اللهم انّی اسئلک من علمک بانفذه و کلّ علمک نافذ.
اللهم انّی اسئلک بعلمک کلّه...
پروردگارا، از تو درخواست میکنم به نافذترین علمت، حال آن که همه علم تو نافذ است، بارالها، از تو به همه علمت درخواست میکنم.
اصحاب سلوک و عرفان و مشایخ معرفت و صاحبان یقین در این مساله اختلاف دارند که آیا حقیقت واجب، جلّ سلطانه و بهّر برهانه، عبارت است از وجود به شرط آن که اشیاء با او نباشند (آنها از این وجود به وجود به شرط لا، مرتبه احدیت، تعیّن اول، هویت غیبی و بنا به قولی مرتبه عماء تعبیر میکنند)؛ یا آن که حقیقت واجب عبارت است از وجودی است که در همراه بودن اشیاء با او لابشرط است؛ یعنی طبیعت از حیث طبیعت بودن که از آن به وجود مطلق تعبیر میشود؛ چنان که مولوی می گوید:
ما عدمهاییم هستیها نما تو وجود مطلق و هستی ما
همچنین، از آن به هویت ساری در غیب و شهود، و عنقای مغربی که اوهام حکما نیز نمیتواند آن را شکار کند تعبیر شده؛ چنانچه گفتهاند:
عنقا شکار کس نشود دام بازگیر کآنجا همیشه باد به دست است دام را
(حافظ)
البته، ایشان متفقاند که فیض اقدس و تجلی در مقام واحدیت و ظاهر نمودن غیب الغیوب در عالم غیب، از ناحیه اعیان ثابته و اسماء الهی است و نیز متفقاند که فیض مقدس و طلب ظهور کلیدهای غیب از حضرت علمیّه در عالم عین و از عالم غیب در عالم شهادت، سایههای آن وجودند و سایه شیء به یک اعتبار خود آن شیء است و به یک
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 115 اعتبار غیر از آن. آنها در مورد وحدت حقیقت وجود، بلکه وحدت موجود حقیقی نیز اتفاق نظر دارند.
و رأی بزرگان، که مطابق برهان و موافق شهود و عیان است به مورد دوم و به این که حقیقت واجب عبارت است از وجود نه به شرط شیء و نه به شرط تعیّن یا حیثیت تعلیلی یا تقییدی، زیرا که حقیقت او، وجود صرف و خیر محض و نور خالص است، بدون شائبه عدم و آمیختگی با شرّ و غبار ظلمت.
و عدم یک شیء در انتزاع مفهوم وجود از آن مدخلیتی ندارد، زیرا او مصداق بالذات وجود است.
نزد ارباب تحقیق و اصحاب تدقیق ثابت شده که مصداق ذاتی شیء چیزی است که برای انتزاع مفهومش از شیء نیاز به حیثیت تعلیلی و یا تقییدی نباشد، بلکه با قطع نظر از همه چیزها و همه حیثیتها، بتوان مفهوم را از آن شیء انتزاع کرد، در غیر این صورت این مصداق، مصداق بالذات نخواهد بود. و فیضی که بر همه اشیاء گسترده شده و همه آنها را در بر گرفته است ظل وجود لابشرط است نه به شرط لا. پس، در این فرموده حق تعالی به خوبی بیاندیش: «وهو الذی فی السماء اله و فی الارض اله؛ و آن ذات یگانهای است که در آسمان و زمین (در همه عوالم نامتناهی) خداست». «وهو معکم أینما کنتم؛ و هر کجا باشید، او با شماست»، «هو الاول والآخر والظاهر والباطن؛ اول و آخر هستی و پیدا و پنهان وجود اوست»، و «ألا إنّه بکل شیء محیط».
