ویژگی های عارف
ابن سینا، در نمط نهم به بررسی و معرّفی عرفا و حالات و ویژگی های آنان پرداخته، و
معتقد است عرفا حالاتی دارند که در غیر آنان یافت نمی شود؛ زیرا آنان از انیّت خود به در آمده و به عالم قدس و تجرّد راه یافته اند، از این رو حالات و گفته های آنان برای بیگانگان ملموس و مفهوم نخواهد بود. همچنان که امام نیز در ره عشق توصیه می کند که:
سعی کن اگر اهلش نیستی و نشدی، انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنی و معاندت با آنان را از وظایف دینی نشمری، بسیاری از آنچه آنان
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 35 گفته اند، در قرآن کریم به طور رمز و سربسته، و در ادعیه و مناجاتِ اهل عصمت، بازتر آمده است، و چون ما جاهلان از آنها محرومیم، با آن به معارضه برخاستیم.
از نظر ابن سینا، هدف عارف فقط حق تعالی است پس، عرفان نیز ذاتاً مطلوب او نخواهد بود و امید و ترس عارف فقط و فقط از خداوند است، و به این ترتیب تنها مؤثر در وجود او حق تعالی است؛ زیرا در غیر این صورت «حق» بذاته هدف نخواهد بود. العارف یریدُ الحق الاوّل.
و امام نیز می گویند:
«انباشتن علوم گرچه علم شرایع و توحید باشد، از حجب نمی کاهد بلکه افزایش دهد و از حجب صغار او را به حجب کبار می کشاند» و در ادامه می فرماید: «نمی گویم از علم و عرفان و فلسفه بگریز و با جهل عمر بگذران که این انحراف است می گویم کوشش و مجاهده کن که انگیزه الهی و برای دوست باشد و اگر عرضه کنی برای خدا و تربیت بندگان او باشد، نه برای ریا و خودنمایی»
عارف از دیدگاه شیخ الرئیس، صاحب اراده ای قوی است، و اراده حالتی است که بر شخصیتی عارض می گردد که به یقین برهانی مستبصر گردیده و با ایمان قلبی به مقام «طمأنینه» و «سکینه» رسیده است.
اول درجات حرکات العارفین ما یسمّونَهُ هُم الاِرادِه و هُوَ یَعْتَری المُسْتَبْصِرْ بالیقین البرهانی اَوِ الساکن النفس الی العَقْدِ الایمانی... .
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 36 عارف پس از مرحلۀ استبصار، به ریاضت نیازمند است و ریاضت متوجه سه هدف است:
1ـ دور ساختن غیر حق (چه موانع درونی و چه موانع بیرونی)؛
2ـ نفس اماره را تابع نفس مطمئنه بسازد تا از توهّمات رهایی یابد؛
3ـ لطیف ساختن درون خویش برای تنبّه و آگاهی و قابلیت پذیرش حالات و مواجید الهی بنابراین، عارف از دید ابن سینا همواره به ریاضت و کسب آگاهی نیازمند است، بدین ترتیب ملازمت علم و عمل از اهمّ اموری است که عارف بدان توجه دارد و در اثر این ملازمت، نفس عارف تقویت می گردد و آمادگی بیشتری برای پذیرش و فهم حقایق می یابد؛ تا آنجا پیش می رود که اتصال به جناب حق برایش ملکه می شود، و معارفه و مصاحبت برای او دائمی می شود و او به بهجت و سرور می رسد، گرچه در ابتدا سرور راه پیدا و آشکار است؛ امّا کم کم به مقامی می رسد که کمتر شعف و سرور او ظهور بیرونی می یابد.
چنین عارفی خود را پیوسته در محضر حق می بیند و حضور معبود خویش را حس می کند و به نشاطی وصف ناشدنی نایل می آید. وقتی لب به سخن می گشاید از رازی پرده برمی دارد و می گوید:
«عالم محضر خداست» یا «فالعالم مجلس حضور الحق و الموجودات حضّار مجلسه»
چنین عارفی خود را آیینه ای می بیند که منعکس کننده صورت حق
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 37 است؛ صار سُّره مرآة مجلوة محاذیاً بها شطر الحق و درت علیه اللذات العلی؛ و از این حالت خویش مسرور می شود.
از نظر امام، چنین انسانی به فرایض دینی و عبادات حق تعالی به چشم ادای تکلیف نمی نگرد، بلکه نماز در نظر او راز و نیازی است عاشقانه که با محبوب و خالق خود دارد؛ از این رو شیرین ترین و گواراترین حالات برای او، زمان گفتگو و مناجات و امتثال اوامر محبوب است.
