قسط، عدل و حکومت‏
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : قادری، حاتم

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1376

زمان (قمری) : 1418

زمان (میلادی) : 1997

زبان اثر : فارسی

قسط، عدل و حکومت‏

قسط، عدل و حکومت

حاتم قادری

خلاصه مقاله 

‏قسط و عدل و نسبت این دو مقوله با حکومت موضوع اصلی این مقاله است. سؤالاتی از قبیل، آیا یک‏

‏حکومت خوب حکومتی حافظ قسط است و یا عدل؟ و نسبت مشروعیت و کارآیی حکومت با این دو‏‎ ‎‏مقوله، راهنمای پژوهش این مقاله است در این مقاله بوضوح میان قسط و عدل متمایزی برقرار گردیده که در‏‎ ‎‏خود نکات بدیعی را به همراه دارد که در مجموع متفاوت از برداشتهای متعارف از قسط و عدل در نزد‏‎ ‎‏متفکرین است. سعی شده که کلیت آیات متضمن قسط و عدل مورد امعان نظر قرار گیرد. براساس این تفسیر‏‎ ‎‏«متن» چنین نتیجه گرفته شده که آیات «قسط» در برگیرندۀ هنجارها، قوانین موضوعه بوده و در نهایت‏‎ ‎‏تقویم پذیر است، در حالی که آیات «قسط» بر نیت متدی درونی و پذیرش و شأن باطنی استوار است. با توجه‏‎ ‎‏به این برداشت و استنباط، شأن و کارآیی حکومت محدود به «ظواهر» و متعلقات «قسط» می گردد و دسترس‏‎ ‎‏آن به بواطن در زمرۀ اهداف بنیادی حکومت شناخته نمی شود. بواطن، حیطه ای آزاد و وجدانی است که‏‎ ‎‏شناسنده و قاضی نهایی آن پروردگار است. براین مبنی، سازمان سیاسی - اجتماعی مناسب با این تفسیر،‏‎ ‎‏سازمانی است متکی برهنجارها و قوانین موضوعه بیرونی و لذا از دست اندازی و ورود بی قید و شرط به‏‎ ‎‏وجدان و تاملات درونی افراد بازداشته شده است. در این مقاله برای توضیح مقولات و نسبت میان آنها‏‎ ‎‏اشاراتی به برخی از مباحث هرمنوتیکی، نحوۀ شیوع تعریف «عدل» در قاموس مسلمین براساس برداشت‏‎ ‎‏یونانی از این واژه و همچنین امتناع شناسایی متضمن اطمینان نیست از روی اعمال، مطالبی آمده است.‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 345

‏قسط و عدل و نسبت این دو مقوله با حکومت، موضوع اصلی این مقاله است.‏‎ ‎‏سؤالاتی از قبیل اینکه آیا یک حکومت خوب، حکومتی حافظ قسط است و یا عدل و یا‏‎ ‎‏هردو، همچنین جهت عکس آن، یعنی مشروعیت و نیز کارآیی حکومت چگونه با‏‎ ‎‏مقولات قسط و عدل مرتبط است؟ راهنمای پژوهش و بررسی حاضر است. برخی از‏‎ ‎‏دستاوردهای این پژوهش عناصر ثابتی هستند که قابلیت تعمیم به سایر زمانها و شرایط را‏‎ ‎‏دارا هستند و برخی دیگر رنگ و بوی بومی و عصری دارند و نمی توانند حیاتی فراتر از‏‎ ‎‏مورد حیاتی فراتر از مورد خاص و متعین خود بیابند. ‏

‏در این مقاله بوضوح میان قسط و عدل تمایز ایجاد شده و تلاش گردیده که نسبت این‏‎ ‎‏دو مقوله با یکدیگر به بحث گرفته شود. واژگان قسط و عدل در آثار بسیاری از نویسندگان‏‎ ‎‏و متفکرین، معادل و یا با معانی کاملاً نزدیک به کار گرفته شده اند، ولی اگر بپذیریم که به‏‎ ‎‏رغم نزدیکی معنایی این دو، هریک در ترکیبهای مختلف واژگانی، بار معنایی خاصی را‏‎ ‎‏با خود حمل می کنند و اینکه به کارگیری واژگان در قرآن تعینات و خصوصیاتی را‏‎ ‎‏عهده دار است، لاجرم لازم می آید که به تفاوتهای ظریف مقولات یاد شده اهتمام‏‎ ‎‏بیشتری داشته باشیم. ‏

‏برای پرهیز از ورود به تفاسیر و تأویل مختلف از واژگان قسط و عدل در آثار مفسرین و‏‎ ‎‏متکلمین و اجتناب از چالشهای برخاسته از دیدگاههای گوناگون، ترجیح داده شد که‏‎ ‎‏مستقیماً " به قرآن رجوع شود، تا افقهای آیاتی شامل هر یک از دو واژه به اختصار مورد‏‎ ‎‏توجه قرار گیرند. در هر مورد که امکان حمل ضمایر یا قطع و وصلهای متعدد تصور شود،‏‎ ‎تفسیر المیزان‏ مرجع انتخاب بوده است. احتمالاً این تحقیق در خود نکات بدیعی را به‏‎ ‎‏همراه دارد، هرچند که وجوه اشتراک یا افتراق آن با دیگر برداشتهای متفکرین قدیم و‏‎ ‎‏معاصر، پژوهش و فرصت دیگری را می طلبد. ‏

قسط: 

‏در قرآن، واژۀ قسط بدون در نظر گرفتن دیگر مشتقات، در پانزده دفعه و طی ده آیه به‏‎ ‎‏کار رفته است. شاید مهمترین آیه ای که واژۀ قسط در آن به کار رفته، آیۀ 18 از سورۀ آل‏‎ ‎‏عمران است: ‏

‏«‏شَهِدَ اللهُ اِنَّهُ لٰا اِلٰهَ وَ المَلئِکَةُ وَ اوُلوُا الْعِلْمِ قٰائِماً بِالْقِسْطِ لٰا اِلٰهَ اَلاّٰ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ‏.»‏‎ ‎‏در این آیه خداوند، خود را قائم بالقسط معرفی کرده است. برخی از مترجمین و‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 346

‏مفسرین ترجیح داده اند که قائم بالقسط را متعلق به صاحبان علم " ‏اولوالعلم‏" بدانند، ولی‏‎ ‎‏چنان که آمد، انتخاب ما، مرجعیت تفسیر المیزان است. علامه طباطبایی، قائم بالقسط را‏‎ ‎‏عطف به خداوند دانسته، هرچند که مترجم درترجمۀ فارسی واژۀ عدل را معادل "قسط"‏‎ ‎‏استعمال کرده است که مورد توجه این مقاله نخواهد بود. نکتۀ مهم دیگر در ارتباط با آیۀ‏‎ ‎‏یاد شده، استفاده از دو صفت عزیز و حکیم در انتهای آیه است. صفات "عزت" و‏‎ ‎‏"حکمت" نسبت آشکار و وثیقی را با قسط ایجاد می نمایند. حکمت، معرفت به احوال‏‎ ‎‏مورد مفروض قسط است و عزت، توانایی اعمال آن را وعده می دهد. ‏

‏آیۀ دیگری که قسط را مورد تاکید قرار داده است، آیه 26 سورۀ حدید است: ‏

‏"‏ وَ لَقَدْ اَرْسَلْنٰا نُوحاً وَ اِبْرٰاهیمَ وَ جَعَلْنٰا فی ذُرّیَتِهِمَا النُّبُّوَةَ وَ الْکِتٰبَ فَمِنْهُم مُهْتَدٍ وَ کَثیرٌ‎ ‎مِنْهُمْ فسِقوُنَ‏"‏

‏این آیه در نزد مفسرین یکی از دو آیه ای است که به مسئله انزال رسل و هدف از این‏‎ ‎‏انزال توجه خاصی داده است. (آیۀ مورد نظر دیگر، آیۀ 46 سورۀ احزاب است). در آیۀ‏‎ ‎‏یاد شده اعزام پیامبران به همراه کتاب و میزان در ارتباط با بر پا داشتن قسط از سوی مردم‏‎ ‎‏آمده. واژۀ "کتاب" هرچند که تفسیری وسیعتر از صرف دانایی به گونۀ اکتسابی آن دارد‏‎ ‎‏ولی برای هدف این مقاله که توجه به ربط وثیق میان قسط و دانایی و حکمت (این واژگان‏‎ ‎‏با تسامح مترادف هم بکار گرفته شده اند) دارد کافی است. به تعبیری در تفسیر موسع از‏‎ ‎‏کتاب، بهره و حفظ دانایی غیر قابل اغماض است. "میزان" را باید حد و اندازه معنی و‏‎ ‎‏تفسیر نمود. ولی شاید بتوان این حد و اندازه را از جنس قابل اندازه گیری یا دست کم‏‎ ‎‏قابل تحویل به اندازه در نظر گرفت. چه بسا که در منطق دین و قرآن، تبدّل نظامها و‏‎ ‎‏کیفیات و کمیات به یکدیگر، انسجام و دلالتهای گوناگون داشته باشد. در آخر آیۀ مذکور‏‎ ‎‏سورۀ حدید بار دیگر خداوند، واژگان قوی و عزیز را آورده که در خود شدت و توانایی را‏‎ ‎‏به خواننده منتقل می سازد. خلاصه آنکه برپایی قسط از سوی مردم و با هدایت و توجه‏‎ ‎‏عمومی انبیا، یکی از اهداف ارسال رسل بوده و تعمیمات شدت و محکمی و همچنین‏‎ ‎‏شناخت و شعور به حد و اندازه و موارد قسط مورد تاکید بلیغ قرار گرفته است. ‏

‏آیۀ بعدی که واژۀ قسط را در خود جای داده، آیۀ 21 سورۀ آل عمران است: ‏

‏«ا‏نَّ الذَّینَ یَکْفُروُنَ بِآیٰاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبینَ بِغَیرِ حَقِّ وَ یَقْتُلُونَ الذَّینَ یَأمُروُنَ بِالقُسْطِ‎ ‎مِنَ النّٰاسَ فَبَشَّرهُمْ بِعَذٰابٍ أَلیمٍ‏»‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 347

‏در این آیه بشارت عذاب برای کسانی است که پیامبران و آمرین به قسط را به ناحق به‏‎ ‎‏قتل می رسانند. قتل انبیا و فرمان دهندگان و برپادارندگان قسط ملازم هم ذکر شده است.‏‎ ‎‏باز در آیه شدت و حدّت آشکار است، هرچند که این بار در جهت نفی و پرهیز مردم از‏‎ ‎‏در هم شکستن قسط و وعدۀ عذاب جلوه گر شده است. ‏

