باب یازدهم معاد جسمانی
فصل هفتم مادۀ آخرت و هیولای صور باقیه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

فصل هفتم مادۀ آخرت و هیولای صور باقیه

فصل هفتم

 

مادۀ آخرت و هیولای صور باقیه[1]

‏ ‏

‏انسان هر عملی را که انجام دهد، اثری از آن عمل در نفس او باقی مانده و در‏‎ ‎‏جوهر وجود انسانی، اثری از خود به یادگار می گذارد و هرچه بیشتر تکرار شود، بروز‏‎ ‎‏اثر بیشتر می گردد و به تدریج با آن عمل انس حاصل گردیده و در نتیجه، اشتغال و‏‎ ‎‏جرأت بر آن بیشتر می شود.‏

‏مثلاً اگر فعل شهوانی از اول که با فعل کوچکی شروع شده، به تدریج تکرار گردید‏‎ ‎‏و کدورت نفس زیادتر شد، قوۀ شهوت تربیت می یابد و ظهور و بروز پیدا کرده و بر‏‎ ‎‏سایر قوا غلبه نموده و فعلیت کامله حاصل می کند؛ در نتیجه در داخل مملکت انسانی،‏‎ ‎‏یک سلطان قاهر و غالب و قوی به وجود می آید و همۀ قوا را تحت تسخیر و نفوذ‏‎ ‎‏خود قرار داده و آنها را عمّال خود می گرداند، حتی قوۀ عاقله را هم یکی از عمّال‏‎ ‎‏سلطنت شهوت می نماید و در چنین موقعی، هر عملی که از انسان صادر شود، طبق‏‎ ‎‏«الناس علی دین ملوکهم»‏‎[2]‎‏ به میل و فرمان قوۀ شهوت انجام می شود، حتی اگر قرآن‏‎ ‎‏هم بخواند، طبق فرمان شهوت می خواند و اگر علم فقه و فقاهت و علم فلسفۀ الهی‏‎ ‎‏هم بخواند، برای ابزار ساختن آن در فراهم آوردن وسایل شهوت رانی، می خواند. و‏‎ ‎‏ممکن است این چنین شخصی در علم فقه و فلسفه و مسائل دینیه، عالم و‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 605

‏متبحّر گردد، ولی همۀ حیثیات خود را تحت یک حیثیت درآورده و همۀ قوایش ضعیف و از‏‎ ‎‏شعبات عمّال قوۀ شهویه گردیده اند، در نتیجه وقتی به عالم آخرت منتقل می شود،‏‎ ‎‏مبدأ فعّالۀ او در آخرت، همین قوۀ شهوت می شود و مادۀ آخرت این شخص همین‏‎ ‎‏قوه است، و البته ماده در اینجا به اصطلاح، مبدأ فعّال است نه مادۀ انفعالیه که هیولای‏‎ ‎‏اولای عالم طبیعت باشد؛ زیرا این را مادۀ عالم طبیعت گویند، و ماده به معنای مبدأ،‏‎ ‎‏مصطلح است؛ چنانکه عرفا، ظلّ منبسط را مادة المواد عالم گویند.‏

‏و بالجمله: وقتی که قوۀ شهویه، ماده؛ یعنی مبدأ فعّالۀ آخرتی شخص شد، هنگامی‏‎ ‎‏که از طبیعت خارج شد، این مبدأ به فعالیت خود شدت داده و همۀ عمّال هم، تحت‏‎ ‎‏حکومت او هستند و لذا بدن مناسب خود را انشا می کنند، ولی چنانکه سابقاً گفتیم، نه‏‎ ‎‏اینکه بدن، معلول نفس باشد، بلکه اگرچه به فعالیت نفس است، ولی مرتبه ای از‏‎ ‎‏مراتب آن است، نه آنکه معلولی از معالیل آن باشد تا دو هویت باشند.‏

‏معنای فعالیت نفس و انشای بدن مناسب به وسیلۀ نفس، این است که مناسب‏‎ ‎‏باطن خود، ظهور می کند و ظهور شی ء، خود شی ء است، نه اینکه هویت دیگری‏‎ ‎‏باشد؛ چون اگر دو هویت باشند، لذت، مال یکی و الم، مال دیگری است، پس لذت و‏‎ ‎‏الم مال یکی نیست؛ چنانکه الم و لذات ما، الم و لذت عقل فعّال نیست.‏

