کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)
انسان کامل از دیدگاه امام خمینی(ره)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : فاضلی، قادر

محل نشر : قم

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1382

زبان اثر : فارسی

انسان کامل از دیدگاه امام خمینی(ره)

‏ ‏

‏ ‏

انسان کامل از دیدگاه امام خمینی رحمه الله

‏ ‏

‏ ‏

حجة الاسلام و المسلمین قادر فاضلی

انسانیت و کمال

‏در بحث «انسان کامل» دو موضوع مورد بررسی قرار می گیرد: الف. انسان؛ ب. کمال.‏‎ ‎‏هر کدام از این دو، از ابعاد گوناگونی مورد بحث و بررسی قرار می گیرند. ابتدایی ترین‏‎ ‎‏بحث که در پسِ پرسش هایی نهفته است این است که انسان کیست؟ برای چه آمده است؟‏‎ ‎‏در کجا است؟ و به سوی کجا می رود؟‏

‏ ‏

‏از کجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود‏   ‎ ‎‏به کجا می روم آخر ننمایی وطنم؟!‏

‏ ‏

‏امیر مؤمنان علی ‏‏علیه السلام‏‏ نیز فرمود:‏

«رحم الله ُ امرءً عَلم مِن أین، و فی أین و إلی أین»؛

‏خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا، در کجا و به کجا آمده است.‏

‏این پرسش ها و نیز تلاش برای یافتن پاسخی در خور برای آن ها، مولود انسانیت‏‎ ‎‏انسان است؛ از این رو در عالم غیر انسانی چنین پرسش ها و پاسخ هایی مطرح نیست.‏‎ ‎‏پیدایش این پرسش ها، لازمۀ فطرت سلیم انسانی است. لازمۀ یافتن پاسخ هایی مناسب،‏‎ ‎‏تحصیل و تحقیق و تفکر مداوم است؛ تحقیق و تفکر در عالَمی که هستیم، در خودمان، و‏‎ ‎‏در بدایت و نهایتمان.‏

‏توجه به این امور آدمی را وامی دارد تا روابط خود را با غیر خود مشخص نماید. این‏‎ ‎‏روابط، چهارسویه است:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 423

‏الف. رابطۀ انسان با خدا؛ ب. رابطۀ انسان با انسان؛ ج. رابطۀ انسان با جهان؛‏‎ ‎‏د. رابطۀ انسان با خود.‏

کمال

‏کمال انسانی و عرفانی عبارت است از رسیدن به پاسخ واقعی این پرسش ها و تنظیم‏‎ ‎‏دقیق و صحیح ارتباط های چهارگانۀ یاد شده؛ به گونه ای که هیچ گونه نقصی باقی نماند.‏

‏لازمۀ این امر دو چیز است:‏

‏الف. شناخت کاملی از انسان، خدا، جهان و خود؛‏

‏ب. باتوجه به شناخت حاصل شده، تلاش برای تنظیم روابط چهار گانه.‏

‏در این زمینه هر کس به قدر آگاهی، قدرت و همّت خویش، موفقیت حاصل می کند و‏‎ ‎‏انسان کامل کسی است که شناخت، عمل و قدرت او در حدّ کمال است؛ در حالی که سایر‏‎ ‎‏انسان ها، همه در مسیر کمالند و به اندازۀ استعداد خود، تعالی می یابند و متکامل می شوند.‏

‏از نظر عارف، هدف از خلقت، رسیدن به این کمال است:‏

‏ ‏

‏به کمال بود عشقم ز ازل که آفریدی‏   ‎ ‎‏نه زمین بد و نه گردون که دعای من شنیدی‏

‏نه خوری بُد و نه ماهی، نه سری بُد و کلاهی‏  ‎          ‎‏که مرا برای عشقت ز گزیدگان گزیدی‏

‏تو برای «اهبطوا»ام ز برای «رابطوا»ام‏   ‎        ‎‏بفروختی به خاکی و به جان ها خریدی‏‎[1]‎

‏ ‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ نهایت کمال را مقام آدمیّت می داند و بر این باور است که همۀ انبیا، پس‏‎ ‎‏از آن که به این مقام نایل شده اند، تلاش کرده اند تا دیگران را نیز به این مقام رهنمون شوند.‏

‏... در هر صورت، انبیا آمده اند که همۀ مردم را آدم کنند. علم انبیا، علم آدم سازی است؛ قرآن‏‎ ‎‏هم یک کتابی است، کتاب آدم سازی.‏‎[2]‎

رابطۀ انسان با خدا

‏برای تنظیم انسان با خدا، راهی جز شناخت خداوند وجود ندارد. در عرفان، شناخت‏‎ ‎‏خدا از دو بُعد مطرح می شود: اول، شناخت ذاتی و دوم، شناخت برون ذاتی.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 424

‏شناخت ذاتی ـ که همان معرفت به ذات باری تعالی است ـ به جهت عظمت بی منتهای‏‎ ‎‏حضرت حق و ضعف و قصور انسان، غیر ممکن است؛ زیرا معرفت، نوعی اشراف و‏‎ ‎‏احاطۀ عارف بر معروف است و در این جا معروف، یعنی خداوند، بر همه چیز احاطه دارد‏‎ ‎‏و محاط چیزی نمی گردد.‏

‏دیگر این که انسان به چیزی آگاه می شود که با او در ارتباط باشد؛ از آن جا که ذات‏‎ ‎‏حضرت باری تعالی ظهور و بروزی ندارد، ارتباط با آن ذات مقدس در توان هیچ کس‏‎ ‎‏نیست و دست همگان از ساحت او کوتاه است. تنها راه رابطۀ انسان با خدا، ارتباط‏‎ ‎‏برون ذاتی است؛ یعنی ارتباط با اسماء و صفات و افعال الهی.‏

‏امام خمینی  ‏‏رحمه الله‏‏ در خصوص عدم ظهور و بروز هویت ذاتیۀ الهی می فرماید:‏

‏یقیناً هویت غیبیۀ احدیّه و عنقای مغرب ساکن در نهانخانۀ غیب و حقیقتی که در پسِ‏‎ ‎‏پرده های نوریه و حجاب های تاریک است، در عماء (ابر رقیق) و درون می باشد؛ نه اسمی در‏‎ ‎‏عوالم یاد شده دارد و نه رسمی؛ نه اثری از حقیقت پاکش در ملک و ملکوت هست و نه‏‎ ‎‏نشانه ای؛ آرزوهای عارفان از آن حقیقت غیبیۀ مطلقه بریده، قدم های اهل سلوک در آستان‏‎ ‎‏پرده های جلالش لرزان و دل های اولیای کامل از ساحت قدس او محجوب است.‏

‏برای هیچ کس از انبیا و اولیا و رسولان شناخته شده نیست. ‏‏[‏‏از این رو‏‏]‏‏ معبود هیچ یک‏‎ ‎‏از  عابدان و سالکان و  راشدان نمی شود. اشرف مخلوقات، حضرت محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ فرمود:‏‎ ‎‏«‏ما  عَرَفناک حَقَّ مَعرِفَتک، وَ ما عَبَدناک حَقَّ عبادتک‏».‏‎[3]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ با تمسک به حدیثی از رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که به خداوند عرضه داشت: «تو را‏‎ ‎‏آن گونه که تو را سزد نشناختیم و آن گونه که شایستۀ تو است عبادت نکردیم»، بر این‏‎ ‎‏باورند که آن حقیقت غیبیۀ ذاتیه، معروف و معبود هیچ کس، حتی انبیا و رسولان نیست؛ تا‏‎ ‎‏چه رسد به غیر آنان.‏

‏عطار نیشابوری همین مطلب را از زبان هُدهُد چنین نقل می کند:‏

‏ ‏

‏در حریم عزّت است آرام او‏   ‏نیست حدّ هر زبانی نام او‏

‏صد هزاران پرده دارد بیش تر‏  ‎ ‎‏هم ز نور و هم ز ظلمت پیشِ در‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 425

