ابلیس و استعاذه
لزوم خروج سالک از دایرۀ تصرفات ابلیس
ابلیس لعین عدوّالله است و تصرّفات او و هر تصرّف ابلیسی در عالم طبیعت جائرانه و غاصبانه است؛ پس، سالک الی الله اگر خود را از تحت تصرّفات آن پلید بیرون کرد، تصرّفش رحمانی گردد و مکان و ملبس و مطعم و منکح او مباح و پاکیزه شود. و به هر اندازه که در تحت تصرّف ابلیس واقع شود، از حلّیّت بیفتد و شرک شیطان در آن دست یابد: پس اگر اعضاء ظاهرۀ انسان در تصرّف ابلیس واقع شد، اعضاء ابلیسیّه شود و غاصب مملکت حق شود؛ چنانچه عکوف قوای ملکوتیّه در مسجد بدن وقتی مباح و عادلانه است که آن قوا از جنود رحمانی باشد، و الاّ جنود ابلیس را حقِّ تصرّف در مملکت بدن انسانی، که ملک حق تعالی است، نمی باشد. و چون دست تصرّف شیطان را از مملکت قلب، که منزلگاه خاص حق است، کوتاه نمود و قلب خود را خالص برای تجلّیات حق نمود و غیر حق را که ابلیس راه است در آن راه نداد، مساجد ظاهره و باطنه و امکنۀ ملکیّه و ملکوتیّه مباح برای او گردد و صلوة او صلوة اهل معرفت گردد.(392)
* * *
حقیقت استعاذه
از مطالب فصل سابق معلوم شد که حقیقت «استعاذه» عبارت است حالت و کیفیّت نفسانیّه ای که از علم کامل برهانی به مقام توحید فعلی حق و ایمان به این مقام حاصل شود؛ یعنی، پس از آنکه به طریق عقلِ منوّر با برهان متین حکمی و شواهد نقلیّه مستفاده از نصوص قرآنیّه و اشارات و بدایع کتاب الهی و احادیث شریفه فهمید که سلطنت ایجادیّه و استقلال در تأثیر، بلکه اصل
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 337
تأثیر، منحصر است به ذات مقدس الهی و دیگر موجودات را شرکت در آن نیست ـ چنانچه در محل خود مقرر است ـ باید دل را از آن آگاه کند و با قلم عقل به لوح قلبْ حقیقت لا اِلهَ اِلاّ الله و لا مؤَثِّرَ فی الْوُجُودِ اِلاَّ الله را بنویسد. و چون قلب به این لطیفۀ ایمانیّه و حقیقت برهانیّه ایمان آورد، در آن حالت انقطاع و التجائی حاصل شود؛ و چون شیطان را قاطع طریق انسانیّت و دشمن قوی خود یافت، حالت اضطراری حاصل شود که این حالت قلبی حقیقت استعاذه است. و چون زبان ترجمان قلب است، آن حالت قلبیّه را با کمال اضطرار و احتیاج به زبان آورد و اَعُوذُ بالله مِنَ الشّیْطانِ الرَّجیم را از روی حقیقت گوید. و اگر در قلب از این حقایق اثری نباشد و شیطان متصرّف قلب و سایر مملکت وجودیّه او باشد، استعاذه نیز از روی تصرّف و تدبیر شیطان واقع شود؛ و در لفظْ استعاذۀ بالله مِنَ الشّیطان گوید، و در حقیقت چون تصرّف شیطانی است، استعاذۀ به شیطان مِنَ الله واقع شود؛ و خود استغاذه عکس مطلوب را محقّق کند، و شیطان گویندۀ استعاذه را مسخره کند؛ و این سخریّه نتیجه اش پس از کشف غطا و برچیده شدن پردۀ طبیعت معلوم شود. و مَثَل چنین شخصی که استعاذه اش فقط لفظیّه است مَثلَ کسی است که از شرّ دشمن جرّاری بخواهد به قلعه محکمی پناه ببرد، ولی خود به طرف دشمن برود و از قلعه رو برگرداند و لفظاً بگوید از شر این دشمن به این قلعه پناه می برم. چنین شخصی علاوه بر آنکه به شرّ دشمن گرفتار شود به سخریۀ او نیز دچار گردد.