دیگر از ویژگیهای عارف شجاعت است، عارف شجاع است العارفُ شجاعٌ چرا که جز از خدا، از هیچ کس ترس ندارد. چنانکه دیدیم که امام امت با آگاهی تمام از قدرت اقتصادی، نفوذ سیاسی و توان نظامی امریکا به صراحت فرمودند که: «امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند». عارف با همه وجود خویش این اصل توحیدی را درک و لمس کرده که: لا مُؤثر فی الوجُودِ الاّ اللّه ، همه قدرتها به قدرت خداوند بازگشت دارد و قدرت مطلق تنها از آنِ اوست. امام که این باور در عمق دل و جان و ضمیر ایشان رسوخ کرده بود، حتی در سخت ترین اوضاع و دشوارترین شرایط از هیچ مانع و رادعی واهمه نداشتند و با طمأنینه قلب می گفتند که ما باید احکام اسلام را پیاده کنیم، قدرت مهیب امریکا از نگاه مؤمن راستینی همچون امام، پوچ و تهی است، و دستیابی به چنین بینشی جز با تهذیب نفس و ذوب در اسلام و اعتقاد خدشه ناپذیر به قدرت مطلق ذات حق میسر نیست.
عارف، مجاهد است. از سویی با نفس خود در جهاد است که جهاد اکبرش گفته اند، و از سوی دیگر با دشمنان خدا و ستمگران روزگار در
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 38 ستیز است که آن را جهاد اصغر نامیده اند. عرفانی که آدمی را به جهاد با ظالمان و طاغیان نخواند، عرفان منفی است، عرفان مثبت شیعی با ظلم و ظالم سرسازگاری ندارد.
ویژگی دیگر عارف، کینه ناورزیدن و کینه توز نبودن است صفاحٌ للذنوب و کیف لا و نفَسه اکبر من اَنْ تخرجها ذلة بَشَرْ؛ زیرا که عارف چنان دل با خدا و رو با خدا دارد که خاطرۀ تلخی از کسی در دل او جا نمی گیرد. سالک الی اللّه ، هنگامی که چشمه های معرفت بر دل و جان او روان شد و افق «حال» به رویش گشوده گردید، خود را نیز از یاد می برد تا چه رسد به دیگران و بدکرداریهای آنان نسّاء للأحقاد و کیف لا و ذکره مشغول بالحق سیطره حق بر جان و دل عارف چنان حاکم است و چنان در حرم و حریم دل او مستقر است که جایی برای یاد دیگری نمی گذارد. این ویژگی نیز در همه رفتار و کردار امام نمایان بود، و برای ما به اقتضای نزدیکی با ایشان، بیشتر ملموس و محسوس بود. به عنوان نمونه، به خاطره ای اشاره می کنم که نامه ای سرا پا دشنام به ایشان برای درج در روزنامه های خارجی در یکی از مرزهای خروجی کشور کشف و حامل آن بازداشت گردیده بود. متعاقب این امر، شخصی برای وساطت و آزادیِ حامل نامه رجوع کرد. وقتی امام نامه را خواندند، فرمودند: رهایش کنید، دلش خواسته به من دشنام گوید. گفته شد: به حزب اللّه و مقدسات مردم اهانت کرده است. امام فرمودند: من از آنچه مربوط به خودم است گذشت کردم. ایشان حتی اجازه بدگویی درباره بدترین افراد را هم در محضر خود نمی دادند.
ویژگی دیگر عارف، انقطاع از دنیا است. ثم، انّهُ لیغیب عن نفسه فیلحظُ
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 39 جنابَ القدس فقط. البته انقطاع از دنیا و مادیات دو گونۀ مثبت و منفی دارد. اگر مراد از آن، ترک دنیا و مردم دنیا و انزوا گرفتن و بهره نگرفتن از نعمتهای الهی باشد، این انقطاع منفی است؛ و آنچه در خور عارف واصل است، انقطاع مثبت است که دل نبستن به دنیا و مادیات، و ترک تعلق به آنهاست. این ویژگی نیز در حضرت امام متجلی بود. ایشان در حالی که در متن سیاست و در مقام رهبری بودند، ذره ای تعلق و وابستگی به مادیات و امور دنیوی نداشتند و با وجود آنکه مرجعیت تقلید و زعامت عامه و مجلس درس و بحث داشتند، به محض احساس ضرورت انقلاب در کشور ایران، تنها برای رضای خدا و اقامۀ احکام الهی قیام کردند و از مجلس درس و بحث و زعامت ـ به همان دلیل که آنها را هدف نمی دانستند چشم پوشی کرده و به زندان و تبعید در راه ادای تکلیف تن دادند و پس از سالها تبعید، نهایتاً به پاریس ـ شهری که با روحیات ایشان که پروردۀ حوزه علمیه بودند سازگاری نداشت رفتند. بنابراین، از نگاه امام بریدن از دنیا به مفهوم گوشه گیری و انزوا و تنها ذکر و دعا نیست، بلکه عارف واقعی آن است که دل به دنیا نبندد. و همچنان که خود سیر الی اللّه دارد، دست مردمان را نیز بگیرد و با خود به ملکوت اعلا ببرد.
