آغاز مبارزه، تا تبعید
دیدار با علما، فضلا، طلاب و اهالی قم
تاریخ: 11 / 9 / 41
بنده، در شبی که بنا بود فردای آن در مسجد سید عزیزالله، برای تنبّه دولتها دعا کنند، اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت کند. ما دیدیم علما در اینجا تکلیف دیگری دارند؛ من تصمیم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هیچ کس هم نگفتم و لکن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت. اگر خدای نکرده جسارتی به علمای تهران شده بود، من یک تصمیم خطرناکی گرفته بودم؛ اما دولت، بعد از نیمه شب متوجه شد نمی شود با قوای مردم مقاومت کرد؛ در همان نیمه شب، از علمای بزرگ تهران کاغذ گرفت که این غائله خاموش شود؛ تا اینکه صبح برای علمای قم هم تلگراف زد.
صحیفه امام؛ ج1، ص115
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 37 پیام به علمای تهران در باره استیضاح اسدالله عَلم
تاریخ: 13 / 1 / 42
حضرات آقایان توجه دارند اصول اسلام در معرض خطر است. قرآن و مذهب در مخاطره است. با این احتمال، تقیه حرام است؛ و اظهار حقایق، واجب «وَ لو بَلَغَ مَا بَلَغَ»
اکنون که مرجع صلاحیتداری برای شکایت در ایران نیست و اداره این مملکت به طور جنون آمیز در جریان است، من به نام ملت از آقای عَلم، شاغل نخست وزیری، استیضاح می کنم: با چه مجوز قانونی در دو ماه قبل حمله به بازار تهران گردید، و علمای اعلام و سایر مسلمین را مصدوم و مضروب نمودید؟ با چه مجوز علما و سایر طبقات را به حبس کشیدید که جمع کثیری در حبس به سر می برند؟ با چه مجوزی بودجه مملکت را خرج رفراندم معلومالحال کردید؟ در صورتی که رفراندم از شخص شاه بود ـ و بحمدالله ایشان از غنیترین افراد بشر هستند ـ با چه مجوز مأمورین دولت را که از بودجه ملت حقوق می گیرند برای رفراندم شخصی التزاماً به خدمت واداشتند؟ با چه مجوزی در دو ماه قبل بازار قم را غارت کردید، و به مدرسه فیضیه تجاوز نمودید و طلاب را کتک زده و آنها را به حبس کشیدید؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق ـ سلامالله علیه ـ کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیر عادی به مدرسه فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟ من اکنون قلب خود را برای سرنیزه های مأمورین شما حاضر کردم، ولی برای قبول زورگوییها و خضوع در مقابل جباریهای شما حاضر نخواهم کرد. من به خواست خدا احکام خدا را در هر موقع مناسبی بیان خواهم کرد؛ و تا قلم در دست دارم کارهای مخالف مصالح مملکت را برملا می کنم.
صحیفه امام؛ ج1، ص 178 ـ 179
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 38 در جمع دانشجویان دانشگاه تهران، طلّاب و اهالی قم
تاریخ: 21 / 1 / 43
در روزنامه که مرا از زندان قیطریّه آوردند، نوشتند که مفهومش این بود که روحانیت در سیاست مداخله نخواهد کرد. من الآن حقیقت موضوع را برای شما بیان می کنم. آمد یک نفر از اشخاصی که میل ندارم اسمش را بیاورم، گفت آقا سیاست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فریب، نیرنگ، خلاصه پدرسوختگی است! و آن را شما برای ما بگذارید! چون موقع مقتضی نبود نخواستم با او بحثی بکنم. گفتم: ما از اوّل وارد این سیاست که شما می گویید نبوده ایم. امروز چون موقع مقتضی است، می گویم اسلام این نیست. والله اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفی کرده اند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه می گیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیه اوقات برای خودم سلطانی باشم.
صحیفه امام؛ ج 1، ص 269 ـ 270
* * *
در جمع علما، بازاریان، دانشجویان و اقشار مختلف مردم
تاریخ: 26 / 1 / 43
من تا کنون احساس عجز در صحبتها نکرده ام و امروز خودم را عاجز می دانم. عاجز می دانم از اظهار تألمات روحیه ای که دارم برای اوضاع اسلام عموماً، و اوضاع ایران خصوصاً، و قضایایی که در این یک سال منحوس پیش آمد؛ خصوصاً قضیه
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 39 مدارس علمی، قضیه 15 خرداد. قضیه 15 خرداد من مطلع نبودم تا اینکه حبس به حصر تبدیل شد و اخبار خارج به من رسید. خدا می داند که مرا اوضاع 15 خرداد کوبید ...
