کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره)
ولایت تکوینی و تشریعی از نظر امام رحمه‌الله
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : هاشمی، سید محمد تقی

محل نشر : قم

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1382

زبان اثر : فارسی

ولایت تکوینی و تشریعی از نظر امام رحمه‌الله

‏ ‏

‏ ‏

ولایت تکوینی و تشریعی از نظر امام رحمه الله

‏ ‏

حجة الاسلام سید محمدتقی هاشمی

‏ ‏

‏ارباب عرفان در این نکته هم داستانند که عین ثابت انسان کامل، حضرت ختمی‏‎ ‎‏مرتبت، حقیقت محمدیه، مظهر کافۀ اسماء الهی است؛ به این بیان که اعیان قدریۀ همۀ‏‎ ‎‏خلایق از جمله انبیا و اوصیا، جمیع امم پیشین و نیز مردمان پسین، از اجزای حقیقت‏‎ ‎‏محمّدیه اند.‏

‏به قول اهل معرفت و عرفان، شرایع الهیه از اوراق و اغصان شریعت مطلقه محمدیه اند‏‎ ‎‏و انبیا و اولیای امم گذشته، همه مطلع انوار شمس الشموس خواجۀ عالم وجودند، و او‏‎ ‎‏است معنی اسم اعظم و قبلۀ کل، که سمت سیادت بر همه اعیان دارد و به اعتباری مظهر‏‎ ‎‏اسم الله ذاتی است و از مشکات آن حقیقت است که به عالم وجود فیض می رسد. صورت‏‎ ‎‏هر نبی از انبیا و تعین هر ولی از اولیا در نفس الامر ـ یعنی در واقع و حقیقت ـ محل ظهور و‏‎ ‎‏بروز صفتی از اوصاف همان حقیقت است و حقیقت محمدیه دایره محیط به عالم‏‎ ‎‏آفرینش است و هرکه به آن دایره محیط نزدیک شود از اولیای امت خواهد بود.‏

‏ولایت منقسم به عامه و خاصه می شود. ولایت عامه شامل جمیع مؤمنان به حسب‏‎ ‎‏مراتب ایشان است، چنان که حق تعالی فرمود: ‏‏«‏الله ُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا...‏»‏‎[1]‎‏ و ولایت خاصه‏‎ ‎‏شامل خاصان و سالکان است.‏

‏ولایت، باطن نبوت، و به حسب رتبه برتر از رسالت و نبوت است و رسیدن به این دو‏‎ ‎‏از رهگذر ولایت است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 487

‏در تعریف نبوت انبیا گفته اند که همان جهت ملَکیت آنان است از آن جهت که ملَکیتِ‏‎ ‎‏مناسب متحقق گشته تا قبول وحی از ملَک کنند و رسالت رسل جهت بشریت ایشان است‏‎ ‎‏که مناسب با عالم انسانی است. همچنین از خواجه عالم رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏نقل شده است که‏‎ ‎‏فرمود: در امّت من چهل تن بر خُلق ابراهیم ‏‏علیه السلام‏‏ هستند؛ که به این ها «بدلاء» و هفت کس بر‏‎ ‎‏خُلق موسی ‏‏علیه السلام‏‏ که به این ها «اوتاد» و سه کس بر خلق عیسی ‏‏علیه السلام‏‏ که «خلفا» می باشند و یک‏‎ ‎‏نفر بر خلق محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ است، که قطب می باشد. لذا هریک به اندازۀ مراتب خویش زعمای‏‎ ‎‏دینند و به برکت این ها رحمت از آسمان نازل و بلا از زمین دفع می گردد و در هر عهدی‏‎ ‎‏زمین خالی از وجود قطب الاقطاب و وارثان نخواهد بود. چنان که در عصر ما خداوند‏‎ ‎‏برکت و رحمت خود را به نام جمهوری اسلامی عنایت فرمود و به واسطه یک نفر از‏‎ ‎‏همین سلسله، فانی فی الله و عارف به حق، با اندیشه ای برخاسته از متن قرآن،‏‎ ‎‏سیاستمداری زاهد با قلبی آکنده از مهر خداوند و واله ذکر او، آیت عظمای حق، روح‏‎ ‎‏خدا، امام خمینی ‏‏رحمه الله‏‏ لطف خویش را شامل ما نمود.‏

کلّیات

‏در ولایت تکوینی چند نوع ولایت را می توان بررسی کرد:‏

‏1. ولایت ازلی ذاتی قادر متعال؛ که ولایت فراگیر و مطلق ویژۀ او است. در قرآن آمده‏‎ ‎‏است: ‏‏«‏إنَّ الله لَهُ مُلْکُ السَّمٰوَاتِ وَ الْأرْضِ یُحْیِی وَ یُمِیتُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ الله ِ مِنْ وَلِیٍّ وَ لاَ نَصِیرٍ‏»‏‏.‏‎[2]‎

‏2. سلطنت و ولایت تکوینی آدمی بر خود و آنچه در اختیار او است.‏

‏3. نوع سوم از ولایت این است که شخص به صورت تکوینی و الهی، بر اداره و رتق‏‎ ‎‏وفتق امور تمام ممکنات ـ از خلق و رزق و تدبیر و... ـ به طور استقلالی ولایت و سلطنت‏‎ ‎‏داشته باشد، با قطع نظر از این که در مواردی، متعلَّق احکام شرعی و نهی و ترخیص‏‎ ‎‏وجوب و تحریم فرض شود یا نشود و صاحبان این ولایت، اِعمال ولایت بکنند یا نکنند.‏

‏4. ولایت تکوینی عامه و غیر مستقله به نحوی که مستلزم شرک نباشد و تصرف در‏‎ ‎‏عالم کون و سازمان کاینات نمایند، که در این صورت مانع عقلی ندارد که اداره این عالم را‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 488

‏به اذن الله ، انسان کاملی مثل نبی یا یکی از ائمه یا فقها عهده دار شود و اشکال عقلی و‏‎ ‎‏محذوری مانند عقیدۀ یهود که ‏‏«‏یَدُالله ِ مَغْلُولَةٌ‏»‏‎[3]‎‏ پیش نمی آید، بلکه فرد مذکور، مؤیّد حق و‏‎ ‎‏مظهر اتمّ و اکمل جلال و قدرت حق می باشد و از جنود خداوند محسوب می شود.‏

‏5. ولایت تکوینیه حادثه: که ولایت تصرف در عالم کون است به واسطه شخصی که‏‎ ‎‏دارنده علومی است، به طور اکتسابی یا افاضه، الهام و وحی، مانند آصف بن برخیا که علم‏‎ ‎‏کتاب داشت و در قرآن هم به این حادثه اشاره شده است:‏

‏«‏قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أنْ یَرْتَدَّ إلَیْکَ طَرْفُکَ‏»‏‏.‏‎[4]‎

‏6. ولایت تکوینیه: نوع ششم سلطه و تصرف بر عالم ممکنات، نه به عنوان نظم امور و‏‎ ‎‏رتق وفتق آن، بلکه بر حسب مصالح و مقتضیات و ضروریات و عوارض ثانویه و حوایج‏‎ ‎‏و رفع شبهه و اثبات ادعای خود و اتمام حجت، که این ولایت ممکن است به دو صورت‏‎ ‎‏تصور شود: 1. به این نحو که به نفس ولی و صاحب ولایت تأثیر اعطا شود.‏‎[5]‎‏ 2. و یا مانند‏‎ ‎‏حضرت داود باشد که خداوند اکوان را مطیع و مسخر او ساخت، چنان که در قرآن آمده ‏‏«‏وَ‎ ‎ألَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ‏»‏‏.‏‎[6]‎

بخش اول: مسأله توحید

‏شکی نیست که باری تعالی و حضرت احدیت ـ عزّ اسمه ـ در اوصاف و جلال واحد،‏‎ ‎‏متفرّد و یکتا است و شریکی ندارد، بی همتا است و نظیر و عدیلی بر آن فرض نمی شود و‏‎ ‎‏هیچ کس و هیچ چیزی در عرض او و بدون اعطا و افاضۀ او واجد کمال نیست و به کمال‏‎ ‎‏نخواهد رسید. او به تنهایی مدیر و مدبّر و قیّوم زمین و آسمان و عوالم ملک و ملکوت‏‎ ‎‏است. او مالک و صاحب اختیار، معطی و خالق و رازق آنچه را که در عوالم است،‏‎ ‎‏می باشد؛ چنان که خود می فرماید:‏