‏در دو عالم نیست کس را زهره ای‏   ‎ ‎‏تا تواند یافت از وی بهره ای‏

‏دائماً او پادشاه مطلق است‏   ‎ ‎‏در کمال عزّ خود مستغرق است‏

‏وصف او چون کارِ جان پاک نیست‏   ‎ ‎‏عقل را سرمایۀ ادراک نیست‏

‏لاجرم هم عقل هم جان خیره ماند‏   ‎ ‎‏در صفاتش با دو چشم تیره ماند‏

‏هیچ دانایی کمال او ندید‏    ‎ ‎‏هیچ بینایی جمال او ندید‏

‏در کمالش آفرینش ره نیافت‏   ‎ ‎‏دانش از پی رفت و بینش ره نیافت‏‎[4]‎

‏ ‏

‏چون ارتباط با حضرت ذات غیبیه غیر ممکن و دست مخلوقات از ساحت آن کوتاه‏‎ ‎‏است، به ناچار باید با عالم برونِ ذات ارتباط حاصل کنیم که در عرفان از آن به «عالم اسماء‏‎ ‎‏و صفات» تعبیر می شود.‏

‏بنابراین، انسان ها با حقیقت خداوند ارتباط ندارند، بلکه با خداوند علیم، قدیر، کریم،‏‎ ‎‏رحیم و... در ارتباطند. علم، قدرت، کرم، رحمت و... صفتند و آن که دارای این صفات‏‎ ‎‏باشد، علیم، قدیر، کریم، رحیم و... نامیده می شود؛ یعنی صفت در قالب اسم بروز می کند.‏

خلافت انسان کامل در ظهور و بروز اسماء

‏یکی از مسائل عرفان، کیفیت بروز اسماء الهی است؛ آیا اسم ها خود ظهور می یابند یا‏‎ ‎‏با ارادۀ ذات الهی ظاهر می شوند یا مسأله به گونه ای دیگر است؟‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ بر این اعتقادند که مرحلۀ ذات، غیب مطلقه ای است که هیچ ظهوری با‏‎ ‎‏آن در ارتباط نیست؛ اراده هم که از اسماء الله است، خود جزو عالَم برون از ذات است.‏‎ ‎‏بنابراین همۀ اسماء و صفات الهی برای ظهور و بروز نیازمند واسطه ای هستند. این واسطه‏‎ ‎‏باید از جانب حضرت ذات، خلافت و نیابت داشته باشد تا با ارادۀ او چنین ظهور و‏‎ ‎‏بروزی صورت گیرد.‏

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ در این خصوص می فرماید:‏

‏اسماء و صفات الهیه نیز به این مقام غیبی مرتبط نیستند؛ آن ها به حسب کثرات علمیۀ‏‎ ‎‏خویش قادر به دریافت فیض بدون واسطه از این حضرت نمی باشند. حتی اسم اعظم ـ که‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 426

‏همان «الله » است ـ از آن جهت که کلی است و سایر اسماء، اجزای او به شمار می روند و در‏‎ ‎‏آینۀ اسماء و صفات ظاهر می گردد، نمی تواند با این مقام مرتبط باشد. از این رو بین اسم‏‎ ‎‏اعظم و مقام غیبیۀ ذاتیه، حجاب نوری قهّاریۀ ذاتیه وجود دارد.‏‎[5]‎

‏در ادامۀ این سخن، امام ‏‏رحمه الله‏‏ به مقام نیابت و خلافت انسان کامل می پردازد و معتقد‏‎ ‎‏است که حتی اسم اعظم نیز برای ظهور و بروز، نیازمند به خلیفة الله است؛ زیرا اسم های‏‎ ‎‏دیگر ـ که اجزای این اسم هستند ـ فرع بر ظهور اویند و او به تنهایی نمی تواند ظاهر گردد:‏

‏وقتی که این مطلب بر جان تو آشکار گشت که حقیقت غیبیه، اجلّ از این است که دست‏‎ ‎‏احدی به آن جناب برسد و هیچ یک از اسماء و صفات به جهت تعیّناتی که دارند، محرم سرّ‏‎ ‎‏آن نهانخانه نیستند، پس به ناچار برای ظهور و بروز اسم ها و کشف اسرار خزاین آن ذات‏‎ ‎‏غیبیه، باید خلیفه ای الهی و غیبی باشد که خلافت و نیابت آن ذات غیبیه را در ظاهر ساختن‏‎ ‎‏اسماء و صفات به عهده گیرد.‏

‏این خلیفۀ الهیه و حقیقت قدسیه، همان اصل ظهور است که دارای دو وجه است:‏

‏وجه غیبی که به طرف هویّت غیبیه است و هیچ گاه به این وجه ظاهر نمی شود. و وجه دیگر‏‎ ‎‏به سوی عالَم اسماء و صفات است که توسط این وجه، در مظاهر اسماء و صفات ظاهر می شود.‏

‏اولین چیزی که از این حضرت غیبیه و خلافت کبرا ظاهر می شود، حضرت اسم اعظم، یعنی‏‎ ‎‏«الله » است که به حسب مقام تعیّنش از آن حضرت متعیّن می شود. بنابراین، اولین تعیّن بر‏‎ ‎‏این حقیقت غیر مُتعیّنه، تمامی تعیّنات و ظهورات است و هیچ کدام از اسماء و صفات، جز از‏‎ ‎‏طریق اسم اعظم نمی توانند با مقام خلافت اعظم مرتبط گردند.‏‎[6]‎

‏به نظر می رسد این کلام حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ از بدایع افکار عرفانی وی باشد؛ چرا که اسم‏‎ ‎‏اعظم «الله » را نیز مقامی از مقامات انسان کامل و خلیفۀ اعظم می دانند.‏

‏آنچه عموم عرفا در این خصوص گفته اند این است که انسان کامل و خلیفۀ عظمی،‏‎ ‎‏مظهر اسم اعظم، یعنی «الله » می باشد و «الله » اولین تعیّن ذات غیبیه است.‏

‏اما مرحوم امام، اولین تعیّن حضرت خلیفه را اسم اعظم «الله » دانسته اند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 427

سریان انسان کامل در مراتب هستی

‏لازمۀ خلافت انسان کامل آن است که فیض او به همۀ هستی تعلق گیرد و هر موجودی‏‎ ‎‏در حدّ استعداد ذاتی و اقتضای عین ثابت خویش، از کمالات انسان کامل برخوردار شود و‏‎ ‎‏به کمک او، در مسیر کمالی خود حرکت نماید.‏

‏عرفا رابطۀ خلیفة الله را با جهان هستی، به رابطۀ جان و نفس آدمی با سایر اجزای وی‏‎ ‎‏تشبیه کرده اند؛ همان گونه که نفس انسانی در همۀ اجزای وجودی وی ساری و جاری‏‎ ‎‏است و هر عضوی از اعضای بدن، به برکت قوۀ نفس زنده است و حرکت می کند، انسان‏‎ ‎‏کامل نیز به منزلۀ جان آدمی است؛ از این رو گاهی از وی به «جان جهان» تعبیر می کنند؛‏‎ ‎‏زیرا همۀ اجزای جهان، شأنی از شئونات او به حساب می آیند؛ چرا که هر موجودی، مظهر‏‎ ‎‏اسمی از اسماء الهی است و همۀ اسماء، اجزا و افراد اسم اعظم «الله » هستند و اسم اعظم،‏‎ ‎‏اولین تعیّن مقام انسان کامل و خلیفة الله است. بنابراین، انسان کامل در همۀ مراتب هستی‏‎ ‎‏حاضر و بر کار همه ناظر است؛ بلکه نیرو و توان هر موجودی از او است.‏