حال که این مطلب روشن شد ـ به شرط سلامت [نفس] و دور کردن غبار تعصب ـ برایت کشف خواهد شد که خداوند به اعتبار سریان هویت و اطلاق سلطنت، همه اشیاست ولی در عین حال، به اعتبار حد و تعین اشیاء و نقصی که همآغوش حد و تعین است هیچ یک از اشیاء نیست؛ پس در فرموده مولی الموحدین و سلطان العارفین و امیرالمومنین،
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 116 علیه السّلام، بیندیش که فرمود: داخل اشیاء است ولی نه به ممازجت و خارج از آنهاست، لکن نه به نحو جدا بودن از آنها. و در سخن دیگر حضرتش فرمود: «لابینونة صفة لابینونة عزلة؛ جدایی میان خدا و اشیاء، جدایی از جهت صفت است نه آن جدایی که به کنارهگیری باشد».
حال، چنانچه با به کارگیری ظرافتهای استعدادی و سلامت ذوق و با سوال و درخواست از حضرت علمی به رساترین کلام و بلیغترین بیان و نیکوترین سخن و شریفترین کلمات یعنی زبان استعداد و بیان قلب و با ذکر باطن و دعای قلب به همه آنچه قبلاً گفتیم احاطه کامل یابی، تا از دریای علومش قطرهای به تو افاضه فرماید و به جلوهای از تجلیات علمی بر قلبت تجلی نماید، آن گاه به اذن خداوند متعال و به یاری و توفیق حضرتش، چگونگی نیل من ذاته و لذاته اشیاء بدون وجود هیچ حیثیت و جهتی، و نیز نحوه انکشاف اشیاء نزد حق به وسیله تعقل نمودن ذاتش ذات خود را در خواهی یافت و عمق این سخن برایت روشن میشود: «علمه تعالی بالاشیاء هو الکشف التفصیلی فی عین العلم البسیط الاجمالی؛ علم خداوند به اشیاء عبارت است از کشف تفصیلی در عین علم بسیط اجمالی». و نیز حقیقت سخن مولایمان امام صادق (ع) را در حدیث اصول کافی در مییابی که فرمود: «پیوسته خداوند متعال پروردگار ما بود، در عین حال که علم ذات او بود، ولی هیچ معلومی وجود نداشت و سمع ذات او بود، ولی مسموعی نبود و بصر ذات او بود، ولی مبصری نبود و قدرت ذات او بود، ولی مقدوری وجود نداشت؛ پس چون اشیاء را به وجود آورد و معلوم موجود شد، علم او بر معلوم تعلق گرفت و سمع بر مسموع و بصر بر مبصر و قدرت بر مقدور». و نیز فرمایش مولایمان امام باقر، علیه السلام، در روایت کافی برایت روشن میشود که میفرماید: «کان الله ولا شیء غیره و لم یزل عالما بما یکون
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 117 فعلمه به قبل کونه کعلمه به بعد کونه؛ خداوند وجود داشت در حالی که هیچ موجودی غیر از او نبود. و همواره عالِم بر همه آنچه خواهد شد بود؛ پس علم خداوند به موجودات بعدی قبل از موجود شدنشان، مانند علم اوست به آنها بعد از ایجاد شدنشان».
و نیز روشن میشود که اسماء و صفات و لوازم آنها؛ یعنی اعیان ثابته و لوازم اعیان ثابته و لوازم آن لوازم تا آخر، بلکه فیض مقدس و ظل منبسط از یک نظر، به حضور ذات حق نزد ذاتش، نزد او حاضرند و به سبب انکشاف ذاتش برای ذات، بدون تکثر وتعیّن، نزد او منکشفاند.
پس، اسم عین مسمی است و صورت اسماء یعنی اعیان، عین اسم و مسمی؛ و ظل منبسط عین حقیقت الهی و مستهلک در آن است و هیچ استقلالی و حکمی برایش نیست و تعبیر کردن به لازم و اسم و مفهوم و غیره از الفاظ و اسماء برای مقام تعلیم و تعلم است و گرنه مکاشفات و دلایل مخالف آنند و مشاهدات و علوم ذوقی علیهاش هستند.