ارکان استعاذه
اول، مستعیذ. دوم، مستعاذ منه. سوم، مستعاذ به. چهارم، مستعاذ لأجله
بدان که برای این ارکان تفصیل بسیار است که از حوصلۀ این
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 338
اوراق خارج است، و ما به ذکر مختصری از آن اکتفا می کنیم.
رکن اول در «مستعیذ» است. و آن حقیقت انسانیّه است از اول منزل سلوک الی الله تا منتهی النّهایۀ فنای ذاتی ـ وَاِذا تَمَّ الْفَناءُ الْمُطْلَقُ، هَلَکَ الشَّیْطانُ وَتَمَّ الْاِسْتِعاذَة.
شرح ارکان استعاذه
و تفصیل این اجمال آنکه انسان تا در بیت نفس و طبیعت مقیم است و به سفر روحانی و سلوک الی الله اشتغال پیدا نکرده و در تحت سلطنت شیطانیّه به همۀ شئون و مراتب است، به حقیقت استعاذه متلبّس نشده و لقلقۀ لسان او بی فائده بلکه تثبیت و تحکیم سلطنت شیطانیّه است، مگر با تفضّل و عنایت الهی. و چون به سیر و سلوک الی الله متلبّس گردید و سفر روحانی را شروع نمود، تا در سیر و سلوک است آنچه مانع از این سفر و خار طریق است شیطان او است، چه از قوای روحانیّۀ شیطانیّه و یا از جنّ و انس باشد؛ زیرا که جنّ و انس نیز اگر خار طریق و مانع سلوک الی الله باشند به دستیاری شیطان و تصرّف آن باشد؛ چنانچه خدای تعالی اشاره به آن فرموده در سورۀ مبارکۀ «ناس» آنجا که فرماید: مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنّاسِ الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ الناسِ مِنَ الْجِنَّةِ وَ الناس. و شیطان اگر جن باشد، از آیۀ شریفه استفاده شود که وسواس خناس که شیطان است جن است و انس ـ یکی بالاصاله و دیگر بالتّبعیّه. و اگر شیطان حقیقت دیگری باشد شبیه به جن، از آیۀ شریفه معلوم شود که این نوع، یعنی جن و انس، نیز تمثّلات شیطانیّه و مظاهر آنند. و در آیۀ دیگر اشاره فرماید به این معنی آنجا که فرماید: شَیاطینَ الْاِنْسِ وَالْجِنّ. و در این سورۀ مبارکه اشاره به ارکان استعاذه چنانچه مذکور شد فرموده؛ چنانچه ظاهر است.
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 339
بالجمله، انسان قبل از شروع به سلوک و سیر الی الله مستعیذ نیست؛ و پس از آنکه سیر تمام شد و از آثار عبودیّت به هیچ وجه باقی نماند و به فنای ذاتی مطلق نائل شد، از استعاذه و مستعاذ منه و مستعیذ اثری باقی نماند و جز حق و سلطنت الهیّه در قلب عارف چیزی نیست، و از قلب خود و خود نیز خبری ندارد و اَعُوذُ بِکَ مِنْک نیز در این مقام نیست. و چون حالت صحو و انس و رجوع رخ داد، باز استعاذه را حقیقتی باشد، لکن نه چون استعاذه ای که سالک را است؛ و لهذا به حضرت رسول ختمی صلّی الله علیه و آله نیز امر به استعاذه شده؛ چنانچه خدای تعالی فرماید: قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ و قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ النّاسِ و قُلْ رَبِّ اَعوذُبِکَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُبِکَ رَبِّ اَنْ یَحْضُرُون.
