بخش سوم: منازل و مقامات سلوک
فصل هشتم: زهد
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279-1368

محل نشر : تهران

ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)

زمان (شمسی) : 1391

زبان اثر : فارسی

فصل هشتم: زهد

فصل هشتم: زهد

‏ ‏

احتمالات مختلف در معنای زهد

‏زهد به حسب لغت عبارت است از ترک شی ء و اعراض از آن و‏‎ ‎‏بی میلی و بی رغبتی به آن، و به معنی قلیل شمردن و حقیر شمردن‏‎ ‎‏نیز آمده؛ یقال: «زهد ـ بحرکات العین ـ زُهْداً و زَهادة فی الشی ء و‏‎ ‎‏عنه: أی رغب عنه و ترکه، و فلان یزدهد عطاء فُلان: أی یعدّه‏‎ ‎‏زهیداً قلیلاً، و الزُّهد و الزَّهادة: الإعراض عن الشی ء احتقاراً له، من‏‎ ‎‏قولهم: شی ء زهید؛ أی قلیل».‏

‏     نویسنده گوید که زهد اصطلاحی اگر عبارت باشد از ترک دنیا‏‎ ‎‏برای رسیدن به آخرت، از اعمال جوارحی محسوب است، و اگر‏‎ ‎‏عبارت باشد از بی رغبتی و بی میلی به دنیا ـ که ملازم باشد با ترک‏‎ ‎‏آن ـ ، از اعمال جوانحی محسوب شود. و محتمل است، ترک از‏‎ ‎‏روی بی رغبتی باشد یا بی رغبتی و بی میلی مطلق باشد. پس معلوم‏‎ ‎‏شد که چهار احتمال می رود:‏

‏     اوّل آن که زهد عبارت باشد از بی رغبتی به دنیا مطلقاً، چه‏‎ ‎‏اعراض کند عملاً یا نکند.‏

‏     دوّم آن که ترک دنیا باشد عملاً، چه بی رغبت باشد یا نباشد.‏

‏     سوم آن که بی میلی ملازم با ترک باشد.‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 503

‏     چهارم آن که ترک از روی بی رغبتی باشد.‏

‏     و شاید احتمال سوم در بین این احتمالات ارجح باشد، و بعد‏‎ ‎‏از آن احتمال چهارم ارجح است، و پس از آن احتمال اوّل. و اما‏‎ ‎‏احتمال دوم بعید است؛ زیرا که به حسب نصّ اهل لغت، زهد‏‎ ‎‏خلاف رغبت است، چنانچه در این روایت شریفه هم آن را‏‎ ‎‏همان طور معنی فرموده است. و شک نیست که رغبت در شی ء‏‎ ‎‏عبارت از میل نفسانی است؛ نه عمل خارجی. گرچه رغبت ملازم‏‎ ‎‏با عمل نیست، لکن نوعاً از رغبت نیز عمل حاصل شود. از این‏‎ ‎‏جهت می توان گفت که زهد نیز عبارت از بی رغبتی و بی میلی‏‎ ‎‏است که نوعاً با ترک و اعراض مقارن باشد، گرچه ملازم نباشد؛ و‏‎ ‎‏این احتمال پنجم است در معنی زهد.‏

‏     بالجمله، در معنی زهد بی رغبتی و بی میلی که از صفات‏‎ ‎‏نفسانیّه است، مأخوذ است.(530)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

مقصد ذاتی بعثت انبیا

‏تمام دعوتهای حقّۀ الهیّه و شرایع کاملۀ ربانیّه ـ چه در کشف‏‎ ‎‏حقایق توحید و سرایر تفرید و تجرید، و چه در بسط فضایل و‏‎ ‎‏محاسن اخلاقیّه، و چه در تشریع احکام الهیّه ـ بیرون از دو مقصد‏‎ ‎‏که یکی مقصود بالذات و بالاستقلال است و دیگری مقصود‏‎ ‎‏بالعرض و بالتبعیّه است، نیست.‏

‏     آنچه مقصد ذاتی و غایت بعثت و دعوت انبیاء ـ علیهم السلام ـ‏‎ ‎‏و مجاهدت و مکاشفت کُمَّل و اولیاء ـ علیهم السلام ـ است، آن‏‎ ‎‏است که انسان طبیعی لحمی حیوانی بشری، انسان لاهوتی الهی‏‎ ‎‏ربّانی روحانی شود، و افق کثرت به افق وحدت متصل شود، و‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 504

‏آخر و اوّل پیوند به هم شود، و این کمال حقیقت معرفت است که‏‎ ‎‏در حدیث شریف قدسی اشاره به آن فرماید: ‏کُنْتُ کَنْزَاً مَخْفِیّاً فَأحْبَبْتُ‎ ‎أنْ اُعْرَفَ، فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَیْ اُعْرَفَ‎[1]‎‏ در حدیث شریف فرماید: ‏أوَّلُ الدِّیْنِ‎ ‎مَعْرِفَتُهُ.‎[2]‎

