فصل هفتم: مقام و جایگاه انسان
کمال و کمال خواهی انسان
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

زمان (شمسی) : 1386

زبان اثر : فارسی

کمال و کمال خواهی انسان

کمال و کمال خواهی انسان

‎ ‎

‏ ‏

ملاک حریّت انسان

کمال خواهی انسان

انبیا و هدایت فطرت کمال خواهی 

تحصیل کمالات متعدد و هم عرض

‏کمال انسانی، که ذات وجود انسان به طوری صفا داشته باشد که از‏‎ ‎‏کدورات عاری شود، با دو اصل حکمت و حرّیت متحقق می شود.‏

‏اما حکمت همان علم رساندن به نظام وجود است نه به ماهیات و‏‎ ‎‏مفاهیم و حدود؛ بلکه مطالعۀ نظام وجودات عالم، حکمت است.‏

‏و حریت ذاتی؛ یعنی انسان از عبودیت شهوت و حرص، بتواند‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 319

‏خود را خلاص نماید و هر قدر انسان اسیر شهوت و حرص و طمع و‏‎ ‎‏ظلمت و حسد و غیره باشد، به کمال نمی رسد، آن وقتی انسان راه‏‎ ‎‏ترقی را سیر می کند که از عبودیت و اطاعت حرص و شهوت بیرون‏‎ ‎‏آید و از زنجیر آنان خلاص شود.‏

‏این دو اصل را انسان باید مواظب باشد، و حقیقت ذات هم که‏‎ ‎‏مساعد با عشق به کمال و تنفر از نقص است، انسان هرچه را‏‎ ‎‏می خواهد، فریفتۀ کمال اوست و از هرچه بدش می آید از جهت‏‎ ‎‏نقص اوست؛ لذا اگر انسان از هرخوبی، خوب تری پیدا کند، به آن‏‎ ‎‏می گرود؛ اگر احتمال جمال خوب تری نسبت به جمال خوبی که‏‎ ‎‏طالب آن است بدهد به آن علاقه مند می شود؛ اگر سلطنتی را احتمال‏‎ ‎‏دهد، ولو سلطنت تمام کرۀ ارض را هم دارا باشد، به آن هم مایل است؛‏‎ ‎‏اگر تمام علم روی زمین را بلد باشد و احتمال بدهد که علم دیگری‏‎ ‎‏هم هست، به آن هم مایل است و این از جهت عشق ذاتی به کمال است‏‎ ‎‏که ذاتش، صِرف عشق به کمال است و کمال مطلق خداست، پس‏‎ ‎‏انسان هرچه را طالب است، لکماله طالب است و محال است انسان‏‎ ‎‏چیزی را به جهت نقصش خواسته باشد.‏

‏پس انسان بالفطره موحّد و خداخواه است و همه را برای او‏‎ ‎‏می خواهد، منتها گاهی خیال می کند که مثلاً فلان چیز کامل است، و‏‎ ‎‏انسان چون کمال مطلق می خواهد، گمان می کند که آن کمال مطلق‏‎ ‎‏است، پس انسان بالفطره موحّد است، این است معنای روایتی که‏‎ ‎‏ابن عباس گفته: «‏و وصّی ربّک ان لا تعبدوا الاّ ایّاه‏»؛‏‎[1]‎‏ یعنی خدا خواسته‏‎ ‎‏که جز او کسی را نپرستید، و این در حقیقت یک چیز است که اصل‏‎ ‎‏ذات انسان مجبول بر آن است و آن بالذات است، منتها بالعرض انسان‏‎ ‎‏تنفر از نقص دارد؛ برای اینکه تنفر از نقص، از لوازم عشق به کمال‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 320

‏مطلق است؛ پس انسان بیش از یک چیز ندارد، که آن هم عشق به کمال‏‎ ‎‏باشد.‏

‏انبیا آمدند تا نگذارند فطرت، اشتباه در تطبیق کند؛ چون‏‎ ‎‏توحیدخواهی، جبلّی و ذاتی بشر، بلکه ذاتی تمام موجودات عالم‏‎ ‎‏است و محال است این عشق از کمون ذات آنها کنده شود، این عشق‏‎ ‎‏ذاتی که در کمون ذات است اگر بخواهد در صراط مستقیم صدق و‏‎ ‎‏عدم خطا باشد، باید در سایۀ دو اصل باشد که یکی حکمت و دیگری‏‎ ‎‏حریت است.‏

