کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی «نقش زمان و مکان در اجتهاد»
قاعده اهم و مهم و تشخیص موارد آن
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

پدیدآورنده : گرامی، محمدعلی

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

قاعده اهم و مهم و تشخیص موارد آن

مصاحبه با آیت الله گرامی

قاعده اهمّ و مهم و تشخیص موارد آن

‏ ‏

 -  ضمن تشکر از جناب عالی؛ به عنوان اولین سؤال، هنگامی که افراد عادی از یک فقیه استفتاء می کنند، معمولاً شقوق و دقایق مربوط به موضوع مورد سؤال را در نظر نمی گیرند؛ فقیه نیز بدون رعایت جزئی شناسی و موضوع شناسی، یک فتوای کلی می دهد. نظر شما در این خصوص چیست؟ 

استاد: ‏در این باره چند حالت متصور است: گاهی موضوع مبهم است و گاهی خود‏‎ ‎‏مُستَفتی درست نتوانسته است به طور صحیح تقسیم بندی کند. که در صورت دوم،‏‎ ‎‏فقیه با کمک علومی که در اختیار دارد و با استفاده از تخصصی که در اثر کثرت‏‎ ‎‏مراجعات عامیانه برایش حاصل شده و می داند که این عامی چه چیزهایی‏‎ ‎‏می خواهد بگوید، آنچه را که مورد سؤال و نیاز مستفتی است را بیان می کند. که البته‏‎ ‎‏این خود نیز دوگونه است: یا موضوع مورد سؤال، از موضوعات استنباطی است که‏‎ ‎‏شخصی عامی آن را به طور صحیح درک نکرده است؛ و یا موضوع، مستنبط نیست،‏‎ ‎‏عامی یک سؤالی کرده ولی در متن واقع این سؤال شقوقی دارد و او نتوانسته‏‎ ‎‏شقوقش را ذکر کند . در این صورت، بیان شقوق مسأله و تقسیم موضوع سؤال،‏‎ ‎‏ربطی به اصل فقاهت ندارد. آنچه به اجتهاد مربوط است درک کبریات کلیه است و‏‎ ‎‏لذا حتی بسیاری از مسائلی که مثلاً در «عروة» عنوان شده است بحث موضوعی‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 267

‏است، در مفاهیم لغت یا در مفاهیم عرفی که مجتهد باید تشخیص بدهد. البته فقط‏‎ ‎‏موضوعات مستنبطه این طور است و در غیر مستنبطه این را قبول نداریم. در مفاهیم‏‎ ‎‏– حتی لغوی -  که عامی نمی تواند نفس مفهوم را در آورد، فقها دخالت می کنند، اما‏‎ ‎‏از باب کمک به عامی است. عامی یک سؤالی مطرح می کند خودش نمی داند‏‎ ‎‏مسأله را چگونه بگوید؛ ما کمکش می کنیم برای طرح سؤال؛ و این به عنوان تعاون‏‎ ‎‏است و الّا ما حق داریم زیر عبارت او که سؤال کرده جواب را بنویسیم و بگوییم‏‎ ‎‏جوابش این است. ‏

‏ولی وقتی می دانیم که این سؤال کننده منظورش این نبوده و منظورش چیز‏‎ ‎‏دیگری است، کمکش می کنیم. این کمک کردن به عامی است نه اینکه اجتهاد‏‎ ‎‏معنایش این است. ‏

