سلوک عرفانی امام خمینی رحمه الله
دکتر فاطمه طباطبائی
در این مقاله سعی بر آن است تا پیرامون سلوک عرفانی امام خمینی رحمه الله مطالبی بازگو شود. برای این منظور، بیان و توضیح «اسفار اربعه» از منظر ایشان ضروری است.
سفر اول، حضرت امام در پایان کتاب مصباح الهدایه نظریۀ جناب قمشه ای را دربارۀ اسفار اربعه مطرح می کنند و سپس نظر شریف خود را بیان می دارند و می نویسند:
و عندی إنّ السفر الأوّل من الخلقِ إلی الحقّ المقیّد برفع الحُجب التی هی جنبة یلی الخلقی، و رؤیة جمال الحقّ بظهوره الفعلی الذی هو فی الحقیقة ظهور الذات فی مراتب الأکوان، و هو جنبة یلی الحقّی؛ و بعبارة اُخری، بانکشاف وجه الحقّ لدیه. و أخیرة هذا السفر رؤیة جمیع الخلق ظهور الحقّ و آیاته فینتهی السفر الأوّل و یأخذ فی السفر الثانی.
در نگاه ایشان، مبدأ و آغاز سفر، وجهۀ خلقی انسان است و غایت و پایان این سفر، رسیدن به حق می باشد؛ اما حق مقیّد. در فرهنگ و ادبیات عرفانی، واژۀ «سیر» و «سفر» و «سلوک» معمولاً مترادف به کار می روند و از مسائل کلیدی عرفان می باشند و اگر چه در بادی امر، در زمرۀ مسائل عرفان عملی محسوب می شوند، اما از آن جهت که عارف، تنها دریافتِ شهودی و یافتن علم حضوری نسبت به اشیاء را مفید فهم درست و شناخت دقیق می داند و این چنین دریافتی جز از طریق کشف و شهود با سیر درونی حاصل شدنی نیست، در عرفان نظری نیز کاربرد دارد و از مسائل مهم این حوزه نیز به شمار می رود.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 331 اصل در عرفان، حرکت، نو شدن و سعۀ وجودی یافتن است. در نگاه عرفا، انسان همواره مسافر است و قرآن کریم نیز بر این حقیقت تأکید دارد. از این رو واژه های سیر، سلوک، فرار، هجرت، اسفار اربعه، منزل، مقامات هفت گانه، چهل گانه، صدگانه و هزارگانه مطرح شده و بزرگان عرفان راجع به این مقولات، کتاب ها و رساله ها تألیف کرده اند. از جمله: ابن عربی، شخصیت گران قدر عالم اسلام، رساله هایی تحت عنوان اسفار و الاسراء نگاشته اند و معراج نبیّ گرامی اسلام را نوعی سفر معرفی می کنند. در فتوحات مکّیه نیز بحثی را بر شناخت مقام سفر و اسرار آن و همچنین دربارۀ شناخت ترک سفر و اسرار آن و نیز در فصل سوم فتوحات دربارۀ شناخت احوال مسافر و حالات او مطالبی بیان می کنند. ملاصدرای شیرازی نیز به تألیف کتابی با عنوان اسفار اربعه مبادرت می ورزد و معرفت نفس را از مراتب سفر ذکر می کند.
باری «سفر» در لغت به معنای پیمودن مسافت است؛ اما در اصطلاح عرفان، توجه و رویکرد قلب است به خدای متعال.
ابن عربی در تعریف «سفر» می نویسد:
السفر عبارةٌ عن القلب إذا أخذ فی التوجّه إلی الحقّ تعالی بالذکر.
و عبدالرزاق کاشانی نیز سفر را توجه قلب به سوی حق معنا می کند:
هو توجّه القلب إلی الحقّ.
بدین سان، در اندیشۀ عارفان، هنگامی سفر تحقق پیدا می کند که انسان تمام توجهش معطوف به حق شود و با یاد کرد و ذکر محبوب، به سوی او گام بردارد.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 332 امام خمینی رحمه الله نیز ضمن تذکر این نکته که انسان، مسافر است و سفر، سفر پرخطری است، مبدأ و آغاز سفر را قدم گذاشتن بر اَنانیت نفس می دانند و در چهل حدیث می نویسند:
بدان که از برای سالک الی الله از بیت مُظلمۀ نفس به سوی کعبۀ حقیقی، یک سفر روحانی و سلوک عرفانی است که مبدأ مسافت، بیت نفس و اَنانیت است.