‏«‏وَ مَا مِنْ دَآبَّةٍ فِی الْأرْضِ إلاَّ عَلَی الله ِ رِزْقُهَا وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّهَا وَ مُسْتَوْدَعَهَا‏»‏‏.‏‎[7]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 489

‏او، خود خدای آسمان ها و زمین و همۀ مخلوقاتی است که در بین آسمان و زمین‏‎ ‎‏است. او خدای مهربان و عطوفی است که در عین مهربانی، کسی از قهر و سطوت و جلال‏‎ ‎‏و عظمتش، لب به گفت وگو نتواند گشود! آن گاه که کلام از توحید است، صفات قهاریت را‏‎ ‎‏ذکر می کند که گویی در این جهت همه در برابر او هیچ و پوچند و به احدی شئون الوهیت‏‎ ‎‏و ربوبیت خود را واگذار نکرده و کسی را وکیل و کفیل امور خلایق قرار نداده است؛‏‎ ‎‏چنان که در قرآن کریم می فرماید:‏

‏«‏قُلْ حَسْبِیَ الله ُ عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ‏»‏‏؛‏‎[8]‎‏ ‏‏«‏‏وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ‏‏»‏‏؛‏‎[9]‎‏ ‏‏«‏‏هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ‏‏»‏‏؛‏‎[10]‎‏ ‏‏«‏‏هُوَ الرَّحْمٰنُ‏‎ ‎الرَّحِیمُ‏»‏‏؛‏‎[11]‎‏«‏‏هُوَ الله ُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ‏‏»‏‏؛‏‎[12]‎‏ ‏‏«‏‏هُوَ الْحَکِیمُ الْعَلِیمُ‏‏»‏‏؛‏‎[13]‎‏ ‏‏«‏‏وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ‏‏»‏‏؛‏‎[14]‎‏ ‏‏«‏‏فَهُوَ‏‎ ‎عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ‏»‏‏.‏‎[15]‎

‏مسأله توحید بر حسب عقل و قرآن مجید و احادیث، امری مسلم است و شک و‏‎ ‎‏تردیدی در آن نیست. ولی موضوع قابل بحث این است که در طول این صفات و به‏‎ ‎‏اقتضای این صفات و یا چشم داشت به عطا و بخشش و تقدیر آن قادر متعال، آیا اتصافِ‏‎ ‎‏ممکنات و مخلوقات خاصه انسان های کامل و اولیاءالله به صورت واقعی یا اعتباری، با‏‎ ‎‏این اوصاف ممکن است؟ آیا برای غیر ذات حق، سلطه و حکومت و تدبیر و تصرف در‏‎ ‎‏امور عالم، لایقِ کسی هست یا نه؟!‏

‏در ممکنات مفاهیمی مانند: حدوث، محدودیت، تغییر، زوال و سایر عوارض از جمله‏‎ ‎‏صفات آن ها است. همان طور که ثبات این اوصاف از جمله صفات ضروریه است، در غیر‏‎ ‎‏ذات ذوالجلال سلب آن ضروری است. البته بعضی از این اوصاف اختصاص به ذات‏‎ ‎‏الوهیت دارد و اتصاف غیر او به آن محال است، مانند: واحدیت و احدیت حقیقیه، که غیر‏‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 490

‏از خدا کسی این دو صفت را ندارد. اما ممکنات بعضی از صفات را دارا هستند، که اتصاف‏‎ ‎‏آن ها به این صفات، ضروری و غیر قابل انکار است.‏

کیفیت ادارۀ عالم

‏ادارۀ کلی سازمان کاینات را می توان به نحوی که مستلزم شرک نباشد، به این گونه‏‎ ‎‏عنوان نمود: که عقلاً مانعی ندارد که ادارۀ سازمان خلقت به اذن خدا به وسیلۀ انسان کاملی‏‎ ‎‏مانند نبی یا ولی صورت گیرد. البته نه به شکل استقلالی تا اشکال عقلی لازم بیاید و یا‏‎ ‎‏محذوری مثل عقیدۀ یهود که می گویند: ‏‏«‏یَدُ الله ِ مَغْلُولَةٌ‏»‏‏ پیش بیاید؛ بلکه به این نحو باشد که‏‎ ‎‏فرد مذکور از جنود حق باشد و مظهر مرتبۀ ‏‏«‏کُلَّ یَوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ‏»‏‎[16]‎‏ باشد و ادارۀ امور کاینات‏‎ ‎‏توسط او، ظهور مدیریت مستقلۀ ازلیه و غیر منقطعه و دائمۀ الهی باشد؛ چنان که این‏‎ ‎‏منصب به طور جزئی برای ملائک ثابت است و هر کدام از آن ها به اذن خداوند انجام‏‎ ‎‏وظیفه می کنند. قرآن کریم در این باره می فرماید: ‏‏«‏فَالْمُقَسِّمَاتِ أمْراً‏»‏‏.‏‎[17]‎‏ احادیث نیز دلالت بر‏‎ ‎‏این معنا دارند و عقلاً هم مانعی ندارد که چنین باشد.‏

دقت نظر

‏به نظر می رسد که اگر آیه را به طریق ذیل حمل کنیم، خلاف ظاهر نخواهد بود و آن‏‎ ‎‏این که دستور پروردگار متعال و اراده او بر این قرار گرفته است که عوالمی که در حیطۀ‏‎ ‎‏قدرت لایزالی او است، مطیع و تحت ارادۀ اولیای او نیز باشد. این گونه حمل نمودن نه تنها‏‎ ‎‏موجب وهن مطلب و سستی آن نمی گردد، بلکه آنان که مظهر تجلی نور و قدرت ازلی‏‎ ‎‏هستند، اگر دارای چنین سلطه ای باشند، موجب تأیید و سبب تعریف آن نور ابدی‏‎ ‎‏می گردد که غرض غایی خلقت است.‏

‏بعضی از بزرگان در ظهور آیه مذکور اصرار دارند و اظهار می دارند که آیه دلالت بر‏‎ ‎‏فعل بدون واسطۀ خداوند دارد و اگر بگوییم دالّ بر ولایت تکوینی اولیاءالله است، توجیه‏‎ ‎‏و حمل بر خلاف ظاهر است و مرتکب قول به غیر علم شده ایم. اما باید گفت که مواردی‏‎ ‎‏از این باب فراوان است؛ چنان که خداوند عمل یا اعمال ملائک را مستقیماً به خودش‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 491

‏نسبت داده و گاه هم همان عمل را به همان مأمور نسبت داده  است.‏

‏بنابراین، حکم، حکم او است و اراده، ارادۀ او است و هرچه هست از او و در حیطۀ‏‎ ‎‏قدرت او است. دیگران موجی از همان اقیانوس و پرتوی از همان نورند؛ یعنی قدرت و‏‎ ‎‏سلطۀ اولیاءالله اثر حاصل شده از همان مبدأ و معبود است. پس این قدرت، در طول‏‎ ‎‏قدرت ابدی است و نه در عرض آن تا سبب شبهه گردد که اگر غیر خدا دارای ولایت‏‎ ‎‏تکوینی باشد، تالی فاسد دارد و منجر به پذیرش عقیدۀ یهود و نتیجه مغلول بودن دست‏‎ ‎‏خدا و محدود بودن قدرت او می گردد.‏

نقد دیدگاه یهود (تفویض باطل)

‏بین افاضۀ ولایت به کسی که مظهر جمال اتمّ و اکمل او است با موجودات سفلی فرق‏‎ ‎‏است. آنچه در آیات 95 و 96 سورۀ انعام آمده، اشاره به عقیدۀ فاسد یهود دارد. آن ها‏‎ ‎‏معتقد بودند که عوالم خلقت، بعد از وجود، واگذار شده اند؛ یعنی نظام عالم آن چنان‏‎ ‎‏طراحی شده که بعد از خلق و ایجاد، بدون دخالت و ارادۀ خداوند و مدیریت او، اداره‏‎ ‎‏می شود و به کار خود ادامه می دهد.‏

بخش دوم: ولایت تکوینی اولیا

‏بعضی از احادیث، ثبوت این مقام و منصب را برای اولیاء الله به وضوح ثابت می کند. از‏‎ ‎‏جمله این روایت است که می فرماید:‏

«نَزّلونا عَن الرُّبوبیَّة و قُولُوا فی فَضْلِنا ما شِئتم».

