فصل سوم: قوای نفس انسان
قوای مهم نفس و ویژگیهای آن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب انگلیسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

زمان (شمسی) : 1386

زبان اثر : فارسی

قوای مهم نفس و ویژگیهای آن

قوای مهم نفس و ویژگیهای آن

‎ ‎

‏ ‏

اصول اخلاق نزد علمای اخلاق

تعریف «اعتدال»

اعتدال و افراط و تفریطِ قوا

قوۀ غضبیه

‏علمای اخلاق گفته اند: اصول اخلاق در انسان چهار اصل می باشد:‏‎ ‎‏شهوت، غضب، قوۀ علمیه، و قوۀ عدالت.‏

‏البته علمای اخلاق در اصول اختلاف دارند؛ چون بعضی از‏‎ ‎‏علمای اخلاق، اصول اخلاق را سه اصل می دانند؛ زیرا قوۀ عدل و‏‎ ‎‏تعدیل را قدرت نفس می دانند،‏‎[1]‎‏ ولی بعضی دیگر اصول اخلاق را‏‎ ‎‏چهار اصل می دانند که عبارت است از قوۀ شهوت، عدل، غضب و‏‎ ‎‏علم.‏‎[2]‎

‏ناگفته نماند که هر یک از اینها مقتضای خود را به طور اطلاق‏‎ ‎‏مقتضی می باشند؛ شهوت، مقتضی ملایمات خود است که حاصل‏‎ ‎‏شود ولو تمام عالم خراب و نابود شود، و این قوه نظر ندارد بر اینکه‏‎ ‎‏اگر من هیجان کردم و هرچه را که مایلم انجام دهم، عالم خراب‏‎ ‎‏می شود، و اگر فهم داشت و می فهمید که خراب می شود، می گفت: به‏‎ ‎‏جهنم که خراب می شود، من باید به «ما یلایم» خود برسم، البته اگر‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 147

‏انسان از چنین قوۀ عاصی جلوگیری نکند و جلویش را سدّ ننماید، او‏‎ ‎‏را به هلاکت می اندازد؛ چون برای این مبدأ، تقاضای این گونه از‏‎ ‎‏مقتضیات، جبلّی و قهری است، و این شأن هر علتی نسبت به معلول‏‎ ‎‏خود است که به طور اطلاق خواهان معلول است.‏

‏به همین نحو قوۀ غضب «ما یلایم» خود را می خواهد ولو‏‎ ‎‏خانمانها خراب شود و عزیزها ذلیل گردند.‏

‏این قوه اگر خودش باشد و ذاتش، الی غیر النهایه شعله های‏‎ ‎‏خرابی و فساد بر اعمال این قوه و حصول مقتضیاتش مترتب می شود‏‎ ‎‏و ابداً از اقتضای خود دست بردار نیست؛ برای اینکه محال است،‏‎ ‎‏شی ء من نفسه از مبدأیت ذاتی خود دست بردار باشد؛ زیرا این معنی،‏‎ ‎‏مساوق با دست برداری ذات از ذات است و این محال است.‏

‏و همچنین قوۀ خیالیه هم که به آن قوۀ شیطنت می گویند، طالب‏‎ ‎‏ریاست است و از تشکیل صور و ترتیب مقدمات در رسیدن به‏‎ ‎‏اقتضای ذاتی خود به هیچ نحوی کوتاهی ندارد که تقاضای «ما‏‎ ‎‏یناسب» ذات خودش را نداشته باشد و از حیله و بازی دادن و گول‏‎ ‎‏زدن و فریب دادن مردم و اخفای «ما یلایم لها» دست نمی کشد، ولو در‏‎ ‎‏رسیدن به مقتضای خود ـ مثلاً به مرتبۀ کدخدایی ـ هزاران تلفات‏‎ ‎‏باشد، پس انسان باید این قوا را تعدیل کند.‏

‏همان گونه که دایره، یک مرکزی دارد که نسبت جمیع نقاط به آن‏‎ ‎‏مرکز، علی حدٍّ سواء است، و بعیدترین نقاط دایره به مرکز، آن نقطه ای‏‎ ‎‏می باشد که سر شعاع دایره به آن برسد، و اصلاً دایره حاصل می شود از‏‎ ‎‏اینکه یک سر خطی ثابت نگه داشته و سر دیگرش را از یک نقطه‏‎ ‎‏چرخانده و به همان نقطۀ اُولی که مبدأ بوده برگردانیم. پس ابعد نقاط‏‎ ‎‏به مرکز، آن نقطه ای خواهد بود که سر این خط که برمی گردد به آن‏‎ ‎‏برسد، پس لابد این نقطه، در محیط دایره خواهد بود و نقاطی که دور‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 148

‏محیط می باشند، همه بعیدترین نقاطی هستند که ممکن است در این‏‎ ‎‏دایره فرض شود، و همه به یک میزان از مرکز دورند، پس اگر یک‏‎ ‎‏نقطۀ معینی را روی محیط فرض کنیم و در مقابل آن نقطه در محیط،‏‎ ‎‏نقطۀ دیگری را هم معین کنیم، اگر بخواهیم از یکی از این نقطه ها به‏‎ ‎‏نقطۀ دیگر خطی وصل کنیم، باید آن را از مرکز عبور داده تا به نقطۀ‏‎ ‎‏دیگر وصل شود، و وسط این خط به طور حقیقی مرکز خواهد بود.‏