‏اجتهاد تفریع است. در واقع، اجتهاد یعنی قیاس منطقی، یعنی برهان؛ برهان‏‎ ‎‏مناسب با حکم خودش؛ و این سه تا حد می خواهد، حد اوسط، حداکبر، حد‏‎ ‎‏اصغر. تفریع را من کمک نمی دانم الّا از باب کمک به عامی یا در موضوعات‏‎ ‎‏مستنبطه ای که عامی نمی تواند بفهمد، آن از باب بنای عقلاست و لو در آنجا به‏‎ ‎‏حساب تفریع به آن معنا نیست ولی ملحق به تفریع است. مساله فقط بنای عقلا‏‎ ‎‏نیست که آقایان می گویند: «بنای عقلا در اجتهاد، رجوع عامی به متخصص است»؛‏‎ ‎‏اگر این باشد بنده می توانم مقلد یک مستشرق فرانسوی هم بشوم! یک منصبی‏‎ ‎‏هست در شیعه، اگر یکی از ادلۀ ما در فقه «ارتکاز متشرعه» است، سیرۀ متشرعه‏‎ ‎‏است، این را به عنوان یک منصب به آن نگاه می کنند. همواره در شیعه این یک‏‎ ‎‏قدرت و منصب بوده است، نه فقط از باب تخصص. ممکن است یک نفر مستشرق،‏‎ ‎‏در مسألۀ تقلید خیلی بیشتر از ماها هم کار بکند یا ممکن است یک نفرطلبه، چند‏‎ ‎‏مسأله را بهتر از تمام مجتهدین تحقیق کند. مگر به صرف یک مسأله می شود از یک‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 268

‏نفر تقلید کرد؟ حتی اگر در یک مسأله کار کرده و از تمام علما هم اعلم است. ‏

‏برای آنکه مطلب قدری روشن شود، ناگزیر چند مقدمه را ذکر می کنم. مقدمۀ اول‏‎ ‎‏مربوط است به معنای ختم نبوّت. یکی از دوستان هم دورۀ ما -  حدود سی و پنج‏‎ ‎‏سال قبل -  نظریه ای مطرح کرده و می گفت، منظور از اینکه پیغمبر اکرم خاتم‏‎ ‎‏انبیاست این است که بشر دیگر نیازی به نبی ندارد، نه اینکه نبی می خواهد و این‏‎ ‎‏نبی اش است. در حالی که آنچه از ادله می فهمیم این است که مسلمان کسی است‏‎ ‎‏که شهادتین را بگوید، به این معنا که لااله الا الله یعنی الله ربی و رب العالمین و‏‎ ‎‏محمد ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ نبیی نه اینکه یقین دارم محمّد ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم ‏‏نبی بوده بر اباذر و سلمان و نه‏‎ ‎‏برای من. و الّا بهاییها هم به این معنا پیغمبر را قبول دارند ولی ما بهاییها را حتی اهل‏‎ ‎‏کتاب هم نمی دانیم  کافر مرتد هم نمی دانیم. پس میزان نبوت یعنی من یکی از افراد‏‎ ‎‏امت پیامبرم. اما اگر کسی بگوید پیغمبر یک زمانی به خاطر نبوغ یا نه، خاطر‏‎ ‎‏رسالت، پیغمبر بوده ولی حالا دیگر من کاری ندارم خودم به کمک عقلم می فهمم،‏‎ ‎‏یعنی پس او نبی من نیست، به ما چنین کسی را مسلمان نمی دانیم. ‏

‏نبوتی  که ما می گوییم مبنای اسلام است یعنی (محمّد نبی نه کان نبیّاً در زمان‏‎ ‎‏سلمان و اباذر، این یک نکته، اگر هم گفتیم پیغمبر نبی ما هست معنایش این است‏‎ ‎‏که قوانین خودمان را از پیغمبر بگیریم، در این بحثی نیست، بله آنها ه خود پیغمبر‏‎ ‎‏می گوید شما آزادی، خودت بر و فکر کن. ‏

‏مقدمۀ دوم، حدیث مُستفَیض -  اگر چه مفادش را متواتر می دانند -  ‏«حلال‎ ‎محمد(ص) مستمر الی یوم القیامه و حرامُ محمدٍ صلّی الله علیه و اله و سلّم مستمرٌ الی یوم القیامة»‎ ‎‏که با تعبیرات مختلفی بیان شده است. ‏

‏این حدیث را بعضی چنین معنا می کنند که: ‏«شرع محمدٍ صلّی الله علیه و اله و سلّم مستمرٌ الی...»‎ ‎‏چون پیغمبر احکام متعددی داشته، یک سری احکام دائمی داشته و یک دسته‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 269