‏گرچه این روایت را برخی بزرگان ضعیف شمرده و تأکید بر عدم اعتبارش نموده اند،‏‎ ‎‏ولی حق مطلب این است که روایات هم مضمونی که از حیث معنا متظافر باشند، سزاوار‏‎ ‎‏نیست که غیر معتبر حساب شود.‏

‏در کتاب شریف ‏‏کافی‏‏ آمده است:‏

«ولایَتُنا ولایة الله الّتی لم یبْعث نبیاً قطُّ إلاّ بها».‎[18]‎

‏در این حدیث امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ می فرماید: «ولایت ما، ولایت خدا است؛ ولایتی که‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 492

‏پیامبری را نفرستاد مگر به خاطر معرفی آن»؛ به بیان دیگر، کلیۀ شرایع گذشته، رایحه و‏‎ ‎‏نمود شریعت مطلقۀ محمدیه و مطالع انوار آن شمس الشموس الهی است.‏

‏در یکی از دعاهای ماه رجب چنین آمده است:‏

«لافرق بینک و بینهم إلاّ أنّها عبٰادک و خلقک‏...؛ بین تو و آنان هیچ فرقی نیست، جز آن که‏‎ ‎‏آنان بنده و مخلوق تواند». ‏

‏در ادامه می فرماید:‏

«فبهمْ مَلئتَ سماءک و أرضک؛‎[19]‎‏ پس به واسطۀ آنان آسمان و زمین را پر کردی».‏

‏برای فهم و درک این احادیث، کلام حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ را یادآور می شوم. ایشان خود‏‎ ‎‏اهل عرفان، و دارای ذوق خاصّ حدیث شناسی است و بیان روشن و به دور از افراط و‏‎ ‎‏تفریط دارد. امام ‏‏رحمه الله‏‏ این چنین می فرماید:‏

‏پس ولایت احمدی ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که احدیت جمعی داشته، مظهر اسم احدی جمعی است و سایر‏‎ ‎‏اولیا  مظاهر ولایت آن حضرتند. همچنان که سایر انبیا نیز مظاهر نبوت او می باشند. پس‏‎ ‎‏تمام دعوت های انبیا نیز دعوت به سوی او و بلکه دعوت خود او می باشند. همچنان که ازلاً‏‎ ‎‏و  ابداً هیچ تجلی وجود ندارد مگر به اسم اعظم که خود، محیط مطلق است و همچنین‏‎ ‎‏هیچ  نبوت و ولایت و امامتی، جز نبوت و ولایت و امامت آن حضرت نیست و هر چیز‏‎ ‎‏دیگر  رشحه ای از تجلی او است. پس خداوند متعال ولی مطلق و آن حضرت نیز ولی‏‎ ‎‏مطلق  است.‏‎[20]‎

‏به همین معنا است حدیث ‏«قلُوبُنا وکر مَشیّة الله ؛‎[21]‎‏ دل های ما مظهر ارادۀ خدا است».‏‎ ‎‏بنابراین، با وجود احادیث معتبر و با مضامین بلند، اعتقاد به امکان این که خداوند، ممکنات‏‎ ‎‏را مطیع فرمان بشری قرار دهد و منصب یا مأموریت های سازمان کاینات و رتق و فتق‏‎ ‎‏امور را به دست انسان های کاملی مثل پیامبر و اوصیای کرامش قرار دهد، چه لطمه ای را به‏‎ ‎‏قدرت مطلقۀ خداوند وارد می کند؟‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 493

بخش سوم: خلافت انبیا

‏قدرت تصرف در عالم، لازمۀ ذات نبی و ولی است. بشر می تواند دارندۀ چنین منصبی‏‎ ‎‏باشد و مأموریت غیبی داشته باشد، مانند بنده ای که در سورۀ کهف شرح ملاقات حضرت‏‎ ‎‏موسی با او آمده است که مأموریت های غیبی و باطنی انجام می داد. جمعی از حکما و‏‎ ‎‏فلاسفه نیز خرق عادت و قدرت تصرف در عالم کَون را لازمۀ ذات نبی و ولی می دانند.‏

‏حداقل نتیجۀ این رأی و نظریه آن است که قدرت تصرف در اکوان از لوازم ذات و‏‎ ‎‏نفوس کامله است، خواه ملک باشد یا بشر؛ زیرا این اثر در واقع از آن مؤثر اصلی است که‏‎ ‎‏در این قالب ظهور پیدا نموده است و هرچه هست، مال او است. دیگری اگر منشأ اثر قرار‏‎ ‎‏می گیرد، وسیلۀ ارتباطی خلق با خالق است و پروردگار از این طریق فیوضات خود را به‏‎ ‎‏مخلوق می رساند وگرنه ذات مقدس ربوبی از حیث مقام احدی خود هیچ ارتباطی با خلق‏‎ ‎‏ندارد. اما برای این که ارتباطی بین خلق و خالق وجود داشته باشد، رابط و واسطۀ فیض‏‎ ‎‏قرار داده شده است. این رابطه همان مقام معنویت انبیا و اوصیا، خاصّه نبی اکرم است.‏

‏ ‏

‏من به ظاهر گرچه ز آدم زاده ام‏    ‏لیک در واقع از پدر افتاده ام‏

‏و انّی و ان کنت ابن آدم صورة‏   ‎       ‎‏و لی فیه معنی شاهد باُبوّتی‏‎[22]‎

‏ ‏

‏در نتیجه، به بیان عرفا، ولایت، همان قرب به خدا و اتصال به مبدأ فیض است. وقتی‏‎ ‎‏این اتصال یافت شد و انقطاع به سوی مبدأ فیض حاصل شد، اطاعت عالم کون ضروری‏‎ ‎‏است؛ زیرا بین ولایت تکوینی و مولی_'feعلیه آن، رابطۀ علیت و معلولی برقرار است؛ چرا که‏‎ ‎‏در عالم علت و معلول، تخلف وجود ندارد. تخلف، در عالم و حیطۀ اموری اعتباری و‏‎ ‎‏تشریع است، وگرنه عالم تکوینی که در آن ارتباط علّی و معلولی برقرار است، قابل‏‎ ‎‏انفکاک نیست.‏

امام و ولایت تکوینی

‏فی الجمله ولایت تکوینی برای اولیاءالله ثابت است. متأسفانه! با مشکلاتی که حضرت‏‎ ‎‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در حیات پربار خود داشته اند، در رابطه با ولایت تکوینی اثر مخصوص و یا کلام‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 494

‏ویژه و مفصل ندارند و یا شاید موردی پیش نیامده که ایشان ابراز نظر فرمایند. اما ایشان به‏‎ ‎‏مناسبت اثبات ولایت فقیه به بیان چند جملۀ بسیار مختصر و زیبا پرداخته و می فرمایند:‏

فالخلافةُ له معنیان و اصطلاحان: أحدُهما الخلافةُ الإلهیةُ التکوینیة، و هی مختصّة بالخلَّص‎ ‎من أولیائه، کالأنبیاء المرسلین و الأئمة الطاهرین ـ سلام الله علیهم ـ و ثانیهما المعنی‎ ‎الاعتباری الجعلی، کجَعْل رسول الله  ‏صلی الله علیه و آله‏‏ أمیرالمؤمنین ‏‏علیه السلام‏‏ خلیفةً للمسلمین، أو انتخاب فلان‏‎ ‎‏و فلان للخلافةِ. فالرئاسة الظاهریة الصوریة أمر لم یعتن بها الأئمّة ‏‏علیهم السلام‏‏ إلاّ لإجراء الحق؛ و‏‎ ‎‏هی التی أرادها علی بن أبی طالب ‏‏علیه السلام‏‏ بقوله علی ما حکی عنه: ‏«والله لهی أحب إلیّ من‎ ‎إمرتکم»‎[23]‎ مشیراً إلی النعل التی لا قیمة  لها.‎[24]‎

‏از این بیان و بیانات دیگر ایشان استفاده می شود که به نظر امام ‏‏رحمه الله‏‏ ولایت تکوینی‏‎ ‎‏مقامی از جانب خدای عالم و توجه و عنایت خاص از طرف او است. بر خلاف ولایت‏‎ ‎‏تشریعی که ایشان این ولایت را برای انبیا به عنوان یک وظیفه تلقی می کند و نه به‏‎ ‎‏عنوان  مقام.‏

‏و در جای دیگر در ادامه کلامشان می فرماید:‏

‏برای امام مقاماتی هم هست که جدا از وظیفۀ حکومت است و آن مقام خلافت کلّی الهی‏‎ ‎‏است که گاهی در لسان ائمه ‏‏علیهم السلام‏‏ از آن یاد شده است؛ خلافتی است تکوینی که به موجب‏‎ ‎‏آن جمیع ذرات در برابر «ولیّ امر» خاضعند. از ضروریات مذهب ما است که کسی به مقامات‏‎ ‎‏معنوی ائمه نمی رسد، حتی ملک مقرّب و نبیّ  مرسل.‏‎[25]‎

