مروری بر اندیشه جدایی دین از سیاست و نقش امام در احیای پیوند دین و سیاست
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : برزنونی، محمدعلی

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1376

زبان اثر : فارسی

مروری بر اندیشه جدایی دین از سیاست و نقش امام در احیای پیوند دین و سیاست

مروری بر اندیشه جدایی دین از سیاست و نقش امام در احیای پیوند دین و سیاست

محمد علی برزنونی: دانشگاه امام حسین(ع) 

خلاصه مقاله

‏دین و مذهب به عنوان کهن ترین و اثرگذارترین نهاد اجتماعی در تاریخ بشری در همۀ نهادهای فرهنگی و‏‎ ‎‏اجتماعی بشر و از جمله در مقوله «سیاست» و تحولات سیاسی - تاریخی اثر گذار بوده است. پس از ظهور‏‎ ‎‏اسلام و افتادن گوی خلافت به دست بنی امیه بذرهای اندیشۀ جدایی دین از سیاست پاشیده شد و در زمان‏‎ ‎‏بنی عباس رشد یافت. ظلم و ستم این دو سلسله و دیگر حاکمان در تاریخ اسلام به نام دین  وجانشین پیامبر بر‏‎ ‎‏مردم مسلمان از جمله زمینه هایی بود که به این اندیشه مدد رساند. در غرب پس ازظهور«اومانیزم» و در پی آن‏‎ ‎‏«سکولاریزم» و «لیبرالیزم» حوزۀ دین از حوزۀ علم و از جمله سیاست جدا گردید. پس از آشنایی روشنفکران‏‎ ‎‏عالم اسلام با تئوریها و مکاتب غربی، این اندیشه جای پای خود را بهتر یافت. رستم الحکما، آخوندزاده،‏‎ ‎‏ملکم خان و طالبوف تبریزی از جمله روشنفکرانی بودندکه در ایران اسلامی به این اندیشه قایل بودند. «دور‏‎ ‎‏ماندن ساحت مقدس دین از بازیها و آلودگیهای سیاسی»، «عرفی و عقلی بودن سیاست نه دینی بودن»، «پایان‏‎ ‎‏یافتن زمان دین و مربوط به گذشته بودن ادیان»، «استعمار و تبلیغ این تز»، «شخصی و فردی بودن دین»،‏‎ ‎‏«ذهنی و معنوی بودن دین»، دو تمایز ماهوی دین و «سیاست»، «پلورالیسم و چندانگاری دینی»و «عقلانی و‏‎ ‎‏دموکراتیک نبودن حکومت دینی» ازجمله دستاویزهای منادیان اندیشه جدایی دین از سیاست است. ‏

‏احیاگر بزرگ معاصر امام خمینی(ره) با غریب خواندن اسلام از احیای آن سخن گفتند. با نگارش‏‎ ‎‏«کشف الاسرار» اولین و مهمترین اثر سیاسی وارد کارزار سیاست شدند و رفته رفته با طرح مبانی ولایت فقیه‏‎ ‎‏و به تعبیر دیگر حکومت دینی در کتب پراکنده و متعدد و سخنرانیهای گوناگون از جمله «البیع»، «الرسایل»،‏‎ ‎‏«تحریرالوسیله»، «نامه ای از امام موسی کاشف الغطاء» یا «ولایت فقیه و حکومت اسلامی» و دیگر‏‎ ‎‏سخنرانیهای به تشیید مبانی ولایت و توضیح پیرامون حکومت دینی مبنی برنظام ولایت پرداختند. ‏

‏به طور خلاصه به دلیل «ماهیت سیاسی احکام و دستورات دینی»، «نسبت صد به یک اجتماعیات قرآن‏‎ ‎‏به عبادیات آن»، «اجرای همیشگی احکام در سایۀ استقرار حکومت»، «تحقق حفظ نظام و سد طریق اختلال‏‎ ‎‏در جامعه»، «سیاسی بودن پیامبر و مبارزات ائمه» و نیز«قوت دید عرفانی ایشان» دیانت و سیاست پیوندی‏‎ ‎‏میمون و بلکه عینیت یافت. ویژگی خاص امام دربحث ولایت فقیه تکیه ایشان براین مطلب است که ماهیت‏‎ ‎‏حکومت اسلامی در کیفیت، ویژگیها و شرایط رهبری - طبق بیان ایشان - صرفاً باید توسط فقیه باشد. بر این‏‎ ‎‏اساس به حضور فعال و جدّی روحانیان در صحنه های اجتماع و سیاست قایل بودند، به کار آمدی حکومت‏‎ ‎‏تأکید تام داشتند و فقه را از عرصۀ تئوریها به وادی عمل کشانیدند. ‏

محمد علی برزنونی 

عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین(ع) 


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 81

‏1 - مقدمه‏

‏دین و مذهب به عنوان کهن ترین و اثرگذارترین نهاد اجتماعی در تاریخ بشر‏‎[1]‎‏ بخش‏‎ ‎‏مهمی ازهویت بشری را تشکیل می دهد و فرهنگ مذهبی به عنوان میراثی از تاریخ‏‎ ‎‏بشری، عامل پیونددهندۀ هر نسل با نسل پیشین است. مذهب و سنتهای سالم و‏‎ ‎‏تعالی بخش مذهبی رابط تاریخی نسل نو با نسل قدیم است. ‏

‏از انسان به عنوان «موجود مستوی القامه»، «موجود ابزار ساز»، «موجود سیاست ورز»‏‎ ‎‏و «موجود خرد ورز» سخن گفته اند و امروزه او را به عنوان و «موجود دین ورز» نیز‏‎ ‎‏می گویند. چه، دین درعرصۀ انسانی به ظهور می رسد و مخالط ادیان آدمیان اند و نه سایر‏‎ ‎‏موجودات. وجه ممیزۀ اصلی انسانی و سایر موجودات «دین ورزی» انسان است.‏‎ ‎‏روی آوردن و اقبال به دین پس از فهم و ادراک پیام آن است و فهم و ادارک درحوزه عقل‏‎ ‎‏آدمی رخ می دهد و عقل از مختصات انسان است. ‏

‏این مذهب درهمه نهادهای اجتماعی و فرهنگی بشری تأثیری سازنده داشته و در‏‎ ‎‏حوزه های مختلف علم، فلسفه، عرفان، اخلاق، هنر، اقتصاد، ادبیات و... تأثیر گذار بوده‏‎ ‎‏است. ازجمله تأثیرات مهم و عمیق دین در مقولۀ«سیاست» و تحولات خاص تاریخی -‏‎ ‎‏سیاسی است. «دین و سیاست» از ابتدا پیوندی میمون و مبارک داشته اند و اگر سوء‏‎ ‎‏استفاده های برخی سیاستمداران دنیاگرا که با نام دین بردینداران حکومت می کردند و‏‎ ‎‏ظلم و ستم خود را به نام دین و دیانت بر مردم روا می داشتند، نبود، این اتصال میمون را‏‎ ‎‏رخنه و خللی نمی افتاد و دین و سیاست توأمان در ساختن  جامعه ای با آرمانهای الهی به‏‎ ‎‏سوی دستیابی به سعادت بشری همراهی و همیاری داشتند. اما عواملی چند باعث‏‎ ‎‏جدایی این دو در عرصۀ اجتماع انسانی گردید. ‏

‏دراین نوشتار نگاهی گذرا به سیر اجمالی اندیشه جدایی دین از سیاست درعالم‏‎ ‎‏اسلام خواهیم داشت. درعالم غیر اسلام خصوصاً مسیحیت ریشه های این اندیشه به‏‎ ‎‏فرهنگ یونان باستان می رسد. بعدها دراثر مظالمی که کلیسا و اربابان آن در قرون میانه به‏‎ ‎‏نام دین بر مردم روا داشتند، رفته رفته اعتقادات دینی به ضعف گرایید. «اومانیزم»‏‎[2]‎‏ با‏‎ ‎‏تکیه براصالت عقل و نشاندن انسان به جای خدا و «انسان محوری» و «خداگریزی» و‏‎ ‎‏بلکه «خداستیزی» قوت یافت. «سکولاریزم»‏‎[3]‎‏ به معنای دین زدایی و عدم دخالت دین در‏‎ ‎‏عرصه های اجتماع و سیاست ظهور یافت و «لیبرالیزم»‏‎[4]‎‏ با نفی تقدس از همه چیز و مورد‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 82

‏سئوال قرار دادن و لایت دین، نقش آن را در سیاست و حکومت به عنوان مزاحم کم و‏‎ ‎‏کمتر کرد. «دموکراسی»‏‎[5]‎‏ به عنوان شیوۀ حکومت ایده آل برای برقراری عدالت اجتماعی‏‎ ‎‏ظهور یافت گرچه در برقراری آن توفیقی حاصل نکرد. امروزه نوعی بازگشت به دین و‏‎ ‎‏معنویت و اخلاق در جهان غرب مشاهده می شود. ‏

