باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ
فصل هفتم مراتب وجود انسان
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

فصل هفتم مراتب وجود انسان

فصل هفتم

 

مراتب وجود انسان[1]

‏ ‏

‏عالم دارای سه مرتبه است و بنابر جمیع اقوال فلاسفه و عرفا هر مرتبۀ فوق، واجد‏‎ ‎‏کمالات مرتبۀ مادون به نحو اعلی و اشدّ است، و هر مرتبۀ مادون هم واجد کمالات‏‎ ‎‏مرتبۀ اعلی به نحو اضعف و انقص است.‏

‏مشائین به عالم عقول وعالم افلاک و نفوس فلکیه وعالم طبیعت قائلند.‏‎[2]‎

‏اشراقیین به عقول متکافئه و عرضیه به آن اندازه ای که ممکن است و همچنین به‏‎ ‎‏عالم مُثُل معلقه که بین عالم عقول و این عالم طبیعت باشد، قائلند.‏‎[3]‎‏ و این عالم طبیعت‏‎ ‎‏هم که سر جایش مسلّم است.‏

‏و عرفا نیز به این عوالم قائل می باشند.‏‎[4]‎

‏هر یک از اینها، در ایفای مقصود خود تعابیری آورده اند و در تفهیم مقصود خود‏‎ ‎‏کوشیده اند.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 313

‏مثلاً مشائین گفته اند: عالم طبیعت، مرتبۀ متنزلۀ عالم بالاست و عالم بالا مرتبۀ کاملۀ‏‎ ‎‏عالم طبیعت است.‏

‏حتی بعضیها در تعریف علت گفته اند: «العلّة حدّ تامّ للمعلول و المعلول حدّ ناقص‏‎ ‎‏للعلّة».‏‎[5]‎‏ البته مقصودشان این نیست که مفهومی به نحو تفصیل حمل شود بر مفهومی‏‎ ‎‏که بالاجمال آن محمول را شامل است؛ چنانکه در «الانسان حیوان ناطق» انسان در مقام‏‎ ‎‏اجمال، هم حیوان و هم ناطق است، منتها حد، تفصیل این مجمل است، و حد آن را به‏‎ ‎‏طور تفصیل بیان می نماید، و در حقیقت، حد، بسط محدود به طور کامل است. بلکه مراد‏‎ ‎‏آنها که گفته اند: علت، حد تام معلول است، این است که تمام کمالات معلول، در علت‏‎ ‎‏جمع است نه اینکه مثل حد منطقی باشد که علت، مقام بسط معلول باشد. و همین طور‏‎ ‎‏مراد از اینکه گفته اند: معلول، حد ناقص علت است، این است که معلول نمی تواند تمام‏‎ ‎‏کمالات علت را حکایت کند بلکه به اندازۀ خود، حاکی از کمالات علت است.‏

‏شاید فرمایش حضرت رسول  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ هم که عرض می کرد: ‏‏«إلهی أرنی الأشیاء کما‏‎ ‎‏هی»‏‎[6]‎‏ به همین معنی باشد؛ چون آنهایی که توجه قلبشان به طرف مبدأ است مرادشان‏‎ ‎‏از این دعا این نیست که مثلاً خاصیت سقمونیا را بدانند، بلکه مرادشان همان رؤیت‏‎ ‎‏اشیاء است به آن جنبه ای که مربوط به مبدأ است، و از جمال علت و کمال او به‏‎ ‎‏اندازه ای که معلول می تواند کشف از علت کند حکایت می کنند.‏

‏پس حضرت رسول  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏ می خواست جمال حضرت حق را به آن اندازه که نظام‏‎ ‎‏وجود می تواند آن را کشف کند، مشاهده نماید، نه آن جمالی که خود حضرت حق‏‎ ‎‏دارد، و شاید به این معنی اشاره باشد آن سخن حضرت رسول ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‏: ‏‏«ما عرفناک حقّ‏‎ ‎‏معرفتک»‏‎[7]‎‏ یعنی آن طوری که تو هستی، تو را نشناختیم؛ چون غیر ممکن است مراد‏‎ ‎‏حضرت این باشد، که به آن اندازه که ممکن بود، تو را نشناختیم؛ برای اینکه تا‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 314

‏اندازه ای که برای موجود امکانی ممکن است، برای حضرت رسول اکرم  ‏‏صلی الله علیه و آله وسلم‏‎ ‎‏معرفت حق حاصل گردید و اگر نظر به این بود که من به اندازه ای که ممکن بود و باید‏‎ ‎‏بشناسم، نشناختم، آن وقت می بایست می گفت: «ما عرفناک حقّ معرفتی بک».‏

‏بالجمله: مشائین از عالم طبیعت با این بیانات که گفتیم تعبیر آورده اند.‏

‏و اشراقیین می گویند: عالم طبیعت، صنم عالم مثال است، و عالم مثال صنم عالم‏‎ ‎‏عقل است، پس عالم طبیعت صنم صنم می باشد.‏‎[8]‎

‏عرفا می گویند: «الحقّ خلق و الخلق حقّ و الحقّ حقّ والخلق خلق»،‏‎[9]‎‏ البته نظر اینها‏‎ ‎‏هم بر این است که حق، کمالات خلقیه را دارد ولی نه به نحو نقص خلقی، و خلق هم‏‎ ‎‏کمال حق را دارد ولی نه به طور کامل بلکه به نحو ظهور و مظهر، نه اینکه مراد اینها آن‏‎ ‎‏باشد که بعضی گویند؛ زیرا نتیجۀ آن این است که عرفا در حقیقت منکر خدا هستند،‏‎ ‎‏چون این عالم را خدا می دانند.‏

‏بالجمله: در لسان همۀ اینها این معنی است که مرتبه ای، کامل تر از مرتبۀ دیگر است،‏‎ ‎‏منتها هریک تعبیری دارند؛ عرفاخواستند قدری تند بروند که مابیشتر ازدیگران می فهمیم؛‏‎ ‎‏لذا به این عبارات تعبیر آورده اند. و بالجمله: در قوس نزولی این سه مرتبه هست.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 315

  • )) اسفار، ج 9، ص 70.
  • )) شفا، بخش الهیات، ص 528 ـ 538؛ مباحث مشرقیه، ج 2، ص 529 ـ 542؛ شرح اشارات، ج 3، ص 243 ـ 263.
  • )) مطارحات، در مجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 452 ـ 464؛ حکمة الاشراق، در همان مجموعه، ج 2، ص 138 ـ 150.
  • )) شرح فصوص الحکم قیصری، ص 27 ـ 33؛ تمهید القواعد، ص 143 ـ 148؛ مصباح الانس، ص 100 ـ 104.
  • )) شرح منظومه، بخش منطق، ص 37.
  • )) عوالی اللئالی، ج 4، ص 132، حدیث 228.
  • )) بحار الانوار، ج 66، ص 292.
  • )) مطارحات، درمجموعۀ مصنفات شیخ اشراق، ج 1، ص 463؛ حکمة الاشراق، درهمان مجموعه، ج 2، ص 138 ـ 148.
  • )) فتوحات مکیه، ج 4، ص 246؛ شرح فصوص الحکم قیصری، ص 210.