مقصد سوم الهیات
مراتب کلام باری تعالی
بحثی پیرامون «اوتیت جوامع الکلم»
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

بحثی پیرامون «اوتیت جوامع الکلم»

فریده دوم احکام صفات واجب / غرر فی تقسیم الکلام‏

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

بحثی پیرامون «اوتیت جوامع الکلم»

بحثی پیرامون «اُوتیت جوامع الکلم»

‏اما لازم است مقداری در اطراف ‏‏«اُوتیت جوامع الکلم»‏‎[1]‎‏ که در عبارت است‏‎ ‎‏گفتگو نماییم:‏

‏بعضی گفته اند: مراد از ‏‏«اوتیت جوامع الکلم»‏‏ قواعد و فقرات کلیه مانند ‏‏«لاضرر‏‎ ‎‏ولا ضرار»‏‎[2]‎‏ و ‏‏«البیّعان بالخیار»‏‎[3]‎‏ است.‏‎[4]‎

‏لیکن فلاسفه و حکما گفته اند: معنای آن این است که من جامع جوامع موجودات‏‎ ‎‏هستم،‏‎[5]‎‏ یعنی کمالات تمام موجودات ممکنه به من عطا شده است و او یک موجودی‏‎ ‎‏است که به او جوامع کلم، یعنی موجودات که کلمات هستند و جوامع که عین آن‏‎ ‎‏موجودات می باشند، به او عطا شده و اضافۀ جوامع به کلم اضافۀ صفت به موصوف‏‎ ‎‏است.‏

‏والحاصل چنانکه گفته ایم: عقل اول ـ مثلاً ـ که درعین وحدت جامع تمام کمالات‏‎ ‎‏است اگر نشر و پهن شود تمام نظام عالم است، بلکه بالاتر از آن است و آن یک‏‎ ‎‏موجودی است در حال لفّ که اگر نشر و بازش کنیم، تمام نظام عالم است و این عالم،‏‎ ‎‏نمایش نشر اوست. و این اعجازی است که خداوند در موجودات به ودیعت گذارده‏‎ ‎‏که آنکه به آخرین درجۀ وجود رسیده قابلیت دارد به آنجایی که مبدأش بوده برگردد و‏‎ ‎‏آخرین صف نعال وجود را که هیولی است امکان ترقی تا اولین نقطه ای است که از‏‎ ‎‏آنجا پایین آمده است و در این عالم ما، موجودی به عمل آمده که توانست جامع تمام‏‎ ‎‏کمالات عالم باشد و اگر نشر آن امکان داشت همۀ حقایق کمالیه ای که در او به نحو‏‎ ‎‏اتصال و قرآنیت هست به طور انفصال و فرقانیت بود.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 356

‏والحاصل: در صورتی که محل برای اخذ فیض و قبول جمال قابل باشد، به نحو تام‏‎ ‎‏بر او افاضه می شود اگر آینه از نور نترکد؛ چون در مبدأ بخل نیست.‏

‏یک موجودی توانسته است از این نشئه به همان نحوی که باید اخذ فیض نماید،‏‎ ‎‏اخذ فیض نموده و تمام مراتب کمالیۀ وجود را سیر نموده و ترقی نماید و تمام شرایط‏‎ ‎‏کمال از ازل در او فراهم آمده است و آن صورت جمعی به این مادۀ لایقه افاضه شده‏‎ ‎‏است؛ چون این ماده بسیار لطیف و نظیف، بلکه الطف و انظف بوده است.‏

‏مراد از این ماده هیولی نیست، بلکه مراد از آن طینتی است که از صلب آدم در‏‎ ‎‏اصلاب شامخه و ارحام مطهره به طور سلامت و لطافت آمده و آخرین صورت که‏‎ ‎‏حقیقت شی ء به آن است، صورتی است که جامع تمام کمالات صور موجودات بوده و‏‎ ‎‏تمام فیض را قبول نموده است.‏

