جواب حاجی از شبهه
اما حاصل جوابی که حاجی فرموده این است: محال است از متخالفات بما هی متخالفات، یک مفهوم انتزاع شود؛ زیرا محال است معنایی را که عقل از چیزی به مناسبتی می فهمد، همان معنی را از شیئی که با شی ء اول مخالف است بفهمد. و اگر لفظ هم در عالم نباشد، عقل صورتی را که مثلاً از ذات و حقیقت نار خارجی می فهمد آن را از ماء، بما انّه ماء نمی فهمد. به این معنی که اگر نار از ذهن به خارج بیاید وجود خارجی می شود و اگر از خارج به ذهن برود، مفهوم می شود، یعنی اگر آنچه از نیران در نظر عقل هست که در آتشکده ها روشن می شود، اگر به خارج بیاید همان نیران آتشکده ها می شود و اگر آن آتش آتشکده به ذهن برود، مفهوم نار گشته و آن صورتی که پیش عقل است می گردد، پس این انتزاع به لفظ ربطی ندارد.
بنابراین: مفاهیمی که از اشیاء خارجیه منتزع می شود یا از تمام ذات آنها انتزاع می گردد و یا از جزء ذات آنها که مورد شرکت مختلفات است و یا از خارج ذات که مختلفات در آن با یکدیگر شریک می باشند. و محال است از مختلفات، بما انّها مختلفات مفهوم واحدی انتزاع شود، والاّ لازم می آید که عقل همان معنایی را که از نار فهمیده به طوری که اگر به خارج بیاید نار خارجی می شود، از ماء نیز بفهمد به طوری که اگر به خارج بیاید ماء باشد. و بالجمله: اگر ماء و نار به ذهن رفتند یکی شده و اگر به خارج آمدند، نار، ماء و ماء، نار شود و صورت ذهنیۀ ماء،
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 72 صورت خارجیۀ نار و بالعکس گردد و این شدنی نیست.
والحاصل: آنچه از مفاهیم مثل حیوان از انواع متخالفه انتزاع می گردد، از جهت اتفاق آنها در حقیقت حیوانیت نه از جهت اختلاف آنها در فصول، منتزع می شود. یعنی حیوان از جهت جنسیۀ مشترکۀ بین الانواع که جهت شرکت است انتزاع می شود نه از فصول انواع.
و حیوانیت منتزع از انسان و فرس از جهت صاهلیت و ناطقیت آنها انتزاع نشده، بلکه از جهتی که مشترک بین آنهاست که صاهلیت و ناطقیت بر او عارض گشته و آنها را تنویع نموده است انتزاع می شود و همچنین انسان منتزع از زید و عمرو و خالد و بکر از جهت اختلاف آنها بالعوارض الشخصیة الفردیه انتزاع نمی شود، بلکه از جهت اتحاد آنها در تمام ماهیت مشترکه منتزع می شود.
خلاصه: مفهوم یا از جزء حقیقت اشیاء که مورد شرکت بین آنهاست و یا از تمام ماهیت مشترکۀ بین آنها مثل انسان انتزاع می شود و یا از خارج ذات که مابه الاشتراک بین آنهاست، گرچه در ذات و ماهیت متباین باشند منتزع می شود، مانند کیفیت یا کمیت که گرچه در حقیقت به تمام ذات مختلف بوده و در تمام ذات یا جزء ذات شرکت ندارد، ولیکن چون در خارج ذات در یک امر عرضی شریکند از آن جهت اشتراک مفهوم واحدی انتزاع می گردد؛ زیرا کمّیت گرچه ذاتاً قابل اندازه گیری و سنجش بوده و بالذات قابل تقسیم است و کیفیت مانند بیاض، لون مفرق نور بصر بوده و دو حقیقت جداگانه دارند، ولکن چون هیچ کدام نمی توانند در وجود لا فی الموضوع باشند، بلکه باید بر موضوعی عروض داشته باشند، از حیث عروض بر موضوع و تحقق در غیر و قیام به غیر که خارج از ذات و حقیقت آنهاست متحد می باشند و از این جهت اتحادی مفهوم عرض از آنها انتزاع می شود.
