است که‏‎ ‎‏امام مبتکر آن بود، این اصل فقه را از انزوای زندگی فردی خارج می سازد. ‏

3 - تأثیر عنصر زمان و مکان در اجتهاد. ‏این اصل را که امام دوبار بدان تصریح کرد‏‎ ‎‏یکی در منشور روحانیت‏‎[4]‎‏ و دیگری خطاب به فقهای شورای نگهبان، ‏‎[5]‎‏ انعطاف درونی‏‎ ‎‏فقه را باعث است. ‏

4 - مبنا بودن عدالت. ‏یکی از اصولی که دخالت دادن آن به حیات انسانی و معقول‏‎ ‎‏فقه منتهی می شود، قاعدۀ عدالت است. اگر فقیه به عدالت به عنوان یک قاعدۀ فقهی که‏‎ ‎‏در چگونگی استنباط اثر می گذارد، بنگرد، از اعوجاج و انحراف در استنباط مصون‏‎ ‎‏خواهد ماند. ‏

‏در این نوشتار برآنیم تا این اصل را از نگاه امام خمینی مرور کنیم. ‏

‏عدالت در مجموعۀ تعالیم دینی عرصه هایی فراخ و گوناگون دارد از قبیل: ‏

‏1 - عدالت در تکوین و نظام خلقت. ‏

‏2 - عدالت در تشریع و نظام قانونگذاری. ‏

‏3 - عدالت در تدبیر و نظام اجرایی. ‏

‏4 - عدالت در منش و روش زندگی فردی و معاشرتی. ‏

‏عدالت به عنوان یک قاعدۀ فقهی به دومین عرصه مربوط است یعنی نظام‏‎ ‎‏قانونگذاری و تشریع. ‏

‏مدّعا آنست که امام خمینی با آموزه هایی که از شریعت برگرفته، براین باور است که‏‎ ‎‏در تشریع احکام، عدالت مقیاس است و در سلسلۀ علل قرار می گیرد. اوامر و نواهی‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 556

‏شرعی بر این اساس تنزیل و تشریع شده است. ‏

‏فقیه که با استنباط  رو می کند و برآن است که بر پایۀ متون دینی قوانین شرعی را‏‎ ‎‏استخراج و برای اجرا عرضه دارد، باید به عدالت تأکید ورزد و آن را به عنوان یک اصل و‏‎ ‎‏ترازوی سنجش منظور کند. چرا که گذشت زمانی طولانی از هنگام نزول دین و ابلاغ‏‎ ‎‏آیین، تشتت و پراکندگی متون روایی، جابجایی، جعل و تحریف، از میان رفتن پاره ای‏‎ ‎‏قرائن مفهومی و ... را سبب شده و به آسانی نتوان به اوامر و نواهی شارع دست یافت،‏‎ ‎‏محور قرار دادن عدالت  تضمین درونی برای استنباط و اجتهاد نخواهد بود. ‏

‏این اصل و مبنا در نوشته های امام خمینی به صورت تئوری و تطبیقی مشهود است.‏‎ ‎‏در ادامه این گفتار مباحث در دو بخش پیگیری می شود. نخست شواهدی از نوشته های‏‎ ‎‏امام در بُعد تئوری و تطبیقی این اصل بازگو می شود و سپس به تحلیل کوتاهی از این اصل‏‎ ‎‏می پردازیم. ‏

‏ ‏

بخش یک: امام خمینی و قاعده عدالت 

‏ ‏

‏شواهد فراوانی که در این زمینه وجود دارد، برخی بر اصل تئوری دلالت می کند و‏‎ ‎‏عدالت را به عنوان یک مبنا و اصل مطرح می سازد و برخی دیگر تطبیق و به کارگیری این‏‎ ‎‏اصل را در استنباط ایشان نشان می دهد. ‏

الف) شواهد نظری

‏1 - امام در وصیّت نامه، به قاعده ای کلّی در شیرازۀ قوانین شریعت اشاره کرده گفته‏‎ ‎‏است: ‏

