فصل دوازدهم در سرّ تشهد و سلام است
بدان که چنانچه سجده بر تراب رجوع به کثرت است بی احتجاب از وحدت وضعاً و عملاً، تشهّد و سلام رجوع به آن است قولاً و تذکراً. ولهذا در تشهّد اولاً شهادت به الوهیت و وحدانیت و نفی شریک در آن است، مشفوعاً به تحمید، و رجوع محامد مطلقاً به ذات مقدس اسم اعظم الله ؛ و پس از آن، توجه به مقام عبودیّت ولی مطلق محمد صلی الله علیه و آله، و مقام رسالت آن سرور است که منطبق با تجلّیات ذاتیه و فعلیه در مرآت کثرت است؛ و سلام بر آن سرور است؛ پس رجوع سالک است به خود و طلب سلامت است برای خود و بندگان صالح حق در رجوع از این سفر پرخطر: وَالسَّلاٰمُ عَلیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ اَمُوتُ وَ یَوْمَ اُبْعَثُ حَیّا. و این سلام یوم المبعث و رجوع از موت حقیقی است؛ و پس از آن، توجه به جمیع ملائکة الله و انبیای مرسلین و قوای ملکوتیه، که در این سفر همراه او بودند، نماید و سلامت آنها را از حق تعالی تقاضا کند در این رجوع از سفر روحانی؛ چنانچه در حدیث صلوة معراج اشاره به آن فرموده آنجا که فرماید: ثُمَّ الْتَفَتُّ، فَاِذٰا اَنَا بِصُفُوفٍ مِنَ الْمَلاٰئِکَةِ والنَّبِیّینَ وَالْمُرْسَلینَ، فَقٰالَ لی: یٰا مُحَمَّدُ، سَلِّمْ. فَقُلْتُ: اَلسَّلاٰمُ عَلَیْکُمْ وَ
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 108 رَحْمَةُ الله َ وَ بَرَکٰاتُهُ. فَقٰالَ: یٰا مُحَمَّدُ، اِنّی اَنَا السَّلاٰمُ وَالتَّحِیَّةُ وَ الرَّحْمَةُ وَالْبَرَکٰاتُ اَنْتَ وَ ذُرِّیَتُکَ؛ ثُمَّ اَمَرَنی رَبِّیَ الْعَزیزُ الْجَبّٰارُ اَنْ لاٰ اَلْتَفِتَ یَسٰاراً.
و شاید امر حق تعالی و عزّوجلّ به عدم التفات به یسار اشاره به عدم توجه به جنبۀ «یلی الخلقی» و جهات باطلۀ مظلمۀ اشیاء باشد؛ و باید سالک توجه تام به جهات یمنای اشیاء که جهات نوریه ربیه است داشته باشد وَ اَشْرَقَتِ الاَْرضُ بِنُورِ رَبِّهٰا.
و حقیقت سلامت در این سفر معراجی، عبارت است از آنکه سالک از قدم نفس و انانیّت مبری باشد؛ و اگر در این مرحله سلامت شد، در مرحلۀ بعد، که به عنایت حق واقع شود، نیز سلامت خواهد بود. و آن سلامت عبارت است از توجه به یمین و عدم توجه به یسار که اصل احتجاب و اعوجاج است.