‏والحاصل: شخصی که قوۀ شهوتش به اندازه ای فعلیت پیدا کرد که توانست‏‎ ‎‏سلطنت علی الاطلاق داشته باشد، این سلطان شهوانی، یک سلطنتی تشکیل می دهد و‏‎ ‎‏با فعالیت خود و عمّالیت تمام قوای در حول خود، یک عائلۀ شهوانی تشکیل می دهد؛‏‎ ‎‏چنانکه اگر قوۀ غضبیه زنده باشد، مادۀ آخرتی شخص غضوب، قوۀ غضبیه می باشد‏‎ ‎‏که یک عائلۀ غاضبه تشکیل داده و به تناسب مبدأ، درنده هایی از سِباع غضوب، مراتب‏‎ ‎‏دیگر آن شخص را مورد حمله و افتراس قرار می دهند، و مانعی نیست که مرتبه ای از‏‎ ‎‏مراتب نفس، مبدأ  اثر باشد و مرتبۀ دیگری از مراتب او متألم گردد؛ چنانکه حرارتی که‏‎ ‎‏از انسان غضوب به هنگام غضب، احداث و ایجاد می شود و از ملایمات قوۀ غضبیۀ‏‎ ‎‏اوست، مرتبۀ دیگر را محترق می کند و از صدمۀ فعالیت او، قلب انسان می ترکد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 606

‏و همچنین است اگر قوۀ دیگری در طبیعت رشد کرده و قوای دیگر مسخّر او‏‎ ‎‏شوند؛ مثل قوۀ واهمه که مادۀ آخرتی شخص، قوۀ واهمه و شیطنت و نُکراء آن باشد و‏‎ ‎‏قوای باقی مانده مسخّر آن قوه واقع شوند، این چنین شخصی در آخرت، به صورت‏‎ ‎‏شیطان ظاهر می شود و تشکیل عائلۀ شیطانی خواهد داد، و این سه قوه، اصولی هستند‏‎ ‎‏که در آخرت می توانند برأسه مواد باشند که اگر یکی از آنها به تنهایی در اینجا رشد‏‎ ‎‏کند، آنجا هم فقط او ماده است.‏

‏و ممکن است صورت مزدوجه حاصل شود در صورتی که دو تا از اینها یا هر سه‏‎ ‎‏زنده باشند، و در صورت مزدوج شدن، هفت قسم ممکن است تصور شود: 1ـ مادۀ‏‎ ‎‏شهوت فقط، 2ـ غضب فقط، 3ـ قوۀ واهمه فقط، 4ـ شهوت و غضب، 5ـ غضب و‏‎ ‎‏واهمه، 6ـ شهوت و واهمه، 7ـ هر سه قوه با هم مزدوج باشند.‏

‏و این چنین اشخاصی گرفتار عذابهایی هستند که اکثرشان به فعالیت مبدأ واحد یا‏‎ ‎‏مبادی مختلفه ـ چنانکه شرح دادیم ـ حاصل می گردد، و چون مجرد تا از عالم طبیعت‏‎ ‎‏رفت، بدون هیولی و امکان استعدادی است، موجبات الم و عذاب که یک عائلۀ شرورند‏‎ ‎‏برای او خواهند بود تا سرانجام عالم غیب ظاهر شود، و سلطنت رحمانیت غلبه کند و‏‎ ‎‏آخرین شافع، یعنی ارحم الراحمین، به شفاعت کبری تجلی فرماید، بعد از آنکه دستها‏‎ ‎‏از دامن شافعین دیگر کوتاه شود. و از احسان قدیم الاحسان امید آن است که هیچ کسی‏‎ ‎‏از ورود به دار الاحسان عمومی ممنوع نگردد، اگرچه از اصناف اشقیایی که گفتیم باشد.‏

