در ایامی که مریضی حضرت امام حاد شده بود قرار شد دری را بین رفت و آمد دکترها و اتاق حضرت امام قرار بدهند. در مربوطه را کار گذاشتند و من برای رنگ زدن آن در رفتم. حضرت امام در قسمت دیگر منزل در حال حرکت بودند و می خواستند به اتاقشان بیایند که استراحت کنند. من مشغول رنگ زدن بودم. ایشان را که دیدم سلام کردم. ایشان هم احوالپرسی کردند و گفتند خسته نباشید. چه می کنید؟ عرض کردم دارم این در را رنگ می زنم. فرمودند اشکالی ندارد ولی من می خواهم استراحت کنم، سر و صدایی که ندارد؟ عرض کردم نه آقا سر و صدایی ندارد. گفتند چه مدت طول می کشد؟ گفتم یک ساعتی طول می کشد. گفتند: اشکالی ندارد و من اینجا استراحت می کنم.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 204