‏والحاصل: چون بنا را بر این گذاشتیم که الفاظ برای معانی عامه وضع شده اند، پس‏‎ ‎‏مراد از ‏‏«اُوتیت جوامع الکلم»‏‏ هم آن چیزی است که غیر حکیم گفته است و هم آن‏‎ ‎‏چیزی است که حکیم گفته است. تمام عالم کلمات خداست و تنها قرآن کلمات خدا‏‎ ‎‏نیست، بلکه قرآن هم روی همین قاعدۀ وضع الفاظ برای معانی عامه، نازل شده است‏‎ ‎‏و همین قاعده است که بطون داشتن قرآن مجید را تصحیح می نماید؛ زیرا آنچه قرآن‏‎ ‎‏از آن حکایت می کند، همان تمام نظام عالم است، اگر مثلاً نور می گوید به آن معنای‏‎ ‎‏عام از واجب الوجود تا این نور شمس را شامل می شود.‏

‏منتها اگر شخص عاقل و حکیمی با بچۀ کوچکی سر و کار داشته باشد و بخواهد‏‎ ‎‏کلامی را به او القا کند باید به حد مثال آن را تنزل دهد و لذا قرآن فرموده است ‏‏«‏اَللّٰهُ‎ ‎نُورُ السَّمـٰوَاتِ وَ الْأرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکوٰةٍ ...‏»‏‏.‏‎[6]‎

‏این قرآن از عقل اول تا آخرین مرحلۀ وجود را سیر کرده است، منتها برای‏‎ ‎‏جماعتی مثل ما که با هزاران ادله و براهین و امثله اثبات می کنند که عالم بالایی هم‏‎ ‎‏هست با این حال ما از نظر اعتقاد یا شک و یا ظن داریم، چگونه قرآن با آن حقیقتی که‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 357

‏یک پله بالاتر از این عالم است نازل شود؛ لذا قرآن تا به این مرحله آمده است.‏

‏مراد از بطون قرآن هم همین است که قرآن دارای عوالم سبعه است،‏‎[7]‎‏ یعنی در هر‏‎ ‎‏عالمی قرآن آن عالم از سنخ همان عالم است، اگر پیغمبر قرآنی را که در عقل اول است‏‎ ‎‏اظهار می کرد، هیچ کس آن را نمی فهمید مگر کسانی که دیدۀ آنها از آن آینه خیره‏‎ ‎‏نمی شود.‏

‏و بالجمله: بطون داشتن قرآن این است که الفاظ برای معانی عامه وضع شده اند و‏‎ ‎‏در عین حالی که قرآن یک حقیقت است، تمام عالم را هر مرتبۀ آن که باشد، شامل‏‎ ‎‏است.‏

‏منتها کسی که از نور فقط این نور را می فهمد، او فقط قشر قرآن را می داند و آنکه‏‎ ‎‏سعۀ لفظ و موضوع له آن را دید، بطن قرآن را هم می داند.‏

‏مراد از بطن این است که گفته شد، نه آنچه صاحب ‏‏کفایه‏‏ گفته است که مراد از‏‎ ‎‏بطون قرآن، لوازم معانی قرآنیه است،‏‎[8]‎‏ بلکه چنانکه ما گفتیم مراد از بطون همان معانی‏‎ ‎‏عامه است که به نحو حقیقت شامل همۀ عوالم است، منتها هر کس به اندازۀ وسع‏‎ ‎‏انسانی اش نسبت به عوالم، معانی عامۀ قرآن را می فهمد.‏

‏ما چون قشری بودیم، قشر قرآن برای ما نازل شده است و معنای آن همان است‏‎ ‎‏که گفته شد.‏

‏شاید اینکه در موقع نزول قرآن از آن به حرف تعبیر کرده اند که: ‏‏«إنّ القرآن نزل‏‎ ‎‏علی سبعة أحرف»‏‎[9]‎‏ علتش این باشد که ما به بطون قرآن نرسیدیم و هرچه از قرآن‏‎ ‎‏می بینیم غیر خدا می بینیم چون قشر عالم طبیعت هستیم.‏

‏وشاید این معنی سبب شده است که حضرت به ابی حنیفه‏‎[10]‎‏ فرموده است:‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 358

‏«و ما ورّثک الله من کتابه حرفاً»‏‎[11]‎‏ زیرا نمی شود گفت: آنچه ما از این الفاظ عربیه‏‎ ‎‏می فهمیم ابوحنیفه آن را نمی فهمید.‏

