فصل دوم : فعالیت های سیاسی ، اجتماعی و دانشجویی
عدم رعایت نکات ایمنی امام در مواجهه با ایرانیان
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : طباطبایی ، صادق ( نویسنده )

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1387

زبان اثر : فارسی

عدم رعایت نکات ایمنی امام در مواجهه با ایرانیان

‏در چند شبی که در کربلا بودیم، امام هر شب به حرم می رفتند که من از ایشان عکس ‏‎ ‎‏هم گرفتم. ایامی بود که ایرانی ها را گروه گروه به زیارت عتبات می فرستادند و البته ‏‎ ‎‏شرط می گذاشتند که نباید با آیت الله خمینی دیدار کنند. با وجود این سختگیری ها، ‏‎ ‎‏زائران ایرانی منزل امام را پیدا می کردند و برای دیدن ایشان می آمدند. یک شب ساعت ‏‎ ‎‏حدود2 بعد از نیمه شب بود که در زدند. من و همشیره و مرحوم احمد آقا مشغول ‏‎ ‎‏صحبت بودیم. یک لحظه به هم نگاه کردیم که چه کار کنیم. گفتیم شاید اشتباهی در ‏‎ ‎‏زدند. دوباره در زدند هر دو بلند شدیم آمدیم طرف پنجره. دیدم امام دارند می روند که ‏‎ ‎‏در را باز کنند. خواهرم صدا زد که صبر کنید ما بیاییم اما امام رفتند و در را باز کردند. ‏‎ ‎‏ما از بالا صدای گریه می شنیدیم. هر دو رفتیم پایین، دیدیم دو ـ سه نفر زائر ایرانی ‏‎ ‎‏هستند که دست و پای ایشان را می بوسند و گریه می کنند، امام هم آنها را دعا کردند.‏

‏البته این موضوع اختصاص به آن سال و آن شب نداشت و در سال های قبل هم ‏‎ ‎‏سابقه داشت. در آن دو ـ سه شبی که در کربلا بودیم این وضع ادامه داشت. آن شب ‏‎ ‎‏این مسئله دو یا سه بار اتفاق افتاد و هر بار هم خود امام رفتند و در را باز کردند.‏

‏به نظر من این قضیه دور از احتیاط بود به حاج احمد آقا گفتم اینکه ایشان نصف ‏‎ ‎‏شب بروند و در را باز کنند خطرناک است. اگر کسی خدای ناکرده برنامه سوء قصد ‏‎ ‎‏داشته باشد چه می شود؟ حاج احمد آقا گفت: «آقا این چیزها را گوش نمی کند شما هم ‏‎ ‎‏چیزی نگو خودت را سبک می کنی! بگذار آقا کار خودش را بکند. روزی که ‏‎ ‎

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 156

‏می خواستم خداحافظی کنم و بیایم امام یک بسته ای به عنوان هدیه دادند، عبایی بود ‏‎ ‎‏برای پدرم گفتند به آقای سلطانی بگویید که وسع من نیست که هدیه ای متناسب شما ‏‎ ‎‏بدهم این را به عنوان برگ سبزی تحفه درویش بپذیرید، یک قلم خودنویس پارکر هم ‏‎ ‎‏به خود من دادند که من هم از ترس اینکه مبادا گم بشود، از آن هرگز استفاده نکردم، ‏‎ ‎‏در گوشه ای همچنان محفوظ مانده است بعنوان یادگاری از ایشان و با پیام خیلی ‏‎ ‎‏قشنگی نسبت به انجمن های اسلامی از ایشان خداحافظی کردم، احمد آقا و آقای ‏‎ ‎‏دعایی من را به فرودگاه رساندند.‏

خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 157