پس، انسان در دو مقام مستعیذ نیست: یکی قبل از سلوک؛ و آن حال احتجاب محض است که در تحت تصرّف و سلطنت شیطان است. و یکی بعد از ختم سلوک؛ که فنای مطلق دست دهد، که از مستعیذ و مستعاذ منه مستعاذ له و استعاذه خبری نیست. و در دو مقام مستعیذ است: یکی حال سلوک الی الله ؛ که استعاذه کند از خارهای طریق وصول که قعود بر صراط مستقیم انسانیت کردند؛ چنانچه خداوند از قول شیطان حکایت فرماید: فَبِما اَغْوَیْتَنی لاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیم. و یکی در حال صحو و رجوع از فنای مطلق؛ که استعاذه کند از احتجابات تلوینیّه و غیر آن.
شرح مستعاذ منه
رکن دوم در «مستعاذ منه» است. و آن ابلیس لعین و شیطان
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 340
رجیم است که به واسطۀ دامهای گوناگون انسان را از وصول به مقصد و حصول مقصود باز دارد. و آنچه که بعض اعاظم از اهل معرفت ذکر فرموده که حقیقت شیطان عبارت است از جمیع عالم به جنبۀ سوائیّه، پیش نویسنده تمام نیست؛ زیرا که جنبۀ سوائیّه که عبارت از یک صورت موهومۀ عاری از حقیقت و خالی از تحقّق و واقعیتی است، از دامهای ابلیس است که انسان را سرگرم به آن می کند ـ و شاید اشاره به این معنی باشد قول خدای تعالی : اَلْهیکُمُ التَّکاثُرُ حَتّی زُرْتُمُ الْمَقابِر ـ والاّ خود ابلیس حقیقتی است که دارای تجرّد مثالی و حقیقت ابلیسیّه کلّیّه که رئیس الا بالسه است و هم [ابلیس ]الکل است؛ چنانچه حقیقت عقلیّۀ مجرّدۀ کلّیّه، که آدم اوّل است، عقل الکلّ است؛ و واهمه های جزئیّۀ ملکیّه از مظاهر و شئون آن است؛ چنانچه عقول جزئیّه از شئون و مظاهر عقل کلّی است. و تفصیل و تحقیق این مقام از حوصله این رساله خارج است.
شیطان مانع سلوک
بالجمله، آنچه در این سلوک الهی و سیر الی الله مانع از سیر شود و خار طریق گردد، آن، شیطان یا مظاهر آن می باشد که اعمال آنها نیز عمل شیطان است. و آنچه از عوالم غیب و شهود و عوارض حاصله برای نفس و حالات مختلفۀ آن حجاب روی جانان شود، چه از عوالم ملکیّۀ دنیاویّه باشد چون فقر و غنا و صحت و مرض و قدرت و عجز و علم و جهل و آفات و عاهات و غیر آن و چه از عوالم غیبیّۀ تجردیّه و مثالیّه باشد چون بهشت و جهنّم و علم متعلق به آن حتی علوم عقلیۀ برهانیّه که راجع به توحید و تقدیس حق است تمام آنها از دامهای ابلیس است که انسان را از حق و انس و خلوت با او باز می دارد و به آنها سرگرم
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 341 می کند. حتی سرگرمی به مقامات معنوی و وقوف به مدارج روحانی، که ظاهرش وقوف در صراط انسانیّت و باطنش وقوف در صراط حق است ـ که جسرِ روحانیِ جهنّمِ فراق و بعد، و منتهی شود به جنت لقاء، و این جسر مخصوص به یک طائفۀ قلیله از اهل معرفت و اصحاب قلوب است ـ از دامهای بزرگ ابلیس الا بالسه است که باید از آن پناه به ذات مقدس حق جل شأنه برد.
