فصل چهارم: خاطرات آیت الله محمود قوچانی
تعطیلی دفتر امام در نجف و مأموریت من
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

تعطیلی دفتر امام در نجف و مأموریت من

‏در نجف در همان ایام به دفتر امام ریختند و کسانی را که در دوره‌ای در دفتر امام کار ‏‎ ‎‏می‌کردند دستگیر کردند. آیت‌الله رضوانی ـ مسؤول دفتر امام ـ و عزیزانی را که ‏‎ ‎‏حول و حوش دفتر امام بودند و با حضرت امام مأنوس بودند و خدمتگزار بودند ‏‎ ‎‏دستگیر کردند. مرحوم آیت‌الله خاتم و مرحوم آقای فرقانی را دستگیر کردند. همان ایام ‏‎ ‎‏در یکی از شب‌ها من در منزل بودم که به من از دو جا زنگ زده شد ـ سلام علیکم، ‏‎ ‎‏چه عجب منزلی؟ ـ مکالمه در همین اندازه بود و این جمله چراغ خطری به من بود ‏‎ ‎‏یعنی اینکه در منزل بودنِ تو خطرناک است. من موضوع را فهمیدم و سریع منزل را ‏‎ ‎‏تخلیه کردم و به جای دیگری رفتم. عوامل رژیم به آن منزل قبلی رفته بودند تا من را ‏‎ ‎‏دستگیر کنند و ببرند که من دیگر در آنجا نبودم.‏

‏به خاطر دارم که آن زمان جناب آقای دعایی، سفیر ایران در بغداد، فعال بود و ‏‎ ‎‏عمده تلاشش را برای استخلاص و نجات آقای رضوانی گذاشت. چند روز بعد ‏‎ ‎‏خبردار شدم که آقای رضوانی آزاد شده است. ایشان بلافاصله پس از آزادی فردی را ‏‎ ‎‏به دنبال من فرستاده بود که فلانی بیا این‏‏‌‏‏جا کارت دارم. ایشان در منزل امام مستقر بود. ‏‎ ‎‏رفتم و پس از احوالپرسی و پرس و جو از اوضاع زندان و غیره، فرمود که به من 48 ‏‎ ‎‏ساعت مهلت داده‏‏‌‏‏اند و از آن طرف هم آقای محتشمی از قم زنگ زدند و گفتند که ‏‎ ‎‏شهریه امام را، ماه شعبان ـ که هنوز دو ـ سه روز به آغاز آن مانده بود ـ بپردازید و ‏‎ ‎‏تمام اثاث منزل را بردارید و بیاورید. منظور از اثاث منزل هم پول‏‏‌‏‏های نقدی بود که ‏‎ ‎‏حضرت امام سپرده بودند و درگاوصندوق بوده است حالا که من از زندان آمدم فهمیدم ‏‎ ‎‏که از طرف دولت عراق آمده و تمام منزل را بازرسی کرده و همه جا را تفتیش کرده‏‏‌‏‏اند ‏‎ ‎‏گویا گاوصندوق را هم دیده‏‏‌‏‏اند. پرسیدم که آیا آن را باز کرده‏‏‌‏‏اند؟ آقای رضوانی گفت: ‏‎ ‎‏نه خیر، باز نکرده‏‏‌‏‏اند اما مطمئناً اگر من بخواهم حتی یک فلس از این پول‏‏‌‏‏ها را با خودم ‏‎ ‎‏ببرم و من را در راه تفتیش کنند و این پول‏‏‌‏‏ها را ببینند به عنوان اینکه دارد ثروت عراق ‏‎ ‎‏را خارج می‏‏‌‏‏کند اسمش را تخریب می‏‏‌‏‏گذارند و آن‌ها را مصادره می‏‏‌‏‏کنند و خودم را هم ‏‎ ‎‏دستگیر می‏‏‌‏‏کنند لذا من یک فلس از این پول‏‏‌‏‏ها را نمی‏‏‌‏‏توانم ببرم. بنابراین از شما دو کار ‏


‏می‏‏‌‏‏خواهم انجام بدهید: یکی این‏‏‌‏‏که شهریه امام باید به طلبه‏‏‌‏‏ها داده شود، دوم برای این ‏‎ ‎‏پول‏‏‌‏‏هایی که اینجاست راه‏‏‌‏‏حلی پیدا کنید.‏