‏و این چنین اشخاص عدۀ قلیلی هستند؛ چون به ندرت اتفاق می افتد که تمام‏‎ ‎‏شهوت کسی به فعلیت برسد و قوای دیگر و هیچ یک از اوصاف جمیله در او بروز و‏‎ ‎‏ظهور نداشته باشد، و یا کسی باشد که فقط قوۀ غضب خود را تربیت کرده باشد و همۀ‏‎ ‎‏قوا مسخّر سلطنت غضبیه باشند. و اگر به ندرت به یکی از صور هفت گانه ای که گفتیم‏‎ ‎‏باشد، چون فطرت توحید از بین رفتنی نیست ـ اگرچه می تواند محجوب شود‏‎ ‎‏علی اختلاف الحُجُب ـ سرانجام با ظهور نور منوّر مبدأ کل غیب و اصل منبع فطرت که‏‎ ‎‏از آن منبع، نور انور فطرت توحید، ساطع است و منوّر تمام زوایای وجود موجودات‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 607

‏است، همه از زنگبار و نکبت تاریکی و ظلمتِ ظلام ملکات و حجاب فرقت محبوب‏‎ ‎‏بیرون می آیند و مورد لطف و عنایت و توجهات ارحم الراحمین قرار می گیرند.‏

‏و با امید به این رحمت است که خلود را در کلام مبارکش که فرمود: ‏‏«‏هُمْ فِیهَا‎ ‎خَالِدُونَ‏»‏‎[3]‎‏ به معنای خلود متعارف حمل می کنیم و به خود اجازه نمی دهیم با این‏‎ ‎‏سابقۀ رحمانیتی که از او دیده ایم و غیر از رحمت، از او هیچ ندیده ایم، ناامیدی از‏‎ ‎‏الطافش را به دل خود راه دهیم، حتی جهنمش هم رحمتی است که اگر سیاهی روی ما‏‎ ‎‏بندگان سیه روی را با فشارهای قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند، با جهنم،‏‎ ‎‏سیاهی دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد، و نور‏‎ ‎‏فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر، مزدوج گردیده و به جذبۀ نور احدی، نور فطرت‏‎ ‎‏توحید مجذوب شود. و این آخرین آشنایی است که اگر انسان نتوانست با یکی از انوار‏‎ ‎‏شفعا، از انبیا و ائمۀ هدی ‏‏علیهم السلام‏‏ آشنایی و تناسب پیدا کند، او به شفاعت می آید؛ چون‏‎ ‎‏«شفاعت» از «شفع» است و مراد از «شفع» جفت شدن نورین است و لذا لازم است‏‎ ‎‏یک ارتباط اخلاقی و وصفی با یکی از ائمه  ‏‏علیهم السلام‏‏ حاصل نمود، تا نور ولایت آنها‏‎ ‎‏موجب شفاعت شود.‏

‏بالجمله: جهنم سر راه بهشت است که گذرگاه است، منتها کسی که در آن سقوط‏‎ ‎‏کرد، تاریکی و سختی و زیادتی عذاب با  کثرت حجاب و ضخامت و شدت ملکه‏‎ ‎‏برای او ناهنجار است.‏

‏تا اینجا مادۀ آخرتی اشقیا را شرح دادیم و گفتیم هفت تا است.‏

‏اما مادۀ آخرتی سعداء، قوۀ عاقله است که انسان می تواند این قوه را زنده کند و‏‎ ‎‏قوای دیگر همگی مسخّر او شوند و از عمّال و مستخدمین او گردند، حتی شهوت را‏‎ ‎‏هم عقلانی کند و بر اساس میزان عقلانیت که با سلطنت مطلقۀ عاقله برپا شده است‏‎ ‎‏اداره شود، و بالاتر از این مرتبه، آن مرتبه ای است که قوۀ عاقله به صبغۀ الهیه رنگین‏‎ ‎‏شود و الهی گردد و قوۀ عشق، به کمال مطلق الهیه برسد، به طوری که هرچه انجام دهد‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 608

‏به حب الهی انجام دهد و به هرچه بنگرد به دیدۀ مهر، و با این دید که نشانه و اثر‏‎ ‎‏محبوب است بنگرد.‏

‏البته این مرتبه و مقامی است که برای هر کسی میسّر نیست، این مرتبه رحمة‏‎ ‎‏للعالمین، نبی اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ را می خواهد، که اگر به سنگ هم نگاه می کرد، به مهر اینکه اثر‏‎ ‎‏محبوب است می نگریست و ابوجهل را هم با این نظر نگاه می کرد و می توان گفت قتل‏‎ ‎‏او هم با مهر بود؛ چون می دانست که هرچه بماند، بر خسرانش افزوده خواهد شد.‏

