عالم ترین مجتهد منطقه خمین و کمره مرحوم آقا میرزا محمد علی مقیم «اره» ده دو فرسخی خمین بود. این آقا حسب الامر مطاع امیرمفخم باید همه روزه در عمارت باغ 115 جریبی امیرمفخم ملازم حضور باشد. البته صدر می نشست و بسیار مورد احترام همه بود. امیرمفخم به ایشان می گوید که نمی پرسید چرا من همه روزه تقاضا می کنم تشریف بیاورید. جواب می دهند التفات به من دارید سپس او می گوید چون من حالت سبعیت دارم می خواهم نگذارید سبع بودن را اعمال کنم. آقا جواب می دهد: اگر گفتید سید را از بالاخانه بیندازید پایین، من چه کنم؟ امیرمفخم می گوید این چه حرفی است؟ آقا برحسب تقاضای امیر برای تفسیر «الهیکم التکاثر» شرحی تفسیر می کند و منطبق با عملیات تکاثر در اموال و غیره مطالب مشروحی می گویند.
صارم الدوله پنج ده و آبادی خوب و بزرگ و پرمحصول و جمعیت داشت که در رأس آنها ورچه و امامزاده ورچه در سه فرسخی خمین واقع بود. و مرحوم میرزا مسیح ناقور مدیر روزنامه یا مجله ناقور را برای فروش این پنج ده به خمین می فرستد. البته کسی که این املاک را جمعاً بخرد در خمین و حومه نبود، به امیرمفخم درویش مراجعه می نماید این درویش روی زمین باغ و روی خاک می نشست. خودش برای من خربزه گرگاب مانند را که در باغ عمل آورده بود، قاچ و پاره کرد در عمارتهای همین باغ اندرونی ـ بیرونی ـ کاخهای دو مرتبه(طبقه) روی فرش می نشست با دست غذا می خورد برای او نوشتند که فلانی (نگارنده) نهار اینجا است ظروف خوب از انبار بیاورند؟ بلند به من گفت همین ظرفها که از ده اره آورده اند خوب است. امیرمفخم خریدار این پنج ده شد پول و پله به قول خودش نداشت. یکی از محترمین و رجال درباری خود، مرحوم آقا کوچک خان
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 18 بهادرالملک سید اولاد رسول (ص) را مأمور کرد که از تجار خمین برای امیرمفخم پول قرض کند. بیچاره بهادرالملک به خمین وارد شد و تجار را احضار کرد و مردم هم ناچار به قدر امکان تهیه و تقدیم کردند و سند عندالمطالبه گرفتند (لابد عندالقدره و الاستطاعه).
یکی از ملازمین و مقنی باشی قناتهای امیرمفخم حاج قنبر علی که قبلاً نوکر پدر ما و ما بود و (از طرف اتابک یا عین الدوله یا دیگری یادم نمانده خطاب به ولات و نواب نوشته بودند که مشهدی قنبرعلی نوکر آقا مرتضی و آقا نور ـ با القاب معمول روز ـ برای احترام آنها مورد توجه و محافظت قرار گیرد که تا به آنها شهادت پدرشان مؤثر نباشد) این حاج قنبر علی امروز و مقرب درگاه و مقنی باشی امیر مفخم پول به مرحوم بهادرالملک قرض نداد. خبر به مقام رفیع رسید درست توجه فرمایید امیرمفخم قنبرعلی را می خواهد و می گوید برویم برای سرکشی قناتها. مرحوم آقا میرزا محمد علی مجتهد را نیز برمی دارد و به یک قنات می رود و می بیند قنات آب ندارد به مشهدی قنبر علی خطاب می کند این قنات چرا آب ندارد؟ جواب می دهد: در مجاری قنات یک پشته به نمک یا گچ برخورده (تردید از من است) و باید مجرا را عوض کنیم تا آب قنات به زمین فرو نرود. امیرمفخم با شلاق که معمولاً در دست می گرفت به حاج قنبر علی حمله می کند. آقای آقا میرزا محمد علی مأمور جلوگیری از سبعیت که در همان هفته به این سمت معرفی شده بود، از پشت سر امیرمفخم را بغل می گیرد، امیرمفخم برمی گردد آقا را می بیند، آقا می گوید خودتان فرمودید. امیر از زدن حاجی منصرف می شود و به ملازمین می گوید قنبر علی را به ده امیریه ببرید یا او را فلک کنید و چوب بزنید یا اینکه پانصد تومان یا هزار تومان بدهد و چوب نخورد. او را به امیریه بردند مطالبه هزار تومان کردند تعلل کرد فلک شد و چوب خورد و یکی از ملازمان به نام رجبعلی خان را مأمور می نمایند که پانصد تومان از او بگیرد پانصد تای دیگر عوض ترکه و چوبی که خورده بود. اگر یادتان باشد نوشتم این وجوه را برای خرید ورچه و چهار ده دیگر می گرفت و ناقور وکیل صارم الدوله بود. ناقور به امیر توصیه می کند و واسطه می شود که از حاج قنبرعلی پانصد تومان را نگیرد. دستور می دهند که دویست تومان تخفیف و سیصد تومان بدهد. او را رجبعلی خان به خمین می آورد و در منزل حاجی وارد و پذیرایی
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 19 می شود در بین راه حاج قنبر علی بوسیله یک نفر شرح حال خودش را به من پیغام داد. من به امیر نوشتم:
ای خداوند جاه و مال و منال که تو را برتری همی شاید
بر گنه کار زیردست ببخش تا خداوند بر تو بخشاید
(ببیند حاج قنبر علی گناهکار است و باید امیرمفخم صواب کار از گناه او بگذرد) شرحی چلیپا به رجبعلی خان نوشت که رجبعلی خان آقای آقامرتضی یکصد تومان پرداخت و شما دویست تومان از او بگیرید.
این راجع به خمین بود. به محلات، گلپایگان و خوانسار قطعاً و الیگودرز مظنوناً نیز دستور استقراض داد و مأمورین قیمت دهات را از مردم قرض کردند و قبض طلب دادند. در خوانسار تاجری به نام حاج محمد رضا جوادی قرض نداده بود امیرمفخم در خوانسار که ملک زیاد و خوبی در آن حدود داشت (و من هم برحسب دعوت به آن ده رفتم) می رود و حاج محمد رضا را زندانی و هزار تومان جریمه می کند. حال حال الناس بود.
املاک را با پول حلال خرید و به املاک خود در محوطه خمین، گلپایگان، خوانسار، بربرود و چاپلق، محلات و دلیجان افزود و بعد مالیات حواله کرد و مالیات را دریافت داشت و طلب های مردم را از راه مالیات پرداخت. او غالباً مدعی بود از دولت بابت حقوق کرمان، خرم آباد، بروجرد و کرمانشاه شاید چهار محال بختیاری طلبکار است؛ این یکی از کارهای او بود که نسبت به سایر کارها قابل مقایسه نیست باقی مطلب را عبرةً للنّاظرین یعنی چند قسمت را خلاصه می نویسم.
کتابخاطرات آیت الله پسندیدهصفحه 20