دربارۀ مریضی آخر حضرت امام که منجر به رحلت شان شد، خاطره ای دارم. من خوابیده بودم در همان اتاقی که کنار اتاق امام بود. نیمه های شب بود که حضرت امام زنگ را به صدا در آوردند. به اتفاق پرستارها به داخل رفتیم و ایشان یک ظرفی را به ما دادند. دکترها گفته بودند که از مدفوع ایشان نمونه برداری کنند چون مدفوع خونی بود. دکترها آن را برای آزمایش بردند و به مریضی ایشان پی بردند. فردای آن روز امام را برای عکس برداری به داخل بیمارستان آوردند و مجددا به منزل برگرداندند. عکس ها را به طور نامحسوس پیش چند دکتر در تهران بردند و نظر آنها را جویا شدند و سرانجام دکترهای محرمی را که آقای عارفی به آنها
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 204 اعتماد داشت جمع کردند و به مشورت پرداختند و تصمیم گرفتند که امام را عمل کنند.
وقتی به حضرت امام گفتند می خواهند شما را عمل کنند ایشان فرموده بودند هر کس یک سرگذشتی دارد و این هم سرنوشت من است همان روز هم به خانواده شان گفته بودند که من دیگر بر نمی گردم. صبح بود که ایشان برای رفتن به بیمارستان قدم می زدند. ساعت 6 صبح ایشان به همراه حاج احمد آقا و خانواده شان و نیز آقای دکتر عارفی به بیمارستان رفتند. جلوی در یکی دو تا پله بود که پایین آمدن از آن برای امام سخت بود لذا آقای دکتر عارفی به من اشاره کرد که جلوتر بیا تا امام دستشان را روی شانه های شما بگذارد و بتواند از پله ها پایین بیاید چون ممکن است فشار قلب، ایشان را اذیت کند. حضرت امام همان ابتدا که می خواستند قدم بردارند و پله ها را پایین بیایند دست به سینه شان گذاشتند و به خانم گفتند که شما دیگر بروید من مزاحم شما نمی شوم، شما بفرمایید. خانواده امام قبول نکردند ولی امام اصرار می کردند که آنها برگردند.
حضرت امام با زحمت پله ها را پایین آمدند و به اتاق عمل رفتند. آقای دکتر فاضل و دکتر عارفی و پزشک های دیگر هم بودند. همان ساعت آیت الله خامنه ای و آقای هاشمی و آقای اردبیلی هم آمدند. در طول عمل به طور دائم جریان عمل را از تلویزیون مدار بسته پخش می کردند و همه نشسته بودند و می دیدند. ما هم همان جابودیم. یکی دو ساعت بعد اعلام کردند که عمل تمام شد و به دنبال آن حضرت امام را از اتاق عمل به بیرون آوردند. آقایان حاضر خیلی خوشحال بودند. دکترها هم گفتند که عمل خیلی موفقیت آمیز بوده است. حتی روده هایی
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 205 را که کوتاه کرده و خارج ساخته بودند به آقایان نشان دادند. سپس امام را به اتاق استراحت بردند. حضرت امام حدود یک ساعت پس از عمل به هوش آمدند و بلافاصله فرمودند تلویزیون بیاورید می خواهم تلویزیون تماشا کنم. امام می خواستند ببینند که خبر در بین مردم پخش شده یا نه. یادم هست که آقای موسوی بالاسر ایشان بودند و حضرت امام از ایشان پرسیدند آقای موسوی چه خبر و ایشان هم جواب داد که خبر خاصی نیست، الحمدلله اوضاع خوب است.
کتابخاطرات خادمان و پاسداران امام خمینی (س)صفحه 206