‏این خلیفۀ الهی در همۀ مرائی اسمائیه ظاهر بوده و نورش در تمامی آن ها به حسب استعداد‏‎ ‎‏و قابلیتشان منعکس است و همانند سریان نفس در قوای خود در آن ها سریان دارد. البته‏‎ ‎‏کیفیت این سریان و نفوذ و حقیقت این تعیّن و نزول را جز اولیای کامل و خالص و عرفای‏‎ ‎‏شامخ الهی که نفوذ فیض مقدس را مشاهده می کنند، کسی نمی تواند بفهمد.‏

‏مقدّمۀ رسیدن به این حقایق، معرفت نفس است؛ سعی کن که این معرفت را به‏‎ ‎‏دست آوری  که کلید کلیدها و چراغ چراغ ها، معرفت نفس است؛ هر که آن را شناخت، خدایش‏‎ ‎‏را شناخت.‏‎[7]‎

‏در ‏‏شرح فصوص الحکم ‏‏قیصری مسأله سریان انسان کامل در موجودات از باب مظهریت‏‎ ‎‏او بر اسم اعظم «الله » و مظهریت عالَم برای سایر اسماء الهی چنین مطرح شده است:‏

‏به درستی که عالم، همان حقیقت صورت انسانی است. حقایق عالم ـ چه حقایق علمی و چه‏‎ ‎‏عینی ـ جملگی مظاهر حقیقت انسانی و انسان، مظهر اسم «الله » است. ارواح این حقایق نیز‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 428

‏جزئیات روح اعظم انسانی اند؛ اعم از این که روح فلکی، عنصری یا حیوانی باشد. از این رو‏‎ ‎‏گفته شده است که انسان کامل باید در تمام موجودات سریان داشته باشد؛ همان گونه که‏‎ ‎‏حضرت حق سریان دارد.‏‎[8]‎

‏نکتۀ قابل توجه در مقایسۀ این دو کلام آن است که قیصری برای موجودات دو گونه‏‎ ‎‏سریان قائل می شود: سریان حضرت حق و سریان انسان کامل؛ لذا بر این عقیده است که‏‎ ‎‏طبق گفتۀ عرفا، انسان کامل باید همانند خداوند در موجودات سریان داشته باشد. اما‏‎ ‎‏مرحوم امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏یک سریان بیش تر قائل نیست و آن، سریان انسان کامل است؛ زیرا‏‎ ‎‏سریان حضرت حق توسط سریان انسان کامل صورت می گیرد و سریان او همان سریان‏‎ ‎‏حق است؛ بنابراین یک سریان بیش تر نیست و آن هم مربوط به انسان کامل می باشد.‏

‏حضرت امام در اثر دیگرش این مسأله را از باب مظهریت جامع انسان کامل‏‎ ‎‏مطرح  می کند.‏

‏انسان کامل همانند کتاب جامعی است و همۀ اجزای هستی، حروف و کلمات این‏‎ ‎‏کتاب را تشکیل می دهند.‏

‏اگر همۀ جهان را یک کتاب بدانیم، انسان کامل همان کتاب، و اجزای هستی، اوراق‏‎ ‎‏اویند. و اگر عوالم  هستی را مجموعۀ کتاب هایی بدانیم، همۀ این عوالم، مجلدات‏‎ ‎‏مجموعه ای هستند که نام آن «انسان  کامل» است.‏

‏انسان کامل چون جامع جمیع و آیینۀ تمام نمای اسماء و صفات خداوندی است، از این رو اَتمّ‏‎ ‎‏کلمات الهیه، بلکه تنها کتاب الهی است که همۀ کتاب های خداوندی در او است. همان طور‏‎ ‎‏که امام علی ‏‏علیه السلام‏‏ فرمود:‏

‏ ‏

‏أتزعم أنّک جرم صغیر‏   ‏وفیک انطوی العالم الأکبر‏

‏وأنت الکتاب المبین الذی‏   ‏بأحرفه یظهر المضمر‏‎[9]‎

‏ ‏

‏بنابراین، انسان کامل جامع جمیع سلسلۀ وجود است و دایرۀ وجود به او تمام می شود؛ تنها او‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 429

‏اول و آخر و ظاهر و باطن و کتاب کلی الهی است.‏‎[10]‎

‏دایرۀ سلسلۀ وجود توسط انسان کامل تکمیل می شود ؛ او است که عالم غیب را به‏‎ ‎‏عالم شهادت اتصال می دهد. از این رو گفته اند.‏

‏ ‏

‏دو سر هر دو حلقۀ هستی‏   ‎ ‎‏به حقیقت به هم تو پیوستی‏

‏ ‏

‏مرحوم فؤاد کرمانی که پیامبر اکرم و ائمّه اطهار را مصداق این خلافت عظمی می داند،‏‎ ‎‏در اشعار خود این حقیقت را همان گونه مطرح می کند که حضرت امام مطرح فرموده‏‎ ‎‏است:‏

‏ ‏

‏ای سماوات حقیقت را شما شمس شموس‏  ‏وز بقاتان عالَم و آدم ظلالی یا عکوس‏

‏زنده از اشباحتان، اجساد و ارواح و نفوس‏   ‎ ‎‏مهرۀ عاج زمین در زین چرخ آبنوس‏

‏ ‏

‏هر دو چون گویی است گویی نزد چوگان شما‏

‏ ‏

‏خلقتان در مبدئیست اسبق از لوح و قلم‏   ‎ ‎‏وز کتاب آفرینش نقطۀ اول رقم‏

‏نفستان روح عطا اصل کرم ذات همم‏   ‏بر خلایق از شما مفتوح ابواب نعم‏

‏ ‏

‏ماسوی الله ریزه خوار خوان احسان شما‏

‏ ‏

‏ماسوی الله نزد اشراق شما در انتساب‏   ‏همچو ذرّاتند موجود از وجود آفتاب‏

‏یا ز دریای شما کفّند و موجند و حباب‏   ‎ ‎‏ای بحور علم عرفان کز مشیّت تا کتاب‏

‏ ‏

‏هیچ غواصی نداند عمق و پایان شما‏

‏ ‏

‏هیچ کس را جز شما آگاهی از «الله » نیست‏  ‎ ‎‏همچو غیر الله کز سرّ شما آگاه نیست‏

‏آری آری هر گدا را قرب شاهنشاه نیست‏  ‎ ‎‏بر عقول خلق کایشان را به وحدت راه نیست‏

‏ ‏

‏باب عرفان خدا مسدود و عرفان شما‏

‏ ‏

‏ای فروغ علمتان مصباح مشکات وجود‏   ‎ ‎‏پرتو اشراقتان خورشید مرآت وجود‏

‏باشد از نور شما موجود آیات وجود‏    ‎ ‎‏راه ظلمات عدم پویند ذرّات وجود‏

‏ ‏

‏گر نباشد در وجود از جود سریان شما‏‎[11]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 430

جامعیت انسان کامل

‏عرفا عالم را به پنج مرتبه یا پنج مرحله تقسیم می کنند و هر مرحله را «حضرت»‏‎ ‎‏می نامند. چهار حضرت نخست، شامل همۀ موجودات می باشد؛ اما حضرت پنجم که‏‎ ‎‏وسیع تر و کامل تر از همۀ آن ها است مربوط به انسان است. به دلیل جامعیتی که عالم پنجم‏‎ ‎‏دارد، آن را «حضرت جامع» یا «کَوْن جامع» می نامند. «حضرت جامع» علاوه بر همۀ کمالات‏‎ ‎‏حضرات دیگر، کمالاتی مختص به خود نیز دارد که در دیگر حضرات یافت نمی شود.‏

‏این حضرات ـ که «حضرات خمس» نامیده می شوند ـ مقام هستند و هر کدام، عالمی‏‎ ‎‏دارند. عالَم این ها در واقع، نحوۀ ظهور و تجلّی آن ها به اَشکال مختلف است و هر کدام از‏‎ ‎‏این شکل ها، نشانۀ آن حضرت است. این حضرات عبارتند از:‏

