روایت دوم
سید هادی طباطبایی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : شفیعی، عالیه

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1386

زبان اثر : فارسی

سید هادی طباطبایی

‏ ‏

سید هادی طباطبایی

‏من با خواهر دباغ از ناحیۀ شهید آیت الله سعیدی آشنا شدم. این شهید بزرگوار شوهر‏‎ ‎‏خواهر من بودند که در فاصلۀ سالهای 1344 ـ 1345 از قم به تهران آمده و در مسجد‏‎ ‎‏موسی بن جعفر (ع)، ضمن اقامۀ نماز جماعت، جلساتی هم ترتیب داده بودند که طی‏‎ ‎‏این جلسه ها درس می دادند. شهید آیت الله سعیدی، مقلد حضرت امام خمینی (س)‏‎ ‎‏بودند و اعتقاد عجیبی به ایشان داشتند. کلاسهای درسی که به آنها اشاره شد، در سال‏‎ ‎‏1345 تشکیل می شد و خواهر دباغ هم در این کلاسها شرکت می کردند. ما هم در‏‎ ‎‏سالهای 1347 ـ 1348 که شهید آیت الله سعیدی دو بار به مشهد سفر کردند و پیرامون‏‎ ‎‏مسائل سیاسی صحبتهایی شد، از زبان ایشان شنیدیم که جلسات زنانه ای هم در تهران‏‎ ‎‏ترتیب داده اند و خواهر دباغ هم در آن جلسه ها شرکت می کنند. گویا در اردیبهشت ماه‏‎ ‎‏سال 1345 بود که آقای موسوی همدانی مترجم کتابهای ‏‏بحارالانوار‏‏ هم به تهران آمدند و‏‎ ‎‏به اتفاق جلسات هفتگی ای ترتیب دادند و این مجالس، همان جلساتی است که پیشتر‏‎ ‎‏پیرامون آن سخن رفت. ظاهراً در این جلسات زنانه، غیر از خواهر دباغ، دختر شهید‏‎ ‎‏سعیدی و ده ـ دوازده نفر دیگر نیز حضور می یافتند و این مجالس تا زمان شهادت‏‎ ‎‏آیت الله سعیدی در سال 1349 کماکان ادامه داشت. ما این جلسه ها را مجدداً در اواخر‏‎ ‎‏این سال ادامه دادیم و خواهر دباغ جزو اولین شاگردانی بودند که به این جلسات‏‎ ‎‏مراجعت کرده، به ما پیوستند.‏

‏     از قرار معلوم، در آن سالها خواهر دباغ جلسات مخفی دیگری نیز داشتند که در‏

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 379

‏ضمن آن، فعالیتهای سیاسی می کردند؛ مثلاً آقای اکرمی جزوه هایی از رساله امام‏‎ ‎‏خمینی (س) (ملحقات ‏‏توضیح المسائل‏‏) را که ما هم توزیع می کردیم، در سطح وسیعی‏‎ ‎‏تکثیر و پخش می کردند. من در شهریور سال 1350 که دستگیر شده و به زندان افتاده‏‎ ‎‏بودم، آقای اکرمی و دو تن از معلمان همدان را دیدم و تازه متوجه شدم که این بزرگواران‏‎ ‎‏از اعضای آن گروهی هستند که همسو با ما و به صورت مخفیانه فعالیت می کرده اند. پس‏‎ ‎‏از دستگیری خواهر دباغ بود که پی بردم ایشان، رهبر آن گروه مزبور هستند و آقای‏‎ ‎‏اکرمی و دوستانش از اعضای گروه محسوب می شوند.‏

‏     خانم دباغ از شاگردان برجسته و نزدیک آقای سعیدی بودند که زندگی شان از سال‏‎ ‎‏1349 تا 1357 و پیروزی انقلاب، در زندان و مهاجرت سپری شد؛ یعنی مدتی در زندان‏‎ ‎‏بودند و پس از رهایی از زندان، به قصد معالجه از کشور خارج شدند و تا پیروزی انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی به تهران بازنگشتند. دیگرانی هم نظیر آقایان غرضی، شهید منتظری و... هم از‏‎ ‎‏ایران خارج شدند و به سوریه، لبنان، فلسطین و... رفتند. خود من هم پس از اینکه از‏‎ ‎‏زندان آزاد شدم، به فرانسه رفتم و همان جا بود که خواهر دباغ را مجدداً ملاقات کردم. با‏‎ ‎‏وجود اینکه من دربارۀ ویژگیهای ذاتی و شخصیتی هیچ کس اظهار نظر نمی کنم، با این‏‎ ‎‏همه برای بهتر شناساندن خواهر دباغ به نسل امروز، خود را ناگزیر از سخن گفتن‏‎ ‎‏می بینم. ایشان زنی بسیار فهیم، متدین و معتقد هستند که پایبندی شان به اعتقادات‏‎ ‎‏مذهبی، اسلام و اصول اخلاقی و انسانی زبانزد خاص و عام است. خواهر دباغ همچنین‏‎ ‎‏زنی فداکار هستند که از لحاظ علمی هم، در سطح بالایی قرار دارند. ایشان می توانند‏‎ ‎‏به عنوان الگویی برای زنان مسلمان ما به حساب آیند که به وظایف خودشان از لحاظ‏‎ ‎‏دینی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در قبل و بعد از انقلاب به بهترین وجهی عمل‏‎ ‎‏کرده اند و حتی برای یک لحظه هم از راه راست و بهترین و صحیح ترین مسیر، گام بیرون‏‎ ‎‏ننهاده اند. من معتقدم هر کس در طول تاریخ، به اندازه قدمی که در راه خدا برداشته اعم‏‎ ‎‏از قلبی، مالی، جانی و... ماندگار و جاودان خواهد شد. حالا ممکن است بر اثر توطئه،‏‎ ‎‏مدتی بتوانند از پرتو افشاندن این مسأله جلوگیری کنند، ولی هیچ گاه ماه پشت ابر‏‎ ‎‏نمی ماند؛ چرا که اندیشه ای خام است که بتوان روی خورشید را با گل پوشاند و این‏‎ ‎‏وجود نورانی را، گِل اندود کرد.‏

‎ ‎

کتابپرواز با نور(دو روایت از زندگی خانم مرضیه حدیدچی«دباغ»)صفحه 380