‏علاوه بر آن، تنظیم امور و مراعات حق دیگران اقتضا می کرد که اگر عضو فاسدی‏‎ ‎‏در بین آنها باشد، پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ به قانون، عمل فرماید و او را به کیفر برساند؛ چنانکه ما‏‎ ‎‏هم تحت قانون هستیم، و باید تولّی و تبرّی داشته باشیم، ولی آنها فوق قانون بوده اند،‏‎ ‎‏رحمة للعالمین بوده اند.‏

‏همان گونه که ما مسلمین در این عالم زیر سایۀ رحمت الهیه؛ یعنی نور پاک محمّد‏‎ ‎‏مصطفی ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ هستیم، امیدواریم در آخرت هم زیر نور شفاعت محمّدیه قرار بگیریم‏‎ ‎‏ان شاءالله ، و ما از این امیدواری نا امید نباشیم.‏

‏امیدگاها! امیدوارم که از عنایت خود روا نداری که امیدواری عاصیان به نا امیدی‏‎ ‎‏مبدل شود.‏

‏خدایا! اگر ما را از آستان خود برگردانی، به چه کسی ملتجأ شویم!‏

‏وای از خجلت و رسوایی ما اگر پرده بر عیوب ما نکشی!‏

‏وای بر ناتوانی ما اگر شفقت نفرمایی!‏

‏خدایا! جز لطف تو، پریشانی ما را برطرف نمی کند و جز انعام و احسان تو، نیاز و‏‎ ‎‏حاجت ما را برطرف نمی کند و جز امان تو، اضطراب و ترس ما را ساکن نمی نماید.‏

‏خدایا! وسوسۀ قلوب ما را برطرف نمی کند مگر نور هدایت تو ای طمأنینۀ‏‎ ‎‏دلهای مؤمنین، ما را به برهان فنّی احتیاجی نیست، تویی آرامش دل بندگان و اگر‏‎ ‎‏ظلّ عنایتت بر دلهای ما نرسد، در غمرات جهل و نادانی غوطه وریم، اگرچه تمام‏‎ ‎‏فنون استدلال را بدانیم.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 609

‏خدایا! تو قادری ما را از آن آتش سوزنده به آن نحوی که قول داده ای، برگردانی و ما‏‎ ‎‏به هر نحوه ای که تو فرموده ای هستیم، البته به آن مقداری که از آثار هدایت تو فهمیده ایم.‏

‏خدایا! اگر هرگونه کجی در سخنان ما پیدا شود، از نقص استعداد ماست و کسی که‏‎ ‎‏به نقص خود و کمال تو مقرّ است اجمالاً به آیین پاک تو عقیده مند است.‏

‏خدایا! برای ما جز اظهار بندگی چاره ای نیست و برای ما جز اشک چشم، سلاحی‏‎ ‎‏نیست. ‏

‏خدایا! می دانیم، نار جهنم را جز قطرات آب دیدگان خاموش نمی کند.‏

‏خدایا! چشم به لطف تو به اندازۀ حسرت داریم.‏

‏ ‏

‏هر کس سر سودایی دارند و تمنایی........‏‏ ‏‏من بنده فرمانم تا دوست چه فرماید‏‎[4]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏همه چشمیم تا برون آیی........‏‏ ‏‏همه گوشیم تا چه فرمایی‏‎[5]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏خدایا، نیم ز لطف تو نومید گر خطایی رفت........‏‏ ‏‏گنه ز بنده و بخشایش از خداوند است‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید........‏‏ ‏‏هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند‏‎[6]‎

‏ ‏

‏ ‏

‏سر ما پیش تو از بار گنه، در پیش است........‏‏ ‏‏جرم ما بیش ز حد، لطف تو بیش از پیش است‏

‏ ‏

‏ ‏

‏گرچه غم افزون زحصر و درد بیرون ازحد است........‏‏ ‏‏شاد باش ای دل که آخر غم گساری می رسد‏

‏ ‏

‏ولله الحمد والمنة‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 610

  • )) اسفار، ج 9، ص 222.
  • )) موسوعة اطراف الحدیث النبوی، ج 10، ص 95.
  • )) بقره (2): 82.
  • )) کلیات سعدی، ص 512، غزل 278.
  • )) کلیات سعدی، ص 601، غزل 512.
  • )) دیوان حافظ، ص 229.