تشکیلات جبهه ملی دوم نیز علاوه بر اختلاف اصولی با جبهه ملی سوم و شاخه دیگر آن در آمریکا و کانادا، خود به دو جناح تقسیم شدند: سازمان های جبهه ملی در خاورمیانه و گروه مائوئیستی «کارگر». بخشی دیگر از نیروهای این سازمان اصولاً به مبارزات عملی روی نیاورده و به مباحث روشنفکرانه اکتفا کرده بودند. سازمان جبهه ملی در خاورمیانه پوششی برای یک گروه مارکسیستی دیگر بود که در آغاز امر «ستاره» و سپس اتحاد کمونیستی نامیده شد. همین شاخه از جبهه ملی بود که طرفدار مبارزات مسلحانه گردید و هسته های آموزشی چریکی را در ارتباط با گروه های کمونیستی فلسطینی سازمان می داد. بعد از آنکه اکثر افرادی که توسط این گروه با سازمان های چپ فلسطینی پیوند خورده و دوره های جنگ چریک شهری را گذرانده و به داخل کشور باز می گشتند، دیر یا زود توسط ساواک شناسایی شده و دستگیر و بعضاً اعدام می شدند، اطمینان دیگران از این سازمان تقلیل یافت و هدف نهایی آنان که تاسیس یک «جبهه ملی آزادیبخش» بود تحقق پیدا نکرد و قرار بود این جبهه تمامی مبارزان انقلابی «خلق های ایران!» را اعم از کارگران، کشاورزان، بازاریان، روحانیت مترقی، روشنفکران انقلابی و همه آزاد زنان و آزاد مردان و کسانی که از طریق انقلابی مسلحانه، در صدد سرنگونی رژیم شاه هستند، در درون خود متشکل ساخته و با بهره گیری از وجود شرایط عینی انقلاب در ایران و از طریق مبارزات مسلحانه چریکی، شرایط ذهنی را نیز فراهم سازد.
سازمان فوق الذکر به دلیل پیوند ارگانیک که با برخی از رهبران چریک های فدایی خلق برقرار کرده بود، توانست احساسات جوانان زیادی را در کنفدراسیون به سوی خود جلب کند. اما بعدها که با روش های استالینیستی سازمان فداییان تحت رهبری حمید اشرف مواجه شد، از آنان فاصله گرفت، و رفته رفته موقعیت خود را نیز از دست داد.
خاطرات سیاسی- اجتماعی دکتر صادق طباطباییج. 1صفحه 272