حجت الاسلام والمسلمین سید هادی موسوی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

محل نشر : تهران

ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

حجت الاسلام والمسلمین سید هادی موسوی

مصاحبه با حجت الاسلام والمسلمین سید هادی موسوی

‏ ‏

‏مقدمه: حجت الاسلام حاج آقا سید هادی موسوی، قریب به پانزده سال در نجف در‏‎ ‎‏محضر حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بوده است. بعد از پیروزی انقلاب و‏‎ ‎‏بازگشت حضرت امام به ایران هم، در تمام مدت در بیت حضرت امام بود. و از نزدیک با‏‎ ‎‏مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی آشنایی کامل داشته است و‏‎ ‎‏مآلاً خاطرات زیادی از ایشان دارند. بدین جهت به پرسشهایی که مطرح می کنیم پاسخ‏‎ ‎‏لازم را خواهند داد. نخستین پرسش را اینگونه آغاز می کنیم: ‏

‏ ‏

□ از چه زمانی با مرحوم حاج احمد آقا آشنا شدید و نخستین برخورد شما در کجا بود؟

‏ ‏

‏سال 1346 بود که حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی برای‏‎ ‎‏نخستین بار به منظور دیدار پدر بزرگوارشان- حضرت امام(س) - به نجف اشرف آمدند،‏‎ ‎‏و به محض ورود به نجف، پس از اینکه از پدر بزرگوارشان دیدن کردند، برای زیارت‏‎ ‎‏عتبات عالیات رفتیم و من از همان جا با ایشان آشنا شدم و این آشنایی به پیوندی عمیق و‏‎ ‎‏حتی خانوادگی منجر شد. ‏

‏در این مسافرت ظاهر قضیه این بود که ایشان برای دیدار پدر بزرگوارشان به نجف‏‎ ‎‏آمده اند، امّا در باطن امر، تشکیل جلسات سیاسی و تصمیم گیری درباره مسائلی بود که‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 478

‏باید انجام می شد؛ مثل تنظیم اطلاعیه، ترجمه اعلامیه های امام و نشر و توزیع آنها و...‏‎ ‎‏تمام این کارها بر عهدۀ حاج احمد آقا بود. حتی در زمان حیات حاج آقا مصطفی، با اینکه‏‎ ‎‏دیگران هم بودند، امّا کار اصلی و عمده بر دوش حاج احمد آقا بود. حتی یکی دوبار‏‎ ‎‏ایشان مجبور شدند به دستور حضرت امام به ایران بیایند و این بدان جهت بود که مسائل‏‎ ‎‏ایران را در واقع، ایشان جهت می داد. ‏

‏ ‏

□ فرمودید که امام در نجف بودند و حاج احمد آقا، پس از اینکه به نجف سفر می کردند به ایران باز می گشتند. نقش عمدۀ ایشان در این رفت و آمدها و مخصوصاً در ایران چه بود؟

‏ ‏

‏بهترین تعبیری که می شود کرد، این است که حاج احمد آقا، هنگام توقف حضرت‏‎ ‎‏امام در نجف اشرف، واسطه و رابط بین انقلابیون- و یا به تعبیر من ملت و رهبر بود. بودنِ‏‎ ‎‏حاج احمد آقا در ایران در زمانی که حضرت امام در نجف بودند، بسیار مفید و مغتنم بود.‏‎ ‎‏در واقع، او بود که هدایت مبارزه را براساس دستورات و فرامین حضرت امام بر عهده‏‎ ‎‏داشت و به نیروهای مبارز، انگیزه و دلگرمی می داد و تنور مبارزات انقلابی را گرم نگه‏‎ ‎‏می داشت و افکار و اندیشه ها و پیامهای امام توسط ایشان به مریدان و علاقه مندان‏‎ ‎‏معظم له می رسید و ابلاغ می شد. ‏