‏در جهان اسلام علی رغم آنکه اندیشۀ جدایی دین و سیاست - چنانکه بررسی‏‎ ‎‏خواهیم کرد - ریشه داراست، اما این اندیشه هیچگاه نتوانست و نمی تواند دین را به تمامه‏‎ ‎‏درحوزه های فردی و شخصی و اخروی محدود نماید. در قرآن کریم به عنوان متن وحی‏‎ ‎‏مقدس تحریف ناشده، معارف و دستورات خاصی مشاهده می شود که جز با برقراری‏‎ ‎‏حکومت، انجام آن فرامین میسر نیست. برقراری قسط و عدالت اجتماعی به عنوان وظیفۀ‏‎ ‎‏مهم پیامبران و یکی از دلایل ارسال رسولان «‏لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسْطِ‏»، دستورات صریح‏‎ ‎‏ذات سبحان مبنی برقتال با معاندان، احکام قضایی و حقوقی و اجتماعی و بسیاری دیگر‏‎ ‎‏از آن جمله اند. دراحادیث حضرت پیامبر(ص) دستورات خاص ویژۀ حکومت و‏‎ ‎‏حاکمان دیده می شود. شخص پیامبر(ص) خود تشکیل حکومت داد. در شیعه با اعتقاد‏‎ ‎‏به نصب حضرت امیر(ع) از سوی حضرت رسول(ص) درغدیرخم – باتوجه به احادیث‏‎ ‎‏و روایات متواتر که از طریق شیعه و سنی رسیده و علامه امینی صاحب ‏الغدیر‏ نیز آنها را‏‎ ‎‏جمع آوری کرده است - جدایی دین از سیاست به هیچ رو امکان پذیر نبوده است. احادیث‏‎ ‎‏رسیده از سوی ائمه اهل بیت(ع)، تشکیل حکومت توسط امام علی(ع)، عهدنامۀ او به‏‎ ‎‏مالک اشتر، حکومت کوتاه امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و اقدام برای‏‎ ‎‏سرنگونی طاغوت زمان و تشکیل حکومت دینی به جای حکومت غیر دینی یزید و نیز‏‎ ‎‏موضعگیریهای خاص سیاسی از سوی ائمه(ع)  در دوران بنی امیه و بنی عباس از‏‎ ‎‏نمودهای دیگر است. روایاتی نیز تکلیف شیعه را در زمان غیبت معصوم(ع) مشخص‏‎ ‎‏کرده که در کتب روایی موجود است. تعبیر«ساسة العباد» در ‏زیارت جامعه کبیره‏ که برای‏‎ ‎‏ائمه بزرگوار به کار برده شده، نیز شاهد دیگری است همه و همه همراهی دین و سیاست‏‎ ‎‏را دلالت می کند. ‏

‏پس از آشنایی روشنفکران عالم اسلام با تئوریها و مکاتب غربی زمینۀ ورود این‏‎ ‎‏اندیشه به گونه دیگری در جهان اسلام فراهم آمد و جهان غرب نیز با ترفندهای خاصی‏‎ ‎‏به این جدایی دامن زد. بررسی چند و چون این نظریه ها و مکاتب و نیز تلقی خاصی که از‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 83

‏دین و سیاست درحوزۀ این نظریه ها به دست داده می شود و... فرصتی مستقل می طلبد.‏

‏پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری معمار کبیر انقلاب، حضرت امام خمینی «ره» این‏‎ ‎‏معادله را برهم زد. امام بزرگمردی از سلالۀ حسین(ع) بود که در دوران جاهلیت معاصر‏‎ ‎‏با تکیه بر آموزه ها و مفاهیم عاشورایی، نهضتی حسینی را برانگیخت و حکومتی بر‏‎ ‎‏اساس دین را درصحنۀ سیاست جهانی پدیدار ساخت. احیاگر اسلام ناب محمدی(ص)‏‎ ‎‏که خود مجسمۀ اسلام و اسلام مجسم بود زنگارهای دین و سیاست را زدود و «سیاست‏‎ ‎‏دین» را صیقل داد. جامعیت اسلام را نشان داد و توانایی ادارۀ نظام بین الملل را در‏‎ ‎‏چارچوب احکام و مقررات اسلامی در معرض دید و افکار جهانیان به نمایش گذارد و‏‎ ‎‏زمینه ساز انقلاب جهانی موعود ادیان، مهدی عدالت گردید. ‏

‏ ‏

2 - زمینه های جدایی دین از سیاست در تاریخ اسلام

‏ ‏

‏پس از ظهور اسلام و ابلاغ پیام الهی از سوی پیامبر ختمی مرتبت، منافع بسیاری از‏‎ ‎‏سردمداران زر و زور در خطر افتاد. آنان که قبل از ظهور اسلام به نام دینداری و بت پرستی‏‎ ‎‏بر مردم حکومت رانده و آنان را درجهالت نگاه داشته و به عبودیت خود فراخوانده‏‎ ‎‏بودند، با در آمدن اسلام و ایجاد تزلزل در بزرگی و سروری آنان، سعی وافر در امحای‏‎ ‎‏دین کردند و به مبارزۀ جدّی و رو در روی با اسلام و تعالیم انسانساز آن پرداختند. تاریخ‏‎ ‎‏پرفراز و نشیب صدر اسلام، بیانگر تلاشهای معاندان در براندازی اسلام و حکومت دینی‏‎ ‎‏آن است. این تلاشها به نتیجه نرسید و دین تثبیت شد. سلاح زر و زور بی تأثیر بود؛ پس به‏‎ ‎‏سلاح تزویر روی آوردند. به اسلام گردن نهادند اما نه از آن روی که حقیقت آن را دریافته‏‎ ‎‏و آن را قبول کرده اند، بلکه بدان جهت که چاره ای جز آن نداشتند. درمقابل پیشرفت‏‎ ‎‏روزافزون اسلام، معارضه مستقیم بی‏‏‎ فایده بود. پس مسلمان شدند نه قلباً که اسماً، نه‏‎ ‎‏باطناً که ظاهراً و نه با انگیزه که به ناچار. ‏

1 / 2: سلسله بنی امیه و پاشیدن بذرهای اندیشه جدایی دین از سیاست

‏اسلام آوردن امویان صرفاً به خاطر حفظ مصالح و منافع شخص خود بود. اسلام را نه‏‎ ‎‏به عنوان دین بلکه به مثابۀ عاملی جهت رسیدن به مطامع خود قلمداد می کردند.‏‎ ‎‏ابوسفیان به عنوان سرسخت ترین دشمن اسلام که تا آخرین حد ممکن با اسلام مبارزه‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 84

‏کرد و نهایتاً مسلمان رسمی گردید، پس از به خلافت رسیدن عثمان - که از امویان بود –‏

‏سخنی گفت که نشانگر عمق دشمنی او با اسلام و نگرش و تلقی وارونۀ او از دین است:‏‎ ‎‏«‏یا بنی امیة تلقفوها تلقّف الکرة اما والذی یحلف به ابوسفیان لاجنة و لانارو مازلت.‎ ‎ارجوهالکم و لتصیرن الی ابناءکم وراثة‏»‏‎[6]‎‏ گفت»: ملک است و سلطنت. حق و معنا و‏‎ ‎‏بهشت و جهنم همه دروغ است. این توپ را نگذارید از دست شما خارج شود. به‏‎ ‎‏یکدیگر پاس بدهید و آن را موروثی کنید. معاویه فرزند خلف ابوسفیان چه خوب به‏‎ ‎‏نصیحت پدر گوش فراداده و گوی خلافت را از دیگران ربود. ‏

‏درزمان عمر خلیفه دوم، معاویه در شام سالها با یک وضع ملوکانه کسرایی و قیصری‏‎ ‎‏حکومت می کرد. حکومتی که جز یک سلطنت استبدای قیافه ای نداشت. عذر معاویه‏‎ ‎‏این بود که به واسطۀ مجاورت با امپراتوری روم از اتخاذ چنین رویه ای ناگزیر است و‏‎ ‎‏خلیفه عذر وی را پذیرفته و دیگر متعرّض حالش نمی شد. ‏‎[7]‎‏ پس از کشته شدن عثمان،‏‎ ‎‏معاویه از سوی علی(ع) عزل شد. اما سربه طغیان برداشت و به بهانه خونخواهی به‏‎ ‎‏جنگ با حضرت امیر(ع) روی آورد. پس از شهادت علی(ع) با دسیسه ها و ترفندهای‏‎ ‎‏بسیار سپاه امام حسن(ع) را که مردم با او به عنوان خلیفه بیعت کرده بودند، متفرق و‏‎ ‎‏ایشان را به پذیرفتن صلح وادار نمود. پس از صلح، در سال 40 هجری در عراق سخنرانی‏‎ ‎‏کرد و گفت: «من با شما جنگ نکردم که نماز بخوانید و روزه بگیرید یا حج کنید یا زکات‏‎ ‎‏بدهید. شما این کارها را می کنید. من با شما جنگ کردم تا برشما حکومت کنم و به‏‎ ‎‏مقصود خود نیز رسیدم. ‏‎[8]‎‏ پیمانی که با حسن بستم لغو و زیر پای من است»‏‎[9]‎‏ ‏

‏معاویه با این سخن به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی(ره) : «اشاره می کرد که سیاست‏‎ ‎‏را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی ضمانتی نخواهد داشت و همه‏‎ ‎‏نیروی خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است‏‎ ‎‏که چنین حکومتی سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیغمبر خدا»‏‎[10]‎‏ ‏

‏معاویه با تکیه زدن برمسند خلافت و تبدیل آن به امپراتوری، به نحو احسن از سلاح‏‎ ‎‏«زر و زور و تزویر» و به عبارتی مثلث شوم استفاده کرد. بسیاری از صحنه های خونین و‏‎ ‎‏شرم آور که رسوایی و فضاحت آنها قابل توجیه و پرده پوشی نیست در زمان معاویه رخ‏‎ ‎‏داد. ترور، ارعاب، وحشت، زنده کردن اختلافات نژادی و قبیله ای، تبعید و بسیاری دیگر‏‎ ‎‏از کارها که تاریخ آنها را به ثبت رسانده و با کمال تأسف همۀ این موارد به نام دین و تحت‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 85