شما دیدید که روزنامه اطلاعات در روز سه شنبه هجدهم فروردین نوشت که روحانیین بحمدالله خیلی جای خوشوقتی است، بعضی مجلات هم نوشته بودند، لکن این بیشتر منتشر می شود، جای خوشوقتی است که مقامات روحانی با دولت موافقت کردند در انقلاب شاه و ملت. رفتند تهران اعتراض کردند که آقا این روحانی را معرفی کنید؛ این خمینی است؟ تا ما بگوییم عَلَیْهِ اللعنة. سایر علمای اسلامند؟ خوب معرفی کنید؛ دست بگذارید رویش. علمای طراز اول ما چند نفر در اینجا هستند، خداوند همه را حفظ کند؛ در تهران هستند، خداوند حفظشان کند؛ در مشهد هستند، خداوند حفظشان کند؛ در نجف هستند، خداوند حفظشان کند؛ در سایر بلاد مسلمین هستند، خدا همه را تأیید کند. این علمای اسلام؛ این علمای اسلام در ماورای جو هستند؟ اینهایی که با شما یک قرارداد سری کرده اند، خوب اسم ببرید. آقا، اگر مردی اسم ببر؛ بگو که خمینی، توی حبس ما رفتیم پیش او، و او گفت که بر گذشته ها صلوات! خمینی غلط می کند همچو حرفی می زند خلاف دین اسلام؛ خمینی می تواند تفاهم کند با ظلم؟ غلط می کند. خمینی آنجا هم که بود، تو حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ می کرد، می تواند حفظ نکند؟ اسلامی که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است؛ ائمه هُدی این قدر خون دلش را خورده اند؛ علمای اسلام این قدر زحمت کشیده اند؛ خمینی و امثال خمینی می توانند که یک چیزی بگویند که بر خلاف مصالح اسلام باشد؟ خمینی را از جامعه بیرون می کنیم...
رفتند پیش مدیر اطلاعات که آقا کی به شما این مطلب را گفته است؟ خوب
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 40 بگویید تا ما بفهمیم که این روحانی کیست؟ این روحانی سازمانی کیست که با شما تفاهم کرده است و مطالب شما را قبول کرده است بر خلاف دین اسلام؟ خوب بگویید. بیچاره خجل شده است؛ گفته من نبودم اینجا؛ به فلان بگویید ببخشید، چه و چه؛ از این حرفها، یک شرح مفصلی؛ و من سرمقاله ام حاضر است. سرمقاله را به آن آقا نشان داده بود که من این را نوشته ام، لکن سنجاق کرده از بعض مقامات آورده اند، داده اند که این را باید بنویسی؛ «باید» است، من چه بکنم؟ من یک تکلیفی برای او معین می کنم، یک مطلبی برای خودمان می گویم. اگر چنانچه مدیر اطلاعات یک آدمی است که متأسف است از این تحمیلات، شما خوب دیگر بحمداللّه متمولی، احتیاج نداری، دست از روزنامه نگاریت بردار، بشو وزیر. الحمدللّه اینجا همه وزیر می شوند. خوب بشو وزیر، بشو وکیل. تو را وکیل می کنند؛ مردم نمی کنند خوب؛ وکیلت می کنند؛ لازم نیست مردم [بخواهند]؛ مگر مردم حق وکالت دارند؟ نه، وکیلت می کنند؛ منتصبت می کنند؛ بشو سناتور. منتصبت می کنند؛ اگر تو از این معنا عار داری که یک چیزی را بر تو تحمیل کنند، خوب آسان است این؛ روزنامه نگاری را که الزام نمی کنند که شما روزنامه نگار باشید، دست از روزنامه تان بردارید، بروید یک شغل بهتری. از آن طرف من به او پیغام دادم که باید این درست بشود؛ باید این تکذیب بشود. از قراری که دیشب باز یک کسی آمده بود گفت که او تعریف کرده است که من نمی توانم با ملت مواجه بشوم؛ نمی توانم با روحانیت مواجه بشوم؛ فکری بکنید من یک سوژه ای درست می کنم که تکذیب بشود؛ دستگاه گفته این دلیل بر سستی کار ماست. خوب، ما مرتجعیم یا شما؟
یک دروغی را آخر ما که مرده نیستیم که شما نسبت به ما می دهید؛ ما یک جمعیت
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 41 کثیری بحمداللّه از علما داریم؛ ما مراجع بزرگ داریم؛ ما مراجع بزرگ عالی الشأن داریم؛ ما علما داریم در بلاد؛ ما فضلا داریم در حوزه ها؛ ما مدرسین بزرگ داریم در حوزه ها؛ ما طلاب و فضلای علوم دینیه داریم؛ اینها که نمی نشینند که گوش کنند که کسی در روزنامۀ کثیرالانتشارش یک دروغ شاخداری بنویسد: «بحمداللّه موافقت کردند»؛ خوب ما داد می کنیم، فریاد می کنیم، نمی گذارند منعکس بشود. خوب آقا! آقایی که دیروز گفتی که ـ یا دیشب گفتی که ـ کهنه پرستی را جلو می گیریم، این کهنه پرستی نیست که شما جلوی مطبوعات را می گیرید؟ تحمیل می کنید به روزنامۀ اطلاعات؟ سند داریم. دیگر اینکه یک چیز دروغی نیست که آقایان بگویند که افترا بستید؛ نوشتۀ شما سنجاق در دفتر روزنامۀ اطلاعات است که شما گفته اید باید این را بنویسید، و نگذاشتید تکذیب کند.
ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسی عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع می دانید، به قانون اساسی عمل کنید. خوب بگذارید بنویسند. [مدیر اطلاعات] به دست و پا افتاد و چه شد؛ و من به او پیغام دادم که من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمی کردم بنشینم چرت بزنم که این حکم خودش برود؛ من راه می افتم دنبالش. اگر من خدای نخواسته، یکوقتی دیدم که مصلحت اسلام اقتضا می کند که یک حرفی بزنم، می زنم و دنبالش راه می افتم و از هیچ چیز نمی ترسم بحمداللّه تعالی. واللّه ، تا حالا نترسیده ام. آن روز هم که می بردندم، آنها می ترسیدند؛ من آنها را تسلیت می دادم که نترسید.
صحیفه امام؛ ج 1، ص 285، 290 ـ 293
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 42 در جمع روحانیون، طلاب، بازاریان، دانشگاهیان، اهالی قم و سایر شهرستانها
تاریخ: 4 / 8 / 43
خدایا، دولت به مملکت ما خیانت کرد؛ به اسلام خیانت کرد؛ به قرآن خیانت کرد. وکلای مجلسین خیانت کردند، آنهایی که موافقت کردند با این امر. وکلای مجلس سنا خیانت کردند. این پیرمردها؛ وکلای مجلس شورا، آنهایی که رأی دادند، خیانت کردند به این مملکت. اینها وکیل نیستند. دنیا بداند اینها وکیل ایران نیستند! اگر هم بودند من عزلشان کردم. از وکالت معزولند. تمام تصویبنامه هایی که تا حالا نوشته اند، تمامش غلط است!