‏من نمونۀ روشن و بارزی را- در عین سادگی قضیه-باز می گویم: ‏

‏حاج احمد آقا در منزل امام در محله «یخچال قاضی» سکونت داشت. ایشان ازدواج‏‎ ‎‏کرد و تشکیل خانواده داد. همین خانه در «یخچال قاضی» در عین سادگی، در واقع به‏‎ ‎‏صورت سمبلیک شناخته می شد و به عبارت دیگر، کانون حرکتها و نهضتهای فعال بود.‏‎ ‎‏تمام ارتباطها از طریق همین منزل کوچک برقرار می شد. پیامهای سرنوشت ساز امام از‏‎ ‎‏نجف به همین خانه می رسید. البته نه به طور مستقیم، بلکه به صورت غیرمستقیم. زیرا‏‎ ‎‏ساواک به شدت، این خانه را تحت نظر داشت و مسائل را از ابعاد مختلف ریشه یابی‏‎ ‎‏می کرد. معهذا حاج احمد آقا، حالت محوریت را داشت و همین خانه، کانون مبارزات‏‎ ‎‏بود. امّا حضرت امام، در آن هنگام که هنوز حاج آقا مصطفی در قید حیات بودند، خیلی‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 479

‏نمی خواستند که حاج احمد آقا، خود را درگیر این مسائل کند. به این جهت وقتی به نجف‏‎ ‎‏می آمد به ایشان می گفتند، شما زیارتتان را انجام بدهید و دید و بازدیدهایتان را انجام‏‎ ‎‏بدهید و زودتر به ایران بازگردید. مخصوصاً اینکه حاج آقا مصطفی بودند و حضورشان‏‎ ‎‏در آنجا کفایت می کرد. ‏

‏در اینجا جا دارد به این نکتۀ جالب اشاره کنم که تأکید حضرت امام برای تسریع در‏‎ ‎‏بازگشت حاج احمد آقا از نجف به ایران، به این معنا بود که حضرت امام به شایستگی،‏‎ ‎‏رازداری و امانتداری و قابلیت حاج احمد آقا در پیشبرد اهداف انقلاب ایمان و اطمینان‏‎ ‎‏داشتند و دلشان می خواست زودتر برگردند، که در این زمینه امام به یکی دو نفر‏‎ ‎‏توصیه هایی داشتند که زودتر به ایران برگردند و راضی نبودند که در نجف بمانند. یکی از‏‎ ‎‏آنها، حجت الاسلام والمسلمین آقای هاشمی رفسنجانی بود که با ترفند خاصی توانسته‏‎ ‎‏بودند خود را به نجف برسانند. یعنی به بهانۀ زیارت حضرت زینب(س) به سوریه رفته‏‎ ‎‏بودند و از آنجا با زحمت فراوان، خود را به نجف رسانده بودند. امّا امام در همان ملاقات‏‎ ‎‏اولیه به ایشان تعیین تکلیف کردند که شما باید برگردید به ایران، که شاید در ذهنشان بود‏‎ ‎‏در نجف بمانند. یکی دیگر از آنها، آیت الله اشراقی بود که برای اینکه مقام علمی شان‏‎ ‎‏خیلی بالا بود، امام برایشان تکلیف شرعی کردند. سومین نفر هم، حاج احمد آقا بود که‏‎ ‎‏حضرت امام نمی گذاشتند در نجف بمانند. در حالی که حاج احمد آقا خیلی مشتاق بود‏‎ ‎‏در آنجا بماند. هم لباس روحانیت پوشیده بود، هم به خاطر عتبات عالیات و هم به خاطر‏‎ ‎‏اینکه در کنار پدر بزرگوارشان باشد، ولی حضرت امام از همان روزهای نخست، با یک‏‎ ‎‏دیدگاه ژرفی به حاج احمد آقا می نگریستند و مطمئن بودند که ایشان می تواند سهم بسیار‏‎ ‎‏بالایی در پیشبرد انقلاب داشته باشد. ‏