‏عنوان حکومت دینی رخ می داد. او با وارونه سازی ایدئولوژِی اسلامی از دینی که زمانی‏‎ ‎‏عامل حرکت و قیام علیه ظلم و ظالمان بود عامل تخدیری برای جامعه آن روز درست‏‎ ‎‏کرد. جعل احادیث و خریدن احادیث دروغ در مذهب علی(ع) و منقبت سایرین بسیار‏‎ ‎‏بود. ضمناً با ایجاد فرقه های سیاسی - مذهبی نظیر مرجئه، قدریه و جبریه به توجیه‏‎ ‎‏حکومت خود دست زد به گونه ای که قیام علیه حکومت وقت در اندیشه سیاسی‏‎ ‎‏مسلمانان عملی حرام وانمود شد. ‏

‏یزید - جوانی که به نوشته یعقوبی«عیاش و هوسران و دائم الخمر»‏‎[11]‎‏ بود، تربیت‏‎ ‎‏قبیله ای داشت، بویی از سیاست و آداب مملکت داری نبرده بود و کمترین شخصیت‏‎ ‎‏دینی نداشت - روی کار آمد. او علناً نزول وحی از آسمان را منکر شد و «لعبت هاشم‏‎ ‎‏بالملک»‏‎[12]‎‏ گفت. به بیان امام خمینی «آنها درصدد بودند که اصل بنی هاشمی درکار‏‎ ‎‏نباشد... می خواستند اصل اسلام را از بین ببرند و یک مملکت عربی درست کنند.»‏‎[13]‎‏ به‏‎ ‎‏شهادت رساندن فرزند دختر رسول خدا و اصحاب بزرگ حضرت پیامبر(ص) و نیز‏‎ ‎‏کشتار مردم مدینه در سال 62 یا 63 هجرت‏‎[14]‎‏ و بعد خرابی خانه کعبه از اعمال ننگینی‏‎ ‎‏بود که به فرمان یزید صورت گرفت. ‏

‏یزیدی که متأسفانه نام خلیفۀ پیامبر بودن را نیز یدک می کشید. ‏

‏خلفای بنی امیه با سلطنت مطلق العنان استبدادی خود در طول هفتاد سال حکومت‏‎ ‎‏چنان کردند که «جزنامی از اسلام باقی نماند و حکومت اسلامی دینی که از زمان پیغبمر‏‎ ‎‏اکرم پیرایه ای جز تقوا و عدل نداشت تبدیل به یک امپراتوری جابرانۀ صددرصد عربی‏‎ ‎‏گردید.»‏‎[15]‎‏ ‏

‏سلسله بنی عباس با شعار ‏«الرضا من آل محمد»‏ و ادعای قوم و خویش با فرزندان‏‎ ‎‏رسول خدا روی کار آمدند و دست کمی از اسلاف خود نداشتند. با نام اسلام تیشه به‏‎ ‎‏ریشۀ دین زدند. تاریخ جنایتهای بیشمار و خفت بار هردو سلسله را در طول مدت‏‎ ‎‏زمامداریشان به ثبت رسانیده است. ‏

‏امام خمینی - علیه الرحمه - می نویسد: ‏

‏«پس از رحلت رسول اکرم(ص) معاندین دینی امیه اساس حکومت را دگرگون کردند.‏‎ ‎‏برنامۀ حکومتشان بیشترش با برنامۀ اسلام مغایرت داشت. رژیم حکومت کاملاً وارونه و‏‎ ‎‏سلطنتی شد.»‏‎[16]‎‏ ‏


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 86

‏باید گفت بذرهای اندیشه جدایی دین از سیاست از زمان بنی امیه و به دست آنان‏‎ ‎‏پاشیده شد و در زمان بنی عباس آبیاری شد و رشد کرد. حضرت امام نیز مسئلۀ جدا بودن‏‎ ‎‏سیاست از روحانیت را تازه نمی داند، بلکه طرح آن را در زمان بنی امیه و قوت گرفتن آن را‏‎ ‎‏در زمان بنی عباس می داند. ‏‎[17]‎‏ ‏

‏نگاهی هرچند گذرا به تاریخ حکومتهایی که در اسلام با نام دین و تحت عنوان‏‎ ‎‏حکومت اسلامی ایجاد شدند، بیانگر این است که روی آوردن سیاستها به دین ناگزیر‏‎ ‎‏بوده است اما به جای «دینی کردن سیاست»به «سیاست کاری دینی» و «سیاست بازی‏‎ ‎‏دینی»! اقدام می کردند. دین در نظر آنها بیشتر عاملی برای حکومت کردن و در رأس قرار‏‎ ‎‏داشتن، بوده است. دین پلی برای دستیابی به اهداف استکباری و ارضای حس جاه طلبی‏‎ ‎‏و مقام خواهی آنان بوده است. این مسئله همچنان با فراز و نشیبهایی ادامه داشته است و‏‎ ‎‏حکومتهایی که پس از این دو سلسله روی کار آمده اند، عمدتاً دین را سیاسی می کردند نه‏‎ ‎‏سیاست را دینی. و همه زمینه های پیدایی این اندیشه را که سیاست از دین جداست پدید‏‎ ‎‏آوردند. علل و عوامل دیگری از جمله سیاستهای استکباری و به تعبیر امام راحل «باز‏‎ ‎‏شدن دستهای بیگانه در ممالک اسلامی و دامن زدن به این مسئله از سوی بازیگرهای‏‎ ‎‏دنیا»‏‎[18]‎‏ نیز بی تأثیر نبوده است. ‏

2 / 2: اندیشۀ جدایی دین از سیاست در ایران شیعی

‏اندیشۀ تفکیک حوزۀ دین از حوزه سیاست در میان شیعه داستان دیگری دارد. با‏‎ ‎‏توجه به تلقی خاص شیعه از حکومت دینی مبتنی بر ولایت معصوم یا نیابت او وضع به‏‎ ‎‏گونه ای خاص ادامه یافت. عموم علمای دینی از عرصۀ حکومتها و سیاستها جدا بودند. با‏‎ ‎‏عنایت به همین جدایی، روح تحولگرایی در فقه اسلامی به عنوان روش اداره جامعه و‏‎ ‎‏استنباط احکام دینی از بین رفت و رفته رفته به تعبیر مقام معظم رهبری «حوزه ها از‏‎ ‎‏اقعیات زندگی و از حوادث دنیای خارج و تحولات عظیمی که به وقوع می پیوست‏‎ ‎‏بی خبر ماندند و غالباً محدود شدند به یک سلسله مسایل فرعی فقهی، که در نتیجه‏‎ ‎‏مسایل اصلی فقه مثل جهاد و تشکیل حکومت و اقتصاد جوامع اسلامی و خلاصه فقه‏‎ ‎‏حکومتی منزوی و متروک و نسیاً منسیاً شد». ‏‎[19]‎‏ ‏

‏تئوریهای سیاسی پرداخته شده از سوی عالمان از مقام عمل و اجرا دور و در مقام نظر‏‎ ‎‏و افتا باقی ماند. باقی ماندن تئوریها در مقام نظر و عدم اجرای آنها در مقام عمل، ضعف و‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 87

‏قوتهای آن تئوریها را نیز آشکار نمی کند. در عصر صفوی دین و سیاست به یکباره‏‎ ‎‏پیوندی خاص یافت. عالمان دینی در این دوره قدر یافته و بر صدر نشستند. عالمانی چون‏‎ ‎‏محقق کرکی، شیخ بهایی، علامه مجلسی و بسیاری دیگر در این روزگار به طور ویژه ای با‏‎ ‎‏حکومتهای وقت مرتبط بودند و مناصب مذهبی سیاسی را هم دارا می شدند. در زمان‏‎ ‎‏قاجار وضع به گونه ای دلگیر ادامه یافت. برخی عالمان حتی کتب اخلاقی خود را با‏‎ ‎‏«اشاره لازم البشاره» حاکمان وقت می نگاشتند، ‏‎[20]‎‏ درهمین دوره بود که جریان‏‎ ‎‏روشنفکری به تعبیر مقام عظمای ولایت «بیمار و وابسته»‏‎[21]‎‏ متولد شد. ‏

‏محمد هاشم صفوی مشهور به رستم الحکما در نوشته ای به نام «قانون سلطنت» در‏‎ ‎‏1251 هجری به تفکیک دین از سیاست معتقد است و می نویسد: «اگر وزیری کاردان‏‎ ‎‏باشد اما مخالف مذهب هم باشد بازهم عیبی ندارد... حکومت نمی بایستی متعرض‏‎ ‎‏مذهب خلایق گردد زیرا مصلحت ملکی خلاف مداخله در دین مردم است.»‏‎[22]‎‏ ‏

‏میرزا فتحعلی آخوندزاده (1227هـ / 1295هـ) از معتقدان به تفکیک سیاست از دین‏‎ ‎‏و گرفتن امور دادگستری و قضاوت از عالمان دینی، درنامه ای به میرزا یوسف خان‏‎ ‎‏می نویسد: «صلاح می بینم که امر مرافعه را در هر صفحه از صفحات ایران با لکلیه از‏‎ ‎‏دست علمای روحانیه باز گرفته، جمیع محکمه های امور مرافعه را وابسته به وزارت‏‎ ‎‏عدلیه نموده باشید که بعد از این علمای روحانیه هرگز به امور مرافعه، مداخله نکنند و‏‎ ‎‏تنها امور دینیه از قبیل نماز و روزه و وعظ و پیشنمازی و نکاح و طلاق و دفن اموات و امثال‏‎ ‎‏ذلک در دست علمای روحانیه بماند»‏‎[23]‎‏ ‏