‏حضرت غیب مطلق که عالمش، عالَم اعیان ثابته است.‏

‏در مقابل این حضرت، حضرت شهادت مطلق است که عالمش، عالم مُلک یا ناسوت‏‎ ‎‏است. بین این دو، دو حضرت دیگر است که عبارتند از حضرت غیب مضاف که عالَمش‏‎ ‎‏عالم ارواح جبروتی و ملکوتی است؛ یعنی عقول و نفوس مجرّده. و دیگری، حضرت‏‎ ‎‏شهادت مضاف است که عالم آن عالم مثال است.‏

‏حضرت پنجم، حضرت کَوْن جامع است که علاوه بر کمالات خاص خود، کمالات هر‏‎ ‎‏چهار حضرت را دارا است. عالَم این حضرت، عالَم انسانی می باشد.‏

‏نمودار این عوالم و حضرات را به شکل زیر می توان رسم کرد.‏

‏ ‏

‏ ‏

‏غیب مطلق‏

‏اعیان ثابته‏

‏غیب مضاف‏

‏ارواح ـ عقول‏

‏شهادت مضاف‏

‏مثال‏

‏شهادت مطلق‏

‏ناسوت‏

‎عالم انسانی‎‎حضرت کَوْن جامع‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 431

‏حضرت امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ به این مطلب چنین اشاره می کند:‏

‏انسان کامل جامع جمیع عوالم است و همه عوالم، سایۀ اویند. عالم اعیان ثابته سایۀ حضرت‏‎ ‎‏غیب مطلق است؛ عالم عقول و نفوس سایۀ حضرت غیب مضاف است و به غیب مطلق‏‎ ‎‏نزدیک تر است؛ عالم خیال و مثال مطلق سایۀ حضرت غیب مضاف است و به عالم شهادت‏‎ ‎‏نزدیک تر است؛ عالم مُلک سایۀ حضرت شهادت مطلقه است. «آیا نمی بینی که خدایت‏‎ ‎‏چگونه سایه اش را گسترش داد؟»‏‎[12]‎

‏امام در کلامش به این آیۀ شریفه اشاره می کند که:‏

‏«‏ألَمْ تَرَ إلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً‏»‏‏؛‏‎[13]‎

‏آیا به خدایت نمی نگری که چگونه سایه را گسترش داد؟! و اگر می خواست، آن را ساکن‏‎ ‎‏نگه  می داشت.‏

‏عرفا از این آیۀ شریفه، برداشت های عرفانی فراوانی دارند و با توجه به این آیه، عالم‏‎ ‎‏را به «سایه» تعبیر کرده اند. صاحب سایه، حضرت حق است و ماسوی الله همه سایه اند.‏‎ ‎‏حافظ می گوید:‏

‏ ‏

‏ظلّ ممدود خم زلف توام بر سر باد‏   ‎ ‎‏کاندرین سایه قرار دل شیدا باشد‏

‏ ‏

مرآتیت انسان کامل

‏یکی از مسائل دیگر عرفان در بحث ظهور و بروز، مسألۀ مرآتیت جهان هستی است.‏‎ ‎‏عرفا هر یک از اصناف موجودات و نیز هر یک از افراد آن ها را آینه و مرآت جمال جمیل‏‎ ‎‏حضرت باری تعالی می دانند و بر این باورند که هر موجودی به حسب استعداد ذاتی و‏‎ ‎‏عین ثابت خود، قابلیت انعکاس نور جمال حضرت جمیل را دارا است. از میان این‏‎ ‎‏آینه ها، انسان کامل آینۀ کامل و تمام نمای حضرت حق است.‏

‏اهل معرفت، حکمت و فلسفۀ تجلّی در مرائی مختلف را حبّ ذاتی حضرت حق‏‎ ‎‏می دانند و بر این عقیده اند که چون حبّ ذاتی باری تعالی بر این شد که خود را در آینۀ‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 432

‏اسماء و صفات تماشا کند، از این رو آینه ای تمام نما آفرید و سایر موجودات، به قدر امکان‏‎ ‎‏و استعداد خود، اسماء و صفات الهی را در آینۀ وجودشان به نمایش می گذارند.‏

‏مبنای عرفا بر این ادعا ظاهراً دو چیز است:‏

‏اول، استدلال به رابطۀ اسماء و صفات و مظاهر آن ها.‏

‏دوم، حدیث قدسی که می فرماید:‏

«کُنتُ کَنزاً مَخفیاً فأحببتُ أن اُعرفَ؛ فَخلقتُ الخَلقَ لِکی اُعرف»؛

‏من گنج نهانی بودم، دوست داشتم تا شناخته شوم؛ پس آفریدم تا شناخته شدم.‏

‏مولوی این حدیث را در قالب شعر چنین بیان کرده است:‏

‏ ‏

‏کنت کنزاً کنتُ مخفیاً شنو‏   ‎ ‎‏گوهر خود گم مکن اظهار شو‏

‏بهر اظهار است این خلق جهان‏   ‎    ‎‏تا نماند گنج حکمت ها نهان‏

‏ ‏

‏گر چه برخی در سند این حدیث خدشه کرده اند، اما تقریباً در تمام کتاب های عرفانی‏‎ ‎‏و ادبی مورد استناد واقع شده است.‏

‏مرحوم امام در خصوص تجلّی در آینۀ اسماء و صفات چنین می گوید:‏

‏هنگامی که حبّ ذاتی به شهود ذات در آینۀ صفات تعلّق گرفت، عالم صفات را ظاهر ساخت‏‎ ‎‏و به تجلّی ذاتی در حضرت واحدیّت، در مرآت جامع ظاهر شد. سپس در آینه های دیگر ـ به‏‎ ‎‏میزان استحقاق و استعدادشان ـ تجلّی نمود. و پس از آن، حبّ الهی به رؤیت خویش در‏‎ ‎‏عینْ تعلّق گرفت. سپس در مرائی خلقیه از پس حجاب های اسمائیه تجلّی کرد. سپس‏‎ ‎‏عالم ها را با ترتیبی منظم ظاهر نمود و در آینه ای کامل تر و بزرگ تر، با اسم اعظم، و در‏‎ ‎‏آینه های دیگر به اسم های دیگر تجلّی نمود.‏‎[14]‎

‏بنابراین هر چیزی به قدر استعداد و قابلیت خود، آینۀ خدا نما است؛ اما مظهر اسم‏‎ ‎‏اعظم، آینۀ تمام نما است که نورش بر همۀ آینه ها انعکاس یافته است و آن ها به حسب‏‎ ‎‏استعداد خود از آن نور بهره مند می شوند. البته این تجلّی و ظهور نیز توسط حضرت خلیفه‏‎ ‎‏می باشد که به واسطۀ جنبۀ برون ذاتی مقام خلافت، خلافت در ظهور دارد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 433

‏حضرت امام در این باره می فرمایند:‏

‏بدان که این خلافت، خلافت در ظهور است. پس باری تعالی هنگامی که اراده کرد تا در‏‎ ‎‏اکوان ظاهر گردد و نفس خود و کمالات ذاتی خویش را در آینۀ کامل و جامع مشاهده نماید،‏‎ ‎‏به اسم اعظم و اتمّ خود که دارای مقام احدیّت جمع است تجلّی کرد؛ پس از آن تجلّی،‏‎ ‎‏آسمان های ارواح و زمین های اشباح روشن شد؛ پس همۀ مراتب وجودیه و حقایق نزولیه و‏‎ ‎‏صعودیه از تعیّن تجلّی ذاتی و به واسطۀ اسم اعظم حاصل می شود. از این رو مقام خلافت،‏‎ ‎‏مقام جمع همۀ حقایق الهیه است.‏‎[15]‎

‏عطار نیشابوری مسألۀ تجلّی حضرت حق در آینۀ تمام نما را به زبان شعر چنین‏‎ ‎‏بیان  می کند:‏