‏همچنین هر یک از این اصول ـ قوۀ علم و شهوت و غضب و‏‎ ‎‏عدل ـ به منزلۀ یک دایره است که نقطۀ مرکزی آن، قوۀ اعتدال است،‏‎ ‎‏پس از این مرکز و حد اعتدال هرچه رو به ضعف بگذارد، دور از‏‎ ‎‏اعتدال است تا برسد به آن درجۀ ضعیفی که اگر بخواهد از آن هم‏‎ ‎‏ضعیف تر باشد معدوم می شود، پس این آخرین نقطۀ بعیده از مرکز و‏‎ ‎‏حد اعتدال خواهد بود و بین آخرین نقطۀ ضعف و بین مرکز، نقاط و‏‎ ‎‏مراتب و درجاتی از طرف تفریط واقع خواهد گردید، و همین طور‏‎ ‎‏اگر از این مرکز و حد اعتدال، به طرف بالا برود تا آن اندازه ای که‏‎ ‎‏نسبت به این مرکز نهایت بُعد را داشته باشد، آن هم آخرین مرتبه در‏‎ ‎‏قوّت است که دیگر امکان ندارد زیادتر از آن باشد؛ این نقطه هم،‏‎ ‎‏طرف افراط آن حد اعتدال و نقطۀ مرکزی است، و بین این آخرین‏‎ ‎‏نقطۀ بُعد و مرکز درجات، طرف افراط صفت و قوه است. پس با این‏‎ ‎‏فرض، برای هر صفتی و قوه ای یک حد اعتدال است که اصل ثمرۀ‏‎ ‎‏فاضلۀ آن، ثبت به این درجه است، و اگر از این نقطۀ اعتدال مرکزی به‏‎ ‎‏این طرف یا به آن طرف برود، در دو طرف افراط و تفریط قرار گرفته‏‎ ‎‏و ثمرۀ فاضله، از آن قوه حاصل نخواهد گردید.‏

‏بنابراین: چنانکه علمای اخلاق گفته اند: چهار قوه است، هر یکی‏‎ ‎‏را یک مرکز و حد اعتدال است؛ لذا اصول اخلاق و ثمرات و فضایل‏‎ ‎‏این چهار مرکز و چهار قوه، حال اعتدال این چهار قوه است که ریشۀ‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 149

‏فضایل انسانی و اخلاقی بر اینها مترتب می باشد، و چون گفتیم که هر‏‎ ‎‏قوه یک مرکز دارد و لابد یک طرفش که در نهایت بُعد از مرکز اعتدال‏‎ ‎‏است در جانب ضعف می باشد، و طرف دیگر مقابل آن نقطه که در‏‎ ‎‏نهایت بُعد از مرکز است در جانب قوّت و شدت است که از یکی به‏‎ ‎‏افراط و از دیگری به تفریط تعبیر کردیم؛ لذا منشأ و اصول رذایل و‏‎ ‎‏اوصاف خبیثه و مهلکه، هشت عدد می باشد.‏

‏قوۀ اول که قوۀ علمیه باشد این سه نقطه را دارد، یک نقطۀ مرکزی،‏‎ ‎‏و یک نقطۀ بعیده از مرکز در محیط، در طرف تفریط، و یک نقطۀ بعیده‏‎ ‎‏از مرکز در محیط، در مقابل نقطۀ تفریط در طرف افراط.‏

‏نقطۀ افراط این قوه آن است که از آن اصلاً جلوگیری نشود و انسان‏‎ ‎‏این قوه را به حد اعتدال نرساند؛ یعنی دنبال هر علم و درکی برود ولو‏‎ ‎‏علم موسیقی و رقص و علم سحر و جادو و علوم مضلّۀ دیگر؛ به هر‏‎ ‎‏دری سری بزند و هرجا تدریس هر علمی را که شنید به آنجا برود و‏‎ ‎‏هرجایی شود. و خلاصه: این قوه را تحت قوۀ تعدیل درنیاورد تا‏‎ ‎‏حکمت حاصل شده و بفهمد که انسان نمی تواند همۀ علوم را دارا‏‎ ‎‏باشد.‏

‏اگر به سراغ همۀ علوم رفت، از همه بی بهره شده و مثل انبان ملا‏‎ ‎‏قطب می باشد که از هر چیزی دو یا سه نمونه ای در آن هست، ولی‏‎ ‎‏هیچ کدام ثمره نمی دهد؛ اگر مباحث صَرفی است بیش از دو یا سه‏‎ ‎‏قاعده را بلد نیست، و اگر نحوی است هکذا و اگر منطق است هکذا، و‏‎ ‎‏اگر ادبیات است هکذا، چنین شخصی نمی تواند به کسی فایده بدهد و‏‎ ‎‏خودش هم فایده ای نمی برد و به این حالت جربزه می گویند.‏

‏و اگر این قوه در طرف تفریط قرار گرفت، می گوید اصلاً علم‏‎ ‎‏چیست؟ قیل و قال است، فقط عمل لازم است، مثل مقدسهایی که‏‎ ‎‏مانند سرکۀ یک ساله خیلی تندند، که اصلاً در آنها طوری این قوه محو‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 150

‏شده که نمی دانند عمل بدون علم درست نمی شود و فایده ندارد.‏

‏ولی حال اعتدال این قوه آن است که طوری در نفس باشد که بعد‏‎ ‎‏از آنکه می داند یادگیری همۀ علوم به صلاحش نیست، اختیار کند‏‎ ‎‏آنچه را که ابقی و اعلی باشد و نتیجه اش ابقی باشد؛ یعنی هم دینش را‏‎ ‎‏اصلاح کند و هم آخرتش را، هم اینجا به کارش آید و هم آنجا، این‏‎ ‎‏حالت تعدیل، و نقطۀ مرکزی قوۀ علم است.‏

‏البته بعد از آنکه به این نحو قوۀ علم ـ البته این علم نظری نیست،‏‎ ‎‏بلکه قوۀ علمیت است که در حد قوای دیگر در نفس است ـ تعدیل‏‎ ‎‏شد و یک علم را این قوه طالب شد و فهمید که باید آن را بداند، دیگر‏‎ ‎‏در این هرچه بالاتر برود، خوب تر است و هرچه بالاتر باشد، بهتر‏‎ ‎‏است و هرچه زیادتر توغّل کند، بهتر است و هرچه زیادتر تعلم کند،‏‎ ‎‏بهتر است. چون این عقل نظری است و سه نقطه ندارد بلکه هرچه‏‎ ‎‏بالاتر برود نیکوتر است.‏

