□ در مورد دانشجویانی که آنجا گرد هم جمع میشدند چه میدانید؟
■ اینها را من نمیدانم. چون ما تگزاس بودیم و آنها کالیفرنیا بودند و فاصله این دو شهر خیلی زیاد بود و با ماشین یک روز و نصفی و یا دو روز راه و با هواپیما سه ساعت و نیم راه است.
□ در آن مجموعه شورا که شما داشتید، آیا همه تفکرات در یک جهت بود یا جهتگیریهای مختلف وجود داشت؟
■ قبل از انقلاب صفبندیها این طوری نبود. ما خودمان میدانستیم که تفاوتهایی وجود دارد، ولی در مقابل، این صفبندیها را میشد،
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 43 دید. اولین و مهمترین مسأله، وجود شاه و رژیمش بود. دومین مسأله جریانهای گروه چپ موجود در آن زمان بود که در حقیقت، جریان چپ دشمن شماره یک ایدئولوژیک ما بود. جریان شاه هم اصلاً دشمن اسلام بود. یعنی آن جریان دوم میخواست با ما مبارزه ایدئولوژیک بکند و این شاه هم با اسلام مبارزه میکرد. اینها صفبندیهای آن زمان بود. دور آن میز شورای انجمنهای اسلامی، آقای ابراهیم یزدی هم بود و حتی ایشان مدتی رئیس آن هم بود ولی در مجموع تفکرات کمی فرق داشت، اما آدمهای مختلف گرایشهایشان به هم نزدیکتر بود. مثلا آقای محمد هاشمی یا آقای ماکویی، من و یا دو، سه نفر دیگر که آنجا بودند، اینها یک مقداری گرایششان با هم فرق داشت.
آن موقع هم در بعضی چیزها نهضت آزادیها بودند که ماها را خیلی داخل نمیکردند و ما هم با آنها فاصله داشتیم، منتها اینها در مقایسه با این تضاد اصلی که عرض کردم به ما نزدیکتر بودند.
به اصطلاح ما بچههای دانشجویمان که الآن هم در گوشه و کنار کشورمان هستند، مثل آقای نصیری که یک وقتی در خبرگزاری بود، ایشان هم آنجا بود منتها اینها ردههای یک مقدار جوانتر ما بودند و در دانشگاه هوستون و یک شهر دیگری بودند که چهار یا پنج سال از ما کوچکتر بودند و آنها حتی نگرششان با ما تفاوت داشت که بروز هم میدادند یعنی میخواهم بگویم که ما هم بروز میدادیم منتها در یک جمعهای کوچکتری.
کتابعصر جهاد، دوران خدمتصفحه 44