‏ ‏

‏پادشاهی بود بس صاحب جمال‏   ‏در جهان حسن بی مثل و مثال‏

‏ملک عالم مصحف آیات او‏     ‎ ‎‏دلربایی پرچم رایات او‏

‏می ندانم هیچ کس آن زهره داشت‏  ‏  ‏‎ ‎‏کز جمال او تواند بهره داشت‏

‏هر که کردی سوی آن برقع نگاه‏   ‏   ‏‎ ‎‏سر بریدند از تن وی بی گناه‏

‏مردن از عشق رخ آن دل نواز‏   ‏        ‏‎ ‎‏بهتر از صد زندگانی دراز‏

‏نی کسی را صبر زو بودی دمی‏   ‎ ‎‏نی کسی را تاب او بودی همی‏

‏هر که او دیدی جمالش آشکار‏   ‏    ‏‎ ‎‏جان بدادی و بمردی زار زار‏

‏گر کسی را تاب بودی یک زمان‏   ‎ ‎‏شاه روی خویش بنمودی عیان‏

‏لیک چون کس تاب دید او نداشت‏   ‏  ‏‎ ‎‏لذتی جز در شنید او نداشت‏

‏آینه فرمود حالی پادشاه‏    ‏     ‏‎ ‎‏کاندر آیینه توان کردن نگاه‏

‏شاه را قصری نکو بنگاشتند‏    ‎ ‎‏و آینه اندر برابر داشتند‏

‏بر سر آن قصر رفتی پادشاه‏   ‏   ‏‎ ‎‏وانگهی در آینه کردی نگاه‏

‏روی او از آینه می تاختی‏   ‏   ‏‎ ‎‏هر کس از رویش نشان می یافتی‏‎[16]‎

‏چون کسی را نیست چشم آن جمال‏  ‏وز جمالش هست صبر ما محال‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 434

‏با جمالش چون که نتوان عشق باخت‏   ‏از کمال لطف خود آیینه ساخت‏‎[17]‎

‏ ‏

تنوع آینه ها، تکثر انوار

‏حضرت امام و عرفای دیگر، تکثّر انوار را به جهت تنوّع آینه ها می دانند و بر این‏‎ ‎‏باورند که اگر نور خورشید بر ظرف های مختلف با رنگ های گوناگون بتابد، هر کدام از‏‎ ‎‏آن ها نور خورشید را ـ که یک چیز بیش نیست ـ به رنگ خود در می آورند و انوار‏‎ ‎‏رنگارنگ از خود ساطع خواهند کرد. تجلّی الهی نیز یک حقیقت بیش نیست، ولی وقتی‏‎ ‎‏بر آینه های مختلف و با استعدادهای متفاوت تجلّی می کند، هر یک از آن ها بر حسب‏‎ ‎‏استعداد و قابلیت خاص خود، آن را در خود ظاهر می سازند و مظهر او می شوند:‏

‏همان گونه که صورت های منعکسه در آینه های حسّیه به شکل های مختلفی ـ از قبیل دایره‏‎ ‎‏و غیر دایره ـ در آمده و به رنگ های گوناگونی ـ همانند سرخی و زردی و غیر آن ـ درمی آید و‏‎ ‎‏به حسب کدورت و صفای آینه، مختلف می شوند، با این که این اختلاف در صاحب صورت‏‎ ‎‏نبوده، بلکه به سبب اختلاف در استعداد آینه ها است.‏

‏وجه حضرت غیبیه و هویّت عمائیه منعکس شده در مرائی اسمائیه و صفاتیه نیز چنین است.‏‎ ‎‏با این که تعیّن ذاتی ندارد، اما به تعیّنات اسمائیه و صفاتیه درآمده و رنگ اسماء و صفات به‏‎ ‎‏خود می گیرد. در این صورت، آن هویّت غیبیه با رحیم، رحیم و با رحمان، رحمان و با قهّار،‏‎ ‎‏قهّار و با لطیف، لطیف خواهد بود.‏‎[18]‎

‏عبدالرحمن جامی در این خصوص می گوید:‏

‏ ‏

‏اعیان همه شیشه های گوناگون بود‏   ‏تابید درو پرتو خورشید وجود‏

‏هر شیشه که سرخ بود و یا زرد و کبود‏   ‎ ‎‏خورشید درو بدانچه او بود، نمود‏

‏ ‏

‏از نظر حافظ نیز همۀ تفرّعات و تکثّرات، در اثر تنوع ظروف و تعدّد قابلیت ها است که‏‎ ‎‏از «یک فروغ رخ ساقی» هزاران نقش حاصل می شود:‏

‏ ‏

‏حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد‏   ‏این همه نقش در آیینۀ اوهام افتاد‏

‏این همه عکس می و رنگ مخالف که نمود‏  ‎ ‎‏یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 435

‏بدین جهت صفی علی شاه چنین می گوید:‏

‏ ‏

‏وجود باتعیّن بی مغایر‏    ‏به صورت های اکوان گشت ظاهر‏

‏ز مرآتیت خود این مرایا‏    ‏حکایت می کنند از دون و والا‏

‏ز وجه واحدند این جمله مرآت‏   ‎ ‎‏تعیّن های باطن هم شئونات‏

‏شئون مرآت و اکوان ظاهر اوست‏   ‎ ‎‏نمایان زین مرایا جمله یک روست‏

‏ ‏

‏شبستری نیز می گوید:‏

‏ ‏

‏جهان مرآت وجه شاهد ماست‏   ‏مَشاهِد وَجهَهُ فی کُلّ مِرآت‏

‏ ‏

ذوجهات بودن حقیقت خلیفه

‏از دیدگاه امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ حقیقت خلافتیۀ انسان کامل دارای دو وجه است:‏

‏نخست وجه غیبی که به طرف هویّت غیبیۀ حضرت حق بوده و هیچ گونه ظهور و‏‎ ‎‏بروزی ندارد.‏

‏و دوم وجه ظهوری که به طرف عالم اسماء و صفات می باشد و ظهور و بروز عالم‏‎ ‎‏اسماء صفات توسط این وجه حاصل می شود.‏

‏از این رو همۀ مرایای عالم امکانی، در حدّ استعداد خود، مظهر بروز این وجه خلافت‏‎ ‎‏انسانی اند. به عبارت دیگر، می توان از این دو وجه خلافت انسانی، به وجه وحدت و‏‎ ‎‏کثرت تعبیر کرد؛ جهت غیبی مقام خلافت، مقام وحدت و هویّت غیبیۀ او است که‏‎ ‎‏هیچ گونه تعیّنی ندارد؛ اما جهت ظهور و بروز وی مقام کثرت و تعیّنات او است که اولین‏‎ ‎‏مرحله، تکثّر اسمائیه و صفاتیه است.‏‎[19]‎

خلافت، نبوّت و ولایت محمّدیه صلی الله علیه و آله

‏حقیقت و اصل خلافتیه، که تمام هستی ظهور و بروز جنبۀ برون ذاتی او است، حقیقت‏‎ ‎‏حضرت ختمی مرتبت، محمّد مصطفی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ است. اولین اسمی که اقتضای این ظهور و‏‎ ‎‏بروز را پیدا کرده اسم اعظم «الله » بود که امام خمینی از آن به «ربّ عین ثابتۀ محمّدیه ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏»‏‎ ‎‏تعبیر می نمایند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 436

‏این خلافت ‏‏[‏‏خلافت در ظهور‏‏]‏‏ همان روح خلافت محمّدیه ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ است که اصل خلافت در‏‎ ‎‏همۀ عوالم است....‏

‏اولین اسمی که این اقتضا را دارد، همان اسم اعظم «الله » است که ربّ عین ثابتۀ محمّدیه‏‎ ‎‏است که جامع همۀ حقایق اسمائیه می باشد.‏