‏اگر انسان صفای ذاتی را فراهم آورد، این دو معنی حاصل‏‎ ‎‏می شود، و صفای ذاتی در همان حد و درجۀ اعتدال واقع شدن است‏‎ ‎‏که در این صورت فطرت، اعوجاج پیدا نمی کند؛ از ضعف وجود و‏‎ ‎‏کدورت ذات که نمی تواند کمالات را با هم تحمل کند این اختلاف‏‎ ‎‏روحیات حاصل می شود؛ لذا به یکی که تمایل پیدا کرد از دیگری‏‎ ‎‏اعراض می کند؛ چنانکه به تجربه ثابت شده کسی که خیلی تأمل و‏‎ ‎‏دقت در عقلیات دارد، از عبادت و تقدس تقریباً دور است و کسی که‏‎ ‎‏در این قسمت اشتغال فکری اش کم و شعاع فکرش کوتاه است، جنبۀ‏‎ ‎‏تقدسش بیشتر است.‏

‏چه خوب گفت کسی که گفت: آنکه در فقه چندان وارد نیست،‏‎ ‎‏زهادت و تقدسش بیشتر است، و آنکه اصول نمی داند، اخباری‏‎ ‎‏می شود، و آنکه حکمت نمی داند، عارف می شود و آنکه هیچ کدام را‏‎ ‎‏بلد نیست، صوفی می شود.‏

‏البته روح چون ضعیف است به هرچه تمایل پیدا کرد بیش از آن را‏‎ ‎‏تحمل نمی کند؛ مثلاً  آن کسی که شغلش پهلوانی است و در میدان‏‎ ‎‏پهلوانی تربیت یافته است، رحمش کمتر است و دلش رقیق نیست و‏‎ ‎‏آن کسی که در عبادت و محراب و تسبیح است، روح شجاعت و‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 321

‏سلحشوری ندارد بلکه ترسو است، همۀ اینها از ضعف وجود است‏‎ ‎‏که نمی تواند در عرض هم کمالات را تحمل نماید؛ لذا انسان وقتی که‏‎ ‎‏با کسی حرف می زند، نمی تواند خوب بشنود و یا اگر گوشش به‏‎ ‎‏حرف کسی است، نمی تواند حرف بزند.‏

‏از کمالات بعضی وزرا محسوب شده است که در عین حالی که‏‎ ‎‏گوش به حرف کسی داشت، خودش هم در امور وزارتی به‏‎ ‎‏زیردستانش دستور می داد و او خواجه ـ علیه الرحمه ـ است، وقتی که‏‎ ‎‏در میان لشکر و نظام، تنظیم نظامیان می کرد، مطلب علمی را که قطب‏‎[2]‎‎ ‎‏سؤال نمود، با کمال متانت جواب داد.‏‎[3]‎‏ و نقل شده در همان وقتها‏‎ ‎‏علامۀ شیرازی که می خواست مطلبی سؤال کند، خواجه گفت:‏‎[4]‎‏ اگر‏‎ ‎‏در شفا است، در دو جاست و اگر در اشارات است، در یک جاست.‏‎ ‎‏علامه دید همین طور است، گفت: چگونه می دانی؟ گفت: افق فهم تو‏‎ ‎‏در دست من است، می دانم که در شفا به غیر از دو جا نمی مانی و در‏‎ ‎‏اشارات به غیر از یک مورد نمی مانی.‏

‏و الحاصل: در یک قسمت پیش رفتن و در امور دیگر عقب ماندن،‏‎ ‎‏از ضعف وجود است، عجب است از حضرت امیر ‏‏علیه السلام‏‏ که به میان هر‏‎ ‎‏جمعیت می رویم، می بینیم آنها علی می گویند و به علی در رشتۀ‏‎ ‎‏معلومات خود افتخار می کنند، در زورخانه می روی یا علی است؛ با‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 322