‏میرزا ملکم خان ناظم الدوله (1249 هـ /  1326 هـ) که پدرش میرزا یعقوب اصفهانی‏‎ ‎‏ظاهراً کیش نصرانی را ترک گفت و در زمرۀ مسلمانان در آمد، معتقد بود: «دشمن ترین‏‎ ‎‏اشخاص برای نظم مملکت و تربیت ملت و آزادی آنها طایفۀ علما و اکابر فناتیک اند»‏‎[24]‎‎ ‎‏همو از سوی دیگر با زیرکی تمام با طرح نظارت عالیه مجتهدان جامع الشرایط بر‏‎ ‎‏برنامه ریزیهای جدید، از در سازگاری با جایگاه دین و نهاد دینی در ایران وارد می شود. ‏‎[25]‎‎ ‎‏میرزا ملکم به تقلید از اصول فراماسونری فرانسه به تأسیس فراموشخانه و دستگاه جامع‏‎ ‎‏آدمیت اقدام نمود. ‏‎[26]‎‏ این مجمع نخستین جمیعت سیاسی با ادعای ترقی خواهانه است.‏

‏میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی (1250هـ /  1329هـ) لزوم مذهب و قوانین پیامبران‏‎ ‎‏را انکار نمی کند ولی آنها را از امور کشور و جنبه های مادی زندگی دور نگاه می دارد. به‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 88

‏دیدۀ او اگر چه مسایل مذهبی مهم هستند ولی حوزه جداگانه ای را اشغال می کنند که از‏‎ ‎‏سیاست و قوانین عرفی و غیر مذهبی که زیر نظارت و مسئولیت خردمندان کشور قرار‏‎ ‎‏دارد، جدا هستند. ‏‎[27]‎‏ ‏

‏مجموعۀ اندیشه های فوق و دیگر اندیشمندان نو اندیشی که در این میدان وارد‏‎ ‎‏شده اند و همه از مسلمانان بوده اند در اندیشۀ سیاسی مسلمانان تأثیر بسیار گذاشته و‏‎ ‎‏موضوع «دین و سیاست» را در میان آنان به چالشی عظیم فراخوانده است. در ایران‏‎ ‎‏مشخصاً ازدوران رضاخان نوعی هجوم علیه دین آغاز شد که همزمان با هجمۀ کمال‏‎ ‎‏آتاتورک در ترکیه علیه دیانت بود. رضاخان سیاست خاص«دین زدایی» را در پیش گرفت‏‎ ‎‏و به تعبیر رهبر فرزانه انقلاب «یکباره لباس این کشور را عوض کرد. بسیاری از سنتهای‏‎ ‎‏مردم را تغییر داد. دین را ممنوع کرد.»‏‎[28]‎‏ ‏

‏هجوم همین طور ادامه یافت؛ اما با توجه به ویژگی خاص  اسلام بویژه تشیع، دین از‏‎ ‎‏عرصۀ اجتماع و سیاست بکلی کنار گذاشته نشد و در فراز و نشیبها و تحولات تاریخی‏‎ ‎‏سیاسی عامل عمدۀ تأثیر گذار بوده است. تا اینکه به رهبری امام خمینی با پیروزی انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی حکومتی دینی در جهان اسلام در مهد شیعی ظاهر شد و نور امیدی برای سایر‏‎ ‎‏مسلمانان گردید و موجبات بیداری آنان را فراهم ساخت. نغمه شوم جدایی دین از‏‎ ‎‏سیاست هنوز هم با اشکال مختلفی رایج است و حضور عالمانه و آگاهانه اندیشمندان‏‎ ‎‏دینی را می طلبد تا با عنایت به  مقتضیات زمان و مکان به اجتهادی همه جانبه در علوم‏‎ ‎‏دست زنند و توانایی دین را برای ادارۀ امور اجتماع به جهانیان نشان دهند. ‏

‏ ‏

3 - برخی از دستآویزهای منادیان اندیشه جدایی دین از سیاست

‏ ‏

‏اندیشۀ جدایی دین از سیاست در اسلام با عناوین مختلف و صورتهای گوناگونی‏‎ ‎‏رواج داشته است. برخی از این دستآویزها چنین است: «دور ماندن ساحت مقدس دین از‏‎ ‎‏بازیها و آلودگیهای سیاسی»، «عرفی و عقلی بودن سیاست نه دینی بودن» «پایان یافتن‏‎ ‎‏زمان دین و مربوط به گذشته بودن ادیان»، «استعمار و تبلیغ این تز»، «شخصی و فردی‏‎ ‎‏بودن دین»، «ذهنی و معنوی بودن دین»، «تمایز ماهوی دین وسیاست»، «پلورالیسم و‏‎ ‎‏چند انگاری دینی» و «عقلانی و دموکراتیک نبودن حکومت دینی ... ذیلاً سه عنوان‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 89

‏بررسی اجمالی می گردد.‏

1 / 3: دور ماندن ساحت مقدس دین از بازیهای سیاسی 

‏برخی برای دور ماندن ساحت مقدس دین از بازیها و آلودگیهای سیاسی به این‏‎ ‎‏اندیشه دامن می زنند. سیاست و حکمرانی آلودگیهای اجتناب ناپذیری دارد. برای‏‎ ‎‏برحذر ماندن دین از این آلودگیها و بازیها باید حریم دین را از عرصه حکومت و سیاست‏‎ ‎‏جدا کرد. این نظریه هم از سوی بیگانه با عوام فریبی ترویج می شد و هم از سوی خودیها،‏‎ ‎‏امام راحل «ره»می نویسند: «حتی غالب علمای اسلام گمان می کردند و می کنند که اسلام‏‎ ‎‏از سیاست منزه است و یک شخص مسلمان نباید در سیاست دخالت کند»‏‎[29]‎‏ ‏

‏البته اعمال بنی امیه و بنی عباس و سایر حاکمان اسلامی که به نام «حق الهی حکومت‏‎ ‎‏کردن» و «خلافت و جانشینی از سوی پیامبر» صورت گرفت، موجب شد که عده ای برای‏‎ ‎‏برکنار ماندن دین از ساحت مظالم آنها و زیر سئوال بردن مشروعیت آن حکومتها، به این‏‎ ‎‏نظریه روی می آوردند که این سلاح برنده تر را از دست آنان بگیرند تا آنان با استناد به این‏‎ ‎‏و نیابت پیامبر، کلیه حقوق انسانی را زیر پا نگذارند. اما این یک روی سکه و نگاه به نیمه‏‎ ‎‏خالی لیوان آب بود. مسئله را باید حل کرد نه اینکه به پاک کردن صورت مسئله اقدام‏‎ ‎‏نمود. ‏

‏یکی دیگر از شگردهای بازیگران این تفکر این است که اسلام و دین و حاملان علوم‏‎ ‎‏دینی؛ یعنی روحانیان، تقدس دارند و نبایستی درسیاست که امری نامقدس است‏‎ ‎‏دخالت کنند. چه، با ورود در عرصۀ سیاست، تقدس آنها شکسته می شود. امام‏‎ ‎‏راحل«ره» می فرمایند: «گاهی می گویند که بگذارید روحانیون قداستشان را حفظ بکنند و‏‎ ‎‏قداست روحانیون که اینها می گویند معنایش این است که بگذارید روحانیون مشغول‏‎ ‎‏محراب و همین حدود باشند و سیاست را به امپراتور واگذار کنند و این تزی است که‏‎ ‎‏مسجد مال پاپ و سیاست مال امپراتور باشد.»‏‎[30]‎‏  این شگرد از سوی استکبار و قدرتهای‏‎ ‎‏ظالم تعقیب می شود و از سوی بعضی خودیها نیز ناآگاهانه پیگیری می گردد. ‏

2 / 3: پایان یافتن زمان دین

‏بعضی دیگر معتقدند اساساً دین و از آن جمله اسلام مربوط به زمان گذشته است و در‏‎ ‎‏زمان حال با توجه به پیشرفتهای بشر در جهات عدیده، توان ادارۀ جامعه و پاسخگویی به‏‎ ‎‏نیازهای اجتماعی و سیاسی بشر را ندارد. دین خوب است، پیام دین لازم است، اما عصر‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 90

‏دین و پیام آن دیگر گذشته است، دیگر به پیام انبیای الهی نیازی نیست. علم و عقل بشر‏‎ ‎‏رشد کافی یافته و به جای دین و پیام انسانساز آن تصمیم گیری می کند. روزگار قدیم و‏‎ ‎‏جدید تفاوت یافته و بشر کهن و نوین متفاوت است. در آن روزگاران دین تمام افعال و‏‎ ‎‏شئون اجتماعی بشر را فرا گرفته بود، اما در روزگاران نوین، دین همانند نهادی در کنار‏‎ ‎‏سایر نهادها عمل می کند و بیشتر از آنکه جمعی باشد، فردی است. این نظریه ریشه در‏‎ ‎‏تحولات غرب پس از رنسانس و ظهور «اومانیزم» دارد که به نوعی «سکولاریزم» و‏‎ ‎‏«لیبرالیزم» رسیده و زمان دین را پایان یافته تلقی می کند. ‏

‏مقام معظم رهبری معتقدند: «تبلیغات استکباری بر ضد اسلام چنین وانمود می کند‏‎ ‎‏که اسلام قادر بر سازماندهی زندگی سیاسی و اقتصادی ملتهای مسلمان نیست و ملتهای‏‎ ‎‏مسلمان چاره ای جز این ندارند که با معیارها و شکل و محتوای حکومتها و نظامهای‏‎ ‎‏سرمایه داری غرب زندگی کنند»‏‎[31]‎‏ ‏

‏امام خمینی - سلام الله علیه - با توجه به همین نظریه می نویسند: «سیاست و راه بردن‏‎ ‎‏جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل چیزهایی نیست که با مرور‏‎ ‎‏زمان در طول تاریخ زندگی بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود.»‏‎[32]‎‏ ‏