ألا ان ثوباً خیط من نسج تسعة و عشرین حرفا عن معالیه قاصر
لباسی که از نخ بیست و نه حرف بافته شده باشد بر پیکر بزرگیهای او کوتاه است
بلکه، فهم اینگونه حقایق با براهین مشائی و قیاسهای فلسفی و جدلهای کلامی میسور نیست:
پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بیتمکین بود
و عارف شیراز(قده) چه خوب سروده:
مدعی خـواست که آید به تماشـاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحـرم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
و اینچنین علمی ویژه اصحاب قلوب است که از مشکات نبوت و مصباح ولایت با ریاضتها و مجاهدتها بهرهمند شدهاند. کجا ما و امثال ما را به آن راه است! ما از علم جز
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 118 ظاهر آن ]الفاظ و مفاهیم[ و از رموز پیغمبران و اولیا و روایات آنها جز سیاهی نوشتهها و پوسته آن چیزی نمیشناسیم، زیرا ما گرفتار تاریکی عالم طبیعت هستیم و نظر ما بر آن محدود گشته و به تار عنکبوتهای بافته شده عالم ماده چنگ زدهایم و همت خود را بر آن نهادهایم، با اینکه سستترین خانه، خانه عنکبوت است: «و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت».
و برای ما با این دیدههای کور و زبانهای گنگ مقدور نیست انوار علوم و تجلیات ذات و صفات و اسمای او را مشاهده نماییم و پیرامون آن سخن بگوییم: آن کس که خداوند برای او نوری قرار نداده او را هیچ نوری نخواهد بود، و نور را فقط نور درک میکند و علم را جز عالم نمیشناسد.
بلی، اگر از این سرزمین تاریک که ساکنان آن ستمگرانند خارج بشویم و از این خانه وحشتناک خراب جدا گردیم و به سوی خدا و رسول او هجرت کنیم و عنایت ازلی الهی شامل ما گردد و به موت وفنای در ذات و صفت و اسما برسیم ـ که پاداش ما بر خداوند است و شاهد جمال و زیبایی و نور و تابش او شویم، سپس ما را به زندگانی دیگر (دوم) زنده کند و به بقای خویش نگهدارد ـ علم شهودی و کشف حقیقی برایمان حاصل شود که علم حق به ذات همان علم به کمالات ذات و لوازم اسما و صفاتش است نه به علمی متأخر از علم به ذات و نه علم دیگری، بلکه به علم متعلق به ذات در حضرت ذات. و اگر این علم بسیط در حضرت ذات نباشد حضرت واحدیت اسمایی و صفاتی و نیز اعیان ثابته ـ که به سبب محبت ذاتی در حضرت علمی محقق گشتهاند ـ و همچنین اعیان خارجیه هیچکدام تحقق پیدا نمیکنند.
حکیم متأله و شیخ عارفین، صدرالمتألهین، رضوان الله علیه، در اسفار در بیان مشرب صوفیه ]در علم حق تعالی[ میگوید: از آنجا که علم حق به ذات خود عین وجود خود
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 119 اوست و اعیان همگی به وجود ذات او موجودند، همه اعیان به عقلی واحد که عقل ذات است معقول هستند، پس اعیان با وجود کثرت به عقل واحد معقولند همچنانکه با وجود کثرت به وجود واحد موجود هستند زیرا عقل و وجود در آن مقام یکی است. پس علم حق به همه اشیا در مرتبه ذات حق و قبل از وجود آنها ثابت شد.
هشدار به زبان اهل ذوق
بدان ای دوست که عوالم کلی پنجگانه سایه حضرات خمس الهی است و خداوند متعال به اسم جامع خود بر حضرات تجلی فرموده و در آینه انسان ظهور نموده است: فان الله خلق آدم علی صورته.