‏پهلوانان عالم، پهلوان زبردست و بی نظیر است و سر قافلۀ آنهاست، با‏‎ ‎‏اینکه روح پهلوانی با رحم و دلسوزی سازش ندارد، در عین حال‏‎ ‎‏رحم و دلسوزی را در بالاترین درجه وقتی که با بچه های یتیم‏‎ ‎‏می نشیند دارد، و با بچه ها که می نشیند، صدای گوسفند را در می آورد‏‎ ‎‏و بع بع می کند؛ و بین عرفا که می رویم صدای یا علی می شنویم، و بین‏‎ ‎‏حکما که می آییم، به حکمت علی و به فهمیدن حرف او افتخار دارند،‏‎ ‎‏در میان فقها می رویم از فقه او استمداد می کنند، در میان زهّاد و عبّاد‏‎ ‎‏برویم از عبادت علی تعجب می کنند و در جنب عبادت او عبادت‏‎ ‎‏خود را «لم یکن شیئاً» می دانند.(234)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عشق به کمال مطلق

‏و این بشر یک خاصیتهایی دارد که در هیچ موجودی نیست. مِنْ جمله‏‎ ‎‏این است که در فطرت بشر؛ طلبِ قدرتِ مطلق است، نه قدرت‏‎ ‎‏محدود. طلبِ کمال مطلق است، نه کمال محدود. علم مطلق را‏‎ ‎‏می خواهد؛ قدرت مطلقه را می خواهد. و چون قدرت مطلق در غیر‏‎ ‎‏حق تعالی تحقق ندارد، بشر به فطرت حق را می خواهد، و خودش‏‎ ‎‏نمی فهمد. یکی از ادلۀ محکم اثبات کمال مطلق همین عشق بشر به‏‎ ‎‏کمال مطلق است. عشقِ فعلی دارد به کمال مطلق. نه به توهّم کمال‏‎ ‎‏مطلق؛ به حقیقت کمال مطلق. عاشقِ فعلی بدون معشوقِ فعلی محال‏‎ ‎‏است. در اینجا توهّم و ساختن نفسی تأثیر ندارد، برای اینکه فطرت‏‎ ‎‏دنبال واقعیت کمال مطلق است؛ نه دنبال یک توهّم کمال مطلق تا کسی‏‎ ‎‏بگوید بازی خورده است. فطرت بازی نمی خورد. در فطرت همۀ‏‎ ‎‏بشر این است که کمال مطلق را می خواهد. و برای خودش هم‏‎ ‎‏می خواهد. بشر انحصار طلب است. کمال مطلق را می خواهد که‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 323

‏خودش داشته باشد. و این کمال مطلق آنجایی که همه پیدا بکنند یکی‏‎ ‎‏می شود. متعدد نیست تا اینکه آنجا دیگر انحصار باشد. همه یک‏‎ ‎‏است.(235)‏

28 / 12 / 59 

*  *  *

‏ ‏

وحدانیت کمال مطلق

‏بدان که در انسان ـ اگر نگویم در هر موجود ـ به حسب فطرت، حبّ به‏‎ ‎‏کمال مطلق است و حبّ به وصول به کمال مطلق، و این حبّ محال‏‎ ‎‏است ازا و جدا شود و کمال مطلق محال است دو باشد و مکرّر باشد، و‏‎ ‎‏کمال مطلق، حق ـ جلّ و علا ـ است، همه او را می خواهند و دلباخته به‏‎ ‎‏اویند گرچه خود نمی دانند و در حجب ظلمت و نورند و با این‏‎ ‎‏حجب، پندارند چیزهای دیگر می خواهند و به هر کمال یا جمال یا‏‎ ‎‏قدرت یا مکانت که رسیدند به آن حد قانع نیستند و گم شدۀ خود را در‏‎ ‎‏آن نمی یابند.‏