حضرت امام رحمه الله، آغاز سفر روحانی را از منزل نفس یاد می کنند و آن را به صفت تاریک و ظلمانی توصیف می نمایند و غایت و نهایت آن سفر را ذات مقدس حق، به جمیع اسماء و صفات برمی شمرند و تصریح می کنند:
مادامی که حبّ نفس در دل است و انسان در بیت مُظلم نفس است، مسافر الی الله نیست؛ بلکه از مخلّدین الی الارض است.
حضرت امام از آیۀ شریفۀ «وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِراً إلَی الله ِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أجْرُهُ عَلَی الله ِ» استفاده ای لطیف می نمایند و بیان می دارند که منظور از این هجرت، هجرت از بیت تاریک نفس، یعنی همان هجرت از اَنانیت و خودبینی و خودخواهی است. و اگر در طول چنین سفری مرگ او فرا رسد، به فنای تامّ خواهد رسید و جمال الهی را مشاهده می کند و به بقای حق باقی خواهد گشت. از این رو است که این چنین فوتی، اجر و پاداش چنین مهاجری خواهد بود؛ زیرا بر چنین مسافری جز مشاهدۀ ذات مقدس و وصول به فنای حضرتش، اجری لایق نیست؛ زیرا زبان حال واصل به مقام فنا این است که:
در ضمیر ما نمی گنجد به غیر دوست کس هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس
امام، اول شرط تحقّق سیر الی الله و سفر به سوی محبوب را خروج از خودبینی و خودخواهی می دانند و راهکار این خروج را ریاضت و تقوا، با خمیر مایۀ عشق تصویر می کنند و در دیوان خود نیز به این راهکار اشاره می کنند:
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 333
گفتم از خود برهم تا رخ ماه تو ببینم چه کنم من که از این قید منیّت نرهیدم
کوچ کردند حریفان و رسیدند به مقصد بی نصیبم من بیچاره که در خانه خزیدم
لطفی ای دوست که پروانه شوم در بر رویت رحمی ای یار که از دور رسانند نویدم
ای که روح منی از رنج فراقت چه نبردم ای که در جان منی از غم هجرت چه کشیدم
امام از این سفر با تعابیر مختلفی از قبیل سفر عقلی، عرفانی، عشقی، آخرتی و الی الله یاد می کنند. دربارۀ سفر عقلی می نویسند:
وقتی انسان با قدم فکر و استدلال، سائر الی الله می شود، سیرش عقلی و علمی است.
البته بزرگان عرفان، ضمن ضروری دانستن این سفر، به محصول و ارمغان این سفر وقعی نمی نهند و معرفتی را که از این راه نصیب می شود در خور یقین نمی دانند. شیخ اکبر در فتوحات می نویسد:
آگاهی و معرفتی که از راه عقل و برهان نصیب انسان می گردد، از آن جهت که ممکن است درست یا نادرست باشد، می تواند حجاب راه سالک نیز قرار گیرد.
وی تنها اهل الله را اهل ذوق معرفی می کند و از آن جا که سیر آنان شهودی است، معلومات آنان را نیز صحیح می داند؛ زیرا آن ها را از روی تدبّر و اندیشۀ خود به دست نیاورده اند. این معلومات صرفاً هبه ای الهی است که خداوند به خواص خود عطا می کند و آموزش به آن ها را خود تقبّل می نماید:
إنّ لله عباداً تَولّی الله ُ تعلیمَهم فی سرائرهم بما أنزله فی کتبه و علی ألسنة رسله.
امام نیز تصریح می کنند که ذات اقدس اله را نمی توان به واسطۀ غیر او شناخت؛ و این چنین استدلال می کنند که وجود اقدس الله ، وجود محض است و هیچ گونه کثرتی در آن راه ندارد؛ حال آن که هرچه غیر او است منسوب به کثرت است؛ از این رو چگونه می توان «وحدت محضه» را با «کثرت محضه» شناخت؟!