‏از خصوصیات اخلاقی حاج احمد آقا، محبت و عاطفۀ بیش از حدّ ایشان بود. این‏‎ ‎‏خصوصیت را البته از حضرت امام داشت و منحصر به حاج احمد آقا نبود، بقیه اعضای‏‎ ‎‏خانواده هم همین ویژگی را داشتند. من طی سی و چند سالی که افتخار ارتباط با خانوادۀ‏‎ ‎‏امام و بیت ایشان داشتم به این نتیجه رسیدم که این مسئله محبت و عاطفه و انساندوستی‏‎ ‎‏در والدۀ معظمه ایشان، در همسر ارجمندشان و همه اعضای خانواده بود. ‏

‏دربارۀ حاج احمد آقا باید بگویم، اگر احساس می کرد که فردی نیاز دارد و باید به او‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 480

‏کمک کرد، امکان داشت برای کمک کردن به او؛ خودش در شرایط سختی قرار بگیرد، امّا‏‎ ‎‏دریغ نمی کرد. این نکته را بگویم که وقتی حاج احمد آقا، طلبه شد، امام به ایشان فرمود‏‎ ‎‏که: «احمد! من فقط می توانم در حد یک نفر به طور شرعی به تو خرجی بدهم.» خوب،‏‎ ‎‏حدّ شرعی در آن زمان، بسیار اندک و ناچیز بود. با این حال، ایشان تلاش می کرد آن‏‎ ‎‏خصلت اخلاقی اش را به مرحلۀ اجرا دربیاورد. یعنی گاهی از اوقات، حتی لباس تن‏‎ ‎‏خودش را که مورد احتیاجش بود، هدیه می کرد به دوستانی که در شرایط بدتر از ایشان‏‎ ‎‏قرار داشتند یا اگر پولی داشت و احساس می کرد که رفقا و دوستانش یا بچه ها و‏‎ ‎‏خانواده شان مریض هستند و احتیاج به کمک دارند، مخصوصاً در نجف که در غربت‏‎ ‎‏مطلق بودند، آن پول را هم به آنها می داد و می بخشید. ایشان معتقد بود که این طلبه ها‏‎ ‎‏برای اسلام زحمت می کشند، برای انقلاب تلاش می کنند و در اولویت قرار دارند و باید‏‎ ‎‏به آنها کمک کرد. اگر زندگی سختی داشتند، مرحوم حاج احمد آقا واقعاً رنج می برد. اگر‏‎ ‎‏گاهی هم برای زیارت به کاظمین یا کربلا می رفت، زمانی را انتخاب می کرد که شناخته‏‎ ‎‏نشود و کمتر دیده شود. به مولا امیرالمؤمنین هم ارادت و علاقۀ خاصی داشت و این هم‏‎ ‎‏ناشی از تربیت صحیح در دامان پدر و مادری بود که اندیشه ای جز اسلام و حفظ آن‏‎ ‎‏نداشتند. ‏

‏ ‏

□ ظاهراً دربارۀ دوران طلبگی حاج احمد آقا هم، خاطره ای دارید. 

‏ ‏

‏بله، پس از آنکه حاج احمد آقا، دیپلم گرفت از یکی از دبیرستانهای قم [دبیرستان‏‎ ‎‏حکیم نظامی]، کسب تکلیف از امام کردند. امام فرمودند که اگر می خواهی هزینه تحصیل‏‎ ‎‏تو را بدهم باید در رشتۀ علوم اسلامی تحصیل کنی. ‏

‏آن طور که حاج احمد آقا بعداً اظهار داشت، خودشان هم علاقه مند به همین رشتۀ‏‎ ‎‏علوم اسلامی بودند، و زمانی که حضرت امام تکلیف کردند، اطاعت امر ایشان را کرده و‏‎ ‎‏لباس روحانی پوشیده است. مقدمات را خیلی سریع در قم طی کرده، سطح را هم در‏‎ ‎‏مدت چهار سال گذراند. آن وقتها ضابطه این بود که اگر طلبه ای در حوزه، فراغت کامل‏‎ ‎‏داشت می توانست ظرف چهار سال تمام مقدمات و سطح را تمام کند و وارد درس خارج‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 481