‏احکام موقت داشته، و نیز تعدادی احکام مولوی داشته است. آقایان می خواهند‏‎ ‎‏بگویند که مراد این روایت، همان احکام دائم است. این در واقع، یک ضروری به‏‎ ‎‏شرط محمول است. شرع محمدٍ ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ مستمر الی یوم القیامه یعنی ‏«شرعُ المستمّر‎ ‎مستمّر»‏، ‏«حَلالُهُ المُستَمِرّ مستمرٌ»‏ این معنا فایده ای ندارد. زیرا می گوید حکمی که‏‎ ‎‏مستمرّ است. مستمر است؛ در حالی که نمی دانیم کدام یک مستمرّ است و کدام‏‎ ‎‏مستمّر نیست؛ و هم ضمیمۀ به شرط محمول است. ‏

‏پس باید بگوییم که این به منزلۀ القاء یک حکم ظاهری است. بدین معنا که کلّ ما‏‎ ‎‏شککتَ فی کونه مستمراً او لا، فهو مستمر؛ البته بعد از اینکه بداند قانون است. اما‏‎ ‎‏ن را که می دانیم قانون نیست بلکه حکم است، و یا شک داریم که حکم است یا‏‎ ‎‏قانون؛ اگر می دانیم قانون است به عنوان قانون الهی که پیغمبر آن را بیان می کند ولی‏‎ ‎‏نمی دانیم دائم است یا موقت، به خاطر حدیث باید بگوییم دائم است، ‏الّا اذا دلّ‎ ‎دلیلٌ علی الإنقطاع؛ 

‏از طرفی، موارد اشتباه بین حکم و قانون بسیار بسیار نادر است؛ مشخص است‏‎ ‎‏حکم یعنی چی، دیگر کسی دربارۀ اینکه «نماز صبح دو رکعت»، است»، نمی گوید‏‎ ‎‏من شک دارم که حکم است یا قانون؛ و یا اگر پیامبر ‏‏صلّی الله علیه و اله و سلّم‏‏ فرمود قانون مساوات را‏‎ ‎‏من قبول دارم، بگوییم این مساوات حکم بوده، یعنی فرمان داده است!‏

‏مقدمۀ دیگری که باید در نظر بگیریم، مسألۀ عناوین ثانویه و قانون اهم و مهم‏‎ ‎‏است، خیلی از چیزها به عنوان اوّلی؛ قانون عام است ولی ممکن است عنوان‏‎ ‎‏ثانوی، عنوان اولی را تحت شعاع قرار دهد. یکی از این عناوین ثانویه قانون اهم و‏‎ ‎‏مهم است که البته باید دید مورد اهم و مهم چیست؛ و این نه از باب از بین رفتن‏‎ ‎‏قانون یا عمل قانون یا تاثیر زمان و مکان در قانون است، اگر امر دایر شد بین اهم و‏‎ ‎‏مهم، آن قانون اولی هست ولی اذا زاحَمَهُ قانون الاهم، عقل و شرع می گوید قانون‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 270

‏اهم مقدم است این یک مطلبی است که باید در نظر بگیریم. ‏

‏ما باید اهم و مهم را تعریف کنیم که اهم و مهم یعنی چه؟ زیرا سوء استفاده‏‎ ‎‏از این اهم و مهم فراوان است و هر کسی می تواند بگوید اهم و مهم است. فرض کنید‏‎ ‎‏یک پرونده قضایی تشکیل می شود که در این پرونده سه -  چهار نفر دخیلند. یکی از‏‎ ‎‏آنها آشنا است. به چه عنوانی آن دو سه نفر را اعدام می کنید. و این یکی را مشمول‏‎ ‎‏عفو قرار می دهید؟ می گوید اهم این است حساب نمی کند که تبعیض  در قانون چه‏‎ ‎‏بر سر مردم می آورد. مردم را بی اعتقاد می کند؛ دیگر سوء ظن پیدا می کنند و حتی‏‎ ‎‏ایمانشان هم ازبین می رود. ‏