نظری کرد که بیند به جهان صورت خویش خیمـه در آب و گـل مزرعـــه آدم زد
انسان اسم اعظم و سایه بلندمرتبه و خلیفه خداوند در بین جهانیان است. خداوند به فیض اقدس و سایه رفیع خویش تجلی کرد و از غیب مطلق و حضرت عمایی در کسوه اعیان ثابته ظهور کرد؛ سپس از غیب مضاف و کنز مخفی و مرتبه عمائیه ـ بنابر مسلک شیخ عارف ما شاهآبادی، مدظله ـ به فیض مقدس و رحمت واسعه و نَفَس رحمانی در مظاهر ارواج جبروتی و ملکوتی یعنی عالم عقول مجرده و نفوس کلی و سپس در آینه عالم مثال و خیال مطلق یعنی عالم مثل معلقه و پس از آن در عالم شهادت مطلق یعنی عالم ملک و طبیعت تجلی کرد.
پس، انسان که جامع و در بردارنده همه عوالم و آنچه در آنهاست میباشد، ظلّ حضرت جامع الهی است وعالم اعیان ظلّ حضرت غیب مطلق، و عالم عقول و نفوس و ظل حضرت غیب مضاف اقرب به مطلق، و عالم خیال و مثال مطلق ظل حضرت غیب مضاف اقرب به شهادت، و عالم ملک، ظل حضرت شهادت مطلق میباشد: آیا ندیدی که پروردگارت چگونه سایه را گستراند، به وسیله ظل اقدس در حضرت اسمائی و اعیان ثابته، و به وسیله ظلّ مقدس در حضرت شهادت و عالم ملک و ملکوت و جبروت.
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 120 بلکه میگوییم: همه وجودها، اعم از مرتبه سافل یا عالی، همگی با وجهی خاص بدون وساطت چیزی با خدای متعال مرتبطاند، چرا که مقید سرّ و باطنش، با «مطلق» در ارتباط است، بلکه عین مطلق است، به ترتیبی که راسخان در معرفت میدانند.
شیخ عارف کامل ما، که خداوند سایهاش را بر سر مریدان مستدام دارد، میفرمود:
مقید از حیث باطنش همان اسمی است که خداوند برای خود، برگزیده و او همان غیبی است که جز او کسی از آن آگاه نیست، زیرا باطنش مطلق است و [آن وجود] به تعین خود نه به حقیقتش، ظهور کرده است. پس همه اشیاء بدون وساطت چیزی، نزد خداوند حاضرند.
و از این جا، نفوذ علم خداوند و سریان شهودش در اشیاء روشن میشود، و معلوم میگردد که خداوند باطن اشیاء را نیز مانند ظاهر آنها، و عالم ملک را همانند عالم ملکوت و عالم اسفل را مانند عالم اعلی، بدون واسطه بودن موجودی میبیند، [نه] آن طور که محجوبین از حقیقت میپندارند.
و در ظهور و حضور در محضر حق هیچ تفاوتی از حیث شدت و ضعف وجود ندارد، چنان که امیرالمومنین، علیه السلام، بنا به نقل وافی فرمود:
«علمه بالاموات الماضین کعلمه بالأحیاء الباقین و علمه بما فی السموات العلی کعلمه بما فی الأرضین السفلی؛ علم خدا به مردگان گذشته مانند علم اوست به زندگان فعلی و علم او به آنچه در آسمانهای رفیع است مانند علم اوست به آنچه در زمینهای فروردین است».
پس در این فرمایشات حق تعالی بیندیش: «ونحن أقرب الیه منکم و ما به او از شما نزدیکتریم»، «ونحن أقرب الیه من حبل الورید؛ از رگ گردن او به او نزدیکتریم». «ألا
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 121 انّه بکلّ شیء محیط؛ باز بدانید که خدا بر همه موجودات عالم احاطه کامل دارد»، بلکه در واقع هیچ شیئی صاحب وجود نیست و هیچ موجودی از موجودات، مطلقاًً دارای هویت محسوب نمیشود، که اوست آن مطلق و قیوم تام. پس از خواب غفلت بیدار شو و از مؤمنین موحد باش.
کتابشرح دعای سحر (ترجمه فارسی)صفحه 122