‏اصولاً رسول اکرم و ائمۀ اطهار ‏‏علیهم السلام‏‏ طبق روایاتی که داریم قبل از این عالم، انواری در‏‎ ‎‏ظلّ عرش بوده اند و در انعقاد نطفه و طینت از بقیۀ مردم امتیاز داشته اند و مقاماتی دارند‏‎ ‎‏إلی ماشاءالله ؛ چنان که در روایت معراج جبرئیل عرض می کند: ‏«لَودنوتُ أنملةً لاحْترقت».‎[26]‎

‏از این استدلال و بعضی از کلمات دیگر ایشان دانسته می شود که ولایت، همان مقام‏‎ ‎‏قرب است و هیچ مقامی به آن نمی رسد و بالاتر از آن نیست.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 495

‏البته در نظر عرفا ولایت مطلقه همان نهایت قرب است که درک آن از حدّ فهم معمولی‏‎ ‎‏و دیدهای عادی خارج است و فهم و درک آن مختصّ به خاصّان است، همان طور که این‏‎ ‎‏مقام، مقام خاصّی نیز هست. امارت، ولایت و تسلط بر عوالم، نتیجۀ همان مقام است. پس‏‎ ‎‏این امارت، خود مقامی است ربوبی و واقعی و نه مقام اعتباری، که به وسیلۀ انجام وظیفه و‏‎ ‎‏اجرای احکام خداوند، سبب برقراری حکومت و یک نظام عادلانه بر اساس اسلام و‏‎ ‎‏حدود الهی می باشد و یک نعمت است. اما چنانچه وسیله ای برای کامرانی از متاع ناچیز‏‎ ‎‏دنیا قرار گیرد، خود آتشی است که پایان ندارد. بنابراین، این ولایت تکوینی است که یک‏‎ ‎‏مقام است، نه ولایت تشریعی.‏

‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ در این باره می فرمایند:‏

‏هرگاه حکومت و فرماندهی، وسیلۀ اجرای احکام الهی و برقراری نظام عادلانۀ اسلامی شود،‏‎ ‎‏قدر و ارزش پیدا می کند و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیش تر می شود... بعضی‏‎ ‎‏از مردم چون چشمشان را دنیا پر کرده، خیال می کنند که ریاست و حکومت فی نفسه برای‏‎ ‎‏ائمه شأن و مقامی است که اگر برای دیگری ثابت شد، دنیا به هم می خورد و حال آن که‏‎ ‎‏نخست وزیر شوروی و یا انگلیس و رئیس جمهور آمریکا حکومت دارند، منتها کافرند و‏‎ ‎‏حکومت و نفوذ سیاسی دارند و این حکومت و نفوذ و اقتدار سیاسی را وسیلۀ کامروایی خود‏‎ ‎‏از طریق اجرای قوانین و سیاست های ضدِ انسانی می کنند.‏‎[27]‎

‏آنچه از این جملات و کلمات روشن امام به دست می آید، ثبوت ولایت تکوینی برای‏‎ ‎‏اولیاء الله ، خاصّه ائمه ‏‏علیهم السلام‏‏ است و آنان دارای مقام قرب ربوبی اند و لذا در ثبوت سلطه و‏‎ ‎‏قدرت تصرف برای انبیا و اوصیا جای شک نیست. البته پیش از این یادآور شدیم که‏‎ ‎‏داشتن مقام ولایت، ملازم با تصرف و اعمال چنین ولایتی نیست و لذا استفاده از این‏‎ ‎‏ولایت و تصرف در عالم کون نادراً صورت گرفته است! برای جواب به این پرسش که‏‎ ‎‏چرا چنین است، به بیان عرفانی امام توجه می کنیم:‏

‏اصل معجزه و کرامت عبارت است از اظهار ربوبیت و قدرت و سلطنت و ولایت در عوالم‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 496

‏عالی و سافل، به همین جهت انبیا و اولیا ‏‏علیهم السلام‏‏معمولاً از اظهار معجزه ابا داشته اند، مگر در‏‎ ‎‏جایی که مصلحت در اظهار آن باشد.‏‎[28]‎

ولایت تکوینی از نظر آیة الله اصفهانی رحمه الله

‏آیة الله محمدحسین اصفهانی ‏‏رحمه الله‏‏ دربارۀ ولایت تکوینی می فرمایند:‏

فالولایة حقیقتها کونُ زمام الشیء بید شخص من ولیّ الأمر ویلیه و النبیُّ و الأئمة لهم الولایةُ‎ ‎المعنویّةُ و السلطنة الباطنیة علی جمیع الاُمور التکوینیة و التشریعیة، فکما أنّهم مجاری‎ ‎الفیوضات التکوینیة کذلک مجاری الفیوضات التشریعیة، فهم وسائط التکوین و التشریع، و‎ ‎فی نعوت سیّد الأنبیاء ‏صلی الله علیه و آله‏‏ المفوّضُ إلیه دین الله إلاّ أنّ هذه الولایةُ غیرالولایةِ الظاهریة التی‏‎ ‎‏هی من المناصب المجعولة دون الاُولی التی هی لازم ذواتهم النّوریة نظیر ولایته تعالی؛ فإنّها‏‎ ‎‏منْ شؤون ذاته تعالی لا من المناصب المجعولة بنفسه لنفسه و الکلام فی الثانیة و لا ملازمة‏‎ ‎‏بینهما إذ لیست الثّانیة من مراتب الاُولی حتّی یکون من باب وجدانهم للمرتبة القویّة یحکم‏‎ ‎‏بوجدانهم للمرتبة الضعیفة؛ بل الاُولی حقیقیة و الثانیة اعتباریة. فهما متبائنان، لا مندرجان؛‏‎ ‎‏تحت حقیقة واحدة حتّی یجری فیه التشکیک بالشدّة و الضعف؛ فلابدّ من إقامة الدلیل علی‏‎ ‎‏جعل هذا الاعتبار لهم.‏‎[29]‎

‏حقیقت ولایت، همان زمامداری است که رسول اعظم و ائمۀ عظام و اوصیای کرامش، دارای‏‎ ‎‏این ولایت و سلطۀ باطنی بر تمام امور تکوینیه و تشریعیه می باشند. همان طور که آنان‏‎ ‎‏مجاری فیوضات تکوینیه هستند، منشأ فیوضات تشریعیه نیز می باشند. آن ها وسایط تکوین‏‎ ‎‏و تشریعند. در وصف سید انبیا، رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏، آمده است:‏

«اَلمفوّضُ إلیه دینُ الله ‏؛ کسی که دین خدا به او واگذار شده است».‏

‏ولایت تکوینی غیر از ولایت ظاهری و تشریعی ـ که از مناصب مجعوله است ـ می باشد؛‏‎ ‎‏چون ولایت تکوینی و تشریعی، لازم ذات نوریۀ آن حضرات است، همان گونه که ولایت‏‎ ‎‏تکوینیه الهیه از شئون ذات باری تعالی است و نه از مناصب مجعولۀ ذات ربوبی برای نفس‏‎ ‎‏خودش، و هیچ ملازمه ای هم بین این دو ولایت نیست.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 497

‏مطلب دیگر این که دومی از مراتب اولی نیست تا مرتبۀ قوی و ضعیف فرض شود و بگوییم‏‎ ‎‏دارندۀ مرتبۀ قوی، مرتبۀ ضعیف را نیز دارا است؛ بلکه دومی از امور اعتباری است و اولی‏‎ ‎‏حقیقی. پس بین این دو ولایت، رابطۀ متباینان است نه متلازمان و متساویان، تا شک به‏‎ ‎‏شدت و ضعف در آن تصور شود.‏

‏با این که این محقق نامدار، حق کلام را ولو به صورت بسیار مختصر و مفید ادا نموده و‏‎ ‎‏لیکن هنوز ناگفته ها و ابهامات فراوانی وجود دارد و جای سخن بسیاری باقی است. این که‏‎ ‎‏می گویند حقیقت ولایت یعنی زمامداری، قول به حق و کلام صحیحی است و تقسیمی که‏‎ ‎‏ایشان نموده اند نیز صحیح است؛ «ولایت اولاً به تکوینیه و تشریعیه و ثانیاً به حقیقیه و‏‎ ‎‏اعتباریه تقسیم می شود». ولی از نظر بعضی از محققان، این جملات ایشان تا حدودی‏‎ ‎‏مجمل و نارسا است، و نزدیک به عقیدۀ باطل. ولی انصاف این است که کلامی به این‏‎ ‎‏وضوح و روشنی در کم تر جایی از کلمات و گفتار و اظهار نظر محققان دیده شده است؛‏‎ ‎‏زیرا حدود و مرز ولایت و سلطۀ آن، که عبارت از حکم رانی بر جمیع امور عالم باشد، در‏‎ ‎‏کلام ایشان تبیین گشته است.‏