‏خوب، افراد مختلف اهل علم که مقسم حضرت امام بودند مشخص بودند. پیش ‏‎ ‎‏خودم گفتم با آن‌ها صحبت می‏‏‌‏‏کنم و آن مقدار معین شهریه را برای توزیع در بین ‏‎ ‎‏طلبه‏‏‌‏‏ها در اختیارشان می‏‏‌‏‏گذارم. آقای رضوانی درباره پول‏‏‌‏‏ها هم گفت که شما بروید و ‏‎ ‎‏این‏‏‌‏‏ها را به خدمت آیت‏‏‌‏‏الله خویی بسپارید چون شما شاگرد ایشان هستید و با او ‏‎ ‎‏آشنایی دارید. بعدها اگر فرصتی بود ایشان به گونه‏‏‌‏‏ای آن را به بانک در تهران حواله ‏‎ ‎‏دهند تا آن را دریافت کنیم. گفتم بسیار خوب. من فوری حرکت کردم رفتم با آقازاده ‏‎ ‎‏مرحوم آیت‏‏‌‏‏الله آسید عبدالهادی شیرازی که از علمای بزرگ نجف بودند. ایشان بعد از ‏‎ ‎‏فوت پدرشان با بیت آقای خویی ارتباط وسیعی داشت. ما با هم از قدیم آشنایی‏‏‌‏‏هایی ‏‎ ‎‏داشتیم، دیدم بهترین وسیله ایشان است. به ایشان گفتم که حضرت آقای شیرازی این‏‏‌‏‏جا ‏‎ ‎‏مقدار زیادی پول وجود دارد که مربوط به وجوهات امام است، اگر آقای خویی قبول ‏‎ ‎‏کند می‏‏‌‏‏خواهیم این پول‏‏‌‏‏ها به صورت امانت خدمت ایشان سپرده شود یا اینکه ایشان به ‏‎ ‎‏ایران حواله بدهند که آنجا دریافت شود و خدمت امام تقدیم گردد. وی اظهار کرد که ‏‎ ‎‏این کار را نکنید برای این‏‏‌‏‏که اولاً آقای خویی حواله نمی‏‏‌‏‏دهند چون این‏‏‌‏‏جا به مقدار لازم ‏‎ ‎‏برای حوزه پول می‏‏‌‏‏رسد و پول ایران را داخل به همان حوزه‏‏‌‏‏های ایران حواله می‏‏‌‏‏دهند، ‏‎ ‎‏ثانیاً اگر می‏‏‌‏‏خواهید این‏‏‌‏‏جا امانتی را بسپارید به شما نمی‏‏‌‏‏دهند. خیلی اتفاق می‏‏‌‏‏افتد که ‏‎ ‎‏امانتی را می‏‏‌‏‏سپارند و در بسته‏‏‌‏‏ای می‏‏‌‏‏بندند و رویش یادداشتی می‏‏‌‏‏گذارند که امانت فلانی ‏‎ ‎‏است و آن را در گاوصندوق می‏‏‌‏‏گذارند شما هم اگر می‏‏‌‏‏خواهید این طور تحویل بدهید ‏‎ ‎‏به درد شما نمی‏‏‌‏‏خورد. لذا من از آنجا منصرف شدم و رفتم دنبال برنامه شهریه. افرادی ‏‎ ‎‏را که مقسم شهریه امام بودند دنبالشان فرستادیم، هیچ کس جرأت نکرد یک گام ‏‎ ‎‏پیش بردارد و بیاید شهریه امام را بگیرد و تقسیم کند. خوب، این موضوع دیگر خیلی ‏‎ ‎‏آشکار شده بود که دولت عراق با بیت امام و آنچه که مربوط به امام است به شدت ‏‎ ‎‏برخورد می‏‏‌‏‏کند. من این دو خبر را خدمت آقای رضوانی عرض کردم که نه این‏‏‌‏‏ها جلو ‏‎ ‎‏آمدند و نه بیت آیت‏‏‌‏‏الله خویی آمادگی دریافت پول‏‏‌‏‏ها را داشت.‏


