مرز احیاء اندیشۀ دینی و اصلاح آن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : معادیخواه، عبدالمجید

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1377

زبان اثر : فارسی

مرز احیاء اندیشۀ دینی و اصلاح آن

مرز احیاءِ اندیشۀ  دینی و اصلاح آن

حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه

خلاصه مقاله 

‏مقالۀ حاضر عهده دار طرح فرضی است در زمینۀ مرزبندی مفهوم احیاء اندیشۀ  دینی و اصلاح آن. ‏

‏نخست اشاره ای به جنبشها در تاریخ معاصر ایران شده است. پس از آن به کاربرد احیاء و اصلاح در متون‏‎ ‎‏موجود اشاره ای شده است که در آن نهضتهای احیاگر و نهضتهای اصلاح طلب به عنوان دو مفهوم مترادف‏‎ ‎‏مطرح است. در قرآن کریم از نهضت پیامبران گاهی با عنوان نهضتهای اصلاح طلب یاد شده است و زمانی از‏‎ ‎‏دعوت آنان چون رمز احیاء جامعه ها سخن به میان آمده است. ‏

‏با این همه، فرضیه ای مطرح شده است که بر حسب آن نهضتهای اصلاح طلب را به جنبشهایی منحصر‏‎ ‎‏بدانیم که جامعه با شماری مفاسد و آلودگیها دچار بیماری است. در همین حال آنگاه که جامعه ای به مرگ‏‎ ‎‏معنوی دچار شود، نیاز به نهضتهای احیاگر است. این بحث در مورد بیماری اندیشۀ  دینی و مرگ آن نیز مطرح‏‎ ‎‏است.‏‏ ‏

‏در پایان از قیام به عنوان مرز مشترک نهضتهای بیدارگر، احیاگر و اصلاح طلب یاد شده است و به شعار قیام‏‎ ‎‏لله در فرهنگ حضرت امام(س) اشاره ای را فرصت یافته ایم. به همین مناسبت از بحثی در زمینۀ قم و زادگاه قیام‏‎ ‎‏چون حسن ختام مقاله استفاده شده است. در این بحث سلطه ناپذیری شگفتی آور این سرزمین نیز مطرح است. ‏

‏ ‏

نگاهی به جنبشهای تاریخ اسلام 

‏تاریخ پر فراز و فرود اسلام، جهان اسلام و ایران اسلامی، به تکرار جنبشهایی را ثبت‏‎ ‎‏کرده است که در احیاء اندیشه دینی یا اصلاح آن اثر گذار بوده اند. در شماری جنبشها‏‎ ‎‏(بویژه در تاریخ معاصر) پیرایه زدایی از دین و معارف دینی، به عنوان خاستگاه اصلی‏‎ ‎‏جنبش مطرح است که بیش و کم در برخی از آنها، رهبران آنها مستقیم یا غیر مستقیم از‏‎ ‎‏رنسانس غرب اثرپذیر بوده اند. در این میان، حرکتهایی انحرافی نیز مطرح اند که رهبران آن‏‎ ‎‏پیرایه زدایی از دین را مدعی بوده اند، بی آنکه شناختی ژرف از دین داشته باشند. طبقه بندی‏‎ ‎‏این جنبشها در تاریخ اسلام و کشورهای اسلامی، موضوع پژوهشی است گسترده و بیرون از‏‎ ‎‏گنجایش این نوشتار‏‎…‎

‏ ‏

کاربردهای دو واژه احیاء و اصلاح

‏در گفته ها و نوشته های کسانی که بیش و کم به شناخت چنین جنبشهایی همت‏‎ ‎‏گمارده اند، عنایتی به مرزگذاری میان احیاء و اصلاح دیده نمی شود، چنانکه در توصیف‏‎ ‎‏یک نهضت و یا رهبر آن، گاهی از احیاء و زمانی از اصلاح استفاده شده است. ‏

‏نمونه ای از کاربرد هر دو واژه با یک مفهوم را می توان در دایرة المعارف تشیع (ضمن‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 353