‏از حد اعتدال قوۀ علم «حکمت» تعبیر می کنند و نامش «حکمت»‏‎ ‎‏است. (‏وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً‏).‏‎[3]‎

‏اما طرف افراط این قوه که هر جایی شود و حتی علم رقص و‏‎ ‎‏شعبده بازی و قمار را بیاموزد، نامش «جُربزه» است.‏

‏آن طرف تفریط که اصلاً علم را طالب نباشد، به جهت ضعف‏‎ ‎‏بی منتهای قوۀ علم، آن را هم «بُله» می گویند. ناگفته نماند که جربزه و‏‎ ‎‏بُله در اینجا اصطلاح علمای اخلاق است وگرنه جربزه یک معنی‏‎ ‎‏دیگری دارد که از خصوصیات نفس است.‏

‏و اما قوۀ غضب به آن بیانی که گفتیم سه نقطه دارد، از نقطۀ مرکزی‏‎ ‎‏که حد اعتدال باشد، تعبیر به «شجاعت» می شود؛ یعنی این قوه، تحت‏‎ ‎‏میزان عقل باشد و طوری باشد که هر جا عقل اجازه داد، شروع به‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 151

‏فعالیت کند و هرجا صلاح ندانست از جایش حرکت نکند؛ یعنی‏‎ ‎‏حرکت و سکونش به فرمان قوۀ عقلیۀ انسان باشد، بلکه تحت فرمان‏‎ ‎‏عقل کل، یعنی میزان شرعی باشد و در حقیقت مثل کلب معلَّم باشد که‏‎ ‎‏زنجیرش در دست یک عاقل حکیم باشد که بداند کی باید رهایش‏‎ ‎‏کند؛ همان طور که یک نفر صیاد عاقل که زنجیر کلب معلم در دست‏‎ ‎‏اوست، اگر چیز حلالی را دید، رهایش می کند تا مثلاً آهویی را صید‏‎ ‎‏کند، ولی آن را برای بچه ای رها نمی کند که آن را بدرد.‏

‏اگر این قوۀ غضب هم مثل کلب معلم، تحت فرمان عقل، بلکه‏‎ ‎‏تحت فرمان عقل کل و حکمت کل؛ یعنی احکام و قوانین شرعیه قرار‏‎ ‎‏گرفت که هرجا قانون رهایش کرد برود، در این صورت صیدهایش‏‎ ‎‏حلال می شود؛ اگر به طرف دزد رهایش کرد و آن را دفع نمود ولو در‏‎ ‎‏این دفع، ضرری و زخمی به دزد وارد آورد، حلال است و اگر به‏‎ ‎‏طرف دشمن دینی که شرع اجازه داده، رهایش کند و او را بدرد، دیگر‏‎ ‎‏قصاصی نیست و هکذا.‏

‏اما طرف افراط این قوۀ غضب «تهوّر» است، که مثل سگ‏‎ ‎‏بی صاحبِ هار به هر چیزی حمله کند، و طرف تفریطش «جبن»است‏‎ ‎‏که هرچه صیاد عاقل آن را به طرف شکار سوق دهد و تحریکش کند،‏‎ ‎‏قدم از قدم برندارد، اگر خرگوشی هم بیاید و هر کاری به سرش در‏‎ ‎‏بیاورد، چنگ و دندانش به نظر او تیز نمایان می شود، البته این از ذلت‏‎ ‎‏نفس و بی غیرتی و صغر نفس حاصل می شود.(84)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

ثمرات قوۀ غضبیه

‏بدان که قوّۀ غضبیّه یکی از نعم بزرگ الهی است بر حیوان و‏‎ ‎‏بالخصوص بر انسان که به واسطۀ این قوّۀ شریفه، حفظ بقای شخصی‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 152

‏و نوعی و حفظ نظام عائله و بقای فردی و جمعی شود؛ چون که انسان‏‎ ‎‏تا در عالم مادّه و طبیعت واقع است، به واسطه تضادّ و تصادمی که در‏‎ ‎‏این عالم است و به واسطه قوّه قبول و انفعال و تأثّری که در طبیعت او‏‎ ‎‏است، دائماً در نضج و تحلیل است که اگر بدل مایتحلّل به او نرسد،‏‎ ‎‏به زودی مفسدات داخلی او را فانی و نابود می کنند، و همین طور تا ‏‎ ‎‏در عالم دنیا و تصادم واقع است، از برای او دشمنها و مفسداتی هست ‏‎ ‎‏که اگر از آنها جلوگیری نشود، انسان را به زودی زائل و فانی کنند.‏

‏و همین طور که از برای شخص و فرد حیوان و انسان، مفسدات و‏‎ ‎‏موذیات خارجی و داخلی هست، از برای نظام عائله انسانی و نظام‏‎ ‎‏جمعیت و مدینه فاضلۀ انسانیّه، مفسدات و مخلاّتی است که اگر ذبّ‏‎ ‎‏و دفع از آنها نشود، به زودی نظام عائله و نظام مدینه فاضله به هم‏‎ ‎‏می خورد، و به اسرع اوقات، عالم مدنیّت رو به زوال و اضمحلال‏‎ ‎‏می گذارد.‏

‏از این جهة، عنایت ازلیّۀ الهیّه و رحمت کامله رحمانیّه اقتضاء‏‎ ‎‏نمود که در حیوان مطلقاً، و در انسان بالخصوص، این قوّه شریفه‏‎ ‎‏غضبیّه را قرار دهد که حیوان و انسان ـ بما هو حیوان ـ ، دفع موذیات‏‎ ‎‏خارجی و داخلی فردی خود کند، و انسان، بالخصوص، دفع و رفع‏‎ ‎‏مفسدات و مخلاّت نظام عایله و نظام جامعه و مدینه فاضله نماید.‏