‏بالجمله: آنچه از قرآن نصیب ماست همان صورت قشر است و ما از دنیا خارج‏‎ ‎‏نشده ایم تا ورای دنیای قرآن را ببینیم. گمان مکن که از ما کسی پیدا شود که کارش‏‎ ‎‏برای خدا باشد، بهشت هم دنیاست، مگر بهشت، آخرت است؟ ما سوی الله دنیا است‏‎ ‎‏هرچه غیر خداست پست و دنی است، ولی چه کنیم که مشام ما قابلیت ندارد غیر از‏‎ ‎‏این دنیا، آن هم انزل مرتبۀ دنیا را استشمام کند، ما به هیچ وجه به غیر از این آخرین‏‎ ‎‏قشر به چیزی نرسیده ایم.‏

‏تو گمان می کنی که شیطان ما همان است که حضرت آدم را از بهشت بیرون کرد،‏‎ ‎‏ما قابل توجه آن شیطان نیستیم. آن شیطان به بهشت راه داشت که آدم را از آن بیرون‏‎ ‎‏کرد، شیطان ما از شیطانهای بسیار انزل است، مگر شیطان بزرگ به ما اعتنا می کند؟‏‎ ‎‏بلکه اصلاً ما شیطان لازم نداریم چون خود ما شیطان هستیم و یا بدون اغوا دنبال‏‎ ‎‏او هستیم.‏

‏مگر آن حکایت را نشنیده ای که کسی در خواب دید که شیطان مشغول بافتن‏‎ ‎‏ریسمان است ولی برای او ریسمانی درست نکرده و او در بین آن ریسمانها، ریسمانی‏‎ ‎‏ندارد. پرسید: چطور برای من ریسمانی نیست؟ گفت: تو احتیاج به ریسمان نداری،‏‎ ‎‏خودت می آیی.‏

‏بلکه می توان گفت: شیطان آن است که انسان را از حق و خدا نگه دارد.‏‎ ‎‏همۀ شاغلین از خدا شیطان هستند، دنیا شیطان است، بهشت هم اگر انسان را از خدا‏‎ ‎‏غافل کند شیطان است. شیطان کاری جز اعراض دادن از ذکر الله و لقاء الله ندارد و‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 359

‏گفتیم که الفاظ برای معانی عامه وضع شده اند پس شاغلین از حق و معرضین از او‏‎ ‎‏شیطان می باشند.‏

‏ولی افسوس در اینجاست که ما طوری ضعیف النفس هستیم که همه چیز‏‎ ‎‏حتی تخیلات، موهومات، آمال و چیزهایی که فنا و زوال پذیرند و در آخرین‏‎ ‎‏مرتبۀ عالم و قشر عالم وجود هستند برای ما شیطان می باشند و ما را از ذکر الله‏‎ ‎‏اعراض داده اند.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 360

  • )) عوالی اللئالی، ج 4، ص 120، حدیث 194؛ علم الیقین، ج 1، ص 529.
  • )) وسائل الشیعه، ج 12، ص 364، باب 17 از ابواب الخیار، حدیث 3 ـ 5.
  • )) وسائل الشیعه، ج 12، ص 345، باب 5 از ابواب الخیار، حدیث 1 ـ 3.
  • )) رجوع کنید به: روضة المتقین، ج 2، ص 111 ـ 112؛ جواهر الکلام، ج 29، ص 311.
  • )) جامع الاسرار، ص 294 و 356 ؛ تفسیر القرآن الکریم، صدر المتألهین، ج 4، ص 272.
  • )) نور (24): 35.
  • )) عوالی اللئالی، ج 4، ص 107، حدیث 159.
  • )) کفایة الاصول، ص 38.
  • )) خصال، ج 2، ص 358، حدیث 43؛ بحار الانوار، ج 89، ص 49، حدیث 10.
  • )) نعمان بن ثابت کوفی (80 ـ 150 ق.) یکی از پیشوایان مذاهب فقهی اهل سنت و امام حنفیه می باشد. وی اولین کسی است که بنای فقه را بر قیاس نهاد و به همین سبب بارها امام صادق  علیه السلاماو را از این کار نهی کرد و با او احتجاج فرمود. وی دو سال نزد امام صادق  علیه السلام درس خواند و بارها می گفت: لولا السنتان لهلک النعمان.     از شاگردان او محمد بن حسن شیبانی و ابویوسف قاضی و از کتابهایش المخارج در فقه، و مسند در حدیث می باشد. قبر او در بغداد، زیارتگاه اهل سنت است.
  • )) علل الشرائع، ص 90، حدیث 5؛ بحار الانوار، ج 2، ص 293، حدیث 13.