صحیفه امام؛ ج 1، ص423
* * *
نامه به سید مصطفی خمینی
تاریخ: 19 / 8 / 43
نور چشمی، بحمداللّه تعالی با سلامت قبل از ظهر روز حرکت از قم وارد آنکارا شدم و له الشکر حالم خوب است، شماها نگران نباشید. آنچه از طرف خداوند تعالی مقدر شده است جمیل است. خداوند توفیق خدمت به همۀ ما عنایت فرماید. لازم است در موضوع مادر و خواهرها و احمد و بستگان به شما تأکید کنم، رضای خداوند و رضای من در حُسن سلوک با آنهاست. مادر خیلی احتیاج به خدمت دارد، باید از هر حیث مادی و معنوی رضایت او را به دست آورید، نگذارید نگرانی پیدا کند، راحتی او را فراهم کنید. بناست ما را به «بورسا» که علی المذکور یک شهر مذهبی است ببرند،
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 43 اگر ممکن شد از آنجا هم اطلاع می دهم. شما از سلامت خودتان مرا مطلع کنید. اگر ممکن شد کتابهای درسی فقه مرا یعنی مکاسب و حواشی را به وسیلۀ سفارت ایران بفرستید. کاغذ هم لابد به وسیلۀ سفارت باید بنویسید. تتمۀ پول زغال آقای طباطبایی را بدهید. شهریه را اگر ممکن شد بگیرید بدهید. از خوراکی خشکبار از قبیل گز و پسته بفرستید مانع ندارد. باز هم تکرار می کنم که حالم خوب است و محتاج استراحت بوده و هستم. جزئی وجهی به دخترها می دادم، از وجه خمین و تتمه را از سهم سادات بدهید. شهریۀ مادر را بدهید. احمد را راضی نگه دارید، شهریه اش را بدهید. به من در تهران گفتند، اگر خانواده را بخواهید می فرستیم، لکن صلاح نیست. اینجا به ایشان بد خواهد گذشت، من هم از ناراحتی ایشان ناراحت خواهم شد. لباس لازم نیست بفرستید، مگر عبا. در خاتمه سلامت همه را طالب هستم. به همۀ دوستان و اصحاب سلام می رسانم و از همه امید عفو دارم. قهراً در وضع تخفیف داده می شود. از خداوند متعال، حسن عاقبت و عافیت برای خودم و شماها خواستارم.
صحیفه امام؛ ج 1، ص429 ـ 430
* * *
نامه به سید مصطفی خمینی
تاریخ: 23 / 8 / 43
نور چشم محترم، مصطفی خمینی ـ ایّده اللّه تعالی و اعزّه ـ من اکنون در بورسای ترکیه بحمداللّه با سلامت زندگی می کنم و حالم خوب است. نگران من نباشید. آنچه مقدر است از جانب خدای تعالی جمیل و مورد تشکر است. قبلاً تلگرافی کردم و کاغذی نوشتم. شما به وسیلۀ سازمان از سلامت خودتان مطلعم نمایید، و در صورت
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 44 موافقت آنها کتاب «مکاسب» و حواشی آن را با «وسیله» و «حاشیه» و «رسائل» را بفرستید. اگر عبای زمستانی را هم بفرستید با چند پیراهن و شلوار بد نیست.لازم به تذکر نیست که باید با مادر و متعلقین با کمال مهربانی و عطوفت رفتار نمایید، مخصوصاً خدمت کنید به مادر که رضای خدای تعالی در آن است. هوای اینجا از ایران بهتر است. در هر صورت برای من به هیچ وجه نگران نباشید، و راضی نیستم به هیچ وجه تشبث به هیچ کس نمایید. خداوند تبارک و تعالی حاکم است و نِعمَ الحَکَم. وصیت من همان است که در وصیتنامه نوشتم. اثاث منزل، همه مال مادر است. کتب هم مال شماست. برای من پس از فوت، چند (:ده) سال روزه و دو ـ سه سال نماز استیجار نمایید. از خداوند تعالی توفیق شما و تأییدتان را خواستارم.
صحیفه امام؛ ج 1، ص432
* * *
در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور
تاریخ: 4 / 8 / 57
کماندوها و اینهایی است که شما تربیت کردید برای اینکه اسلام را بکوبید؟ آن وقت آن کار را کردند که ما بودیم و حاضر وَقعه بودیم؛ حتی منزل ما هم آمدند منتها من با یک ضربه مقابل نگذاشتم که آن کارهایی که می خواهند بکنند. یک اجتماع بود آنجا، اوایل این قضایا بود و اجتماع بود، و بعضی صحبت می خواستند بکنند و خود من هم شاید صحبت کردم یا می خواستم بکنم؛ به من گفتند که، دیدم خودم هم که یک صلواتهای بی مورد [فرستاده ] شد، من به یکی از رفقا گفتم که برو بگو اگر در اینجا یک شلوغی بکنید، من می روم در صحن حضرت معصومه آنجا می روم منبر و حرفهایم را آنجا می زنم. اینها مأمور نبودند یک همچنین کاری را که همچو
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 45 عکسالعملی دارد بکنند؛ نمی دانستند که باید چه بکنند، ترک کردند.