به بیان دیگر، از وجود مباینی که کثرت جزء ذات آن است، نمی توان به وجود دیگری
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 334 که وحدت محض جزء ذاتش است، علم حاصل کرد. علم به شی ء وقتی منجر به علم شی ء دیگر می شود که یک جهت اشتراک بین آن دو باشد و سخن از اشتراک، بیانگر ترکیب است و خداوند مبرای از ترکیب.
وانگهی، هرچه غیر ذات خدا است عین ربط و قائم به ذات حق است؛ بنابراین هر موجودی متکی به خداوند است و از آن جا که حقیقتی غیر از خدا وجود ندارد، پس علم ما به خدا وقتی درست و حقیقی می شود که با واسطۀ خود خدا صورت پذیرد؛ لذا فرموده اند: «إنّما عرف الله من عرف بالله »؛ زیرا «لا یدرِک المخلوقُ شیئاً إلاّ بالله ».
امام در بیان ویژگی سفر عشقی می نویسند که مبدأ و مقصد در این سفر، یکی است؛ از این روی هیچ گونه خستگی و تعبی عارض چنین مسافری نمی شود. محبوب در طول سفر با او مصاحب و همنشین است و او همواره شادمان و با نشاط؛ زیرا شنوندۀ فرمان «تقدّم» محبوب است. در این سفر، محبوب خود را در مقام الوهیت مقام ظهور اسماء و صفات؛ که همان حق مقیّدی است که امام در سفر اول متذکر شدند می نگرد؛ یعنی حقِ به جلوه درآمده را می بیند و حقِ ظاهر در مظاهر را شهود می کند. سالک مسافر در این سفر، از خود ـ یعنی جنبه های «یلی الخلقی» خود ـ هجرت می کند و ظهورات و تجلیات فعلی حضرت محبوب را نظاره می کند. به عبارت دیگر، جنبه های «یلی الحقّی» عالم هستی را شهود می کند. ارمغان این سفر اگرچه رؤیت کثرات و رؤیت جمیع مخلوقات است، اما همه را ظهورات و آیات و نشانه های محبوب می بیند؛ از این رو نظام هستی در منظر او «عالَم» نام می گیرد. نظام آفرینش، مجموعۀ نشانه ها، هنرها، زیبایی ها و جلوه هایی است که با او از محبوب یگانه سخن می گوید؛ او در هر پدیده ای محبوب خود را در جلوۀ خالقیت می بیند؛ از این رو است که امام این سفر را با تعبیر «حق مقیّد» از سخن قمشه ای ممتاز می سازند.
ما حصل این که در سفر اول، انسان از جنبۀ خلقی خود هجرت می کند و جنبۀ یلی
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 335 الحقّی خود و ممکنات را شهود می کند؛ حضور محبوب خود را حس می کند و خود را در محضر او می بیند و معنای شریفۀ «أقْرَبُ إلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ» را باور می کند؛ همۀ کاینات بیانگر رخ زیبا و قامت رعنای محبوب می شوند؛ رابطۀ خود و خدای خود را رابطۀ دو موجود مستقل نمی پندارد و فقر محض بودن خود را ادراک می کند و به حقِ مقیّد نایل می آید.
حضرت امام رحمه الله در چهل حدیث می نویسند:
پس از آن که سالک الی الله به قدم ریاضت و تقوای کامل، از بیت خارج شده و علاقه و تعیّناتی همراه بر نداشت و سفر الی الله محقق شد، اول تجلّی که حق تعالی بر قلب مقدسش کند، تجلّی به الوهیت و مقام ظهور اسماء و صفات است. و این تجلّی نیز به یک ترتیب منظمی از اسماء محاط تا به اسماء محیط رسد، و حسب قوّت و ضعف سیر و قلب سائر... به رفض کل تعیّنات عالم وجود منتهی می شود.