جایگاه زهد در سلوک انسان

‏    ‏‏و تمام اعمال قلبیّه و قالبیّه و افعال روحیّه و جسدیّه برای‏‎ ‎‏حصول این مقصد مقدّس است، و به غایت بسط معارف الهیّه‏‎ ‎‏است. و چون این مقصد ذاتی استقلالی حاصل نشود مگر به دو‏‎ ‎‏امر: یکی «إقبال» به سوی خدای تعالی، و دیگر «إدبار» از غیر حق‏‎ ‎‏تعالی و إعراض از ماسوی؛ از این جهت، کلیه دعوتهای الهیّه یا‏‎ ‎‏دعوت بر إقبال به سوی حق تعالی است، یا دعوت ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ إعراض از‏‎ ‎‏غیر اوست.‏

‏     و کلیه اعمال قلبیّه و قالبیّه و ظاهره و باطنه یا نفس إقبال بر خدا‏‎ ‎‏و یا اعانت به آن کند، و یا إعراض از ماسوی الله است یا معین آن‏‎ ‎‏است.‏

‏     ‏‏و شاید در این حدیث شریف که اشتغال به شرح آن داریم، و‏‎ ‎‏در احادیث دیگر که فرماید: «به عقل گفتیم اقبال کن! اقبال کرد، و‏‎ ‎‏گفتیم ادبار کن! ادبار کرد»‏‎[3]‎‏، منحصر نمودن امر الهی را به «اقبال» و‏‎ ‎‏«ادبار» اشاره به همین معنی باشد که تمام اوامر و نواهی به این دو‏‎ ‎‏مطلب رجوع کند.‏

‏     و چون این مطلب معلوم شد، منزلت زهد و اعراض از دنیا و از‏‎ ‎‏ماسوی الله که زهد حقیقی است، نسبت به سلوک انسانی معلوم‏‎ ‎‏گردید، و محقّق شد که اعراض از غیر حق، مقدمه است از برای‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 505

‏وصول به جمال جمیل و استغراق در بحر معارف و توحید، و خود‏‎ ‎‏زهد بنفسه از کمالات انسانیّه و مقامات روحانیّه که مورد توجه‏‎ ‎‏استقلالی باشد، نیست؛ چنانچه در احادیث شریفه اشارۀ به این‏‎ ‎‏معنی بسیار است.‏

زهد موجب فراغ قلب برای آخرت

‏     در ‏‏وسایل‏‏، از ‏‏کافی‏‏ شریف سند به حضرت باقر العلوم ـ علیه‏‎ ‎‏السلام ـ رساند؛ أنَّهُ قالَ: ‏قالَ أمیرُالْمُؤْمِنینَ: إنَّ مِنْ أعْوَنِ الأخْلاقِ عَلَی الدِّیْنِ‎ ‎الزُّهْدَ فِی الدُّنْیا.‎[4]‎

‏    ‏‏وَ بِإسْنادِهِ عَنْ أبِی عَبْدِالله ـ عَلَیْهِ اَلسلامُ ـ أنَّهُ قالَ: ‏حَرامٌ عَلی‎ ‎قُلُوبِکُمْ اَنْ تَعْرِفَ حَلاوَةَ الإیْمانِ حَتّی تَزْهَدَ فِی الدُّنْیا.‎[5]‎

‏    ‏‏وَ عَنْ أبِی عَبْدِالله ـ عَلَیْهِ السَّلامُ ـ أنَّهُ یَقُولُ: ‏کُلُّ قَلْبٍ فِیْهِ شَکٌّ أوْ شِرْکٌ‎ ‎فَهُوَ ساقِطٌ، وَ إنَّما اَرادُوا بِالزُّهْدِ فِی الدُّنْیا لِتَفْرَعَ قُلُوبُهُمْ لِلاْخِرَةِ.‎[6]‎

‏     ‏‏و ظاهراً صدر این حدیث شریف این است که قلب سلیم‏‎ ‎‏عبارت از قلبی است که ملاقات کند با خدای تعالی در صورتی که‏‎ ‎‏در آن غیر خدا نباشد.‏‎[7]‎‏ پس از آن فرماید: هر قلبی که در آن شک و‏‎ ‎‏شرک باشد، ساقط است، و جز این نیست که مقصود از زهد در‏‎ ‎‏دنیا برای آن است که قلب فارغ شود برای آخرت. و از ملاحظه‏‎ ‎‏صدر حدیث شریف واضح شود که مقصود از آخرت در این جا‏‎ ‎‏وصول به باب الله است، و حصول ملاقات جمالِ جمیل است، و‏‎ ‎‏زهد حقیقی عبارت از آن است که قلب از شکّ و شرک خالی شود‏‎ ‎‏و غیر حق در آن نباشد.‏