‏دفاع و ذبّ از هتک از عایله، و سدّ ثغور و حدود مملکت، و حفظ‏‎ ‎‏نظام ملّت و بقای قومیّت، و نگهبانی از تهاجم اشرار به مدینه فاضله،‏‎ ‎‏و جهاد با اعداء انسانیّت و دیانت صورت پیدا نکند، مگر در سایۀ این‏‎ ‎‏قوّۀ خداداد و این تحفۀ آسمانی که به دست حق تعالی ـ جلّ و علا ـ در‏‎ ‎‏خمیره انسان مخمّر شده و به ودیعت نهاده شده.‏

‏اجرای حدود و تعزیرات و سیاسات الهیّه که حفظ نظام عالم کند،‏‎ ‎‏در پرتو این قدرت و قوّه الهیّه است؛ بلکه جهاد با نفس و ذبّ از جنود‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 153

‏ابلیس و جهل، در تحت حمایت این قوّه شریفه انجام گیرد. در هر‏‎ ‎‏کس که این قوّه شریفه که تجلی انتقام و غضب الهی است، به طور‏‎ ‎‏تفریط ناقص باشد، لازمۀ آن بسیاری از ملکات خبیثه و اخلاق ذمیمه‏‎ ‎‏است، از قبیل خوف و جبن و ضعف و تنبلی و خودپروری و‏‎ ‎‏کم صبری و قلّت ثبات و راحت طلبی و خمودی و انظلام ـ که مثل‏‎ ‎‏ظلم یا بدتر از آن است ـ و رضایت به فواحش و رذائل و تن دادن به‏‎ ‎‏فضایح و بی غیرتی بر خود و عائله و ملّت خود.‏

‏خدای تعالی در وصف مؤمنین فرماید: (‏أشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ‎ ‎بَیْنَهُمْ‏).‏‎[4]‎‏ این حال اعتدال است که در موقع خود، رحمت و شفقت و در‏‎ ‎‏موقع خود، شدّت و غضب نماید...‏

‏پس از آن که معلوم شد خدای ـ تبارک و تعالی ـ قوّۀ غضب را به‏‎ ‎‏انسان مرحمت فرموده؛ برای حفظ نظام و تحصیل سعادت دنیا و‏‎ ‎‏آخرت، اگر انسان این نعمت الهیه را در موقع خود صرف نکند و در‏‎ ‎‏موقع خود، غضب برای حفظ این اساس نکند، کفران نعمتِ حق‏‎ ‎‏تعالی را فرموده، و مشمول: (‏وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إنَّ عَذَابی لَشَدِیدٌ)‎[5]‎‏ خواهد بود.‏

‏و از این بدتر و بالاتر و قبیح تر، آن است که این قوّۀ الهیّه‏‎ ‎‏را بر خلاف مقصد الهی خرج کند، و به ضد نظام عایله و مدینۀ‏‎ ‎‏فاضله انسانیّه به کار برد که آن علاوه بر کفران نعمت، هاتک‏‎ ‎‏حرمت نیز می شود. و البته در این موقع، قوّه غضبیّه ـ که بایست از‏‎ ‎‏جنود الهیّه و بر ضد جنود جهل و شیطان باشد ـ از جنود بزرگ‏‎ ‎‏شیطانیّه و مخالف و مضادّ جنود عقل و حق تعالی گردد، و مملکت‏‎ ‎‏غضب کم کم در تحت سیطرۀ شیطان و جهل ‏‏[‏‏درآید‏‏]‏‏. و پس از آن که‏‎ ‎‏باید این قوه «کلب معلَّم»، عقل و حق باشد، «کلب معلَّم» شیطان ـ یعنی‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 154

‏کلب سر خود ـ شود، و دوست و دشمن را نشناسد و در هم دَرَد، و نظام‏‎ ‎‏عالم و عایله بشری را متزلزل و منهدم کند. چه بسا که با قوّۀ ‏‎ ‎‏غضبیّه یک نفر از این نوع، تمام عایله بشر و سرتاسر عالم منقلب و ‏‎ ‎‏بیچاره شود.‏

‏سبعیّت انسان، چون سبعیّت دیگر حیوانات نیست که حدّ محدود‏‎ ‎‏و انتها و وقوف داشته باشد؛ زیرا که حلقوم انسان، بلع همه عالم را اگر‏‎ ‎‏کند، قانع نشود و آتش طمعش فرو ننشیند، از این جهت جهنّم‏‎ ‎‏غضبش ممکن است تمام عالم طبیعت را بسوزاند.(85)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

تربیت قوۀ غضبیه

‏قوّه غضبیّه اگر در تحت تصرف عقل و شرع تربیت شود، یکی از‏‎ ‎‏بزرگترین نعمتهای الهی و بالاترین کمک کارها به راه سعادت است، و‏‎ ‎‏با قوّه غضب حفظ نظام جهان و حفظ بقای شخص و نوع شود، و‏‎ ‎‏مدخلیّتی بزرگ در تشکیل مدینه فاضله دارد. با این قوّه شریفه انسان‏‎ ‎‏و حیوان حفظ بقاء خود و نوع خود کند، و از ناملایمات طبیعت دفاع‏‎ ‎‏کند، و خود را از زوال و فنا نجات دهد. و اگر این قوّه در انسان نبود، از‏‎ ‎‏بسیاری از کمالات و ترقّیات باز می ماند و حفظ نظام عائله نمی کرد و‏‎ ‎‏از مدینه فاضله مدافعه و ذبّ نمی نمود.‏

‏حکماء و دانشمندان برای خروج از حدّ نقص و تفریط آن،‏‎ ‎‏دستوراتی داده و خود برای تهییج آن به کارهائی فوق العاده اقدام‏‎ ‎‏می کردند؛ چنانچه از بعضی معروف است که برای خروج از تفریط‏‎ ‎‏آن، در مواقع خوفناک می رفت و نفس را در مخاطرات می انداخت، و‏‎ ‎‏در موقع تلاطم کشتی سوار آن می شد تا آن که خوف و سستی را از‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 155