حضرت امام در دیوان خود این مقام را مترادف و لازمۀ انسانیت می شمرد و از سر تواضع، چنین می سرایند:
در دلم بود که آدم شوم اما نشدم بی خبر از همه عالم شوم، اما نشدم
بر در پیر خرابات نهم روی نیاز تا به این طایفه محرم شوم، اما نشدم
هجرت از خویش کنم خانه به محبوب دهم تا به اسماء معلَّم شوم، اما نشدم
از کف دوست بنوشم همه شب بادۀ عشق رسته از کوثر و زمزم شوم، اما نشدم
فارغ از خویشتن و والۀ رخسار حبیب همچنان روح مجسّم شوم، اما نشدم
سر و پا گوش شوم، پای به سر هوش شوم کز دم گرم تو مُلهَم شوم، اما نشدم
از صفا راه بیابم به سوی دار فنا در وفا، یار مسلّم شوم، اما نشدم
خواستم بر کنم از کعبۀ دل هر چه بت است تا بر دوست مکرّم شوم، اما نشدم
آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث در دلم بود که آدم شوم، اما نشدم
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 336
سفر دوم، حضرت امام رحمه الله می نویسند:
سفر دوم، سفر از حق مقیّد به سوی حق مطلق است. در این راستا هویّات وجودیه و تعیّنات خلقی از نظر او محو می شود و وحدت تام حاکم می گردد و قیامت کبرا بر پا می شود.
در این جا است که در می یابد که پاسخ گوی «لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ» کسی جز واحد قهّار نیست. خداوند در مقام وحدانیت بر او تجلّی می کند. در این مرحله ره آورد او از این سفر، رسیدن به فنای ذاتی و صفتی و فعلی خود است. در این جا است که اگر اندک رعونت وصفی یا وجودی و فعلی برای خود قائل باشد گرفتار درد هولناک اظهار ربوبیت می شود و «شطحیات» و شطح گویی، ثمرۀ ظهور چنین حالتی است؛ که این همه، از نقصان سفر او است. از این رو است که در این مرحله از سفر، دستگیری عالِم و هادی و مرشد آشنا با ریاضات شرعی، ضرورت می یابد؛ تا در مواقع لزوم، او را از مهالک این راه باز دارد و عنایت الهی شامل حال او گردد و او را از مسیر اظهار ربوبیت به اقرار عبودیت بکشاند. اگر سالک، در مقام تقدیر استعدادها که از جانب فیض اقدس ارزانی می شود بهره مندِ مرحلۀ بعد بوده باشد، خدای تعالی او را به خویشتن باز می گرداند تا سفر سوم را آغاز کند.
با این بیان معلوم می شود:
1. سفر اول که سفر از خود، سفر از کثرات، سفر از تعیّنات، سفر از تعلّقات است، هموارتر و بی خطرتر از سفر دوم است؛ زیرا در این مرحله بر حضور مرشد تأکید می شود.
2. با توصیفی که امام از سفر عشقی داشته اند، این گونه سفر، سفر عشقی است؛ زیرا حق، مبدأ سفر، اصل سفر و منتهای سفر است و چنین مسافری به خاطر انسی که با محبوب گرفته، وحشت و تعب سیر از او مرتفع می شود و با قدم عشق به ادامۀ سیر می پردازد.
3. چون چنین مسافری به مقام فنا راه یافته و فانی در اسماء و صفات و ذات و افعال گردیده است از خود بی خود می شود و به محو کلی و صعق مطلق نایل می گردد و مصداق
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 337 حدیث شریف قرب نوافل می شود که به سمع حق می شنود و به بصر حق می بیند و به ید قدرت حق بطش می کند و به لسان حق نطق می کند. به عبارت دیگر، به حق می بیند و جز حق نمی بیند؛ به حق نطق می کند و جز حق نطق نمی کند، از غیر حق کور و کر و لال می شود؛ و این مقام حاصل نمی شود مگر با جذبۀ الهیه و جذوۀ نار عشق؛ که بدین جذوۀ عشقیه لازال، متقرّب به حق شود و به آن جذبۀ ربوبیه ـ که عقیب حبّ ذاتی است ـ از او دستگیری شود که در وادی حیرت نلغزد و به شطح ـ که از بقایای اَنانیت است ـ گرفتار نیاید. از این رو پایان این سفر، اضمحلال مطلق است و نتیجۀ آن «کنتُ سمعَه الذی یسمع به...».