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 506

‏     وَ بِإسْنادِهِ عَنْ أبِی عَبْدِالله، أنَّهُ یَقُولُ: ‏إذا تَخَلّی الْمُؤْمِنُ مِنْ الدُّنْیا سَما‎ ‎وَ وَجَدَ حَلاوَةُ حُبِّ الله فَلَمْ یَشْتَغِلْ بِغَیْرِهِ.‎[8]‎

‏    ‏‏وَ فِی مِصْباحِ الشَّرِیْعَةِ، قالَ الصّادِقُ: ‏الزُّهْدُ مِفْتاحُ بابِ الْاخِرَةِ وَ الْبَراءَةِ‎ ‎مِنَ النّار، وَ هُوَ تَرْکُکَ کُلَّ شَی ءٍ یُشْغِلُکَ عَنْ الله تَعالی مِنْ غَیْرِ تَأسُّفٍ عَلی فَوْتِها وَلا‎ ‎إعْجابٍ فِی تَرْکِها‏ ...‏‎[9]‎‏ الحدیث.‏‏(531)‏

‏ ‏

*  *  *

‏ ‏

جایگاه زهد در فطرت مخموره

‏پیش از این معلوم شد که انسان به فطرت الهیّه که تمام عائله بشری‏‎ ‎‏بر آن مفطور و مخلوقند، دارای دو فطرت اصلیّه و فرعیّه است که‏‎ ‎‏شاید جمیع فطریات به این دو رجوع کند:‏

‏     اوّل فطرت عشق به کمال مطلق که آن فطرت اصلیّۀ استقلالیّه‏‎ ‎‏است. و دوّم فطرت تنفر از نقص که آن فطرت فرعیّه است.‏

‏     و چون حق ـ جلّ مجده ـ انسان را برای خود مخلوق فرموده،‏‎ ‎‏چنانچه در حدیث قدسی است: ‏یابْنَ آدَمَ خَلَقْتُ الأشْیاءَ لِأَجْلِکَ وَ خَلَقْتُکَ‎ ‎لِأَجْلِی،‎[10]‎‏ و در ‏‏قرآن ‏‏شریف و احادیث شریفه به این معنی اشارت‏‎ ‎‏بسیار است‏‎[11]‎‏، از این جهت در جعل الهی تکوینی، او را مفطور به‏‎ ‎‏این دو فطرت فرموده که با یکی از ماسوی منقطع و به دیگری به‏‎ ‎‏جمال جمیل واصل گردد. و تمام فطریات که در انسان است،‏‎ ‎‏راجع به این دو فطرت و از شعب آنهاست. و نظام احکام‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 507

زهد از لشکریان عقل و رحمان

‏     پس زهد که عبارت از تنفر از نقص است و اعراض از غیر حق،‏‎ ‎‏به فطرت مخمورۀ مفطوره راجع است، و از احکام فرعیّۀ فطرت‏‎ ‎‏الله است. چنانچه رغبت به غیر حق ـ هر چه باشد ـ به واسطۀ‏‎ ‎‏احتجاب فطرت است؛ زیرا که فطرت پس از احتجاب به حُجب‏‎ ‎‏طبیعت مثلاً، محبوب خود را اشتباهاً در شعبه ای از شعبه های‏‎ ‎‏طبیعت گمان کند، و علاقۀ محبّت خود را به آن پیوند نماید، و‏‎ ‎‏دلبستگی به آن پیدا کند، پس از جمال جمیل بازماند و از لقاء الله‏‎ ‎‏محروم و محجوب شود.‏

‏     ‏‏پس زهد حقیقی، از بزرگترین جنود عقل و رحمان است که‏‎ ‎‏انسان به واسطۀ آن پرواز به عالم قدس و طهارت کند، و رخت از‏‎ ‎‏عالم به کلّی بربندد، و کمال انقطاع الی الله برای او حاصل شود.‏‎ ‎‏چنانچه رغبت به دنیا و زخارف آن و توجّه و محبّت به زینتهای آن‏‎ ‎‏بزرگترین جند ابلیس و جهل است، و از دقیقترین دامهای نفس‏‎ ‎‏است که به واسطۀ آن انسان به دام بلا مبتلا و از راه هدایت و رشد‏‎ ‎‏گمراه و از وصول به نتیجه انسانیّت و برخورداری از ثمرۀ شجرۀ‏‎ ‎‏ولایت، محروم و محجوب شود.‏