‏«... زیرا اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و حکومت‏‎ ‎‏جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشاء و انواع کجروی ها و‏‎ ‎‏آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و‏‎ ‎‏استعباد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل،‏‎ ‎‏چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود، این‏‎ ‎‏دعوا مشابه آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و‏‎ ‎‏به جای آن قواعد دیگر نشانده شود.»‏‎[6]‎‏ ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 557

‏در کتاب البیع در تحلیلی کلّی از حکومت اسلامی و قوانین آن مرقوم داشته است: ‏

‏«‏ان الاسلام قام لتأسیس حکومة عادلة فیها قوانین مربوط بالمالیات و بیت المال و‎ ‎اخذها من جمیع الطباق علی نهج عدل و قوانین مربوطة بالجزائیات قصاصاً و حداً و دیة‎ ‎بوجه لو عمل بها لقلت الجنایات لو لم تنقطع و انقطع بذلک المفاسد المترتبة علیها کالتی‎ ‎تترتب علی استعمال المسکرات من الجنایات و الفواحش الی ما شاء الله تعالی، و ما‎ ‎تترتب علی الفواحش ما ظهر منها و ما بطن، و قوانین مربوطة بالقضاء و الحقوق علی نهج‎ ‎عدل و سهل‏». ‏‎[7]‎‏ ‏

‏اسلام برای برپایی حکومت عادلانه به پا خاست، که در آن قوانین مالیات و بیت المال‏‎ ‎‏عادلانه است، قوانین جزائی در حیطۀ قصاص، حدود و دیه که برای ریشه کن سازی‏‎ ‎‏مفاصد و فواحش تشریع شده، و نیز قوانین مربوط به حقوق و دادرسی به روشی عادلانه‏‎ ‎‏و آسان تشریع شده است. ‏

‏چنانکه آشکار شد، شیرازه قوانین را عدل دانسته است، در بحث تحریم ربا و اینکه با‏‎ ‎‏حیله های شرعی حرمت آن از میان نمی رود فرموده است: ‏

‏«گرفتن زیاده ظلم است و حرمت اخذ زیاده که ربا نامیده می شود معلول همین ظلم‏‎ ‎‏می باشد، به تعبیر دیگر ظلم علّت حرمت است.»‏‎[8]‎‏ ‏

‏چنانکه این عبارت گویا است عدل و ظلم در سلسله علل احکام جای می گیرد و‏‎ ‎‏وجوب و حرمت معلول این دو امر است. ‏

‏ ‏

شواهد تطبیقی 

‏ ‏

‏در این قسمت به نقل نمونه هایی می پردازیم که براساس عدل و ظلم به استنباط و‏‎ ‎‏استخراج حکم پرداخته است. ‏

‏1 - در مسأله ضمان مثلی این فرع آمده است: ‏

هل المدار فی مطالبة المثل علی مکان الغصب و الاستیلاء او مکان التلف او مکان‎ ‎المطالبة و لو مع اختلاف القیم فیها؟ ذهب الشیخ الاعظم "قده" الی ان للمالک المطالبة و‎ ‎لو کانت قیمته فی مکان المطالبة ازید منها فی مکان التلف و فاقاً للجمع و عن الحلی انه‎ ‎الّذی یقتضیه عدل الاسلام‏. ‏‎[9]‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 558

‏آیا معیار مطالبه مثل، جایگاه غصب است، یا مکان تلف یا مکانی که مالک مطالبه‏‎ ‎‏می کند، گرچه قیمت ها در این مکان ها متفاوت است؟ شیخ انصاری بر این عقیده است که‏‎ ‎‏مالک می تواند هر جا مطالبه مثل کند گر چه قیمت آن از قیمت مکان تلف بیشتر است. ‏

‏علامۀ حلّی نیز این رأی را مطابق عدالت اسلام دانسته است. ‏

‏مرحوم امام استدلال علّامه حلّی را بر اینکه اقتضای عدل مطلوب است، پذیرفته و بر‏‎ ‎‏آن نقدی وارد نساخته است. ‏