سفر سوم، «من الحقّ إلی الخلق الحقّی بالحقّ» است. به تعبیر دیگر، مبدأ این سفر حضرت احدیّت جمعی است و پایان آن، حضرت اعیان ثابته (خلق حقّی) می باشد و ره آورد این سفر شناخت حقایق اشیاء و کمالات آن ها است و چگونگی ترقی و صعود آن ها به جایگاه اصلی شان.
اما مسافر در این سفر، علی رغم چنین اطلاعات جامعی از موجودات، به مقام نبوّت تشریعی راه نمی یابد؛ زیرا شریعت در نشئه عینی موجودات مطرح است، حال آن که سالک در این سفر، هنوز در مقام غیب عالم سیر می کند و پس از این آگاهی است که وارد سفر چهارم می شود.
سفر چهارم، «من الخلق الذی هو الحقّ(حضرت اعیان ثابته) إلی الخلق (اعیان خارجیه) بالحقّ» است. و به تعبیر دیگر، آغاز سفر اعیان ثابته (وجهۀ حقّی موجودات) است و پایان سفر، وجود خارجی و عینی موجودات که سالک با وجود حقّانی خودش سیر می کند. در این سفر است که شریعت بر او عرضه می شود و به جعل احکام ظاهری و باطنی می پردازد و از حضرت حق و ذات و صفات و افعال حضرت حق به اندازۀ استعداد مستعدّین خبر می دهد.
در نگاه امام، هر صاحب شریعتی ناگزیر از این اسفار است؛ اما از آن جا که
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 338 سعۀ وجودی و ظرفیت انسان ها با یکدیگر تفاوت دارد، ارمغان سفرها نیز برای آنان متفاوت است.
با این بیان که اگر کسی مظهر اسم «الرحمن» باشد در سفر اول که به «حق مقیّد» نایل می آید، رحمت عام و گستردۀ خدا را بر کلیۀ موجودات مشاهده می کند (ظهور اسم الرحمن) و در سفر دوم همۀ موجودات را فانی در اسم «الرحمن» می بیند. چنین مسافری به هنگام بازگشت، با رحمت و وجود رحمانی، به جهانِ شهادت باز می گردد؛ از این رو دورۀ نبوّتش محدود می شود. اما شخصیتی که مظهر اسم «الله » و جامع جمیع اسماء الهی می باشد در سفر اول، ظهور حضرت حق را با همۀ شئوناتش مشاهده می کند؛ هم رحمانیت خدا را به تمام و کمال می نگرد، هم قهّاریت او را، هم مهر او را و هم خشم او را به تمامی می نگرد و در پایان سفر دوم نیز از این جامعیت برخوردار است و همۀ حقایق عالم هستی و حتی خود را در اسم جامع «الله » مستهلک می بیند. لذا در بازگشت، با وجود جامع الهی به سوی عالم شهادت باز می گردد. طبیعی است که نبوّت چنین مسافری به دلیل جامعیتش، ازلی و ابدی خواهد بود و خلافت چنین رسولی نیز ظاهری و باطنی می باشد؛ لذا مجال تشریع برای فرد دیگری پس از او باقی نمی ماند. از این رو، گرچه همۀ ائمۀ معصومین ـ که خلفای راستین حضرت نبیّ اکرم می باشند ـ نور واحدند، اما تابع شریعت اظهار شده از سوی نبیّ اکرم هستند.
از توضیحات حضرت امام در سفر چهارم، مطالب زیر دریافت می شود:
1. مسافری که به سفر چهارم راه می یابد کسی است که حضرت حق را به خوبی می شناسد؛
2. خود، بیانگر و نمایش دهندۀ حضرت حق و آینۀ تمام نمای او است؛
3. حقایق اشیاء را می شناسد؛
4. به استعداد و قابلیت افراد آگاهی کامل دارد؛
5. کیفیت ارتقای آن ها را می داند؛
6. وطن اصلی و مألوه آن ها را می شناسد؛
7. تکمیل و تکامل آن ها را وظیفۀ خود می داند؛ لذا به جعل احکام ظاهری و باطنی
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 339 همت می گمارد و با دو اسم «عادل» و «حاکم» به اصلاح جامعه می پردازد،؛ همان گونه که حضرت حق با این دو اسم، در میان اسماء و صفات حکومت می کند و به خصومت آنان پایان می دهد.