‏دو آیه از سورۀ یونس، به قسط اختصاص دارد، در آیۀ اول، یعنی ایه 47 از این سوره:‏‎ ‎

‏«‏وَلِکُلَّ اُمَّةٍ رَسوُلُ فَاِذٰا جٰاءَ رَسوُلُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لٰا یُظْلَمُونَ‏»‏

‏به طور عام از آمدن رسولان و برپایی و قضاوت براساس قسط در میان امم و اقوام‏‎ ‎‏سخن رفته و در انتها این اطمینان داده شده که برآنان در این روند ظلم و ستم نخواهد‏‎ ‎‏رفت. ‏

‏«‏وَ لَوْ اَنَّ لِکُلَّ نَفْسٍ ظَلَمَتْ مٰافِی الاَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَ اَسَروُ النَّدٰامَةَ لَمّا رَأَوا العَذٰابَ وَ‎ ‎قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالِْقسِطِ وَ هُمْ لٰا یُظْلَمُونَ‏»‏

‏مضمون نسبتاً مشابهی را یادآوری می کند. قضاوت و داوری میان مردم به گونه ای که‏‎ ‎‏رعایت قسط بشود. و باز این اطمینان خاطر را در انتها می آورد که ظلمی صورت‏‎ ‎‏نمی گیرد. ‏

‏آیۀ 47 از سورۀ انبیا: ‏

‏«‏وَ نَضَعُ المَوٰازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیٰمَةِ فَلٰا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً وَ اِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبّةٍ مِنْ خَرْدِلٍ‎ ‎آتَیْنٰا بِهٰا وَ کَفیٰ بِنٰا حٰسِبینَ‏»‏

‏به برپایی "میزان" در روز داوری و سنجش وقضاوت برپایۀ قسط اشاره می کند، و باز‏‎ ‎‏اطمینانی به عدم ظلم در این سنجش و برپایی قسط می دهد. نکتۀ جالب اینکه در این آیه‏‎ ‎‏که به روز داوری اختصاص دارد، برخلاف دو آیۀ قبل که مضمون مشابه قضاوت و داوری‏‎ ‎‏بر اساس قسط در این نفخه از عالم را مورد توجه قرار داده بود، با صراحت سنجش و‏‎ ‎‏دقت را با تعبیر اندازۀ دانۀ خردل به مخاطب و خواننده گوشزد می نماید، و این در حالی‏‎ ‎‏است که قبل از آن واژۀ "میزان" هم استفاده شده بود. ‏

‏در آیۀ 8 از سورۀ مائده: ‏

‏«‏یا اَیُّهَا الَّذینَ ٰامَنوُا کُونُوا قَوّٰامینَ لله شُهدٰآءَ بِالقِسْطِ وَ لایَجْرِ مَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلیٰ اَلاّٰ‎ ‎تَعْدِلوُا اَعْدِلوُا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللهَ اِنَّ اللهَ خَبیرٌ بِمٰا تَعْمَلَوُنَ‏»‏

‏خطاب عام به مؤمنین و دعوت آنها برای برپایی قسط است و به آنها هشدار می دهد‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 348

‏که مبادا عداوت گروهی، آنها را از مسیر "عدل" بیرون برد. خداوند در انتهای آیه خبیر و‏‎ ‎‏عالم بودن خود را به عمل مومنین متذکر می شود. یادآوری می شود که در این آیه، واژۀ‏‎ ‎‏قسط به همراه مشتقات "عدل" آمده است، در همین آیه در مقابل یک بار امر به قسط،‏‎ ‎‏دوبار به عدالت و دوبار نیز به تقوا توجه شده است، که باز حاکی از شدت و اهتمام بسیار‏‎ ‎‏در امر قسط است. احتمالاً تاکیدات برعدالت و تقوا، به این خاطر صورت گرفته که‏‎ ‎‏مخاطبین قسط، عموم مومنین بوده اند. این امر با توجه به آیۀ دیگر همین سوره که باز واژۀ‏‎ ‎‏قسط در آن به کار رفته آشکارا مورد تاکید قرار می گیرد؛ آیۀ 42 سورۀ مائده: ‏

‏«‏سَمّٰاعُونَ لِلْکَذِبِ اَکّٰلوُنَ لِلسُّحَتِ فَاِنْ جاءُوکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ اَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ اِنْ‎ ‎تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُروُّکَ شَیئاً وَ اِنْ حَکَمْتَ فَاحِکمْ بَیْنَهُمْ بِالقِسْطِ اِنَّ اللهَ یُحِبُّ‎ ‎الْمُقْسِطینَ‏»‏

‏پیامبر را مورد خطاب قرار می دهد. ‏

‏ در این آیه صحبت از اعتدال و تقوا نیست، ولی باز خداوند از دوستداری بر پا‏‎ ‎‏دارندگان "قسط" یاد می کند. خداوند با حفظ حرمت پیامبر - حال چه به شکل خاص و چه‏‎ ‎‏به شکل عام - یعنی مخاطب قرار دادن دیگران، از اینکه مقسطین، مورد محبت می باشند،‏‎ ‎‏سخن می گوید. ‏

‏در آیۀ 29 از سورۀ اعراف: ‏

‏«‏قُلْ أَمَرَ رَبّی بِالْقِسْطِ وَ أََقیموُا وُجُوهَکُمْ عِنْدَ کُلِ مَسْجِدٍ وَ ادْعوُهُ مُخْلِصینَ لَهُ الّدینَ کَمٰا‎ ‎بَدَأَکُمْ تَعوُدوُنَ‏»‏

‏خداوند تحقق قسط را به شکل "امر" خواستار می شود. در آیۀ قبل از این آیه، با‏‎ ‎‏وجودی که واژۀ قسط نیامده، سرزنش و مذمت گمراهان مورد تاکید بوده است. آیۀ 29‏‎ ‎‏سورۀ اعراف باخطاب "قل" به پیامبر آغاز می شود، ولی روشن است که پیامبر ابلاغ امر‏‎ ‎‏خداوند به مومنین و ایمان آورندگان را برعهده دارد. آیۀ 4 سورۀ یونس: ‏

‏«‏اِلَیْهُ مَرْجِعُکُمْ جَمیاً وَعْدَاللهِ حَقَّا اِنُّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ لِیَجْزِیَ الّذینَ آمَنوُا وَ عَمِلوُا‎ ‎الصّلِحٰتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذینَ کَفَروُا لَهُمْ شَرٰابُ مِنْ حَمٰیمٍ وَ عَذابٌ اَلیمٌ بِمٰا کٰانوُا تَکْفُروُنَ‏» ‏

‏تجلیل از دارندگان عمل صالح از روی قسط را در کنار بشارت عذاب برای کافران در‏‎ ‎‏کنار هم آورده است. در آیۀ 135 سورۀ نساء: ‏

‏«‏یٰا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوُا کوُنُوا قَواّمینَ بِالْقِسْطِ شُهَدٰاءُ لله وَ لَوْ عَلیٰ اَنْفُسِکُمْ اَوِالْوٰالِدَیْن‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 349

وَ الاَقرَبینَ اِنْ یَکُنْ غَنِیاً  اَوْ فَقیراً فَاللهُ اَوْلیٰ بِهمٰا فَلٰا تَتَّبِعُوا الْهَوی أَنْ تَعْدِلوُا وَ اِنْ تَلْوُا أَوْ‎ ‎تَعْرِضُوا فَاِنَّ اللهَ کٰانَ بِمٰا تَعْمَلوُنَ خبیراً‏»‏

‏باز در شکل خطاب عمومی نسبت به مؤمنین، امر به قسط داده شده، هرچند‏‎ ‎‏که مسائلی را برخود یا خویشان به همراه داشته باشد، و بلافاصله آنان را به عدم پیروی از‏‎ ‎‏"هوی" و خروج از اعتدال هشدار می دهد و به آنها می گوید که برپایی قسط در محضر‏‎ ‎‏خداوند صورت می گیرد. ‏

‏در آیۀ 127 سورۀ نساء: «‏وَ یَسْتَفتُونَکَ فِی النَّسٰاءِ قُلٍ اللهُ یُفْتیکُمْ فیِهنَّ وَ مٰا یُتْلیٰ عَلَیْکُمْ‎ ‎فِی الِکتٰبِ فی یَتمٰی النَّساءِ الَّتی لٰا تُؤْتُونَهُنَّ مٰا کُتِبَ لَهُنَّ وَ تَرْغَبُونَ اَن تَنْکِحوُهُنَّ وَ‎ ‎الْمُسْتضْعِفینَ مِنَ الْوِلْدٰانِ وَ أَنْ تَقوُمُوا لِلْیَتٰمی بِالْقِسْطِ وَ مٰا تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَاِنَّ اللهَ کٰانَ بِهِ‎ ‎عَلیماً‏»‏

‏به برپایی قسط از برای یتیمان و در نسبت با واحد خانواده و امور اجتماعی امر شده و‏‎ ‎‏خداوند، عالم و گواه بودن خود را متذکر می شود. ابتدای آیه چنین می رساند که حالت‏‎ ‎‏استفتا را داراست. از مجموع آیات در برگیرندۀ "قسط"، سه آیه دیگر باقی مانده که در هر‏‎ ‎‏سه، برپایی قسط را در "کیل" و "وزن" امر فرموده است. یکی از این آیات آیۀ 85 سورۀ‏‎ ‎‏هود است: ‏

‏«‏و یٰا قَوْمِ اَوْفوُا الْمِکْیٰالَ وَ الْمیزٰانَ بِالْقِسْطِ وَ لٰاتَبْخَسوُا النّٰاسَ اَشْیاءَهُمْ وَ لٰا تَعْثَوْا فِی‎ ‎الاَرضِ مُفْسِدینَ‏»‏

‏از زبان شعیب و خطاب به قوم "مدین" وفای به کیل و برپایی قسط خواسته شده و در‏‎ ‎‏انتها، ترس از زمرۀ مفسدین واقع شدن را می آورد. چند آیۀ بعد این سوره به نزول عذاب‏‎ ‎‏اشاره می کند: آیۀ 9 از سورۀ رحمن: ‏

‏«‏اَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لٰاتُخْسِرُو الْمیزٰانِ‏»‏

‏برپایی قسط را در "وزن" امر می دهد. در آیۀ قبل از این آیۀ نهی از طغیان را سفارش‏‎ ‎‏نموده است. و بالاخره آیۀ 152 سورۀ انعام: ‏