3 / 3: استعمار و تبلیغ تز جدایی دین از سیاست

‏اندیشه جدایی دین از سیاست در غیر اسلام، ریشه ها و زمینه های دیگری دارد که در‏‎ ‎‏این نوشتار به آنها پرداخته نمی شود. «اومانیزم» یا انسانگرایی که پایه و اساس سایر‏‎ ‎‏مکاتب است و «سکولاریزم» یا عرفی گرایی و «لیبرالیزم» از نتایج این نظریه است که در‏‎ ‎‏عرصۀ سیاست و اجتماع دست دین را می بندند و با تکیه بر اصالت عقل و انسان، او را‏‎ ‎‏حتی از خدا نیز جدا شده می خواهند. اما ناگفته نماند که ورود همین اندیشه ها توسط‏‎ ‎‏روشنفکران غربزده و بیمار و وابسته از زمان قاجار به بعد در ایران که در این مختصر به‏‎ ‎‏طور اجمالی به برخی از آنها اشاره رفت، عامل عمده ای بود که اندیشه جدایی دین از‏‎ ‎‏سیاست را هرچه بیشتر ترویج می کرد. ‏

‏رواج این اندیشه در ایران بیشتر و پیشتر از آنکه همچون غرب زمینه های اجتماعی و‏‎ ‎‏علل فلسفی داشته باشد زمینه های سیاسی داشت. به تعبیر مقام معظم ولایت امر«تمام‏‎ ‎‏قدرتهای عالم به این نتیجه رسیدند که باید دین را از صفحه روزگار بزدایند. البته نه اینکه‏‎ ‎‏به کلی اسم دین را هم از بین ببرند. ‏‎[33]‎‏ بلکه مقصود آن معنای دین آن دین حقیقی و خالص‏‎ ‎

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 91

‏است اگر چه ظواهر حفظ می شود اما آن ایمان واقعی دینی باید از بین می رفت. وقتی‏‎ ‎‏استعمارگران نقشه های فتوحات سیاسی، اقتصادی اجتماعی و فرهنگی خود را طراحی‏‎ ‎‏می کردند به یک مانع عمده برخورد کردند و آن اعتقادات دینی ملتها بود‏‎[34]‎‏ دشمنان با‏‎ ‎‏نقشه های از پیش آماده شده دین را از صحنۀ زندگی کشورهای اسلامی راندند و شعار‏‎ ‎‏جدایی دین از سیاست را در این کشورها تحقق بخشیدند.»‏‎[35]‎‏ ‏

4 - نگاهی به احیای اندیشۀ پیوند دین و سیاست درکتب امام خمینی(ره) 

‏در این عصر با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری قائد کبیر امام خمینی - سلام الله‏‎ ‎‏علیه - حکومتی دینی که نایب عام امام و ولایت امر در رأس آن است، تشکیل یافته و‏‎ ‎‏می رود که به انقلاب جهانی امام عصر - عجل الله تعالی فرجه الشریف - پیوند یابد. این‏‎ ‎‏حکومت اولین تجربه پس از سالیان دراز و قرون متمادی است و به هر حال در راه‏‎ ‎‏برقراری اهداف عالیه اسلام و اجرای قسط و عدل تلاش می کند. اولین تجربه را باید ارج‏‎ ‎‏نهاد و در راه تقویت هرچه بیشتر و بهتر آن کوشید. اندیشمندان و عالمان دینی نیز باید با‏‎ ‎‏توجه به مقتضیات زمان و مکان به استنباط همه جانبه از منابع و متون دینی و عقلی رو‏‎ ‎‏آورند و حوادث واقعه را در همۀ علوم با توجه به آنها پاسخگو باشند تا مبادا دین در دنیای‏‎ ‎‏پیشرفته و پیچیده امروز متهم به عدم توانایی در اداره امور اجتماع شود، چنانچه آن عزیز‏‎ ‎‏راحل نیز بر این امر هشدار دادند. توجه به وصیت نامه سیاسی الهی امام عظیم الشأن سفر‏‎ ‎‏کرده و پیامها و سخنان آن حضرت که خوشبختانه تماماً در دسترس است و نیز پیامها و‏‎ ‎‏سخنان مقام معظم رهبری که ادامه دهندۀ بحق و راستین راه اوست به عنوان والیان امر و‏‎ ‎‏خط دهندگان حوزه ها، عالمان دین و جامعه اسلامی ضروری است. ‏

‏بدیهی است این سخن به معنای نفی علوم وفرهنگ بشری نیست. چه علم و فرهنگ‏‎ ‎‏بشری مجموعه ای مرتبط و به هم پیوسته اند. تعامل بین علوم و فرهنگها نیز ضرورتی‏‎ ‎‏انکارناپذیر است. دستورات فراوانی که در دین در خصوص علم آموزی اگر چه از چین‏‎[36]‎‎ ‎‏و حکمت آموزی اگر چه از اهل نفاق‏‎[37]‎‏ آمده و موارد بسیار دیگر حاکی از آن است که علم‏‎ ‎‏مکان خاصی ندارد. هرجا بروید علم است. مهم توجه به دین و متون دینی است. روی‏‎ ‎‏آوردن به علوم و فرهنگها نیز باید با عنایت به معارف دینی و همراه با نقد و بررسی‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 92

‏صورت بگیرد، نه پذیرش مطلق و نه ردّ مطلق بلکه نقد و ارزیابی و جداسازی نکات‏‎ ‎‏مثبت و منفی و برخورد شایسته و درخور با آنها، حکم عقل و خرد انسانی است. دین و‏‎ ‎‏علم دو یار همزاد و همراهند و جداسازی این دو از هم ضرری جبران ناپذیر در هر دو‏‎ ‎‏حوزه را به دنبال خواهد داشت. انسان به هر دو نیازمند است. مخاطب ادیان انسان است‏‎ ‎‏و علم نیز در عرصه انسانی رشد می کند و هر دو بالهایی برای رسیدن انسان به سعادت‏‎ ‎‏مطلوب است. ‏

‏احیاگر بزرگ معاصر، امام خمینی از غربت اسلام و احیای آن سخن می گفت و‏‎ ‎‏می فرمود: «اسلام غریب است. از اول غریب بوده و الآن هم غریب است. برای اینکه‏‎ ‎‏غریب آن است که او را نمی شناسند. در یک جامعه هست اما او را نمی شناسند. ‏‎[38]‎‏ ما باید‏‎ ‎‏سعی کنیم تا حصارهای جهل و خرافه را شکسته و به سرچشمه زلال اسلام ناب‏‎ ‎‏محمدی(ص) برسیم و امروز غریب ترین چیزها در دنیا همین اسلام است. ‏‎[39]‎‏ نگاهی‏‎ ‎‏داریم به آثار مهم امام «ره» که در زمینه دین و سیاست و پیوند این دو به نگارش درآمده‏‎ ‎‏است. ‏

1 / 4: کشف الاسرار، اولین اثر سیاسی امام 

‏امام برای احیای پیوند میمون دین و سیاست به گونه ای خاص آغاز کرد. کتاب‏‎ ‎‏«کشف الاسرار» را در حدود سالهای 1320 یا 1321ه. ش. در پاسخ به شبهه پراکنیهای‏‎ ‎‏کتاب ‏«اسرار هزار ساله»‏ نگاشت. این کتاب را می توان اولین اثر سیاسی آن حضرت‏‎ ‎‏دانست. پرخاش علیه ظلم و ستم و تجاوز و زور و فریب از سراسر این کتاب به گوش‏‎ ‎‏می رسد. در این کتاب آمده است: «خدای تعالی با این آیه‏‎[40]‎‏  تشکیل حکومت اسلامی‏‎ ‎‏داده است تا روز قیامت و پر روشن است که فرمانبرداری کسی جز این سه را واجب‏‎ ‎‏نکرده و چون بر تمام امت واجب کرده اطاعت اولوالامر را، آنچه باید مورد بررسی قرار‏‎ ‎‏گیرد آن است که این اولوالامر چه کسانی هستند؟»‏‎[41]‎‏ ‏

‏امام در این کتاب صرفاً نظارت را با روحانیان و فقها می داند و می نویسد: «تنها‏‎ ‎‏حکومتی که خرد آن را حق می داند و با آغوش گشاده و چهره باز آن را می پذیرد حکومت‏‎ ‎‏خداست... ما نمی گوییم حکومت باید با فقیه باشد بلکه می گوییم حکومت باید با قانون‏‎ ‎‏خدایی که صلاح کشور و مردم است اداره شود و این بی نظارت روحانیت صورت‏‎ ‎‏نمی گیرد»‏‎[42]‎‏ و در جای دیگر آورده است: «ما که می گوییم حکومت و ولایت در این زمان‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 93

‏با فقهاست، نمی خواهیم بگوییم فقیه هم شاه، هم وزیر و هم نظامی و هم سپور است.‏‎ ‎‏بلکه می گوییم: «مجلس شورای این مملکت از فقهای دیندار تشکیل شود یا به نظارت‏‎ ‎‏آنها باشد.»‏‎[43]‎‏ ‏

‏دراین کتاب برای اثبات ولایت فقیه به توضیح اسحاق بن یعقوب، مقبولۀ عمربن‏‎ ‎‏حنظله، روایت تحف العقول از سیدالشهدا و حدیث مشهور «اللهم ارحم خلفائی» استناد‏‎ ‎‏کرده اند. مطالب این کتاب نشان می دهد که امام از همان زمان دهۀ 30 درفکر تشکیل‏‎ ‎‏حکومت اسلامی بوده اند. ‏

2 / 4: «الرسایل»، «البیع» و «تحریر الوسیله» آثار فقهی امام 

‏در «الرسایل» حدود سال 1331 هـ ش. منصب حکومت و ولایت را برای فقیه‏‎ ‎فی الجمله و علی الاقوی‏ ثابت می دانند و بیان حدود و جزئیات آن را به جای دیگر موکول‏‎ ‎‏می کنند. ‏‎[44]‎‏ ‏