‏بررسی اصلاح و اصلاحگران) ملاحظه کرد که پس از نگاهی به زمینۀ تاریخی و جریان‏‎ ‎‏جنبش اصلاح طلبی شیعیان، عنوان احیاگران معاصر در جهان شیعه به چشم می خورد که‏‎ ‎‏ذیل آن از سید جمال اسد آبادی، حاج شیخ هادی نجم آبادی، سید محمد طباطبایی، حاج‏‎ ‎‏اسدالله ممقانی، میرزا محمد حسین نایینی، سید حسن مدرس، سید محمود طالقانی و در‏‎ ‎‏کنارشان مهندس مهدی بازرگان و دکتر یدالله سحابی، محمد تقی شریعتی، استاد شهید‏‎ ‎‏مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی نام برده شده. و در پایان چنین آمده است:‏

‏«در اینجا شایسته است از بیدادگری بزرگ مردی نام ببریم که در حرکت سیاسی توده ای‏‎ ‎‏و رهبری ایمانهای مذهبی، تألی ندارد و او زعیم بزرگوار جهان تشیع و رهبر انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏ایران، امام روح الله الموسوی الخمینی است که چون رهبری و حرکتشان ادامه دارد، داوری‏‎ ‎‏درباره ایشان و اقدامات احیاگرانه و بیدار سازنده شان را به آینده وامی گذاریم.» ‏‎[1]‎

‏ ‏

احیاء و اصلاح، در قرآن کریم

‏در قرآن کریم نیز نمی توان مرز روشنی را میان احیاء و اصلاح دید. از دعوت توحید گاهی‏‎ ‎‏به عنوان دعوتی اصلاحگر یاد شده است، چنانکه از زبان نوح پیامبر و سر سلسله دعوتگران‏‎ ‎‏توحید چنین آمده است:‏

‏«مرا جز اصلاح (تا آنجا که در توان داشته باشم) هدفی نیست و جز با یاری خداوند‏‎ ‎‏توفیقی ندارم، او را پشتیبان خویش می شناسم و به پیشگاهش زاری و نیایش دارم. ‏‎[2]‎

‏در همین حال دعوت پیامبران را دعوتی احیاگر می شناسد و آنان را در این زمینه چنین‏‎ ‎‏مخاطب می سازد:‏

‏«ای مومنان! دعوت خدا و پیامبرش را پاسخ مثبت گویید، چون شما را فرا می خوانند تا‏‎ ‎‏زندگیتان را ارزانی دارند.» ‏‎[3]‎

‏در جای دیگر ایمان و کفر را به مرگ تعبیر می کند:‏

‏«ما شعرش نیاموختیم که چون اویی را سزاوار نیست. آن نه چیزی است جز یادآوری‏‎ ‎‏برای جهانیان، تا هر که را زنده است نهیب زند و بر کافران حجت تمام شود.» ‏‎[4]‎

‏در مورد دیگر، از کار شایسته به عنوان رمز رسیدن به زندگی پاک و زلال یاد شده است:‏‎ ‎‏«هر کس (زن یا مرد) به کار شایسته بکوشد، با زندگی زلال و پاکی زنده اش می کنیم‏‎…‎‏» ‏‎[5]‎

‏در جمع بندی آیه هایی از این دست می توان نتیجه گیری کرد که در فرهنگ قرآن، زندگی‏‎ ‎‏راستین، زندگی پاک و نیالوده به تباهی است. فساد و شرک و سلطه پذیری، مرگ سیاه‏‎ ‎‏جامعه هاست و خاستگاه دعوت توحید، احیاء جامعه و انسانهاست. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 354

‏در فرهنگ اهل پیامبر و امامهای معصوم(ع) نیز می توان به همین نتیجه رسید: ‏

‏به عنوان نمونه در خورشید بی غروب نهج البلاغه، از سلطه پذیری به عنوان مرگ سیاه یاد‏‎ ‎‏شده و از جمله در یکی از گفتارهای حماسی امام که ضمن آن یاران را به جهاد و شکستن‏‎ ‎‏محاصرۀ آب فرا می خواند، چنین آمده است: ‏

‏«زندگی شما با سلطه پذیری، مرگ واقعی است و مرگ شما در راه سلطه ستیزی و حاکم‏‎ ‎‏شدن بر سرنوشت، زندگی راستین است. ‏‎[6]‎