بالجمله، آنچه تو را از حق باز دارد و از جمال جمیل محبوب جلّ جلاله محجوب کند شیطان تو است، چه در صورت انسان باشد یا جن. و آنچه که به آن وسیله تو را از این مقصد و مقصود باز دارند دامهای شیطانی است، چه از سنخ مقامات و مدارج باشد یا علوم و کمالات یا حِرَف و صنایع یا عیش و راحت یا رنج و ذّلت یا غیر اینها. و اینها عبارت از دنیای مذمومه است؛ و به عبارت دیگر، تعلّق قلب به غیر حقْ دنیای او است و آن مذموم است و دام شیطان است و استعاذه از آن باید کرد. و آنچه از رسول خدا صلّی الله علیه و آله منقول است که می فرمود: اَعُوذُ بِوَجْهِ الله الْکَریمِ، وَ بِکَلِماتِ الله الَّتی لا یُجاوِزُهُنَّ بِرٌّ وَ لا فاجِرٌ، مِنْ شَرِّ ما یَنْزِلُ مِنَ السَّماءِ وَ ما یَعْرُجُ فیها، وَ شَرِّ ما یَنْزِلُ مِنَ الْاَرْضِ وَ ما یَخْرُجُ مِنها، وَ مِن شَرِّ فِتَنِ اللَّیْلِ وَالنَّهارِ، وَ ِمنْ شَرِّ طَوارِقِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ، اِلاّ طارِقاً یَطْرُقُ بِخَیْرٍ شاید مقصود همین معنا باشد.
و استعاذه به وجه الله و کلمات الله استغراق در بحر جمال و جلال است. و آنچه انسان را از آن باز دارد، از شرور است و مربوط به عالم شیطان و مکاید آن است. و از آن باید پناه به وجه الله برد، چه آن از حقایق کاملۀ سماویّه باشد یا ناقصۀ ارضیّه؛ مگر
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 342
آنکه طارق به خیر باشد، که آن طارق الهی است که به خیر مطلق، که حق تعالی است، دعوت کند.
شرح مستعاذ به
رکن سوم در «مستعاذ به» است. بدان که چون حقیقت استعاذه در سالک الی الله متحقّق و در سیر و سلوک به سوی حق متحصّل است، یعنی استعاذه اختصاص دارد به سالک در مراتب سلوک، پس به حسب مقامات و مراتب سایران و مدارج و منازل سالکان، حقیقت «استعاذه» و «مستعیذ» و «مستعاذ منه» و «مستعاذ به» فرق می کند. و اشاره به این توان باشد سورۀ شریفۀ «ناس» که فرماید: قُلْ اَعُوذُ بِرَبِّ الناس مَلِکِ الناس اِله الناس ـ از مبادی سلوک تا حدود مقام قلب، سالک به مقام ربوبیّت پناه بَرد. و توان، این ربوبیّتْ ربوبیّت فعلیه باشد که مطابق شود با اَعُوذُ بِکَلِماتِ الله ِ التّامّات. و چون سیر سالک منتهی شد به مقام قلب، مقام سلطنت الهیّه در قلب ظهور کند؛ و در این مقام به مقام مَلِکِ النّاس از شرّ تصرّفات قلبیّۀ ابلیس و سلطنت باطنیّه جائرانۀ او پناه برد؛ چنانچه در مقام اول از شر تصرّفات صدریّۀ او پناه برد. و شاید این که فرموده: الَّذی یُوَسْوِسُ فی صُدُور النّاس، با آنکه وسوسه در قلوب و ارواح نیز از خنّاس است، برای آن باشد که در مقام معرّفی به شأن عمومی و صفت ظاهره پیش همه مناسب است تعریف شود. و چون سالک از مقام قلب نیز تجاوز نمود به مقام روح، که از نفخۀ الهیّه است و اتّصالش به حق تعالی بیشتر است از اتصال شعاع شمس به شمس، و در این مقام مبادی حیرت و هیمان و جذبه و عشق و شوق شروع شود؛ و در این مقام به اله النّاس پناه برد. و چون از این مقام ترقّی کند و ذات بی مرآت شئون نصب العین شود و به عبارت دیگر به مقام سرّ رسد، اَعُوذُ بِکَ مِنْک مناسب با او است. و در این مقامات
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 343
تفصیلی است که مناسب این مقاله نیست.