‏2 - در این مسأله که اگر مثلی معتذر شد آیا مالک می تواند مطالبه قیمت کند از شیخ‏‎ ‎‏انصاری چنین نقل کرده است: ‏

منها ما افاده الشیخ الاعظم "قده" من ان منع المالک ظلم و الزام الضامن بالمثل منفی‎ ‎بالتعذر و مقتضی الجمع بین الحفین وجوب القیمة‏. ‏‎[10]‎‏ ‏

‏یک دلیل را شیخ انصاری چنین توضیح داده که، منع مالک از حقّش ظلم است و ملزم‏‎ ‎‏کردن ضامن به ادای مثل ناروا است زیرا میسور نیست، پس جمع بین دو حقّ آنست که‏‎ ‎‏باید قیمت پرداخت گردد. مرحوم امام بر استدلال نقد صغروی داشته اند یعنی منع مالک‏‎ ‎‏به مجرد تعذر مثل ظلم نیست بلی اگر مثل برای همیشه متعذر باشد می توان گفت منع‏‎ ‎‏مالک از مطالبه قیمت ظلم بر اوست. ‏

‏3 - ابوحنیفه  فتوای دارد بدین صورت که شخصی حیوانی را کرایه کرد تا طلبش را از‏‎ ‎‏بدهکار بستاند، وقتی بدانجا رسید، بدهکار به مکانی دیگر رفته بود و از آنجا نیز به مکان‏‎ ‎‏دیگر، کرایه گیرنده پس از انجام کار سراغ مالک رفت و او مطالبه اجرتی بیشتر کرد، میان‏‎ ‎‏آنان نزاع در گرفت برای داوری به ابوحنیفه مراجعه کردند او چنین فتوا داد که چون‏‎ ‎‏مستأجر تخلّف کرده ضامن حیوان است و الان که حیوان را سالم به مالک برگردانده‏‎ ‎‏چیزی برعهده او نیست. ‏

‏امام خمینی فرموده است: ‏

... فانه مخالف للعقل و العدل الاسلامی، فلهذا استرجع صاحب البغل و تحلل منه ابو‎ ‎ولاد مع فتواه بنفعه‏. ‏‎[11]‎‏ ‏

‏زیرا این فتوا مخالف عقل و عدالت اسلامی است، از اینرو صاحب حیوان استرجاع‏‎ ‎‏کرد و نیز ابو ولاد از او حلالیّت خواست با آنکه فتوای ابوحنیفه به سود ابوولاد بود. ‏

‏4 - امام خمینی معتقد است تصرف در ملکی که مالیّت ندارد حرام است زیرا ظلم‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 559

‏است. ‏‎[12]‎‏  ‏

‏5 - حرمت ربا را از آن رو می داند که گرفتن زیادی ظلم است بنابراین حیله های شرعی‏‎ ‎‏مجوز اخذ ربا نخواهد بود زیرا این حیله ربا را از ظلم بودن خارج نمی سازد. ‏

ان قوله تعالی: و ان تبتم فلکم رؤوس اموالکم لا تظلمون و لا تظلمون ظاهر فی ان اخذ‎ ‎الزیادة عن رأس المال ظلم فی نظر الشارع الاقدس و حکمة فی الجعل ان لم نقل بالعلیة و‎ ‎ظاهر ان الظلم لا یرتفع بتبدیل العنوان مه بقاء الاخذ علی حاله و قد مرت ان الروایات‎ ‎الصحیحة وغیرها عللت حرمة الربابانه موجب لا نصراف النّاس عن التجارات و اصطناع‎ ‎المعروف، و ان العلة کونه فساداً وظلماً‏. ‏‎[13]‎‏ ‏

