اثبات صفات واجب تعالی
و قس علیه کلّ ما لیس امتنع بلا تجسّم علی الکون وقع
بعد از آنکه اصل وجود واجب ـ جلّت عظمته ـ را اثبات نمودیم گرچه اثبات صفات برای او خارج از بحث است ـ زیرا بحث، در وجود و سلسلۀ وجود و نظام مترتبۀ بر این حقیقت است ـ الاّ اینکه چون مطلب اهم است و مناسب است که در ذیل اثبات وجود شمه ای از آنها ذکر گردد، آن را ذکر فرموده اند و ما هم شرح می دهیم.
میزان کلی در باب اوصاف ذات باری، اوصاف اعتباری نیست، بلکه اوصاف حقیقی است که آنها را تحت ضابطۀ کلی عقلی درآورده که کدام وصف لایق جناب
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 30
اوست و ساحت قدس وی از کدام وصف عاری است.
و بالجمله: میزان در صفات ثبوتیه و صفات سلبیه ترازوی عقل است که از موازین حساس است، و آن با دو مقدمه بیان می شود گرچه رجوع مقدمۀ اُولی به ثانیه است ولکن آنها را تشریح که می کنیم دو مقدمه به شمار می آید.
اول اینکه: در علم میزان، یعنی منطق معلوم گردیده که امکان عام تنها از جانب مخالف سلب ضرورت کرده و به جانب موافق که آیا ثبوت آن به نحو ضرورت یا به نحو دوام یا بالفعل و آناًمّاست کاری ندارد، پس می توانیم بگوییم انسان انسان است بالامکان العام ولو ثبوت انسانیت برای انسان که طرف موافق قضیۀ امکانیۀ عامه است، ضروری است؛ چون ثبوت ذات شی ء برای شی ء ضروری است.
پس در امکان عام که سلب ضرورت از طرف مخالف می کند، طرف موافق اعم است از اینکه ثبوت آن برای موضوع ضروری باشد یا ممتنع بوده و ضرورت نداشته باشد یا عدم ثبوت آن ممکن ولو ضروری نباشد، ولیکن در صورت اخیر نمی توانیم برای خداوند اوصافی اثبات نموده و آنها را از اوصاف ذات بدانیم، مثلاً در صورتی که احدیت بر خداوند به امکان خاص حمل شود، نمی توان آن را از اوصاف ذات دانست؛ زیرا امکان سلب ضرورت از طرفین است.
مقدمۀ دوم اینکه: وصفی که برای خداوند می خواهیم اثبات کنیم باید از اوصاف صریح الوجود باشد، بدون اینکه از مرتبۀ صراحت تنزل کرده و مقید و متخصص به استعداد و متعیّن به حدی باشد و مثل وصف انسانیت نباشد که به صراحت وجود برای انسان ثابت نیست، بلکه در صورت تنزل صراحت وجود به حدی که حد انسانیت است ثابت است و صراحت وجود با عدم تنزل به این حد این وصف را ندارد.
و همچنین جسمیت برای جسم در مرتبه ای که جسم به صراحت وجود صریح است ثابت نبوده بلکه اگر بخواهد ثابت باشد باید به حد جسمیت تنزل نماید؛ چنانکه
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 31
ابیضیت با صریح الوجود ثابت نمی شود مگر اینکه تنزل نموده و به حد جسمیت درآید. لذا اوصافی که در مرتبۀ تام و تمامیت وجود نمی تواند با وجود هم آغوش گردد، نمی توان برای ذات اقدس حق که فوق التمام بوده و هیچ تنزلی نداشته و محدود به حدی نیست اثبات کرد، به خلاف اوصافی که هم طراز با وجود بوده و مساوق با وجود حرکت می کنند، هر چه وجود کامل تر باشد آن اوصاف هم کامل تر می گردد مانند علم و قدرت و حیات. مثلاً نطفه در حالت و مرتبۀ ضعیفه ای که هست بدون علم و اراده و قدرت است به مرتبۀ علقه که رسید باز بدون علم و قدرت و حیات است و همچنین هنگامی که به مرتبۀ مضغه می رسد. وقتی سیر مراحلی نموده و به تدریج قدم در مراتب قوی وجود گذاشت، علم و اراده و قدرت و حیات حاصل می گردد تا: «ثُمَّ أ نْشَأْ نَاهُ خَلْقاً آخَرَ».