بنابراین: اگر مفهوم واجب از تمام حقیقت دو واجب مفروض منتزع شود لازم می آید که آنها به تمام ذات متفق الحقیقه باشند و اگر از جزء ذات آنها انتزاع شود لازم می آید آن جزء واجب باشد و جزء دیگر واجب نباشد و علاوه بر آن ترکیب لازم
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 73 می آید و اگر از خارج ذات آنها منتزع شود، ترکیب در هویت آنها لازم می آید.
و بالجمله: آنچه ابن کمونه فرض نموده که مفهوم واجب الوجود از جهت اشتراک آنها در امر خارج از ذات انتزاع شود، چنانکه در اجناس عالیه و الوان مفهوم جامع بین آنها از جهت اشتراکشان در عروض بر موضوع و حلول در آن انتزاع می شود، زمانی که قدر مشترکی در دو واجب مفروض پیدا شود، باید در هر کدام از آنها، مابه الامتیاز متحقق باشد تا اثنینیت محقق گردد و اگر هر کدام دارای قدر مشترک و مابه الامتیاز باشند مرکب گشته و مرکب در هویت خویش محتاج به دو جزء است و احتیاج در واجب معنی ندارد؛ زیرا فرض احتیاج در واجب الوجود مستلزم خلف است، چون واجب آن است که من جمیع الجهات مستغنی باشد. و اگر دو واجب مفروض در خارج ذات مشترک باشند باید دارای ضمایم فردی باشند تا از یکدیگر ممتاز گردند، پس در این صورت آنها به ضمایم شخصیه محتاج بوده و گرچه در ذات آنها ترکیب لازم نمی آید ولی در هویت آنها ترکیب لازم می آید.
بل إن سألت الحقَّ غیر واحد لیس معنوناً لمعنی فارد
سپس حاجی می فرماید: اگر از ما حق را سؤال نمایی، می گوییم در انتزاع مفهوم جنس از انواع و انتزاع مفهوم نوع مثل انسان از افراد و انتزاع مفهوم عرضی از خارج ذات ـ چنانکه در مثل اجناس عالیه چنین است ـ برای هر یک از این مفاهیم یک مصداق خارجی بیش نیست، مثلاً مصداق خارجی مفهوم انسان همان جهت شرکت بین تمام افراد انسان که در خارج متحقق هستند می باشد، مثلاً بعد از سلخ خصوصیات فردیه و تشخصات وجودیه از افراد عرضیه مانند زید و بکر و عمرو و خالد، یک مصداق برای مفهوم انسان هست و همیشه مفهوم واحد و مصداق واحد است.
ولکن مخفی نماند که این فرمایش با قول حق مطابق نبوده و ما در امور عامه تحقیق نمودیم که به عدد افراد، طبیعت در خارج موجود است و این طور نیست که یک مصداق طبیعت موجود باشد بلکه در صورت تعدد افراد، مصادیق طبیعت هم متعدد خواهد بود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 74 و حاصل فرمایش حاجی این است که برای عنوان واحد ومفهوم فارد غیر از مصداق واحد نیست؛ زیرا اگرمصادیق متکثر باشد یا خصوصیت مخصوصه ای که در یکی از معنونات و مصادیق است، در اخذ آن معنای فارد و مفهوم واحد از آن مصداق و صدق آن مفهوم بر آن معتبر است، در این صورت افراد دیگری که فاقد آن خصوصیت هستند از مصادیق آن معنای فارد نخواهند بود؛ زیرا افراد دیگر فاقد آن خصوصیت می باشند و یا خصوصیت مخصوصه در اخذ آن معنی از آن مصداق و صدق آن معنی بر آن مصداق شرط نیست، در این صورت قدر مشترک بین مصادیق، محکی عنه آن مفهوم بوده و آن مفهوم تنها از قدر مشترک بین مصادیق اخذ شده است؛ چون خصوصیات الغا گشته و در اوایل امور عامه گذشت که معنای واحد نمی تواند از اشیاء متخالفه بما انّها متخالفه، انتزاع شود.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 75