‏در «البیع» با اشاره به حضور جدی و قوی عنصر سیاست در احکام اسلام، ابعاد‏‎ ‎‏سیاسی و اجتماعی مربوط به اصلاح زندگی دنیوی را علاوه بر احکام حقوقی، سیاسی،‏‎ ‎‏اجتماعی و اقتصادی اسلام در احکام عبادی نیز ملحوظ می دانسته و می نویسند: «به‏‎ ‎‏عنوان نمونه در احکام صرفاً عبادی، همچون نماز و حج نیز وجوه سیاسی و اجتماعی‏‎ ‎‏مربوط به زندگی دنیا لحاظ شده است». ‏‎[45]‎‏ ایشان اسلام را بینانگذار حکومتی می داند که‏‎ ‎‏در آن نه شیوۀ استبداد حاکم است که براساس آن آرا و تمایلات نفسانی یک تن بر‏‎ ‎‏راسر جامعه تحمیل باشد و نه شیوۀ مشروطه و جمهوری که متکی بر قوانین موضوعه‏‎ ‎‏از سوی گروهی از افراد جامعه باشد، بلکه حکومت اسلامی را نظامی مُلهم و منبعث از‏‎ ‎‏وحی الهی می داند که در تمام زمینه ها از قانون الهی مدد می گیرد و در این امر مصلحت‏‎ ‎‏اسلام و مسلمین منظور شده است. ‏‎[46]‎‏ ‏

‏ایشان همچنین با عنوان لازم الاجرا بودن همیشگی احکام اسلامی، اجرای آنها را جز‏‎ ‎‏از رهگذر برپایی  حکومت اسلامی امکان پذیر نمی داند و تحقق حفظ نظام و سد طریق‏‎ ‎‏اختلال در جامعه را به استقرار حکومت اسلامی منوط می کند. ‏‎[47]‎‏ در بحث ویژگیهای‏‎ ‎‏حاکم اسلامی می نویسد: «چون حکومت اسلامی حکومتی مبتنی بر قانون است آن هم‏‎ ‎‏فقط قانون الهی... زمامدار این حکومت ناگزیر باید دو صفت مهم را که اساس یک‏‎ ‎‏حکومت الهی است دارا باشد... علم به قانون و عدالت، البته ویژگی کفایت و صلاحیت‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 94

‏ نیز برای زمامدار امری ضروری است. ‏‎[48]‎‏ ‏

‏در این کتاب برخلاف «کشف الاسرار» که صرفاً نظارت را با فقیهان می دانست،‏‎ ‎‏تشکیل حکومت را بر آنان امری واجب شمرده و معتقد است: «کلیه امور مربوط به‏‎ ‎‏حکومت و سیاست که برای پیامبر وَ ائمه(ع) مقرر شده در مورد فقیه عادل نیز مقرر‏‎ ‎‏است.»‏‎[49]‎‏ این نظریه گامی قوی در راه تشکیل حکومت دینی است که بعدها توسط ایشان‏‎ ‎‏به ظهور رسید. درهمین کتاب ادلۀ عقلی و نقلی ولایت فقیه تفصیلاً ذکر شده است که در‏‎ ‎‏این مختصر فرصت پرداختن به آنها نیست. ‏

‏در «تحریرالوسیله» در اواخر بحث امر به معروف و نهی از منکر آورده است: «در‏‎ ‎‏عصر غیبت ولی امر و سلطان عصر، نایبان عام آن حضرت واجد شرایط فتوا و قضا‏‎ ‎‏هستند، جانشینان آن حضرت در اجرای سیاسات و مسائل حکومتی و سایر اموری که به‏‎ ‎‏عهدۀ امام است، می باشند. جهاد ابتدایی استثناست.»‏‎[50]‎‏ ‏

3 / 4: «ولایت فقیه یا حکومت اسلامی»

‏«ولایت فقیه یا حکومت اسلامی» مجموعه دروس خارج فقه حضرت امام در حوزه‏‎ ‎‏علمیه نجف بوده و در آن به طور مشروح، مباحث حکومت اسلامی را آورده است. این‏‎ ‎‏کتاب با عنوان «نامه ای از امام موسوی کاشف الغطا» نیز چاپ شد. ‏‎[51]‎‏ ‏

‏درمقدمه این کتاب موضوع ولایت فقیه را از موضوعاتی می شمارد که تصور آنها‏‎ ‎‏موجب تصدیق می شود و چندان احتیاج به برهان ندارد. ‏‎[52]‎‏ نسبت اجتماعیات قرآن با‏‎ ‎‏آیات عبادی آن را از نسبت صد به یک هم بیشتر می داند. ‏‎[53]‎‏ به بوروکراسی موجود در‏‎ ‎‏ایران خصوصاً در دستگاه قضایی و حقوقی تا فتنه و نقش استعمار را در رواج اندیشۀ‏‎ ‎‏جدایی دین از سیاست توضیح داده است. ‏‎[54]‎‏ ‏

‏در بخش دیگر به دلایل لزوم تشکیل حکومت می پردازد و سنت حضرت پیامبر(ص)‏‎ ‎‏و رویۀ حضرت امیر(ع)، ماهیت و کیفیت قوانین اسلام و شمه ای از احکام مالی، دفاع‏‎ ‎‏ملی، حقوقی و جزایی را برمی‏‏‎شمارد. لزوم انقلاب سیاسی و وحدت اسلامی و تلاش‏‎ ‎‏در جهت نجات مردم مظلوم و محروم را بیان کرده و سپس به ضرورت حکومت از نظر‏‎ ‎‏اخبار می پردازد. ‏‎[55]‎‏ ‏

‏در قسمت دیگر کتاب طرز حکومت اسلامی، اختلاف آن با سایر حکومتها و شرایط‏‎ ‎‏زمامدار را بیان می نماید. علم به قانون و عدالت را شرط مهم زمامدار در دورۀ غیبت‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 95

‏می شمارد و سپس با پرداختن به بحث ولایت فقیه می نویسد: ‏

‏«اگر فرد لایقی که دارای این دو خصلت باشد به پاخاست و تشکیل حکومت داد،‏‎ ‎‏همان ولایتی را که حضرت رسول اکرم(ص) در امر اداره جامعه داشت، دارا می باشد و بر‏‎ ‎‏همۀ مردم لازم است که از او اطاعت کنند.»‏‎[56]‎‏ ‏

‏امام با تمایز بین ولایت تکوینی که خاص پیامبر و امام است و ولایت اعتباری عقلایی،‏‎ ‎‏ولایت فقیه را از امور اعتباری عقلایی می داند که واقعیتی جز جعل ندارد. ‏‎[57]‎‏ حکومت را‏‎ ‎‏وسیله ای برای تحقق هدفهای عالی می داند. به استناد اخبار، ولایت فقیه را ثابت می کند.‏‎ ‎‏با برشمردن هدف بعثتها و وظایف انبیا، فقیهان را در اجرای قوانین و فرماندهی سپاه و‏‎ ‎‏اداره جامعه و دفاع از کشور و دادرسی و قضاوت، مورد اعتماد حضرت پیامبر(ص) ذکر‏‎ ‎‏می کند و تصدی منصب قضا و دادرسی را با فقیه عادل دانسته و در رویدادهای اجتماعی‏‎ ‎‏نیز فقیه را محل مراجعه می شمارد. روایاتی دیگر از قبیل مقبوله عمربن حنظله، روایت‏‎ ‎‏ابی خدیجه، صحیحۀ قداح و روایت ابوالبختری را مورد بررسی قرار داده و به اثبات‏‎ ‎‏ولایت فقیه از طریق نص می پردازد. ‏‎[58]‎‏ ‏

‏در انتهای کتاب برنامه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی را بیان و تبلیغات و‏‎ ‎‏تعلیمات را دو فعالیت مهم و اساسی ذکر می کند. ایشان معرفی و ارائه اسلام صحیح را‏‎ ‎‏مستلزم اصلاح حوزه های روحانیت می داند به این ترتیب که برنامۀ درسی و روش‏‎ ‎‏تبلیغات و تعلیمات تکمیل گردد. از بین بردن آثار فکری و اخلاقی استعمار، اصلاح‏‎ ‎‏مقدس نماها، تصفیۀ حوزه ها، طرد آخوندهای درباری و برانداختن حکومتهای جائر از‏‎ ‎‏مواردی است که حضرت امام به عنوان برنامه مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی و‏‎ ‎‏مقاومت در مبارزه ای طولانی برشمرده است. ‏‎[59]‎‏ ‏

‏نامه ای نیز از حضرت امام در سال 1363ه ق. به جا مانده که خطاب به عموم‏‎ ‎‏مسلمانان صادر شده است. این نامه نشانگر استواری و ثبات فکری و سیاسی امام از آغاز‏‎ ‎‏تا انتهاست. با آیه شریفه ‏«قل انما اعظکم بواحدة ان تقومو الله مثنی و فرادی»‎[60]‎‏ آغاز شده‏‎ ‎‏و با آیه شریفه: ‏«و من یخرج من بیته مهاجراً الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع‎ ‎اجره علی الله»‎[61]‎‏ پایان می یابد. ‏‎[62]‎‏ ‏

4 / 4: نتیجه 

‏با نگاهی به سیر اجمالی طرح بحث ولایت فقیه یا اصل پیوند دیانت و سیاست و‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 96