‏حضرت امیر علیه السلام چرا سکوت کرد؟ دلیلش همین رعایت اهم و مهم است. ‏

‏مردم چرا دنبال معاویه رفتند؟ به خاطر اینکه معاویه دروغ می گفت، پول بیت‏‎ ‎‏المال هم می داد. این فقط راه حلّش، قانون اهم و مهم است؛ اگر حضرت امیر علیه السلام‏‎ ‎‏طبق شرایط زمان دروغ می گفت، در خزانه را باز می کرد به هر که می خواست پول‏‎ ‎‏می داد یقیناً حکومتش می ماند. چرا صبر می کند؟ علی انسان است، بحثی در آن‏‎ ‎‏نیست، می گوید من از بین بروم اما مسلمانان پای عقیدۀ شان بایستند. لذا پای‏‎ ‎‏قولشان ایستادند، پای قرارشان ایستادند، به بیت المال ظلم نکردند. این برای‏‎ ‎‏اسلام است. اسلام را ما می خواهیم به عنوان ایده معرفی کنیم که در هیچ شرایطی‏‎ ‎‏به بیت المال ظلم نمی کند. لذا تشخیص اهم و مهم بسیار مهم است. ما باید بررسی‏‎ ‎‏کنیم که اهم و مهم را از کجا و چگونه تشخیص بدهیم آیا هر کسی می تواند اهم و‏‎ ‎‏مهم را تشخیص بدهد؟ من می خواهم بگویم که از تعابیر برخی روایات استفاده‏‎ ‎‏می شود که در بعضی جاها اصلاً قانون اهم و مهم جریان ندارد؛ بلکه بسته به‏‎ ‎‏اهمیت خود قانون است که مشمول یک اهم دیگری قرار نگیرد. ‏

‏به هر حال، تشخیص صحیح اهم و مهم در توان هر کسی نیست. یک مثال‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 271

‏می زنم؛ فرض کنید بنده عقیده ام بر این باشد که موسیقی -  یا لااقل به کارگیری آن -‏‎ ‎‏حرام است؛ حال بگوییم: اگر بخواهیم جامعه به ماهواره رو نیاورد، قدری موسیقی‏‎ ‎‏آزاد باشد. همین مسأله که یک چیز جزیی است باید بشکافیم تا معلوم شود‏‎ ‎‏اشتباهات ما چقدر زیاد است. شما معتقدید اگر موسیقی آزاد باشد او دیگر دنبال‏‎ ‎‏ماهواره نمی رود؟ آیا چه کسی دنبال ماهواره می رود؟ کسی که اهل هوس است،‏‎ ‎‏برای او هر کاری کنید کم است؛ انواع فیلمها را برایش در تلویزیون، کافی نیست او‏‎ ‎‏فیلم کامل سکسی می خواهد. بلکه این موجب شود عده ای هم که تا حالا آلوده‏‎ ‎‏نبوده اند به وسیلۀ این وسعت و توسعه ای که می دهیم آلوده می شوند. این یک‏‎ ‎‏اشکال اهم و مهم است و منظور این است که فکر ما برای تشخیص اهم و مهم‏‎ ‎‏نارساست. استفادۀ از قانون اهم و مهم منحصر است به جایی که عقل سلیم هرکس‏‎ ‎‏وقتی آن را ببیند می فهمد. ‏