ابوعلی سینا پس از بیان ویژگیهای عارف می افزاید:
عارف، با این خصایص به چنان لطافت روحی و فکری دست می یابد که به هر چیز بنگرد نشان از حق در آن می بیند، و در این مقام است که «سالک الی اللّه چیزی را نمی بیند مگر آنکه خدا را با آن و در آن و پیش از آن و پس از آن می بیند»؛ زیرا که دیگر هیچ شیئی مانع و حایل و حجابِ
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 40 بینش او نخواهد بود.
او در این مقام، همه پدیده ها و آفریده ها را همراه با پدید آورنده و آفریننده آنها می بیند و همه را جلوه های صفات و اسمای الهی می داند. از این رو همه آنها را که نشانه های خداوندند دوست می دارد، و چون خدا را دوست می دارد خدمت به خلق خدا را بر خود تکلیف می داند و مایۀ رضای محبوب می شمارد.
دوستی و دشمنی اش جهت دار می گردد و سرانجام همه زندگی او رنگ خدایی به خود می گیرد.
خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: صِبْغَةَ اللّٰهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّٰه صِبْغَة.
این ویژگی نیز در سراسر زندگی حضرت امام نمود خاصی داشت. علاقه و دوستی ایشان نسبت به افراد، رنگ خدایی داشت. به بچه ها علاقه زیادی داشتند؛ زیرا معتقد بودند بچه ها بر اساس فطرت پاک خود به خدا نزدیکترند. گاهی اوقات، وقتی از حرم امیرالمؤمنین علی(ع) به خانه برمی گشتند، با شور و شوق خاصی از آمدن بچه ها به نزد ایشان و لطافت روحی آنان تعریف می کردند و می فرمودند: «این بچه ها جدید العهد به ملکوت هستند».
بنابراین، ملاک محبت برای حضرت امام «قرب به خدا» بود.
عارف واقعی برای هیچ یک از موجودات این جهان، وجود مستقل
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 41 قائل نیست، همه را اَعراض وجود می داند؛ و عرض را قائم به جوهر. از نگاه او، عالم هستی شأن و جلوه ای از حقیقت مطلق است.
از نگاه عارف، وجود از آنِ خداست و سرانجام، همه اعراض به وجود برخواهند گشت و عارفان باللّه و سالکان وادی معرفت، با اراده و اختیار خود پیش از اجل مقرر خویش به وجود اصلی و جوهر اولیه، یعنی ذات اقدس ربوبی برمی گردند. آنان پیش از فنای جسم، فانی فی اللّه شده اند، قبل از مرگ، نفس خود را میرانده اند که فرمود: مُوتُوا قَبْلَ اَنْ تَموتُوا.
یعنی پیش از مردن، تعلقات و دلبستگیهای مادی را از جان خود برکَنید و نفس خود را بمیرانید.
حضرت امام در کلامی منظوم می فرمایند:
گر اسیر روی اویی، نیست شو، پروانه شو پایبند ملک هستی، در خور پروانه نیست میگساران را دل از عالم بریدن شیوه است آنکه رنگ و بوی دارد، لایق میخانه نیست راه علم و عقل با دیوانگی از هم جداست بستۀ این دانه ها و این دامها، دیوانه نیست مست شو، دیوانه شو، از خویشتن بیگانه شو آشنا با دوست، راهش غیر این بیگانه نیست در حقیقت توصیۀ ایشان به طالبان حقیقت آن است که اگر خدا را می خواهی، باید در او فانی شوی و از همه چیز منقطع، و در او محو گردی و چون پروانه، آنقدر گِرد وجودش بچرخی تا در آتش عشق و محبت او
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 42 گداخته و فانی شوی. چنانچه پایبند به خود بمانی و خود را ببینی، شایستۀ پروانه شدن نخواهی بود. کسانی که شراب عشق خدا را چشیده و مست شده اند، دل از دنیا و تعلقات مادی بریده اند، و این راه و رسم آنهاست ولیکن کسی که دلبستگی به دنیا و امور مادی دارد و دل به زرق و برق عالم بسته است، شایستگی نوشیدن شراب عشق و محبت خدا را ندارد. راه علم و عقل و راه کسانی که علم و عقل خویش را می بینند و در علم و عقل خود مانده اند، از راه دیوانگان که از مرحله علم و عقل گذشته و همه چیز خود را در وادی دوست از دست داده اند جداست، و کسی که اسیر و پایبند عقل خویش است، در مکتب عرفان دیوانه به شمار نمی آید تا بتواند خدا را ببیند. پیام عرفان این است که شراب عشق الهی را بنوش و از مرحلۀ عقل و هوش گذر کن و خود را نبین تا «خدابین» شوی. کسی که با حضرت دوست آشنا گشت، برای رسیدن به او راهی جز راهی که شرع پیش پای او نهاده ندارد، و نمی تواند متأدب به آداب شریعت نباشد.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 43