خاستگاه نظریۀ «ولایت مطلقۀ فقیه»
به نظر می رسد مطالبی که گذشت می تواند خاستگاه نظریۀ «حکومت اسلامی» و «ولایت مطلقۀ فقیه» باشد. شرح این مطلب را با سؤالی مطرح می کنیم و آن این که: چنین انسان عارف مسافری را که به حقیقت اسماء الهی واقف گشته، جمال و جلال الهی را نظاره کرده، افق مبین را به روی خود گشوده، در کنار محبوب خود مأوا گزیده و از جام عشق او سیراب و سرمست گردیده است، با حاکمیت و سیاست و جهان شهادت چه کار؟
زیرا در نگاه عادی، میان محصول و ارمغان این اسفار با حاکمیت و سیاست، بینونت ذاتی وجود دارد.
اما اگر به گفتار امام درست دقت کنیم، متوجه می شویم که نه تنها هیچ بینونتی وجود ندارد، که این دو مقوله (حاکمیت، سیاست) شأنی از شئونات عارف مسافر در سفر سوم می باشند. چنین مسافر واصلی برای رستگاری مردمان به نزد آنان می رود؛ زیرا هدایت و تکامل آنان را وظیفۀ خود می داند؛ بدان حد که سعادت خود را در گرو سعادت «جمع» معنا می کند. با این نگاه، نزاع دیرینۀ میان حکومت و عرفان به پیوندی ناگسستنی مبدّل می شود.
اگر در انظار برخی از مردمان، حاکمان، مظهر دنیاداری و عارفان، سمبل حق جویی و انعزال از دنیا بوده اند، با چنین دریافت و برداشتی خط بطلان بر آن اندیشه کشیده می شود؛ اگر در تاریخ بشری، حاکمان جز بر پایه های دنیوی تکیه نکرده و از جنبۀ آخرت و معنویت غفلت ورزیده اند و عرفا نیز خلوت نشینانی توصیف شدند که حق را با سیر انفسی در غارها می جستند و یا با خرقۀ پشمینه سیر آفاق می نموده اند، اما اینک با درخشش شخصیت عارفی فقیه، فیلسوفی اصولی و سیاستمداری حکیم، چنین اندیشه ای
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 340 رنگ می بازد و او موفق می شود مشعلدار حکومتی بر پایۀ فقاهت گردد و خط بطلان بر اندیشۀ جدایی دین از سیاست یا عرفان و حکومت کشد.
از مجموع مطالب گفته شده معلوم می گردد که در نگاه چنین حاکمی ـ یا به تعبیر دیگر، چنین مسافر سالکی ـ همۀ ممکنات، بالاخص انسان، از ارزش و منزلت ویژه ای برخوردارند؛ زیرا چنین مسافری در سفر اول، وجود حقّانی همۀ موجودات را شهود می کند و درمی یابد که همۀ موجودات با جنبۀ یلی الحقّی، مرتبط با خالق خویشند. و در این میان، انسان را دارای منزلت و جایگاه خاصی می بیند که فقط خالق هستی سزاوار حاکمیت بر چنین موجودی است.
در جهان بینی امام، ولایت و حاکمیت فقط از آنِ خداوند است؛ که به وسیلۀ مظهر تامّ و تمام او، یعنی «انسان کامل» در عرصه های مختلف ظهور می یابد. انسان کامل، جانشین خداوند بر روی زمین است و در هر عصری، شخصیتی ظهور می کند که همچون خداوند ـ که با دو اسم «حکم» و «عدل» بر اسماء خویش حکم می راند ـ در جهان هستی و در میان مظاهر اسماء بر مبنای مظهریت با همان دو اسم، حکومت می کند. و از آن جا که لازمۀ حکومت و سیطره، قانون دانی و اشراف به شریعت الهی است ـ تا در مواقع لزوم به وضع احکام جدید بپردازد ـ تفقّه برای چنین حاکمی از اَوجب واجبات می باشد و حکم صادر شده از جانب او ـ که به مرحلۀ فنا راه یافته و وجودش حقّانی شده و مصداق حدیث شریف قرب نوافل گردیده است ـ همانند فرامین الهی، لازم الاجرا خواهد بود.