‏بعضی قوانین هست که کبرای کلی آن درست است، اما ارجاع تشخیص آن به‏‎ ‎‏افراد بطور عام، معنایش هَدم آن کبرای کلی است، هدم آن قانون کلی است. مسایل‏‎ ‎‏مختلفی در شریعت داریم که تشخیص آن در اختیار فرد خاص یا گروه خاص است.‏‎ ‎‏به عنوان نمونه خارج کردن پول از گردش اقتصادی در صورت نیاز جامعه جایز‏‎ ‎‏نیست؛ اما خوب، نیاز یعنی چه؟ این نیاز را چه کسی باید تشخیص بدهد؟ و وقتی‏‎ ‎‏تشخیص داد، آیا صرف تشخیص کافی است یا باید یک حکم ولایتی هم دنبال آن‏‎ ‎‏باشد؟ در آیۀ کریمۀ ‏«والذین یکنِزونَ الذَّهَبَ وَ الفضَّة و لا یُنفقونها فی سبیل الله‎ ‎فَبَشَّرهم بعذابٍ عظیم»‏. این ‏«بَشَّرهُم بعذابٍ عظیم»‏. نشاندهندۀ این معناست که‏‎ ‎‏حکم مولوی در این قسمت و تشخیص این قضیه با شخص پیغمبر است. خوب،‏‎ ‎‏الآن هم اینچنین است؛ اگر بنا باشد تشخیص را به افراد واگذار کنیم، چون افراد غیر‏‎ ‎‏متدیّن اعتنا نمی کنند و متدینین اعتنا می کنند، ثروت از دست متدینین می رود. پس‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 272

‏بی دین ها، پول دار می شوند و متدینین، فقیر. اگر در اختیار متخصصین قرار بدهیم‏‎ ‎‏ولی حکم حکومت دنبال آن نباشد، ممکن است وظیفۀ خود را درست انجام‏‎ ‎‏ندهند. علاوه بر این، حکم متخصص -  بما هو متخصص – نفوذی ندارد. لذا خطاب‏‎ ‎‏به شخص پیغمبر است... ‏

‏همچنین در مسألۀ قیمت گذاری اجناس؛ قیمت نگذاشتن، بی بند و باری‏‎ ‎‏اقتصادی به وجود می آورد و بحثی در آن نیست؛ اما چه کسی باید قیمت بگذارد؟‏‎ ‎‏عدم وجود ضابطه سبب مفسده می شود. لذا از نظر شرعی -  گرچه به عنوان اوّلی‏‎ ‎‏حرام است قیمت گذاری -  ولی در عناوین ثانویه جایز است و طبق عهدنامۀ مالک‏‎ ‎‏اشتر، حضرت امیر علیه السلام خطاب به والی می فرماید: «تو قیمت بگذار.» ‏

‏در قانون اهم و مهم من نظرم بر آن است که تشخیص این چنانچه به دست‏‎ ‎‏متخصصین فن و ولایت (یعنی ولی با مشورت متخصصین) نباشد، معنایش این‏‎ ‎‏است که به طور کلی اصل این قانون از بین برود؛ برای اینکه هر کسی می گوید اهم و‏‎ ‎‏مهم است. تشخیص اهم و مهم به دست مجتهد مُتجزّی هم نیست برای اینکه همۀ‏‎ ‎‏ابواب در دست او نیست؛ به دست مجتهد مطلق است؛ حتی اگر تجزی در اجتهاد‏‎ ‎‏را قبول بکنیم، باز مجتهد مطلق، متخصصی که به همۀ ابواب وارد است، می تواند‏‎ ‎‏اهم و مهم را تشخیص بدهد. ‏

‏به نظر من، سخن حضرت امام(ره) در دو مورد پذیرفتنی است: اول، مسألۀ اهم‏‎ ‎‏و مهم و عناوین ثانویه؛ دوم، مقام ادراک. بعضی چیزها عناوین ثانویه است. مثلاً‏‎ ‎‏حت قانون حرج و ضرر و مانند اینها در می آید حالا حرج عام یا حرج خاص، اینها‏‎ ‎‏تابع یک کبرای کلی است؛ مثلاً دلیل حرج آیا حرج فردی است یا عمومی. حرج بر‏‎ ‎‏غیر را هم می گیرد یا فقط حرج بر شخص . ‏