‏«‏وَ لٰا تَقْرَبُوا مٰالَ الْیَتیم اِلٰاّ بِالَّتی هِیَ اَحْسَنُ حَتّٰی یَبْلُغَ اََشُدَّهُ وَ اَوْفُوا الکَیْلَ وَ الْمیزٰانَ‎ ‎بِالْقِسْطِ لٰا نُکَّلِفُ نَفْساً اِلاّٰ وُسْعَهٰا وَ اِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلوُا وَ لَوْکٰانَ ذاقُرْبیٰ وَ بِعَهْدِ اللهِ اَوْفُوا ذٰلِکُم‎ ‎وَصیٰکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّروُنَ‏»‏

‏نهی از نزدیکی به مال یتیم و وفای به کیل و میزان آمده، در حالی که تناسب تکلیف با‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 350

‏وسعت و سعی نفس هم در چشم انداز آیه قرار گرفته است. ‏

‏در هرسه ایه واژۀ "میزان" آمده و دو آیه از سه آیه در کنار "میزان" از "کیل" هم نام بده‏‎ ‎‏شده که آشکارا می شود تفسیر اقتصادی و تجاری را از آن برداشت نمود. ‏

‏قبل از آنکه به یک جمعبندی مختصر و برداشت عمومی از متون آیات اقدام شود، به‏‎ ‎‏این نکته توجه داده می شود که ما بررسی خود را پیرامون واژۀ "قسط" به شکل ساده‏‎ ‎‏بدون توجه به مشتقات و پسوندهای این کلمه محدود ساختیم. البته در صورت گسترش‏‎ ‎‏دامنۀ بررسی، مطالب ظریفتر دیگری هم طرح می شدند، ولی برای رساندن منظور مقاله‏‎ ‎‏همین مقدار هم کافی است. ‏

‏جمع آیات مرتبط با قسط در کنار یکدیگر، نوعی شدت را به خواننده منتقل می سازد.‏‎ ‎‏همه جا نگرانی در مورد ظلم یا هشدار نسبت به ظلم واقع شده احساس می شود. در‏‎ ‎‏برخی آیات مورد قسط به وقوع ظلم معطوف است (آل عمران 21، یونس 47، هود85) و‏‎ ‎‏دربرخی دیگر از آیات احتمال وقوع ظلم شدت دارد (مائده 8، اعراف 29، یونس 41 و‏‎ ‎‏نساء 135) و خداوند می خواهد که به قاسطین احتمالی هشدار بدهد و احیاناً به کسانی‏‎ ‎‏که در نقطه مقابل این وضعیت جا می گیرند، الطاف و نویدهای خود را وعده دهد. در چند‏‎ ‎‏نوبت آیات در برگیرندۀ واژۀ قسط، تاکید بر حضور خداوند دارد و باریتعالی را با صفات‏‎ ‎‏"قوی" یا "عزیز" می ستاید که در منطق و فهم اهل تفسیر شدت و حدّت و قاهریت مطلق‏‎ ‎‏و نهایی را به ذهن متبادر می سازد. ‏

‏نکته بسیار مهم دربارۀ آیات یاد شده، ترکیب واژه "میزان" و "وزن" با کلمۀ قسط‏‎ ‎‏است. در دو آیه (آیات هود 85، و انعام 152) صراحتاً واژۀ میزان به همراه "کیل" آمده و‏‎ ‎‏اگر بپذیریم که "کیل" سمبل و نماد معاملات تجاری اقتصادی است، شاید بتوانیم میزان‏‎ ‎‏را به قرینۀ چنین ترکیب و تنظیمی، سنجش از روی محاسبه و محاسبه گری قلمداد نماییم.‏‎ ‎‏این استنباط در مفهوم لغوی "میزان" نیز آمده است، ولی در این مقاله به جهت اهمیت‏‎ ‎‏ترکیب و نحوۀ به کارگیری واژگان، سعی شده که معنی کلمه براساس ساخت عمومی آیه‏‎ ‎‏تفسیر و تأویل گردد و یکی از دفعاتی که واژه میزان آمده، آیۀ 25 سورۀ حدید است که‏‎ ‎‏قبلاً اشاره شد به هدف بعثت و انزال پیامبران توجه می کند. در این آیه خداوند، هدف از‏‎ ‎‏بعثت - یادست کم یکی از اهداف ارسال پیامبران را - برپایی " قسط" اعلام می دارد و این‏‎ ‎‏در حالی است که پیش از آن کتاب و میزان همچون همراهان انبیا یادآوری شده اند. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 351

‏در برخی از آیاتی که واژۀ قسط استفاده شده، مسئله و موضوع "قضاوت" و داوری‏‎ ‎‏میان مردم مدنظر بوده است و این اطمینان به مخاطبین و طرفهای ذینفع در امور داوری‏‎ ‎‏داده می شود که به آنها "ظلمی" نخواهد شد. در بعضی دیگر از آیات، امر کننده به قسط‏‎ ‎‏آمده است و در یک آیه خداوند خود را قائم به قسط توصیف می نماید. ‏

‏حال با توجه به این اشارات از قبیل ترکیب و نمایش واژگانی چون میزان، کیل،‏‎ ‎‏قضاوت، و ... به نظر می آید که آیات معطوف به قسط همگی دربرگیرندۀ نوعی "فعل" و‏‎ ‎‏"فعلیت" یا حالت "فاعلی" هستند. به تعبیر دیگر، تمامی آیات " هنجار" و "جهت" بیرونی‏‎ ‎‏دارند که می توان آن را مشاهده کرد، یا همچون یک فعل به وضوح تشخیص داد. در‏‎ ‎‏مواردی که به میزان و کیل اشاره شده، خیره کننده است و موارد دیگر چون امر کننده به‏‎ ‎‏قسط یا قضاوت براساس قسط هم متضمن نوعی فعل و رفتار و به تعبیری هنجار و‏‎ ‎‏"جهت " قابل مشاهده و تشخیص می باشند. ‏

‏پیش از اینکه بحث را به مراحل نهایی خود نزدیک گردانیم، لازم است که آیات دربر‏‎ ‎‏گیرندۀ "عدل" هم آورده شوند تا افتراقات عدل و قسط شفافتر و آشکارتر گردند.‏‎ ‎‏یادآوری می شود که همانند مورد قسط برای جلوگیری از پیچیده شده غیر لازم بحث،‏‎ ‎‏تنها به آیاتی اکتفا شد که واژۀ "عدل" در آنها آمده و از مشتقات آن اجتناب شده است.‏‎ ‎‏البته در برخی از آیات، مشتقات "عدل" هم وارد شده اند که تمرکز اصلی بحث بر روی‏‎ ‎‏آنها نخواهد بود. ‏

عدل

‏واژۀ "عدل" در هفت سوره از سوره های قرآن و در مجموع سیزده بار آمده است که‏‎ ‎‏در آیه، دوبار تکرار شده است به این ترتیب جمع آیاتی که واژۀ عدل در آنها آمده بالغ بر‏‎ ‎‏یازده آیه است. در پاره ای از آیات، عدل مرتبط با روز داوری استعمال شده و معادل‏‎ ‎‏"عوض" معنی و تفسیر می شود. آیۀ 48 از سورۀ بقره: ‏

«وَاتَّقُوا یَوْماً لا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَّفْسٍ شَیْئاً وَلٰا یُقْبَلُ مِنْهٰا شَفٰاعِةٌ وَلٰا یُؤْخِذُ مِنْهٰا عَدْلٌ‎ ‎وَلٰا هُمْ یُنْصَرُونَ»

‏حکایت از همین معنی دارد. آیه 123 همین سوره: ‏

«وَاتَّقُواْ یَوْماً لٰا تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَّفْسٍ شَیْئاً وَلٰا یُقْبَلُ مِنْهٰا عَدْلٌ وَلٰا تَنْفَعُهٰا شَفٰاعَةٌ وَلٰا هُمْ‎ ‎یُنْصَرُونَ»‏ ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 352

‏با مضمون بسیار نزدیک و حتی به کارگیری کلمات مشابه، نپذیرفتن "عوض" را در‏‎ ‎‏روز داوری به مردم گوشزد می کند. هر دو آیه با توصیۀ تقوا آغاز شده و با یاری و نصرت‏‎ ‎‏نداشتن ختم گردیده است. نزدیک به همین معنی، البته با استفاده از کلمات بیشتر و‏‎ ‎‏هشدار به کسانی که "دین" را همچون بازی، تصور می کنند. در آیۀ 70 از سورۀ انعام آمده‏‎ ‎‏است: ‏

«وَذَرِ الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَعِباً وَلَهْواً وَغَرَّتْهُمُ الْحَیٰوةُ الدُّنْیٰا وَذَکِّرْ بِهِ اَنْ تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا‎ ‎کَسَبَتْ لَیْسَ لَهٰا مِنْ دُونِ اللهِ وَلِیٌّ وَلٰا شَفِیعٌ وَإِنْ تَعْدِلْ کُلَّ عَدْلٍ لٰا یُؤْخَذْ مِنْهٰا اُولٰـئِکَ الذِینَ‎ ‎اُبْسِلُوا بِمٰا کَسَبُوا لَهُم شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذٰابٌ اَلیمٌ بِمٰا کٰانُوا یَکْفُرُونَ‏»‏

‏در آیه 90 از سوره نحل به دنبال تذکر روز داوری فرمان به عدل و احسان داده‏‎ ‎‏می شود: ‏

‏«‏إِنَّ الله یَاْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسٰنِ وَإِیتٰاء ذَی الْقُرْبیٰ وَ یَنْهَیٰ عَنِ الْفَحْشَاء وَالْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ‎ ‎یَعِظُکُمْ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ‏»‏

‏در آیۀ قبل از آیۀ یاد شده، با اشاره به روز داوری، خطاب به پیامبر و در واقع مومنان‏‎ ‎‏آمده که انزال قرآن برای هدایت و رحمت و بشارت مسلمانان است. در آیۀ دیگری از‏‎ ‎‏همین سوره یعنی آیۀ 76 سورۀ نحل، چنین مقایسه ای صورت گرفته است: ‏

‏«‏وَضَرَبَ الله مَثَلاً رَجُلَیْنِ اَحَدُهُمٰا أَبْکَمْ لٰا یَقْدِرُ عَلـیٰ شَیءٍ وَهُوَ کلَ عَلـیٰ مَولٰاهُ اَیْنَمٰا‎ ‎یُوَجهّهُ لٰا یٰاتِ بِخَیْرٍ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یَأمُرْ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلـیٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ‏»‏

‏در این آیه آحاد مردم را که به راه رشد هدایت شده اند با ویژگی "عدل" می ستاید. در‏‎ ‎