‏نفس دور کند‏‎[6]‎‏. گرچه این نحو معالجات، زیاده روی و افراط است،‏‎ ‎‏لکن اصل علاج برای بیدار کردن قوّه غضب در صورت سستی و فتور‏‎ ‎‏آن لازم است؛ زیرا که از سستی آن خلل عظیم بر نظام جمعیّت و‏‎ ‎‏حکومت مدینه فاضله لازم آید، و خطرهای بزرگ بر زندگانی فردی‏‎ ‎‏و اجتماعی رخ دهد، و عیبهای بزرگ مترتّب بر خمودی این قوّه‏‎ ‎‏شریفه شود؛ از قبیل ضعف و سستی و تنبلی، طمع و کم صبری و قلّت‏‎ ‎‏ثبات و فرار از جنگ و فرو نشستن از اقدام در موقع ضرورت، و ترک‏‎ ‎‏نمودن امر به معروف و نهی از منکر، و تن در دادن به ننگ و عار و ذلّت‏‎ ‎‏و مسکنت.‏

‏خداوند عالم این قوّه شریفه را در انسان، عبث و بیهوده خلق‏‎ ‎‏نفرموده، آن را سرمایه سعادت دنیا و سرافرازی و بزرگی قرار داده، و‏‎ ‎‏سرچشمۀ سعادتهای آن جهان مقرّر داشته.‏

‏فرو نشستن از اقدام، و سستی نمودن از امر به معروف و نهی از‏‎ ‎‏منکر، و جلوگیری ننمودن از ظلم ستمکاران، حلم نیست، بلکه خمود‏‎ ‎‏است که یکی از ملکات رذیله و صفات ناهنجار است.‏

‏خدای تعالی در آیات شریفه قرآنیّه از مؤمنین به (‏أشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ‎ ‎رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ)‎[7]‎‏ تعبیر فرموده، و مجاهدین و شجاعان در معرکه جنگها را‏‎ ‎‏بر بازنشستگان و خمودان تفضیل داده، و درجات آنها را در پیشگاه‏‎ ‎‏عظمت خود بزرگ شمرده‏‎[8]‎‏، و از پافشاری در میدان جنگها قدردانی‏‎ ‎‏فرموده، و آنها را به اقدام در معرکه ها و پیشرفت در جنگها تحریص و‏‎ ‎‏ترغیب فرموده‏‎[9]‎‏؛ و تمام اینها در سایه قوّه شریفه غضب انجام گیرد، و‏‎ ‎‏با خمودی و سستی آن، انسان از تمام این فضایل محروم شود، و به‏‎ ‎


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 156

‏ذلّت و خواری و پستی و اسارت تن در دهد، و از انجام وظایف‏‎ ‎‏انسانی و دینی باز نشیند. از این جهت، اگر در کسی این قوه خامد و‏‎ ‎‏خاموش باشد، باید به معالجه آن پردازد و علاج علمی و عملی آن کند‏‎ ‎‏تا نفس در حال اعتدال درآید.(86)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

بیان حکمت آفرینش قوه غضبیه

‏پس آنها که گمان کردند کشتن قوۀ غضب و خاموش کردن آن از‏‎ ‎‏کمالات و معارج نفس است، خود خطایی بزرگ و خطیئۀ عظیمه ای‏‎ ‎‏کردند و از حد کمال و مقام اعتدال غافل اند. بیچاره ها ندانند که خدای‏‎ ‎‏تبارک و تعالی در جمیع سلسلۀ حیوانات این قوّۀ شریفه را عبث خلق‏‎ ‎‏نفرموده و در بنی آدم این قوه را سرمایۀ زندگانی ملکی و ملکوتی و‏‎ ‎‏مفتاح خیرات و برکات قرار داده. جهاد با اعدای دین و حفظ نظام‏‎ ‎‏عایلۀ بشر و ذَبِّ از جان و مال و ناموس و سایر نوامیس الهیه، و جهاد‏‎ ‎‏با نفس که اعدا عدوّ انسان است،‏‎[10]‎‏ صورت نگیرد مگر به این قوۀ شریفه.‏‎ ‎‏حفظ تجاوزات و تعدیات و حدود و ثغور و دفع موذیات و مضرات‏‎ ‎‏از جامعه و شخص در زیر پرچم این قوه انجام گیرد. از این جهت‏‎ ‎‏است که حکما برای دفع خاموشی و خمودی آن علاجها قرار دادند. و‏‎ ‎‏برای بیدار کردن و تحریک نمودن آن معالجات علمی و عملی است،‏‎ ‎‏از قبیل اقدام در امور مهمۀ هایله، و رفتن در میدانهای جنگ، و در‏‎ ‎‏موقع خود جهاد با اعدای خدا. حتی از بعضی از متفلسفین منقول‏‎ ‎‏است که در محلهای خوفناک می رفت و توقف می کرد و نفس خود را‏‎ ‎‏در مخاطرات عظیمه می انداخت و سوار کشتی می شد در موقع تلاطم‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 157

‏دریا، تا آنکه نفسش از خوف نجات پیدا کند و از کسالت و سستی‏‎ ‎‏رهایی یابد.‏‎[11]‎‏ در هر صورت، در باطن ذات انسان و حیوان قوۀ غضبیه‏‎ ‎‏موجود و مودوع است؛ الا آنکه در بعضی خاموش و افسرده است،‏‎ ‎‏مثل آتشی که زیر خاکستر باشد. باید اگر انسان در خود حال خاموشی‏‎ ‎‏و سستی و بیغیرتی احساس کرد، با معالجۀ به ضد از آن حال بیرون آید‏‎ ‎‏و نفس را در حال اعتدال درآورد، که آن شجاعت است که از ملکات‏‎ ‎‏فاضله و صفات حسنه است.(87)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