وصل: عن مصباح الشریعة، قال الصادق علیه السلام: اَلتَّشَهُّدُ ثَنٰاءٌ عَلَی الله تَعٰالٰی. فَکُنْ عَبْداً لَهُ فِی السِّرِّ خٰاضِعاً لَهُ فِی الْفِعْلِ، کَمٰا اَنَّکَ عَبْدٌ لَهُ بِالْقَوْلِ وَالدَّعْوٰی. وَصِلْ صِدْقَ لَسٰانِکَ بِصَفٰاءِ صِدْقِ سِرِّکَ؛ فَاِنَّهُ خَلَقَکَ عَبْداً وَ اَمَرَکَ اَنْ تَعْبُدَهُ بِقَلْبِکَ وَ لِسٰانِکَ وَ جَوٰارِحِکَ، وَ اَنْ تُحَقِّقَ عُبُودِیَّتَکَ لَهُ بِرُبُوبِیَّتَهِ لَکَ، وَ تَعْلَمَ اَنَّ نَوٰاصِیَ الْخَلْقِ بِیَدِهِ، فَلَیْسَ لَهُمْ نَفَسٌ وَلاٰ لَحْظٌ اِلاّ بَقُدْرَتِهِ وَ مَشِیَّتِهِ، وَ هُمْ عٰاجِزُونَ عَنْ اِتْیٰانِ اَقَلَّ شَیْ ءٍ فی مَمْلَکَتِهِ اِلاّ بِاِذْنِهِ وَ اِرٰادَتِهِ. قٰالَ الله عَزَّوَجَلَّ: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ مٰا یَشٰاءُ وَ یَخْتٰارُ مٰا کٰانَ لَهمُ الْخِیَرَةُ [مِنْ اَمْرِهِمْ] سُبْحٰانَ الله وَ تَعٰالٰی عَمّا یُشْرِکُونَ». فَکُنْ عَبْداً شٰاکِراً بِالْفِعْلِ، کَمٰا اَنَّکَ عَبْدٌ ذٰاکَرٌ بِالْقَوْلِ وَ الدَّعْویٰ. وَ صِلْ صِدْقَ لِسٰانِکَ بِصَفٰاءِ سِرِّکَ؛ فَاِنَّهُ خَلَقَکَ؛ فَعَزَّوَجَلَّ اَنْ یَکُونَ اِرٰادَةٌ وَ مَشِیَّةٌ لاَِحَدٍ اِلاّ بِسٰابِقِ اِرٰادَتِهِ وَ مَشِیَّتِهِ. فَاسْتَعْمِلِ الْعُبُودِیَّةَ فِی الرِّضٰا بِحُکْمِهِ و بِالْعِبٰادَةِ فی
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 109 اَدٰاءِ اَوٰامِرِهِ. وَ قَدْ اَمَرَکَ بِالصَّلٰوةِ عَلٰی نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صلی الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَاَوْصِلْ صَلٰوتَهُ بِصَلٰوتِهِ وَ طٰاعَتَهُ بِطٰاعَتِهِ وَ شَهٰادَتَهُ بِشَهٰادَتِهِ. وَ انْظُرْ لاٰ یَفُوتُکَ بَرَکٰاتُ مَعْرِفَةِ حُرْمَتِهِ، فَتَحٰرِمَ عَنٰ فٰائِدَةِ صَلٰوتِهِ وَ اَمْرِهِ بِالاِْسْتِغْفٰارِ لَکَ وَ الشَّفٰاعَةِ فیکَ اِنْ اَتَیْتَ بِالْوٰاجِبِ فِی الاَْْمرِ وَ النَّهْیِ وَالسُّنَنِ وَ الاْدٰابِ؛ وَ تَعْلَمَ جَلیلَ مَرْتَبَتِهِ عِنْدَالله عَزَّوَجَلَّ.
در این حدیث شریف هم اشاره به حقیقت تشهّد و هم اشاره به آداب آن و هم اشاره به سرّ آن است؛ چنانچه فرماید: «تشهّد ثنای خداوند تعالی است». و این حقیقت تشهّد، بلکه جمیع عبادات است؛ چنانچه سابق بر این اشاره شد که باب عبادات باب ثنای مقام ربوبیت است، هر یک به اسمی یا اسمایی.
و اما آداب آن، بلکه ادب جمیع عبادات، عمده اش آن است که در این کلام شریف اشاره به آن شده که مواظبت حالات قلبیه و سَرَیان عبودیّت در سرّ
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 110 باشد تا آنکه ادعای بی مغز نباشد. و باید انسان سالک جهد کند که اذکار و دعاوی لسانی را به قلب رساند و قلب را متذکر و عابد کند که اگر آن قیام به عبودیّت کرد، جمیع قوای مملکت و جنود ظاهره و باطنه قیام به عبودیّت کنند. پس در اول امر، قلب متذکر به ذکر لسان است؛ و در آخر امر، زبان و سایر جوارح ترجمان قلبند.
پس از آن، در ذیل حدیث، دستور تحصیل مقام شکر دهد؛ و پس از آن، مقام رضا را تلقین فرماید، که هر یک را بیان طولانی می باشد که این مقام گنجایش آن را ندارد.