صحیفه امام؛ ج 4، ص 165 ـ 166
* * *
دیدار با دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج از کشور
تاریخ: 13 / 8 / 57
باز عین کلمه شاه که ایشان زجر کشیده است (من را می گوید) که خوب، ایشان یک زجری کشیده، چی کشیده است ـ عین حرفی است که شاه گفته است که او غرض شخصی با من دارد، او دارد حسابها را (عین عبارت اوست) که دارد حسابها را پاک می کند ـ پس شما الآن بلندگوی «اعلیحضرت» هستی در اینکه او گفت مملکت، ما می خواهیم و اگر من بروم مملکتی نیست! شما هم می گویید که اگر شاه برود مملکتی نیست. این یک تکه عین حرف اوست که زدید. او می گوید که مملکت ما وضعی دارد که اگر چنانچه ما برویم، آنها از آن طرف می آیند و اینها از این طرف. شما بلندگوی او هستید! او می گوید که فلان آدم غرض شخصی با من دارد، حسابهایش را دارد حالا پاک می کند (یعنی من) او را به حبس انداختم، من او را تبعید کردم، او حالا از این طرف پاک می کند. ایشان هم بلندگوی اوست، همان عین او را می گوید. من خیال می کردم برای شاه دیکته می کنند و حرفها را می زند ـ و همین طور هم هست، دیکته از آن بالاترهاست ـ معلوم شد که دیکتۀ دیکته را ایشان می خواند! با ایشان باید حساب کرد. آقا، من که یک نخست وزیر نبودم و یک بارگاه و قبه داشته باشم؛ من آنم که حالا هم که اینجا آمده ام، منزلم [را] دیدید که شما نمی توانید تویش بنشینید و بیشتر از این هم نمی خواهم. اصلاً من توی حبس هم وقتی وارد شدم به آن باشگاه افسران ـ اول من را بردند توی باشگاه افسران ـ من وقتی وارد شدم دیدم یک جای خیلی خوبی است که همه چیز آماده است که منزلهای ما خواب ندیده اند! به آن مأمورها گفتم خوب،
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 46 اینکه از منزل ما بهتر است و بهتر هم بود، بعد هم ما را بردند در یک جای دیگر؛ همان مثل منزل خودمان، یک خرده ای هم بهتر! وقتی هم که از حبس ما بیرون آمدیم، حبسش هم یک حبسی نبود که به ما یک بدی بگذرد ـ یک سختی ـ ما به واسطه آن بدی حالا با شاه ـ مثلاً ـ به هم زدیم! حبسشان هم یک حبسی نبود که برای ما ـ توی این حبس آنهایی که همراه ما بودند و مأمورین حبس بودند، با ما محبت می کردند، به ما ارادت داشتند و ـ عرض می کنم که ـ وقتی هم که از آنجا آمدیم، در یک باغ بزرگ و در یک عمارت عالی، که ما به خواب هم شاید ندیده بودیم، و ما هم آنجا بودیم. بعد هم که رفتیم منزل خودمان، منزل خودمان بود دیگر آنجا! ما این قدر هم عادت نکرده بودیم که بیرون بیاییم و گردش برویم .
صحیفه امام؛ ج4، ص 302 ـ 303
* * *
مصاحبه با کرککروفت (استاد دانشگاه روتکرز امریکا)
تاریخ: 7 / 10 / 57
خبرنگار: آیا تجربه خاصی در زندگی شما وجود داشت که شما به واسطه آن در صحنه سیاست فعال شدید و تمایل به قبول رهبری پیدا کردید؟ آیا سمبل مردم ایران بودن احساس نمی کنید بار سنگینی بر دوش شما می گذارد؟
امام: شما چون دین را از سیاست جدا می دانید لذا خیال می کنید که وقتی عالِم، یک عالم دینی وارد مسائل سیاسی می شود شغل اصلی اش را رها کرده، و کار جدیدی را شروع کرده است. و حال اینکه دین اسلام دارای مسائل عبادی و سیاسی است و مسائل سیاسی آن بیش از مسائل عبادی آن است. من جنایات شاه را در طول سلطنت دنبال می کردم تا وقتی رسید که می بایست علیه او آشکارا قیام کنم. و مبارزات خود را بیش از پانزده سال پیش آغاز کردم و همیشه خواست مردم را که واژگونی دودمان پهلوی و برچیدن نظام
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 47 شاهنشاهی و استقرار یک حکومت اسلامی است بدون هیچ گونه تردیدی اعلام نمودم، و این قهری است که مردم چون خواست خود را در من می دیدند به من رو آوردند.