‏این سخن خداوند که سرمایه از آن شماست بدون آنکه ستم کنید یا مورد ستم قرار‏‎ ‎‏گیرد» دلالت دارد که گرفتن زیاده بر اصل مال از دیدگاه شارع ظلم و ستم است. و همین‏‎ ‎‏ظلم وستم حکمت تحریم یا علت آنست. این ستم با تبدیل عنوان از میان نمی رود. و نیز‏‎ ‎‏گفته شد که روایات صحیح حرمت ربا را چنین تعلیل کرد که ربا سبب رویگردانی مردم از‏‎ ‎‏معاملات و کار نیک است. و علّت آن این است که ربا فساد و ظلم است. ‏

‏از این مطلب با تعبیرهای دیگر و موارد دیگری نیز یاد شده است. ‏‎[14]‎‏ ‏

‏در این موضوع که متعاقدین باید ‏«ما وقع علیه العقد»‏ را تسلیم کنند، به این مطلب‏‎ ‎‏استدلال شده که امساک مال غیر ظلم است و اگر یک طرف ظلم کرد و امساک نمود مجوز‏‎ ‎‏ظلم طرف دیگر عقد نیست. ‏‎[15]‎‏ ‏

‏ ‏

بخش دو: تحلیل نظریه

‏ ‏

‏تا اینجا به اجمال با نظر امام در این زمینه آشنا شدیم، اینک باید به تحلیل کوتاه از این‏‎ ‎‏نظریه بپردازیم. ‏

‏در تحلیل این نظر ابتدا مستند این رأی را از متون دینی مرور می کنیم و آنگاه به تأثیر و‏‎ ‎‏کاربرد آن در پویایی فقه اشاره می شود. ‏

‏خداوند در کتابش خود را فرمانده به عدل و احسان شمرده است. ‏

‏ (‏ان الله یأمر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذی القربی‏). ‏‎[16]‎‏ ‏

‏در حقیقت، خدا به دادگری و نیکوکاری و بخشش و خویشاوندان فرمان می دهد.‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 560

‏و نیز هدف از رسالت انبیاء را قیام مردم به قسط دانسته است: ‏

‏ (‏انا ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم النّاس بالقسط‏) !‏‎[17]‎‏ ‏

‏به راستی ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و ترازو را فرود آوردیم تا‏‎ ‎‏مردم به انصاف برخیزند. ‏

‏قیام به قسط در صورتی حاصل است که تشریع و تدبیر بر پایۀ قسط باشد و نیز منش‏‎ ‎‏زندگی مردم عادلانه گردد. ‏

‏در هریک از این سه اگر عرص خللی حاصل شود، دیگر قیام به قسط صورت‏‎ ‎‏نمی پذیرد. البته روشن است که عرصه تقنین  و تشریع چون به خداوند بر می گردد قطعاً‏‎ ‎‏خلل ناپذیر است. بنابراین تشریع و تقنین عادلانه است. فقیهی که می خواهد به استنباط‏‎ ‎‏رو کند باید این اصل را منظور دارد. ‏

‏در روایت ها نیز تأکید فراوان بر معیاربودن عدالت شده است. ‏

‏رسول خدا(ص) فرمود: ‏

‏ (‏العدل میزان الله فی الارض فمن أخذه قاده الی الجنة و من ترکه ساقه الی النّار‏) ‏‎[18]‎‏ عدالت میزان و ترازوی خداوند در زمین است، هر که آن را دریابد به بهشت او را‏‎ ‎‏سوق دهد، و هر که آن را رها سازد به دوزخ او را می کشاند. ‏

‏در صحیحۀ ابی ولاد امام صادق علیه السلام هنگامی که فتوای ابوحنیفه را مردود‏‎ ‎‏دانست فرمود: ‏