و از آداب مهمۀ تشهّد و سلام، که خاتمۀ صلوة است، معرفت حرمت رسول اکرم ختمی صلی الله علیه و آله است؛ که بندۀ سالک باید به قلب بفهماند که اگر کشف تام آن سرور نبود، کسی را راه به عبودیّت حق و وصول به مقام قرب و معراج معرفت نبود؛ پس، آنچنان که در اول نماز رفیق و مصاحب راه معرفت و معراج حقیقت آن سرور و معصومین از ائمۀ طاهرین بودند، منتهای سفر نیز باید تذکر داشت که آنها اولیای نعم و وسائل وصول اهل معرفت و وسایط نزول برکات و تجلّیات حضرت ربوبیت جلت عظمته، هستند: لَوْلاٰهُمْ مٰا عُبِدَالرَّحْمٰنُ وَ مٰا عُرِفَ الرَّحْمٰن. و هرکس شمه ای از حقیقت ولایت و رسالت را بداند، خواهد دانست نسبت اولیا علیهم السلام به خلق چه نسبتی است. و ما بحمدالله در رسالۀ مصباح الهدایة شرحی از آن مذکور داشتیم.
و اما اشاره به سرّ تشهّد به طوری که ذکر نمودیم فرموده آنجا که فرماید:
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 111 وَ تَعْلَمَ اَنَّ نَوٰاصِیَ الْخَلْقِ بِیَدِهِ ... الخ.198 و این اشارۀ لطیفه است به مقام تحقق به صحو بعدالمحو که کثراتْ حجاب جمال محبوب نباشند و قدرت و مشیت حق را نافذ و ظاهر در مرائی خَلقیّه بیند. و این اذن که در حدیث شریف مذکور است اذن تکوینی و سرایت باطن به ظاهر است. و دراین مقام، سرّ «قدر» و حقیقت «امربین الامرین» در جمیع مراحل ذاتیه و صفتیه و فعلیه بر قلب سالک منکشف شود. و این مختصر را گنجایش تفصیل نیست.
وصل آخر: عَنْ مَصْبٰاحِ الشِّریعَةِ، قٰالَ الصَّادِقُ، عَلیه السَّلاٰمُ: مَعْنَی السَّلاٰمِ فی دُبرِ کُلِّ صَلوٰةٍ اَلاْمٰانُ؛ اَیْ، مَنْ اَدّیٰ اَمْرَالله وَ سُنَّةَ نَبِیِّهِ (ص) خٰاشِعاً مَنْهُ قَلْبُهُ، فَلَهُ اْلاَمٰانُ مِنْ بَلاٰءِ الدُّنْیٰا وَ بَرٰائَةٌ مِنْ عَذٰابِ الاُخِرَةِ. وَ السَّلاٰمُ اَسْمٌ مِنْ اَسْمٰاءِ الله تَعٰالیٰ، اَوْدَعَهُ خَلْقَهُ لِیَسْتَعْمِلوُا مَعْنٰاهُ فیِ المُعٰامَلاٰتِ وَ الاَمانٰاتِ وَ الاِْضٰافٰاتِ، وَ تَصْدیقِ مُصٰاحَبَتِهِمْ فیمٰا بَیْنَهُمْ وَ صِحَّةِ مُعٰاشَرَتِهِمْ. وَ اِذٰا اَرَدْتَ اَنْ تَضَعَ السَّلاٰمَ مَوْضِعَهُ وَ تُؤَدِّیَ مَعْنٰاهُ فَاتَّقِ الله ، وَ لْیَسْلَمْ مِنْکَ دینُکَ وَ قَلْبُکَ وَ عَقْلُکَ، وَ لاٰ تُدَنِّسْهٰا بِظُلْمَةِ المَعٰاصی؛ وَ لْتَسْلَمْ حَفَظَتُکَ، لاٰ تُبْرِمَهُمْ وَلاٰ تُمِلَّهُمْ وَ تُوحِشَهُمْ مِنْکَ بِسُوءِ مُعٰامَلَتِکَ مَعَهُمْ، ثُمَّ صَدیقُکَ ثُمَّ عَدُوُّکَ. فَاِنَّ مَنْ لَمْ یَسْلَمْ مِنْهُ مَنْ هُوَ الاَْقْرَبُ اِلَیْهِ فَالاْبْعَدُ اَوْلیٰ. وَ مَنْ لاٰ یَضَعُ السَّلاٰمَ مَوٰاضِعَهُ هٰذِهِ، فَلاٰ سَلاٰمَ وَ لاٰ تَسْلیمَ] خ ل: سلم[ ، وَ کٰانَ کٰاذَبًا فی سَلاٰمِهِ وَ اِنْ اَفْشٰاهُ فِی اْلخَلْق.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 112 و در این حدیث شریف اشارۀ خفیه به سرّ سلام، و اشارۀ جلیّه به ادب آن و تحقق به حقیقت آن فرماید:
اما سرّ آن ـ چنانچه اشاره به آن شد ـ درخواست سلامت و امان است در رجوع از سفر؛ که امان در نزد اولیا، عبارت است از عدم احتجاب از جمال محبوب به حجب کثرات که این خود اعلی مرتبۀ عذاب محبین است؛ چنانچه سید اولیا عرض کند: اِلٰهی، وَهَبْنی صَبَرْتُ علَیٰ عَذٰابِکَ، فَکَیْفَ اَصْبِرُ عَلیٰ فِرٰاقِک. و برای عاشق جمال حق عذابی الیم تر از سوز فراق نیست. پس، سلام نماز اولیا امان از بلای حجب ظلمانیۀ دنیا و حجب نورانیۀ آخرت، که هر یک عین عذاب الیم است، می باشد.