و بدان که استعاذۀ باسم الله به واسطۀ جامعیّت مناسب با همۀ مقامات است؛ و آن در حقیقت استعاذه مطلقه است و دیگر استعاذه ها مقیّده است.
شرح مستعاذ به
رکن چهارم در «مستعاذله» است، یعنی غایت استعاذۀ. بدان که آنچه مطلوب بالذّات است برای انسان مستعیذ، از سنخ کمال و سعادت و خیر است. و آن به حسب مراتب و مقامات سالکان بسیار متفاوت است. چنانچه سالک تا در بیت نفس و حجاب طبیعت است، غایت سیرش حصول کمالات نفسانیّه و سعادات طبیعیّۀ خسیسه است؛ و این در مبادی سلوک است. و چون از بیت نفس خارج شد و از مقامات روحانیّه و کمالات تجرّدیّه ذوقی نمود، مقصدش عالی تر و مقصودش کاملتر می شود، و به مقامات نفسانیّه پشت پازند، و قبلۀ مقصودش حصول کمالات قلبیّه و سعادات باطنیّه شود. و چون از این مقام نیز عنان سیر را بر تافت و به سر منزل سرّ روحی رسید، مبادی تجلّیات الهیّه در باطن او بروز کند؛ و لسان باطنش در اول امر وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِوَجْهِ الله ، و پس از آن وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لاَِسْماءِ الله أولله ، و پس از آن وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لَهُ شود. و شاید وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلّذی فَطَرَ السَّمواتِ وَالْاَرْض راجع به مقام اول باشد به مناسبت فاطریّت.
بالجمله، سالک در هر مقامی غایت حقیقی او حصول کمال و سعادت است بالذّات. و چون با سعادت و کمالات در هر مقامی شیطانی قرین و دامی از دامهای او مانع از حصول است، ناچار سالک به حق تعالی پناه برد از آن شیطان و شرور و دامهای او برای حصول مقصود اصلی و منظور ذاتی؛ پس، در حقیقت غایت
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 344
استعاذه برای سالک، حصول آن کمال مترقّب و سعادت مطلوبه است. و غایة الغایات و منتهی الطّلبات، حق تعالی جلّت عظمته است، و در این مقام یا پس از آن همه چیز محو شود جز او جل و علا و استعاذۀ از شیطان بالتّبع و در حال صحو واقع می شود. و الحمدلله اولاً و آخراً.(393)
* * *
تدلیسات شیطان
دقت در حال انبیاء و اولیاء کمّل کن و اشتهاهای کاذب و وعده های شیطان را پشت پا زن؛ مغرور گول شیطان مباش و فریب نفس امّاره مخور که تدلیس اینها بسیار دقیق است و هر امر باطلی را به صورت حق به انسان تعمیه می کنند و انسان را فریب می دهند. گاهی به امید توبه در آخر عمر انسان را به شقاوت می کشانند، با آن که توبه در آخر عمر و تراکم ظلمات معاصی و بسیاری مظالم عباد و حقوق الله امری است بسیار صعب و مشکل. امروز که ارادۀ انسان قوّت دارد و قوای جوانی برقرار است و درخت معصیت برومند نیست و سلطنت شیطان در نفس مستحکم نشده و نفس جدید العهد به ملکوت و قریب الافق به فطرت الله است و شرایط حصول و قبول توبه سهل است، نمی گذارند انسان قیام به توبه کند و این درخت سست را ریشه کن و سلطنت غیر مستقلّ را منقرض نماید، وعدۀ ایّام پیری را می دهند که بعکس این، ارادۀ ضعیف و قوا ناتوان و درخت معاصی گوناگون کهن و برومند و سلطنت ابلیس در ظاهر و باطن مستقل و مستقرّ شده و الفت به طبیعت شدید و بُعد از ملکوت زیاد و نور فطرت خاموش و منطفی گردیده و شرایط توبه سخت و ناگوار شده است؛ این نیست جز
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 345
غرور.