‏پس عین ثابت انسان کامل، اولین ظهوری است که در نشئۀ اعیان ثابته بروز می کند و کلید‏‎ ‎‏کلیدهای همۀ  خزاین الهیه و گنج های مخفی ربّانی است که به واسطۀ حبّ ذاتی، در حضرت‏‎ ‎‏الوهیت جهت ظهور، بروز  می کند.‏‎[20]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ برای نبوّت، درجاتی قائل هستند و آن را مقام ظهور خلافت می دانند.‏‎ ‎‏نبوّت در تعریف وی عبارت است از خبردهی و آگاه سازی از امور نهانی که خود، دارای‏‎ ‎‏مراتبی است. حتی اختلاف در زبان های انبیا نیز به همین جهت است؛ زیرا انبیا برای آگاه‏‎ ‎‏ساختن قومشان باید به زبان آن ها سخن بگویند و حقایق هستی را به زبان آن ها بیان‏‎ ‎‏نمایند. بدین جهت با اصحاب سرّ، به زبانی خاص سخن می گویند و با اصحاب سرّ سرّ،‏‎ ‎‏زبانی دیگر و با ملکوتیان به زبانی دیگر؛ زیرا حقیقت نبوّت، بیان نهانی ها و آشکار ساختن‏‎ ‎‏آن ها است.‏

‏نبوّت حقیقت مطلقه عبارت است از آشکار ساختن آنچه در غیب الغیوب و در حضرت‏‎ ‎‏واحدیّت است، که به حسب استعداد مظاهر و به حسب تعلیم حقیقی و اِنباء ذاتی‏‎ ‎‏صورت  می پذیرد. پس نبوّت، مقام ظهور خلافت و ولایت می باشد و آن دو مقام، بطون‏‎ ‎‏نبوّت هستند.‏‎[21]‎

‏نبیّ کسی است که این نبوّت را به عهده دارد؛ یعنی اخبار غیبیه را به حسب استعداد‏‎ ‎‏مستعدّان به آن ها می رساند. این خبردهی و اِنباء، توسط قدرت خلافت و به برکت ولایت‏‎ ‎‏مطلقۀ خلیفة الله و ولیّ اعظم صورت پذیر است، که همان حضرت ختمی مرتبت، محمّد‏‎ ‎‏مصطفی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می باشد.‏

‏بدان که اِنباء در آن مقام همان اظهار پرتو حقایق موجود در هویّت غیبیه است که بر آینه های‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 437

‏صیقل شده مستعد می تابد. اسم اعظم «الله » که مقام ظهور حضرت فیض اقدس و خلیفۀ‏‎ ‎‏کبرا و ولیّ مطلق است، همان نبیّ مطلقِ متکلم بر اسماء و صفات است.‏‎[22]‎

‏حق هر صاحب حقی توسط مقام نبوّت و نبیّ مطلق اعطا می شود. مقام بسط وجود و‏‎ ‎‏مقام بسط کمال وجود توسط همین مقام صورت می گیرد.‏

‏یقیناً مقام نبوّت در آن مقام شامخ عبارت است از اظهار حقایق الهیه و اسماء و صفات ربوبیه‏‎ ‎‏در نشئۀ عینیه. توسط این مقام است که حق هر صاحب حقی به او عطا می گردد. پس مقام‏‎ ‎‏«رحمانیت» که مقام بسط وجود و مقام «رحیمیت» که مقام بسط کمال وجود است، از مقام‏‎ ‎‏نبوّت ناشی می شوند.‏

‏از این رو شیخ محیی الدین عربی در ‏‏فتوحاتش‏‏ گفته است: «عالَم از بسم الله الرحمن الرحیم‏‎ ‎‏ظاهر شده است».‏‎[23]‎

‏حضرت امام ضمن بیان درجاتی برای نبوّت می گوید:‏

‏این مقام ـ یعنی ظهور به مقام نبوّت در نشئۀ عینیه و اظهار حقایق غیبیه و اسماء الهیه ـ‏‎ ‎‏همان نبوّت انسان کامل، یعنی حقیقت محمّدیه ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ است.‏‎[24]‎

‏نظامی در ‏‏مخزن الاسرار ‏‏ضمن بیان این مطلب که «بسم الله الرحمن الرحیم» کلید‏‎ ‎‏آفرینش است و گنجینۀ هستی توسط «بسم الله » از غیب مطلق بیرون آمده است، اولین درّ‏‎ ‎‏گنجینۀ هستی را حقیقت مقدس حضرت احمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می داند. الفِ «احمد» اولین ظهور‏‎ ‎‏حضرت باری تعالی بود و حیات هستی از حاء «احمد» به وجود آمده است:‏

‏ ‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏    ‏هست کلید در گنج حکیم‏

‏فاتحۀ فکرت و ختم سخن‏    ‎ ‎‏نام خدای است بر او ختم کن‏

‏مُبدع هر چشم که جودیش هست‏  ‏مخترع هر چه وجودیش هست‏

‏اول و آخر به وجود و صفات‏   ‎ ‎‏هست کن و نیست کن کاینات‏

‏اول او اول بی ابتداست‏    ‎ ‎‏آخر او آخر بی انتهاست‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 438

‏چون که به جودش کرم آباد کرد‏   ‏بند وجود از عدم آزاد کرد‏‎[25]‎

‏ ‏

‏پس از ستایش خداوند و ذکر صفات و اسماء جمالیه و جلالیه در ستایش پیامبر‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و جایگاه وی در نظام هستی، می گوید:‏

‏ ‏

‏تختۀ اول که الف نقش بست‏   ‎ ‎‏بر در محجوبۀ «احمد» نشست‏

‏حلقه حی را که الف اقلیم داد‏   ‎     ‎‏طوق ز دال و کمر از میم داد‏

‏لاجرم او یافت از آن میم و دال‏    ‏دایرۀ دولت و خط کمال‏

‏گوش جهان حلقه کش میم اوست‏  ‏خود دو جهان حلقۀ تسلیم اوست‏

‏ ‏

مقام کثرت و مبدأ وجود

‏ظهور و بروز وجهۀ ظاهری مقام خلافت موجب شروع و شروق صبح ازل و روزنۀ‏‎ ‎‏هستی است. بنای خانۀ وجود از تجلّی مقام ظاهر حضرت خلیفه آغاز می شود؛ از این رو:‏

‏این جهت خلافت از اعظم شئونات الهیه و اکرم مقامات ربوبیه است که باب ابواب ظهور و‏‎ ‎‏وجود و مفتاح مفاتیح غیب و شهود است.‏

‏حقیقت این خلافت عبارت است از حقیقت خلافت محمّدیه ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏. روح و اصل این خلافت،‏‎ ‎‏اصل ظهور در همۀ عوالم است، با توجه به اتحاد ماهوی ظاهر و مظهر می توان گفت که او‏‎ ‎‏است که در همۀ عوالم ظاهر است.‏‎[26]‎

مشیّت مطلقه

‏امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ پس از این که مسألۀ خلافت محمّدیه ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را بعد از راه مظهریت اسماء‏‎ ‎‏و صفات و بیان این نکته که اسم اعظم، همان مقام حضرت محمّد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ است، به بیان این‏‎ ‎‏مسأله از راه بیان مشیّت مطلقه می پردازد و ضمن تمسک به این حدیث که «‏خَلَقَ الله ُ الأشیاءَ‎ ‎بالمشیّةِ و المشیّةَ بنفسها‏» می فرماید: حقیقت مشیّت مطلقه همان حقیقت محمّدیه است، که‏‎ ‎‏خداوند همه چیز را به برکت و به واسطۀ او آفریده است. سپس به بیان اتحاد ماهوی‏‎ ‎‏حقیقت انوار قدسیۀ ائمّه اطهار با ذات مقدسۀ حضرت رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏می پردازد:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 439

‏اولین چیزی که صبح ازل را نمایانده و به غیر حق تجلّی کرده و پرده های غیب را پاره نموده‏‎ ‎‏است، همان مشیّت مطلقه و ظهور غیر متعیّن است که گاهی از آن به «فیض مقدس» و‏‎ ‎‏گاهی به «وجود منبسط» و گاهی به «نفس رحمانی» و... تعبیر می کنند.‏