شایسته ترین تفسیر

‏حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ در این باره بهترین و شایسته ترین تفسیر را دارد. برداشت ما از کلام‏‎ ‎‏ایشان آن است که ولایتِ حقیقیۀ ذاتیۀ ازلیه و غیرتکوینیۀ الهیه که بر همۀ عالم وجود و بر‏‎ ‎‏هرآنچه که فوق تصور عقل ناقص بشر است، احاطه دارند و مجاری فیض هم این ولایت‏‎ ‎‏را به تقدیر خدا دارند و به اراده و اختیار، افاضۀ فیض می نمایند. از این ولایت می توان‏‎ ‎‏تعبیر به ولایت «فیض رسانی» و «واسطۀ فیض» نمود. ولی تعبیر امام ‏‏رحمه الله‏‏ که خود در این‏‎ ‎‏ولایت ذوب شده و واله و شیدای این وادی و حقیقت است، به حق بهترین کلام و‏‎ ‎‏نیکوترین بیانی است که خالی از هرگونه شبهه و شائبه است.‏

‏جملات زیر اگرچه در خصوص شأن مقدس و آسمانی رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ بیان گردیده‏‎ ‎‏است، ولی آنچه در شأن آن حضرت ثابت شود، برای اوصیای او نیز ثابت خواهد شد.‏‎ ‎‏امام ‏‏رحمه الله‏‏ معتقد است که مقام ولایت رسول خاتم، متحد با مقام ولایت مطلقۀ علویه است.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 498

‏ایشان از این نکته نتیجه می گیرد که مسألۀ ربط حادث به قدیم و متغیر به ثابت که در‏‎ ‎‏فلسفه مطرح است، فقط از همین طریق عرفانی قابل حلّ است؛ چون همیشه نیاز به‏‎ ‎‏واسطه ای داریم که برزخ بین آن ها است و این برزخ رابط حادث و قدیم است. امام در این‏‎ ‎‏مورد می فرمایند:‏

‏این رابط را «فیض مقدس» یا «وجود منبسط» می نامیم که مقام برزخیت کبری و وسطیت‏‎ ‎‏عظمی را دارد و این فیض مقدس همان مقام روحانیت رسول است.‏‎[30]‎

‏در جایی دیگر حضرت امام ‏‏رحمه الله‏‏ مقام رسالت ختمیه را این گونه ترسیم می نماید:‏

‏تمام دایرۀ وجود از عوالم غیب و شهود ـ تکویناً و تشریعاً، وجوداً و هدایتاً ـ ریزه خوار نعمت‏‎ ‎‏آن سرور هستند و آن بزرگوار واسط فیض حق و ربط بین حق و خلق است، و اگر مقام‏‎ ‎‏روحانیت و ولایتِ مطلقۀ او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام احدی نبود و‏‎ ‎‏فیض حق به موجودی از موجودات عبور نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم ظاهر و‏‎ ‎‏باطن نمی تابید.‏‎[31]‎

‏بنابراین، اعطای این قدرت به برخی از بندگان، مقتضی مصلحت و بر اساس حکمت‏‎ ‎‏الهیه لازم است و هیچ تالی فاسد هم ندارد؛ زیرا دارندگان این منصب آن چنان در قدرت‏‎ ‎‏لایزالی و قهاریت ذات ذوالجلال ذوب هستند که جز او چیزی را نمی بینند. چنین کسی‏‎ ‎‏منیّت او مندک شده است و نه تنها از اظهار وجود کردن خودداری می کند، بلکه اگر به‏‎ ‎‏خاطر مصلحت و اثبات حجت در عالم نبود، یک نمونه از کرامات و معجزات هم دیده‏‎ ‎‏نمی شد و اظهار در موارد خاص، فقط یک مأموریت و وظیفه به حساب می آید. از این رو،‏‎ ‎‏بعضی از تصرفات و خوارق از جانب بنده، طبق این قدرت و ولایت صادر می شود و هیچ‏‎ ‎‏منافاتی با جنبۀ بشریت او ندارد.‏

شبهه و پاسخ

‏آنچه مورد بحث است چگونگی و کیفیت فیوضات تکوینیه است و مقصود از مجاری‏‎ ‎‏فیوضاتِ تکوینیه، همان کلام و مطالب حکما منظور است که در بحث تصحیح صدور‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 499

‏کثیر از واحد و ربط حادث به قدیم، با توجه به قاعدۀ ‏«الواحدُ لا یصدر منه إلاّ واحد»‏ و نیز‏‎ ‎‏قاعدۀ امکان اشرف و سنخیت بین علت و معلول از آن سخن می گویند. از این رو، به‏‎ ‎‏عقول عشره و صادر اول و ثانی و ثالث و علل و فواعل قائلند و می گویند فیض وجود در‏‎ ‎‏قوس نزولی خود با وسایط، و سیر سلسله مراتب نزولی از مراتب اعلا به مراتب اسفل‏‎ ‎‏نزول می نماید و به تمام ممکنات می رسد.‏

اشکال: ‏اشکالی که در این مورد به نظر بعضی از بزرگان رسیده، این است که اگر نظر‏‎ ‎‏عرفا نسبت به وسایط، بالایجاب باشد، مانند عمل ملائک، آن زمامداری و ولایت نیست،‏‎ ‎‏و اگر این فیوضات نسبت به وسائط، بالاختیار باشد، مستلزم تحدید قدرت مطلقۀ ساحت‏‎ ‎‏قدوس قادر متعال است که این محدود بودن مخالف بسیاری از آیات قرآن است، مانند:‏

‏«‏إنَّ الله َ عَلَی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ‏»‏‏.‏‎[32]‎

‏که در نتیجه سر از تفویض در می آورد.‏

‏پاسخ: در جواب به این اشکال از چند جهت می توان اظهار نظر نمود:‏

‏1. به عقیدۀ بعضی از علما همان طور که ابداع و خلق شی ء از لا شی ء و ایجاد معدوم‏‎ ‎‏جایز است، ایجاد بدون واسطه و وسایط نیز جایز است و همچنین اگر نزول فیض و‏‎ ‎‏مجرای فیض بودن از جانب واسط، بالاختیار و از جانب خداوند، بالاجبار باشد، لازمه اش‏‎ ‎‏آن است که وسایط اکمل باشند.‏

‏2. ولایت حقیقیۀ ذاتیۀ ازلیه و غیر تکوینیۀ الهیه، بر عالم احاطه دارد و مجاری فیض‏‎ ‎‏هم این ولایت را به تقدیر خدای سبحان دارند و به اراده و اختیار فیض رسانی می نمایند.‏‎ ‎‏همان طور که پیش تر بیان نمودیم، این ولایت را می توان ولایت «فیض رسانی» نام نهاد.‏

‏3. طبق فرمایش آیة الله اصفهانی این ولایت لازمۀ ذات نوریۀ ائمه ‏‏علیهم السلام‏‏ است؛ یعنی‏‎ ‎‏لازمه ذات نوریۀ آن ها فیض رسانی است؛ چنان که لازمۀ ذات حق فیّاضیت است. انبیا و‏‎ ‎‏اولیا به تقدیر و امر خدا فیض رسانی می کنند. بنابراین، در هر دو صورت، اشکال ایجاب‏‎ ‎‏رفع می گردد.‏

‏این معنا در کلام عارفانۀ امام تبلور بیش تری دارد. گرچه قبلاً کلام امام بیان شد، ولی‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 500

‏برای اثبات مدعای خود بخشی از کلمات ایشان را به عنوان شاهد متذکر می شویم:‏

‏اگر مقام روحانیت و ولایت مطلقۀ او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام احدی‏‎ ‎‏نبود و فیض حق به موجودی از موجودات عبور نمی کرد و نور هدایت در هیچ یک از عوالم‏‎ ‎‏ظاهر و باطن نمی تابید.‏‎[33]‎

‏این کلام، در عین آن که عارفانه و بلند است، بسیار ساده و قابل درک برای تودۀ مردم‏‎ ‎‏نیز هست و با این بیان، اشکال تفویض نیز به خوبی رفع می گردد؛ زیرا واسط بودن، با‏‎ ‎‏تفویض و استقلال داشتن منافات و مباینت دارد. در واسط همیشه صاحب واسطه دیده‏‎ ‎‏می شود و واسطۀ فیض بودن در حالی محقق می شود که اعتقاد به فیاضیت حق در کار‏‎ ‎‏باشد و این ارتباط آنی و لحظه ای مقطوع نشود، وگرنه واسطۀ فیض و گیرندۀ فیض نابود‏‎ ‎‏خواهد شد. ناگفته نماند که با این قسم بیان، می توان وسایط را جزو فواعل و علل،‏‎ ‎‏بدان سان که فلاسفه معتقدند، به شمار آورد و طبق مذهب حکما مشی نمود.‏