‏قدرتمندان و ابرقدرتان به هر قدرتی برسند دنبال قدرت فوق آن‏‎ ‎‏می گردند، و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند مافوق آن را‏‎ ‎‏می خواهند و گم شدۀ خود را که خود غافل از آنند در آن نمی یابند. اگر‏‎ ‎‏به قدرت طلبان، قدرت تسلّط و تصرّف در همۀ عالم مادّی، از زمین ها‏‎ ‎‏و منظومه های شمسی و کهکشان ها و هر آنچه فوق آنها است، بدهند‏‎ ‎‏و بگویند: «قدرت دیگری فوق اینها و عالمی یا عوالمی دیگر فراتر از‏‎ ‎‏اینها است، آیا می خواهی به آنها برسی؟» محال است تمنّای آن را‏‎ ‎‏نداشته باشند، بلکه به لسان فطرت می گویند: «ای کاش به آنها نیز‏‎ ‎‏دست یابیم!». و به همین گونه است طالب علوم، بلکه اگر شک کند که‏‎ ‎‏مقام دیگری ـ فوق آنچه دارد ـ هست، فطرت مطلق جوی او گوید:‏‎ ‎‏«ای کاش بود و من هم قدرت تصرّف در آن داشتم، یا سعۀ علم من آن‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 324

‏را نیز شامل بود!».(236)‏

8 / 2 / 61 

*  *  *

‏ ‏

علت کمال خواهی

‏انسان در فطرت خود هر کمالی را به طور مطلق می خواهد. و شما‏‎ ‎‏خوب می دانید که انسان می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ‏‎ ‎‏قدرتی که ناقص است دل نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد‏‎ ‎‏و گفته شود جهان دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن جهان را هم‏‎ ‎‏در اختیار داشته باشد. انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم‏‎ ‎‏دیگری هم هست، فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس‏‎ ‎‏قدرت مطلق و علم مطلق باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد. آن خداوند‏‎ ‎‏متعال است که همه به آن متوجهیم، گرچه خود ندانیم. انسان‏‎ ‎‏می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود.‏‏(237)‏

11 / 10 / 67

*  *  *

‏ ‏

نامتناهی بودن باطن انسان

‏انسان لاحد است در همه چیز. گمان نکند انسان که اگر یک جایی دارد‏‎ ‎‏که درش زندگی می کند، یک جا بهتر پیدا کند، آنجا وقتی رفت راحت‏‎ ‎‏است. آنجا تازه اول این است که یک جای بالاتر داشته باشد.(238)‏

13 / 6 / 64 

*  *  *

‏ ‏

آمال غیر متناهی انسان

‏انسان در باطن خودش و فطرت خودش تناهی ندارد؛ آمالش، آمالش‏‎ ‎‏غیر متناهی است، وقوف نمی کند آمال انسان.(239)‏

19 / 11 / 60 


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 325

راه حصول کمال مطلق

‏پس، سالک الی الله چون قصر ثنا و مَحْمَدت را به حقّ تعالی اعلان کرد‏‎ ‎‏و اختیار رفیق و مصاحب کرد ـ ‏کما قیل: الرَّفیقَ ثُمَّ الطَّریق‎[5]‎‏ ـ اعلان مهیا‏‎ ‎‏شدن برای نماز را می دهد بقوله: حَیَّ عَلَی الصَّلوة؛ و آن را به قوای‏‎ ‎‏مُلکیّه و ملکوتیه می خواند. پس از آن، سرّ صلوة را اجمالاً اعلان‏‎ ‎‏می کند بقوله: حَیَّ عَلَی الْفَلاح و حَیَّ عَلی خَیْرِالْعَمَل؛ و انسان و جنود‏‎ ‎‏مُلکی و ملکوتیِ آن را آگاه می کند به فطرت آزادیخواهی و‏‎ ‎‏کمال طلبی، که هر دو از فطرتهای الهیّه است که جمیع بشر بر آن‏‎ ‎‏مفطورند. و پس از بیدار نمودن فطرت و مهیا کردن قوا، تکبیر و تهلیل‏‎ ‎‏را تکریر کند تا اعتراف به عجز و قصور در قلوب متمکّن شود و سرّ‏‎ ‎‏اوّلیت و آخریت هویدا آید.(240)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

