باب هشتم ابطال تناسخ نفوس و ارواح و رد ادله قائلین به تناسخ
فصل پنجم وحدت یا تعدد نفس
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : آیت الله سید عیدالغنی اردبیلی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

فصل پنجم وحدت یا تعدد نفس

فصل پنجم وحدت یا تعدد نفس[2]

‏ ‏

‏بحث «النفس فی وحدتها کل القوی» بحث عمده ای است و در مباحث توحید و‏‎ ‎‏معاد خیلی مهم است.‏

‏مرحوم آخوند  ‏‏رحمه الله‏‏ این بحث را یکی از مباحث غامض شمرده است؛ گرچه این‏‎ ‎‏معنی خیلی واضح است و اصلاً نباید گفت محتاج اقامۀ برهان است، بلکه ضروری‏‎ ‎‏است؛ زیرا انسان همان طوری که می گوید: دیدم، و دیدن را نسبت به یک چیز‏‎ ‎‏می دهد، به همان چیز، شنیدن را نسبت می دهد و می گوید: شنیدم. بین ادراک حسیات‏‎ ‎‏و ادراک عقلیات هیچ گونه تفاوتی نیست، و لذا اجتماع نقیضین را نیز به همان چیز‏‎ ‎‏نسبت می دهد و می گوید: فهمیدم که اجتماع نقیضین محال است، پس همان چیزی که‏‎ ‎‏این خارجیات را دیده و ادراک می کند، همان، ادراک مسموعات نموده و همان،‏‎ ‎‏استحالۀ اجتماع نقیضین را ادراک می نماید؛ زیرا به یک نسق و به یک نسبت می گوید:‏‎ ‎‏دیدم، شنیدم، لمس کردم، استحالۀ اجتماع نقیضین را فهمیدم و می گوید: زید را درک‏‎ ‎‏کردم، فلان صورت را درک کردم و استحالۀ نقیضین را درک کردم.‏

‏والحاصل: یک شخص واحد است که مدرِک همۀ این امور است؛ خواه امور حسی‏‎ ‎‏باشد، خواه امور وهمی و جزئی باشد، و خواه امور عقلی باشد، البته این معنی‏‎ ‎‏ضروری است.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 273

‏بلی، وقتی که انسان در مدرسه بنشیند خیلی طول و تفصیل می دهد و می گوید:‏‎ ‎‏برای انسان یک قوۀ عاقله است، و یک قوۀ دیگر است که سامعه باشد؛ با قوۀ عاقله‏‎ ‎‏ادراکات عقلیه را ادراک می کند و با قوۀ سامعه مسموعات را ادراک می کند، و انسان‏‎ ‎‏قوای پنج گانه دارد که با آنها حسیات را درک می کند، که به آنها قوای ظاهری گویند، و‏‎ ‎‏دارای قوای باطنی است که با آنها غیر محسوسات را درک می کند.‏

‏و بالجمله: این طور نیست که دو شنونده یا دو بیننده باشد؛ گوشم شنید و من‏‎ ‎‏شنیدم، چشمم دید و من دیدم.‏

‏والحاصل: آیا قوای انسان این طور است مثل ما که اینجا جمع هستیم، آنها هم آنجا‏‎ ‎‏جمع هستند؟ مثل یک مملکت است که یکی قوۀ مجریه و یکی قوۀ قضائیه در دست‏‎ ‎‏اوست و یکی ناظر اعمال است و یکی مفتّش کل است که هر یک شخصیت جداگانه و‏‎ ‎‏شغلی دارند که به دیگری مربوط نیست، منتها در مثال مذکور فاصلۀ آنها زیاد است،‏‎ ‎‏تعدد و غیریت معلوم است، ولی قوا داخل یک قفسند و در یک اتاق یعنی بدن قرار‏‎ ‎‏گرفته و به یک بدن کوبیده شده اند، و این معنی تفاوت نمی کند که قوا سلولهای متعدد‏‎ ‎‏باشند که یک قسمت از سلولها مجتمعاً موظف به یک کار باشند و قسمت دیگر کار‏‎ ‎‏دیگری انجام دهند؛ مثلاً یک قسمت موهومات را و یک قسمت معقولات را و یک‏‎ ‎‏قسمت مسموعات را و یک قسمت ملموسات را درک کنند، و یا اعضا طوری باشد که‏‎ ‎‏یک عضو فقط ببیند و عضو دیگر فقط بشنود و عضو دیگر بچشد و عضو دیگری بو‏‎ ‎‏کند و هکذا.‏

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 3)صفحه 274

  • )) اسفار، ج 9، ص 56.