‏شود، و اتفاقاً ایشان با آن استعداد زیادی که داشت به این کار توفیق یافت. بسیاری از‏‎ ‎‏طلبه ها- از قدیم تا به حال این طور بوده است-اگر استعداد کافی داشتند، فاقد حافظۀ‏‎ ‎‏قوی بودند- برعکس اگر حافظه ای قوی داشتند، آن استعداد را نداشتند، امّا حاج احمد‏‎ ‎‏آقا هر دو خصوصیت را داشت. کما اینکه فرزند عزیزشان، حجت الاسلام آقای حاج سید‏‎ ‎‏حسن هم الآن صاحب هر دو جنبه هستند، یعنی هم استعداد کافی دارند و هم از‏‎ ‎‏حافظه ای بسیار قوی برخوردارند. این، اولین ابزار و سرمایۀ یک روحانی برای ترقی و‏‎ ‎‏پیشرفت است والحمدلله فرزند مرحوم حاج احمد آقا، این ابزار را در اختیار دارد. ‏

‏حاج احمد آقا، وقتی به نجف آمد، اواخر جلدین کفایه را تمام می کرد. این جریانی را‏‎ ‎‏که عرض می کنم مربوط به سال 1356 است که مدت بیشتری در نجف ماند و مع الأسف‏‎ ‎‏به شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی منجر شد و به «خارج» رسید. یعنی اینکه درس خارج‏‎ ‎‏را در نجف شروع کرده بود که این حادثه [شهادت حاج آقا مصطفی]پیش آمد و طبیعتاً‏‎ ‎‏فاصله ای در کار تحصیلی ایشان به وجود آمد. با این وجود، چون مجبور بود در همه جا‏‎ ‎‏در کنار حضرت امام حضور داشته باشد قاعدتاً از دریای علمی امام بهره مند می شد و کار‏‎ ‎‏ایشان به جایی رسید که خیلی از مسائل عرفانی، فلسفی و بحثهای کلامی را خیلی خوب‏‎ ‎‏از امام سود می برد، چه به صورت مباحثه و چه به صورت دیگر، بیشتر اینها را از امام‏‎ ‎‏می گرفت. ‏

‏پس از اینکه به ایران بازگشت، یعنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بلافاصله برای‏‎ ‎‏جبران آن خلأیی که از نظر علمی پیش آمده بود، دوباره شروع کرد و از محضر استادان‏‎ ‎‏بزرگ دیگری نیز استفاده برد، به گونه ای که در مسائل فقه و اصول و معقول و منقول،‏‎ ‎‏ایشان واقعاً به درجۀ اجتهاد رسیده بود. یعنی یک مجموعۀ علمی بود و به رغم اشتغالات‏‎ ‎‏سیاسی و رسیدگی به وضع امام که کسالت داشتند و خلاصه اینکه می بایستی در متن تمام‏‎ ‎‏مسائل باشد، هیچ کدام از اینها مانعی برای ادامه تحصیلش نبود، و این نکتۀ بسیار جالبی‏‎ ‎‏است. مثلاً در تهران دو تا درس می خواند، دو سه تا درس هم می گفت. علاوه بر اینکه از‏‎ ‎‏محضر امام فیض می برد، محضرهای علمی دیگری را هم درک می کرد. پیش اساتیدی که‏‎ ‎‏در تهران، کار اجرایی داشتند، کارهای قضایی داشتند، از وجود آنها استفاده می کرد و‏‎ ‎‏مایه های علمی را کسب می نمود. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 482

‏ایشان واقعاً از نظر علمی و در کلام، در عرفان، در فلسفه، در فقه و اصول صاحب نظر‏‎ ‎‏بود. چون بحثهایی که احیاناً پیش می آمد در مجالس و محافل و در رفت و آمدها، بین‏‎ ‎‏آقایان علما و بزرگان، واقعاً حریف میدان بود. منتها خصلت خانوادگی حاج احمد آقا و‏‎ ‎‏سایر اعضای بیت حضرت امام به گونه ای بود که خودشان را بروز نمی دادند و حاج احمد‏‎ ‎‏آقا هم از این قاعده مستثنی نبود. ‏