‏4. مضمون کلام امام ‏‏رحمه الله‏‏ و تصریح بیان آیة الله اصفهانی در خصوص شأن پیامبر‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ ‏«المفوّضُ إلیه دینُ الله »‏ دلالت بر واگذاری ولایت تشریعی و تکوینی دارد که بر‏‎ ‎‏حسب بعضی اخبار، برخی از جهات تشریع وابسته به آن حضرت است و در حقیقت‏‎ ‎‏شأنی از شئون خاصه نبوت به شمار می رود.‏

‏و یا بگوییم منظور از کلام ایشان آن است که دفاع از حریم دین و حفظ و نگه داری و‏‎ ‎‏قیام به امور آن، به نبی اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏واگذار شده باشد و این شأنی است که برای ائمه ‏‏علیهم السلام‏‏ نیز‏‎ ‎‏ثابت است و حتی می توان گفت که بر مؤمنان نیز چنین وظیفه ای ثابت باشد. البته احتمال‏‎ ‎‏اخیر (ثبوت ولایت برای مؤمنان) کمی ضعیف و دور از ذهن به نظر می رسد!‏

‏آنچه بعد از بررسی آرا می توان اظهار داشت این است که تصرّف انبیا و اولیا، سلطۀ‏‎ ‎‏آن ها در اکوان و صدور خوارق از آنان نزد همۀ مسلمانان، محققان و منصفان امری‏‎ ‎‏ضروری و مسلّم است و هیچ محذور عقلی و شرعی پیش نمی آید و خلاف توحید‏‎ ‎‏نمی باشد و غلوّ هم در کار نیست.‏‎[34]‎


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 501

‏بله، ممکن است در دایرۀ سعه و ضیق این مقام و حدود و مراتب آن بحث و گفت وگو‏‎ ‎‏کرد و انبیا و اولیا و اوصیا را دارای مراتب و درجات دانست؛ چنان که قرآن مجید در مورد‏‎ ‎‏برتری و فضیلت انبیا نسبت به هم دیگر می فرماید:‏

‏«‏تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ الله ُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَیْنَا عِیسَی بْنَ مَرْیَمَ‎ ‎الْبَیِّنَاتِ وَ أیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ‏»‏‏.‏‎[35]‎

‏بنابراین مراتب انبیا و اولیا بنابر اقتضای آنچه از علوم به آنان تعلیم شده و از حروف‏‎ ‎‏اسم اعظم به آنان عنایت شده، متفاوت است. بدیهی است که در این جا بالاترین مراتب و‏‎ ‎‏عالی ترین مقام و مرتبت، ویژۀ رسول اعظم و اوصیای طاهرین او است. امام راحل در این‏‎ ‎‏مورد می فرماید:‏

‏نور الانوار و همانا فیض اقدس آن ها است و اولین جلوۀ آن، جلوۀ احمدی و علوی است‏‎ ‎‏ـ علیهما و علیهم السلام ـ چنان که خود فرمود: ‏«أنا و علیّ مِن نُور واحدٍ، أنا و علیّ من‎ ‎شجرةٍ واحدةٍ».‎[36]‎

بخش چهارم: ولایت تشریعی

‏گفت وگو دربارۀ مسألۀ ولایت از زمانی که فقه شیعه از حالت پراکنده به صورت‏‎ ‎‏منسجم و با ترتیب و نظم خاصی در آمد و نسق بهتری یافت، مطرح گشت. احکام هر باب‏‎ ‎‏در اثر تلاش و همت بلند علمای امامیه که در این راه از هیچ گونه زحمت و تلاشی دریغ‏‎ ‎‏نورزیدند، در جای مناسب خود قرار گرفت و ثبت و ضبط گردید. از جملۀ این مباحث‏‎ ‎‏«ولایت تشریعی» است.‏

‏ولایت تشریعی را می توان دو گونه معرفی نمود:‏

‏1. ولایت حقیقی بر تشریع احکام و جعل قوانین و نظامات از قبیل: عبادات،‏‎ ‎‏معاملات  و امور مالی، اقتصادی، سیاسی، قضایی، کیفری، اجتماعی، فردی، تربیتی‏‎ ‎‏و  فرهنگی و خلاصه هر آنچه فطرت بشر محتاج به آن است. جعل و تشریع این احکام‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 502

‏مختص به ذات ذوالجلال است و در این امور شریک و وزیر و مشاوری ندارد. و احدی‏‎ ‎‏نه  به عنوان مقام شخصی و نه به عنوان مقام عمومی و نمایندگی، حق قانون گذاری‏‎ ‎‏ندارد.  انشای مقررات جزئی و کلی نظامات به عهده او است و اختصاص به ذات‏‎ ‎‏بی زوال  او  دارد.‏

‏یکی از ویژگی ها و حقایق آزادی بخش مکتب توحید، که درک آن دلیل رشد فکری‏‎ ‎‏است، آن است که هیچ فردی مالک مقدرات فرد و افراد دیگر نیست و حق استضعاف‏‎ ‎‏احدی را ندارد. حدود و نظامات فقط از جانب خدا تعیین می شود و جایگزین ساختن‏‎ ‎‏نظامات دیگر، خارج از محدودۀ عبودیت، و تجاوز به حریم حکومت و قوانین کاملۀ او‏‎ ‎‏است: ‏‏«‏إنِ الْحُکْمُ إلاَّ لِلّٰهِ أمَرَ ألاَّ تَعْبُدُوا إلاَّ إیّاهُ‏»‏‏.‏‎[37]‎

‏منظور از ولایت بر قانون گذاری که به سبب جعل و تشریع اعطا شده باشد، ولایتی‏‎ ‎‏است که در طول ولایت حقیقیۀ ازلیۀ الهیه قرار می گیرد، نه در مقابل آن؛ زیرا اگر از جانب‏‎ ‎‏غیر خدا باشد، درست نیست، هر چند برای تحقق آن تمام افراد بشر اجتماع کنند؛ چرا که‏‎ ‎‏مداخله در شئون مختصۀ الهیه است، همان طور که در تعیین زمامدار و ولیّ امر باید خود،‏‎ ‎‏اقدام کند و رعایت این نکته از جانب بندگان لازم است.‏

‏2. در این معنا که ولایت، جعل و تشریع امور است، شبهه ای نباید کرد، و نیز در این که‏‎ ‎‏ولایت در جعل و تشریع از جانب خداوند به طور کلی و عمومی به اختیار پیامبر واگذار‏‎ ‎‏نشده، بحثی نیست؛ چون دلایل عقلی و نقلی بر عدم چنین جعلی اتفاق دارند.‏

‏اما اگر در بعضی موارد به پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ این ولایت داده شده باشد، مانع عقلی و‏‎ ‎‏شرعی ندارد. البته در این باره، بحث و جدل فراوانی وجود دارد و روایاتی هم در این باب‏‎ ‎‏وارد شده است، از جمله در کتاب ‏‏کافی‏‏ باب «التفویض إلی رسول الله و الأئمة» چندین‏‎ ‎‏روایت در این خصوص نقل گردیده است. همچنین در کتاب ‏‏بصائر الدرجات‏‏ و کتاب ‏‏وافی‏‎ ‎‏هم اخبار و روایاتی وارد شده است.‏

‏روشن است که مقام عصمت و طهارت قلب پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ اقتضای این را دارد که تفویض‏‎ ‎‏احکام به پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و اختیار آن حضرت ‏بأخذ ما فی قلبه‏، جایز باشد و امر و نهی به آن‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 503

‏مانعی نداشته باشد. آیۀ شریفۀ ‏‏«‏مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا‏»‏‎[38]‎‏ دلالت بر شأن‏‎ ‎‏و مقام مقدس آن حضرت دارد که هرچه به قلب مبارک او القا می شود، از هوا و هوس‏‎ ‎‏نیست؛ بلکه از جانب خداوند است.‏

