پس از تولد من تایکی ـ دو سال مادرم باسختی در کنار پدرم ماند و بعد از آن ناگزیر از پدرم جداشد و به کرمان آمد.
من تاچهار سالگی نزد پدرم بودم بعد از آن، مادرم با اصرار و تعهد عدم هر نوع مطالبه مخارج، من را از پدرم گرفت و در کرمان به تنهایی بزرگ کرد.
مادرم ابتدا با فروش جهیزیه و دو دانگ منزل پدر و اندک اندوخته اش مرا با بزرگواری و مشقت بزرگ کرد. چون سالهای قحطی
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 39 بعد از جنگ دوم جهانی بود و زندگی خیلی سخت می گذشت، مادرم در خانه هایی که صاحبان متدینشان اتاقهایی در اختیار نیازمندان قرار می دادند، زندگی می کرد. سرانجام موفق شد در کارخانه ریسندگی کرمان که مدیر عامل آنیک نفر یزدی محترم بود و پدر مرا می شناخت به کارگری مشغول شود.
از آن به بعد مادرم روزی 8 ساعت در سه شیفت؛ هفته اول از 6 صبح تا 2 بعدازظهر، هفته دوم از 2 بعدازظهر تا10 شب و هفته سوم از 10 شب تا 6 صبح، کار می کرد. مدت 18 سال با روزی 18 قران کار کرد تا این که بازنشسته شد. حقوق پایانی او حدودا ماهی 60 تومان بود، یعنی روزی دو تومان. بعد از بازنشستگی حقوق او به ماهی 48 تومان تقلیل یافت و تا پایان عمر همین مبلغ را دریافت می کرد.
کتابگوشه ای از خاطرات حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعاییصفحه 40