مقصد سوم الهیات
براهین الهیین بر اثبات واجب
برهان عقلی در تشخیص صفات سلبی و ثبوتی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

برهان عقلی در تشخیص صفات سلبی و ثبوتی

فریده اول احکام ذات واجب / غرر فی إثباته تعالی / اثبات واجب تعالی

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : اردبیلی، سید عیدالغنی

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

برهان عقلی در تشخیص صفات سلبی و ثبوتی

برهان عقلی در تشخیص صفات سلبی و ثبوتی

‏یک برهان در تشخیص اوصاف ثبوتیه و سلبیه با میزان حساس عقلی اقامه می شود‏‎ ‎‏و در این مرحله دو مقدمه است؛ گرچه یکی برگشت به دیگری دارد ولی وقتی تار و‏‎ ‎‏پود مطلب را باز می نماییم، ظاهر رو می نماید.‏

‏یکی اینکه اوصافی که برای حضرت حق ثابت می شود باید به عقد امکان عام‏‎ ‎‏حمل شده تا با وجوب و عقد ایجابی، امکان سازش داشته باشد و امکان خاص چون‏‎ ‎‏مقابل وجوب است ـ زیرا آن سلب ضرورت از طرفین می نماید در صورتی که‏‎ ‎‏وجوب ضرورة الثبوت است ـ با عقد ایجابی منافی است، لذا اوصاف ثابته برای حق‏‎ ‎‏نباید با عقد امکان خاص باشد، بلی چون امکان عام تنها سلب ضرورت از جانب‏‎ ‎‏مخالف می نماید؛ لذا با وجوب تألّف داشته و فقط نفی امتناع می کند. بنابراین لازم‏‎ ‎‏است حمل اوصاف بر ذات باری با قضیۀ ممکنۀ عامه باشد.‏

‏دیگر اینکه: اوصافی که برای ذات حضرت احدیت ثابت می شود باید از اوصافی‏‎ ‎‏باشد که برای موجود بما ا نّه موجود ثابت است، یعنی وصف صریح وجود باشد و از‏‎ ‎‏اوصافی که وصف موجودِ محدود بما ا نّه محدود است نباشد. و بالجمله: بعضی از‏‎ ‎‏اوصاف، مادامی که وجود از مرتبۀ اعلای صرافت و صراحت و از درجۀ شامخۀ خود‏‎ ‎‏تنزل ننماید و متخصص الاستعداد نگردد و از اطلاق بیرون نرود و مقید به قیدی و‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 35

‏متعین به حدی نشود، متصف به آن وصف نمی شود.‏

‏والحاصل: چنانکه در صدر کتاب ذکر شد: «کل ممکن زوج ترکیبی»‏‎[1]‎‏ یعنی مرکب‏‎ ‎‏از وجود و حد است، پس هر ممکنی دارای وصفی است؛ وصفی برای حد آن و‏‎ ‎‏وصفی برای صرف الوجود است.‏

‏پس اوصاف دو دسته است: یک دسته اوصاف حدود که جهت نقص و تنزل و‏‎ ‎‏موجب سرافکندگی وجود است، مثلاً تا وجود متنزل به حد خاصی نشده و متخصص‏‎ ‎‏به استعدادی نگردد، انسانیت بر او صدق نمی کند.‏

‏و دستۀ دیگر، اوصاف صریح وجود است که جهت کمال و شرافت موجود بوده و‏‎ ‎‏اصالت و تحقق دارد و حد تابع بوده و تحقق نداشته، بلکه جهت نقصان است.‏

‏و چون حضرت حق وجود تام التمام و فوق التمام بوده، و من جمیع الجهات‏‎ ‎‏فعلیت محض و واجب من جمیع الجهات است و محدود به حدی نیست و محال‏‎ ‎‏است از مرتبۀ شامخه تنزل نماید ـ چون تنزل از نقصان است و او فوق الکمال است ـ‏‎ ‎‏پس اوصاف حدود لایق او نیست. پس دسته ای از اوصاف که مختص صریح الوجود‏‎ ‎‏و صرف الوجود است، باید برای حضرت حق ثابت گردد و این دستۀ شریف از‏‎ ‎‏اوصاف، صفات جمال جمیل مطلق است و دامن جلال وی از طایفۀ دیگری از‏‎ ‎‏اوصاف که اوصاف حدود و صفات موجودِ محدود بما أ نّه محدود است منزه بوده و‏‎ ‎‏تنزیه دامن کبریایی او از گرد و غبار این اوصاف که اوصاف سلبیه است لازم است.‏