‏مشیّت مطلق دو مقام دارد: مقام لاتعیّن و وحدت صرفه، و مقام تعیّن و کثرت.‏

‏مقام نخست مشیّت با حضرت غیب ـ یعنی فیض اقدس ـ مرتبط است که هیچ گونه ظهوری‏‎ ‎‏ندارد. و به مقام دومش همۀ ظهورها و تمام اشیاء به او مرتبط است، بلکه او تمام اشیاء‏‎ ‎‏است؛ او است اول و آخر، و او است ظاهر  و  باطن.‏

‏همۀ اسماء و صفات در مشیّت مطلقه جمع است؛ از این رو هیچ ذرّه ای از ذرّات زمین و‏‎ ‎‏آسمان از علم او غافل و غایب نمی گردد.‏‎[27]‎

‏سپس به بیان احادیثی در کیفیت خلقت ارواح معصومان می پردازد و می فرماید که این‏‎ ‎‏احادیث، به روحانیت ارواح مقدسۀ آن بزرگواران که همان مشیّت مطلقه است، اشاره دارد:‏

‏بدان که احادیث وارده پیرامون اصحاب وحی در مورد شروع خلقت آن حضرات ‏‏علیهم السلام‏‏ و بیان‏‎ ‎‏این که اولین مخلوق، رسول الله و علی ‏‏علیهماالسلام‏‏ هستند و سپس ارواح ائمّه دیگر، اشاره به تعیّن‏‎ ‎‏روحانیت آن ها که همان مشیّت مطلقه است، می باشد.‏‎[28]‎

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در ادامه، به شرح و تفسیر فرازهایی از حدیث شریف امام رضا ‏‏علیه السلام‏‏ از‏‎ ‎‏عیون اخبار الرضا ‏‏می پردازند و رابطۀ پیامبر و ائمّه دیگر، همچنین رابطۀ پیامبر با پیامبران‏‎ ‎‏دیگر را بیان می کند و نسبت حضرت علی و اولاد طاهرین وی ‏‏علیهم السلام‏‏ به رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را‏‎ ‎‏نسبت روح به نفس ناطقه می داند و نسبت سایر انبیا به حضرت رسول را نسبت سایر قوا‏‎ ‎‏به نفس ناطقه می شمارد:‏

‏منزلت علی ‏‏علیه السلام‏‏ نسبت به رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ ـ گذشته از اتحاد نور آن ها به حسب ولایت کلّیۀ‏‎ ‎‏مطلقه ـ منزلت روح نسبت به نفس ناطقه است و منزلت سایر خلایق نسبت به رسول‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ به منزلۀ سایر قوای باطنی و ظاهری است.‏‎[29]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 440

اولیت و آخریت

خلافت محمّدیه

‏با توجه به مباحث گذشته روشن می شود که جایگاه خلافت محمّدیه، مُظهِر همۀ‏‎ ‎‏اسماء و صفات الهیه است و نور ذوات مقدسۀ معصومان به جهت اتحاد با نور حضرت‏‎ ‎‏رسول اکرم، اولین مخلوق و صادر نخستین می باشد. در بررسی جایگاه ارزشی آفرینش،‏‎ ‎‏عرفا برای آفرینش ارزش مستقل قائل نیستند و آن را پیرو ارزش خلیفۀ کبرا، حضرت‏‎ ‎‏محمّد مصطفی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می دانند. از دیدگاه عارف، مقصود از خلقت، ظهور و بروز انسان کامل‏‎ ‎‏و آینۀ تمام نمای الهی است و دیگران، طفیل و تبع این مسأله اند؛ «طفیل هستی عشق اند‏‎ ‎‏آدمی و پری».‏

‏هر کدام از موجودات نیز در مقام تبعیت، جایگاه خاص خود را دارند؛ یعنی به میزان‏‎ ‎‏کمال وجودی شان، به هدف و مقصود هستی که انسان کامل است نزدیک ترند. از این رو‏‎ ‎‏انبیای عظام و اولوا العزم در مرتبه ای هستند، و انبیای غیر اولوا العزم در مراتب پایین تر؛‏‎ ‎‏ملائکۀ مقرب در مرتبه ای هستند، و دیگر ملائک در مراحل دیگر.‏

‏عرفا در بیان این مسأله به حدیثی از رسول اکرم تمسک می جویند که فرمود:‏

«نحنُ الأوّلون الآخِرون»؛ ‏ما اولی های آخری هستیم.‏

‏یعنی ما گرچه پس از همۀ پیامبران آمده ایم، اما مقام و جایگاه ما رفیع تر از همۀ آن ها‏‎ ‎‏است و همۀ آن ها به خاطر ما آفریده شده اند:‏

«لوْلاک لَما خَلقتُ الأفلاک»؛ ‏اگر تو ‏‏[‏‏پیامبر اکرم‏‏]‏‏ نبودی، افلاک را نمی آفریدم.‏

‏مولوی می گوید، وجود مقدس رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ علت و هدف غایی خلقت است‏‎ ‎‏و  علت غایی وجود علمی و معنوی اش، مقدم بر وجود عینی و عادی اش می باشد.‏‎ ‎‏از  این رو پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ از نظر جسمی پس از همۀ پیامبران در عالَم ظاهر شد، اما‏‎ ‎‏از  نظر  معنوی و روحی قبل از همۀ آن ها بود و همۀ فیوضات از طریق او و بعد از‏‎ ‎‏عبور  از  مرتبۀ عماء علویه، به سایر مراتب می رسد؛ که فرمود: ‏«أنا مدینة العِلمِ و‎ ‎علیٌّ  بابُها»‏،  امامان پس از ایشان نیز از مراتب وجود رسول اکرم هستند و نسبت‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 441

‏آن ها،  همانند  نسبت روح از نفس ناطقه است و بقیۀ انبیا و اولیا به منزلۀ بقیۀ قوای‏‎ ‎‏انسانی اند.‏‎[30]‎

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ سپس به بیان سرّ اختلاف مراتب انبیا می پردازد و می فرماید که چون اسم های‏‎ ‎‏الهی با هم متفاوتند و هر کدام حیطۀ خاصی دارند، مظاهر اسماء نیز به تبع تفاوت مقامات‏‎ ‎‏اسم ها، تفاوت مقامی پیدا  می کنند.‏

‏اسم اعظم «الله » بر همۀ اسم ها احاطه دارد و بقیۀ اسم ها مرتبه ای از مراتب اویند. پیامبر‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که مظهر تام و تمام این اسم است بر همۀ هستی احاطۀ معنوی دارد و بقیۀ انبیا‏‎ ‎‏شئون مختلف اویند:‏

‏پس سعه و ضیق دایرۀ خلافت و نبوّت در عالم مُلک، به حسب احاطۀ اسماء حاکمه بر‏‎ ‎‏صاحبان و شارعان آن ها است و سرّ اختلاف انبیا ‏‏علیهم السلام‏‏ در خلافت و نبوّت در همین است. تا‏‎ ‎‏این که برسد به مظهر اسم جامع اعظم الهی که خلافتش باقی، دائم، ازلی و ابدی است و‏‎ ‎‏حاکم بر سایر نبوّت ها و خلافت ها می باشد و نبوّت و خلافت سایر انبیا، مراتب و شئون نبوّت‏‎ ‎‏و خلافت حضرت رسول اکرم است.‏‎[31]‎

‏حضرت امام در خصوص اتحاد ماهوی حقیقت وجودی علی ‏‏علیه السلام‏‏ با رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‎ ‎‏به احادیثی استناد می کند؛ از جمله کلام خود امیرالمؤمنین که فرمود:‏

«کنتُ مع الأنبیاء سرّاً، و مع رسولِ الله جهراً»؛

‏من با همۀ پیامبران در باطن بوده ام و با پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ در ظاهر.‏