‏آیۀ 58 از سوره نساء: ‏‏«‏إِنَّ الله یَأمُرُکُمْ اَنْ تُؤدوُا الٰامٰانٰاتِ إِلَیٰ اَهْلِهٰا وَإِذٰا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النّْٰاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ‎ ‎إِنَّ الله نِعِمّا یَعِظُکُمْ بِهِ إِنَّ الله کَانَ سَمِیعاً بَصِیراً‏»‏

‏و در خطاب به مؤمنین عدل در رابطه با حکمیت میان مردم و رد امانات آمده است.‏‎ ‎‏در چهار آیۀ دیگر که واژۀ عدل آمده، خطاب به مومنین است وتوصیه هایی در مورد‏‎ ‎‏روابط میان خودشان را به همراه دارد. در آیۀ 282 سورۀ بقره دوباره واژه عدل آمده‏‎ ‎‏است. ‏

‏«‏یٰا اَیُهَّا الذِّینَ آمَنُوا إِذٰا تَدٰایَنتُم بِدَیْنٍ اِلیٰ اَجَلٍ مُسَّمیٰ فَاکْتُبُوهُ وَلْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کٰاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَ‎ ‎لٰا یَأبَ کٰاتِبٌ اَنْ یَکْتُبَ کَمٰا عَلَّمَهُ الله فَلْیَکْتُبْ وَلْیُمْلِلِ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقُّ وَلْیَتَّقِ الله رَبَّهُ وَلٰا یَبْخَسْ‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 353

مِنْهُ شَیْئاً فَإن کَانْ الَّذِی عَلَیْهِ الْحَقِّ سَفِیهاً أوْ ضَعِیفاً اَوْ لاَ یَسْتَطِیعُ اَنْ یُمِلَّ هُوَ فَلْیُمْلِلَ وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ وَ‎ ‎اسْتَشْهِدُوا شَهِیدَیْنَ مِنْ رِّجٰالِکُمْ فَإِنْ لَمْ یَکُونٰا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَأمْرَاَتٰانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء‎ ‎اَن تَضِلَّ إْحْدَایهُمٰا فَتُذَکِّرَ اَحْدایهُما الاُخْریٰ وَلٰا یَأبَ الشُّهَداءُ إِذَا مَا دُعُوا وَلاَ تَسْئَمُوْاْ أنْ تَکْتُبُوهُ‎ ‎صَغِیراً اَوْ کَبِیراً إِلیٰ اَجَلهِ ذٰلِکُمْ أقْسَطُ عِنْدَ اللهِ وَاَقْوَمُ لِلشَّهٰادَةِ اَدْنَیٰ ألاَّ تَرْتٰابُواْ إِلاَّ اَن تَکُونَ تِجٰارَةً‎ ‎حٰاضِرَةٍ تُدِیرُونَها بَیْنَکُمْ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ اَلاَٰ تَکْتُبُوهٰا وَاشْهَِدُوا إِذٰا تَبٰایَعْتُمْ وَلٰا یُضَّآرَ کٰاتِبٌ وَلٰا‎ ‎شَهِیدٌ وَإِنْ تَفْعَلُوا فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِکُمْ وَاتَّقُوا الله وَیُعَلِّمُکُم الله وَالله بِکُلِّ شَئٍ عَلِیمٌ‏» ‏

‏عدل آشکار را برای معاملات و امضای "ولی" به هنگامی که طرف معامله صفی یا‏‎ ‎‏سفیه است گوشزد شده است. باز در آیۀ 95 از سورۀ مائدۀ واژۀ عدل دو بار تکرار شده‏‎ ‎‏است. یک بار برای شهادت و گواهی و بار دیگر برای عوض، و هر دو در ارتباط با امر‏‎ ‎‏خلافی که به هنگام شکار صورت گرفته است: ‏

‏«‏یٰا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لٰا تَقْتُلُوا الَصْیدَ وَاَنتُمْ حُرُمٌ وَمَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً فَجَزٰاءُ مِثْلُ مٰا قَتَلَ‎ ‎مِنَ النَّعَمِ یَحْکُمُ بِهِ ذَوٰا عَدْلٍ منْکُمْ هَدْیاً بٰالِغَ الْکَعْبَةِ اَوْ کَفٰارَةٌ طَعٰامُ مَسْکِینَ اَوْ عَدْلُ ذٰلِکَ‎ ‎صِیٰاماً لِّیَذوُقُ وِبٰالَ اَمْرِهِ عَفَا الله عَمَّا سَلَفَ وَمَنْ عٰادَ فَیَنتَقِمُ الله مِنْهُ وَالله عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ‏»‏‎ ‎‏باید توجه داشت که دربار اول روی دادن خلاف، خداوند از خود رأفت و گذشت‏‎ ‎‏نشان می دهد و دربار دوم، در نمایش قبح عمل، واژگان عزیز و انتقام گیرنده آمده است. ‏

‏آیه 106 از سورۀ مائده، به موضوع شهادت گواهان به هنگام مرگ اختصاص دارد:‏

‏«‏یِٰا اَیُّهَا الذِّینَ آمَنُوا شَهٰادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ اَحَدَکُمُ اَلْمَوْتُ حینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوٰا عَدْلٍ منْکُمْ‎ ‎أوْ آخَرانِ مِنْ غَیْرِکُمْ إِنْ اَنْتُمْ ضَرَبْتُمْ فِی الاَرْضِ فَاَصٰبَتْکُم مصِیبَةُ الْمَوتِ تَحْبِسُونَهُمَا مِنْ بَعْدِ‎ ‎الصَّلوٰةِ فَیُقْسِمٰانِ بِاللهِ إِن ارْتَبْتُمْ لٰا نَشْتَرِٰی بِهِ ثَمَناً وَلَوْ کٰانَ ذَا قُرْبَیٰ وَلٰا نَکْتُمُ شَهَادَةَ اللهِ إِنَّا إِذاً لَّمِنَ‎ ‎الآثِمینَ‏»‏

‏و همچنین آیه 2 از سورۀ طلاق که گواه عادل از جهت طلاق مورد تاکید واقع شده‏‎ ‎‏است:‏

‏«‏فَإِذٰا بَلَغْنَ اَجَلَهُّنَ فَاَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ اَوْفٰارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَاَشْهِدوُا ذَوَیْ عَدْلٍ‎ ‎مِنکُمْ وَاَقِیمُوا لشَّهٰادَةَ لله ذٰلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کٰانَ یُؤمِنُ بِاللهِ وَالْیَومِ الآخِرِ وَمَنْ یَتَّقِ اللهَ‎ ‎یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً‏»‏‏ ‏

‏وبالاخره آیۀ 9سورۀ حجرات به مسئله نزاع و خصومت و قتال گروههای مسلمان و‏‎ ‎‏نحوۀ پرداختن به قضیه توجه دارد: ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 354

‏«‏وَإِنْ طٰائِفَتٰانِ مِنْ الْمُؤْمِنِینَ اْقتَتَلوُا فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُمٰا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَایهُمٰا عَلـیَ الٰاخُرَیٰ‎ ‎فَقَنِلوُا الَّتِی تَبْغِی حَتَّی تَفِیءَ إِلیٰ اَمِرْ اللهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَاَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَاَقْسِطُوا إِنَّ اللهَ‎ ‎یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ‏»‏

‏در این آیه به دنبال واژۀ عدل از قسط به صیفۀ امر یاد شده است. ‏

‏یکی از اولین نکات حایز اهمیت در آیات مرتبط با عدل، تعداد خطابات تصریحی یا‏‎ ‎‏تلویحی به مؤمنان است. در حالی که این خطابات در آیات در برگیرندۀ قسط بمراتب کمتر‏‎ ‎‏بوده است. همین جا برای انسان کنجکاوتر اشاره می شود که بر اساس محاسبه مفسرین‏‎ ‎‏از ده سوره ای که آیات قسط را در خود جای داده بودند، پنج سوره مکّی و پنج سوره ان‏‎ ‎‏مدنی بوده است، در حالی که از هفت سوره ای که آیات "عدل" را در برگرفته اند، تنها دو‏‎ ‎‏سورۀ مکی و پنج سوره دیگر مدنی هستند. این تفاوت نسبت میان سوره های مکی و‏‎ ‎‏مدنی، براحتی در "خطاب" آیات خود را نشان می دهند. در آیات شامل واژۀ " عدل"‏‎ ‎‏آشکارا، احساس خواننده کمتر تحت فشار و شدت قرار می گیرد و به نظر می آید که فضا‏‎ ‎‏و متن آیات تغییر محسوسی یافته اند. در آیات "قسطی" - اگر این نسبت که از روی تسامح‏‎ ‎‏آمده به دیدۀ اغماض نگریسته شود - خطاب عمومی است، مشرک و مؤمن، مخاطب‏‎ ‎‏آیات هستند، در حالی که در آیات " عدلی" روابط و مسائل جامعۀ مؤمنان یا مدعیان دین‏‎ ‎‏مورد گفتگو قرار گرفته اند. در آیات "قسطی"، خطاب شعیب به قوم مدین هم آمده، در‏‎ ‎‏شرایطی که در آیات "عدلی" مسائلی چون صغیر، خانواده، و طلاق زن و شکار حضور‏‎ ‎‏چشمگیری دارند. نتیجه آنکه آیات "عدلی" خطاب "خاص" دارند و این خواص هم‏‎ ‎‏گسترۀ مؤمنان یا متدینان است. در حالی که آیات "قسطی" خطاب" عام" دارند. ‏

‏در آیات "قسطی" هیچ موردی که تقوا ملحوظ باشد، نیامده است، البته در آیۀ 8 از‏‎ ‎‏سورۀ مائده تقوا آمده، ولی خواننده با دقت بیشتر متوجه می شود که تقوا به دنبال توصیه‏‎ ‎‏به اعتدال و عدالت مندرج در آیۀ مذکور آمده، اضافه برآنکه خطاب آیه یاد شده هم ‏"یا‎ ‎اَیَّهَا الَذّینَ آمَنُوا"‏ است. یعنی خطاب"خاص" دارد. البته قرار گرفتن خطاب خاص در ذیل‏‎ ‎‏خطاب عام، یا به تعبیر اهل منطق" عموم و خصوص مطلق" منعی ندارد. چنانکه مورد یاد‏‎ ‎‏شده از این دست است. ‏

‏"تقوا" حالت درونی است که می تواند تجلی بیرونی هم داشته باشد، ولی در اصل،‏‎ ‎‏حالت و وضعیتی درونی است. متقی به کسی گفته نمی شود که صرف اعمالی را در عالم‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 355