مقام نبوت از نظر امام رحمه الله

‏ایشان مقام نبوت را چنین به تصویر می کشند:‏

‏این خلافت، همان روح خلافت محمدی است و رب او است و ریشه و سرآغاز او است و در‏‎ ‎‏همۀ عوالم اصل خلافت و خلیفه و کسی که استخلاف به سوی او شده است، می باشد...‏‎ ‎‏شیخ ما و استاد ما در معارف الهی، عارف کامل، میرزا محمدعلی شاه آبادی اصفهانی بود، و‏‎ ‎‏در نخستین جلسه ای که به حضورش شرفیاب شدم، از چگونگی وحی الهی سؤال نمودم.‏‎ ‎‏ایشان ضمن بیاناتشان فرمودند: در آیۀ مبارکۀ ‏‏«‏إنَّا أنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ‏»‏‎[39]‎‏ اشاره است به آن‏‎ ‎‏حقیقت غیبی که در وجود مقدس محمد ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ نازل شده است و حقیقت «لیلة القدر» همان‏‎ ‎‏حقیقت وجود محمدی است.‏‎[40]‎

‏در اندیشۀ متعالی امام، همان طور که ایشان کلام استادش را تأیید می کند، منظور از‏‎ ‎‏«‏لیلة القدر‏»‏‏، حقیقت غیبی  وجود مقدس رسول اکرم است و این کلام چیزی را بیان‏‎ ‎‏می کند که فهم و درک این معانی برای غیر اهلش تقریباً ناممکن است.‏

‏حقیقت آن است که نفس کامل نبی، تحت رعایت خاصّۀ خدا است و تفویض مطلق به‏‎ ‎‏نبی یا وصی در امر تحلیل، تحریم، جعل و تشریع احکام، طبق القائاتی که به قلب مقدس و‏‎ ‎‏نفس قدسیۀ او می شود، همگی الهی است. دلیل قرآنی بر این مدعا را می توان آیۀ شریفۀ‏‎ ‎‏«‏وَ مَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَیٰ * إنْ هُوَ إلاَّ وَحْیٌ یُوحَیٰ‏»‏‎[41]‎‏ و همچنین آیۀ ‏‏«‏مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهَاکُمْ‎ ‎عَنْهُ فَانْتَهُوا‏»‏‏ به شمار آورد.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 504

پیامبر و حق تشریع

‏روایاتی که دلالت بر اعطای حق تشریع به پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ دارند، از طریق شیعه و سنی وارد‏‎ ‎‏شده است:‏

«لولا أنْ أشُقّ (أو إنّی أخافُ أن أشقَّ) علی اُمّتی لأخّرْتُ العتمة أو صلاة العشاء الآخرة إلی‎ ‎ثُلث اللّیلِ أو إلی نصف اللّیل و «لولا أن أشقّ علی اُمتی لأمرتهم بالسّواک مَع کلّ صلاة أو‎ ‎تفرضتُ علَیْهم السّواک مع کلّ وضوء».

‏روایاتی از این قبیل، دلالت بر ثبوت حق تشریع برای پیامبر اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ دارد، مانند‏‎ ‎‏جواب رسول خدا به سراقة بن مالک و اقرع بن حابس که از ایشان پرسیده بودند آیا حج‏‎ ‎‏در هر سال واجب است و حضرت در جواب فرمودند:‏

«لَو قلتها لوجبتْ‏؛ یعنی اگر بگویم، واجب می شود».‏

‏و همین طور روایت استثنای "اذخر" از تحریم نباتات محرمه که در کتب روایی شیعه و‏‎ ‎‏سنّی از جمله: ‏‏جامع کافی‏‏، ‏‏من لا یحضره الفقیه‏‏، ‏‏تهذیب‏‏، ‏‏عدّه‏‏ شیخ، ‏‏مسند احمد‏‏، ‏‏صحیح مسلم‏‏،‏‎ ‎‏صحیح بخاری‏‏، ‏‏ترمزی‏‏، ‏‏ابن ماجه‏‏، ‏‏نسائی‏‏، ‏‏ابن داود‏‏، ‏‏جامع الصغیر‏‏ سیوطی و ‏‏مستدرک حاکم ‏‏آمده است.‏

‏به هر صورت از مجموعۀ مطالب یاد شده استفاده می شود که تفویض در موارد متعدد،‏‎ ‎‏در شأن رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ و نفس نفیس او ثابت است.‏

مقام امامت و تشریع قانون

‏ثبوت این معنا بر غیر پیامبر و برای امام معصوم ‏‏علیه السلام‏‏ که مقام عصمت و طهارت قلبی و‏‎ ‎‏قدس ذاتی رسول خدا را دارد، محلّ اختلاف است. علامه مجلسی ‏‏رحمه الله‏‏ در مرآت العقول‏‎ ‎‏ضمن شرح حدیث هشتم می فرماید:‏

‏اثبات این ولایت بر امام معصوم با در نظر داشتن خاتمیت دین و پایان یافتن قانون گذاری و‏‎ ‎‏جعل قانون تا روز قیامت: ‏«حَلالُ محمّدٍ حَلالٌ إلی یومِ الْقیامةِ وَ حرام محمّدٍ حرامٌ إلی یوْمِ‎ ‎الْقیٰامةِ‏»‏‏،‏‎[42]‎‏ محل تردید است.‏

‏بنابراین، اخباری که بیانگر ولایت تشریعی ائمۀ اطهار ‏‏علیهم السلام‏‏ است و اثبات تفویض‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 505

‏می کند، باید به یکی از احتمالات ذیل حمل شود:‏

‏1. حمل بر آنچه از احکام مکنونه در نزد آنان است.‏

‏2. واگذاری تشخیص مصادیق بیان حدود وجهات احکام که استنباط آن از سطح افراد‏‎ ‎‏غیر معصوم خارج است. کتب شیعه و سنّی مملو از اموری است که آنان در بسیاری از‏‎ ‎‏موارد فقه و مسائل و مشکلاتی که پیش آمده، با ضمیر روشن و ذهن آگاه و درک عالی‏‎ ‎‏خود، حلاّل مشکلات امت اسلامی بوده اند و خواهند بود.‏

‏3. تشریع و بیان احکام در مواقع اقتضا و آن جا که خود مناسب می بینند.‏

‏4. ولایت تشریعی بر بیان مصادیق و جزئیات و خصوصیات احکام، به نحوی که قبل‏‎ ‎‏از بیان آن ها، دیگران از فهم و درک آن عاجزند.‏

‏5. ولایت تشریعی و اعمال ولایت در ادارۀ آنچه که رسول خدا ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ بر آن ولایت‏‎ ‎‏داشته است.‏

‏6. ولایت فقط بر امور و شئون اقتصادی جاری است. این احتمال از همه احتمالات‏‎ ‎‏ضعیف تر است. حق آن است که چنین ولایتی؛ یعنی حقّ تشریع و قانون گذاری فی الجمله‏‎ ‎‏برای رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ که بعضی از معاصران قائل شده اند و این حق را فقط برای پیامبر‏‎ ‎‏دانسته اند، نه برای امام معصوم، به دور از تحقیق و دقت نظر در روایات، و نشانگر عدم‏‎ ‎‏شناخت مقام انبیا و امامان معصوم ‏‏علیهم السلام‏‏؛ نبوت و امامت است.‏

اتحاد ولایت علوی و نبوی

‏امام دربارۀ اتحاد ولایت نبوی و علوی می فرمایند:‏

‏این خلافتی که قدر و منزلتش را شنیده ای، عبارت است از حقیقت ولایت؛ زیرا ولایت یا به‏‎ ‎‏معنای قرب است یا به معنای محبوبیت یا مربّی بودن و یا نیابت کردن. و همۀ این معانی‏‎ ‎‏حق مسلّم این حقیقت است، و دیگر مراتب وجود سایۀ این حقیقتند و این ولایت است که‏‎ ‎‏ربّ ولایت علوی است و ولایت علوی با حقیقت خلافت محمدی در هر دو نشئۀ امر و خلق‏‎ ‎‏اتحاد دارد.‏‎[43]‎

‏این کلام امام که با مشرب عرفانی بیان شده است و شاید برای خیلی ها قابل درک و‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 506

‏فهم نباشد، با این حال اگر با دقت و توجه به این مفاهیم بلند و کلام عارفانه نگریسته شود،‏‎ ‎‏خواهیم دید که نه اغراق است و نه شرک و غلو؛ بلکه حقیقتی است برگرفته شده از متن‏‎ ‎‏روایاتی که در این زمینه وارد شده است. ولایت و حق تشریع همان گونه که به پیامبر‏‎ ‎‏واگذار شده، برای ائمه معصوم ‏‏علیهم السلام‏‏نیز ثابت است. اینک به برخی از روایات در این‏‎ ‎‏خصوص می پردازیم.‏

‏صفّار در کتاب ‏‏بصائر الدرجات‏‏ از امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ روایت می کند:‏

