هجرت به کویت
خاطرۀ جالبی از همان روزهای اقامت در نجف به یاد دارم که بیان آن خالی از لطف
نخواهد بود؛ و آن مربوط به مسألۀ هجرت امام از نجف به کویت است؛ حضرت امام و احمد و همراهان تصمیم گرفته بودند که به کویت بروند، منتها می خواستند حتی خانوادۀ همراهان از این خبر مطلع نشوند؛ و علت این امر هم رعایت این مسأله بود که مبادا دولت عراق از این هجرت بویی ببرد و به شکلی ممانعت به وجود بیاورد. مسأله به گونه ای بود که حتی ما هم دقیقاً نمی دانستیم که ایشان چه قصدی دارند، با این حال به ما سفارش شده بود که به گونه ای رفتار کنیم که کسی متوجه غیبت آنها نشود. صبح روزی که این تصمیم به مرحلۀ اجرا در آمد، یک یک خانمهای آشنایان مثل اینکه بویی برده باشند به منزل ما آمدند و وقتی با رفتار عادی و
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 493 طبیعی خانم (همسر گرامی امام) روبه رو می شدند، شک و تردیدشان برطرف می شد و می رفتند. حتی یکی از دوستان گفت: من دلم برای آقا شور می زند و باید ایشان را ببینم. در حالی که این خانم قبلاً خدمت حضرت امام نرسیده بود و سرزده رفتن او به اتاق آقا قدری غیرعادی به نظر می آمد. وقتی اصرار ایشان را دیدیم، گفتیم آقا در اتاق بالا هستند و این خانم تا دم در اتاق حضرت امام رفتند؛ ولی از باز کردن در منصرف شدند و گفتند دیگر خیالم راحت شد که آقا تشریف دارند.
مسألۀ جالب دیگر برخورد همسران همراهان حضرت امام با این قضیه بود. شب اجرای این نقشه، هر یک از همراهان برای توشۀ سفر چیزی خریده بود. مثلاً یکی گوجه فرنگی زیادی تهیه کرده بود؛ دیگری تخم مرغ و الی آخر، آنکه گوجه فرنگی خریده بود، با اعتراض همسرش روبه رو می شود که اینهمه را برای چه خریدی؟ وی پاسخ می دهد که: ارزان بود، خریدم؛ خودم هم آن را می شویم؛ و این کار را انجام می دهد؛ صبح که خانم برای نماز بیدار می شود می بیند نه آقا هستند، نه گوجه فرنگیها. دیگری هم همین طور؛ و بعد وقتی خانمها با همدیگر تماس می گیرند می بینند که افراد دیگری هم دچار این وضعیت شده اند، و برخی تصور کرده بودند که همسرشان برای گردش و تفریح رفته است؛ به هر حال وقتی حقیقت امر را می فهمیدند بسیار شگفت زده می شدند و باید اذعان کرد نقش احمد در ایجاد هماهنگی در مسائلی از این قبیل و رفع مشکلات ناشی از آن بسیار حساس و چشمگیر بود؛ چون در چنین موردی که همه بلاتکلیف بودند و نمی دانستند در یک کشور بیگانه چه باید بکنند، ما آنها را راهنمایی می کردیم همان طوری که احمد ما را راهنمایی کرده، و برای رو به رو شدن با چنین وضعیتی آماده کرده بود.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 494 شرایطی که با رفتن امام اصلاً معلوم نبود صدام چه بر سر ما می آورد و چه عکس العملی از خود نشان می داد.
کتابیک ساغر از هزار: سیری در عرفان امام خمینی (س)صفحه 495