صحیفه امام؛ ج5، ص 298
* * *
در جمع مراجع، روحانیون و گروههای مختلف مردم
تاریخ: 15 / 3 / 58
من به شما اخطار می کنم که به اسلام وفادار باشید، من شما را نصیحت می کنم. من در همین مدرسه شاه را نصیحت کردم و نشنید، شما که چیزی نیستید. عصر عاشورا من گفتم کاری نکن که ملت تو را بیرون کند. نشنید و کاری کرد که ملت بیرونش کرد.
صحیفه امام؛ ج 8، ص58
* * *
در جمع دانشجویان دانشکده بابل
تاریخ: 30 / 4 / 58
اوایل که ما آمده بودیم به قم، یکی از علمای محترم ـ که محترم و رئیس بود در قم ـ این را بعض مقدسمآبها اشکال به او داشتند می گفتند منزلش روزنامه پیدا می شود! این طور، مغزها را تهی کرده بودند که اگر یک ملّایی منزلش روزنامه بود، این اسباب طَعْنَش می شد. چه کار دارد ملا به روزنامه؛ ملا چه کار دارد به سیاست. ما را وقتی که از حبس می خواستند بیرون بیاورند، آمدند گفتند که بیایید توی آن اتاق، از حبس درآمدیم رفتیم توی اتاق مجلَّلی هم بود نشستیم. پاکروان آمد پیش ما و آن مولوی
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 48 ـ هر دو آنها هم رفتند ـ آمدند آنها و پاکروان در ضمن صحبتهایش گفت که سیاست عبارت از دروغ گفتن است، عبارت از تقلّب است، عبارت از خُدْعَه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است! ـ این تعبیر آخرش بود ـ این را بگذارید برای ما. می خواست ما را وادار کند به اینکه ما دخالت در سیاست نکنیم. من به آن گفتم خوب، اگر این سیاست عبارت از اینهاست، اینکه مال شما هست! بله، بعد هم برداشتند در آنجا نوشتند که تفاهم شد بین ما و فلان. من هم که آمدم سر منبر حسابش را رسیدم.
صحیفه امام؛ ج 9، ص 177
* * *
در جمع روحانیون تهران
تاریخ: 22 / 6 / 58
من از حبس که بنا بود بیرون بیایم، آمدند گفتند که شما بیایید آن اتاق. یک اتاق بسیار بزرگی و مجلّلی بود؛ ما رفتیم آنجا دیدیم که رئیس سازمان آن وقت که حالا هم کشتندش ـ حسن پاکروان ـ آنجاست آن و مولوی است، ایشان شروع کرد صحبت کردن که سیاست یک امری است که دروغ گفتن است، خُدعه کردن است، فریب دادن است؛ از این چیزها، الفاظ جور کرد و آخرش هم گفت: «پدر سوختگی» است! و این را شما بگذارید برای ما. من به او گفتم که این خوب، مال شما هست! این به این معنا اگر سیاست است خوب، مال شماست. این همین را برداشتند در روزنامه نوشتند که ما تفاهم کردیم با فلانی در اینکه در سیاست دخالت نکند. من هم وقتی آمدم بالای منبر گفتم که مطلب این بود.
صحیفه امام؛ ج 9، ص 504 ـ 505
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 49 در جمع اعضای هیأت فاطمیون تهران
تاریخ: 4 / 7 / 58
پاکروان به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم ـ حبس دوم ـ گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است. و کلمه اش هم این بود که «پدرسوختگی» است! این را بگذارید برای ما همین جا می خواست پدرسوختگی کند، یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما می گویید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ من هم این را گفتم. بیخود گفته!
صحیفه امام؛ ج 10، ص 124 ـ 125
* * *
دیدار با کارکنان شهرداری اهواز
تاریخ: 17 / 8 / 58
در زمان محمد رضا ـ آن اوایل نهضت ـ دست و پا می کردند که یک تفاهمی بشود. یک دفعه که آمدند پیش ما که می خواهیم که مثلاً ملاقاتی، چیزی طرح بشود، من به ایشان گفتم که «علَم» هستش؛ ما وارد مذاکره نمی شویم. شما اوّل «عَلَم» را کنار بگذارید، بعد وارد مذاکره بشویم، ببینیم چه بگوییم.