رابطه قوه غضبیه و عاقله

‏آن روزی که غضب توی کار آمد، عقل کنار می رود. قوۀ غضبیه هر‏‎ ‎‏وقت به راه افتاد، عاقله را کنار می زند، ‏‏[‏‏شخص‏‏]‏‏ از روی بی عقلی‏‎ ‎‏صحبت می کند. قاضی چنانچه در حال غضب باشد، نباید حکم‏‎ ‎‏بدهد؛ برای اینکه حکم در حال غضب حکمی است که از منشأ عقلی‏‎ ‎‏و شرعی صادر نمی شود. شما مسائلی دارید؛ فرض کنید یک نفر‏‎ ‎‏می رود و مسائل خودش را می گوید؛ انتقاد هم دارد؛ انتقادات آزاد‏‎ ‎‏است، به اندازه ای که نخواهند یک کسی را خفیف کنند، یا یک گروهی‏‎ ‎‏را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند؛ انتقاد برای ساختن، برای‏‎ ‎‏اصلاح امور، لازم است؛... لکن اگر ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ این انتقادات آن که انتقاد‏‎ ‎‏می کند با آرامش خاطر و با نظر صحیح انتقاد بکند، این که جواب‏‎ ‎‏می دهد هم اگر با نظر صحیح و بدون اینکه غضب در آن راه داشته‏‎ ‎‏باشد جواب بدهد، آن وقت منطق در مقابل منطق است. و اگر با هیاهو‏‎ ‎‏و جار و جنجال بخواهید شما یک مسئله را حل بکنید، و هر کسی در‏‎ ‎‏نظر داشته باشد که طرف مقابل خودش را مثل یک دشمن بکوبد،‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 158

‏عقلها کنار می رود و قوۀ غضبیه، که بدترین قوه هاست اگر مهار نشود،‏‎ ‎‏در کار می افتد؛ و مسائل را علاوه بر اینکه حل نمی کنند، مشکلتر‏‎ ‎‏می کنند.(88)‏

6 / 3 / 60

*  *  *

‏ ‏

اقسام قوۀ شهویه

‏یکی از اصول قوا، قوۀ شهوت ـ که همان مبدأ امیال است ـ می باشد این‏‎ ‎‏را هم سه نقطه است و از حد اعتدالش به «عفّت» تعبیر آورده می شود.‏‎ ‎‏البته آدم عفیف آن نیست که قوۀ شهوتش به کلی مرده باشد و هیچ‏‎ ‎‏گونه میلی نداشته باشد؛ مثل آن زاهد، یک گوش و چشم خود را ببندد‏‎ ‎‏و بگوید چشم و گوش دیگر برای من بس است، و برود اعتزالِ تمام‏‎ ‎‏اختیار کند، بلکه حد اعتدال این قوه این است که میلهای نامشروع به‏‎ ‎‏حقوق ونوامیس دیگران نداشته باشد وخیالهای خام به شهوت نبندد،‏‎ ‎‏و طرف تفریط آن «خمود» است، و طرف افراطش حرص و وقاحت و‏‎ ‎‏تبذیر و ریا و حسد و امثال آنهاست.(89)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

اعتدال و افراط و تفریط قوۀ شهویه

ثمرات قوه شهویه

‏چنانچه سابق بر این نیز اشارتی رفت، از برای انسان بعد از قوّه عاقله‏‎ ‎‏سه قوه است: یکی قوه «واهمه» که از آن به شیطانیّه تعبیر شود. دیگری‏‎ ‎‏قوۀ «غضبیّه» که از آن به نفس سَبُعی تعبیر شود. و سوّم قوۀ «شهویّه»‏‎ ‎‏که از آن به نفس بهیمی تعبیر شود.‏

‏و میزان در اجناس فضایل و رذایل، همین قوا است و طرف افراط‏‎ ‎‏و تفریط هر یک، رذیله ای است و حد اعتدال در هر یک، فضیلتی از‏‎ ‎‏فضایل نفسانیّه است.‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 159

‏بنابراین، نفس بهیمی را جهت افراطی است که از آن تعبیر به‏‎ ‎‏«شَرَه» کنند و آن عبارت است از: سر خود کردن شهوت را و به اطلاق‏‎ ‎‏واگذاشتن نفس بهیمی را، که غلوّ و زیاده روی کند، و در هر موقع و با‏‎ ‎‏هر چیز قضای وطر لذّت خود کند؛ زیرا که در هر یک از قوای انسانی‏‎ ‎‏راجع به آن شعبه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ که به آنها مربوط است، اطلاق و‏‎ ‎‏عنان گسیختگی است؛ به این معنی که مثلاً در جوهر طبیعت قوۀ‏‎ ‎‏شهوت، رسیدن به لذّات خود است بطور اطلاق، ولو این که مصادم با‏‎ ‎‏نظام شرع و عقل شود، ولو این که قضاء وطر شهوت خود را از مطعم‏‎ ‎‏حرام و مشرب و منکح حرام ـ گرچه نکاح محارم و امّهات باشد ـ کند.‏‎ ‎‏پس «شره» عبارت است از: افراط شهوت و ولوع بودن بر لذّات بیش‏‎ ‎‏از حدِّ نظام عقلی و شرعی و زیادتر از میزان واجب.‏

‏و نیز نفس بهیمی را جهت تفریطی است که از آن تعبیر به «خمود»‏‎ ‎‏کنند و آن عبارت است از: باز داشتن قوۀ شهوت از حدّ اعتدال و مقدار‏‎ ‎‏لازم، و مهمل گذاشتن این قوه شریفه که از برای حفظ شخص و نوع،‏‎ ‎‏به او مرحمت شده است. و چون این قوه، در تحت میزان عقل و شرع‏‎ ‎‏ارتیاض پیدا کرد و از جانب غلوّ و تقصیر و حد افراط و تفریط، خارج‏‎ ‎‏شد و متحرّک به حرکات عقلیّه و شرعیّه گردید، و در تحت تصرّف‏‎ ‎‏عُمّال الهی درآمد، و از تصرف و خدعه شیطان و وهم خارج شد، یک‏‎ ‎‏حالت سکونت و طمأنینه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ در آن حاصل شود و یک ملکه اعتدال‏‎ ‎‏و میانه روی در آن پیدا شود که از قوه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ که صبغۀ عقلیّه بلکه الهیه‏‎ ‎‏پیدا کرده، تعبیر به «عفّت» شود.‏