‏بیرونی مرتکب می شود بلکه این واژه به کسی اطلاق می شود که از توانایی پرهیز و‏‎ ‎‏اجتناب درونی در نهی از منکرات و محرمات برخوردار باشد. حال این توانایی و حالت‏‎ ‎‏درونی انعکاس مشخص بیرونی می یابد یا خیر، امر دیگری است. نسبت وثیق "تقوا" و‏‎ ‎‏"عدل" به گونه ای است که در آیه 48 و 223 سورۀ بقره، با امر به " تقوا" ورزیدن آغاز‏‎ ‎‏می شود و روزداوری نهایی را در سنجش تقوا تعیین کننده قلمداد می نماید. در برخی‏‎ ‎‏دیگر از آیات " عدلی"، باز به "تقوا" اشاره شده است. در آیات "عدلی"، گاه از واژۀ‏‎ ‎‏"وعظ" هم استفاده شده است که با تقوا ربط محکم دارد. خداوند مؤمنان را به داشتن تقوا‏‎ ‎‏و ... موعظه می کند. موعظه و وعظ اصطلاحاً عملی است که تأثیر بر "درون" دارد و‏‎ ‎‏"درون" را آماده افعال یا حالاتی می سازد. ‏

‏مسئله تقوا و اساس درونی بودن آن، زمینه این بحث را فراهم می کند که اصولاً آیات‏‎ ‎‏"عدلی" به "وضع و حالت" توجه دارند. برخلاف آیات قسطی که به عمل و فعل‏‎ ‎‏می پرداختند مثلاً آیه 106 سورۀ مائده، شهادت به هنگام موت را نزد دو نفر دارندۀ عدل‏‎ ‎‏ضروری می سازد. یا در آیۀ 2 از سورۀ طلاق، باز از دارندۀ "عدل" یا "ذوی عدل" صحبت‏‎ ‎‏شده است. ‏

‏در آیات عدلی موارد "حکمیت" و داوری آمده است. در آیات " قسطی" از "قضاوت"‏‎ ‎‏استفاده شده بود، ولی در آیات عدلی "حکمیت" آمده است. "حکمیت" وقضاوت" هر‏‎ ‎‏دو به تشخیص و تمیز استوار هستند، ولی در "حکمیت" نوعی "حکم" نهفته است و به‏‎ ‎‏تعبیر دیگر پذیرش "داوری" مفروض گرفته شده، و این حالت خاص جوامعی است که از‏‎ ‎‏نظامات درونی برخوردار بوده، و به بیانی دیگر متناسب با بیان و خطاب " خاص" است.‏‎ ‎‏به همین معنی می توان از امر کنندۀ به عدل هم یاد کرد و در تمایز با امرکننده به "قسط"‏‎ ‎‏گفت که در امر کنندگی به "عدل" اتکا و اساس همان حالت "درونی" و پذیرش قلبی‏‎ ‎‏است، در حالی که در امر کنندگی به قسط، متکی برسنجش و میزان "بیرونی " است. پس‏‎ ‎‏می توان در سر جمع آیات " عدلی" چنین اشعار داشت که این آیات متکی بر "حالت"‏‎ ‎‏هستند و این "حالت"، بیش از هر چیز یک وضع "درونی" است. ‏

‏ ‏

بیرون  /  درون - سنجش پذیری /  شهود

‏ ‏

‏حال وقت آن رسیده است که به نکته محوری مقاله توجه شود. همان گونه که آمد،‏‎ ‎‏آیات "قسطی" در اساس هنجارمند و بیرونی " هستند" در حالی که آیات " عدلی" نیستند و‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 356

‏"درونی" اند. در آیات قسطی سنجش، توزین، داوری، و کیل، مسائل متناسب با نمود و‏‎ ‎‏مشاهدات بیرونی و نشأت گرفته از "فعل" هستند. ولی در آیات "عدلی"، وضعیت‏‎ ‎‏نیت مندی پیشا فعلی وجود دارد. شاید از همین جهت است که در سه آیۀ عدلی با اشاره‏‎ ‎‏به روز داوری گفته می شود که از انسانها "عدل" به منزلۀ "عوض" پذیرفته نمی گردد. دو‏‎ ‎‏آیه از این سه آیه با امر به "تقوا" شروع شده و آیۀ سوم، یعنی آیۀ 70 از سوره انعام شدیداً‏‎ ‎‏به کسانی که دین خود را به بازی گرفته و با هوی و هوس با آن برخورد می کنند انذار داده و‏‎ ‎‏می گوید که از آنها شفاعت و "عوض" پذیرفته نخواهد شد. این سؤال پیش می آید که چرا‏‎ ‎‏در روز داوری  از انسانها "عوض" پذیرفتنی نیست؟ برخی از مفسرین اعتقاد دارند که‏‎ ‎‏دلیل امر در آن است که روز داوری دیگر روز "عمل" نیست، و لذا انسانها نمی توانند با‏‎ ‎‏عمل خود چیزی را تغییر دهند. این مطلب احتمالاً در جای خود درست است، ولی چه‏‎ ‎‏بسا که منظور آیات شریفه و هشدار برای نپذیرفتن عوض (عدل) در امکان ناپذیر بودن‏‎ ‎‏تغییر و تحول "نیات" ریشه داشته باشد. در روز داوری، نفخۀ نیت و نیت مندی به سر آمده‏‎ ‎‏است و به بیانی، ایمان آوری متعارف در آنجا موضوعیت ندارد. البته برخی دیگر از آیات‏‎ ‎‏مرتبط با روز داوری، همانند تعدادی از آیات "قسطی" به "میزان"  در روز داوری توجه‏‎ ‎‏داده است که به احتمال قریب به یقین، از آن باید سنجش "اعمال" و رفتار هنجارند و‏‎ ‎‏بیرونی را دریافت، هرچند که قبول سخن برخی از مفسرین که معتقدند در آن روز امکان‏‎ ‎‏تحول و تبدیل نظامات صورت پذیر است، منعی ندارد. ‏

‏با اینکه قصد برآن بود در این مقاله به اندیشه با متفکرین غربی یا پرورانده شده در‏‎ ‎‏غرب اشارتی نشود، ولی برای تقرب به ذهن هرچه بیشتر مقولۀ یادشدۀ فوق به تمایزی‏‎ ‎‏که در برخی از مباحث اهل هرمنوتیک میان واژگان "درست" و "معتبر" آمده، توجه‏‎ ‎‏داده می شود. براساس این بحث، درست و معتبر، الزاماً برهم منطبق نیستند. یک پزشک‏‎ ‎‏معتبر، لزوماً تشخیص درست ندارد و یک تشخیص درست همواره با "اعتبار" توام‏‎ ‎‏نیست. بحث "عدل" هم می توان این تمیز را قایل شد. عدل در اصل پذیرش اعتبار درونی‏‎ ‎‏است. در روز داوری که روز آشکار شدگی است، این پذیرش و اعتبار درونی، از اهمیت‏‎ ‎‏بسیاری برخوردار است، همان گونه که در نظام دنیوی هم مقولۀ "اعتبار" کارگشایی بسیار‏‎ ‎‏دارد، با این تفاوت که در نظام دنیوی مقوله اعتبار انطباق مستمر با "درست" ندارد و چه‏‎ ‎‏بسا عملی یا شخصی معتبر شناخته بشوند ولی درست نبوده باشند، در صورتی که در‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 357

‏نظام آخرت، چون امکان سنجش "درون" و نیت بخوی و به طور کامل و تمام عیار فراهم‏‎ ‎‏است، شرایط حمل درست برمعتبر هم بوضوح فراهم است، هر چند که در نظام دنیوی،‏‎ ‎‏میان آنها شکاف و شقاق بوده باشد. ذکر یک مثال به روشنی بحث یاری خواهد رسانید.‏‎ ‎‏آیا یک قاضی "عادل" همواره از روی "درستی" حکم صادر می کند یا از روی "عدل"؟ این‏‎ ‎‏مثال نشان می دهد که "درستی" یعنی انطباق کامل با امر واقع، لزوما با "عدل"، حالتی که‏‎ ‎‏در درون وجود دارد و قاضی را از حب و بغض نسبت به موضوع حکم مصون نگه‏‎ ‎‏می دارد، یکی نیست. قاضی می تواند عادل باشد ولی حکمش و داوریش، نادرست بوده‏‎ ‎‏باشد، همانگونه که از پزشک معتبر، امکان تشخیص غلط می رود. اعتبار پزشک به‏‎ ‎‏آموزشهای علمی و احیاناً مدارج تحصیلی اوست و همین برای معتبر شناختن وی کافی‏‎ ‎‏است. ولی در مورد قاضی نمی توان به صرف آگاهیهای حقوقی، وی را عادل دانست. چرا‏‎ ‎‏مورد وصف عدالت را برای قاضی بکرات استفاده می کنیم ولی در مورد پزشک به کار‏‎ ‎‏نمی بریم؟ پزشک عادل! چند بار شنیده یا خوانده ایم؟ ‏

‏از آنچه که آمد نباید این گونه نتیجه گرفت که "عدل" در حیطۀ نیت باقی می ماند، بلکه‏‎ ‎‏منظور آن بود که عدل، جایگاه پیشا "فعل" و درونی دارد، ولی این جایگاه، نفی تبلور و‏‎ ‎‏تجلی مصداقی و موردی عدل را در بیرون نمی نماید. به همین میزان نباید از قسط صرف‏‎ ‎‏عمل و عملگرایی را در ذهن آورد؛ بلکه جایگاه اصلی عدل و قسط منظور نظر بوده اند.‏‎ ‎‏باید افزود که آیات عدلی با خطاب خاص به مؤمنان را نباید به مفهوم تحدید عدل در‏‎ ‎‏حیطۀ مومنان تلقی نود. از آیات تعمیمات و تفاسیر وسیعتری هم استنباط پذیر است. ‏

حکومت: 

‏دیدیم که آیات "قسطی" نسبت به آیات عدلی وضعیت عموم و خصوص مطلق را‏‎ ‎‏داشتند. یعنی آیات عدلی از خطاب خاص و آیات قسطی از خطاب عام برخوردار بودند.‏‎ ‎‏اما این حکم در مورد قسط گذار و عدل گذار صادق نیست و ریشۀ این عدم صدق در‏‎ ‎‏تمایزی بود که میان درست و معتبر برقرار کردیم. در نگاه اول این به ذهن خطور می کند‏‎ ‎‏که عادل، قسط گذار هم است و به این جهت میان عدل گذار و قسط گذار هم باید نسبت‏‎ ‎‏عموم و خصوص مطلق برقرار شود. اما این حکم صحیح نیست. معیار سنجش و‏‎ ‎‏تشخیص عدل و قسط و همچنین عدل گذار و قسط گذار یکسان نیست و مصادیق مقولات‏‎ ‎‏یاد شده در قاموس منطق از نوع "عموم و خصوص من وجه" است. پاره ای قسط گذاران‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 358