صحیفه امام؛ ج 11، ص15
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 50 دیدار با مهدی کروبی (سرپرست بنیاد شهید)، خانواده شهدای انقلاب و اعضای سپاه پاسداران
تاریخ: 6 / 4 / 59
من بعد از پانزده خرداد که از حبس بیرون آمدم و مطلع شدم بر وقایعی که در ایران اتفاق افتاده بود و بعد هم که به قم آمدم و مواجه شدم با بعض کسانی که عزیزان خودشان را از دست داده بودند، گمان نمی کردم که دنباله این معنا برای من، این صحنه هایی که حالا می بینم باشد. من آن وقت مجروحین و شهدای پانزده خرداد را به اسم اینکه یک واقعه تاریخی بزرگ واقع شده است ـ گرچه یک بار سنگینی به عهده من بود و وقتی مواجه می شدم با بعضی از کسانی که عزیزان خودشان را از دست داده بودند، یک حال انفعال باید بگویم برای من دست می داد.
صحیفه امام؛ ج12، ص 475 ـ 476
* * *
در جمع رؤسای ادارات آموزش و پرورش، اعضای انجمن اسلامی و کارکنان وزارت کشور
تاریخ: 10 / 4 / 59
من در بعد از حبس، در آن حصری که بودم و منصورشده بود نخست وزیر، وزیر کشور را فرستاد پیش من. مثل اینکه صدر وزیر کشور بود؛ صدر پسر صدرالاشراف. فرستاد آنجا پیش من که بله، حکومت سابق چه بوده و چه بود و ما می خواهیم چه باشیم و چه باشیم و از این حرفها. گفتم به ایشان که ما نه با حکومت سابق دشمنی داشتیم و نه با شما برادری. ما باید ببینیم شما چه می کنید و بیخود من هم از اینجا که الآن محصورم ـ آمده بودند که من دیگر بروم ـ حالا که محصورم بیخود من را رها نکنید. برای اینکه، من وقتی رها بشوم باز همان حرفهاست. من با شما هیچ قوم و
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 51 خویشی ندارم. و من اگر یک چیزی را دیدم، می گویم.
صحیفه امام؛ ج 12، ص497
* * *
دیدار با شرکت کنندگان ایرانی در کنفرانس دهه زن (کپنهاک )
تاریخ: 19 / 6 / 59
روزی که برای کشف حجاب بود. همین سالهای آخر [که ] من در قم بودم ـ شاید همان سال آخری بود که 15 خرداد بعدش پیش آمد ـ من شنیدم که زنها می خواهند بروند سر قبر رضا شاه و راجع به همین قضیه کشف حجاب تظاهرات بکنند. رؤسای اداراتی که در قم بود، پیش من آمدند، گفتم که شما هر کدام به وزارتخانه خودتان اطلاع بدهید که اگر این کار را بکنید من به ملت می گویم که عزا بگیرند برای روزی که قتل عام کردید در مسجد گوهرشاد، اینها اطلاع دادند و از این منصرف شدند.
صحیفه امام؛ ج 13، ص193
* * *
دیدار با سید علی خامنه ای، امام جمعه تهران و ائمه جمعه سراسر کشور
تاریخ: 3 / 10 / 59
وقتی که ما در حبس بودیم و بنا بود که حالا دیگر از حبس بیرون بیاییم و برویم قیطریّه و در حصر باشیم، آن رئیس امنیت آن وقت در آنجا حاضر بود و ما بنا بود از آن مجلس برویم، ما را بردند پیش او. او ضمن صحبتهایش گفت که: آقا! سیاست عبارت از دروغگویی است، عبارت از خُدعه است، عبارت از فریب است، عبارت از پدرسوختگی است، این را بگذارید برای ما. من به او گفتم: این سیاست مال شماست! البته بعدش آمد دروغی گفت که [فلانی ] بنا گذاشتند که در سیاست
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 52 دخالت نکنند و ما هم جوابش را دادیم.