‏ (‏قضی علیه ابوحنیفه بالجور و الظلم‏). ‏‎[19]‎‏ ‏

‏ابوحنیفه نسبت به او قضاوتی جائرانه و ظالمانه روا داشت. ‏

‏امیرمؤمنان علیه السلام نسبت به قرآن فرموده است: ‏

‏ (‏هوالناطق بالسنة العدل و الامر بالفضل‏). ‏‎[20]‎‏ ‏

‏قرآن به روش عادلانه و دستور جداسازنده، ناطق است. ‏

‏همچنین فرموده است: ‏

‏ (‏ان العدل میزان الله سبحانه الّذی وضعه فی الخلق و نصبه لاقامة الحقّ فلا تخالفه‎ ‎فی میزانه و لا تعارضه فی سلطانه‏). ‏‎[21]‎

‏عدالت، ترازوی خداوند است که برای بندگان نهاد، و برای اقامه حقّ آنرا نصب کرد،‏‎ ‎‏خداوند را در ترازویش نافرمانی مکنید و با سلطنت او معارضه نکنید. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 561

‏و نیز تعبیرهایی چون؛ ‏العدل ملاک‏، ‏‎[22]‎‏ ‏العدل قوام الرعیة‏، ‏‎[23]‎‏ ‏العدل قوام البریة‏، ‏‎[24]‎‎ ‎العدل نظام الامرة‎[25]‎‏ و ... از آن بزرگوار بسیار نقل شده است. ‏

‏این آیه ها و روایت ها می تواند مصدر برای اصطیاد این قاعدۀ ارزشمند فقهی باشد.‏‎ ‎‏چنانکه منحصر در موارد یاد شده نیز نیست. ‏

‏به جز آیه و روایت، عقل نیز بر این امر گواهی دارد. اصولیان شیعی و معتزلی به حسن‏‎ ‎‏و قبح عقلی ملتزم اند و بارزترین مصداق آن را عدل و ظلم می دانند و ادراک یا حکم عقل‏‎ ‎‏را در این زمینه امری استقلالی دانسته اند یعنی عقل بدون استمداد از شرع به این امر‏‎ ‎‏دلالت دارد. ‏

‏گفتنی است اندیشمندان و فقیهان نیز بیش و کم به این قاعده استناد جسته و یا به قاعده‏‎ ‎‏بودن آن تصریح کرده اند. ‏

‏در اینجا مناسب است گفتۀ شهید مطهری نسبت به قاعده بودن عدالت آورده شود:‏‎ ‎‏اصل عدالت از مقیاس های اسلام است که باید دید چه چیز بر او منطبق می شود‏‎ ‎‏عدالت در سلسله علل احکام است نه در سلسله معلولات، نه این است که آنچه دین‏‎ ‎‏گفت عدل است بلکه آنچه عدل است دین می گوید. ‏‎[26]‎

‏اصل عدالت اجتماعی با همۀ اهمیّت آن در فقه ما مورد غفلت واقع شده است و در‏‎ ‎‏حالی که از آیاتی چون ‏بالوالدین احساناً و اوفوا بالعقود‏ عموماتی در فقه به دست آمده‏‎ ‎‏است ولی به این همه تأکیدی که در قرآن کریم بر روی مسأله عدالت اجتماعی دارد معهذا‏‎ ‎‏یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده است و این مطلب سبب رکود تفکر‏‎ ‎‏اجتماعی فقهاء ما گردیده است. ‏‎[27]‎‏ ‏

‏حاصل آنکه عدالت برای فقیه هم مصدر است و هم معیار. بر پایه آن می تواند دست‏‎ ‎‏به استنباط زند یا درستی استنباط را محک زند. ‏

‏فقیه باید پس از فحص و بررسی و استظهار از متون دینی، نتیجه را با میزان های مسلم‏‎ ‎‏دینی که یکی از آنها عدالت است بسنجد تا گرفتار نسبت دادن ناروا نگردد. از اینرو ممکن‏‎ ‎‏است بر اساس قاعدۀ عدالت، حدیثی را تقیید کند، یا آن را کنار زنده و یا عدالت را کاشف‏‎ ‎‏از خللی در سند حدیث تلقی کند. ‏