‏و از این حدیث و احادیث مشابه آن استفاده می کند که هدف غایی بودن خلقت‏‎ ‎‏علی ‏‏علیه السلام‏‏ نیز همانند هدف غایی بودن وجود مقدس رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ می باشد.‏

‏مولوی نیز در بیان مقام امیرالمؤمنین همان گونه سخن می گوید که در مقام رسول‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏سخن می گفت. معلوم می شود که او نیز همانند سایر عرفای اثناعشری قائل به‏‎ ‎‏اتحاد ماهوی حقیقت وجودی این دو بزرگوار است. وی در مورد علی ‏‏علیه السلام‏‏ می گوید:‏

‏ ‏

‏تا صورت پیوند جهان بود علی بود‏   ‏تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 442

‏شاهی که وصی بود و ولی بود علی بود‏   ‏سلطان سخا و کرم و جود علی بود‏

‏مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد‏   ‎ ‎‏آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود‏

‏هم آدم و هم شیث و هم ایوب و هم ادریس‏  ‎ ‎‏هم یوسف و هم یونس و هم هود علی بود‏

‏هم موسی و هم عیسی و هم خضروهم الیاس‏   ‎ ‎‏هم صالح پیغمبر و داود علی بود‏

‏آن شیر دلاور که ز بهر طمع نفس‏   ‎ ‎‏در خوان کرم پنجه نیالود علی بود‏

‏آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن‏   ‎ ‎‏کردش صفت و عصمت و بستود علی بود‏

‏آن عارف سجاد که خاک درش از قدر‏   ‎ ‎‏از کنگرۀ عرش برافزود علی بود‏

‏چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم‏   ‎ ‎‏از روی یقین در همه موجود علی بود‏

‏این کفر نباشد سخن کفر نه این است‏‎ ‎

‏تا هست علی باشد و تا بود علی بود‏

‏ ‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ به حدیثی از امام رضا ‏‏علیه السلام‏‏ استناد می کند که ایشان می فرمایند:‏

‏خداوند، آدم ‏‏علیه السلام‏‏ را آفرید و ما را در صلب آن به ودیعه نهاد و ملائکه را به سجده امر فرمود.‏‎ ‎‏سجدۀ ملائکه جهت تعظیم و تکریم ما بوده است.‏‎[32]‎

‏مولوی هم می گوید: «مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد». و علی ‏‏علیه السلام‏‏ را حقیقتی‏‎ ‎‏می داند که با همۀ پیامبران بوده است؛ همان گونه که خود وی فرمود:‏

‏من با همۀ پیامبران در خفا بوده ام و با پیامبر اکرم در آشکار.‏

‏به دلیل این که در اشعار پیشین، همۀ این فضایل را به پیامبر اکرم نسبت دادند، روشن‏‎ ‎‏می شود که مولوی نیز به اتحاد حقیقت نورانی رسول اکرم و علی ‏‏علیهماالسلام‏‏ معتقد بوده اند.‏

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در دیوان اشعارش، حضرت رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ را نقطۀ عطف راز هستی‏‎ ‎‏می داند و بر این باور است که ارشاد نهانی و ظاهری را به عهده داشته و سرّ لاهوت را به‏‎ ‎‏گوش عشق و عاشق می خوانده است. تنها او است که جلوۀ کامل «انا الحقّ» است؛ او است‏‎ ‎‏که هیچ گاه حق از منظرش افول نکرده است و می تواند انواع حجاب ها را از دیدگان‏‎ ‎‏سالکان طریق معرفت کنار بزند:‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 443

‏ای صوت رسای آسمانی‏  ‎ ‎ ‎ ‎‏ای رمز ندای جاودانی‏

‏ای قلۀ کوه عشق و عاشق‏  ‎ ‎‏وی مرشد ظاهر و نهانی‏

‏ای جلوۀ کامل «انا الحقّ»‏  ‎ ‎‏در عرش مرفّع جهانی‏

‏ای موسی صعق دیده در عشق‏  ‎ ‎‏از جلوۀ طور لامکانی‏

‏ای اصل شجر ظهوری از تو‏  ‎ ‎‏در پرتو سرّ سرمدانی‏

‏برگوی به عشق سرّ لاهوت‏  ‎ ‎‏در جمع قلندران فانی‏

‏ای نقطۀ عطف راز هستی‏

‎ ‎‏بر گیر ز دوست جام مستی‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ای دورنمای پور آزر‏   ‎ ‎‏نادیده افول حق زمنظر‏

‏ای نار فراق برتو گلشن‏   ‎ ‎‏شد برد و سلام از تو آذر‏

‏بردار حجاب یار از پیش‏   ‎ ‎‏بنمای رخش چو گل مصوّر‏

‏از چهرۀ گلعذار دلدار‏   ‎ ‎‏شد شهر قلندران منوّر‏

‏آشفته چو گشت پیچ زلفش‏  ‎ ‎‏شد هر دو جهان چو گل معطّر‏

‏بر گوش دل و روان درویش‏  ‎ ‎‏بر گوی به صد زبان مکرّر‏

‏ای نقطۀ عطف راز هستی‏

‎ ‎‏بر گیر ز دوست جام مستی‏‎[33]‎

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 444

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏1. ‏‏قرآن کریم.‏

‏2. ‏‏دیوان امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏3. ‏‏شرح دعاء السحر‏‏، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381 ش.‏

‏4. ‏‏شرح فصوص الحکم‏‏، محمد داود قیصری، انتشارات بیدار، 1363 ش.‏

‏5. ‏‏شمع جمع‏‏، شرح چند غزل امام خمینی، حسن بینا، تهران، انتشارات اطلاعات،‏‎ ‎‏1368  ش.‏

‏6. ‏‏صحیفۀ امام‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.‏

‏7. ‏‏کلیات شمس تبریزی‏‏، تهران، انتشارات زرّین.‏

‏8. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سیدجلال الدین آشتیانی، مؤسسه‏‎ ‎‏تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1376 ش.‏

‏9. ‏‏منطق الطیر‏‏، فرید الدین عطار نیشابوری، تصحیح محمد جواد مشکور.‏

‏10. ‏‏مخزن الاسرار‏‏، نظامی گنجوی، تهران، ابن سینا.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 445

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 5مقالات عرفانی (2)صفحه 446

  • )) کلیات شمس تبریزی، ص 1224.
  • )) صحیفۀ امام، ج 8، ص 437.
  • )) مصباح الهدایه، ص 13.
  • )) منطق الطیر، ص 45.
  • )) مصباح الهدایه، ص 16.
  • )) همان، ص 16 ـ 17.
  • )) همان، ص 18.
  • )) شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 37 ـ 38.
  • )) گمان کردی که تو جِرم کوچکی هستی؟! در حالی که عالمی بسیار بزرگ در تو موجود است و تو آن کتاب آشکاری که به واسطۀ حروفش، نهان ها آشکار می شود.
  • )) شرح دعاء السحر، ص 55.
  • )) شمع جمع، ص 11 ـ 18.
  • )) شرح دعاء السحر، ص 121.
  • )) فرقان (25): 45.
  • )) مصباح الهدایه، ص 44 ـ 45.
  • )) همان، ص 51.
  • )) منطق الطیر، ص 72.
  • )) همان، ص 70.
  • )) مصباح الهدایه، ص 28.
  • )) ر.ک: همان، ص 16 ـ 19.
  • )) همان، ص 27 و 30.
  • )) همان، ص 38.
  • )) همان، ص 40.
  • )) همان، ص 55.
  • )) همان، ص 56.
  • )) مخزن الاسرار، دیباچه، ص 10.
  • )) مصباح الهدایه، ص 26 ـ 27.
  • )) همان، ص 45 ـ 46.
  • )) همان، ص 61.
  • )) همان، ص 75.
  • )) ر.ک: همان، ص 76 ـ 77.
  • )) مصباح الهدایه، ص 83.
  • )) همان، ص 73.
  • )) دیوان امام، ص 289 ـ 290.