‏در جای دیگر سید شهیدان خاستگاه قیام خویش را، اصلاح امت پیامبر(ص) می داند: ‏

‏«‏‎…‎‏ حرکت و قیام من را هدفی جز اصلاح امت جدم نیست.» ‏‎[7]‎

‏ ‏

فرضیه ای در مرزبندی اصلاح و احیاء

‏با این همه می توان احتمالی را در مرزبندی جنبشها مطرح کرد که فرضیه ای بیش نیست. ‏

‏آلودگی به تباهی و فساد بی هیچ تردید نقطۀ آغاز و انجامی دارد. جامعه های پس از بعثت‏‎ ‎‏و بیداری، در فتنه های پس از بعثت به تباهی و فساد دچار می شوند. درست مثل بدن سالمی‏‎ ‎‏که به بیماری دچار شده است. هر حرکت، جنبش بیدارگر و قیامی با انگیزه پاسداری از‏‎ ‎‏آرمانها و ارزشها و مبارزه با مفاسد اجتماعی و آلودگیهای سیاسی و اقتصادی جامعه‏‎ ‎‏اسلامی در عصر عثمان، به عنوان نمونه ای روشن یاد کرد. در نگاه ابوذر، با حاکمیت بنی امیه‏‎ ‎‏بر سرنوشت مسلمانان، راه اسلام خلافت از اسلام بعثت جدا شده بود. کاخ سبز معاویه در‏‎ ‎‏شام، پرچم برافراشته اشرافیت جاهلی بود، در برابر عدالتخواهی اسلام بعثت. چنین‏‎ ‎‏حرکتی را بی تردید می توان جنبشی اصلاح طلب لقب داد. ‏

‏رشد فساد سیاسی و اقتصادی می تواند به مرگ جامعه ای بینجامد. بی شک جامعه مرده‏‎ ‎‏را به سادگی نمی توان حیات بخشید. جنبشهایی که خاستگاه آن تجدید حیات جامعه های‏‎ ‎‏مرده است، با جنبشهای اصلاح طلبی که هدف آن پیشگیری از مرگ جامعه هاست،‏‎ ‎‏بی تردید متفاوت است. با این توضیح می توان در طبق بندی حرکتها و جنبشهای تاریخ‏‎ ‎‏اسلام، از دو نوع قیام و جنبش یاد کرد، با دو نوع خاستگاه. اگر چنین تقسیم بندی پذیرفته‏‎ ‎‏شود، ناگزیر دوگانگیهای دیگری مطرح خواهد شد. ‏

‏ ‏

یادآوری نکته ای با اهمیت 

‏فرصت را در یادآوری نکته ای مغتنم می شمارم تا در این زمینه اشتباهی پیش نیاید:‏

‏هر جنبش حیاتبخشی، ناگزیر اصلاح طلب نیز هست. در حالیکه بسا جنبشهای اصلاح‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 355

‏طلبی را بتوان یافت که نمی توان به عنوان جنبش حیاتبخش از آن یاد کرد. عنوان حیاتبخش‏‎ ‎‏زیبنده جنبشهایی است که پس از مرگ جامعه ها، تجدید حیات آن جامعه ها را هدف‏‎ ‎‏گرفته اند. اگر چنین فرضی را بپذیریم، رابطۀ جنبشهای احیاگر با جنبشهای اصلاح طلب‏‎ ‎‏(به اصطلاح طلبگی) عموم و خصوصی مطلق است. ‏

‏ ‏

مرز مشترک

‏مرزبندی اصلاح و احیاء را با نگاهی دیگر نیز می توان به تأمل و تحلیل نشست. آنچه‏‎ ‎‏پیش از این گذشت، تلاشی در راه یافتن مرزبندی و نقطۀ افتراق نهضتها بود. اینک سخن از‏‎ ‎‏نقطه پیوند و مرز مشترک نهضتهاست:‏

قیام:‏ به پاخاستن، روح و جوهر حرکتها و نهضتهای تاریخی است. قیام را با پسوند «برای‏‎ ‎‏خدا» می توان روح و جوهر همۀ نهضتهای الهی تاریخ دانست. همۀ نهضتهای الهی قیامی‏‎ ‎‏برای خدا بوده است. در کهنترین سند مبارزه حضرت امام(س)، تاکید بر این حقیقت دیده‏‎ ‎‏می شود، و یادآوری پندی قرآنی که می بایستی آویزه گوش هر مسلمان باشد:‏