‏امام خمینی «ره» روایات حیله در ربا را بر اساس همین قاعده مردود می داند و‏‎ ‎‏فرموده است اینها ساخته شده تا چهرۀ پاک و منزّه ائمّه معصومین علیه السلام مشوّه جلوه‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 562

‏داده شود. ‏‎[28]‎‏ ‏

‏در پایان اذعان داریم این نوشتار مختصر بیش از طرح مسأله و سئوال پیامی نداشت و‏‎ ‎‏پژوهش های گسترده تری را می طلبد. ‏

‏تحقیق عمیق و همه جانبه در این زمینه اقتضا دارد به عناوین ذیل رسیدگی کامل شود،‏‎ ‎‏و در نتیجۀ عدالت به عنوان یک قاعده در اختیار فقیه قرار دهد. ‏

‏1 - ریشه یابی این مسأله در کتب فقهی، بی شکّ فقیهان و اندیشمندان به صورت‏‎ ‎‏پراکنده از این قاعده بهره جسته اند، گردآوری آنها و در کنار هم نهادن، پشتوانه ای علمی‏‎ ‎‏برای دفاع از این نظریه است. ‏

‏2 - تعیین مفهوم عدالت و نیز نشان داد راه تشخیص مصادیق آن از مهمترین پژوهش ها‏‎ ‎‏در این حوزه است. چرا که در نمونه های قبل اشاره شده فقیهی مطلبی را می پذیرد چون‏‎ ‎‏خلافش راظلم می داند و فقیه دیگر منکر تحقّق ظلم است. ‏

‏اگر مفهوم عدالت روشن شود و معیاری برای تعیین حدود مفهوم آن به دست آید و‏‎ ‎‏نیز میزانی برای شناسائی مصادیق و چگونگی تطبیق مفهوم بر مصداق معیّن گردد، گامی‏‎ ‎‏دیگر به سوی حفظ جایگاه این اصل برداشته شده است. ‏

‏3 - گردآوری تمامی آیات و روایاتی که می تواند مستند این اصل باشد قدمی دیگر‏‎ ‎‏برای فهم و تثبیت آن است. ‏

‏4 - بررسی مسأله حسن و قبح عقلی در باب عدالت و از این زاویه، عرصه ای دیگر‏‎ ‎‏برای پژوهش است. ‏

‏5 - تعیین حوزه های کاربرد قاعدۀ عدالت در فقه چون؛ کشف حکم شرعی، تقیید ادلّه‏‎ ‎‏لفظی، توسعۀ دلیل لفظی، طرد و تأویل دلیل لفظی و ... بابی دیگر برای پژوهش است. ‏

‏امید است توفیق یار پژوهشگران حوزه اندیشه دینی گردد و این مهّم را از یاد نبرند. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 563

پاورقیها: 

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 564

  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290.
  • - ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 217-218.
  • - ر.ک: صحیفه امام،، ج 21، ص 404-405.
  • - کتاب البیع، ج2، ص 460 (مطبعۀ مهر، قم).
  • - همان، ج 2، ص 207.
  • - همان، ج 1، ص 363.
  • - همان، ص 369.
  • - همان، ص 409.
  • - همان، ص 451
  • - همان، ج 2، ص 451
  • - همان، ص 406، 407، 409 و ج 8، ص 352 - 353.
  • - همان، ج 5، ص 371.
  • - سورۀ نحل، آیۀ 90.
  • - سورۀ حدید، آیۀ 25.
  • - وسائل الشیعة، ج 11، ص 310 (المکتبة الاسلامیة، تهران).
  • - همان، ج 13، ص 255، ب 17، ج 1.
  • - غررالحکم، ج 2، ص 795، ش 39 (ترجمۀ محمد علی انصاری، چاپ دهم).
  • - همان، ج 1، ص 22، ش 88.
  • - همان، ج 1، ص 12، ش 274.
  •  همان، ج 1، ص 26، ش 749.
  • - همان، ج 1، ص 28، ش 856.
  • - همان، ج1، ص 28، ش 834