صحیفه امام؛ ج13، ص431
* * *
دیدار با محمدیگیلانی (رئیس دادگاههای انقلاب اسلامی مرکز) و مسئولان دادگاههای انقلاب
تاریخ: 19 / 1 / 60
من آن وقتی که در حبس بودم، این اشخاصی که در آنجا زندانبان بودند می آمدند پیش من می نشستند صحبت می کردند. یک دفعه که من دیدم یک جایی صدا بلند شد و مثل اینکه یک شکنجه ای در آنجا بود ـ شکنجه ها را اگر بود جاهای دیگر می بردند، مثل اینکه آنها می خواستند به من هم بفهمانند که اینها هم هست در کار ـ من بعدش که آمدند آنجا، گفتم آقا این چه بساطی است که شما درست کردید. زندان باید تربیت کند اشخاص را، باید یک مکتب باشد زندان. وقتی می آیند آنجا اگر یک دزدی است، دزدی اش را از او بگیرید و بیرونش بفرستید؛ تربیتش کنید. البته آنها عذر آوردند که نه اصلش شکنجه ای در کار نبود و یک پاسبانی چه کرده بود، یک سیلی به آن زدند و فلان، ولی دروغ می گفت.
صحیفه امام؛ ج 14، ص 273
* * *
دیدار با سید علی خامنه ای، دبیر کل و اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی
تاریخ: 17 / 6 / 60
یک وقت آمدند. گمان هم می کنم آن وقتی بود که مرحوم آقای حکیم یک تلگرافی کرده بود و آنها می خواستند جلو بگیرند از جواب ـ گمانم این بود شاید قبل هم بود ـ
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 53 آمدند [گفتند] که می خواهند چند نفری هستند، بیایند از طرف دستگاه شما را ببینند. من گفتم که من با آنها ملاقات نمی کنم، از باب اینکه اینها اشخاصی هستند که اگر بیایند یک چیزی اینجا بگویند، دروغ می روند می گویند و من ملاقات نمی کنم. لکن با بعضی آقایان دیگر ملاقات کرده بودند و آن آقایی که با او ملاقات کرده بودند، عصر همان روز آمد با حال وحشتناک پیش من، گفت که اینها آمده اند و می گویند که ما می ریزیم در منزلهایتان، اگر جواب آقای حکیم را بدهید، می ریزیم در منزلهایتان، خودتان را چه می کنیم، زنهایتان را چه می کنیم و از این حرفهای اراذلی. و حالا باید چه بکنیم؟ گفتم: شما هم باور کردید حرفشان را؟ گفت: ما چه بکنیم؟ من همان وقت پا شدم، جواب آقای حکیم را دادم.
صحیفه امام؛ ج 15، ص 197 ـ 198
* * *
دیدار با مسئولان کشوری و لشکری به مناسبت عید سعید غدیر خم
تاریخ: 2 / 6 / 65
به ما آن طور دستهای توطئه گر تزریق کردند که ماها هم باورمان آمده است. تو چکار داری به اینکه چه میگذرد! تو مشغول درست باش! تو مشغول فقهت باش! تو مشغول فلسفه ات باش! تو مشغول عرفانت باش! چکار داری که چه می گذرد! در آن وقت، اوایلی که این مسائل پیش آمد، یکی از رفقای ما که بسیار خوب بود، بسیار مرد صالحی بود و اهل کار هم بود، لکن من وقتی یک قضیه را صحبت کردم که در این قضیه ما باید تحقیق کنیم، گفت به ما چکار دارد، حاصل امر سیاسی است به ما چکار دارد!
صحیفه امام؛ ج20، ص117
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 54 پیام به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ... (منشور روحانیت)
تاریخ: 3 / 12 / 67
اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشورای 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلولۀ تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان می نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهۀ خودی گلولۀ حیله و مقدس مآبی و تحجر بود؛ گلولۀ زخم زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می سوخت و می درید. در آن زمان روزی نبود که حادثه ای نباشد، ایادی پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتی نسبت تارک الصلوة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزه را به عهده داشتند می دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوی می خواهند ریشۀ دیانت و اسلام را برکنند و عده ای روحانی مقدس نمای ناآگاه یا بازی خورده و عده ای وابسته که چهره شان بعد از پیروزی روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار می نمودند.
صحیفه امام؛ ج21، ص 279 ـ 280
* * *
کتابعکس رخ یار: نکته هایی از امام درباره خویشتن خویشصفحه 55