‏عادل اند و برخی از عادلان، تشخیص درست و مطابق واقع در امر قسط دارند. این انتظار‏‎ ‎‏از عدل گذار می رود که خواهان "قسط" بوده باشد ولی این انتظار از او نمی رود که همیشه‏‎ ‎‏و همواره عارفِ قسط بوده باشد. شناخت و معرفت قسط، موازین و سنجه های بیرونی را‏‎ ‎‏می طلبد، ولی عدل گذار از آمادگی درونی برای برخورد با موضوع و مقوله ای که لازم‏‎ ‎‏است قسط برآن جاری شود، برخوردار است بدون اینکه آمادگی مذکور تضمینی برای‏‎ ‎‏تعیّن و شناخت بوده باشد. ‏

‏در باب قسط دست کم دو پهنه و زمینه را می توان از هم تمیز داد. قسطِ اعتباری و قسطِ‏‎ ‎‏حقیقی. منظور از قسط اعتباری، قوانین موضوعه و هنجارهای متعارف میان بشر است،‏‎ ‎‏در حالی که قسط حقیقی، این همانیِ امرِ واقع با حقیقت است. آن گونه که در علم خداوند‏‎ ‎‏ثبت و ضبط شده است. نسبت میان قسط اعتباری با قسط حقیقی باز نسبت میان "عموم و‏‎ ‎‏خصوص من وجه" است. پاره ای از موارد قسط حقیقی با قسط اعتباری هماهنگی دارد و‏‎ ‎‏بالعکس. حال، از آن رو که انسان توانای به تشخیص و تامین قسط حقیقی در نهایت و‏‎ ‎‏حتی در اغلبیت آن نیز نیست، لاجرم صحنه و افق بحث عمدتاً به قسط اعتباری محدود‏‎ ‎‏می شود. ‏

‏گفته شد که قسط  اعتباری قوانین موضوعه و هنجارهای متعارف است. یکی قاضی، بر‏‎ ‎‏اساس همین قوانین موضوعه و هنجارهای متعارف حکم صادر می کند. این قاضی در‏‎ ‎‏صورت داشتن علم و آگاهیهای لازم از اعتبار و در صورت انطباق حکم با قوانین موضوعه‏‎ ‎‏از درستی و صحت حکم برخوردار است، اما لزوماً قاضی با رعایت دو مقولۀ آگاهی و‏‎ ‎‏درستی، مشمول افراد عادل نمی گردد. عدل، در اساس شأن و حالت درونی است، این‏‎ ‎‏موضوع، ناقص مثال اخیر الذکر در باب "قاضی عادل" نیست. در آن مثال مقصود رساندن‏‎ ‎‏تمایز میان عدل همچون "حالت" با علم و آگاهی، همچون فن و اطلاع بودیم و در این‏‎ ‎‏موضوع هم، از قاضی به عنوان آگاه و عامل به حق یاد نمودیم. خلط این مواضع مختلف و‏‎ ‎‏سردرگمی در اطلاقات عوام نسبت به عدل، عدالت، و عادل بودن شخص مفروض، از‏‎ ‎‏مسائلی است که باید با هشیاری با آنها برخورد شود. حاصل سخن آنکه قسط اعتباری،‏‎ ‎‏"بیرونی" است و استقرار آن ضوابط و علایم "بیرونی" دارد. ‏

‏در باب حاکم عادل چه می توان گفت؟ احتمالاً تمامی مواردی که در باب قاضی و از‏‎ ‎‏روی مثال گفته شد درباب حاکم و نسبت حاکم با عادل با قسط گذاری صادق می آید. این‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 359

‏مقاله، گنجایش پرداختن به رساله ها و موضوعاتی را که ذیل حاکم عادل در آثار و اندیشه‏‎ ‎‏تاریخ مسلمانان آمده است ندارد و اصولاً نیازی هم نیست که آن رساله‏‏‎ها مؤید برداشت‏‎ ‎‏مقاله حاضر بوده باشند و بالعکس؛ فقط چنین پژوهشی موارد افتراق و اشتراک را نشان‏‎ ‎‏خواهد داد. پس بدون پرداختن به این مهم، و در راستای کلیت بحث، به یک نکته مهم و‏‎ ‎‏متفاوت با موضوع قاضی توجه داده و اضافه می کنیم که این نکات در باب حاکم صادق‏‎ ‎‏بوده ولی در باب قاضی، چندان وضوعیت ندارد. یکی آنکه در سیرۀ سیاسی و حکومتی‏‎ ‎‏موارد بسیاری بوده که حاکم، قانونگذار هم بوده است. وضعیت قانونگذاری براساس‏‎ ‎‏هنجارها و قوانین موضوعه مختلفی را به خود پذیرا می شود. ‏

‏الف) این قانونگذار براساس هنجارها و قوانین موضوعه متداول و قابل مشاهده در‏‎ ‎‏سنت وسیرۀ مردم صورت می گیرد. در این حالت، حاکم در صورت وفاداری به منابع‏‎ ‎‏قانونگذاری خود، در زمرۀ کسانی است که قسط اعتباری را رعایت نکرده است. ‏

‏ب) ولی این حالت نیز متصور است، و حتی در عالم بیرون بسیار به وقوع پیوسته که‏‎ ‎‏حاکم از روی تمایلات شخصی و هوی و هوس و در یک عبارت، دلبخواهی،‏‎ ‎‏قانونگذاری می کند. در چنین وضعیتی حاکم رعایت قسط گذاری و همچنین عدل گذاری‏‎ ‎‏را ننموده است. ‏

‏ج) اما گونۀ سومی هم محتمل الوقوع است. هرچند که بندرت صورت واقع به خود‏‎ ‎‏یافته و آن اینکه حاکم حکیم است و حکمیت وی نیز مرتبط با شأن و حالت عدل‏‎ ‎‏مدارانه ای که در خود ساخته و پرداخته است، قرار دارد. در چنین وضعیتی، حاکم‏‎ ‎‏"عادل" می باشد، هرچند که معرفت وی به قانون و حکم صادر شده، معرفتی الهی و با‏‎ ‎‏اطمینان مطلق همراه نبوده باشد. خصیصۀ قانونگذاری حاکم در جوامع بسیاری از جمله‏‎ ‎‏جوامع شرقی مصادیق بسیار دارد، هرگاه که این قدرت به قاضی داده شود یا از حاکم‏‎ ‎‏سلب شود، آن گاه تفاوت یاد شده هم یا کاهش یافته یا بکلی منتفی می گردد. تفاوتهای‏‎ ‎‏موضوعی حاکم و قاضی که مستقیماً برگرفته از خاستگاه اقتدارشان است، به مورد یاد‏‎ ‎‏شده محدود نمی شود، هرچند که برای مثال در بحث ما کافی به نظر می آید. ‏

‏حاکم عادل و حکومت عدل گذار یکی از آرمانهای اصلی بشر است. این حاکم و‏‎ ‎‏حکومت منبع الهام فلاسفه، انساندوستان، و جمعی از متفکرین بوده، با این حال باید‏‎ ‎‏اعتراف کرد که حکومت مذکور و حاکم مزبور، کمتر به دست آمده و بیشتر در هاله ای از‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 360

‏خواست و آرزو باقی مانده است. ‏

‏یادآوری می شود که حکومت عدل گذار در این مقاله منطبق با چارچوب و مفاهیم‏‎ ‎‏اعلام شده است و نباید آن را با تعبیرات رایج و اصطلاحات متداول در زبان عوام و ...‏‎ ‎‏یکسان شمرد. اگرچه حکومت عدل گذار کمتر تحقق پذیر بوده، اما حکومت قسط گذار‏‎ ‎‏فرصت بیشتری برای حضور در تاریخ داشته است. حکومت قسط گذار گسترۀ وسیعتری‏‎ ‎‏را در بر می گیرد و در جای خود می تواند زمینه و زیرساخت یک حکومت عدل گذار بوده‏‎ ‎‏باشد. بخت و امکان بیشتر تحقق حکومت قسط گذار نسبت به عدل گذار در‏‎ ‎‏سنجش پذیری قسط است. در این حکومت، قوانین موضوعه و هنجارمند فرصت بروز و‏‎ ‎‏ظهور بیشتری می یابند و بخشی از رویاهای بشری را هم در خود منعکس می سازند.‏‎ ‎‏حکومت قسط گذار، یک حکومت آرمانی و کمال مطلوب نیست و نقایص و کاستیهای‏‎ ‎‏بسیاری دارد، ولی به نظر می آید که مناسبترین حکومت با توجه به جمیع جهات بوده‏‎ ‎‏باشد. در حکومت قسط گذار از تعدی و تسلط حکومت بر نیات و دنیاهای درونی افراد‏‎ ‎‏ممانعت به عمل می آید و متناسب با قوانین موضوعه که امکان سنجش و داوری بیرونی‏‎ ‎‏را فراهم می سازند، مورد نقد و بررسی قرار می گیرد. تمام آنچه که آمد را نباید به منزلۀ‏‎ ‎‏پذیرش "قسط اعتباری" و حفظ آن به طور تمام و کمال تلقی نمود. انسانها، جوامع و‏‎ ‎‏حکومتها همواره باید آمادگی نقد و بررسی مجدد قسط های اعتباری را داشته باشند.‏‎ ‎‏تعدیل، تصحیح یا تعبیر این قسطهای اعتباری است که بهینه کردن "قسط های مذکور و‏‎ ‎‏نزدیکی هر چه بیشتر آنان را به قسط حقیقی امکانپذیر می سازد. نقد و سنجش قسط‏‎ ‎‏اعتباری خارج از وظایف این مقاله است و می طلبد که در هنگام دیگر به تفصیل به آن‏‎ ‎‏پرداخته شود. فقط اضافه می شود که یک حکومت متکی بر قسط اعتباری، به رغم‏‎ ‎‏کاستیهای این قسط در پیشبرد خیر و صلاح مردم کاراتر و موفقتر از یک حکومت مدعی‏‎ ‎‏عدل گذاری است. ‏