‏بالجمله: آنچه به عرض رسید کبری و بیان وصف جمال و وصف جلال به طور‏‎ ‎‏اجمال بود و اما میزان عقلی که به وسیلۀ آن صغریات اوصاف ثبوتیه و سلبیه تشخیص‏‎ ‎‏داده شود این است: هر وصفی که در نظام وجود در سیر تکاملی هم قدم و هم پرواز با‏‎ ‎‏وجود است ـ به هر اندازه که وجود تکامل پیدا نموده و در طی کمال بال قدرت به هم‏‎ ‎‏می زند، آن وصف هم بال به بال و دوش به دوش با او در فضای ارتقای کمال‏‎ ‎‏هم صحبت و هم سفر است ـ می دانیم که آن وصف از اوصاف صریح الوجود بوده که با‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 36

‏وجود از هر افق و حدی می گذرد. اگر آن وصف از اوصاف حدی بود لابد‏‎ ‎‏نمی توانست از افق آن حد بگذرد و اگر وصفی در سیر تکامل با وجود متعاکس بوده‏‎ ‎‏ـ در صورت به حرکت درآمدن توسن حرکت وجود و گذشتن آن از حدی، قدم آن‏‎ ‎‏وصف یارای حرکت و بال آن توانایی پرواز از افق آن حد را نداشته و در آن افق از‏‎ ‎‏وجود خداحافظی می نماید ـ می دانیم که آن وصف لازمۀ صراحت وجود نبوده، بلکه‏‎ ‎‏از اوصاف حدی است که تا وجود در آن حد است این وصف به تبع حد، هم صحبت‏‎ ‎‏با وجود است؛ زیرا موصوف آن، که حد و قید وجود است با وجود است و چون‏‎ ‎‏وجود، قید را از پای خود برمی دارد، وصف قید با قید مانده و محبوس از حبس زنجیر‏‎ ‎‏و قید رهایی می یابد و تنها از وصف قید و از نقص گذشته و جهت نقصی تکمیل‏‎ ‎‏می گردد.‏

‏مثلاً اگر بخواهیم بدانیم که کثرت لایق حق است یا وحدت؟ حواس مدرکۀ انسانی‏‎ ‎‏را ملاحظه می نماییم: باصره و سامعه و ذائقه و شامه و لامسه و در این کثرات سامعه‏‎ ‎‏فقط ادراک شنوایی دارد و لاغیر، و باصره ادراک رؤیت دارد و لاغیر، و ذائقه ادراک‏‎ ‎‏مذوقات دارد و لاغیر، و در این حال تکثر ادراکات ـ ادراک بصری و ادراک سمعی و‏‎ ‎‏ادراک ذوقی و ادراک شمّی و ادراک لمسی ـ محدود بوده و هر یک از آنها مختص به‏‎ ‎‏یکی از حواس پنجگانه است و چون سراغ حس مشترک که حس الحواس است و در‏‎ ‎‏محل خود به برهان ثابت گردیده که بسیط و امر وحدانی است‏‎[2]‎‏ می رویم، در عین حال‏‎ ‎‏بساطت و وحدت جامع تمام کمالات حواس پنجگانه بوده و به واسطۀ او انسان‏‎ ‎‏می بیند و می شنود و شمّ روایح می کند و ذوق طعم اطعمه می نماید.‏

‏و بالجمله: حس الحواس در حال بساطت و وحدت جامع جمیع کمالات حواس‏‎ ‎‏متکثرۀ ظاهری است و چون به سراغ عقل برویم می بینیم در عین حال وحدت جامع‏‎ ‎‏شؤون کمالیۀ حواس پنجگانه و ادراک حس الحواس بوده و یک احاطۀ کامله بر تمام‏‎ ‎‏مبادی شعوری انسانی دارد.‏