‏در کنار تمام این مسائل، حضرت امام نیز فرزند عزیز و ارجمندشان را به خودسازی‏‎ ‎‏دعوت می فرمودند که این نکتۀ بسیار مهم در نوشته های ارزشمند حضرت امام به چشم‏‎ ‎‏می خورد. ‏

‏اگر به نوشته های حضرت امام توجه کنیم درمی یابیم که دعوتهای امام امت از حاج‏‎ ‎‏احمد آقا در واقع، مربوط به زمانهایی است که فرزند عزیز خود را در سیر و سلوک قرار‏‎ ‎‏داده بودند و می خواستند که او این راه را ادامه بدهد و تداوم ببخشد. حضرت امام‏‎ ‎‏رضوان الله تعالی علیه این شایستگی و آمادگی و مایه را در حاج احمد آقا دیده بودند و‏‎ ‎‏روی ایشان کار می کردند. ‏

‏مسئله دیگر درباره حاج احمد آقا دربارۀ شیوه ارتباطهای خانوادگی است. حاج احمد‏‎ ‎‏آقا آنچنان احترامی برای پدر و مادر قائل بود که نظیر آن را کمتر می توان دید. مثلاً شما‏‎ ‎‏دیدید، پس از اینکه مقام معظم رهبری، حکم امیرالحاج را به حاج احمد آقا دادند، به‏‎ ‎‏محض اینکه والده مکرمه شان عنوان می کنند که من دوست ندارم به عنوان امیرالحاج به‏‎ ‎‏حج مشرف بشوی و من به شما نیاز دارم، بلافاصله با مقام معظم رهبری تماس می گیرند‏‎ ‎‏و مسئله عدم رضایت مادر ارجمندشان را مطرح می کنند. ‏

‏در حالی که می توانستند خدمت مادرشان برسند و عرض کنند که یک ماه تا یک ماه و‏‎ ‎‏نیم این سفر بیشتر طول نمی کشد و بار دیگر در خدمت شما خواهم بود، مع هذا چون به‏‎ ‎‏فرمان پدر و مادر احترام می گذاشتند، چنین کاری نکردند. مرحوم حاج احمد آقا بارها‏‎ ‎‏می فرمود که ما مثل چند رفیق هستیم. یعنی این مجموعه پدر و مادر و خواهر و برادر توی‏‎ ‎‏خانه که هستیم، مثل چند رفیق با هم زندگی می کنیم و هر رفیق، حریم خودش را حفظ‏‎ ‎‏می کند، بدون اینکه حرمتهای دیگران خدشه پیدا کند. ‏


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 483

□ نحوۀ ارتباط حاج احمد آقا با اعضای خانواده و دوستان چگونه بود؟

‏ ‏

‏ارتباط، بسیار عاطفی بود. یعنی حساب کنید که مخصوصاً بعد از کسالت حضرت‏‎ ‎‏امام، طبیعی است آن کسی که نزدیکتر به امام بود یک تشنج عصبی پیدا می کرد. خوب،‏‎ ‎‏بار تمام این مشکلات روی دوش آن کس است. حاج احمد آقا هنگام کسالت حضرت‏‎ ‎‏امام، یک محور بسیار باعاطفه و رئوف به حساب می آمد. برای پزشکان، برای اعضای‏‎ ‎‏بیت، برای پاسدارها، برای کسانی که رفت و آمد می کردند، مسؤولان مملکتی،‏‎ ‎‏دست اندرکاران نظام و همۀ افراد، باید طوری عمل می کرد که مشکلی پیش نیاید. وقتی‏‎ ‎‏خبر کسالت امام منتشر می شود، خیلی قدرت می خواهد که آدم بتواند همۀ اینها را هضم‏‎ ‎‏کند، بدون اینکه حتی به یک دربان، به یک پاسدار، به یک طلبه یا فرد عادی، حتی یک‏‎ ‎‏تشر کوچک بزند. گاهی اوقات، دارو دیرتر از موعد مقرر می رسید، وضعیت مزاجی امام‏‎ ‎‏بحرانی می شد، شرایط سختی پیش می آمد. در آن شرایط، همه سراسیمه می شدند،‏‎ ‎‏دستپاچه می شدند. روزهای تلخی بود. برای همه تلخ بود و برای احمد آقا تلخ تر از همه.‏‎ ‎‏با این وجود هر موقع وارد بیمارستان می شد، با آغوش باز و با تبسم، وضعیت مزاجی‏‎ ‎‏امام را می پرسید. کاملاً آرام بود و بر اعصابش تسلط داشت. وقتی خبرهای بد منتشر‏‎ ‎‏می شد، طبیعتاً به گوش ایشان هم می رسید. من ندیدم بعد از امام، واقعاً توی کشور ما فرد‏‎ ‎‏دیگری که اینقدر دریادل باشد و اینقدر حوصله نشان بدهد. ‏