‏تأسیس حکومت اسلامی که با استناد به کتب حضرت امام به نگارش درآمد، این نکته‏‎ ‎‏روشن می شود که حضرت امام در حوزۀ اندیشه سیاسی بیانی نو و جدید دارند. ایشان با‏‎ ‎‏احیای امر مغفول حکومت که تاکنون از سوی عالمان دینی و فقیهان با شک و تردید به آن‏‎ ‎‏نگریسته می شد، عدم جدایی سیاست از دیانت را در عمل نشان داد. در اندیشۀ ایشان‏‎ ‎‏همچون سلف صالح مرحوم مدرس«ره» سیاست و دیانت عین هم است. ‏

‏به طور خلاصه بجز دلایل نقلی که در خصوص پیوند سیاست و دین وجود دارد و‏‎ ‎‏حضرت امام نیز آنها را مورد استناد قرار داده است ادلۀ عقلی امام بر این پیوند – مطابق‏‎ ‎‏آنچه گفته آمد - به شرح ذیل است: ‏

‏1 - ماهیت دستورات و احکام وارده در دین سیاسی است و ابعاد سیاسی و اجتماعی‏‎ ‎‏را در همه احکام اسلامی اعم از عبادی و غیر عبادی ملحوظ می داند. ‏

‏2 - نسبت اجتماعیات قرآن در مقابل عبادیات و آیات عبادی آن از صد به یک هم‏‎ ‎‏بیشتر است و این نشانگر عنایت ویژه دین شریف به مسایل اجتماعی از جمله سیاست‏‎ ‎‏است. ‏

‏3 - احکام اسلامی همیشه لازم الاجر است و اجرای آنها جز از رهگذر برپایی‏‎ ‎‏حکومت اسلامی امکان پذیر نیست. ‏

‏4 - تحقق حفظ نظام و سد طریق اختلال در جامعه منوط به استقرار حکومت اسلامی‏‎ ‎‏است. ‏

‏5 - حضرت پیامبر(ص) هم سیاسی است و مبارزات ائمه(ع) و شهادت آنها خصوصاً‏‎ ‎‏امام علی(ع) و امام حسین(ع) نیز سیاسی است. ‏‎[63]‎‏ ‏

‏6 - قوت دید عرفانی در ایشان و نگاه عارفانه معظم له به همۀ امور علت مهمی‏‎ ‎‏است که موجب می شود امام همه چیز را عین دیانت ببیند. عارف در نگاه عرفانی خود به‏‎ ‎‏وحدت می رسد و همه چیز را واحد می بیند. درنگاه عارف اقتصاد، سیاست، حقوق،‏‎ ‎‏اخلاق، فرهنگ، اجتماعیات و ... همه و همه عین دین و دیانت است. ‏

‏امام تنها فقیهی بود که در تاریخ تشیع توانست حکومت اسلامی را در قالب فلسفه‏‎ ‎‏سیاسی تئوریزه کرده و ارائه دهد و سپس از مقام نظر و تئوری به مقام عمل درآورد. امام‏‎ ‎‏حکومت را فلسفه عملی فقه درتمامی زوایای زندگی بشریت و نشان دهندۀ جنبۀ عمل‏‎ ‎‏فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی و نظامی و فرهنگی می داند. ‏‎[64]‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 97

‏حرکت امام ناظر به دستیابی به قدرت به عنوان ابزار اصلاح جامعه در ابعاد گوناگون و‏‎ ‎‏به دست آوردن حکومت است. حکومتی که در یک نگاه جنبۀ اجرایی ولایت عامه و‏‎ ‎‏طلقه الهی محسوب می شود. از سوی دیگر لازمۀ امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح‏‎ ‎‏جامعه و برقراری عدالت اجتماعی و مبارزه وسیع و همه جانبه با مفاسد اجتماعی و‏‎ ‎‏انحرافات، دستیابی به قدرت یا به عبارت دیگر حکومت و حاکمیت است. ‏‎[65]‎‏ حضرت‏‎ ‎‏امام در تقابل با نظام سیاسی حاکم هم مشروعیت حکومت وقت را زیر سئوال برد و هم‏‎ ‎‏کارآمدی آن را. برای به دست گرفتن حکومت به پاخاست و در این تلاش پیروز شد. ‏

‏دکترین ولایت فقیه که بر پیوند دین و سیاست تکیه می کند، پیش از حضرت امام از‏‎ ‎‏سوی بزرگان دیگری نیز مطرح بوده است اما تفسیر نو امام از آن به کلی دیگر است. امام‏‎ ‎‏براین نکته تأکید می کرد که ماهیت حکومت اسلامی در کیفیت و ویژگی رهبری آن است‏‎ ‎‏که طبق نظر ایشان فقط باید توسط فقیه صورت گیرد. در کشف الاسرار تا حدودی با این‏‎ ‎‏قضیه مماشات داشت و چنانکه گفتیم بحث نظارت فقیهان را مطرح فرمود. اما در مباحث‏‎ ‎‏بعدی خود بر این نکته که حکومت مستقیماً باید توسط فقیه باشد تأکید تام می ورزید.‏‎ ‎‏البته در اوایل انقلاب نیز امام معتقد بودند که «جمهوری اسلامی یعنی جمهوری که با اتکا‏‎ ‎‏به مردم تشکیل می شود ولی محتوای آن صد در صد اسلامی است. نظارت با روحانیون‏‎ ‎‏است. ما نمی خواهیم روحانیون در رأس حکومت باشند. خیر روحانیون ناظرند تا خلاف‏‎ ‎‏اسلام نشود.»‏‎[66]‎‏ اما وقوع مسایل خاص در سیر انقلاب، بعدها سرنوشت دیگری را رقم‏‎ ‎‏زد. سرنوشتی که حضور روحانیت را در صحنه می طلبد اما حضوری فعال و پرنشاط. ‏

‏امام فرمودند: «روحانیت تا در همه مسایل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد‏‎ ‎‏نمی تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای ادارۀ جامعه کافی نیست. حوزه ها و روحانیت‏‎ ‎‏باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند‏‎ ‎‏قدم جلوتر از حوادث و مهیای عکس العمل مناسب باشند.»‏‎[67]‎‏ برهمین اساس ایشان با‏‎ ‎‏اشاره به نقش حساس زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیمگیریها آورده اند: «حکومت‏‎ ‎‏فلسفۀ عملی برخورد با شرک وکفر و معضلات داخلی و خارجی را تعیین می کند و این‏‎ ‎‏بحثهای طلبگی مدارس که درچارچوب تئوریهاست، نه تنها قابل حل نیست که ما را به‏‎ ‎‏بن بستهایی می کشاند که منجر به نقض ظاهری قانون اساسی می گردد.» سپس خطاب به‏‎ ‎‏روحانیان و عالمان می فرماید: «شما در عین اینکه باید تمام توان خودتان را بگذارید که‏‎ ‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 98

‏خلاف شرعی صورت نگیرد – و خدا آن روز را نیاورد - باید تمام سعی خودتان را بنمایید‏‎ ‎‏که خدای ناکرده اسلام در پیچ و خمهای اقتصادی، نظامی، اجتماعی و سیاسی متهم به‏‎ ‎‏عدم قدرت ادارۀ جهان نگردد.»‏‎[68]‎‏ ‏

‏تکیه امام بر این نکتۀ حساس که اسلام باید بتواند در صحنۀ عمل، مشکلات جهان‏‎ ‎‏امروز و بشر امروزی را حل کند و ارائه طریق نماید، نشان از تفطّن میمون امام برکار آمدی‏‎ ‎‏حکومت است. بدین لحاظ شاید بتوان ایشان را فقیه عمگرا نامید. حضرت امام فقه را از‏‎ ‎‏عرصۀ تئوریها به وادی عمل کشانید. ‏

‏طبیعی است که تجربۀ  مبارک استقرار حکومت دینی در جهان نوین در صورتی موفق‏‎ ‎‏خواهد بود که دین علاوه بر پاسخگویی به سئوالهای گوناگون انسان امروزی، بتواند‏‎ ‎‏مشکلات مختلف بشری در عرصه های گوناگون اجتماعی، سیاسی و ... را حل نماید و از‏‎ ‎‏سوی دیگر بتواند برتری نظری و علمی و عملی خود را بر سایر دینهای آسمانی و زمینی‏‎ ‎‏نشان دهد و کلیۀ مخاطبان خود را قانع سازد. ‏

‏سخن خود را با این بیان شریف امام راحل پیرامون حکومت خاتمه می دهیم و از روح‏‎ ‎‏بلند آن امام شهیدان استمداد می جوییم: «حکومت که شعبه ای از ولایت مطلقۀ‏‎ ‎‏رسول الله(ص) است، یکی از احکام اولیۀ اسلام است و مقدم برتمام احکام فرعیه حتی‏‎ ‎‏نماز و روزه و حج است... و می تواند هرامری را چه عبادی و یا غیرعبادی که جریان آن‏‎ ‎‏مخالف مصالح اسلام است از آن مادامی که چنین است جلوگیری کند، آنچه گفته شده‏‎ ‎‏تاکنون و یا گفته می شود ناشی از عدم شناخت ولایت مطلقه الهی است. آنچه گفته شده‏‎ ‎‏است که شایع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها با آن اختیارات از بین خواهد رفت،‏‎ ‎‏صریحاً عرض می کنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است و بالاتر از آن‏‎ ‎‏هم مسائلی است که مزاحمت نمی کنم.»‏‎[69]‎


مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 99

پی نویس ها:

 

مجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی (س) و احیاء تفکر دینیج. 1صفحه 100