‏آقای رضوانی گفت: من نمی‏‏‌‏‏دانم، دفتر شهریه را با مقدار پولش به شما می‏‏‌‏‏دهم، ‏‎ ‎‏هر کاری می‏‏‌‏‏توانید باید بکنید. پیدا بود یک حرکت خطرناکی است اما فکری به ذهنم ‏‎ ‎‏رسید. شاید 15 یا 20 روز پیش از آن یک حرکتی پیشامد کرده بود که مرحوم آیت‏‏‌‏‏الله ‏‎ ‎‏محمدباقر صدر را گرفته و به بغداد برده بودند. طلبه‏‏‌‏‏های نجف، علاقه‌مندان به آقای ‏‎ ‎‏صدر و عده زیاد دیگری به حالت شبه تظاهرات حرکتی در نجف کردند و ‏‎ ‎‏سر و صدایی به راه افتاد که بعد مسائل عجیبی پیشامد کرد که تلخ بود، دولت هم با ‏‎ ‎‏بعضی از آن‌ها برخورد کرد، آن‌ها را گرفت و به زندان انداخت. متأسفانه یادم نمی‏‏‌‏‏رود ‏‎ ‎‏که رئیس امن نجف یکی از آقازاده‏‏‌‏‏های مراجع را دید و گفت که این افراد اخلالگر ‏‎ ‎‏هستند و شما باید شهریه آن‌ها را قطع کنید. خوب، ما آن زمان شنیده بودیم که اگر در ‏‎ ‎‏ایران در جریان نهضت کسی دستگیر می‏‏‌‏‏شد مردم نه تنها مستمری یا اگر چیزی داشت ‏‎ ‎‏آن را قطع نمی‏‏‌‏‏کردند بلکه امکانات لازم را برای زن و بچه‏‏‌‏‏اش تأمین می‏‏‌‏‏کردند و زن و ‏‎ ‎‏بچه آن فرد زندانی از نظر پشتیبانی و تدارکاتی حمایت می‏‏‌‏‏شدند. در آنجا بر اساس ‏‎ ‎‏خواسته آن خبیث شهریه این آقا مثلاً نصف شد با این استدلال که چون خودِ آقا نیست ‏‎ ‎‏نصف شهریه به خانواده‏‏‌‏‏اش می‏‏‌‏‏رسد. من خبر داشتم از خانواده‏‏‌‏‏ای که خود آقا به زندان ‏‎ ‎‏رفته بود و خانمش پا به ماه بود و نیاز شدید به شهریه داشت، شهریه این آقا یک مرتبه ‏‎ ‎‏نصف می‏‏‌‏‏شد و این موضوع تأثیر تلخی در روحیه من گذاشت. فکری کردم و گفتم دو ‏‎ ‎‏کار باید انجام بدهم؛ یکی این‏‏‌‏‏که باید شهریه امام را به طلبه‏‏‌‏‏ها برسانم، دیگر این‏‏‌‏‏که اگر ‏‎ ‎‏بتوانم در این مجموعه هزار نفری مبلغی به چند مستحق واقعی برسانم که موجب ‏‎ ‎‏رضای خدا و قلب امام زمان باشد و هر مشکلی برای من پیش بیاید ایرادی ندارد. دفتر ‏‎ ‎‏شهریه امام را از آقای رضوانی گرفتم، به نظرم مبلغی حدود پنجاه هزار دینار از ایشان ‏‎ ‎‏دریافت کردم و رفتم آن را طبق شهریه دسته‏‏‌‏‏بندی کردم. مثلاً از بیت مرحوم ‏‎ ‎‏آیت‏‏‌‏‏الله حکیم تعدادی حدود 40 یا 50 نفر بودند شهریه آن‌ها را درون پاکتی گذاشتم و ‏‎ ‎‏به یکی از افراد مربوط به آن‌ها زنگ زدم و گفتم لطفاً به آقازاده‏‏‌‏‏تان بفرمایید بیاید این‏‏‌‏‏جا ‏‎ ‎‏من با ایشان کار دارم. درباره بیت مرحوم بحرالعلوم ـ که از خانواده‏‏‌‏‏های محترم نجف ‏‎ ‎‏بود ـ و نیز بیت مرحوم آیت‏‏‌‏‏الله شاهرودی و بیوتات دیگر این گونه عمل کردم، طلبه‏‏‌‏‏ها ‏


‏را هم یک طبقه‏‏‌‏‏بندی شهرستانی کردم و شهریه هر سی ـ چهل نفر را دست یک نفر ‏‎ ‎‏دادم.‏

‏ پنجاه دینار بود حاج آقا؟‏

‏ بله، برای معیل‏‏‌‏‏ها پنجاه دینار و برای افراد مجرد 25 دینار بود که عمدتاً معیل‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏آمده بودند و مجردی در نجف باقی نمانده بود. شهریه امام را در عرض دو ـ سه روز ‏‎ ‎‏این‌گونه پخش کردم. خواه ناخواه صدایش درآمد. رئیس ساواک نجف گفته بود ‏‎ ‎‏قوچانی کیست؟ تعبیر او این بود که ما دفتر(امام) خمینی را که بستیم اما این دارد ‏‎ ‎‏به راحتی شهریه‏‏‌‏‏اش را پخش می‏‏‌‏‏کند. به دنبال قوچانی افتاده بودند، حتی یکی ـ دو نفر ‏‎ ‎‏از رفقا را به ساواک احضار کرده بودند که فلانی ویزای شما منتفی است، آیا ایشان در ‏‎ ‎‏منزل شما نیست که جواب منفی بود. خوب، آن‌ها به شدت دنبال من بودند و الحمدلله ‏‎ ‎‏شهریه امام تا آخرین نفر و آخرین رقم پرداخت شد، با آن که پخش آن پیامدهایی را ‏‎ ‎‏به دنبال داشت.‏