‏در رابطه با آمدن امام از پاریس به تهران، تقریباً تمام کسانی که همراه بودند، حالتی از‏‎ ‎‏تشنج داشتند. تهدیدها پشت تهدیدها. امریکا هم که به عنوان یک دشمن قسم خورده از‏‎ ‎‏وضعی که پیش می آمد، ناراحت نمی شد. اسرائیل هم که از وقوع انقلاب، احساس‏‎ ‎‏وحشت می کرد و می دانست با پیروزی انقلاب اسلامی، بساط صهیونیستها از ایران جمع‏‎ ‎‏می شود. اولتیماتومهایی بود که پشت سر هم داده می شد: «هواپیما را در هوا منفجر‏‎ ‎‏می کنیم.» معمولاً تمام این خبرها به گوش حاج احمد آقا می رسید. ‏

‏دربارۀ شخص حضرت امام خمینی- رضوان الله تعالی علیه-همۀ ما بر این اعتقادیم ‏‎ ‎‏که ایشان، به خاطر ایمان قوی خود، از مقوله ای دیگر بود و واژۀ «وحشت» برای ایشان‏‎ ‎‏معنا نداشت. امّا حاج احمد آقا که «امام» نبود. ویژگیهای امام را یعنی نداشت. در آن‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 484

‏شرایطی که همه ترسیده بودند و می گفتند، امریکا و اسرائیل که به هیچ چیزی پایبند‏‎ ‎‏نیستند ممکن است این کارها را بکنند! امّا هیچ گونه اثری از اضطراب و نگرانی در چهرۀ‏‎ ‎‏حاج احمد آقا دیده نشد. دلیلش هم اینکه وقتی از پلکان هواپیما پایین می آمدند، خیلی‏‎ ‎‏حالتی طبیعی داشتند. بعد از انقلاب هم حوادثی تلخ و شیرین پیش آمد. درست که‏‎ ‎‏حضرت امام، همه را دلداری می دادند، امّا حاج احمد آقا، خودش هم ایمان داشت، و اگر‏‎ ‎‏این ایمان و قدرت را نداشت نمی توانست مسائل را تحمل کند. ‏

‏پیش از آنکه حضرت امام بخواهند از پاریس حرکت کنند، به خاطر دارم که شهید‏‎ ‎‏مظلوم بهشتی به پاریس تلفن کرد و از امام خواست که: «آقا، شما حرکت نکنید. وضع به ‏‎ ‎‏قدری خطیر و به قدری حادثه زا، و آبستن حوادث است و ژنرالهای ایرانی با رایزنی‏‎ ‎‏ژنرالهای امریکایی درصدد کودتا هستند و...» بعد هم شهید مطهری و جمعی از دوستان‏‎ ‎‏انقلابی که در تهران بودند، حتی مقام معظم رهبری-حضرت آیت الله خامنه ای-‏‎ ‎‏حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی همه شان تصمیم گرفتند و به پاریس تلفن‏‎ ‎‏کردند که وضع خیلی خطرناک است و به ایران نیایند. امّا وقتی امام تصمیم گرفتند و به‏‎ ‎‏ایران وارد شدند، حاج احمد آقا در کنار ایشان بودند و برای استقبال از تمام این خطرها‏‎ ‎‏ریسک کردند و قرص و محکم و ثابت قدم ایستادند. ‏