  • ) تحقیقات باستانشانسان نشان داده است که هیچ قبیله ای نبوده که بی دین مطلق باشد و شکل یا اشکالی از پرستش در آن رایج نبوده باشد آثار دین و پرستش و عبادت حتی در قبایل ابتدایی نیز به چشم می خورد و نشانگر این امر است که دین همراه و همزاد بشر بوده و هست و خواهد بود. تعبیر«انسان دین ورز» که امروزه رایج شده نشان ازاین دارد که دین امری است انسانی و در عرصه آدمیان معنا و مراد می یابد.
  • ) در اومانیزم یا انسان گرایی و انسانمداری، تمام ارزشها ریشه درخواست و تمایل انسانی دارد. بشر در مقابل خدا و فرامین دین نوعی اصالت و استقلال می یابد و انسان حوری در مقابل خدا محوری قرار می گیرد و انسان به جای خدا می نشیند. نگاه او از آسمان به زمین معطوف می شود. سعادت که بارمعنایی آن در همه ادیان اخروی است، معنایی دنیوی می یابد و بهشت موعود ادیان در همین دنیا طلب می شود. در عالم سیاست و نظام سیاسی و حکومتی نیز اراده و خواست انسان جایگزین هدایت و ارشاد خداوندی می گردد. قانون بشری به جای قانون الهی می نشیند. انسان اومانیزم انسان بریده از آسمان است. همه چیز از انسان آغاز و به او ختم می شود. انسان مرکز ثقل و محور همۀ ارزشها و معیارهاست. تقریباً تمامی مکتبهای به وجود آمده در غرب در اساس خود مبتنی بر اومانیزم هستند.
  • ) سکولاریزم در عصر جدید به معنای کنارگذاشتن آگاهانۀ دین از صحنه معیشت و سیاست معرفی شده است. حکومت سکولار حکومتی است که لزوماً با دین ضدّیتی ندارد، اما دین را نه مبنای مشروعیت خود قرار می دهد و نه مبنای عمل خود. سکولاریزاسیون عبارت است از جدا کردن امور دنیوی مثل سیاست و حکومت و اقتصاد و قضاوت و تعلیم و تربیت و هنر و امثال آن از امور دینی و مقدس. در عربی به «علمانیّت» ترجمه شده و در فارسی می توان معنای آن را «عرفی شدن» ذکر کرد. سکولاریزم برمبنای اصول اومانیزم ایجاد شده است.
  • - هدف لیبرالیزم در عرصۀ سیاست بیش از هر چیز محدود کردن نقش دولت و تنزل آن در حد یک پلیس کم قدرت است. بینش سیاسی لیبرالیزم معتقد است که دولت مزاحم کمتر باشد بهتر است. در لیبرالیزم هیچ کس و هیچ چیز هیچ گاه مقدس نبوده و نیست. لیبرالیزم از آنجا آغاز می شود که آدمی می کوشد خود را از مقدسات آزاد کند. حکومت لیبرالی نوعی مدیریت عقلایی و علمی است توأم با ابزارهایی برای مهار قدرت و روشهایی برای کم کردن خطا و اگر کسی اصل ولایت دین را مورد سئوال قرار دهد به عمیق ترین عرصه های لیبرالیزم پانهاده است.
  • ) دموکراسی به معنای حکومت مردم بر مردم از اجزای لا ینفک جامعه و حکومت لیبرالیستی است.
  • ) رک: مطهری، مرتضی. حماسه حسینی. انتشارات صدرا، تهران. چاپ اول مهر65. ج 3. ص. 45 و 103و 125 و 219
  • ) رک: اصفهانی، ابوالفرج. مقاتل الطالبیین. تصحیح احمد صفر. دارا المعرفة  بیروت. بی تا. ص 27 / نیز؛ طبری ج 4. ص 124
  • ) رک: همان.
  • ) رک: طباطبایی، سید محمد حسین. شیعه در اسلام. مرکز بررسیهای اسلامی با همکاری انتشارات هجرت. قم 1398 ه ص 21
  • ) رک: همان.
  • ) رک: مسعودی. مروج الذهب. ج. 3. ص 77 / نیز: یعقوبی. ج2ص 196
  • ) رک: قمی، شیخ عباس. مع السجوم فی ترجمۀ نفس المهموم. ترجمه علامه شعرانی. ص 252
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 13، ص 329-331
  • ) رک: شهیدی. سید جعفر. تاریخ تحلیلی اسلام تا پایان امویان. مرکز نشردانشگاهی. تهران چاپ سیزدهم 71. ص. 19
  • ) رک: طباطبائی، سید محمد حسین، ظهور شیعه نشر شریعت، تهران 38، ص 16
  • ) رک: خمینی، روح الله، نامه ای از امام موسوی کاشف الغطا، بی تا، بی نا، ص 34
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 16، ص 418-419 /  نیز: تبیین اسلام امریکایی از دیدگاه امام خمینی. جهاد دانشگاهی دانشگاه اصفهان، چاپ اول 67، ص 138
  • ) رک: همان
  • ) رک: آیت الله خامنه ای، سید علی، فرهنگ و تهاجم فرهنگی (برگرفته از سخنان معظم له)، سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران، چاپ چهارم 75، ص 25
  • ) رک: نراقی، ملا احمد، معراج السعادة، نشر کتابفروشی اسلامیه، بی تا، افست خطی تهران، مقدمه کتاب، دراین نقد حدود دو صفحه در مدح و منقبت فتحعلی شاه قاجار قلمفرسایی کرده و او را مظهر «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» و گوهری از خاندان «و انزلنا الحدید» و مهیب پیکری که صفت سطوت آن «فیه بأس شدید» است و ظل ظلیل حضرت الله و مجاهد فی سبیل الله خوانده است و دعا کرده است که «دولت او تا قیامت پایدار بماند و ... . عناوین و القاب و کلمات ممدوحانۀ دیگری که باید دید و خواند.
  • ) رک: فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 103
  • ) رک: آدمیت، فریدون و هما ناطق، افکار اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آثار منتشر نشده دوران قاجار، تهران 56، ص 47
  • ) رک: آخوند زاده، میرزافتحعلی، الفبای جدید و مکتوبات، به کوشش حمید محمد زاده، چاپ مهر تبریز 57، ص 199
  • ) رک: طباطبائی، محمد محیط، مجموعه آثار میرزا ملکم خان، انتشارات علمی، بی تا، ص 174
  • ) رک: همان، ص 204 و 208
  • ) رک: مجموعه آثار میرزا ملکم خان، ص (ز - ط)
  • ) رک: فراستخواه، مقصود، سرآغاز نواندیش معاصر دینی و غیردینی، شرکت سهامی انتشار، تهران، چاپ اول 73، ص 126
  • ) رک: فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 103
  • ) رک: تبیین اسلام امریکایی از دیدگاه امام خمینی، ص 122
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 10، ص 70-71
  • ) رک: فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص61
  • ) رک: خمینی، روح الله، وصیت نامه سیاسی الهی، بند ب، ص 9
  • ) رک: فرهنگ و تهاجم فرهنگی، ص 40
  • ) رک: همان، ص 47
  • ) رک: همان، ص 42
  • ) حضرت پیامبر(ص) فرمود: اطلبوا العلم و لو بالسین.
  • ) حضرت پیامبر(ص) فرمود: خذالحکمة ولو من اهل النفاق
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 8، ص 529.
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 20، ص 137-138
  • ) مراد امام آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» است که در صدر مطلب آورده بودند.
  • ) رک: خمینی، روح الله، کشف الاسرار، انتشارات پیام اسلام، ص109
  • ) همان، ص 222
  • ) همان، ص 185
  • ) رک: خمینی، روح الله، الرسایل، چاپ اسماعیلیان، قم، ج2، ص 112
  • ) رک: خمینی، روح الله، شئون و اختیارات ولی فقیه، ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب «البیع»، وزارت ارشاد اسلامی، ص 19
  • ) همان، ص 1 - 20
  • ) همان، ص 23
  • ) همان، ص 30 - 29
  • ) همان، ص 35
  • ) رک: خمینی، روح الله، تحریر الوسیله چاپ اسماعیلیان، قم، ج1، ص 443
  • ) این کتاب با شماره ثبت 1052 تاریخ 3 / 7 / 56، بی نا، به چاپ رسیده است. جهاد اکبر نیز ضمیمه همین کتاب چاپ شده که تاریخ آن 1392 ق. است.
  • ) رک: خمینی، روح الله، ولایت فقیه یا حکومت اسلامی، ص 6
  • ) همان، ص 9
  • ) همان ص 25 - 6
  • ) همان، ص 51 - 26
  • ) همان، ص 63
  • ) همان، ص 65
  • ) همان، ص 173 - 52
  • ) همان، ص 208 - 173
  • ) قرآن کریم، سوره سبا، آیه 46
  • ) همان، سوره نسا، آیه 100
  • ) رک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی به روایت جمعی از فضلا، ج1، ص 4 - 146، که متن دستخط مبارک حضرت امام به چاپ رسیده است.
  • ) رک: ولایت فقیه یا حکومت اسلامی، ص 25
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 288-290.
  • ) برای نمونه در قرآن کریم آیه 80 سوره هود، قدرت را وسیله دفع از شر و آیه 41 سوره حج، برقراری امر به معروف و نهی از منکر را پس از به دست آوردن قدرت روی زمین، از شرایط ذکر می کند.
  • ) رک: سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی، ج1، ص 137، مصاحبه با حاج سید احمد آقا خمینی(ره)
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 291-293.
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 217-218
  • ) ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 394-397، ای کاش حضرت امام بیشتر نزد ما بودند و ما از شمع وجود او بیشتر و بهتر بهره می بردیم و زوایای مختلف بحث ولایت فقیه که مبنای نظام جمهوری اسلامی ماست، بیشتر توسط آن بزرگوار روشن می شد. برحوزویان و دانشگاهیان است که جزئیات این موضوع را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل و؛ موشکافی دقیق عادلانه و عقلانی قرار دهند.