‏و از این بیانات معلوم شد که معنی «هتک» چیست که در روایت‏‎ ‎‏شریفه، مقابل و مضادّ با «عفّت» قرار داده شده، و ظاهر آن است که‏‎ ‎‏طرف افراط و غلوّ باشد. و این که فقط این طرف اختصاص به ذکر پیدا‏‎ ‎‏کرده، برای آن است که به حسب نوع، مردم مبتلا به این طرف هستند و‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 160

‏به ندرت اتفاق افتد که اختیاراً کسی از حد اعتدال به طرف تفریط و‏‎ ‎‏تقصیر میل کند. و با تکلّف، توان طرفین افراط و تفریط را در هتک‏‎ ‎‏داخل کرد؛ زیرا که «هتک» عبارت ازخرق وپرده دری است. پس خرق‏‎ ‎‏اعتدال و پرده میانه روی را دریدن، عبارت از ضد آن است و آن شامل‏‎ ‎‏طرفین شود.‏

‏... عفّت از فطریات و لوازم فطرت مخموره و از جنود عقل است،‏‎ ‎‏و هتک از لوازم فطرت محجوبه و از جنود ابلیس و جهل است؛ زیرا‏‎ ‎‏که عدالت در قوا که به منزله جنس است از برای عفّت، فطری است و‏‎ ‎‏جور برخلاف فطرت است، چنانچه گذشت.‏

‏و نیز خضوع و فرمانبرداری کامل و تبعیّت از «کُمَّل» فطری است،‏‎ ‎‏چنانچه مقابل آن برخلاف فطرت است.‏

‏و نیز خود عفّت و حیاء و حُجْب از فطریات تمام عایله بشر است،‏‎ ‎‏چنانچه تهتّک و فحشاء و بی حیایی برخلاف فطرت جمیع است، لهذا‏‎ ‎‏در نهاد عائله بشری، عشق به عفّت و حیاء مخمور است، و تنفر از‏‎ ‎‏هتک و بی حیائی نیز مخمَّر است.‏

‏بدان که قوّه شهوت از قوای شریفه ای است که حق تعالی به حیوان‏‎ ‎‏و انسان مرحمت فرموده برای حفظ شخص خود و بقای آن در عالم‏‎ ‎‏طبیعت و برای ابقاء نوع و حفظ آن. و اگر انسان این قوّه را نداشت،‏‎ ‎‏به واسطه محلّلات خارجیّه و داخلیّه به اسرع اوقات رو به فنا و زوال‏‎ ‎‏می گذاشت، و تحصیلِ بدل ما یتحلّل نمی کرد. و چون تحصیل‏‎ ‎‏سعادت ابدی بی بقای در عالم دنیا و اقامۀ در نشئۀ طبیعت صورت‏‎ ‎‏نگیرد، سعادت ابدی انسان و حیات شریف ملکوتی او مرهون منّت‏‎ ‎‏این قوۀ شریفه است.‏

‏و نیز این قوه را مدخلیت تام و دخالت کامل است در تشکیل عائله‏‎ ‎‏شریفه و نظام مدینه فاضله و تربیت نفوس ناقصه.‏


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 161

‏پس علاوه بر آن که سعادت خود انسان وابسته به این قوه است،‏‎ ‎‏سعادت بنی نوع هم پیوند به این مائده آسمانی است. و این قوه در‏‎ ‎‏وقتی کفیل این سعادات شخصیّه و نوعیّه است که از حدود اعتدال‏‎ ‎‏تخطّی و تجاوز نکند، و از تحت موازین عقلیّه و الهیّه خارج نشود؛‏‎ ‎‏زیرا که با خروج آن از حد خود و به جانب افراط و تفریط رفتن،‏‎ ‎‏علاوه بر آن که سعادات مذکوره را تحصیل نکند، مایه شقاوت و‏‎ ‎‏بدبختی خود و بنی نوع خود شود. چه بسا با شهوت رانی چند روز یا‏‎ ‎‏چند ساعت، نظام یک عائله شریفه از هم گسسته شده، و طرح بدبختی‏‎ ‎‏و بیچارگی آنها تا ابد ریخته شود. و چه بسا از عنان گسیختگی این‏‎ ‎‏قوه، شرافت خود انسان و عائلۀ شریفه او دستخوش باد فنا شود.‏‎ ‎‏بیشتر این فجایع و فضایح که در این جمعیتهای عنان گسیخته پیدا‏‎ ‎‏شود، از سرخودی این قوه است.‏

‏اکنون انسان بیدار اگر قدری فکر کند، به خوبی می یابد جنایت‏‎ ‎‏خود را در هتک پردۀ عفت قوه ای را که خداوند تعالی برای حفظ نظام‏‎ ‎‏عائله و ابقای شرافت و سعادت دنیا و آخرت مرحمت فرموده؛ همان‏‎ ‎‏قوه را که انسان به ضد مقصد و مقصود به کار برد.‏

‏چه جنایت و خیانتی بالاتر از آن شود! همان قوه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ که باید از آن‏‎ ‎‏بقای نسل شود، به واسطه به کار بردن آن را بی موقع و برخلاف میزان‏‎ ‎‏عقل، همان موجب قطع نسل شود. یا اگر بعد از این جنایات، نسلی از‏‎ ‎‏او باقی ماند، به انواع بلیات و امراض گوناگون مبتلا باشد.‏

‏اطباء امروز، بسیاری از امراض را بعد از تجزیه و تجربه به امراض‏‎ ‎‏تناسلی خود مریض یا پدر یا اجدادش که به وراثت به او رسیده،‏‎ ‎‏نسبت می دهند. اینها یک از هزار مفاسد دنیوی این قوه عنان گسیخته‏‎ ‎‏است. اگر قدری توجه شود به مفاسدی که از آن حاصل شود در عالم‏‎ ‎‏ماورای طبیعت، به گفته اطباء نفوس و مربوطین با وحی الهی و علماء‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 162