‏قانون اهم و مهم در عناوین ثانویه را قبول داریم؛ یعنی به اصطلاح قوانین دیگر‏‎ ‎


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 273

‏در برابر قانون اهم از کار می افتد ولی معنای آن این نیست که زمان و مکان -  بما هو‏‎ ‎‏زمان و مکان -  تأثیر دارد. باز مسألۀ اهم و مهم در کار است. اهم و مهم را کی‏‎ ‎‏تشخیص بدهد؟ مثلاً یک آقا قانونی وضع کرد و آن اینکه اگر مستأجر در خانه ای یا‏‎ ‎‏در مغازه ای نشسته و مالک هم بخواهد آن را پس بگیرد، در حالی که این محل‏‎ ‎‏دیگری ندارد، ایشان قانون حرج را اعمال کرد. به چه جهت می گویید حرج مستأجر‏‎ ‎‏احترامش بیش از مالکیت است؟ هیچ دلیل شرعی این را ثابت نکرده است. ‏

‏فقط استثنا کردند آنجایی که معارض باشد با حرج خودمالک. ‏

‏مرحوم آقای حاج سید خوانساری یکی از بستگان ما فرمود چه کسی گفته که اگر‏‎ ‎‏مستأجر در حرج باشد همانجا بماند گفتم بله آن آقا گفته. فقط ایشان گفتند لا اله الّا‏‎ ‎‏الله -  این از نظر بعد شرعی -  هیچ مدرکی ما برای این قضیه پیدا نکردیم. ‏

‏علاوه بر این، از نظر مصالح اقتصادی اگر احترام مالکیت شکسته بشود اقتصاد‏‎ ‎‏مملکت صد درجه سقوط می کند و بدتر می شود الان وضع اجاره ها چقدر بد‏‎ ‎‏است، فقط به خاطر اینکه مالکین آن اهمیت قدیم را ندارند. درست است که این‏‎ ‎‏مستأجر در زجر می افتد، ولی اگر احترام مالکیت از بین برود کل جامعه اقتصادش‏‎ ‎‏سقوط می کند. پس در همین قضیه، خیلی اهمیت دارد که کدام اهم است و کدام‏‎ ‎‏می تواند در عناوین ثانویه مقدم بشود. به هر حال، این مسأله ربطی به زمان و مکان‏‎ ‎‏ندارد گاهی از اوقات در زمان واحد عناوین متعدد است گاهی در زمان و مکان متعددی عنوان واحد است. ‏

 -  در نامۀ معروف امام عبارت تأثیر زمان و مکان آمده است، یک شاهد قطعی وجود دارد که مفسر صدر کلام ایشان است و نشان می دهد که مرادشان از تأثیر زمان و مکان، همان تَبَدُّل مصداق است و می خواهند بفرمایند که زمان و مکان در تبدل موضوع مؤثر است؛ و این چیزی است که 


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 274

کبرای آن را همه قبول دارند؛ منتها در مصادیق آن بحث است. 

استاد: ‏آنچه باید توجه داشت این است که گاهی مطلبی را که تازگی ندارد، به‏‎ ‎‏گونه ای مطرح می کنیم که عوام را نسبت به اصل دین سست می کند. وقتی عوام‏‎ ‎‏چنین تعبیراتی را می شنود، فکر می کند که دین عوض شده است و یا لااقل تاکنون،‏‎ ‎‏سر او کلاه گذاشته شده. بنابراین، باید در استفاده از تعابیر، فهم و ظرفیت عوام را در‏‎ ‎‏نظر بگیریم، و به نحوی مسائل را مطرح نکنیم که باعث بی اعتمادی عده ای و‏‎ ‎‏سست شدن عقیدۀ مردم شود. امام در درس مسجد سلماسی می فرمودند: «اگر‏‎ ‎‏خواستید به عوام چیزی بگویید باید متوجه باشید که او از حرف شما چه می فهمد.»‏

‏به هر حال، این حرفها را می زنید که مردم را متدّین کنید، اما اگر توجه نداشته باشید،‏‎ ‎‏ممکن است آنان از دین رویگردان شوند. ‏


مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 275

مجموعه آثار کنگره بررسی مبانی فقهی حضرت امام خمینی (س) «نقش زمان و مکان در اجتهاد» ـ جلد 14نقش زمان و مکان در اجتهاد (مجموعه مصاحبه ها)صفحه 276