بدان که علما را اختلاف است در متعلق «باء» در بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیمِ ؛ و هر کس به حسب مشرب خود از علم و عرفان برای آن متعلَّقی ذکر نموده؛ چنانچه علمای ادب از ماده «ابتداء» یا «استعانت» مثلًا اشتقاقی نموده و تقدیر گرفته اند؛ و اینکه در بعض روایات نیز وارد است که بِسمِ الله ای، استَعینُ،
یا بر وفق مذاق عامّه است، چنانچه در روایات بسیار شایع است و اختلاف احادیث بسیاری به همین معنی محمول است و لهذا در همین باب نیز در بِسمِ الله حضرت رضا- علیه السلام- فرموده: ای، اسِمُ [علی ] نَفسی سِمَةً مِن سِمَاتِ الله. و یا آنکه مقصود از «استعانت» لطیف تر از آن است که عامّه ادراک می کنند که در آن سرّ توحید به نحو ادقّ است.
و بعض اهل معرفت آن را متعلّق به «ظَهَرَ» گرفته و گفته: ای، ظَهَرَ الوُجُودُ بِبِسمِ الله. و این به حسب مسلک اهل معرفت و اصحاب سلوک
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 15 و عرفان است که همه موجودات و ذرّات کائنات و عوالم غیب و شهادت را به تجلّی اسم جامع الهی، یعنی «اسم اعظم» ظاهر دانند. بنا بر این «اسم»- که به معنی نشانه و علامت است یا به معنی علوّ و ارتفاع است- عبارت از تجلّی فعلی انبساطی حق- که آن را «فیض منبسط» و «اضافه اشراقیّه» گویند- می باشد؛ زیرا که به حسب این مسلک تمام دار تحقّق، از عقول مجرّده گرفته تا اخیره مراتب وجود، تعیّنات این فیض و تنزلات این لطیفه است؛ و در آیات شریفه الهیّه و احادیث کریمه اهل بیت عصمت و طهارت- علیهم السلام- مویّد این مسلک بسیار است؛ چنانچه در حدیث شریف کافی فرماید: «خداوند خلق فرمود «مشیّت» را به نفسها، پس خلق فرمود اشیاء را به مشیّت». و از برای این حدیث شریف هر کس به حسب مسلک خود توجیهی نموده؛ و ظاهرتر از همه آن است که مطابق می شود با این مسلک؛ و آن این است که مراد از «مشیّت»، مشیّت فعلیّه است که عبارت از «فیض منبسط» است؛ و مراد از «اشیاء» مراتب وجود است که تعیّنات و تنزّلات این لطیفه است. پس، معنی حدیث چنین شود که خدای تعالی مشیّت فعلیّه را، که ظلّ مشیّت ذاتیّه قدیمه است، بنفسها و بی واسطه خلق فرموده؛ و دیگر موجودات عالم غیب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده؛ و سیّد محقّق داماد- قدّس سرّه- با مقام تحقیق و
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 16 تدقیقی که دارد از این حدیث شریف توجیه عجیبی فرموده. چنانچه توجیه مرحوم فیض - رحمه الله- نیز بعید از صواب است. بالجمله، «اسم» عبارت است از نفس تجلّی فعلی که به آن، همه دار تحقّق، متحقّق است؛ و اطلاق «اسم» بر امور عینیّه در لسان خدا و رسول و اهل بیت عصمت- علیهم السلام- بسیار است؛ چنانچه «اسمای حسنا» را فرمودند ما هستیم. و در ادعیه شریفه وَ بِاسمِکَ الَّذی تَجَلَّیتَ عَلی فُلان بسیار است. و محتمل است که بِسمِ الله در هر سوره متعلق به خود آن سوره باشد؛ مثلًا بِسمِ الله سوره مبارکه «حمد» متعلق به حمد است؛ و این مطابق ذوق عرفانی و مسلک اهل معرفت است؛ زیرا که اشاره به آن است که حمد حامدان و ثنای ثناجویان نیز به قیّومیّت اسم «الله» است. بنا بر این «تسمیه» در مقدمه جمیع اقوال و اعمال- که یکی از مستحبّات شرعیه است- برای تذکّر آن است که هر قول و عملی که از انسان صادر می شود به قیّومیّت اسم الهی است؛ زیرا که جمیع ذرّات وجود تعیّن «اسم الله» و به اعتباری
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 17 خود آنها «اسماء الله» هستند؛ و بنا بر این احتمال، معنی بِسمِ الله در نظر کثرت، در هر سوره و هر قول و فعلی مختلف است؛ و فقها گفته اند بِسمِ الله برای هر سوره تعیین باید شود؛ و اگر برای یک سوره بِسمِ الله گفته شد، سوره دیگر را با آن نتوان ابتدا کرد؛ و آن مطابق مسلک فقهی نیز خالی از وجه نیست و مطابق این تحقیق وجیه است؛ و به نظر اضمحلال کثرات در حضرت اسم الله اعظم، برای تمام بِسمِ الله ها یک معناست.