هم دوش حرکت وجود یک سلسله اوصاف کمالی حرکت می کند به هر اندازه وجود از تخصص استعداد رهیده و شهپر ارتقا بزند، آن اوصاف، اکمل و کامل تر می گردد تا به صرف الکمال بلکه به فوق الکمال و کمال الکمال و تام التمام برسد که این اوصاف به نحو کمال آن، یعنی فوق الکمال و کمال الکمال و تام التمام می باشد.
و چنانکه برهان خلف و برهان استقامت و برهان قرآنی بر اصل وجود واجب اقامه نمودیم، آن براهین را در مورد سلاسل این اوصاف ـ قدرت و علم و اراده و حیات ـ نیز می آوریم. و چنانکه پس از اثبات وجود واجب با نظر به مراتب نازله در تشکیک وجود، ممکنات را اثبات نمودیم، همچنین بعد از اثبات اوصاف واجب، مانند قدرت و علم و حیات و اراده، این اوصاف را در ممکنات اثبات می نماییم.
و بالجمله: اوصافی که در ترقی وجود با وجود هم طراز و هم پروازند و در تخصص و تقید استعدادی و در تعین و تحدد حدی در نقطۀ اُولی واقف نبوده و هم عنان و هم رکاب وجودند، این گونه اوصاف لایق جناب حق است و اما آن وصفی که قدرت گذشتن از تخصص استعداد معین را نداشته و قوت گذر و پرواز از حدی را
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 32
ندارد و در شهپر او قوت بال زدن و عبور از یک افق نیست و در حد انقص یا ناقص و یا فوق النقص واقف است، لیاقت جناب او را ندارد، مثل جهل که هر چه وجود بالاتر رود به آن اندازه سوخته و بالش از قوت می افتد. پس این گونه اوصاف مثل حرکت که تا وجود تنزل نکرده و جسم نباشد صورت نمی گیرد، لیاقت جناب حق را ندارد.
البته ان شاء الله بعد بیان خواهد شد که این طور نیست که اوصاف کمالیه مثل علم و حیات چیزی، و وجود چیز دیگری مانند ثبوت بیاض برای جسم باشد، بلکه یک شی ء بسیط هست که وجود است و علم و قدرت و حیات عین اوست، منتها قضیه از باب ترادف نیست. با اینکه صراحة الوجود امر بسیط است علم مرادف با قدرت نبوده، بلکه اینها شأنی از شؤون صرف الوجود و منتزع از آن بوده و شأن مناط انتزاع یکی، غیر شأن مناط انتزاع دیگری است.
و بالجمله: بعد از تقدیم ضابطۀ عقلی در صفات ثبوتیه و سلبیه، ابوابی از بحث گشوده می شود.
این اوصافی که لایق حق بوده و وجوب آنها به ادلۀ ثلاثه اثبات شد، مانند علم واجب و قدرت واجب و ارادۀ واجب و وجود واجب، آیا این تکثرات واجب است تا تعدد قدما و قدمای ثمانیه لازم آید؛ چنانکه بعضی از متکلمین قائل شده و گفته اند: ذات احدیت چیزی و علم چیز دیگری است که برای او مانند ثبوت بیاض برای جسم ثابت است ـ نعوذ بالله ـ بلکه بحثی در این مقوله خواهیم گسترد که خداوند متعال واحد و بسیط من جمیع الجهات بوده و در عین حال عالم و قادر و حی و مرید و مدرک است و وحدت حقۀ حقیقیه لایق جناب اوست و این مفاهیم مفاهیمی منتزع از واحد من جمیع الجهات است و تعدد قدما مستحیل است.
و بالجمله: در کمال بساطت و وحدت، مفاهیم متکثره از او انتزاع می شود، گرچه انتزاع مفهوم واحد از اشیاء متکثره محال و باطل است.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 33