یک مورد دیگر هم من حضور نداشتم، وقتی در مسأله جاسوس خانه بیرون کردن (پس دادن) اعضای سفارت (گروگان ها)، مطرح شد، من در دفتر نشسته بودم. آقای رجایی آمد و آقای بهزاد نبوی، من به خاطر این دو نفرکه یکی از آنها زنده است و به من گفته است به عنوان کسی که برای انقلاب قلم زده ای باید یک روز شهادت تاریخی بدهی و یکی هم به خاطر آن شخصیت شهید که دلش خوش بود که او لیسانس علوم ریاضی و فوق لیسانس مدیریت بود ریاضی درس می داد، من ادبیات درس می دادم؛ من باید قلم این انقلاب بوده باشم، من باید این شهادت را بدهم ولی ساکت بودم تا این لحظه، چون برای اینجا هست من دارم برای شما می گویم. اگر برای مطبوعات بود نمی گفتم.
آمدم به آقای رجایی گفتم این چه جور آزاد کردن گروگان هاست، ما این همه بهاء پرداختیم برای اینکه این جوری آزادشان کنیم؟ تازه چرا دولت، مگر دولت رفته بود گروگان گرفته بود. آقای رجایی گفت: ببین، من و بهزاد رفتیم پیش امام. خیلی حرف ها به امام گفتیم، امام گفت به همین شکل باید آزاد شوند. گفتیم: آقا، این به نظر شما بازگشت از مواضع خودمان نیست؟ اما به خود من که رجایی هستم (این آن شهادت تاریخی من است که گفتم هنوز هیچ جایی نداده ام، من نداده ام دیگران را نمی دانم) امام گفت: ببین، یک انار آبش را گرفتی تفاله اش مانده،
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 30 بیندازید دور، بره. گفت: ما به امام گفتیم این جوری خواهند گفت آن جوری خواهند گفت. گفت: هر چه بگویند این حل.[شهید رجایی] گفت: تو می دانی صابری اگر یک روزی بگویند رجایی چه سیاستمداری بود که به جای اینکه خودش فکر کند نگاه می کرد ببیند امام چی می گوید مبادا بیایی دفاع کنی بگویی نه، رجایی سیاستمدار بود. رجایی کسی بود که هر چه امام می گفت عمل می کرد و این را امام گفت و من هم عمل کردم و قبل از این به همین شکل همه را به امام گفتم که این جوری مسائل منفی هم دارد. امام گفت همین جور تمامش کنید. من به اعتبار حرف امام این را تمامش کردم و شعارش هم معلوم بود که من حیثیتم را برای این مردم و این انقلاب باید بگذارم. گفتم حیثیت تو در تاریخ چی می شود؟ 200 سال دیگر که نه امام هست نه تو و... گفت: 200 سال دیگر هر چی خواهند گفت 20 روز دیگر هر چی خواهند گفت، امام گفت، من عمل کردم. اما تمام مسئولیت هایش را می پذیرم، و اما حرف بهزاد نبوی؛ بنده خدا که الآن یک عده ای منافقانه دارند برای او پرونده می سازند سر همین، آمد گفت: صابری این تو، این رجایی، خدا اینجاست کسی دیگر نیست ما آن جور کار کردیم که امام گفت. اما من می دانم در تاریخ به من خواهند گفت بهزاد نبوی وثوق الدوله ایران شد و قرارداد را امضاء کرد. این را یک ساعت بعد در آن روزی که نخست
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 31 وزیری منفجر شد و در یکی از اتاق هایش رجایی و باهنر شهید شدند، انگشتش را بهزاد بلند کرد و گفت: صابری شاهد باش. گفت: تکرار می کنم. خائنان به من خواهند گفت که وثوق الدوله ایران شدی ولی من فقط حرف امام را قبول کردم و الا به عنوان یک سیاستمدار من تحلیل داشتم. اینکه بهزاد می گوید گاهی اوقات من روی مواضع امام حرف داشتم [به علت همین] است که این بی انصاف ها می گویند تو امام را قبول نداشتی. گفت: من این نظرم با نظر امام در تعارض کامل، ولی به خاطر امام زیر این را امضاء می کنم، دادگاه هم برایش خواهم رفت. ببین چقدر باید انسان سیاسی و بی توجه بوده باشد که حالا بگوید بهزاد نبوی خودش گفته که من گاهی اوقات مواضع امام را نمی پسندیدم یک چیزی شبیه به این.
اینکه به خود امامش گفته است که آقا من این را که شما می گویید نمی پسندم. شما می گویید، می گویم چشم، نوکرت هم هستم، عمل می کنم و عمل کردند. من اگر این شهادت را اینجا ندهم می دانم از این پله بیفتم و بمیرم و این [شهادت] بماند، بعد دست خط ها و خاطرات ما را معلوم نیست چه جور تأویل بکنند. شما که قیافه من را موقع حرف زدن دارید می بینید، جوان هستید، چهل سال بعد از مرگ من هم زنده اید، شاید یک روزی تو باید این شهادت تاریخی را بدهی. خدا می داند قصد دفاع سیاسی از کسی را ندارم فقط می خواهم بگویم که در همین مسأله
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 32 گروگان ها من این چشمه ها را از امام دیده ام. رجایی که من از او دروغ نشنیده ام و هر کس بگوید از او دروغ شنیده است دروغ می گوید خداترس تر از این بود که دروغ بگوید.
گفت: صابری امام گفت این جوری است؛ تفاله انار را چه کارش می کنی؟ هیچ کاری نمی کنی. آقا فقط بایستی بیاندازیش دور، و گروگان ها را امام این جوری دور انداخت. اگر این حرفی که من دارم می زنم سر سوزنی مخالف آن چیزی که بهزاد گفته است باشد، من حاضرم جلوی شما بنشینم به بهزاد بگویم که این را به من گفته است؛ حافظه ام کم نیست که.
اینجا در نمایشگاه مطبوعات ما یک بولتن منتشر کردیم، یک روزنامه منتشر کردیم، گل آقا را هر روز منتشر کردیم و هر کس برای ما اظهار نظر کرده بود، چاپ کردیم جز همین بزرگوارانی که حالا نگاه شان داشته ایم. چون من از آقای یزدی هم دست خط دارم هنوز نگه داشته ام. نوشته است که آقای صابری که الآن هم گل آقا است، دوست دوران سختی. (این، آن دوران سختی است).
کتابخاطرات کیومرث صابری (گل آقا)صفحه 33