اینجانب به طور خصوصی در دو موقعیت نسبتاً حاد سیاسی و نظامی محضر حضرت امام را درک کردم.
الف ـ در پاریس. ب ـ در تهران، جماران.
در پاریس تقریباً بعد از ظهر بود که وارد منزل حضرت امام (اعلی الله مقامه) شدم. بسیار هم گرسنه بودم؛ زیرا صبح هم به علت اشکالی که در غذاهای خارجی بود، ناشتایی نخورده بودم. وقتی رسیدم که نهار هم خورده شده بود. فراموش نمی کنم که مرحوم آقای اشراقی(ره) در سالن عمومی بودند و پس از تعارفات معمولی و احوال پرسی، گفتند آیا نهار خورده اید؟ گفتیم نه. سپس با لحن عذرخواهی گفتند نهار تمام شده، ببینیم اگر چیزی پیدا می شود، بیاورم. گفتم هر چه پیدا شد بیاورید که آن برای من مائده آسمانی است، نه به خاطر گرسنگی خودم، بلکه به خاطر آنکه متعلق به مولای من است و من در هر کجا هستم خود را وابسته و سرسفرۀ او می دانم و آرزوی من بود که یکوقتی کنارۀ نان از خانه او بخورم، چه سعادتی خدایا! بالاخره آوردند و شما می دانید که غذای سفره بزرگان به لطف خدا برکت دارد. خدا می داند آن لحظات را هرگز فراموش نمی کنم. بعد از نهار، حاج احمد آقا پیدا شد. وقت ملاقات خواستم؛ تعیین شد. فرمودند یک شخصیت خارجی وقت ملاقاتی خواسته بعد از آن نوبت شما است. من با ایشان (حاج احمد آقا) راجع به مسائلی که داشتم مشورت کردم. ایشان فرمودند مانعی ندارد، سؤال کنید. امام پاسخ این نوع سؤالات را می دهند. در ساعت معین شرفیاب شدم. گویا نزدیک غروب آفتاب بود. سلام مردم اهواز بویژه جوانان پرشور انقلابی را به محضر ایشان رساندم. خیلیها التماس دعا گفته بودند که به عرضشان رسانده شد و تا آنجا که به یاد دارم، سه مسأله را پرسیدم.
اوّل آن روزها حضرت امام در مورد حفظ حریم روحانیت خیلی تأکید داشتند. من این سؤال را کردم که آقا تکلیف ما چیست؟ از طرفی بنا به دستور شما حفظ حرمت آنها واجب است و از طرف دیگر کاروان انقلاب به رهبری حضرتعالی دارد به سرعت می تازد و حقیقت آن است که آقایان نوعاً نمی کشند. حالا یا از ترس و یا شبهه شرعی در خونریزی، هر چه هست، نتیجه یکی است و آنها از ما می خواهند که پا به پای آنها حرکت کنیم. در این خصوص تکلیف ما چیست؟ و این در موقعیتی بود که حکومت شریف امامی روی کار بود و امام تازه به پاریس منتقل شده بودند و اعتصابات از مدارس شروع شده و آرام آرام به دیگر مراکز سرایت می کرد و اوضاع آبستن حوادثی سرنوشت ساز بود و ما هم بحمدالله تعالی در اهواز سرگرم این مسائل بودیم.
سؤال دوم در مورد تیراندازی به سمت عوامل مؤثر رژیم بود، بویژه نیروهای مسلح. سومین سؤال در ارتباط با موردی بود که علم داشتیم خمس نمی دهد و مبالغی از او در نزد کسی جمع شده بود. اجازه ای می خواستیم آن مبلغ به مصرف خمس برسد. سخن ما به درازا کشید. جمعیت در صحن حیاط منتظر تشریف فرمایی آقا بودند. دانشجویان از سراسر اروپا و اقشار دیگر و بعضاً انقلابیها از ایران تجمع باشکوهی داشتند و معمولاً سخنرانی حضرت ایشان قبل از نماز مغرب و عشا بود. لذا امام پاسخ ما را به بعد از نماز موکول فرمودند. برنامه صحبت و نماز جماعت بحمدالله انجام شد. حضرت امام (قدس سره) ما را خواستند. به حضورشان رسیدیم. پاسخ ما را با قاطعیت دادند. نخست در مورد اول فرمودند سلام مرا به فلانی برسان و بگو اگر برای آخرتتان نمی آیید، برای دنیایتان بیایید. مردم دارند به سمت اهداف انقلابی خود می روند و شما می مانید و در مورد دوم و سوم با شرایطی اجازه فرمودند و مقداری
راجع به سیرۀ عملی ائمه هدی علیهم السلام، در زمینه فداکاری در راه خدا توضیح دادند.