و گاهی به وعدۀ شفاعت شافعین علیهم السلام انسان را از ساحت قدس آنها دور و از شفاعت آنها مهجور می نمایند، زیرا که انغمار در گناهان کم کم قلب را سیاه و منکوس کند و انسان را به سوء عاقبت منجرّ نماید. و طمع شیطان از انسان دزدیدن ایمان است؛ دخول در گناهان را مقدّمۀ آن قرار می دهد تا به نتیجۀ مطلوبه برسد. انسان اگر طمع شفاعت دارد، باید در این عالم با سعی و کوشش رابطۀ بین خود و شفعای خود را حفظ کند و قدری تفکّر در حال شافعان محشر نماید که حال آنها در عبادت و ریاضت به کجا رسیده بود. فرضاً که شما با ایمان از دنیا بروید، ولی اگر بار گناهان و مظالم سنگین باشد ممکن است در عذابهای گوناگون برزخ و قبر از شما شفاعت نشود؛ چنانچه از حضرت صادق منقول است که «برزخ شما با خودتان است.» و عذابهای برزخ طرف قیاس با عذابهای این جا نیست، و طول مدّت برزخ را جز خدا کسی نداند، شاید میلیون میلیونها سال طول کشد. و ممکن است در قیامت نیز پس از مدّتهای طولانی و عذابهای گوناگون طاقت فرسا شفاعت نصیب ما شود، چنانچه در احادیث نیز این معنی وارد است.
غرور و فریب شیطان
پس، غرور شیطان انسان را از عمل صالح باز دارد و انسان را یا بی ایمان یا با بارهای سنگین از دنیا ببرد و به شقاوت و بدبختی گرفتار کند. و گاهی با وعدۀ رحمت واسعۀ ارحم الرّاحمین دست انسان را از دامن رحمت کوتاه کند؛ غافل از آن که این همه بعث رسل و ارسال کتب و فرو فرستادن فرشتگان و وحی و الهام به پیغمبران و راهنمایی طریق حق، از رحمت ارحم الرّاحمین است. عالم را رحمت واسعۀ حق فرو گرفته و ما در لب چشمۀ حیوان از
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 346 تشنگی به هلاکت می رسیم.
بزرگتر رحمتهای الهی قرآن است؛ تو اگر به رحمت ارحم الرّاحمین طمع داری و آرزوی رحمت واسعه داری، از این رحمت واسعه استفاده کن. طریق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده. تو خود به پای خود در چاه می افتی و از راه معوج می شوی، رحمت را چه نقصانی است؟ اگر ممکن بود طریق خیر و سعادت را به مردم به طور دیگر نشان بدهند، می دادند، به موجب وسعت رحمت؛ و اگر ممکن بود اکراهاً مردم را به سعادت برسانند می رساندند؛ لکن هیهات! راه آخرت راهی است که جز با قدم اختیار نمی توان آن را پیمود؛ سعادت با زور حاصل نشود؛ فضیلت و عمل صالح بدون اختیارْ فضیلت نیست و عمل صالح نمی باشد؛ و شاید معنی آیۀ شریفۀ لا اِکْراهَ فِی الدّین نیز همین باشد.
بلی، آنچه در آن، اِعمال اکراه و اجبار می توان نمود صورت دین الهی است نه حقیقت آن. انبیاء علیهم السلام مأمور بودند که صورت را با هر طور ممکن است تحمیل مردم کنند تا صورت عالم صورت عدل الهی شود و مردم را ارشاد به باطن نمایند تا مردم به قدم خود آن را بپیمایند و به سعادت برسند.
بالجمله، این نیز از غرور شیطان است که دست انسان را با طمع رحمت از رحمت کوتاه کند.(394)
* * *
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 347
کتابتهذیب نفس وسیروسلوک ازدیدگاه امام خمینی(س)صفحه 348