‏«بگو من تنها به شما یک پند می دهم، که برای خدا به پاخیزید، تنها یا با دیگری.» ‏‎[8]‎

ویژگی حرکت انبیا:‏ قیام، مرز مشترک همۀ حرکتها در تاریخ است و قیام برای خدا، مرز‏‎ ‎‏مشترک نهضتهای الهی و ویژگی نهضت پیامبران. انقلاب اسلامی ایران با پرتوی از همین‏‎ ‎‏ویژگی، در میان نهضتهای تاریخ معاصر ایران با امتیازی شگفتی انگیز می درخشد. با تأمل در‏‎ ‎‏سندی که اشارتی بدان رفت، می توان دریافت که رمز این امتیاز را در عرفان حضرت‏‎ ‎‏امام(س) باید جستجو کرد. با توجه و عنایت خاصی به پسوند ناشناخته برای خدا بودن‏‎ ‎‏چنین است که در آن سند، این نکته موج می زند که امام نیک می دانسته اند که مشکل ایران و‏‎ ‎‏سرزمینهای اسلامی، کمبود قیام و نهضت نبوده است، مشکل، برای خدایی نبودن قیامها‏‎ ‎‏بوده است. ‏

‏توجه به این نکته اساسی، امام را بر آن داشت که برای زدودن این کاستی از انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی در ایران، همه نیرو و توان خویش را به کار گیرند و گرفتند و به نتیجه مطلوب دست‏‎ ‎‏یافتند. حضرت امام(س) با تأمل در این نکته قرآنی نهضت خویش را به حرکت انبیا پیوند‏‎ ‎‏زدند. با این پیوند ناشناخته، نهضت امام و انقلاب اسلامی ایران با چنان زلالی و شفافیتی‏‎ ‎‏درخشید که دوست و دشمن را به شگفتی واداشت. هر چند تحلیلگران در تبیین ویژگی‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی کمتر به این نکته توجه کرده اند، هر چند همه همداستانند که در آن‏‎ ‎‏رمز و رازی دیگر است. ‏


کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 356

نفی سلطه، رمز قیام برای خدا:‏ رمز توفیق در قیام برای خدا، سلطه ناپذیری است و گام‏‎ ‎‏نخست، نفی سلطۀ اهریمنی است از درون خویش. رمز نفی سلطه اهریمنی نیز در شعاع‏‎ ‎‏جاذبۀ پرستش خدا قرار گرفتن، آن روز که دیو برای انسانها در محضر و پیشگاه خداوند خط و‏‎ ‎‏نشان می کشید و از انتقام سخن می گفت، با این سخن از سوی خداوند مخاطب شد که: ‏

‏«بی گمان پرستشگران من نه چنانند که سلطه تو را پذیرا شوند‏‎…‎‏» ‏‎[9]‎

سلطه پذیری، در زادگاه نهضت:‏ شگفتا شگفت که زادگاه نهضت نیز چون رهبر آن،‏‎ ‎‏سرزمینی است سلطه ناپذیر! راستی را که انقلاب اسلامی ایران معجون بهت آوری است! و‏‎ ‎‏عنصرهای نقش گذار بر آن، همه شگفت انگیز! رهبر، عالمی که آواره وارستگی و عرفان او‏‎ ‎‏نیروهای جوان را جذب می کرد. ‏

زمان عاشورا، و مکان قم:‏ سخن اینک در سومین عنصر و مکان و زادگاه نهضت است.‏‎ ‎‏شهری که نام آن نیز جنبش و خیزش را در ذهن و اندیشه می نشاند! راستی را که «قم» نامی‏‎ ‎‏است پرسش انگیز، چه شد که این سرزمین را «قم» نامیدند؟ شاید پیش از آنکه قم زادگاه‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی شود، کمتر این پرسش مطرح بوده است. اینک که نام قم با انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏زبانزد و قلمزد دوست و دشمن است، زمینۀ این پرسش جدی تر است. در تاریخ قم حدیثی‏‎ ‎‏است که در آن به راز این نامگذاری اشاره شده است. مضمون آن حدیث چنین است:‏

