جواب از اشکالات وارده
مرحوم حاجی با دو کلمه به جواب این دو اشکال اشاره می فرماید.
اما اشکال ترادف اوصاف را در اصول پاسخ داده اند: مفاهیم برای شخصیات خارجیه وضع نشده اند تا از قبیل وضع عام و موضوع له خاص باشد بلکه در مفاهیم وضع عام و موضوع له نیز عام است، منتها از باب انطباق صدق کلی بر افراد در خارج، مفاهیم بر مصادیق شخصیه صادق بوده و منطبق می شود. این است که در منطق می گویند: کلی آن است که ممتنع الصدق بر کثیرین نباشد. و اما در اعلام شخصیه ممکن است موضوع له خاص باشد و آن را کاملاً دقت ننموده ایم که حقیقت آن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 129
چگونه است؛ اگرچه در اعلام شخصیه فی الجمله می دانیم که اسماء معرفات می باشند برای اینکه وقتی ذات شخص با تشخص اراده شد بتوان با یک نشانه آن را تعریف نمود، و لذا اسماء و اعلام شخصیه را وضع نموده اند.
و بالجمله: موضوع له در مفاهیم، معانی عام و متغایر با یکدیگر است و حقایق و معانی ذهنیۀ کلیۀ آنها متکثر است و از مفهوم علم معنایی می فهمیم غیر از معنایی که از مفهوم قدرت می فهمیم.
والحاصل: چنانکه الفاظ مفاهیم کلیه متکثر و با یکدیگر متغایر و از یکدیگر متمایز می باشند؛ همچنین معانی کلیه و عامۀ آنها از یکدیگر متمایز و با یکدیگر متغایر می باشند. پس اشکال ترادف مرتفع گردید و معلوم شد که مفاهیم از قبیل مترادفات نبوده و قضیه صرفاً از باب تفنن در تعبیر لفظ نیست، بلکه معانی عامه با یکدیگر متباین می باشند.
و اما اشکال استلزام نسبت دروغ و الحاد در اسماء الله هم درست نیست؛ زیرا کسانی که به صفات الهیه قائل بوده و آنها را اثبات نموده اند و می گویند: انّه عالم، قادر، مرید، حی، این طور نیست که چنین تعبیر کرده باشند تا جماعت آنها را کافر نشناسند، بلکه به خاطر این است که حقیقة العلم عبارت از انکشاف اشیاء نزد عالم است و اگر یک حقیقتی تمام اشیاء پیش او حاضر باشد، آن حقیقت حقیقة العلم بوده و تمام آن حقیقت علم خواهد بود. چنانکه ما رؤیت را عبارت می دانیم از اینکه شی ء، مُدرَک قوۀ باصره باشد که نحوه ای از ادراک است و شرط نیست که این نحوۀ ادراک با آلت مخصوص حاصل شود، بلکه اگر کسی دست خود را محاذی چیزی قرار داد و این نحوۀ ادراک برای او حاصل شد، رؤیت متحقق گشته و حقیقت آن اتفاق افتاده است.
بنابراین: وقتی حقیقتی را دیدیم که اشیاء پیش او مکشوف می باشند و به تمام ذات ینکشف لدیه الاشیاء آن حقیقت حقیقة العلم بوده و تمام آن، علم خواهد بود؛ چنانکه می دانیم مفهوم نور «ظاهر فی نفسه» است و مظهریت گرچه هست ولی در حقیقت نوریه دخیل نیست، اگر حقیقتی را دیدیم که به تمام ذات ظاهر و هویداست، آن
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 130
حقیقت، حقیقة النور بوده و اینکه به تمام ذات ظاهر است به تمام ذات نور خواهد بود. بنابراین اگر ما صرف الوجودی را دیدیم که ینکشف لدیه الاشیاء، می توانیم به او بگوییم: انّه عالم، و اگر وجود صرفی را دیدیم که بنفسها ظاهر است، آن وجود صرف حقیقة النور خواهد بود. و قدرت که عبارت از توانایی است لازم نیست به واسطۀ آلتی باشد، مثل اینکه قادر به سوی چیزی دست دراز نموده و آن را از حالی به حالی منقلب کند، بلکه اگر نشست و با اراده آن را منقلب کرد، توانا و قادر خواهد بود.
و الحاصل: ما در اثبات اوصاف حضرت حق تعارف نمی کنیم و چون حق صرف الوجود است و صرف الوجود به نحو اکمل و اتمّ جامع تمام کمالات است و بنابر اصالة الوجود، غیر از وجود در دار تحقق چیزی نیست، پس اگر علم را متحقق دانستیم باید بگوییم: علم وجود است و اگر قدرت را از اشیاء اصیله و متحقق در خارج دانستیم باید بگوییم: وجود صرف، صرف القدرة است و حقیقة العلم و القدرة عین حقیقة الوجود است.
و بالجمله: اگر اشیاء عالم و هر مرکبی را به اجزاء و عناصر منحل نمایی لابد به بسایط منحل و تجزیه خواهد شد و از هر بسیطی عنوان «انّه مقدور لله» و «انّه معلوم لله» و «انّه مخلوق لله» منتزع می شود با اینکه فرضاً امر بسیط و وحید وحدانی است. پس لازم نیست مصداق و معنون عناوین در خارج متعدد بوده و از یکدیگر متمایز بوده و با یکدیگر متغایر باشد، ممکن است چیزی در کمال بساطت مجمع عناوین باشد؛ چنانکه در بسایط گفتیم.
بنابراین: از این تنظیر می توانی بدانی که چون حضرت حق صرف الوجود است و صرف الوجود جامع تمام کمالات است، در عین بساطت و وحدت مِن جمیع الجهات مجمع عناوین و مفاهیم واقع می گردد، بدون اینکه در ذات حقۀ حقیقیۀ بسیطۀ وحیده ترکیب و تعدد حیثیات و جهات لازم آید.
و الحاصل: ما قائلین به تکثر مفاهیم و وحدت مصداق در مقابل دو دسته، بلکه دسته هایی واقع هستیم. تاکنون توهم دو دسته را دفع نمودیم.
تقریرات فلسفه امام خمینی (س)(ج. 2)صفحه 131