یادم است که دندانهای حضرت امام خراب شده بود. دکتر منافی پدرش را آورده بود که دندانهای امام را اصلاح کنند. پسر دکتر منافعی هم همراه آنهاآمده بود. روز اول که دندانهای حضرت امام را در میآوردند پسر دکتر منافی ـ که بعدها به شهادت رسید ـ یکی دو تا دستمال کاغذی از جعبه در آورد و به پدرش داد که دندانها را روی آن بگذارند. حضرت امام به پدر ایشان گفت که یک دستمال کافی است بگو اسراف نکند. روز بعد دوباره همان موضوع قبلی تکرار شد و امام دوباره به دکتر منافی تذکر دادند. اماروز سوم نیز باز پسر آقای منافی چند عدد دستمال کاغذی برداشت که امام ناراحت شدند و به دکتر منافی گفتند که مگر شمابه پسرتان نگفتید که در استفاده از دستمال کاغذی اسراف نکند؟ برای امام شاید موضوع پولش نبود بلکه ایشان مواظب بودند که اسراف نشود. ایشان به سبب وجوهاتی که برایشان میآمد دستشان باز بود اما هیچوقت اجازه نمیدادند اسراف صورت بگیرد.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 34