«إنّ الله أدّب رسوله حتّی قوّمه علی ما أراد، ثمّ فوَّضه إلیه؛ فقال: ‏«‏مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ‎ ‎مَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا‏»‏. فما فوَّض إلیه فقد فوَّض إلینا».‎[44]‎

‏در حدیث «ابن اشیم» آمده است:‏

«فما فوَّضَ إلی نبیّه فَقد فوّض إلینا».‎[45]‎

‏در کتاب ‏‏اختصاص‏‏ شیخ مفید، و ‏‏بصائر الدرجات‏‏ از محمد بن سنان و عبدالله بن سنان یا‏‎ ‎‏عبدالله بن مسکان روایت شده که امام صادق ‏‏علیه السلام‏‏ فرموده:‏

«ألا و الله ما فوّض الله إلی أحدٍ من خلقه إلاّ إلی الرسول و إلی الأئمة، قال: ‏«‏إنَّا أنْزَلْنَا إلَیْکَ‎ ‎الْکِتَابَ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِمَا أرَاکَ الله ُ‏»‏‏،‏‎[46]‎ و هی جاریةٌ فی الْأوصیاء».‎[47]‎

‏از امام محمد باقر ‏‏علیه السلام‏‏ نیز در این باره روایت شده که:‏

«من أحللنا شیئاً أصابه مِن أعمال الظّالمینَ، فهو له حلال لأنّ الأئمَة منّا مُفوّضٌ إلیْهم فما‎ ‎أحلّوا فهو حلالٌ و ما حرَّمُوا فهو حرامٌ».‎[48]‎

‏حاصل کلام این که همان طور که رسول خدا همواره دارای رفتار استوار و در کارها‏‎ ‎‏موفق و مؤید به «روح القدس» بود تا در سامان دهی امور و سیاست گذاری هرگز نلغزد،‏‎ ‎‏بدین جهت تمامی تشریعاتی که به وسیله پیامبر ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ نسبت به احکام صادر شد، موافق با‏‎ ‎‏تشریع الهی بود. لذا بر مردم واجب گردید تا کاملاً به دستورات پیامبر که عین دستورات‏

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 507

‏الهی بود، سر تسلیم فرود آورند؛ چنان که در حدیث شریف ‏‏کافی ‏‏عبارت ‏«فأجاز الله ُ له ذلک»‎ ‎‏تکرار شده است.‏

‏به هر صورت، واگذاری حق تشریع و قانون طبق همان معیار و ملاک که برای پیامبر‏‎ ‎‏اکرم ‏‏صلی الله علیه و آله‏‏ بود، امامان معصوم نیز همان معیار و ملاک را دارند. همان گونه که روح مقدس و‏‎ ‎‏جان نبی مؤیّد به روح القدس بود و هرگز خطا و لغزشی از او سر نمی زد، ائمه نیز چنین‏‎ ‎‏بودند آن ها طبق تعلیم و تربیت رسول اعظم و تأیید روح القدس، بینش لازم را دارا بودند‏‎ ‎‏و همه آن انوار مقدسه بر ملاکات اصلی احکام کاملاً واقف بودند. از این رو، طبق‏‎ ‎‏پیشامدها و رخدادهای زمانه و اقتضای مصالح، از سوی برخی از امامان امر تشریع احکام‏‎ ‎‏صورت گرفته است، مانند این که امیرمؤمنان ‏‏علیه السلام‏‏ بر اسب های سواری سالانه دو دینار و بر‏‎ ‎‏اسب های بارکش یک دینار مالیات وضع نمودند.‏

‏احادیث و روایاتی که از امام باقر و امام صادق ‏‏علیهماالسلام‏‏ به ما رسیده، بعضی از آن ها نه‏‎ ‎‏عنوان نقل روایی داشته اند و نه جنبۀ اجتهاد و استنباط؛ بلکه بیانگر آن است که آن‏‎ ‎‏حضرات از روی ملاک های واقعی، تشریع احکام نموده اند.‏‎[49]‎‏ بسیاری از احکام و فروع از‏‎ ‎‏مسائلی که امروز در دسترس ما است به برکت بینش و واقع نگری آنان است. پس گمان‏‎ ‎‏نشود که ائمه ‏‏علیهم السلام‏‏ فقط ناقلان حدیث بودند که احادیث را سینه به سینه نقل می کرده اند؛‏‎ ‎‏بلکه متعمقان و مجتهدانی بوده اند که با در دست داشتن ادلّه به استنباط احکام‏‎ ‎‏نیز  پرداخته اند.‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 508

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

‏ ‏

کتاب نامه

‏قرآن کریم.‏

‏1. ‏‏آداب الصلاة‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.‏

‏2. ‏‏الاختصاص‏‏، محمد بن نعمان شیخ مفید.‏

‏3. ‏‏بحارالانوار‏‏، محمد باقر مجلسی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1369 ش.‏

‏4. ‏‏بصائر الدرجات‏‏، محمد بن حسن صفار قمی.‏

‏5. ‏‏تعلیقات بر مکاسب شیخ انصاری‏‏، محمدحسین اصفهانی، چاپ سنگی.‏

‏6. ‏‏تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس‏‏، امام خمینی، قم، مؤسسه پاسدار اسلام،‏‎ ‎‏1410 ق.‏

‏7. ‏‏الکافی‏‏، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1368 ش.‏

‏8. ‏‏کتاب البیع‏‏، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.‏

‏9. ‏‏مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه‏‏، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی،‏‎ ‎‏مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.‏

‏10. ‏‏نص النصوص‏‏، سید حیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی،‏‎ ‎‏انتشارات توس، 1367  ش.‏

‏11. ‏‏ولایت تکوینی و تشریعی‏‏، لطف الله صافی، انتشارات حضرت معصومه ‏‏علیهاالسلام‏‏.‏

‏12. ‏‏ولایت فقیه‏‏ (حکومت اسلامی)، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1379 ش.‏

‏ ‏


مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 509

‏ ‏

‎ ‎

مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 6مقالات عرفانی (3)صفحه 510

  • )) بقره (2): 257.
  • )) توبه (9): 116.
  • )) مائده (5): 64.
  • )) نمل (27): 40.
  • )) مانند حضرت موسی علیه السلام.
  • )) سبأ (34): 10.
  • )) هود (11): 6.
  • )) زمر (39): 38.
  • )) ابراهیم (14): 4.
  • )) آل عمران (3): 2.
  • )) حشر (59): 22.
  • )) حشر (59): 24.
  • )) زخرف (43): 84.
  • )) انعام (6): 101.
  • )) انعام (6): 17.
  • )) ذاریات (51): 4.
  • )) الرحمن (55): 29.
  • )) کافی، ج 1، ص 437، ح 3.
  • )) بحارالانوار، ج 98، ص 393، ح 1.
  • )) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 40.
  • )) بحارالانوار، ج 25، ص 385، ح 41.
  • )) انسان کامل از دیدگاه امام خمینی، ص 12.
  • )) نهج البلاغه، خطبه 33.
  • )) کتاب البیع، ج 2، ص 625.
  • )) نامه ای از امام کاشف الغطاء، ص 67.
  • )) ولایت فقیه، ص 67.
  • )) همان، ص 70.
  • )) مصباح الهدایه، ص 53.
  • )) تعلیقات بر مکاسب شیخ انصاری، ص 112.
  • )) آداب الصلاة، ص 148.
  • )) همان.
  • )) بقره (2): 148 و... .
  • )) آداب الصلاة، ص 148.
  • )) البته بعضی از معجزات مستقیماً فعل خدا است که به دست پیامبرش ظاهر گردیده است، مانند قرآن کریم که همۀ آیاتش کلام خدا است.
  • )) بقره (2): 253.
  • )) مصباح الهدایه، ص 121.
  • )) یوسف (12): 40.
  • )) حشر (59): 7.
  • )) قدر (97): 1.
  • )) مصباح الهدایه، ص 53.
  • )) نجم (53): 3 ـ 4.
  • )) کافی، ج 1، ص 58.
  • )) مصباح الهدایه، ص 74.
  • )) بحارالانوار، ج 25، ص 232، ح 9؛ بصائر الدرجات، ص 113؛ کافی، ج 1، ص 266.
  • )) بحارالانوار، ج 24، ص 333، ح 10.
  • )) نساء (4): 105.
  • )) بحارالانوار، ج 25، ص 334، ح 11؛ اختصاص، ص 113؛ کافی، ج 1، ص 226، ح 4.
  • )) بحارالانوار، ج 25، ص 334، ح 12.
  • )) احزاب (33): 36.