‏مهمتر از همۀ اینها، رحلت حضرت امام در دامن و در آغوش حجت الاسلام‏‎ ‎‏والمسلمین حاج احمد آقا بود. باز هم او استوار ایستاد و تمام اینها نشانۀ قدرت روحی و‏‎ ‎‏معنوی ایشان بود، و مسلم اینکه، حضرت امام، روی ایشان کار کرده بودند و زحمت‏‎ ‎‏کشیده بودند. ‏

‏ ‏

□ شما سالها پیش از پیروزی انقلاب در بیت امام بوده اید. بعد از پیروزی انقلاب هم بوده اید و از نزدیک شاهد تلاشها و فعالیتهای حاج احمد آقا بودید، دیگر چه حرفهایی دارید. 

‏ ‏

‏هیچ کس نمی تواند در نقش والای حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد‏‎ ‎‏خمینی در به ثمر نشستن و تداوم انقلاب اسلامی شکی داشته باشد. البته برای تثبیت‏‎ ‎


کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 485

‏آرمانهای بلند انقلاب عوامل زیادی دست به دست هم دادند. من در سفری که اخیراً در‏‎ ‎‏خدمت همسر بزرگوار حضرت امام بودم و در جمع دوستانی که به دیدن خانم آمده‏‎ ‎‏بودند عرض کردم، حضرت امام درواقع، تا حدودی موفقیت خود را مرهون همت والای‏‎ ‎‏همسر گرامی خود می دانستند و به همین جهت احترام ویژه ای برای ایشان قائل بودند. از‏‎ ‎‏سوی دیگر بر این اعتقادم که شایستگی و قابلیت حضرت امام بود که توانست کار را به‏‎ ‎‏اینجا برساند. ایشان از فرصتها نهایت استفاده را می کردند. بر همین اساس بود که ایشان،‏‎ ‎‏پیش از پیروزی انقلاب، عبایش را به دوش می گرفت به خانه آقایان مراجع می رفت که به‏‎ ‎‏آنها بگوید ما می خواهیم چه بکنیم و باید چه بکنیم. طبیعی است که درصدی از موفقیت‏‎ ‎‏امام هم مرهون همت والای حاج احمد آقا بود. برای اینکه ایشان به عنوان پسر امام، تمام‏‎ ‎‏فشارها را تحمل می کرد. بسیاری بودند که می خواستند از طریق نامه، تلفن و تلگراف و‏‎ ‎‏رفت و آمد، مسائلی را با امام مطرح کنند که جرأت نمی کردند مستقیماً وارد شوند و‏‎ ‎‏دلشان را خالی کنند. شاید عده ای از آنها مخالف انقلاب هم نبودند، ولی آدمهای بزدل،‏‎ ‎‏ترسو و عافیت طلب بودند که می توانستند خیلی راحت، حاج احمد آقا را پیدا کنند و‏‎ ‎‏مسائل را با ایشان در میان بگذارند. ما خیلی از آقازاده ها را دیدیم که کنار پدرشان بودند و‏‎ ‎‏آنها را تحت تأثیر قرار دادند، اگر نتوانستند تحت تأثیر هم قرار بدهند، نهایتاً خودشان‏‎ ‎‏بریدند. امّا حاج احمد آقا، مخصوصاً بعد از شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، مثل یک‏‎ ‎‏بازوی قدرتمند در مسائل سیاسی در کنار امام قرار گرفت و ایستاد و همه چیز را در طبق‏‎ ‎‏اخلاص گذاشت. البته استفاده های معنوی زیادی از امام برد. چون او هم امام را شناخته‏‎ ‎‏بود. ‏

‏واقعاً می خواهم بگویم که حاج احمد آقا کاملاً امام را درک می کرد، لذا در تمام این‏‎ ‎‏فراز و نشیبها و خطرها در کنار امام ماند. ‏

 

کتابگنجینه دل: مجموعه خاطرات یاران در وصف یادگار امام حجت الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینیصفحه 486