‏در این قسمت پایانی مقاله لازم است به کوتاهی به مسئله برداشتی عام از"عدل"‏‎ ‎‏اشاره شود که متفاوت از برداشت و فهم این مقاله است. در تعریف عدل و با شهرت‏‎ ‎‏بسیار آمده است که عدل یعنی قرار دادن یا گرفتن هرچیز در جای خود: ‏"وَضَعَ کُلَّ شَئ‎ ‎فی مٰا وضع لَهُ"‏ این تعریف در وهلۀ اول با فهم عدل همچون یک حالت نیت مند و درونی‏‎ ‎‏ناسازگاری دارد. چگونه می توان این تعریف را توضیح داد و پردازش نمود؟ نخستین‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 361

‏تلاش برای پاسخ به این سؤال، معطوف به نحوۀ تشکیل و شدت تعریف یاد شده است.‏‎ ‎‏به احتمال بسیار زیاد تعریف یاد شده، برگرفته از فلسفه و دانش نظری یونانی است و در‏‎ ‎‏آن چارچوب باید مورد تفسیر قرار گیرد. چنین تعریفی را بوضوح در کتاب ‏جمهوری‎ ‎‏افلاطون زمانی که مقدمات تشکیل شهر آرمانی خود را طی می کند و به فضایل موجود یا‏‎ ‎‏مقوّم این شهر می رسد و فضایل چهارگانه ای را به بحث می گیرد: فضایل خرد، شجاعت،‏‎ ‎‏اعتدال و عدالت، در نهایت توضیح می دهد که عدالت، همپایۀ دیگر فضایل نیست، بلکه‏‎ ‎‏به هنگام قرار گرفتن هر فضیلت در جایگاه واقعی خود می توان مدعی شد که شهر از‏‎ ‎‏حکومت "عدل" برخوردار است. عبارت عدل به مثابۀ ‏"وضع کل شی فی ما وضع له"‎ ‎‏معادل تعریف و تفسیر افلاطون از عدالت است. نشان دادن تأثرات فلاسفۀ متفکرین‏‎ ‎‏مسلمان از افلاطون و عدالت یاد شده، در آثارشان کار مشکلی نیست و برخی به این مهم‏‎ ‎‏پرداخته اند. وارد استقراء و ریشه یابی اسنادی تعریف عدل در قاموس زبان عربی و نشان‏‎ ‎‏دادن انطباق کلی آنها، نیازمند فحص و بحث دیگری است. در اینجا به همین میزان‏‎ ‎‏اشارت بسنده می گردد. ‏

‏پاسخ دومی که به مقوله نسبت تعریف عدل در متون متاثر از فلسفه یونان با برداشت‏‎ ‎‏مندرج در این صفحات، براساس آیات "عدلی" می توان داد، در یک تفسیر وسیع نهفته‏‎ ‎‏است. می توان عدل به مفهوم قرار گرفتن هر چیز در جای واقعی آن را به گونه ای که در‏‎ ‎‏نوامیس خلقت مستتر است با قسط حقیقی عنوان شده در این مقاله همسو دانست و با‏‎ ‎‏تسامح برهم منطبق نمود. با چنین تفسیری بخش اعظم برداشتهای متفاوت از عدل را‏‎ ‎‏می توان توجیه نمود. فرضاً یک حقوق عادلانه، حقوقی است که تصور می رود در صورت‏‎ ‎‏برانداختن پرده های غفلت و نادانی و ... از پیش چشم به آدمیان تعلق می گیرد. همین‏‎ ‎‏نگرش است که در فرهنگ ادبی اجتماعی جابه جایی قسط و عدل را به بارها و به طور‏‎ ‎‏مستمر رقم زده است. انسان عادل، انسانی است که چشم حقیقت بین دارد و این میسر‏‎ ‎‏نمی شود مرگ با خودسازی و زدودن پرده های جهالت و دنیادوستی. پیوند میان بصیرت و‏‎ ‎‏نور درونی و حکمیت به مفهوم عارفانۀ آن با تعینات قسط، پیوند میان دو نظام درون و‏‎ ‎‏بیرون است. این مفهوم و انتظار با موازین و سنجش پذیری قسط در هم آمیخته و فرهنگ‏‎ ‎‏مذکور را به وجود آورده است. اما در صحنۀ واقعیات بیرونی یک حقوق عادلانه، چه‏‎ ‎‏حقوقی است و از سوی چه کسی مشخص و اعلام می شود؟ چه مرجعی می تواند مرجع‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 362

‏نهایی برای تشخیص و صدور حکم بوده باشد؟ توزیع عادلانه ثروت یا قدرت در یک‏‎ ‎‏جامعه چگونه است؟ آیا اطمینانی وجود دارد که تشخیص مفروض، منطبق با نوامیس‏‎ ‎‏خلقتی بوده باشد؟ به نظر می آید که تمامی تشخیصات و تعینات، برداشتی از عدالت‏‎ ‎‏بوده باشند. حاصل آنکه عدالت در نوامیس انسانی، یک آرمان است که نیروی تحرک و‏‎ ‎‏تکاپو در خودسازی را سبب می گردد، ولی این قسط - یک قسط نقدپذیر - است که در‏‎ ‎‏دسترس جوامع و آدمیان قرار دارد. توسعه و نقدپذیری این قسط، تلاشی برای نزدیکی‏‎ ‎‏به مرزهای عدل است. ‏

‏بالاخره آخرین پاسخ به مشکل یاد شده براین اساس استوار است که مقاله حاضر‏‎ ‎‏عمدتاً متکی برفهم آیات عدلی و قسطی بوده و انطباق یا عدم انطباق با تعاریف و‏‎ ‎‏برداشتهای مشهور بیرونی دلنگرانی و هدف مقاله نبوده است. این چالشها نیازمند‏‎ ‎‏فرصت و مقالات و پژوهشهای بیشتری است. ‏

‏استدراکات: ‏

‏این قسم از قسط و عدل و حکومتهای متکی بر این مفاهیم با هدف «بازیابی» معانی‏‎ ‎‏مندرج در آیات قرآن به دست آمد. این بازیابی به نوبۀ خود در خدمت احیای اندیشه و‏‎ ‎‏تفکر دینی و اسلامی قرار دارد. بدیهی است که بازیابی مذکور یا دیگر بازیابیها، به سختی‏‎ ‎‏بتوانند مدعی شمولیت تولید معنایی آیات گردند و همچنین مفروض است که «بازیابی‏‎ ‎‏معنایی» یک برداشت انسانی است و همچون هر برداشتی در معرض تطور و تحولات‏‎ ‎‏است. با این حال می توان از این بازیابی معنایی استنباط و استفاده های خاص نمود. البته‏‎ ‎‏باید براین مهم پای فشرد و جدیت نشان داد که به رغم اثرگذاری مفروضات محقق بر‏‎ ‎‏فهم معنا، درک آیات بر اساس اهداف قبلی صورت نگرفته باشد. با توجه به این دیدگاه‏‎ ‎‏باید اذعان نمود که بازیابی یادشده با گونه ای از سازماندهی سیاسی – اجتماعی سازگاری‏‎ ‎‏بیشتری دارد. اما قبل از پرداختی به این نوع سازماندهی لازم است به یک به ظاهر‏‎ ‎‏«ناسازه»ای که در متن تعالیم و الهامات دینی و کاربرد سیاسی - اجتماعی آن وجود دارد‏‎ ‎‏اشاره شود. این ناسازه را می توان از جهات مختلف و با واژگان کلیدی گوناگون مورد‏‎ ‎‏بحث قرار داد. ولی در این مقاله ترجیح داده شد که از زوج واژگان هدایت - تربیت سود‏‎ ‎‏جسته شود. این نکته بدیهی است که دین از خصلت هدایتی برخوردار است و اصولاً‏‎ ‎‏خبردینی، متضمن نوعی هدایت آشکار یا مستتر است. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 363

‏این هدایت در عامترین و گسترده ترین شکل خود در برگیرندۀ مواردی چون توجیه‏‎ ‎‏آخرت و تلاش برای نیل به یک زندگی سعادتمندانه در جهان آخرت یا جهان حاضر‏‎ ‎‏است. پس در فرض ارتباط ضروری و لاینفک دین و هدایت، سخنِ خلافِ آشکاری‏‎ ‎‏نمی توان گفت. اما نسبت تربیت و دین چیست؟ اگر که یک تفسیر موسع را انتخاب‏‎ ‎‏نماییم، دین همانند مورد هدایت، متضمن «تربیت» هم است و اصولاً مشکل بتوان‏‎ ‎‏هدایت و تربیت را همچون دو جزء ناسازگار با یکدیگر تصور و تلقی نمود. آنچه که‏‎ ‎‏می ماند، راهکارهای تربیت و وزن و اعتباری است که به عناصر موثر در تربیت و‏‎ ‎‏راهکارها داده می شود. ‏

‏سؤالاتی از قبیل اجباری بودن تربیت یا آزاد گذاشتن و اکتفا به توصیه نمودن، یک‏‎ ‎‏وظیفۀ اساسی تربیت بردوش چه نیرو یا نیروهایی استوار است، و میزان و گسترۀ تربیت،‏‎ ‎‏سؤالات اساسی این مقوله است. نحوۀ پاسخ بر هر یک از این پرسشها یا دیگر سؤالات‏‎ ‎‏مشابه در سمت و سو و شکل گیری یک نظام سیاسی - اجتماعی تأثیرات تعیین کننده ای‏‎ ‎‏برجای می گذارد. ‏

‏برای ارائه پاسخهای آزمایشی و کوتاه به این نوع پرسشها می توان از این نکتۀ احتمالاً‏‎ ‎‏قابل قبول شروع نمود که یک تربیت ماندگار و مطلوب که در عین حال بتواند بیانگر ابعاد‏‎ ‎‏وجودی جهان خلقت و انسان باشد، مستلزم هماهنگی اجزا و عناصر فرد مورد تربیت از‏‎ ‎‏یک سو و آموزه ها و الهامات تربیتی از دیگر سوست. پس در فرض هماهنگی جای‏‎ ‎‏خدشه ای نیست، ولی این هماهنگی چگونه به دست می آید و اصولاً چه مطلوبیتی را‏‎ ‎‏داراست؟ ساده ترین و اولین پاسخ که به ذهن متبادر می شود و صبغۀ پاسخهای افلاطونی‏‎ ‎‏را با خود حمل می نماید. فرضاً در رسالۀ «مرد سیاسی» یا سیاستمدار، افلاطون اشخاص‏‎ ‎‏تحت تربیت یا سیاست راستین را گروهی تلقی می نماید که نیازمند داننده ای هستند که‏‎ ‎‏هنر داوری و فرماندهی را نیک بداند... و همچون یک پزشک حاذق یا یک ناخدای‏‎ ‎‏ماهر، بیمار خود یا کشتی تحت فرماندهی اش را از تلاطم امواج و آسیبها برهاند و به‏‎ ‎‏سرمنزل مقصود برساند. در چنین نمایی از تربیت، در کنار محاسن ادعایی، اشکالاتی نیز‏‎ ‎‏جلوه می نماید، از جمله این دانندۀ «نهان» و توانای به ادارۀ امور در شئون حیاتی مختلف‏‎ ‎‏چگونه به دست آمده و پذیرفته می شود. آیا وجود چنین شخصی یک احساس شاعرانه و‏‎ ‎‏رمانتیک نیست؟ یا دست کم در زمانهای مختلف نوعی کمیابی را در خود ندارد؟ ولی‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 364