‏«در سیر شبانه و معراج پیامبر خاتم(ص) سرزمین قم توجه آن حضرت را جلب کرد.‏‎ ‎‏سرزمینی نورانی که ابلیس سیاهی سلطه خود را تکمیل کرد. رسول خدا نهیب با «قم» ابلیس‏‎ ‎‏را از آن سرزمین بیرون راند و به همین دلیل ‏‏نجا «آنج‏‏آنجا «قم» نامیده شد.» ‏‎[10]‎

‏با تأمل در ژرفای این حدیث می توان نتیجه گرفت که سلطه ناپذیری با خاک قم عجین‏‎ ‎‏است. اگر تاریخ این شهر اسرارآمیز را مرور کنیم، نشانه های زیادی را بر درستی این ویژگی‏‎ ‎‏ملاحظه می کنیم که همگی اعتماد را به مضمون آن حدیث معراج افزون و افزونتر می کنند. ‏

‏در تاریخ معاصر ایران نیز «قم» با همین ویژگی مطرح است، چنانکه در اوج اختناق‏‎ ‎‏رضاخانی نیز قم چونان جزیره ای در نگاه می نشیند که در مقایسه با دیگر شهرهای ایران‏‎ ‎‏سلطه ناپذیر می نماید. در تحلیل و ریشه‏‏ ‏‏یابی عوامل پیروزی انقلاب اسلامی، بی هیچ‏‎ ‎‏تردیدی این ویژگی را می بایستی در نظر داشت و به آن اندیشید. ‏

‏ ‏

پاسداری از قم

‏اینک فرصت را در یادآوری نکته ای در پاسداری حریم قم با همین ویژگی مغتنم‏‎ ‎‏می شمارم و آرزوی خویش را در قالب پیشنهادی به عنوان حسن ختام پایان بخش این‏‎ ‎

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 357

‏نوشتار می سازم. ‏

‏نقش قم در پیروزی انقلاب و حرمت آن به عنوان زادگاه نهضت، زمینه ساز این بایستگی‏‎ ‎‏است که این شهر را چونان حرمی امن همواره ارج بگذاریم و در هر شرایط آن را حوزه‏‎ ‎‏تضارب آراء تلقی کنیم. چنانکه هر دگراندیشی را در حوزه قم فرصتی برای طرح اندیشه‏‎ ‎‏فراهم شود. به تعبیری دیگر برای تمرین آزادی و آزاداندیشی جامعه، ما را به باشگاهی‏‎ ‎‏سیاسی و فرهنگی نیازی است مبرم و قم به دلایلی می تواند پاسخگوی این نیاز باشد. شک‏‎ ‎‏نیست که برای شناختن و دادن چنین نقشی به قم نیاز به طرحی است که در آن با همه سو‏‎ ‎‏ نگری همۀ مسائل دیده شود که در طراحی آن نیز می توان به فرزندان فیضیه اعتماد کرد. ‏

‏امید که روزی قم با عهده دار شدن نقش بایسته خویش، با شکوهی بیش از پیش در‏‎ ‎‏عرصه فرهنگ و سیاست بدرخشد و در شکوفایی اندیشه نسل انقلاب اسلامی نقش آفرین‏‎ ‎‏گردد. ‏

 

پی نوشتها

کتابمجموعه مقالات کنگره بین المللی امام خمینی(س) و احیاء تفکر دینی، 13-11 خرداد 1376 (ج. 2)صفحه 358

  • - دائرة المعارف تشیع، ج 2، صص 238 – 230.
  • - قرآن کریم سوره هود، آیه 88.
  • - همان، سوره انفال آیه 24.
  • - همان، سوره یس آیه 69.
  • - همان، سوره نحل آیه 97.
  • - خورشید بی غروب نهج البلاغه شماره 81.
  • - بحارالانوار، ج 44، ص 329.
  • - قرآن کریم، سوره سبا آیه 46.
  • - همان، سوره حجر آیه 42 و سوره اسراء، آیه 65.
  • - سفینة البحار دو جلدی، ج 2، ص 445.