‏روحانی ماورای طبیعت، معلوم شود که این مفاسد دنیوی قدر قابلی‏‎ ‎‏در مقابل آنها ندارد، و این مطلب محتاج به فصلی جداگانه است که تا‏‎ ‎‏اندازه‏‏[‏‏ای‏‏]‏‏ مطلب روشن شود.(90)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

شرع، مهارکننده شهوت

‏همۀ مظاهر تمدن را انبیا قبول دارند، لکن مهار شده؛ نه مطلق و‏‎ ‎‏رها. شهوات را جلویش را نگرفتند؛ جلوی اطلاقش را گرفتند.‏‎ ‎‏جلو رهایی و آزادی را گرفتند. یک کسی ـ در همان زمانهای سابق،‏‎ ‎‏به یک ظریفی که از آشناهای ماست ـ راجع به امور جنسی گفته بود‏‎ ‎‏که فلانی!: این حل شده. او گفته بود این را در صدر خلقت، خرها‏‎ ‎‏حل کرده بودند! آن آزادی که شما می گویید که حل شده همان است‏‎ ‎‏که حیوانات در صدر خلقت آزاد بودند! انبیا آمدند این آزادی را‏‎ ‎‏جلویش را بگیرند و اصلش را مخالف نیستند، دعوت هم به آن‏‎ ‎‏کرده اند. این دعوت به ازدواج، این قدر تعریف از ازدواج برای اینکه‏‎ ‎‏هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از این شهوات مطلق، از این‏‎ ‎‏مراکز فساد و فحشا، انبیا جلوگیری می کنند، نه از اصل شهوت. اصل‏‎ ‎‏شهوت طبیعی است و باید هم کار خودش را انجام بدهد، اما حدود‏‎ ‎‏دارد.(91)‏

16 / 4 / 58 

*  *  *

‏ ‏

تعریف قوه عاقله و واهمه 

‏قوۀ عاقله، یعنی قوۀ روحانیه ای است که به حسب ذات، مجرّد و به‏‎ ‎‏حسب فطرت، مایل به خیرات و کمالات وداعی به عدل و احسان‏‎ ‎‏است، و در مقابل آن، قوۀ واهمه است که فطرتاً، تا در تحت نظام عقلی‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 163

‏نیامده و مسخَّر در ظلِّ کبریایِ نفس مجرد نشده، مایل به دنیا ـ که‏‎ ‎‏شجرۀ خبیثه و اصل اصول شرور است ـ می باشد.(92)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عقل در تربیت رحمان و شیطان

‏عقلی که اوایل در انسان تولید می شود، ضعیف است؛ مثل اینکه شمع‏‎ ‎‏پنج درجه باشد، این مرتبه، ماده و هیولای مرتبۀ ده درجه است و در‏‎ ‎‏این مراتب، عقل به غیر اختلاط دارد و وجود عقلانی صرف نشده،‏‎ ‎‏بلکه اختلاط است، تا به تدریج انسان که سیر می کند، اگر تحت تربیت‏‎ ‎‏رحمانی قرار گرفت، این جوهر عقلی، رحمانی بوده و وقتی که از‏‎ ‎‏اختلاط خارج می شود یک موجود عقلانی رحمانی می شود، و اگر‏‎ ‎‏تحت تربیت شیطانی قرار گرفته باشد یک موجود عقلانی شیطانی‏‎ ‎‏می گردد.(93)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

قوّۀ عدلیه

‏قوۀ عدل هم این سه نقطه‏‎[12]‎‏ را دارد، و همان طور که گذشت بعضی آن را‏‎ ‎‏قوۀ دیگری نشمرده اند، بلکه گفته اند این قوه، معدّل آن سه قوۀ دیگر‏‎ ‎‏است و خودش منشأ فضایل دیگری نیست، بلکه فقط آن سه قوه را‏‎ ‎‏تعدیل می کند.‏

‏و بعضی دیگر آن را یک اصل شمرده اند و گفته اند قوا دارای‏‎ ‎‏اصول چهارگانه است؛ آن وقت شروع کرده اند به بیان اینکه از حد‏‎ ‎‏اعتدال این اصل مثلاً کدام فضایل حاصل می شود و از طرف تفریطش‏‎ ‎‏کدام رذایل و از طرف افراطش کدام رذایل حاصل می شود، و از یک‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 164

‏اصل شعبات بسیاری درآورده اند.(94)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 165

  • . تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق؛ ص 37 ؛ آداب النفس؛ ج 1، ص 6ـ 8.
  • . محجّة البیضاء؛ ج 5، ص 96 ؛ جامع السعادات؛ ج 1، ص 50 ـ51.
  • . [خداوند] هر کس را حکمت دهد، براستی خیری فراوان داده است (بقره  /  269).
  • . [پیامبر و همراهان او] بر کافران سخت گیر و با یکدیگر مهربانند (فتح  /  29).
  • . اگر ناسپاسی کنید، براستی عذاب من سخت است (ابراهیم  /  7).
  • . ابن مسکویه؛ تهذیب الاخلاق؛ ص 173.
  • . فتح  /  29.
  • . اشاره است به آیۀ 95 سورۀ نساء.
  • . اشاره به آیات 65 سورۀ انفال، 38 سورۀ توبه و 83 سورۀ نساء.
  • . اشاره است به حدیث أعدی عدوّک نفسک التی من جنبک (دشمن ترین دشمنان تو نفس توست که میان دو پهلویت  قرار گرفته است)؛ عوالی اللئالی؛ ج 4، ص 118، ح 187 ؛ بحارالانوار؛ ج 67، ص 64، ح 1.
  • . تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق؛ ص 172.
  • . منظور از نقاط: افراط، تفریط و اعتدال است.