‏گذشته از این پاسخها، یک نقد به مراتب حساستر و جدیتر وجود دارد و آن هم اینکه‏‎ ‎‏چنین نمایی از تربیت و تربیت شوندگان در خود«کارپذیری» و کاهش عنصر اختیار،‏‎ ‎‏آزادی و مسئولیت پذیری یکایک آدمیان را مفروض می گیرد. به تعبیر فلسفی تر این‏‎ ‎‏انسانهای در معرض تربیت بیشتر «ابژه»هایی هستند که کمتر در پهنۀ «سوبژه»گی ظاهر‏‎ ‎‏شده و موضوعیت می یابند. در حالی که اصل ایمان و اجبارناپذیری آن، درجات متعددی‏‎ ‎‏از کنشگری درونی و «سوژه»گی را در خود تضمین نموده است. اعمال نسبت به وجدان و‏‎ ‎‏نیات و کنشگری درونی تأخر دارند و احتمالاً معنی جملۀ مشهور ‏«اَلاَعْمٰالُ بِالنیّات»‏ یا‏‎ ‎‏دیگر روایتهای اشاره کنندۀ به آن را باید با قرائت تقدم و تأخر اعمال و نیات تفسیر و تأویل‏‎ ‎‏نمود. این همان تفسیر ‏«لااکراه فی الدین»‏ و پذیرش ایمان همچون حیطه ای وجدانی‏‎ ‎‏است. اما تلقی و استفاده رایج از عبارت مذکور، راهیابی به نیات و حیطه های درونی از‏‎ ‎‏راه اعمال بوده است، کاری خطیر که ندرتاً حاصلی به همراه دارد و اطمینانی برای اندیشه‏‎ ‎‏به وجود می آورد. اعمال براساس نیات، تقدم نیات براعمال و ارزشیابی اعمال براساس‏‎ ‎‏نیات را بیان می دارد و لاغیر. به تعبیری ارتباط شناختی با توجه به محدودیتهای درک و‏‎ ‎‏فهم بشری یکجانبه است و نباید از آن چنین استنباط نمود که با تفسیر اعمال، بر نیات‏‎ ‎‏واقف شد و در مرحلۀ بعد تمامی درون و برون را یکجا در معرض داوری و سنجش قرار‏‎ ‎‏داد. از همین زاویه می توان به تفاوت ظریفی که برخی از مفسرین و آگاهان براساس آیات‏‎ ‎‏میان «ایمان» و «اسلام» برقرار کرده اند توجه نمود. ایمان، در برگیرندۀ اسلام است، ولی‏‎ ‎‏اسلام متضمن ایمان نیست. از تمامی مطالب گفته شده یک نکته همچون مخرج مشترک‏‎ ‎‏به دست می آید. انسان دارای کنش درونی است و به روایتی از «سوبژه»گی برخوردار‏‎ ‎‏است و این کنش درونی به رغم قرائن و شواهد، در معرض داوری و نقد ناقدان قرار‏‎ ‎‏نمی گیرد و جایی است که خداوند اشراف و آگاهی بر آن را خاص خود دانسته و براساس‏‎ ‎‏آن با بنده اش معامله می کند و ارتباط برقرار می سازد. تفکیک و تمایز میان حیطۀ نیت مند‏‎ ‎‏و درونی با هنجارها و قواعد سنجش پذیر بیرونی به شکل اعمال، همان ناسازه ای است‏‎ ‎‏که در پیش به آن اشاره شد. این هر دو باید یک هماهنگی را در بر داشته باشند ولی‏‎ ‎‏الزامات واجبارات بسیار مانع این هماهنگی است ودیگر آنکه یک سوی این سکۀ دو رو‏‎ ‎‏را می توان آشکار کرد، خواند و تفسیر کرد. ‏

‏ناتوانی یا بهتر گفته شود تنظیم نوامیس خلقت به گونه ای که انسان به تمامی و آشکارا‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 365

‏در‏‎ ‎‏معرض داوری همنوع خود در نیاید و میان داوری انسانی و الهی به جهت حیطه های‏‎ ‎‏دسترس پذیر تفاوتی برقرار بماند، منطبق با همان «بازیابی» آیات قسط و عدل و الهاماتی‏‎ ‎‏است که از آن می توان در سازماندهی سیاسی - اجتماعی بهره گرفت. عدم آشکارگی‏‎ ‎‏یکباره و تمامی انسان و ناتوانی آدمیان در نقادی داوری دیگری همچون یک ناموس الهی‏‎ ‎‏محدودیتهایی را برای فرد مورد داوری و داور و یا مربی و تربیت شونده یا دیگر اطلاقات‏‎ ‎‏ایجاد می نماید. فرد مورد داوری براحتی نمی تواند اعمال خود را با اشاره به نیت خود،‏‎ ‎‏آن گونه که می خواهد جلوه گر سازد هرچند که حق با او باشد. و داور نیز نمی تواند با‏‎ ‎‏استناد به اعمال، به حیطه های درونی فرد مورد داوری نفوذ کرده و قضاوت نماید هرچند‏‎ ‎‏که در مواردی تلقی و تفسیر وی درست هم بوده باشد. موارد و مواضعی را که طرفین‏‎ ‎‏محق هستند نباید پایۀ یک تعمیم و پذیرش گسترده قرار داد. مهمترین استنباط نظری در‏‎ ‎‏بحث سازماندهی سیاسی - اجتماعی براساس آنچه که آمد پذیرش حیطه های شخصی و‏‎ ‎‏وجدانی و منع حکومت در قالب داور یا فرمانده برای نفوذ اجباری به آن است. ‏

‏سازمان سیاسی - اجتماعی براین مبنی سازمانی است متکی برهنجارها و قوانین‏‎ ‎‏موضوعه بیرونی و از دست اندازی و ورود بی قید و شرط به وجدان و تأملات درونی افراد‏‎ ‎‏بازداشته شده است. به بیان روشنتر «ظواهر» حیطه و متن مورد توجه و نظر سازمان‏‎ ‎‏سیاسی - اجتماعی می تواند باشد. هرچند که انتخاب واژۀ ظواهر ممکن است موهم‏‎ ‎‏سطحیت یا واژگانی مشابه آن گردد. ‏

‏ظواهر در انطباق با برداشتهایی است که از آیات «قسطی» به عمل آمد. این نوع‏‎ ‎‏سازمان سیاسی - اجتماعی بمراتب محدودتر از آن نوع دیگر است که با فرد مورد تربیت‏‎ ‎‏و هدایت همچون موجوداتی صرفاً فعل پذیر و «ابژه» برخورد می کند. کدام یک از این‏‎ ‎‏سازماندهیها مطلوب است؟ پاسخ این پرسش به تشخیص و انتخاب معیار مطلوب بودن‏‎ ‎‏بر می گردد. اگر تواضع و محدودیت شناخت و توان انسان را همچون «بندگان» معیار قرار‏‎ ‎‏دهیم طبعاً سازمان سیاسی - اجتماعی محدودتر، مطلوبتراست. ولی اگر دلنگران ایمان و‏‎ ‎‏تربیت تام و تمام انسانها باشیم و اشتیاق را مجوزی برای دخالت در قلمروی خاص الهی‏‎ ‎‏بدانیم، بدیهی است که سازمان سیاسی - اجتماعی تام و تمام مطلوبتر می گردد. ‏

‏بار دیگر تأکید می شود که منظور از «ظواهر» قطع ارتباط میان «بواطن» و «ظواهر»‏‎ ‎‏نیست و بی مسئولیتی دین و حکومت در متن بواطن هم نباید از آن مستفاد گردد، بلکه‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 366

‏حیطه اختیارات و اعمال و قضاوت و فرماندهی و فرمانبری به بخش «ظواهر» استوار‏‎ ‎‏است و بخش بواطن با توجیه، تذکر و استدلال و راهکارهای دیگر با بخش ظواهر مرتبط‏‎ ‎‏می شود. ‏

‏در اینجا لازم است به کوتاهی به یکی از نتایج منطقی انتخاب نوع محدودتر سازمان‏‎ ‎‏سیاسی - اجتماعی اشاره شود. اگر استنباط از آیات قسطی و عدلی و دیگر براهین این‏‎ ‎‏مقاله در کل درست بوده باشد، جا دارد به مسئله «هماهنگی» که چندین نوبت تکرار‏‎ ‎‏گردید بازگردیم. با محدود کردن دامنۀ اختیار سازمان سیاسی - اجتماعی و ظواهر، این‏‎ ‎‏نگرانی پیش می آید که هنجارها و قوانین موضوعه یا به شکل خاص، استنباطات و‏‎ ‎‏فرامین ناشی از احکام فقه در تعارضی آشکار با «بواطن» اشخاص قرار گیرد و انسانها را‏‎ ‎‏دچار آشفتگی و تعارضهای ذهنی - روانی ساخته (به بیان دینی نفاق، ریا) و بحرانهای‏‎ ‎‏اجتماعی را سبب گردد یا تحریک نماید. بدون اینکه بخواهیم بواطن افراد را ناظر و‏‎ ‎‏گزینشگر قوانین برخاسته از شرع و در نسبت با ظواهر قرار دهیم، می توانیم برای‏‎ ‎‏تلطیف، به انعطافهایی از سوی سازمان سیاسی - اجتماعی چشم داشته باشیم. به تعبیری‏‎ ‎‏که برخی می پسندند باید گفت سازمان سیاسی - اجتماعی همچون لباسی است که نباید‏‎ ‎‏فرد را در مراحل و شئون مختلف زندگی و رشد به سختی در بر بگیرد، و فشار و تنگی را‏‎ ‎‏برای صاحب خود به بار آورد و نه آن گونه گشاد و بی قید و بند باشد که موضوعیت خود‏‎ ‎‏را به عنوان لباس از دست بدهد. «قسط» معرفت و سنجش چنین لباسی است. ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 367

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 368