نماز راه حصول به کمال مطلق

‏پس از آن، سرّ صلوة و نتیجۀ آن را اجمالاً اعلان کند بقوله: حَیَّ عَلی‏‎ ‎‏الفَلاح و حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل تا فطرت را بیدار نماید؛ زیرا که فلاح‏‎ ‎‏ورستگاری سعادت مطلقه است، و فطرت همۀ بشر عاشق سعادت‏‎ ‎‏مطلقه است، زیرا که فطرتْ کمال طلب و راحت طلب است و حقیقتِ‏‎ ‎‏سعادتْ کمال مطلق و راحت مطلق است. و آن در نماز که خیر الاعمال‏‎ ‎‏است قلباً و قالباً و ظهوراً و بطوناً حاصل آید.(241)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

عدم دلالت خرق عادت بر کمال

‏مگر هر خرق عادتی دلیل بر کمال است، ای بسا کسی نفس خود را‏‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 326

‏به واسطۀ ریاضات باطله و یا مرضهای شدیده به خروش واداشته و‏‎ ‎‏سعۀ تجردی اش زیادتر گردد، و تا اندازه ای بر ماضی و مستقبل احاطه‏‎ ‎‏پیدا نماید.‏

‏چنانکه از بعضی از مرتاضین هند چنین منقول است. و صرف‏‎ ‎‏تصرف در عالم عنصریات دلیل بر کمال نمی باشد، چنانکه آن‏‎ ‎‏معجزاتی که انبیا آورده اند برای عوام و آن دسته که چیز دیگری را‏‎ ‎‏درک نمی کنند بوده است، والاّ برای عقلا و حکما معجزه نمی تواند‏‎ ‎‏دلیل بر نبوت باشد.(242)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

کمال انسان به عقل عملی

‏غایت عقل مستفاد، فناء فی الله است، و عقل عملی هم که آخرین‏‎ ‎‏مرتبه اش فناء فی الله است، پس غایت هر دو عقل در آخر یکی شد،‏‎ ‎‏ولو در آغاز از هم جدا بودند.‏

‏ناگفته نماند: کمال انسانی، به عقل عملی است نه به عقل نظری؛‏‎ ‎‏چنانکه گفتیم که ممکن است انسان، برهان داشته باشد ولی در مرتبۀ‏‎ ‎‏کفر و شرک باقی بماند، ولی عقل عملی، همان ارجاع کثرت به‏‎ ‎‏وحدت عملاً و خارجاً است؛ لذا کمال انسان به عقل عملی اوست نه‏‎ ‎‏به عقل نظری.(243)‏

‏ ‏

*  *  *


کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 327

‎ ‎

کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 328

  • . رجوع کنید به: الدرّ المنثور؛ ج 4، ص 170.
  • . محمود بن مسعود بن مصلح کازرونی، معروف به قطب الدین شیرازی. وی در اصول تابع اشعری و در فروع  شافعی مذهب بوده و بر بزرگانی همچون: نصیرالدین طوسی، صدرالدین قونوی و کاتبی قزوینی تلمّذ نموده است.  در طب، هیئت، حکمت و کلام ماهر و از تصنیفات اوست: درّة التاج یا انموذج العلوم، شرح حکمة الاشراق سهروردی،  شرح کلیات قانون شیخ الرئیس، حل مشکلات المجسطی و ترجمۀ تحریر اقلیدس.          وفات وی به سال 710 ق. در تبریز واقع گردید.
  • . قصص العلماء؛ ص 374 ؛ روضات الجنات؛ ج 6، ص 317.
  • . محمد بن حسن طوسی معروف به «خواجه نصیر» و «محقق طوسی» (597ـ672) از حکما و دانشمندان مشهور  اسلام است. در فلسفه و کلام و ریاضیات متبحّر بوده است. علامه حلی، قطب الدین شیرازی، سید عبدالکریم بن  طاووس از شاگردان وی می باشند. از آثار اوست: شرح اشارات، تجرید، تحریر اقلیدس، اخلاق ناصری.
  • . چنانکه گفته شده: «نخست همراه، آنگاه راه». وسائل الشّیعة؛ ج 8، «کتاب الحجّ»، «ابواب آداب السفر»، باب 30،  ص 299، ح 15124 ؛ المحاسن؛ ج 2، «باب الأصحاب»، ص 357، ح 61.