و اما اشاره به تحقق به حقیقت آن، آنجا است که فرماید که «سلام اسمی از اسما الله است و ودیعه پیش خلق است». و این بیان ظهور اسما است در مظاهر خلقیه. و تحقق به حقیقت اسما، عبارت است از خروج از ظلمات انانیّت و شهود حظ ربوبیت در مرآت ذات خویش. انسان تا در حجاب کثرت و تصرف شیطان است و قلب او مغصوب در دست عدوالله است، حظ ربوبیت و مقام اسمیت را در خود و در موجودات مشاهده نمی کند؛ و آنگاه که حجاب برداشته شد، خود را به مظهریت اسما مشاهده می کند. و از آن جمله، در رجوع از این سفر روحانی با سلامت قلب و امان خاطر مراجعت می کند و نظر او نسبت به موجودات نظر صفا و سلم شود و حقیقت اسم «سلام» را در جمیع موجودات ساری بیند و با همۀ آنها با تحقق به حقیقت آن معاشرت کند و عالم را دارالسلام و مظهر السلام مشاهده کند و
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 113 دست تصرف خیانت خائنین را از جمال جمیل علی الاطلاق کوتاه بیند؛ پس سر تا پای خود و عالم را در اسم «السّلام» مستغرق بیند، و در این مرحله سرّی کامل از اسرار قدر دریابد. و اگر با قدم علمی و نظری است، سرّ قول حکما را که گویند: الوجودُ خیرٌ محض دریابد؛ و اگر از اصحاب معرفت و کشف است، به قدر سعۀ قلبش خیریت و سلامت و امان الهی در قلبش تجلی کند. والله العالم. و اما آداب آن محتاج به بیان نیست.
وصل آخر[ در سرّی از اسرار سلام است]
از آنچه مذکور شد، از سرّ صلوة ـ که حقیقت آن عبارت از سفر الی الله و فی الله و من الله است ـ در سرّ سلام مطلبی دیگر معلوم شود. و آن آن است که چون سالک در حال سجده غیبت مطلقه از همۀ موجودات برای او دست داد و از همۀ موجودات غایب شد و در آخر سجده حالت صحوی برای او رخ داد و در تشهّد نیز این حالت قوت گرفت، ناگاه از حال غیبت از خلق به حضور منتقل شد و ادب حضور را به جای آورد، و در آخر تشهّد توجه به مقام نبوت پیدا کرد و در محضر ولایت آن سرور، ادب حضور را که سلام شفاهی است به جا آورد. و پس از آن، به تعینات نور ولایت، که قوای ظاهره و باطنۀ خود و «عبادالله الصّالحین» است، توجه نموده ادب حضور را ملحوظ داشت. و پس از آن، به مطلق کثراث غیب و شهادت توجه پیدا نموده ادب حضور را ملحوظ داشته شفاهاً سلام تقدیم داشت و سفر رابع که «من الخلق الی الخلق» است تمام شد.
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 114 و این اجمال را تفصیل بیش از آن است، که اکنون «من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش».
کتابسر الصلوة معراج السالکین و صلوة العارفینصفحه 115