چنانچه این دو نظر در مراتب وجود و منازل غیب و شهود نیز هست:
در نظر کثرت و رویت تعیّنات، موجودات متکثّر و مراتب وجود و تعیّنات عالم اسمای مختلفه رحمانیّه و رحیمیّه و قهریّه و لطفیّه است؛ و در نظر اضمحلال کثرات و انمحای انوار وجودیّه در نور ازلی فیض مقدّس، جز از فیض مقدّس و اسم جامع الهی اثر و خبری نیست؛ و همین دو نظر در اسما و صفات الهیّه نیز هست: به نظر اول، حضرت واحدیّت مقام کثرت اسما و صفات، و جمیع کثرات از آن حضرت است؛ و به نظر ثانی، جز از حضرت اسم الله الاعظم اسم و رسمی نیست؛ و این دو نظر، حکیمانه و با قدم فکر است؛ و اگر نظر، عارفانه شد به فتح ابواب قلب و با قدم سلوک و ریاضات قلبیّه، حق تعالی با تجلیات فعلیّه و اسمیّه و ذاتیّه گاهی به نعت کثرت و گاهی به نعت وحدت در قلوب اصحاب آن تجلّی کند؛ و اشاره به این تجلّیات در قرآن شریف شده است گاهی صراحتاً، مثل قوله تعالی:
فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً؛ و گاهی اشارتاً، مثل
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 18 مشاهدات ابراهیم و رسول خدا- صلّی الله علیه و آله- که در آیات شریفه سوره «انعام» و «النّجم» مذکور است؛ و در اخبار و ادعیه معصومین (ع) اشاره به آن بسیار است؛ خصوصاً در دعای عظیم الشان «سمات» که منکران را جرات انکار سند و متن آن نیست و مقبول عامّه و خاصّه و عارف و عامی است؛ و در آن دعای شریف مضمونهای عالیمقام و معارف بسیار است که شمیم آن قلب عارف را بیخود کند و نسیم آن نفخه الهیّه در جان سالک دمد؛ چنانچه فرماید:
وَ بِنُورِ وَجهِکَ الَّذی تَجَلَّیتَ بِهِ لِلجَبَلِ فَجَعَلتَهُ دَکّاً وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً، وَ بِمَجدِکَ الَّذی ظَهَرَ عَلی طُورِ سَیناءَ فَکَلَّمتَ بِهِ عَبدَکَ وَ رَسولَکَ مُوسَی بنَ عِمرانَ- عَلَیهِ السَّلامُ- و بِطَلعَتِکَ فی ساعیرَ و ظُهورِکَ فی جَبَلِ فاران.
بالجمله، سالک الی الله باید به قلب خود در وقت «تسمیه» بفهماند که تمام موجودات ظاهره و باطنه و تمام عوالم غیب و شهادت، در تحت تربیت اسماء الله، بلکه به ظهور اسماء الله ظاهرند؛ و جمیع حرکات و سکنات او و تمام عالم به قیّومیّت اسم الله الاعظم است؛ پس، محامد او از برای حق و عبادت و اطاعت و توحید و اخلاص او همه به قیّومیّت اسم الله است؛ و چون این مقام و لطیفه الهیّه در قلب او محکم و مستقر شد به واسطه تذکر شدید که غایت عبادات است- چنانچه خدای تعالی در خلوت انس و محفل قدس به کلیم خود موسی بن عمران فرمود: انَّنِی انَا
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 19 الله لا الهَ الَّا انَا فَاعبُدنِی وَ اقِمِ الصَّلاةَ لِذِکرِی ، غایت اقامه صلاة را ذکر خود قرار داد- پس، بعد از تذکّر شدید، راه دیگر از معارف به قلب عارف باز شود و جذب به عالم وحدت شود تا آنکه لسان حال و قلبش آن شود که
بِالله الحَمدُ لله و انتَ کَما اثنَیتَ عَلی نَفسِک و اعُوذُ بِکَ مِنکَ.
این اجمالی از سرّ تعلّق «باء» بِسمِ الله ، و شمّه ای از معارفی که از آن استفاده شود؛ و اما اسرار «باء» و نقطه تحت الباء، که در باطن، مقام ولایت علوی است و مقام جمع الجمع قرآنی است، پس، آن مجالی واسع تر می خواهد.