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 37

‏پس از اینجا می دانیم که وصف کثرت از اوصاف مرتبۀ نقصان است و عالم طبیعت‏‎ ‎‏که مرتبۀ نازلۀ وجود است؛ چون در مرتبه نقصان است کثرات در آن ملاحظه می شود‏‎ ‎‏و هر چه نقصان کمتر شود کثرت کمتر می شود پس وحدتِ مقابل کثرت از اوصاف‏‎ ‎‏کمالیه است، وجود هر چه کامل تر شود وحدت قوت می گیرد و آنجا که وجود شدت‏‎ ‎‏دارد وحدت متأکّد و شدید است.‏

‏و هکذا علم را که ملاحظه می کنیم می بینیم آخرین نقطۀ وجود در نظام کل هیولای‏‎ ‎‏اُولی بوده که در حاشیۀ وجود واقع گردیده است و در آنجا شعاع وجود تا آن مرتبه‏‎ ‎‏رفته که با عدم هم افق بوده و در مرتبۀ ضعف الضعف قرار گرفته است که بعد از آن‏‎ ‎‏وادی بحت ظلمانی عدم است و در آنجا هیچ سر و صدایی نبوده و شعاع وجود‏‎ ‎‏ضعیف است و در آن نقطۀ مقبض فیض، کأنّ نور و ظلمت هم جوار شده و آن نقطۀ‏‎ ‎‏صرف القوه و لا شی ء است. خلاّق متعال، اظهاراً لقدرته، سلسلۀ صعودی را از لا شی ء‏‎ ‎‏بیرون آورده است. علم مانند وجود در آن مرتبه ضعیف و قوۀ علم بوده و به تدریج که‏‎ ‎‏وجود در سیر تکاملی قدم برمی دارد و قوی می شود، علم هم مساوق با او قوی‏‎ ‎‏می شود و هر چه نور وجود زیاد می شود نور علم زیاد می شود تا وجود از افق هیولی‏‎ ‎‏و عنصر و از افق جسم و معدن و نبات و حیوان و انسان می گذرد و در همۀ این مراحل‏‎ ‎‏سیر تکاملی، علم هم قدم با وجود به آن اندازه که وجود حرکت و پرواز نموده است،‏‎ ‎‏افقها را پشت سر می گذارد. به خلاف جهل که با وجود، متعاکس بوده و هرچه وجود‏‎ ‎‏نازل شود جهل قوی می گردد.‏

‏پس هر جا بتوانیم وصفی را به پای میزان مذکور بیاوریم آن را که مساوق با وجود‏‎ ‎‏است برای حضرت حق اثبات می کنیم و اگر با وجود متعاکس باشد آن را از ساحت‏‎ ‎‏قدس او سلب می نماییم. و چون حضرت حق صرف الوجود و تمام وجود است‏‎ ‎‏اوصاف کمالیه مختص به او بوده و از او کمالات بر وجودات ناقص افاضه می گردد،‏‎ ‎‏«‏مَا أصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ‏»‏‎[3]‎‏ و آن اوصافی که وصف حدود است، مختص به‏‎ ‎


تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 38

‏موجودات محدود بما ا نّه محدود بوده و چون حد جهت نقصان اوصاف آن هم‏‎ ‎‏اوصاف غیر کمالیه است، ‏‏«‏مَا أصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ‏»‏‏.‏‎[4]‎

‏و بالجمله: اگر در پای میزان مذکور معلوم شود وصفی از اوصاف حدود است، ولو‏‎ ‎‏ظاهر آیات و ادعیه و اخبار پشت هم ایستاده و چنین وصفی را برای ذات حق اثبات‏‎ ‎‏کنند، دامن اقدس حضرتش را از آن وصف تنزیه نموده و آن را حمل بر مجاز‏‎ ‎‏می نماییم و اگر نتوانیم وصفی را در یکی از کفین ترازوی اوصاف ثبوتیه و سلبیه‏‎ ‎‏بسنجیم توقف نموده و از حکم کردن به «لا» و «نعم» خودداری نموده و به حکم شارع‏‎ ‎‏به اینکه اسماء الله توقیفیه است به عین قبول نگریسته و آن را نصب العین خود قرار‏‎ ‎‏می دهیم.‏

‎ ‎

تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 39

  • )) شرح منظومه، بخش حکمت، ص 10.
  • )) رجوع کنید به: اسفار، ج 8، ص 205 ـ 211.
  • )) نساء (4): 79.
  • )) نساء (4): 79.