هدف حکومت در اندیشۀ امام، بسط عدالت است که همان صفت حق تعالی می باشد و حاکم از این منظر، مظهر اسم «عادل» خواهد بود که با تشکیل حکومت به ایجاد «عدل» در جهان همت می گمارد.
بنیان و اساس چنین حکومتی، رأفت و محبت است. امام در تفسیر سورۀ حمد متذکر می شوند که با هیچ چیز مثل بسط رحمت و رأفت و دوستی و مودّت نمی توان بر قلب های مردمان حکومت کرد و آن ها را از سرکشی و طغیان بازداشت؛ از این رو است که انبیای عظام مظهر رحمت حق، جلّ و علایند و پیامبر خاتم «رحمةٌ للعالمین» لقب می گیرد.
بدین سان بر حاکم و ولیّ حکومتِ مورد نظر امام لازم است که از حضرت حق که خود
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 341 را به این صفت معرفی کرده و در سور قرآنی بارها از آن یاد کرده است و از سعۀ بیکران آن چنین خبر داده که «رَحْمَتِی وَ سِعَتْ کُلَّ شَیْ ءٍ» بیاموزد و در ابتدا، رحمت و مهربانی نثار پیروان خود کند و سپس آنان را به رعایت احکام و انجام تکالیف دعوت کند.
البته چنانچه برخی، قدر رحمت و رأفت حاکم حکومت را درنیابند و به جدال و مخاصمه برخیزند، در آن صورت است که از باب رحمت به دیگران، باب غضب گشوده می شود. امام متذکر می شوند که پیامبر گران قدر اسلام صلی الله علیه و آله از باب رحمت واسعه ای که داشت، از این که اشخاص در ضلالت و گمراهی قرار می گرفتند، متأثر می شد و برای جلوگیری از این که این ضلالت گریبان گیر دیگران نشود، باب غضب را می گشود. از این منظر است که قتال با کفّار، معاندین و مشرکین، رحمتی است در لباس نقمت.
کلام خود را با نصیحتی از امام عزیز به پایان می برم؛ امام در نامه ای به فرزند خود حجة الاسلام سید احمد خمینی ـ که یاد و خاطره اش گرامی باد ـ می نویسند:
پسرم! اگر می توانی با تفکر و تلقین، نظر خود را نسبت به همۀ موجودات ـ به ویژه انسان ها ـ نظر رحمت و محبت کن؛ مگر نه این است که کافّۀ موجودات از جهات عدیده که به احصا در نیاید، مورد رحمت پروردگار عالمیان می باشند؟! مگر نه آن که «وجود» و «حیات» و... از رحمت ها و موهبت های الهی است بر موجودات و گفته اند «کلّ موجودٍ مرحوم»... پس آنچه و آن کس که مورد عنایات و الطاف و محبت های الهی است چرا مورد محبت ما نباشد؟! و اگر نباشد، این نقصی نیست برای ما و کوتاه بینی و کوتاه نظری نیست؟!
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 342
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. اصطلاحات الصوفیه، کمال الدین عبدالرزاق کاشانی، تحقیق محمد کمال ابراهیم جعفر، قم، انتشارات بیدار، 1370 ش.
2. جلوه های رحمانی، امام خمینی، انتشارات معاونت فرهنگی هنری بنیاد شهید، 1371 ش.
3. دیوان امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش.
4. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1372 ش.
5. الفتوحات المکّیه، محیی الدین عربی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
6. مصباح الهدایة الی الخلافة و الولایه، امام خمینی، مقدمه سید جلال الدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1373 ش.
7. یک ساغر از هزار، فاطمه طباطبائی، نشر عروج، 1379 ش.
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 343
مجموعه آثار کنگره اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی (ره) ـ جلد 7مقالات عرفانی (4)صفحه 344