‏     و چون انسان این مطلب را دریافت و با عین انصاف و چشم‏‎ ‎‏بصیرت به اول و آخر امر خود نظر کرد، بر خود حتم و لازم شمارد‏‎ ‎‏که حتی الإمکان این خار طریق ‏‏[‏‏را‏‏]‏‏ که اسم آن محبّت و رغبت به‏‎ ‎‏دنیا و مال و منال آن است از سر راه سلوک خود بردارد، و این‏‎ ‎‏خطیئۀ مهلکه را که رأس هر خطیئه است‏‎[12]‎‏ و اُمِّ هر مرض است از‏‎ ‎‏خانۀ قلب خود دور کند، و این خانه را که منزلگاه محبوب و محل‏‎ ‎‏تجلّی مطلوب است از قذارت پاک، و از جنود ابلیس و شرک‏‎ ‎


کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 508

‏شیطان تطهیر کند، و دست غاصبانۀ دیو پلید را از خانه خدا کوتاه،‏‎ ‎‏و بتها را از طاق و رواق آن فرو ریزد تا صاحب خانه به منزل خود‏‎ ‎‏عنایت پیدا کند، و از جلوه های خود آن را روشنی دهد.‏

‏     بار خدایا! ما در دامهای پر پیچ و خم نفس و شیطان مبتلائیم، و‏‎ ‎‏از این دشمن قوی پنجه راه گریزی نداریم، و تاب مقاومت و جدال‏‎ ‎‏با او را نداریم؛ از هر دامی گریزان شویم، به دامهای دقیقتر و‏‎ ‎‏محکمتری دچار شویم، مگر لطف بی منتهای تو از ما دستگیری‏‎ ‎‏کند و به سعادت و خیر مطلق رساند و از این چاه ظلمانیِ طبیعت و‏‎ ‎‏هوی برهاند.‏

‏     ‏یا سَیِّدی! ارْحَمْ مَنْ رَأْسُ مالِهِ الرَّجاءُ وَ سِلاحُهُ الْبُکاءُ‎[13]‎‏.(532)‏

‏ ‏

*  *  *

‎ ‎

کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 509

  • . «من گنجی پنهان بودم، پس دوست داشتم تا شناخته شوم، پس آفریدم خَلق را تا شناخته شوم»؛ موسوعة أطراف الحدیث النَّبویّ الشریف؛ ج 6، ص 507؛ بحارالانوار؛ ج 84 ، ص 198، 344.
  • . «اوّل دین، معرفت و شناخت خداوند است»؛ نهج البلاغه؛ (شریف رضی)، ص 39، خطبه 1.
  • . اصول کافی؛ ج 1، ص 10، «کتاب العقل و الجهل»، ح 1؛ و ص 26، ح 26.
  • . أمیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ فرمودند: «کمک کننده ترینِ اخلاق برای دین، زهد در دنیاست»؛ وسائل الشیعه؛ ج 16، ص 12، «باب 62 از ابواب جهاد النفس»، ح 4؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 104، «باب ذمّ الدّنیا و الزُّهد فیها»، ح 3.
  • . امام صادق ـ علیه السلام ـ فرمودند: «حرام است بر دلهای شما که شیرینی ایمان را بچشند، مگر آنکه در دنیا زهد پیشه کنید»؛ وسائل الشیعه؛ ج 16، ص 12، «همان باب»، ح 5 ؛ اصول کافی؛ ج 2، «همان باب»، ح 2.
  • . وسائل الشیعه؛ ج 16، ص 12، «همان باب»، ح 7؛ اصول کافی؛ ج 2، ص 105، «همان باب»، ح 5.
  • . همان جا.
  • . امام صادق ـ علیه السلام ـ می فرمودند: «وقتی مؤمن ازدنیا کناره گرفت، ترّقی کرده و شیرینی محبّت خدا را می یابد؛ لذا دیگر به غیر خداوند اشتغال پیدا نمی کند»؛ وسائل الشیعه؛ ج 16، ص 13، «همان باب»، ح 8.
  • . «زهد کلید در آخرت و برائت از آتش است، و آن ترک هر چیزی است که آدمی را از خدا مشغول سازد، بدون تأسف بر فوت دنیا و نداشتن خودپسندی در ترک آن»؛ مصباح الشریعه؛ «باب الزهد».
  • . «ای فرزند آدم؛ همه چیز را برای تو خلق کردم، و تو را برای خودم آفریدم»؛ علم الیقین؛ ج 1، ص 381.
  • . نگاه کنید به: آیه 13 و 41 سوره طه؛ و موسوعة أطراف الحدیث النَّبویّ الشریف؛ ج 4، ص 629.
  • . اصول کافی؛ ج 2، ص 317، «باب حُبِّ الدُّنیا و الحرص علیها»، ح 8.
  • . «ای آقای من، رحم کن بر کسی که سرمایه اش اُمید، و سِلاحش گریه است»؛ إقبال الاعمال؛ ج 3، ص 337؛ دعای کمیل (رضی الله عنه).