و اما حقیقة الاسم، پس، از برای آن، مقام غیبی و غیب الغیبی و سرّی و سرّ السرّی است؛ و مقام ظهور و ظهور الظّهوری؛ و چون اسم علامت حق و فانی در ذات مقدّس است، پس، هر اسمی که به افق وحدت نزدیکتر و از عالم کثرت بعیدتر باشد، در اسمیّت کامل تر است؛ و اتمّ الاسماء، اسمی است که از کثرات حتی کثرت علمی، مبرّا باشد؛ و آن تجلّی غیبی احدی احمدی است در حضرت ذات به مقام «فیض اقدس» که شاید اشاره به آن باشد کریمه شریفه او ادنی ؛ و پس از آن، تجلّی به حضرت اسم الله الاعظم است در حضرت واحدیت؛ و پس از آن، تجلّی به «فیض مقدس» است؛ و پس از آن، تجلیات به نعت کثرت است در
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 20 حضرات اعیان الی اخیرة دار التّحقّق؛ و نگارنده در رساله مصباح الهدایة و رساله شرح دعای سحر تفصیل این اجمال را داده ام.
و «الله» مقام ظهور به «فیض مقدّس» است اگر مراد از «اسم» تعیّنات وجودیّه باشد؛ و اطلاق «الله» به آن از جهت اتّحاد ظاهر و مظهر و فنای اسم در مسمّی بی اشکال است؛ و شاید کریمه الله نُورُ السَّماواتِ وَ الارضِ و کریمه هُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ الهٌ وَ فِی الارضِ الهٌ اشاره به همین مقام و شاهد این اطلاق باشد؛ و مقام واحدیّت و جمع اسما، و به عبارت دیگر مقام «اسم اعظم» است اگر مقصود از اسم، مقام تجلّی به «فیض مقدّس» باشد؛ و این شاید ظاهرتر از سایر احتمالات باشد؛ و مقام ذات یا مقام «فیض اقدس» است اگر مقصود از اسم، «اسم اعظم» باشد؛ و مقام «رحمن» و «رحیم» به حسب این احتمالات فرق می کند؛ چنانچه واضح است.
و «رحمن» و «رحیم» ممکن است صفت برای اسم باشند و ممکن است صفت برای «الله» باشند؛ و مناسب تر آن است که صفت «اسم» باشند؛ زیرا که آنها در تحمید صفت الله هستند؛ و بنا بر این از احتمال تکرار مصون می شود. گرچه اگر صفت «الله» باشند نیز توجیه دارد؛ و در تکرار نیز نکته
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 21 بلاغت هست؛ و اگر صفت «اسم» گرفتیم، تایید کند که مراد از «اسم» اسمای عینیه است، زیرا که متّصف به صفات «رحمانیّه» و «رحیمیّه» نیست مگر اسمای عینیّه. پس، اگر مراد از «اسم» اسم ذاتی و تجلّی به مقام جمعی باشد، «رحمانیّت» و «رحیمیّت» از صفات ذاتیه است که در تجلیّات به مقام واحدیّت برای حضرت «اسم الله» ثابت است و رحمت رحمانیّه و رحیمیّه فعلیّه از تنزّلات و مظاهر آنهاست؛ و اگر مراد از «اسم» تجلّی جمعی فعلی باشد که مقام مشیّت است، «رحمانیّت» و «رحیمیّت» از صفات فعلند. پس، رحمت رحمانیّه بسط اصل وجود است؛ و این عامّ است برای تمام موجودات ولی از صفات خاصّه حق است، زیرا که در بسط اصل وجود از برای حق تعالی شریکی نیست و دیگر موجودات از رحمت ایجادی دستشان کوتاه است: و لا مُوثِّرَ فی الوُجُودِ الّا الله و لا الهَ فی دارِ التَّحَقُّقِ الّا الله.
و اما رحمت «رحیمیّه» که هدایت هادیان طریق نیز از رشحات آن است، مخصوص سعدا و فطرتهای علّیّین هست؛ ولی از صفات عامّه است که دیگر موجودات را از آن حظّ و نصیبی هست؛ گرچه در سابق اشاره به آن شد که رحمت رحیمیّه نیز از رحمتهای عامّه است؛ و عدم شمول اشقیا را از جهت نقصان آنهاست نه تحدید رحمت؛ و لهذا هدایت و دعوت برای جمیع عائله بشری است. چنانچه قرآن شریف دلالت بر آن دارد. و نیز به نظری، رحمت «رحیمیّه» مختص به حق تعالی است و دیگری را در آن شرکت نیست و در روایات شریفه به حسب اختلاف نظر و اعتبار، بیان رحمت رحیمیّه را مختلف فرموده اند. گاهی فرموده اند:
إنَّ
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 22 الرَّحمنَ اسمٌ خاصٌّ لِصِفَةٍ عامَّةٍ؛ وَ الرَّحیمَ اسمٌ عامٌ لِصِفَةٍ خاصةٍ؛
و فرموده اند:
الرَّحمنُ بِجَمیعِ خَلقِهِ وَ الرَّحیمُ بالمُومِنینَ خاصَّة؛
و فرموده اند:
یا رَحمانَ الدُّنیا وَ رَحیمَ الآخرَة؛
و فرموده اند:
یا رَحمانَ الدُّنیا وَ الآخِرَةِ وَ رَحیمَهُما.
کتابتفسیر سوره حمدصفحه 23